پرسش :
آيا مهريه داراى ارزش قُدسى است؟
پاسخ :
براى اين كه هويتِ انسانىِ زن و مرد بهتر روشن گردد لازم است برخى از دستورهاى آسمانى كه درباره تعيين صداق و تبيين كابين و مَهْر از صاحبِ وحى الهى رسيده است مورد دقّت قرار گيرد، زيرا نه تنها اوّلين كابينى كه براى مبدأ نسل كنونى بشر يعنى نكاح آدم و حوا عليهما السلام معين شد آموزش احكام و حِكَم الهى بود چنانكه طبق حديثِ زراره، خداوند به حضرت آدم عليه السلام فرمود:
»رضاىَ أن تعلّمها معالمَ دينى، فقال عليه السلام: ذلك لك يا رب»(1)
رضاى من آن است كه معارف دين مرا به او بياموزى، آدم گفت: قبول كردم.
بلكه گاهى رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله صَداق برخى از اصحاب صدر اول اسلام را تعليم سورهاى از قرآن قرار مىداد، چنانكه طبق نقلِ حضرتِ امامِ باقر عليه السلام استفاده مىشود.(2) و اگر مهرالسنّه پانصد درهم قرار گرفت كه يك كالاى مادّى است ريشه اصلى آن يك امر قُدْسى و منزّهِ از مادّه و مدّت مىباشد، زيرا مرحوم ابن بابويه )صدوق( در كتابِ مُقْنع چنين آورده است كه خداوند سبحان وعده داده و از اين جهت بر خود لازم كرده است كه اگر هر مؤمنى، يكصد بار تكبير و يكصد بار تسبيح و يكصد بار تحميد و يكصد مرتبه تهليل و يكصد بار صلوات بر پيامبر صلى الله عليه وآله و اهل بيت او بفرستد، آنگاه بگويد: «اللّهمّ زوّجنى من الحور العين»، او را تزويج حورالعين نمايد.(3) از اينجا روشن مىشود، منشأ اين گونه از امور مادّى همانا حقيقتهاى ملكوتى است و جريان نكاح زن و مرد صبغه ازدواج بهشتيان با حورالعين را دارد.
ممكن است حسّ گرايانِ تجربه زده، دنيازدگانِ طبيعت باخته، اين گونه از معارف دينى را اسطوره، افسانه، ذهنگرايى، تحجّر، ارتجاع و مانند آن بپندارند و حقوق انسانىِ زن را هضم شده در لابلاى اين وعده و نويدهاى اخروى تلقى كنند، ليكن مؤمنان به سنّتِ معصومين عليهم السلام و دينباوران جامعه اسلامى هرگز بدون تكريم و تجليل و تعظيم به چنين متون دينى نمىنگرند و ادب برخورد با اين گونه احاديث را هماره حفظ مىنمايند و تهمتِ نارواى تحجّر را به تديّن و تمدّن دينى نمىزنند، البته هر دو گروه در طىّ اعصار و قرون بوده و هستند. به عنوان نمونه مردى به حضرت امام صادق عليه السلام گفت: همسرم به من خيانت كرد، امام صادق عليه السلام فرمود: آن خيانت چه بوده است؟ آن مرد گفت: همسرم دختر زاييده، امام صادق عليه السلام فرمود: شايد تو آن را كراهت داشته باشى، امّا خداوند مىگويد:
» آباؤكم وأبناؤكم لا تدرون أيّهم أقرب لكم نفعاً »(4)
يعنى شما نمىدانيد كدام يك از اعضاى خانواده براى شما سودمندترند.(5)
غرض آن كه حصر ارزش انسانى در امور مادى و انحصار حقوق در مزاياى طبيعى، و حذف مسائل معنوى از حقوق و بريدن و قطع نمودن آنها در تحليل مبانى حقوق و آنها را فقط از ديدگاه اخلاق نگاه كردن و اخلاق را پايينتر از مزاياى حقوق مادّى دانستن، محصول مبناى خاص حسّگرايى و طبيعتزدگى است كه مكتبِ مقابلِ خود را ذهنگرايى مىپندارد.
و چون اساس نكاح صبغه ملكوتى دارد، اگر كابين زن جنبه تكاثر پيدا كند و از معيار معقول و مقبول فاصله بگيرد، چنان زنى مشؤومه خواهد بود و شأمت و قبح او در گرانى صَداق و افزونى مَهر او است چنانكه از حضرت امام صادق عليه السلام رسيده است:
»... فأمّا شؤم المرأة فكثرة مهرها وعُقْم رحمها»(6)
يعنى زشتى زن در افزونى مهر و نازايى او است.
(1) جامع احاديث الشيعه، ج21، ص206.
(2) همان مأخذ، ص193 و194.
(3) جامع احاديث الشيعه، ص196 و200.
(4) سوره نساء، آيه 11.
(5) جامع احاديث الشيعه، ج21، ص306.
(6) جامع احاديث الشيعه، ج21، ص203-204.
( آیةالله جوادی آملی ،زن در آئينه جلال و جمال، صفحات 340 تا 342.)
براى اين كه هويتِ انسانىِ زن و مرد بهتر روشن گردد لازم است برخى از دستورهاى آسمانى كه درباره تعيين صداق و تبيين كابين و مَهْر از صاحبِ وحى الهى رسيده است مورد دقّت قرار گيرد، زيرا نه تنها اوّلين كابينى كه براى مبدأ نسل كنونى بشر يعنى نكاح آدم و حوا عليهما السلام معين شد آموزش احكام و حِكَم الهى بود چنانكه طبق حديثِ زراره، خداوند به حضرت آدم عليه السلام فرمود:
»رضاىَ أن تعلّمها معالمَ دينى، فقال عليه السلام: ذلك لك يا رب»(1)
رضاى من آن است كه معارف دين مرا به او بياموزى، آدم گفت: قبول كردم.
بلكه گاهى رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله صَداق برخى از اصحاب صدر اول اسلام را تعليم سورهاى از قرآن قرار مىداد، چنانكه طبق نقلِ حضرتِ امامِ باقر عليه السلام استفاده مىشود.(2) و اگر مهرالسنّه پانصد درهم قرار گرفت كه يك كالاى مادّى است ريشه اصلى آن يك امر قُدْسى و منزّهِ از مادّه و مدّت مىباشد، زيرا مرحوم ابن بابويه )صدوق( در كتابِ مُقْنع چنين آورده است كه خداوند سبحان وعده داده و از اين جهت بر خود لازم كرده است كه اگر هر مؤمنى، يكصد بار تكبير و يكصد بار تسبيح و يكصد بار تحميد و يكصد مرتبه تهليل و يكصد بار صلوات بر پيامبر صلى الله عليه وآله و اهل بيت او بفرستد، آنگاه بگويد: «اللّهمّ زوّجنى من الحور العين»، او را تزويج حورالعين نمايد.(3) از اينجا روشن مىشود، منشأ اين گونه از امور مادّى همانا حقيقتهاى ملكوتى است و جريان نكاح زن و مرد صبغه ازدواج بهشتيان با حورالعين را دارد.
ممكن است حسّ گرايانِ تجربه زده، دنيازدگانِ طبيعت باخته، اين گونه از معارف دينى را اسطوره، افسانه، ذهنگرايى، تحجّر، ارتجاع و مانند آن بپندارند و حقوق انسانىِ زن را هضم شده در لابلاى اين وعده و نويدهاى اخروى تلقى كنند، ليكن مؤمنان به سنّتِ معصومين عليهم السلام و دينباوران جامعه اسلامى هرگز بدون تكريم و تجليل و تعظيم به چنين متون دينى نمىنگرند و ادب برخورد با اين گونه احاديث را هماره حفظ مىنمايند و تهمتِ نارواى تحجّر را به تديّن و تمدّن دينى نمىزنند، البته هر دو گروه در طىّ اعصار و قرون بوده و هستند. به عنوان نمونه مردى به حضرت امام صادق عليه السلام گفت: همسرم به من خيانت كرد، امام صادق عليه السلام فرمود: آن خيانت چه بوده است؟ آن مرد گفت: همسرم دختر زاييده، امام صادق عليه السلام فرمود: شايد تو آن را كراهت داشته باشى، امّا خداوند مىگويد:
» آباؤكم وأبناؤكم لا تدرون أيّهم أقرب لكم نفعاً »(4)
يعنى شما نمىدانيد كدام يك از اعضاى خانواده براى شما سودمندترند.(5)
غرض آن كه حصر ارزش انسانى در امور مادى و انحصار حقوق در مزاياى طبيعى، و حذف مسائل معنوى از حقوق و بريدن و قطع نمودن آنها در تحليل مبانى حقوق و آنها را فقط از ديدگاه اخلاق نگاه كردن و اخلاق را پايينتر از مزاياى حقوق مادّى دانستن، محصول مبناى خاص حسّگرايى و طبيعتزدگى است كه مكتبِ مقابلِ خود را ذهنگرايى مىپندارد.
و چون اساس نكاح صبغه ملكوتى دارد، اگر كابين زن جنبه تكاثر پيدا كند و از معيار معقول و مقبول فاصله بگيرد، چنان زنى مشؤومه خواهد بود و شأمت و قبح او در گرانى صَداق و افزونى مَهر او است چنانكه از حضرت امام صادق عليه السلام رسيده است:
»... فأمّا شؤم المرأة فكثرة مهرها وعُقْم رحمها»(6)
يعنى زشتى زن در افزونى مهر و نازايى او است.
(1) جامع احاديث الشيعه، ج21، ص206.
(2) همان مأخذ، ص193 و194.
(3) جامع احاديث الشيعه، ص196 و200.
(4) سوره نساء، آيه 11.
(5) جامع احاديث الشيعه، ج21، ص306.
(6) جامع احاديث الشيعه، ج21، ص203-204.
( آیةالله جوادی آملی ،زن در آئينه جلال و جمال، صفحات 340 تا 342.)