سه‌شنبه، 19 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آیا بدن حضرت یوسف به دلیل بی احترامی به پدرش پوسیده شده است؟


پاسخ :
پاسخ اجمالی:
با توجه به آیاتی که در مورد احترام حضرت یوسف (ع) به پدرش (حضرت یعقوب)، وجود دارد، بی احترامی او به پدرش به سبب دیر پیاده شدن از اسب بعید به نظر می رسد. دو روایت در این مورد وارد شده است که هر دو به جهت ضعف سند مورد اعتماد نبوده و مفسران هم چنین چیزی را نپذیرفته اند؛ به همین دلیل، پوسیده شدن (از بین رفتن) بدن حضرت یوسف (ع) در هیچ روایتی نیامده، و مورد قبول نیست. حال با فرض این که چنیین بی احترامی صورت گرفته باشد، این کار گناه نبوده، بلکه ترک اولی بود؛ چراکه همه انبیا دارای عصمت هستند، گذشته از این پوسیده شدن بدن انسان ها امر طبیعی است و ربطی به گناه ندارد، اگرچه از بین نرفتن بدن فضیلت است و از آن جایی که حضرت یوسف (ع) از اولیا الله است احتمال می دهیم که بدن ایشان نپوسیده باشد.

پاسخ تفصیلی:
نخست باید دانست اساساً، آیا این مطلب صحت دارد که حضرت یوسف (ع) در مقابل پدرش از اسب پایین نیامد؟! آن گاه ثابت شود که چنین کاری بی احترامی محسوب می شود، سپس به پرسش فوق پاسخ داده شود.
سراسر آیه های سوره یوسف بر علم و دانش، بردباری و شکیبایی و پاکی و عصمت حضرت یوسف (ع) گواهی می دهد. قرآن، سرگذشت او را به عنوان نمونه پاکی و مظهر عفت و عصمت بیان می کند، اما با این وجود، در دو روایت آمده است که حضرت یوسف پس از ورود پدر و مادرش به مصر، در برابر آنان از مرکب پایین نیامد و بدین جهت، نور نبوت از نسل او خارج شد،[1] اولاً این دو روایت از نظر سند، قابل اعتماد نیستند؛ زیرا که مرسل و مرفوع اند[2] و در علم درایه و حدیث، ثابت شده است که روایاتی اگر چنین خصوصیاتی داشته باشند، به تنهایی مورد قبول نبوده و به آن عمل نمی شود، مگر این که مؤیدی داشته باشد که در این جا نه تنها مؤیدی وجود ندارد، بلکه بر خلاف آن است؛ به همین دلیل، مفسران این روایات را مخالف با آیاتی می دانند که نشان دهنده اطاعت حضرت یوسف (ع)، از فرمان الاهی است و ایشان کمال احترام را نسبت به پدر انجام می داد؛ چنان که قرآن کریم می فرماید:«و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت: همگی داخل مصر شوید که ان شاء الله در امن و امان خواهید بود».[3] به علاوه، از جملات این آیه شریفه استفاده می شود که حضرت یوسف (ع) در خارج شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود و در ساختمان و یا چادرهایی منزل گرفته، در انتظار قدوم آنان به سر می برد و هنگامی که پدر و همراهانش وارد شدند، حضرت یوسف نسبت به آنان اظهار محبت ویژه ای کرد و پس از انجام دادن مراسم استقبال، از پدر و همراهانش خواست تا به مصر وارد شوند و در آن دیار سکنا گزینند؛ در غیر این صورت واژه ورود و دخول جایگاهی نداشت، بلکه کلمه ملاقات و مانند آن مناسب بود.[4]
اگر بپذیریم که دو روایت درست باشد، دیر پیاده شدن در مقابل پدر، کار حرامی نیست تا ارتکاب آن، گناه و خلاف عصمت شمرده شود، به طوری که موجب پوسیده شدن بدن حضرت یوسف شود، بلکه مرتکب ترک اولی شده و این منافاتی با عصمت او ندارد.
نبود پیامبر در نسل یوسف موضوع مسلم و ثابتی نیست. اگر هم چنین باشد، برای حکمت و مصلحتی بوده که خدا می داند، نه به خاطر ترک اولی بنابراین، بی احترامی به پدر از طرف حضرت یوسف (ع)، صحت ندارد.
با توجه به این که در مورد بی احترامی حضرت یوسف (ع) به پدرش، حضرت یعقوب (ع)، سند درستی در دست نیست و آیات قرآن هم برخلاف آن است، اما تذکر چند نکته پیرامون پوسیده شدن بدن حضرت یوسف قابل بیان است.
الف. از آن جا که بدن انسان از گوشت، خون، استخوان و ... تشکیل شده و همه این ها از بین رفتنی است، از این رو اصل این است که بدن انسان ها در زیر خاک پوسیده شود و این امر دلیل بر عذاب الاهی نیست.
ب. در آیات و روایات رابطه ای بین بی احترامی به پدر و پوسیده شدن بدن دیده نشده است.
ج. هیچ روایت معتبری در این باره (پوسیده شدن حضرت یوسف به موجب بی احترامی به پدر) در منابع روایی نقل نشده است.
د. بی گمان پوسیده نشدن بدن انسان یک امتیازی است که شامل بعضی از اولیا الله می شود و از آن جا که حضرت یوسف (ع) از اولیا الله است احتمال می رود که بدن آن حضرت از بین نرفته باشد.

پی نوشتها:
[1] . کلینى‏، کافی، ج 2، ص 311، ناشر: اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1362 شمسی‏؛ صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 55، ناشر: داورى‏، قم، چاپ اول.
[2] . مرفوع، حدیثی است که از وسط سلسله سند یا آخر آن، یک تن یا بیشتر افتاده باشد و همچنین حدیثی است که در آخر به معصوم اضافه و انتساب یابد؛ و مرسل حدیثی است که ناقل آن، حدیث را از پیغمبر و یا امام نشنیده و بدون وساطت صحابی از معصوم نقل می کند.( مدیر شانه چی، کاظم، علم الحدیث، ص 187 و 179، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ شانزدهم، 1381 شمسی).
[3] . یوسف،. 99.
[4] . طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، موسوى همدانى، سید محمد باقر، ج 11، ص 336، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 شمسی؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 10، ص 79، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374 شمسی.
منبع: www.islamquest.net


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.