پرسش :
در نهج البلاغه حضرت فرموده: «مرا رها کنید و کس دیگر غیر از من را بجویید!» این سخن مخالف ادعای شیعه که علی را در غدیر و مواضع دیگر منصوب پیامبر و خدا می دانند، است.
پاسخ :
امامت و خلافت منصبي است كه از سوي خدا و به وسيله پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تعيين ميشود، ولي ظهور و بروز آن و تدبير و تصرّف در امور مسلمين و جامعه اسلامي، منوط به اين است که در مردم آمادگي وجود داشته باشد و يار و ياوراني براي حمايت از آن به پا خيزند و اين جز با بيعت و پذيرش مردم امکان پذير نيست. به همين دليل علي ـ عليه السلام ـ در دوران خلفاي سه گانه (يعني حدود 25 سال) خانه نشين بود و در امر خلافت دخالتي نمي کرد در عين اينکه مقام امامت او از سوي خدا بود و هيچ گونه کمبودي نداشت.[1]
اما علت اين كه چرا حضرت قبل از بيعت مردم فرمود: «دعوني و التمسوا غيري»[2] در همين خطبه امام بيان گرديده است.
توضيح اين که: امام ـ عليه السلام ـ به خوبي مي داند که مردم مسلمان در زمان خلفاء مخصوصا در زمان خليفه سوم از اسلام راستين فاصله گرفته اند. به ويژه تقسيم پست ها و مناصب حکومت اسلامي به دلخواه، و تقسيم بيت المال به طور غير عادلانه، و طبق اميال شخصي که در زمان عثمان به اوج خود رسيد مردم را چنان عادت داده بود که اگر کسي بخواهد سنّت پيامبر را دقيقا اجرا کند با مخالفت هاي شديدي رو برو خواهد شد. و حوادث بعد، اثبات کرد که اين پيش بيني امام ـ عليه السلام ـ کاملا بجا بوده است. لذا به عنوان اعلام خطر به هنگامي که مردم مي خواستند با او بيعت کنند مي گويد: «مرا رها کنيد» زيرا شما طاقت تحمّل اجراي حق و عدالت را نداريد. بدانيد اگر با من بيعت کنيد مجبور خواهيد بود براي تصفيه جامعه اسلامي دوران سختي را تحمّل کنيد، و اين درست به آن مي ماند، که انسان نزد طبيب و جرّاح ماهري که در شهر نظير ندارد مي رود، او به بيمار مي گويد: به طبيب ديگري مراجعه کن زيرا برنامه درماني من سخت و سنگين است و تو ياراي تحمّل آن را نداري، مسلّما منظورش اين نيست که شايستگي را از خود سلب کند و يا ديگري را سزاوارتر از خويش ببيند، بلکه منظورش اين است که از آغاز کار طرف را براي برنامه سنگيني که در پيش است آماده کند.[3]
از اينجا معلوم مي شود ميان اين گفته امام ـ عليه السلام ـ و گفتاري که از ابوبکر به هنگام تصدّي خلافت نقل شده: «اقيلوني اقيلوني فلست بخير منکم و عليّ فيکم» مرا رها کنيد من بهتر از شما نيستم درحالي که علي ـ عليه السلام ـ در ميان شما است، از جهات زيادي با هم تفاوت دارد که يکي از آنها اين است که مردم در آن زمان آمادگي کافي براي پذيرش حق و عدالت داشتند زيرا تعليمات پيامبر در گوش آنها بود و هنوز فراموش نشده بود. تاييد گفته بالا وضعي است که پس از بيعت امام ـ عليه السلام ـ پيش آمد زيرا امام ـ عليه السلام ـ در روز دوم خلافت خود بر منبر رقت و اعلام کرد راه و رسم من همان روش پيغمبر است. هيچ کس بر ديگري برتري ندارد، و اگر سابقه و کوشش بيشتري در اسلام داشته باشد پاداش او در قيامت با خدا است. و اضافه کرد: فردا کسي نگويد، فرزند ابي طالب ما را از حقوق خود محروم کرد، زيرا همه بنده خدايند، و بيت المال مال خدا است و به طور مساوي بين همه تقسيم مي شود، فردا همه حاضر شوند تا اموالي که موجود است بين آنها تقسيم گردد، عرب را بر عجم امتيازي نيست.
امام ـ عليه السلام ـ فرداي آن روز به «عبيدالله ابن ابي رافع» کاتب خويش دستور داد از مهاجرين شروع کند، سپس به انصار و ساير مسلمانان هر کدام سه دينار بدهد.[4]
از اين تقسيم جز «طلحه، زبير، عبدالله بن عمر، و سعيد بن عاص و مروان بن حکم» کسي سر باز نزد، عبيد الله جريان را به امام ـ عليه السلام ـ گزارش داد.
هنگامي که مردم در مسجد بودند اين گروه در گوشه اي از مسجد کنار يکديگر نشستند و با يکديگر آهسته صحبت مي کردند، پس از آن «وليد بن عقبه» نزد امام ـ عليه السلام ـ آمد و گفت تو در روز «بدر» بستگان نزديک ما را کشتي اما امروز ما با تو بيعت مي کنيم به شرط اينکه همان مقدار که زمان عثمان به ما پرداخت مي شد بپردازي و کشندگان عثمان را به قتل برساني و اگر از تو بيمناک شويم به شام و معاويه ملحق مي شويم. امام ـ عليه السلام ـ فرمود: امّا مسأله «بدر» وظيفه الهي بوده و امّا مسأله مال در اختيار من نيست که کم و زياد کنم، آنچه خدا فرموده انجام مي دهم و در مورد کشندگان عثمان اگر ملزم بودم آنها را بکشم همان وقت اين کار را مي کردم، و اگر شما از من بيم داريد به شما تأمين مي دهم براي چه بيم داشته باشيد؟... من روشي جز قرآن و سنت پيغمبر انتخاب نخواهم کرد؛ سپس.... عمار ياسر را با عبدالرحمن به سوي طلحه و زبير که در گوشه مسجد نشسته بودند فرستاد، آنها نزد امام ـ عليه السلام ـ آمدند. فرمود: شما را بخدا سوگند مي دهم آيا اين طور نبود که من از بيعت کراهت داشتم و شما با رغبت بيعت نموديد؟ گفتند: چرا؛ فرمود: پس اين چه وضعي است که از شما مشاهده مي کنم؟ گفتند: بيعت کرديم که بدون مشورت ما کاري نکن و ما را بر ديگران برتري بخشي، اما اموال را به طور مساوي تقسيم کردي و بدون مشورت ما اين عمل را انجام دادي. امام فرمود: استغفار کنيد که من (چنين شرطي را از شما بر خلاف رضاي خدا پذيرفته باشم) هم اکنون بگوئيد آيا حقّي از شما گرفته ام يا به شما ستم کرده ام؟ گفتند: معاذالله.[5] فرمود: آيا حکم و يا حقي مربوط به يکي از مسلمانان بوده که من جاهل به آن بوده ام و يا از گرفتن آن عاجز مانده ام؟ گفتند: نه؛ ... باز امام فرمود: اما در مورد مشورت با شما، من به حکومت رغبتي نداشتم، مرا به سوي آن دعوت نموديد و اصرار ورزيديد، ترسيدم اگر ردّ کنم اختلاف افتد. و پس از قبول مسئوليت، در کتاب خدا و سنّت پيامبر نظر افکندم، آنچه مرا راهنمائي کردند عمل نمودم و احتياج به نظر و رأي شما نديدم.[6]
بنابراين اين کلام امام علي ـ عليه السلام ـ نه بخاطر اين بود که سزاوار خلافت نيست و نه به خاطر اين بود که کسي ديگر در امر خلافت سزاوارتر از آن حضرت است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ پيام امام، شرح فارسي بر نهج البلاغه، ج1.
2ـ شرح و ترجمه گوياي نهج البلاغه، ج1، آيت الله مکارم شيرازي.
3ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد.
پی نوشتها:
[1]. پيام امام، ج1، ص342.
[2]. نهج البلاغه، خطبه 3.
[3]. ترجمه و شرح گوياي نهج البلاغه، ج1، ص407، آيت الله مکارم شيرازي، شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، ص169.
[4]. همان، ص408.
[5]. ترجمه و شرح گوياي نهج البلاغه، ص411.
[6]. ترجمه و شرح گوياي نهج البلاغه، آيت الله مکارم شيرازي، ناصر، ج1، ص411.
منبع: اندیشه قم
امامت و خلافت منصبي است كه از سوي خدا و به وسيله پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تعيين ميشود، ولي ظهور و بروز آن و تدبير و تصرّف در امور مسلمين و جامعه اسلامي، منوط به اين است که در مردم آمادگي وجود داشته باشد و يار و ياوراني براي حمايت از آن به پا خيزند و اين جز با بيعت و پذيرش مردم امکان پذير نيست. به همين دليل علي ـ عليه السلام ـ در دوران خلفاي سه گانه (يعني حدود 25 سال) خانه نشين بود و در امر خلافت دخالتي نمي کرد در عين اينکه مقام امامت او از سوي خدا بود و هيچ گونه کمبودي نداشت.[1]
اما علت اين كه چرا حضرت قبل از بيعت مردم فرمود: «دعوني و التمسوا غيري»[2] در همين خطبه امام بيان گرديده است.
توضيح اين که: امام ـ عليه السلام ـ به خوبي مي داند که مردم مسلمان در زمان خلفاء مخصوصا در زمان خليفه سوم از اسلام راستين فاصله گرفته اند. به ويژه تقسيم پست ها و مناصب حکومت اسلامي به دلخواه، و تقسيم بيت المال به طور غير عادلانه، و طبق اميال شخصي که در زمان عثمان به اوج خود رسيد مردم را چنان عادت داده بود که اگر کسي بخواهد سنّت پيامبر را دقيقا اجرا کند با مخالفت هاي شديدي رو برو خواهد شد. و حوادث بعد، اثبات کرد که اين پيش بيني امام ـ عليه السلام ـ کاملا بجا بوده است. لذا به عنوان اعلام خطر به هنگامي که مردم مي خواستند با او بيعت کنند مي گويد: «مرا رها کنيد» زيرا شما طاقت تحمّل اجراي حق و عدالت را نداريد. بدانيد اگر با من بيعت کنيد مجبور خواهيد بود براي تصفيه جامعه اسلامي دوران سختي را تحمّل کنيد، و اين درست به آن مي ماند، که انسان نزد طبيب و جرّاح ماهري که در شهر نظير ندارد مي رود، او به بيمار مي گويد: به طبيب ديگري مراجعه کن زيرا برنامه درماني من سخت و سنگين است و تو ياراي تحمّل آن را نداري، مسلّما منظورش اين نيست که شايستگي را از خود سلب کند و يا ديگري را سزاوارتر از خويش ببيند، بلکه منظورش اين است که از آغاز کار طرف را براي برنامه سنگيني که در پيش است آماده کند.[3]
از اينجا معلوم مي شود ميان اين گفته امام ـ عليه السلام ـ و گفتاري که از ابوبکر به هنگام تصدّي خلافت نقل شده: «اقيلوني اقيلوني فلست بخير منکم و عليّ فيکم» مرا رها کنيد من بهتر از شما نيستم درحالي که علي ـ عليه السلام ـ در ميان شما است، از جهات زيادي با هم تفاوت دارد که يکي از آنها اين است که مردم در آن زمان آمادگي کافي براي پذيرش حق و عدالت داشتند زيرا تعليمات پيامبر در گوش آنها بود و هنوز فراموش نشده بود. تاييد گفته بالا وضعي است که پس از بيعت امام ـ عليه السلام ـ پيش آمد زيرا امام ـ عليه السلام ـ در روز دوم خلافت خود بر منبر رقت و اعلام کرد راه و رسم من همان روش پيغمبر است. هيچ کس بر ديگري برتري ندارد، و اگر سابقه و کوشش بيشتري در اسلام داشته باشد پاداش او در قيامت با خدا است. و اضافه کرد: فردا کسي نگويد، فرزند ابي طالب ما را از حقوق خود محروم کرد، زيرا همه بنده خدايند، و بيت المال مال خدا است و به طور مساوي بين همه تقسيم مي شود، فردا همه حاضر شوند تا اموالي که موجود است بين آنها تقسيم گردد، عرب را بر عجم امتيازي نيست.
امام ـ عليه السلام ـ فرداي آن روز به «عبيدالله ابن ابي رافع» کاتب خويش دستور داد از مهاجرين شروع کند، سپس به انصار و ساير مسلمانان هر کدام سه دينار بدهد.[4]
از اين تقسيم جز «طلحه، زبير، عبدالله بن عمر، و سعيد بن عاص و مروان بن حکم» کسي سر باز نزد، عبيد الله جريان را به امام ـ عليه السلام ـ گزارش داد.
هنگامي که مردم در مسجد بودند اين گروه در گوشه اي از مسجد کنار يکديگر نشستند و با يکديگر آهسته صحبت مي کردند، پس از آن «وليد بن عقبه» نزد امام ـ عليه السلام ـ آمد و گفت تو در روز «بدر» بستگان نزديک ما را کشتي اما امروز ما با تو بيعت مي کنيم به شرط اينکه همان مقدار که زمان عثمان به ما پرداخت مي شد بپردازي و کشندگان عثمان را به قتل برساني و اگر از تو بيمناک شويم به شام و معاويه ملحق مي شويم. امام ـ عليه السلام ـ فرمود: امّا مسأله «بدر» وظيفه الهي بوده و امّا مسأله مال در اختيار من نيست که کم و زياد کنم، آنچه خدا فرموده انجام مي دهم و در مورد کشندگان عثمان اگر ملزم بودم آنها را بکشم همان وقت اين کار را مي کردم، و اگر شما از من بيم داريد به شما تأمين مي دهم براي چه بيم داشته باشيد؟... من روشي جز قرآن و سنت پيغمبر انتخاب نخواهم کرد؛ سپس.... عمار ياسر را با عبدالرحمن به سوي طلحه و زبير که در گوشه مسجد نشسته بودند فرستاد، آنها نزد امام ـ عليه السلام ـ آمدند. فرمود: شما را بخدا سوگند مي دهم آيا اين طور نبود که من از بيعت کراهت داشتم و شما با رغبت بيعت نموديد؟ گفتند: چرا؛ فرمود: پس اين چه وضعي است که از شما مشاهده مي کنم؟ گفتند: بيعت کرديم که بدون مشورت ما کاري نکن و ما را بر ديگران برتري بخشي، اما اموال را به طور مساوي تقسيم کردي و بدون مشورت ما اين عمل را انجام دادي. امام فرمود: استغفار کنيد که من (چنين شرطي را از شما بر خلاف رضاي خدا پذيرفته باشم) هم اکنون بگوئيد آيا حقّي از شما گرفته ام يا به شما ستم کرده ام؟ گفتند: معاذالله.[5] فرمود: آيا حکم و يا حقي مربوط به يکي از مسلمانان بوده که من جاهل به آن بوده ام و يا از گرفتن آن عاجز مانده ام؟ گفتند: نه؛ ... باز امام فرمود: اما در مورد مشورت با شما، من به حکومت رغبتي نداشتم، مرا به سوي آن دعوت نموديد و اصرار ورزيديد، ترسيدم اگر ردّ کنم اختلاف افتد. و پس از قبول مسئوليت، در کتاب خدا و سنّت پيامبر نظر افکندم، آنچه مرا راهنمائي کردند عمل نمودم و احتياج به نظر و رأي شما نديدم.[6]
بنابراين اين کلام امام علي ـ عليه السلام ـ نه بخاطر اين بود که سزاوار خلافت نيست و نه به خاطر اين بود که کسي ديگر در امر خلافت سزاوارتر از آن حضرت است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ پيام امام، شرح فارسي بر نهج البلاغه، ج1.
2ـ شرح و ترجمه گوياي نهج البلاغه، ج1، آيت الله مکارم شيرازي.
3ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد.
پی نوشتها:
[1]. پيام امام، ج1، ص342.
[2]. نهج البلاغه، خطبه 3.
[3]. ترجمه و شرح گوياي نهج البلاغه، ج1، ص407، آيت الله مکارم شيرازي، شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، ص169.
[4]. همان، ص408.
[5]. ترجمه و شرح گوياي نهج البلاغه، ص411.
[6]. ترجمه و شرح گوياي نهج البلاغه، آيت الله مکارم شيرازي، ناصر، ج1، ص411.
منبع: اندیشه قم