دوشنبه، 11 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

چرا در مورد انبیاء، ختم نبوت وجود دارد؟


پاسخ :
پاسخ اجمالی:
توجه به نکاتی می‌تواند سودمند باشد:

1. خاتم بودن پیامبر اکرم (ص) و به تبع آن خاتم بودن دین اسلام در آیه 40 از سوره مبارکه احزاب آمده است و به معناى آن است که به وسیله او نبوت پایان داده شده است و دیگر امکان نبوّتی وجود ندارد.

2. سرّ خاتمیت از طرفی برمی‌گردد به:
الف. کامل بودن اسلام؛ چون نه از سوی پیام آورنده محدودیتی بود و نه از سوی مخاطبین و لذا اسلام توانست تمام پیام خودش را بیان کند.
ب. مصونیت اسلام از تحریف و دگرگونی.

3. دین اسلام از عناصر ثابت و متغیر تشکیل شده است. استخراج عناصر ثابت و متغیر دین و پاسخ گویی به تمام نیازهای هدایتی بشر از طریق شیوه‌ای که اهل بیت (ع) پایه‌گذاری کرده اند و از آن به اجتهاد نام برده می‌شود، صورت می‌پذیرد. به‌کارگیری این روش و مصونیت قرآن (منبع اصلی اسلام) از تحریف، مصونیت دین خاتم را از تحریف به دنبال داشته است.

4. استنباط عناصر جهان شمول و رسیدن به فلسفه مکتب و نظام اسلامی، به شیوه فقهی و تحلیلی صورت می‌گیرد و پیشرفت علوم بشری؛ مانند علوم طبیعی و اجتماعی و... تأثیری در آن ندارد. بله برای طراحی ساز و کارهایی که عناصر موقعیتی را تشکیل می‌دهند، به علوم بشری نیاز است و پیشرفت علوم می‌تواند در طراحی بهتر و دقیق تر ساز و کارها موثر باشد، نه این که در عناصر ثابت و جهان شمول، تغییر ایجاد کند و آنها را به عناصر موقعیتی تبدیل نماید. با توجه به این که بخش زیادی از احکام اجتماعی و سیاسی اسلام از عناصر جهان شمول محسوب می شوند.

5. همان طوری که بیان کردیم دین خاتم، با محدودیت در ناحیه مخاطب مواجه نبود، اما این نه به این معنا است که همه مردم به درجه‌ای از معرفت می‌رسند که می‌توانند تمام حقیقت را آن گونه که باید دریافت و ادراک کنند، بلکه به این معنا است که در مجموع مردمان زمان ظهور دین، قابلیت حفظ مواریث دین وجود دارد.

پاسخ تفصیلی:
توجه به نکاتی ما را در دستیابی به جواب یاری می رساند:

1. خاتمیت اسلام از امور مسلم اعتقادی اسلام محسوب می‌شود و همه فرق و مذاهب اسلامی در این امر متفق‌اند. خداوند در قرآن می‌فرماید: «محمّد(ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست؛ ولى رسول خدا و ختم‌‏کننده و آخرین پیامبران است؛ و خداوند به همه چیز آگاه است».[1]
خاتم (بر وزن حاتم) به معناى چیزى است که به وسیله آن پایان داده مى‌‏شود[2]، و نیز به معناى چیزى آمده است که با آن اوراق و مانند آن را مهر مى‌‏کنند و از آن جا که این کار (مهر زدن) در خاتمه و پایان قرار مى‏‌گیرد، نام خاتم بر وسیله آن گذارده شده است. اگر مى‏‌بینیم یکى از معانى خاتم، انگشتر است به خاطر این است که نقش مهرها را معمولا روى انگشترهای شان مى‏‌کندند و به وسیله انگشتر، نامه‌‏ها را مهر مى‌‏کردند.[3] پس معنای خاتم بودن پیامبر اکرم(ص) این است که نبوت با او ختم شده و بعد از او دیگر نبوّتی نخواهد بود.[4] برخی از علمای اسلامی از خاتم و خاتمیت این گونه تعبیر کرده‌اند: «الخاتم من ختم المراتب باسرها»؛ یعنی، پیغمبر خاتم آن پیغمبری است که جمیع مراتب را طی کرده و دیگر از نظر او و از نظر کار او مرحله طی نشدنی وجود ندارد.[5]

2. در باره سرّ خاتمیت، از گذشته بین اندیشمندان مباحث زیادی مطرح شده است.[6] ما معتقدیم بشر به فطرت خود خداجوی است، اما این فطرت کافی نیست تا هر چه که برمی گزیند و هر آئینی که به آن اعتقاد دارد، حق باشد بلکه این فطرت، گرایشی است که می بایست در پرتو بصیرت به راه راست هدایت شود و خداوند افزون بر عقل که پیامبر درونی است، پیامبران بیرونی را برای ما فرستاد تا آن چه را که عقل نمی تواند ادارک کند برای ما تبیین کند. این پیامبران آمدند تا راه روشن هدایت را به ما نشان دهند و هر یک با دو محدودیت (محدودیت انبیا در تلقی وحی و دریافت حقیقت، محدودیت مخاطبین در فهم حقیقت) و یک خطر ( خطر تحریف و تغییر مسیر دین) روبرو بودند، از این رو هر دین نسبت به دین قبلی از یک سو تکمیل کننده و از سوی دیگر تصحیح کننده بود، این مسئله تا آمدن دین خاتم یعنی اسلام ادامه داشت. در دین خاتم، نه محدودیتی در ناحیه پیامبرش بود و نه محدودیتی در ناحیه مخاطبان، و از سویی از خطر تحریف هم مصون بود؛ یعنی از سویی پیامبری فرستاده شد که در قله معرفت قرار داشت و از سوی دیگر زمینه فهم، در مردم پیدا شده بود؛ یعنی، لااقل بعضی از مردم این آمادگی را پیدا کرده بودند که معارف بلند الهی را در بلندای آن معرفت بیابند.[7] با از بین رفتن این دو محدودیت، اسلام توانست تمام پیام خود یعنی تمام هدایت الهی را که بخشی از آن را ادیان گذشته بیان کرده بودند، ارائه نماید و در واقع دین کامل و دین خاتم باشد.
از سوی دیگر، باید دین خاتم مصون از تحریف باشد و در اسلام، این مصونیت در پرتو دو عامل محقق می یابد:

الف. مصونیت منبع اصلی (قرآن) از تحریف.[8]

ب. پایه‌گذاری روشی که آن روش، امکان فهم اصیل دین در هر روزگاری را برای هر کسی که با آن روش آشنا شود و با آن روش به منابع مراجعه کند، فراهم نماید.[9]
ادیان الهی، به تعبیر شهید مطهری از دو بخش تشکیل شده اند. یک بخش عناصر ثابت دینی و بخش دیگر، عناصر متغیر.[10] آن بخش از ادیان الهی که عنصر ثابت و جهان شمول، همه جایی و همه زمانی هستند در واقع ناظر به آن بخش از هویت انسان است که همواره ثابت است. البته ادیان الهی به جنبه تحول پذیر آدمی هم توجه کرده‌اند و این جنبه در قالب عناصر و احکام متغیر (بخشی از احکام دینی که وابسته به زمان و مکان است) تجلی پیدا می‌کند. استخراج عناصر ثابت و متغیر دین از طریق شیوه ای که اهل‌بیت(ع) پایه گذاری کرده‌اند، که از آن به اجتهاد تعبیر می‌شود، صورت می پذیرد[11] و از این طریق است که می‌توان به تمام نیازهای هدایتی بشر پاسخ مثبت داد.
بدیهی است که گسترش حجم مباحث فقهی در زمان فعلی و اندک بودن این مباحث در دوران گذشته، به جهت گستردگی نیازهای بشر امروزی است، اما نباید گمان کرد که برای تأمین نیازهای انسان باید از احکام ابدی اسلام دست برداشت، یا این خود گواهی است بر این که دیگر نیازی به تعالیم انبیا نیست، بلکه همه این پیشرفت ها در پرتو تعالیم انبیا و روشی که معصومین پایه‎‌گذاری کرده‌اند (اجتهاد) امکان پذیر است.
فرض کنید برای دانش آموزانی چند، معلم ریاضی قرار داده‌اند تا به ترتیب، به آنها ریاضی بیاموزند. هر کدام مقداری از ریاضی و قواعد کلی آن را آموخت تا نوبت به معلم آخر رسید. وی علاوه بر یک سری قواعد کلّی، به آنها چهار عمل اصلی (جمع، تفریق، ضرب، تقسیم) را هم آموخت و به آنها قواعد کلی در این باره را نیز تعلیم داد که مثلاً حاصل ضرب هر عدد در صفر مساوی صفر است یا همیشه حاصل جمع دو عدد مساوی بزرگ‌تر از حاصل تفریق آن دو عدد است و ده‌ها و صدها قاعده دیگر. از این به بعد هر چه دانش آموزان پیشرفت کنند به وسیله همین چهار عمل اصلی است که می‌توانند روابط و موضوعات جدید ریاضی را کشف کنند که در این کشفیات جدید هم حتماً باید قواعد اصلی و کلی معلم رعایت شود تا نتایج مثبت دهد. در چنین حالتی است که می‌گوییم معلم آخر کار را تمام کرد. از طرفی هیچ دانش آموزی به خود اجازه نمی‌دهد که بگوید ما دیگر از تعالیم معلم بی نیاز شدیم و احکام جدید ریاضی را کشف می‌کنیم؛ چرا که اولاً شالوده و ستون پیشرفت، همان چهار عمل اصلی است و از طرفی، مطابقت کشفیات جدید با آن قواعد کلی، ضامن صحت این کشفیات است.
پس عدم مواجهه دین خاتم با محدودیت در ناحیه مخاطب نه به این معنا است که همه مردم به درجه‌ای از معرفت می‌رسند که می توانند تمام حقیقت را آن گونه که باید دریافت و ادراک کنند، بلکه به این معنا است که در مجموع مردمان زمان ظهور دین، قابلیت حفظ مواریث دین وجود دارد. به عبارت دیگر، دین خاتم با شرایط اجتماعی، فرهنگی و علمی مردم روزگار دین و بعد از آن ارتباط دارد؛ یعنی زمینه بقا، حفاظت و صیانت از دین در بین آن مردم از طریق بعضی از افراد که می‌توانند خود را به گوهر دین برسانند و آن را در اختیار دیگران قرار دهند، وجود دارد. نه این که دین به جایی برسد که آموزش هایش عمومی شود و مردم خودشان بدون نیاز به دین و مراجعه به آن و بدون این که حتی خودشان بدانند، دین را حفظ کنند.

3. همان طوری که بیان شد، اسلام از دو عنصر ثابت (جهان شمول) و متغیر (موقعیتی) برخوردار است. نیاز ما به علوم در طراحی ساز و کارها است و پیشرفت آن در طراحی بهتر و دقیق تر ساز و کارها، مؤثر است، در حالی که استنباط عناصر جهان شمول و رسیدن به فلسفه، مکتب و نظام اسلامی، به شیوه فقهی و تحلیلی صورت می گیرد[12] و آن چه نیاز به امروزی شدن دارد ساز و کار است نه عناصر ثابت. عناصر ثابت، اختصاصی به احکام عبادی ندارد، بلکه شامل احکام اجتماعی و حکومتی اسلام هم می‌شود؛ یعنی همه احکام اجتماعی و حکومتی اسلام در قالب عناصر موقعیتی نیست و عناصر جهان شمول فراوانی در آن یافت می‌شود که می‌توان با استخراج این عناصر، به فلسفه، مکتب و نظام اسلامی در حوزه‌های خاص؛ مثل اقتصاد، سیاست و حقوق دست یافت.[13]


پی نوشتها:
[1] . "... و لکن خاتم النبیین ..."، احزاب،40.
[2] . مجمع‌‏البحرین، ج 6، ص 53.
[3] . نک: تفسیر نمونه، ج 17، ص 339 ؛ ترجمه المیزان، ج 16، ص 487 ؛ آموزش عقاید، مصباح یزدی، ص 288، انتشارات بین الملل، تک جلدی.
[4] . ترجمه المیزان، ج 16، ص 487.
[5] . مطهری، مرتضی، خاتمیّت، ص 70.
[6] . مثلا ملّا صدراى شیرازى، خاتمیت دین مقدّس اسلام را به دلیل تکامل عقول بشر دانسته است (شرح ملّا صدراى شیرازى بر اصول کافى، ص 110) و صاحب جواهر به نقد این دیدگاه پرداخته و گفته است سرّ خاتمیت دین مقدّس اسلام همین جامعیت و شمول و سازگارى آن با تمامى تحولات و تبدّلات مى‌‏باشد (مجمع الرسائل، صص 9 -11).
[7] . هادوی تهرانی، مهدی، باورها و پرسش‌ها، ص41.
[8] . برای آگاهی بیشتر، نک: همان، صص 45 - 58.
[9] . نک: همان، صص 30 - 31.
[10]. مطهری، مرتضی، خاتمیّت، صص 144 - 145.
[11]. باورها و پرسش‌ها، صص 86 - 87.
[12] . نک: هادوی تهرانی، مهدی، مبانی کلامی اجتهاد، صص 383 - 405 ؛ مکتب و نظام اقتصادی اسلام، صص 21 - 44.
[13] . نک:
1. هادوی تهرانی، مهدی، مکتب و نظام اقتصادی اسلام.
2. هادوی تهرانی، مهدی، قضاوت در اسلام.
منبع: www.islamquest.net


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.