جمعه، 22 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

جبر و اختيار به چه معناست؟


پاسخ :
جبر و اختيار يا بهتر است گفته شود بحث جبر و تفويض و اختيار ، از اين سوال نشأت گرفته كه « آيا خدا خالق مطلق بوده و خالق حقيقي ديگري غير او نيست؟» پاسخ اجمالي مسلمين به اين سوال ـ در سايه ي براهين عقلي و نقلي ـ اين است كه خداوندِ قدير ، خالق مطلق بوده همه ي امور را او آفريده است و غير او هيچ خالق حقيقي وجود ندارد. امّا در پي اين پاسخ ، اين پرسش نيز مطرح مي شود كه تكليف افعال ارادي انسان در اين ميانه چه مي شود؟ آيا خالق افعال ارادي انسان نيز خداوند متعال است؟ اگر گفته شود كه خدا خالق آنها نيست و انسان خود پديد آورنده ي افعال ارادي خود است ، لازم مي آيد كه خدا، خالق مطلق نباشد و انسان نيز در اين ميان يك نيمچه خالقي باشد ؛ و اگر گفته شود كه خالق افعال ارادي انسان ، فقط خداست ، جبر لازم مي آيد.
اين مسأله، عدّه اي از مسلمين را بر آن داشت كه به سمت اعتقاد به جبر كشيده شده مختار بودن انسان را منكر شوند. در تاريخ كلام از اين عدّه با نام « مُجَبّره » ياد مي شود. اين اعتقاد، بعدها توسّط ابوالحسن اشعري ــ مؤسس مذهب اشعري ــ چهره اي ديگر به خود گرفته با نام نظريه ي «كسب» مشهور شد ؛ كه در حقيقت چيزي جز همان جبر نبود. بر اساس اين تفكّر، خالقيت مطلق خدا حفظ ، ولي اوّلاً حكمت و عدل او زير سوال مي رود ؛ چون طبق اين مبنا ، وجود بهشت و جهنّم و تكليف و ارسال انبياء و كتب آسماني و وعد و وعيد حقّ تعالي ، همگي اموري لغو و بيهوده خواهند بود ؛ و خداوند متعال به خاطر ارتكاب اين امور لغو و بيهوده ، ديگر حكيم نخواهد بود. همينطور به خاطر به جهنّم بردن بدكاراني كه هيچ اختياري در انجام فعل خود نداشتند ظالم خواهد بود. ثانياً لازمه ي اين نظريّه آن است كه شرور نيز به خدا منتسب شوند ؛ در حالي كه اوّلاً عقل برهاني صدور شرّ از خير محض را محال مي داند و ثانياً شواهد نقلي حاكي از اين مي باشند كه شرور از آن جهت كه شرّند ، منتسب به خدا نيستند . اشاعره براي اينكه از اين لازمه هاي باطل فرار كنند، حُسن و قبح عقلي را هم انكار كرده گفتند: عقل انسان به هيچ وجه قادر به درك خوب و بد و خير و شرّ نيست. حسن و قبح و خير و شرّ ، فقط و فقط شرعي هستند ؛ يعني اگر خدا امر به خوبي وخير چيزي كند آن چيز خوب و خير مي شود و اگر از چيزي نهي نمايد آن چيز قبيح و شرّ خواهد بود. لذا حُسن و قبح و خير و شرّ براي خدا معنا ندارد. اين توجيه نيز به بداهت عقلي باطل است چرا كه حتّي منكرين خدا نيز با عقلشان ادراك مي كنند كه برخي امور مثل دزدي، دروغگويي، خيانت، تجاوز به حريم ديگران، كشتن ديگران و ... قبيح و شرّ و در مقابل ، راستگويي، وفاداري، رعايت حقوق ديگران و احترام به جان و مال مردم خوب و خير است. لذا در ملحدترين حكومتها نيز دزد و آدم كش را زنداني و قانون شكن را مجازات مي كنند.
گروه ديگري از مسلمين كه متوجّه اين نقيصه ي بزرگ در نظريه ي جبر و كسب شده بودند و آن را در تضادّ با عقل و اسلام و قرآن مي يافتند به دفاع از عدل و حكمت خدا پرداخته گفتند: خدا ما را آفريده و به ما قدرت انجام افعال ارادي را داده است امّا او خالق افعال ارادي ما انسانها نيست. خالق و پديد آورنده ي افعال ارادي انسان ، خود انسان است كه با قدرت داده شده از سوي خدا دست به آفرينش افعال خود مي زند. در تاريخ علم كلام، از اين گروه با نام «مُفَوّضه» و از نظريه ي آنها با عنوان « نظريه ي تفويض » ياد مي شود. بارزترين مذهب معتقد به اين نظريه ، مذهب معتزله بوده است، كه امروزه وجود خارجي ندارند ، اگر چه اين فكر هنوز در برخي اذهان وجود دارد. بر اساس نظريه ي تفويض، عدل و حكمت خدا توجيه مي شود ولي خالقيّت مطلق خدا زير سوال مي رود؛ و انسان نيز به عنوان شريك خدا در خالقيت، مطرح، و يك نوع خالقيت محدود براي انسان پذيرفته مي شود ؛ همان گونه كه مجوسيان براي اهريمن چنين خالقيّتي را قائلند .
و اين در حالي است كه خداوند متعال مي فرمايد:«اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْء »(1) و بي ترديد «كلّ شيء»، شامل افعال ارادي انسان نيز مي شود ، چه افعال خوب انسان و چه افعال بد وي.
اين دو گروه از مسلمين، كه همگي از اهل سنّت مي باشند ، بر اين گمان بوده اند كه جبر و تفويض، نقيض يكديگرند ؛ و محال است دو نقيض، در آنِ واحد و از جهت واحد، در يك جا جمع شوند يا هر دو باهم برداشته شوند.
براي مثال محال است چيزي هم انسان باشد هم غير انسان كما اينكه محال است چيزي نه انسان باشد و نه غير انسان. مجبّره و مفوّضه بر اين گمان بودند كه جبر و تفويض نيز شبيه چنين حالتي را دارند لذا مي گفتند محال است انسان در يك فعل ارادي خاصّ، نه مجبور باشد نه مُفَوّض؛ كما اينكه محال است هم مجبور باشد هم مفوّض.
امّا در اين ميان ، اهل بيت(ع) با هر دو نظريه مخالف بوده هر دو را در تضادّ با قرآن و برهان عقلي معرّفي مي كردند ؛ و معتقد بودند كه جبر و تفويض نقيض هم نيستند بلكه متضادّ همند ؛ و دو متضادّ اگرچه در يك موضوع جمع نمي شوند ولي مي توان هر دو را از موضوع خاصّي برداشت ؛ مثل سياه و سفيد كه محال است يك چيز در آنِ واحد ، هم تماماً سياه باشد هم تماماً سفيد؛ ولي همان چيز مي تواند نه سياه باشد و نه سفيد بلكه سبز يا قرمز يا آبي باشد. از اينرو امام صادق(ع) فرمودند:«لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْن. ــــــ نه جبر و نه تفويض بلكه امري بين آن دو» (2). امام باقر و صادق (ع) فرمودند: « إِنَّ اللَّهَ أَرْحَمُ بِخَلْقِهِ مِنْ أَنْ يُجْبِرَ خَلْقَهُ عَلَى الذُّنُوبِ ثُمَّ يُعَذِّبَهُمْ عَلَيْهَا وَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ أَنْ يُرِيدَ أَمْراً فَلَا يَكُونَ قَالَ فَسُئِلَا ع هَلْ بَيْنَ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ مَنْزِلَةٌ ثَالِثَةٌ قَالا نَعَمْ أَوْسَعُ مِمَّا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْض ـــــ ‏ رحمت خدا زياده از آن است كه خلق خود را اجبار نمايد به گناهان ، سپس آنان را عقوبت فرمايد عزيزتر از آن است كه امرى را اراده فرمايد و آن امر تحقق نپذيرد.
راوى گويد كه سؤال شد كه: آيا ميان جبر و قدر منزل و مرتبه ي ديگرى است؟ فرمودند: آري منزلي وسيعتر از آنچه بين آسمان و زمين است.‏»(3)
و « عَنْ مِهْزَمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِي عَمَّا اخْتَلَفَ فِيهِ مَنْ خَلَّفْتَ مِنْ مَوَالِينَا قَالَ قُلْتُ فِي الْجَبْرِ وَ التَّفْوِيضِ قَالَ فَسَلْنِي قُلْتُ أَجْبَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ عَلَى الْمَعَاصِي قَالَ اللَّهُ أَقْهَرُ لَهُمْ مِنْ ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ فَفَوَّضَ إِلَيْهِمْ قَالَ اللَّهُ أَقْدَرُ عَلَيْهِمْ مِنْ ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ فَأَيُّ شَيْ‏ءٍ هَذَا أَصْلَحَكَ اللَّهُ قَالَ فَقَلَبَ يَدَهُ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ لَوْ أَجَبْتُكَ فِيهِ لَكَفَرْت‏ ... مهزم از حضرت صادق (ع) روايت نمود كه فرمودند: مرا خبر ده از پيروان ما كه در چه چيزي اختلاف دارند؟ عرض كردم: در باب جبر و تفويض. فرمودند: از من بپرس! عرض كردم: آيا خدا بندگان را بر گناهان مجبور كرده؟ فرمودند: خدا بر ايشان قاهرتر از اين است.
عرض كردم : آيا به ايشان تفويض نموده است؟ فرمودند: خدا بر ايشان قادرتر از آن است. عرض كردم: خدا نيكويت كند! پس حقيقت مطلب چيست؟ حضرت دو بار يا سه بار دستش را گردانيده و فرمودند: اگر تو را به حقيقت پاسخ دهم حتماً كافر مي شوى.» (4)
امّا در اينكه مراد از«امرٌ بين الامرين» چيست؟ سخنهاي فراواني گفته شده و تفاسير گوناگوني از آن ارائه گرديده است.از عوامانه ترين تفسير، كه مي گويد انسان درصدي مجبور و درصدي مفوّض است، گرفته تا پيچيده ترين تفسير كه بر پايه ي وحدت شخصي وجود استوار بوده از حدّ فهم افراد عادي و غير آشنا به عرفان نظري خارج است. از روايت اخير نيز چنين بر مي آيد كه فهم حقيقت امر بين الامرين ، بسيار دشوار است ؛ به گونه اي كه اهل بيت (ع) از بيان آن براي افراد غير مستعدّ پرهيز مي نمودند تا مبادا به خاطر فهم نادرست دچار كفر نگردند.
حقيقت مطلب نيز همين است كه مساله ي امر بين الامرين از دشوارترين مباحث كلامي و فلسفي و لغزشگاه افكار و انديشه هاي انديشه وران مي باشد.
لذا در اين نوشته وارد تفصيل اين بحث نشده ، تنها به ذكر اجمالي يكي از تفاسير اين مساله كه فهم آن نسبتاً راحتر است اكتفا مي شود:
الف ـ در اين كه انسان مختار است شكّي نيست؛ شكّ در مختار بودن انسان شكّ در يكي از بديهي ترين يافتهاي انساني است. چرا كه انسان مختار بودن خود را نه از راه استدلال بلكه با علم حضوري و وجداني ادراك مي كند كه خطا در آن راه ندارد. انسان همانگونه كه وجود خود، شادي خود، غم خود، شكّ خود، عقل داشتن خود و امثال اين امور را با يافتي دروني مي يابد ، مختار بودن خود را هم به همين گونه ادراك مي كند. انسان به وضوح درمي يابد كه ارتعاش دست يك انسان مبتلا به پاركينسون (لرزش بي اختياري بدن) تفاوت فاحشي دارد با لرزش دست يك هنرپيشه كه نقش يك انسان مبتلا به پاركينسون را بازي مي كند. همينطور مي فهمد كه تفاوت فراواني است بين كسي كه در خواب حرف مي زند يا در خواب راه مي رود با كسي كه در بيداري سخن مي گويد يا راه مي پويد.
ب ـ طبق براهين عقلي و شواهد نقلي در اين هم شكّي نيست كه خداوند متعال خالق مطلق است ، لذاخالق فعل انسان نيز مي باشد ؛ به اين معني كه خدا به فعل انسان وجود مي دهد؛ امّا مجراي افاضه ي وجود به فعل ارادي انسان ، اختيارخود انسان يا به عبارت بهتر ، وجود مختار خود انسان مي باشد. لذا فعل ارادي آدمي ، در عين اينكه مخلوق خداست به اختيار خود او نيز هست.
يعني خدا انسان را آفريده ، ولي ذات او را ذات مختار قرار داده است ، به گونه اي كه فعل ارادي او تنها به اختيار او تحقّق مي يابد و محال است فعل ارادي او بدون اختيار خودش وجود خارجي پيدا كند. به بيان روشنتر ، خدا اراده نموده كه فعل ارادي انسان با اختيار خودش تحقّق يابد ، و آنچه را خدا اراده كند قطعاً محقّق مي شود ؛ پس محال است كار اختياري انسان جز راه اختيار او محقّق گردد. همان گونه كه خدا آتش را ذاتاً سوازننده آفريده است ؛ پس محال است كه به اذن و اراده ي خدا نسوزاند ، انسان نيز ذاتاً مختار آفريده شده پس محال است كه به اذن و اراده ي تكويني خدا كار ارادي خود را با اختيار انجام ندهد. لذا هر كاري كه انسان مي كند با اختيار خود اوست ، ولي در عين حال ، به اراده ي تكويني خدا نيز مي باشد.
براي اطلاع بيشتر مي‌توانيدبه كتاب «جبر و اختيار» نوشته استاد جعفر سبحاني و كتاب «انسان و سرنوشت» نوشته استاد شهيد مرتضي مطهري مراجعه فرمائيد.

پي نوشتها:
1. سوره زمر، آيه 62
2. التوحيد للصدوق،ص 206
3. الكافي ،ج‏1 ،ص 159
4. التوحيد للصدوق ،ص363
منبع:سایت انوار طاها


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.