پرسش :
چرا امام جواد (ع) با دختر قاتل امام رضا (ع) ازدواج كرد؟
پاسخ :
مأمون پس از شهادت امام رضا(ع)در سال 203 ق. از خراسان به بغداد آمد، ديد نه تنها اهل خراسان، بلكه شيعيان در بغداد و عراق او را قاتل امام خود ميدانند و در هر كجا كه جمع می شوند او را مورد لعن و سرزنش قرار ميدهند، به اين فكر افتاد كه خود را از آن جرم و گناه بيرون آورد و نظر شيعيان و علويان را نسبت به خود جلب نمايد، اين بود كه نامهاي براي امام جوادعليه السلام نوشت و با اكرام و احترام او را به بغداد خواست تا با اين دسيسه ذهنيّتي كه مردم از او دارند با تكريم و اكرام فراوان در انظار عمومي نسبت به امامعليه السلام خارج سازد[1].
شيخ مفيد به سند خود از ريّان بن شبيب روايت كرده كه چون مأمون خواست دخترش ام الفضل را به عقد ازدواج امام جواد(ع)در آورد، بني عباس مطلع شدند و بر آنان بسيار گران آمد و از اين تصميم مأمون به شدّت ناراحت شدند و از اين ترسيدند كار حضرت جوادعليه السلام بدانجا بكشد كه كار پدرش حضرت رضاعليه السلام كشيد و منصب وليعهدي مأمون به آن حضرت و بني هاشم منتقل گردد. از اين رو جلسه گرفتند و در اين باره به گفتگو پرداختند و بزرگان فاميل به نزد مأمون آمده گفتند: اي اميرالمؤمنين تو را به خدا سوگند ميدهيم از تصميم خود درباره تزويج (محمد بن علي) صرف نظر كن، زيرا از اين ميترسيم كه بدينوسيله منصبي را كه خداوند به ما داده از چنگ خارج ساخته و لباس عزت و شوكتي را كه خدا به ما پوشانيده، از تن ما به در آوري، زيرا تو به خوبي كينه ديرينه و تازه ما را به اين گروه (بني هاشم) ميداني و از رفتار خلفاي گذشته با آنان آگاهي كه (بر خلاف تو) آنان را تبعيد ميكردند و كوچك مينمودند و ما در آن رفتاري كه تو نسبت به پدرش حضرت رضاعليه السلام انجام دادي در تشويش و نگراني بوديم تا اين كه خداوند اندوه ما را از طرف او برطرف ساخت تو را به خدا دست از اين كار بردار دوباره ما را به اندوهي كه به تازگي از سينههاي ما دور شده، باز گرداني و رأي خويش را درباره تزويج ام الفضل از فرزند علي بن موسي الرضاعليه السلام به سوي ديگري از خانواده و دودمان بني عباس كه شايستگي آن را دارد، باز گردان. مأمون به آنان گفت: «اما بينكم و بين آل ابيطالب فانتم السبب فيه و لو انصفتم القوم لكانوا اولي بكم»[2] و اما آن چه ميان شما و فرزندان ابي طالب است، پس سبب آن شمائيد و اگر شما با اينان انصاف دهيد هر آينه سزاوارتر از شما هستند (به مقام خلافت و زمامداري) و اما رفتار خلفاي قبل از من نسبت به آنها (كه يادآور شديد) آنان با اين عمل قطع رحم و خويشاوندي كردند و پناه ميبرم به خدا كه من نيز همانند آنان باشم به خدا سوگند من از آن چه نسبت به وليعهدي علي بن موسيعليه السلام انجام دادم هيچ پشيمان نيستم و به راستي من از او خواستم كه كار خلافت را به دست بگيرد و من از خودم آن را دور سازم ولي او قبول نكرد و مقدّرات خداوند همان بود كه ديديد. اما اين كه محمد بن علی را براي دامادي خود برگزيدم، به خاطر برتري اوست بر همه دانشمندان زمان با وجود سن کم در علم و دانش و راستي كه دانش او شگفتانگيزاست و من اميدوارم آن چه كه من از او ميدانم براي مردم آشكار شود تا بدانند كه رأي صحيح همان است كه من درباره او دادهام.
بنی عباس در پاسخ مأمون گفتند: اين نوجوان گرچه رفتار و كردارش تو را به شگفت واداشته و شيفته خود كرده است، ولي (هر چه باشد) او كودكي است كه معرفت و فهم او اندك است، پس به او مهلت بده تحصيل علم كند تا عالم شود و در علم دين فقيه گردد و آن گاه به او اعتماد کن.
مأمون گفت: واي به حال شما، من به اين جوان از شما آشناترم و بهتر از شما او را ميشناسم، اين جوان از خانداني است كه دانش ايشان از خداست و بسته به آن دانش ژرف و بيانتها و الهامات اوست پيوسته پدرانش در علم دين و ادب از همگان بينياز بودند و دست ديگران از رسيدن به حد كمال ايشان كوتاه و نيازمند به درگاه آنان بودهاند، اگر ميخواهيد او را آزمايش كنيد تا بدانيد آن چه من گفتم درست است و درستي گفتار من بر شما آشكار گردد. گفتند: (اين پيشنهاد خوبي است) و ما خشنوديم كه او را آزمايش كنيم پس اجازه بده ما كسي را در حضور تو بياوريم تا از او مسائل فقهي و احكام ديني سؤال كند. آنان از نزد مأمون رفتند و به اتفاق آراء تصميم گرفتند يحيي بن أكثم كه قاضي بزرگ آن زمان بود، بخواهند از محمد بن علي(ع) مسأله ای بپرسد كه او نتواند پاسخ دهد. و براي اين كار وعده اموال نفيس و نويدهاي فراواني به او دادند. پس از مأمون درخواست كردند روزي را براي اين مناظره تعيين نمايد به دستور مأمون آن مجلس مهيا گرديد و امام جواد(ع) كه نه سال و چند ماه بیشتر نداشت! حاضر شد و يحيي نيز پيش روي آن حضرت نشست و در حضور مأمون سؤال خود را آغاز كرد، گفت: قربانت گردم چه ميفرمائي درباره شخصي كه مُحْرِم بوده و در حال احرام شكاري را بكشد؟ حضرت فرمود: آيا در حِلّ كشته يا در حرم، عالم به مسأله و حكم بوده است يا جاهل، از روي عمد كشته است يا به خطا، و آنگهي آيا آن شخص آزاد بوده يا عبد و برده، كوچك بوده يا بزرگ و نخستين بار بوده كه چنين كاري كرده يا پيش از آن نيز انجام داده، آن شكار از پرندگان بوده يا غير آن، از شكارهاي كوچك بوده يا بزرگ، بر اين عمل اصرار داشته يا پشيمان گشته بود، در شب اين شكار را كشته يا در روز، در حال احرام عمره بوده يا احرام حج، (بگو كداميك از اين اقسام بوده) زيرا هر كدام حكمي جداگانه دارد.
يحيي بن أكثم از شنيدن اين فروع حيرت زده شد و ناتواني و زبوني در چهرهاش آشكار گرديد و زبانش به لكنت افتاد به طوري كه حاضرين مجلس ناتواني او را در برابر آن حضرت فهميدند. مأمون بعد نگاه به فاميل و خاندان خود كرده گفت: آيا دانستيد آن چه را كه نميپذيرفتند؟ سپس رو به حضرت جوادعليه السلام كرده گفت: آيا خود خطبه عقد را ميخواني؟ فرمود: بلي مأمون گفت خطبه عقد را براي خود بخوان، زيرا من تو را به دامادي خود پسنديدم و دخترم ام الفضل را به همسري تو در آوردم اگر چه گروهي اين كار را خوش ندارند[3]
نتیجه: پس از شهادت امام رضا در سال 203 ه ق مأمون به بغداد عزيمت نمود و به خاطر عوض كردن افكار عمومي در مورد قاتل بودن او با نيرنگ و تزوير خود را به امام جوادعليه السلام نزديك كرد و او را به دامادي برگزيد و ام الفضل را به همسري او برگزيد، علي رغم مخالفت خاندان بني عباس و خرده گرفتن بر مأمون به علت سن و كمي علم امامعليه السلام مناظره علمي صورت گرفت و امامعليه السلام با محكوم نمودن يحيي ابن أكثم مجلس مناظره به مجلس عقد تبديل گرديد، بدین ترتیب امام جواد در مقابل توطئه از قبل طراحی شده مامون همچون پدر بزرگوارش امام رضا(ع) که ولایتعهدی براو تحمیل شد این ازدواج براو تحمیل گردید؛ اگرچه به ظاهر برای مامون فایده داشت اما برای امام جواد نیز از نظر شناخت موقعیت وجایگاه امامت در کودکی امامتش به دشمنان وهمه درباریان وبنی عباس وبرای جمعی از شیعه روشن گردید واز گرد امامت پراکنده نشدند .
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- سیره سیاسی امام رضا،جعفر مرتضی عاملی.
2- قاداتنا کیف نعرفهم .آیه الله میلانی.
پی نوشتها:
[1] . شيخ عباس قمي، منتهي الآمال ، انتشارات جاويدان علمي، ج 2، ص 370. داود الهامي سيري در تاريخ تشيّع، مكتب اسلام، ص 665 تا 669.
[2] . شيخ مفيد، تاريخ ارشاد ،انتشارات علميه اسلاميه، ج 2، ص 269. داود الهامي سيري در تاريخ تشيّع، مكتب اسلام، ص 666.
[3] . منتهي الآمال، همان.
منبع: اندیشه قم
مأمون پس از شهادت امام رضا(ع)در سال 203 ق. از خراسان به بغداد آمد، ديد نه تنها اهل خراسان، بلكه شيعيان در بغداد و عراق او را قاتل امام خود ميدانند و در هر كجا كه جمع می شوند او را مورد لعن و سرزنش قرار ميدهند، به اين فكر افتاد كه خود را از آن جرم و گناه بيرون آورد و نظر شيعيان و علويان را نسبت به خود جلب نمايد، اين بود كه نامهاي براي امام جوادعليه السلام نوشت و با اكرام و احترام او را به بغداد خواست تا با اين دسيسه ذهنيّتي كه مردم از او دارند با تكريم و اكرام فراوان در انظار عمومي نسبت به امامعليه السلام خارج سازد[1].
شيخ مفيد به سند خود از ريّان بن شبيب روايت كرده كه چون مأمون خواست دخترش ام الفضل را به عقد ازدواج امام جواد(ع)در آورد، بني عباس مطلع شدند و بر آنان بسيار گران آمد و از اين تصميم مأمون به شدّت ناراحت شدند و از اين ترسيدند كار حضرت جوادعليه السلام بدانجا بكشد كه كار پدرش حضرت رضاعليه السلام كشيد و منصب وليعهدي مأمون به آن حضرت و بني هاشم منتقل گردد. از اين رو جلسه گرفتند و در اين باره به گفتگو پرداختند و بزرگان فاميل به نزد مأمون آمده گفتند: اي اميرالمؤمنين تو را به خدا سوگند ميدهيم از تصميم خود درباره تزويج (محمد بن علي) صرف نظر كن، زيرا از اين ميترسيم كه بدينوسيله منصبي را كه خداوند به ما داده از چنگ خارج ساخته و لباس عزت و شوكتي را كه خدا به ما پوشانيده، از تن ما به در آوري، زيرا تو به خوبي كينه ديرينه و تازه ما را به اين گروه (بني هاشم) ميداني و از رفتار خلفاي گذشته با آنان آگاهي كه (بر خلاف تو) آنان را تبعيد ميكردند و كوچك مينمودند و ما در آن رفتاري كه تو نسبت به پدرش حضرت رضاعليه السلام انجام دادي در تشويش و نگراني بوديم تا اين كه خداوند اندوه ما را از طرف او برطرف ساخت تو را به خدا دست از اين كار بردار دوباره ما را به اندوهي كه به تازگي از سينههاي ما دور شده، باز گرداني و رأي خويش را درباره تزويج ام الفضل از فرزند علي بن موسي الرضاعليه السلام به سوي ديگري از خانواده و دودمان بني عباس كه شايستگي آن را دارد، باز گردان. مأمون به آنان گفت: «اما بينكم و بين آل ابيطالب فانتم السبب فيه و لو انصفتم القوم لكانوا اولي بكم»[2] و اما آن چه ميان شما و فرزندان ابي طالب است، پس سبب آن شمائيد و اگر شما با اينان انصاف دهيد هر آينه سزاوارتر از شما هستند (به مقام خلافت و زمامداري) و اما رفتار خلفاي قبل از من نسبت به آنها (كه يادآور شديد) آنان با اين عمل قطع رحم و خويشاوندي كردند و پناه ميبرم به خدا كه من نيز همانند آنان باشم به خدا سوگند من از آن چه نسبت به وليعهدي علي بن موسيعليه السلام انجام دادم هيچ پشيمان نيستم و به راستي من از او خواستم كه كار خلافت را به دست بگيرد و من از خودم آن را دور سازم ولي او قبول نكرد و مقدّرات خداوند همان بود كه ديديد. اما اين كه محمد بن علی را براي دامادي خود برگزيدم، به خاطر برتري اوست بر همه دانشمندان زمان با وجود سن کم در علم و دانش و راستي كه دانش او شگفتانگيزاست و من اميدوارم آن چه كه من از او ميدانم براي مردم آشكار شود تا بدانند كه رأي صحيح همان است كه من درباره او دادهام.
بنی عباس در پاسخ مأمون گفتند: اين نوجوان گرچه رفتار و كردارش تو را به شگفت واداشته و شيفته خود كرده است، ولي (هر چه باشد) او كودكي است كه معرفت و فهم او اندك است، پس به او مهلت بده تحصيل علم كند تا عالم شود و در علم دين فقيه گردد و آن گاه به او اعتماد کن.
مأمون گفت: واي به حال شما، من به اين جوان از شما آشناترم و بهتر از شما او را ميشناسم، اين جوان از خانداني است كه دانش ايشان از خداست و بسته به آن دانش ژرف و بيانتها و الهامات اوست پيوسته پدرانش در علم دين و ادب از همگان بينياز بودند و دست ديگران از رسيدن به حد كمال ايشان كوتاه و نيازمند به درگاه آنان بودهاند، اگر ميخواهيد او را آزمايش كنيد تا بدانيد آن چه من گفتم درست است و درستي گفتار من بر شما آشكار گردد. گفتند: (اين پيشنهاد خوبي است) و ما خشنوديم كه او را آزمايش كنيم پس اجازه بده ما كسي را در حضور تو بياوريم تا از او مسائل فقهي و احكام ديني سؤال كند. آنان از نزد مأمون رفتند و به اتفاق آراء تصميم گرفتند يحيي بن أكثم كه قاضي بزرگ آن زمان بود، بخواهند از محمد بن علي(ع) مسأله ای بپرسد كه او نتواند پاسخ دهد. و براي اين كار وعده اموال نفيس و نويدهاي فراواني به او دادند. پس از مأمون درخواست كردند روزي را براي اين مناظره تعيين نمايد به دستور مأمون آن مجلس مهيا گرديد و امام جواد(ع) كه نه سال و چند ماه بیشتر نداشت! حاضر شد و يحيي نيز پيش روي آن حضرت نشست و در حضور مأمون سؤال خود را آغاز كرد، گفت: قربانت گردم چه ميفرمائي درباره شخصي كه مُحْرِم بوده و در حال احرام شكاري را بكشد؟ حضرت فرمود: آيا در حِلّ كشته يا در حرم، عالم به مسأله و حكم بوده است يا جاهل، از روي عمد كشته است يا به خطا، و آنگهي آيا آن شخص آزاد بوده يا عبد و برده، كوچك بوده يا بزرگ و نخستين بار بوده كه چنين كاري كرده يا پيش از آن نيز انجام داده، آن شكار از پرندگان بوده يا غير آن، از شكارهاي كوچك بوده يا بزرگ، بر اين عمل اصرار داشته يا پشيمان گشته بود، در شب اين شكار را كشته يا در روز، در حال احرام عمره بوده يا احرام حج، (بگو كداميك از اين اقسام بوده) زيرا هر كدام حكمي جداگانه دارد.
يحيي بن أكثم از شنيدن اين فروع حيرت زده شد و ناتواني و زبوني در چهرهاش آشكار گرديد و زبانش به لكنت افتاد به طوري كه حاضرين مجلس ناتواني او را در برابر آن حضرت فهميدند. مأمون بعد نگاه به فاميل و خاندان خود كرده گفت: آيا دانستيد آن چه را كه نميپذيرفتند؟ سپس رو به حضرت جوادعليه السلام كرده گفت: آيا خود خطبه عقد را ميخواني؟ فرمود: بلي مأمون گفت خطبه عقد را براي خود بخوان، زيرا من تو را به دامادي خود پسنديدم و دخترم ام الفضل را به همسري تو در آوردم اگر چه گروهي اين كار را خوش ندارند[3]
نتیجه: پس از شهادت امام رضا در سال 203 ه ق مأمون به بغداد عزيمت نمود و به خاطر عوض كردن افكار عمومي در مورد قاتل بودن او با نيرنگ و تزوير خود را به امام جوادعليه السلام نزديك كرد و او را به دامادي برگزيد و ام الفضل را به همسري او برگزيد، علي رغم مخالفت خاندان بني عباس و خرده گرفتن بر مأمون به علت سن و كمي علم امامعليه السلام مناظره علمي صورت گرفت و امامعليه السلام با محكوم نمودن يحيي ابن أكثم مجلس مناظره به مجلس عقد تبديل گرديد، بدین ترتیب امام جواد در مقابل توطئه از قبل طراحی شده مامون همچون پدر بزرگوارش امام رضا(ع) که ولایتعهدی براو تحمیل شد این ازدواج براو تحمیل گردید؛ اگرچه به ظاهر برای مامون فایده داشت اما برای امام جواد نیز از نظر شناخت موقعیت وجایگاه امامت در کودکی امامتش به دشمنان وهمه درباریان وبنی عباس وبرای جمعی از شیعه روشن گردید واز گرد امامت پراکنده نشدند .
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- سیره سیاسی امام رضا،جعفر مرتضی عاملی.
2- قاداتنا کیف نعرفهم .آیه الله میلانی.
پی نوشتها:
[1] . شيخ عباس قمي، منتهي الآمال ، انتشارات جاويدان علمي، ج 2، ص 370. داود الهامي سيري در تاريخ تشيّع، مكتب اسلام، ص 665 تا 669.
[2] . شيخ مفيد، تاريخ ارشاد ،انتشارات علميه اسلاميه، ج 2، ص 269. داود الهامي سيري در تاريخ تشيّع، مكتب اسلام، ص 666.
[3] . منتهي الآمال، همان.
منبع: اندیشه قم