پرسش :
وظيفه ما در مقابل اهل سنت چيست؟
پاسخ :
مهمترين وظيفه ما چيزي است كه حضرات معصومين ـ عليهم السلام ـ به ما دستور داداند و آن حفظ اسلام و وحدت مسلمين به عنوان مصلحت اسلامي است.
امام علي ـ عليه السلام ـ به خاطر مصلحت اسلامي و با توجه به شرايط عيني جامعه، آن روز كه بقاي اسلام بستگي به برخوردهاي اصولي با آن شرايط را داشت، نه تنها براي احقاق حق خود نبرد نكرد بلكه براي بيعت نكردن هم دست به شمشير نبرد، تا دشمنان ديرينه اسلام نقطه ضعفي در جامعه نوبنياد اسلامي نيابند و در انهدام اركان آن نكوشند و آن گاه امام با بردباري و صبر ويژه خود سالياني دراز (25 سال) از حق مشروع خود صرف نظر كرد و تا مردم به دور خانهاش جمع نشدند و مصرانه بيعت نكردند، خلافت ظاهري را نپذيرفت، چرا كه از ديدگاه علي ـ عليه السلام ـ خلافت تنها وقتي ميتواند ارزش وجودي پيدا كند كه در عدل اجتماعي و احقاق حق مظلوم و از بين بردن باطل به كار رود.
استاد شهيد مرتضي مطهري در يك بررسي و تحليل علمي در اين زمينه چنين مينويسد: «... سيره و روش شخص اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ براي ما بهترين و آموزندهترين درسها است علي ـ عليه السلام ـ راه و روشي بسيار منطقي و معقول كه شايسته بزرگواري، مانند او بود اتخاذ كرد.
او براي احقاق حق خود از هيچ كوششي فروگذار نكرد همه امكانات خود را به كار برد كه اصل امامت را احياء كند اما هرگز از شعار «يا همهچيز يا هيچ چيز» پيروي نكرد، بلكه به عكس «آنچه كه همهاش به دست نميآيد نبايد مقدار كم آن را ترك نمود» را مبناي كار خويش قرار داد.[1]
پس از شهادت امام علي ـ عليه السلام ـ ديگر پيشوايان هم همواره مصالح عاليه مسلمين و جوامع اسلامي را بر هر چيز ديگري ترجيح دادند و حتي حاضر شدند تا آن جا فداكاري و ايثار نمايند كه به خاطر مصلحت برتر چند صباحي با مخالفين و غاصبين پيمان صلح ببندند، و يا ولايت عهدي ظاهري را بپذيرند تا بلكه در اولين فرصت به احقاق حق بپردازند يا حداقل اجازه ندهند كه بنياد رسالت در مقابل دشمن مشترك لرزان گردد.
وقتي از امام صادق ـ عليه السلام ـ سؤال ميشود كه: با مردمي كه با آنان معاشرت داريم ولي هم مذهب ما نيستند چگونه رفتار كنيم. چنين پاسخ ميفرمايند:
به امامان خود كه از آنها پيروي ميكنيد مينگريد و همان كاري را ميكنيد كه آنها انجام ميدهند، به خدا سوگند كه پيشوايان شما از بيماران آن ها عيادت ميكنند و در تشيع جنازه آنها شركت ميكنند و شهادت حق را بر سود يا زيان آنها ادا مينمايند و امانت ـ آنها را ـ به آنان باز پس ميدهند.
در عصر و زمان ها دشمنان ـ يامخالفان نادان ـ به فحاشي و ناسزاگويي و تهمتزني برخاستهاند و در كتابها و مجلات خود ميكوشند كه ياوههاي اسرائيلي و افسانههاي واهي را منتشر سازند. وظيفه ما پاسخگويي منطقي است، ما هرگز فحاشي نميكنيم چرا كه امام علي ـ عليه السلام ـ مقتداي ما فرمود من دوست ندارم كه شما دشنام دهنده باشيد، شما اگر اعمال آنها را توصيف كنيد سخن بهتري گفته ايد و عذر رساتري داريد.[2] ما در مقابل افرادي كه از آنها غرضورزي ميكنند مثل ابن تيميه ، احمد امين مصري، موسي جارالله، محمد ثابت، محب الدين خطيب، عبدالله بن باز و ... و سايرين بايد به نشر حقايق بپردازيم و با بينشي كاملاً علمي تحقيقي و تاريخي، تشيع را آن گونه كه هست معرفي نماييم.
بدون هيچ شك و ترديدي وظيفه جوانان ما بحث و تفحص و كاوش علمي است كه دين خود را آن گونه بشناسند و در مورد آن يقين حاصل نمايند كه اولاً عملي خلاف دستورات ائمه انجام نداده باشند تا بهانه به دست دشمنان عنود داده باشند و ثانياً در مقابل سمپاشيهاي آنها مقاومت لازم را بدست آورند.
و بر علماي ما لازم است كه اولاً تبيين اصول و انديشههاي صحيح اسلامي را بيش از پيش وظيفه خود دانسته و در توضيح مطالب كمتر توضيح داده شده، بكوشند و ثانياً در كنفرانسهاي مختلف اسلامي شركت جويند و اساساً خود تشكيل دهنده چنين كنفرانسهايي باشند تا حقيقت تشيع را به مردم معرفي نمايند.
آن چه كه از وحدت اسلامي يا تقريب مذاهب اسلامي گفته ميشود صرفاً به اين منظور است كه شيعه بتواند در فضايي آرام به دور از جنجال و تحريك احساسات عوامانه، اصول عقايد خود را بيان نموده و در راه تبليغ منطقي آن بكوشد و همين طرز فكر تا كنون منشاء اثرات مثبت و خيري براي جامعه شيعه بوده است تا جايي كه مفتي اعظم اهل سنت فتوا به جواز تبعيت از مذهب اهل بيت ميدهد.
استاد مرحوم علامه طباطبايي در اين زمينه مينويسد:
«اتحاد يا تقريب مذاهب اسلامي، ترديدي در رجحان آن از نظر عقل و منطق نيست البته عوامل جدايي تا ميتوانستند اين دو طائفه را ازهم جدا نمودند ولي بايد همواره متذكر اين حقيقت بود كه اختلاف دو طائفه در فروع است نه در اصول حتي در فروع ضروريه مثل نماز و روزه و جهاد و حج و ... متفقند و همگي قرآن و كعبه را يكي ميدانند.
روي همين اصل بود كه شيعيان صدر اول هرگز از صف اكثريت كنار نرفته و در پيشرفت امور عامه اسلامي، با عموم مسلمين هرگونه تشريك مساعي را مينمودند و هم اكنون نيز بر عموم مسلمين لازم است كه اتفاق خود را در اصول آئين مقدس اسلام در نظر گرفته و از اين همه فشار و ناراحتي كه در طول اين مدت از بيگانگان و عوامل خارجي كشيدهاند به خود آمده و تفرقه عملي را كنار گذاشته و در يك صف قرار گيرند.[3]
مرحوم علامه اميني كه با زحمات طاقتفرساي خود كتاب ارزشمند الغدير را به رشته تحرير درآورده و شيعه را به طور كامل معرفي نموده است و حقي عظيم بر گردن تشيع دارد، اهميت وحدت را چنين توضيح دادهاند:
«ما مؤلفان و نويسندگان در اقطار و اكناف عالم با همه اختلافي كه در فروع با هم داريم يك جامع مشترك داريم و آن ايمان به خدا و پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ است. در كالبد همه ما يك روح و يك عاطفه حكم فرما است و آن روح اسلام و كلمه اخلاص است.[4]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. همبستگي مذاهب اسلامي، دكتر عبدالكريم بيآزار شيرازي.
[1] . يادنامه علامه اميني از انتشارات موسسه رسالت قم، مقام شهيد مطهري، ص236.
[2] . رباني گلپايگاني، علي، درآمدي بر شيعه شناسي، مركز جهاني علوم اسلامي.
[3] . اسلام و انسان معاصر، قم، 1356، ص212و 213.
[4] . مقدمه جلد پنجم كتاب الغدير.
( اندیشه قم )
مهمترين وظيفه ما چيزي است كه حضرات معصومين ـ عليهم السلام ـ به ما دستور داداند و آن حفظ اسلام و وحدت مسلمين به عنوان مصلحت اسلامي است.
امام علي ـ عليه السلام ـ به خاطر مصلحت اسلامي و با توجه به شرايط عيني جامعه، آن روز كه بقاي اسلام بستگي به برخوردهاي اصولي با آن شرايط را داشت، نه تنها براي احقاق حق خود نبرد نكرد بلكه براي بيعت نكردن هم دست به شمشير نبرد، تا دشمنان ديرينه اسلام نقطه ضعفي در جامعه نوبنياد اسلامي نيابند و در انهدام اركان آن نكوشند و آن گاه امام با بردباري و صبر ويژه خود سالياني دراز (25 سال) از حق مشروع خود صرف نظر كرد و تا مردم به دور خانهاش جمع نشدند و مصرانه بيعت نكردند، خلافت ظاهري را نپذيرفت، چرا كه از ديدگاه علي ـ عليه السلام ـ خلافت تنها وقتي ميتواند ارزش وجودي پيدا كند كه در عدل اجتماعي و احقاق حق مظلوم و از بين بردن باطل به كار رود.
استاد شهيد مرتضي مطهري در يك بررسي و تحليل علمي در اين زمينه چنين مينويسد: «... سيره و روش شخص اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ براي ما بهترين و آموزندهترين درسها است علي ـ عليه السلام ـ راه و روشي بسيار منطقي و معقول كه شايسته بزرگواري، مانند او بود اتخاذ كرد.
او براي احقاق حق خود از هيچ كوششي فروگذار نكرد همه امكانات خود را به كار برد كه اصل امامت را احياء كند اما هرگز از شعار «يا همهچيز يا هيچ چيز» پيروي نكرد، بلكه به عكس «آنچه كه همهاش به دست نميآيد نبايد مقدار كم آن را ترك نمود» را مبناي كار خويش قرار داد.[1]
پس از شهادت امام علي ـ عليه السلام ـ ديگر پيشوايان هم همواره مصالح عاليه مسلمين و جوامع اسلامي را بر هر چيز ديگري ترجيح دادند و حتي حاضر شدند تا آن جا فداكاري و ايثار نمايند كه به خاطر مصلحت برتر چند صباحي با مخالفين و غاصبين پيمان صلح ببندند، و يا ولايت عهدي ظاهري را بپذيرند تا بلكه در اولين فرصت به احقاق حق بپردازند يا حداقل اجازه ندهند كه بنياد رسالت در مقابل دشمن مشترك لرزان گردد.
وقتي از امام صادق ـ عليه السلام ـ سؤال ميشود كه: با مردمي كه با آنان معاشرت داريم ولي هم مذهب ما نيستند چگونه رفتار كنيم. چنين پاسخ ميفرمايند:
به امامان خود كه از آنها پيروي ميكنيد مينگريد و همان كاري را ميكنيد كه آنها انجام ميدهند، به خدا سوگند كه پيشوايان شما از بيماران آن ها عيادت ميكنند و در تشيع جنازه آنها شركت ميكنند و شهادت حق را بر سود يا زيان آنها ادا مينمايند و امانت ـ آنها را ـ به آنان باز پس ميدهند.
در عصر و زمان ها دشمنان ـ يامخالفان نادان ـ به فحاشي و ناسزاگويي و تهمتزني برخاستهاند و در كتابها و مجلات خود ميكوشند كه ياوههاي اسرائيلي و افسانههاي واهي را منتشر سازند. وظيفه ما پاسخگويي منطقي است، ما هرگز فحاشي نميكنيم چرا كه امام علي ـ عليه السلام ـ مقتداي ما فرمود من دوست ندارم كه شما دشنام دهنده باشيد، شما اگر اعمال آنها را توصيف كنيد سخن بهتري گفته ايد و عذر رساتري داريد.[2] ما در مقابل افرادي كه از آنها غرضورزي ميكنند مثل ابن تيميه ، احمد امين مصري، موسي جارالله، محمد ثابت، محب الدين خطيب، عبدالله بن باز و ... و سايرين بايد به نشر حقايق بپردازيم و با بينشي كاملاً علمي تحقيقي و تاريخي، تشيع را آن گونه كه هست معرفي نماييم.
بدون هيچ شك و ترديدي وظيفه جوانان ما بحث و تفحص و كاوش علمي است كه دين خود را آن گونه بشناسند و در مورد آن يقين حاصل نمايند كه اولاً عملي خلاف دستورات ائمه انجام نداده باشند تا بهانه به دست دشمنان عنود داده باشند و ثانياً در مقابل سمپاشيهاي آنها مقاومت لازم را بدست آورند.
و بر علماي ما لازم است كه اولاً تبيين اصول و انديشههاي صحيح اسلامي را بيش از پيش وظيفه خود دانسته و در توضيح مطالب كمتر توضيح داده شده، بكوشند و ثانياً در كنفرانسهاي مختلف اسلامي شركت جويند و اساساً خود تشكيل دهنده چنين كنفرانسهايي باشند تا حقيقت تشيع را به مردم معرفي نمايند.
آن چه كه از وحدت اسلامي يا تقريب مذاهب اسلامي گفته ميشود صرفاً به اين منظور است كه شيعه بتواند در فضايي آرام به دور از جنجال و تحريك احساسات عوامانه، اصول عقايد خود را بيان نموده و در راه تبليغ منطقي آن بكوشد و همين طرز فكر تا كنون منشاء اثرات مثبت و خيري براي جامعه شيعه بوده است تا جايي كه مفتي اعظم اهل سنت فتوا به جواز تبعيت از مذهب اهل بيت ميدهد.
استاد مرحوم علامه طباطبايي در اين زمينه مينويسد:
«اتحاد يا تقريب مذاهب اسلامي، ترديدي در رجحان آن از نظر عقل و منطق نيست البته عوامل جدايي تا ميتوانستند اين دو طائفه را ازهم جدا نمودند ولي بايد همواره متذكر اين حقيقت بود كه اختلاف دو طائفه در فروع است نه در اصول حتي در فروع ضروريه مثل نماز و روزه و جهاد و حج و ... متفقند و همگي قرآن و كعبه را يكي ميدانند.
روي همين اصل بود كه شيعيان صدر اول هرگز از صف اكثريت كنار نرفته و در پيشرفت امور عامه اسلامي، با عموم مسلمين هرگونه تشريك مساعي را مينمودند و هم اكنون نيز بر عموم مسلمين لازم است كه اتفاق خود را در اصول آئين مقدس اسلام در نظر گرفته و از اين همه فشار و ناراحتي كه در طول اين مدت از بيگانگان و عوامل خارجي كشيدهاند به خود آمده و تفرقه عملي را كنار گذاشته و در يك صف قرار گيرند.[3]
مرحوم علامه اميني كه با زحمات طاقتفرساي خود كتاب ارزشمند الغدير را به رشته تحرير درآورده و شيعه را به طور كامل معرفي نموده است و حقي عظيم بر گردن تشيع دارد، اهميت وحدت را چنين توضيح دادهاند:
«ما مؤلفان و نويسندگان در اقطار و اكناف عالم با همه اختلافي كه در فروع با هم داريم يك جامع مشترك داريم و آن ايمان به خدا و پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ است. در كالبد همه ما يك روح و يك عاطفه حكم فرما است و آن روح اسلام و كلمه اخلاص است.[4]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. همبستگي مذاهب اسلامي، دكتر عبدالكريم بيآزار شيرازي.
[1] . يادنامه علامه اميني از انتشارات موسسه رسالت قم، مقام شهيد مطهري، ص236.
[2] . رباني گلپايگاني، علي، درآمدي بر شيعه شناسي، مركز جهاني علوم اسلامي.
[3] . اسلام و انسان معاصر، قم، 1356، ص212و 213.
[4] . مقدمه جلد پنجم كتاب الغدير.
( اندیشه قم )