پرسش :
چه نقدهاي كلي بر فرقه وهابيت وارد است؟
پاسخ :
ترديدي در اين نيست كه فرقه وهابيت كه توسط محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم قمري ابداع و پايهگذاري شد، براساس عقايد ابن تيميه و ابن قيم جوزي، هم در عرصه اعتقادات و هم در حوزة فقه و احكام در مقابل مسلمانان، اعم از شيعه و سني، بلكه در حقيقت در برابر دين مبين اسلام قد علم كرده و با اين بدعت، اسلام را منحصر به خود دانسته و ساير مسلمين را خارج از دين اسلام و محكوم به كفر و شرك كردهاند. و به اين ترتيب خواستند ضربه خصمانه و جاهلانه خودشان را هم بر پيكر جامعه اسلامي و هم بر اصل دين اسلام وارد نمايند. و به نحوي با اسلام و مسلمين رفتار كردند و ميكنند كه گويا دين محمدي ـ صلي الله عليه و آله ـ مثل ساير اديان گذشته منسوخ گرديده و دين جديدي توسط محمد بن عبدالوهاب ـ همانگونه كه در مقدمه كتاب توحيد او اشعار بر اين مطلب وجود دارد ـ براي نجات و هدايت مردم خصوصاً مسلمانان كه با معيارهاي توحيدي وهابيت مشرك و كافر شدهاند، آورده شده است. پس اين فرقه از جهات مختلفي قابل نقد و بررسي است و به چند نقد كلي وارد بر آن اشاره ميشود.
1 . وهابيت و اعتقاد به تجسيم و تشبيه خداوند به مخلوقات: اولين نقدي كه بر وهابيت وارد است در مسئله مبدأ و صفات باري تعالي ميباشد.اعتقادات وهابيت نسبت به خداوند مستلزم تجسيم و تشبيه بوده و تمام چيزهايي را كه در يك پديده مادي خصوصاً انسان وجود دارد، براي خداوند نيز ثابت ميداند. وهابيها خداوند را مانند پادشاهان موجود در جامعه بشري پنداشته و عرش و محل سكونت او را در جهت فوق، بالاتر از جايگاه مخلوقاتش قرار ميدهند.[1] و براي عرش خداوند اوصافي مانند خصوصيات تختهاي شاهانه قائل هستند.[2] و ميگويند: خداوند در روز جمعه از روزهاي آخرت با انبياء خودش جلسه تشكيل ميدهد و براي اين كار از عرش فرود ميآيد و بر كرسي خاصي كه براي اين منظور در نظر گرفته شده است مينشيند و بعد از گفتگو با انبياء جلسه را ترك گفته و به عرش خودش برميگردد.[3] و نيز معتقداند كه خداوند با چشم سر ديده ميشود.[4] و براي اين ادعا چنين استدلال ميكند كه هر چيزي كه وجودش كاملتر باشد براي ديدن سزاوارتر است. و از آن جا كه خداوند اكمل موجودات است سزاوارتر براي ديدن از غير او است.[5] وهابيها بعد از اينكه براي خداوند دست، پا، ساق، كفش طلائي و امثال اينها را قائل ميشوند، ميگويند: خداوند هر شب به آسمان زمين فرود ميآيد و در شب عرفه به زمين نزديكتر ميشود تا دعاهاي بندگان خود را از نزديك اجابت كند.[6]
اين معتقدات وهابيت علاوه بر اينكه جسميت، شباهت، كيفيت، كميت، محدوديت و عجز را كه منافات با عقل و نقل دارند براي خدا ثابت ميكند، بعضي اشكالات علمي غير قابل انكارنيز بر اين معتقدات وارد ميباشد.
الف) اينكه ميگويند: خداوند در جهت فوق قرار دارد قطعاً مراد از فوقيت، فوقيت، مكاني وخارجي ميباشد. يعني خداوند بطور فيزيكي و خارجي در جهت بالا قرار دارد. اگر اين فوقيت در محدوده كره زمين كه بشر و بندگان خدا در آن زندگي ميكنند ملاحظه شود، اولاً فوقيت يك امر اضافي بيش نيست. ثانياً با كروي بودن زمين براي آن جهات بي نهايت فوقاني وجود دارد. بنابراين علاوه بر اينكه خداوند در حدود جاذبه زمين محصور ميگردد. كدام يكي از اين جهات بينهايت ميتواند مبدأ و مسير براي جهت فوق كه مكان خدا باشد قرار ميگيرد؟ اما اگر فوقيت در خارج از قوة جاذبه زمين تصور شود، در اين صورت فوقيت ديگر معناي اضافي خودش را هم از دست داده و به يك مفهوم بيمصداق تبديل ميشود، چون در خارج از مرزهاي قوة جاذبة يا اصلاً فوقيت و تحتيت هيچ حقيقتي ندارد و يا با قرار گرفتن در تحت نيروي جاذبه موجود مادي ديگر اين زمين است كه در جهت فوق تصور شده و ديده ميشود. پس وقتي كه هيچ مكاني را نميتوان مصداق فوق تلقي كرد، چگونه ممكن است كه خداوند و عرش او در فوق زمين يا فوق همه عالم قرار بگيرد.
ب) اشكال ديگري كه ميتوان بر عقيده وهابيان در اين حوزه ايراد نمود اينست كه اگر خداوند متعال هر شب براي اجابت دعا نزد بندگانش به آسمان زمين فرود ميآيد، لازمه آن اينست كه خداوند بايد به صورت مستمر در آسمان زمين استقرار داشته باشد، چون زمين هميشه داراي شب بوده و شب هرگز در هيچ لحظهاي از زمين جدا شدني نيست بنابراين عرش خداوند هم دائماً از وجود خدا خالي خواهد بود.
2 . مورد دوم از عقايد وهابيت كه بصورت كلّي ميتواند مورد نقد و اشكال قرار بگيرد، اعتقاد خاص اين فرقه در مسئله توحيد در عبادت است.وهابيها با داخل نمودن امور متعددي را در معناي عبادت،دايره توحيد در عبادت را آن قدر ضيق كردهاند كه امكان عملي بر طبق آنرا باقي نگذاشته است و در مقام عمل حتي خود آنان هم نميتوانند از موحّدين در عبادت به شمار آيند. ابن تيميه ميگويد: عبادت اسم جامعي است براي هر چه كه خداوند آن را دوست داشته و ميپسندد و اين چيز ميتواند در قالب گفتار باشد و ميتواند به شكل عمل باطني، و ظاهري مثل نماز، زكات، روزه و حج، راستگويي، اداء امانت، صله ارحام از انسان صادر گردد.[7] آنان هر عملي را كه حاكي از احترام و تعظيم غير خدا باشد موجب شرك و كفر ميدانند و لذا به پيروي از اين عقيده، شفاعت، توسل، تبرك زيارت قبور انبياء و اولياء و احترام به ارواح آنان، فرستادن صلوات با صداي بلند بر پيامبر اسلام خصوصاً در كنار قبر آن حضرت، جشن و شادي در ميلادهاي پيامبر و ائمه ـ عليهم السّلام ـ سوگواري در روزهاي وفات و شهادت آنان وساختن قبّه بر قبور مبارك آنان و هر چيز ديگري كه از احترام،تعظيم، تقدس آنها چه در عمل و چه در قول حكايت بكند به اعتقاد وهابيت حرام و غيرمشروع بوده و اعتقاد به اين امور و عمل به آنها را باعث شرك و كفر ميدانند. وهابيها دقيقاً بر خلاف آيات قرآني و روايات نبوي و سيره اصحاب و مسلمين و حكم عقل قدم برداشته و عبادت را بر طبق خواست و ميل خودشان طوري تفسير كردهاند كه نه تنها راه و طريق بسوي اسلام را مسدود نمودهاند، بلكه خط بطلان بر دين مبين اسلام كشيده و امكان مسلمان شدن را از هر كسي گرفتهاند.
در اينكه عبادت فقط براي خدا است و عبادت غير خدا با توحيد در عبادت منافات دارد هيچ شك و ترديدي نه شرعاً و نه عقلاً وجود ندارد. ولكن هر فعل يا قول انسان حاكي از تعظيم، تكريم غير خدا ونيز تذلل، خضوع و خشوع در برابر غير خدا نميتواند عبادت باشد. چون بالاترين درجه خشوع و خضوع كه عبارت از سجده باشد در برابرغير خدا در قرآن نه تنها جايز شمرده شده است بلكه امر و دستور الهي بر آن وجود دارد.[8] اگر سجده از مصاديق عبادت باشد هرگز خداوند به ملائكه دستور نميداد كه در برابر حضرت آدم ـ عليه السلام ـ به سجده بيافتند و نيز شيطان نبايد در اثر عدم سجده كافر شده و ملعون درگاه الهي قرار ميگرفت، بلكه بنابر معيار وهابيت بايد از موحدين بشمار ميآمد و اين فرشتهها است كه با اين عملشان كافر شدهاند.
و اگر سجده از مصاديق عبادت ميبود سجدة حضرت يعقوب ـ عليه السلام ـ و مادر و برادران حضرت يوسف ـ عليه السلام ـ در برابر او[9] هيچ توجيهي ندارد جز اينكه گفته شود العياذ بالله آنها با اين عملشان مشرك شدهاند. اگر اعتقاد به تقدس غير خدا و خشوع و تذلل در برابر آن شرك و عبادت ميبود، پس تمام كساني كه طواف كعبه را انجام دادهاند و يا اعتقاد به وجوب آن در مراسم حج دارند، به دستور خداوند مشرك شدهاند.[10]
با توجه به اين ادلّه قرآني ونيز روايات بيشماري در جواز شفاعت و توسل به غير خداوند براي آمرزش گناهان و با ضميمه سيرة مسلمانان از صدر اسلام تاكنون نه تنها دليلي بر عباديت مجرد خشوع و خضوع در برابر غير خداوند و نيز شفاعت و توسل و امثال اينها نداريم بلكه دليلي بر عدم عبادت اين امور وجود دارد. پس عمل به اين امور نه تنها شرك و كفر را به دنبال ندارد بلكه در موارد خودش امر پسنديده و تأمين كنندة رضايت خداوند ميباشد. حتي مجرد تذلل و خشوع در برابر چيزي كه اصلاً صلاحيت براي اين امر را ندارد و نيز طلب شفاعت و توسل از كسي كه هيچ بهرهاي از تقدس و تقرب الهي نداشته باشد. نميتواند موجب شرك در عبادت بشود. چون شرك چيزي نيست كه با هر اعتقاد و عملي تحقق پيدا بكند بلكه معيار اساسي در شرك و توحيد چه در عبادت و چه در غير آن، اعتقاد و عدم اعتقاد به الوهيت، ربوبيت و معبوديت غير خدا ميباشد. بنابراين، اين اعمال در برابر غير خدا با اعتقاد به اينكه او خدا،معبود و پروردگار است، تبديل به عبادت شده و شرك در عبادت را به دنبال خود ميآورد. پس عمل خاضعاته و خاشعانه انسان وقتي ميتواند عبادت باشد كه در برابر چيزي به عنوان اينكه آن چيز خدا و پروردگار است، انجام بگيرد. آيت الله سبحاني در تعريف عبادت ميگويد: عبادت داراي دو ركن است يكي اينكه عمل و فعل از خشوع و خضوع و تذلل برخوردار باشد و دوم اينكه اين عمل در برابر كسي انجام بگيرد كه اعتقاد به الوهيت و ربوبيت او وجود داشته.[11]
اين دو نقد كلي بر وهابيت اجتنابناپذير است و ساير اشكالات جزئي بر آنان ناشي از همين دو انحراف كلي ميباشد. تكفير همه مسلمين، توهين به انبياءو ائمه طاهرين ـ عليهم السّلام ـ و برخورد نادرست با قرآن كريم و روايات نبوي، محبت با دشمنان اهل بيت و خصومت با اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ از ثمرات اين دو عقيده كلي وهابيت ميباشد. و شايد مسئله برعكس بوده و اساس اين اعتقادات كلي وهابيت را دشمني و عداوت سران و پيشوايان وهابيت با اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ تشكيل ميدهد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 .في ظلال التوحيد، تأليف آيت الله سبحاني.
2 . السلفيه بين اهل السنة و الاماميه،تأليف سيد محمد كثيري.
3 . الفرقة الوهابية في خدمة من؟ تأليف سيد ابوالعلي تقوي.
[1] . ابن تيميه، احمد عبدالحليم، منهاج السنة، بولاق مصر، مطبعه كبري اميريه، چاپ اول، 1321 ق، ج1، ص363.
[2] . ابن تيميه، احمد عبدالحليم، مجموع الفتاوي، ج5، ص137، و ابن قيم، محمد بن ابي بكر، توضيح المقاصد، بيروت، المكتب الاسلامي، چاپ سوم، 1404 ق، ج1، ص234، و سليمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب، شرح كتاب توحيد، رياض، مكتبة الرياض الحديثة، بي تا، ج1، ص659.
[3] . ابن تيميه، احمد بن عبدالحليم، اجتماع الجيوش الاسلاميه، بيروت، دارالكتب العلميه، ج1، ص51، و مجموع الفتاوي، بي جا، بي تا، ج5، ص55، و ابن قيم، محمد بن ابي بكر، زاد المعاد، بيروت، مؤسسة الرسالة، چهاردهم، 1407ق، ج1، ص369.
[4] . ابن تيميه، منهاج السنة، مؤسسه قرطيه، اول، 1406 ق، ج3، ص341.
[5] . ابن تيميه، احمد بن عبدالحليم، منهاج السنة، مصر بولاق، مطبعه كبراي اميريه، ج1، ص217.
[6] . ابن تيميه، احمد بن عبدالحليم، منهاج السنة، بولاق مصر، مطبعه كبراي اميريه، اول،1321 ق، ج1، ص262.
[7] . سبحاني، جعفر، في ظلال التوحيد، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ 1412 ق، ص 25.
[8] . بقره/34.
[9] . يوسف/100.
[10] . حج/29.
[11] . سبحاني، جعفر، في ظلال التوحيد، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ 1412 ق، ص 22.
( اندیشه قم )
ترديدي در اين نيست كه فرقه وهابيت كه توسط محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم قمري ابداع و پايهگذاري شد، براساس عقايد ابن تيميه و ابن قيم جوزي، هم در عرصه اعتقادات و هم در حوزة فقه و احكام در مقابل مسلمانان، اعم از شيعه و سني، بلكه در حقيقت در برابر دين مبين اسلام قد علم كرده و با اين بدعت، اسلام را منحصر به خود دانسته و ساير مسلمين را خارج از دين اسلام و محكوم به كفر و شرك كردهاند. و به اين ترتيب خواستند ضربه خصمانه و جاهلانه خودشان را هم بر پيكر جامعه اسلامي و هم بر اصل دين اسلام وارد نمايند. و به نحوي با اسلام و مسلمين رفتار كردند و ميكنند كه گويا دين محمدي ـ صلي الله عليه و آله ـ مثل ساير اديان گذشته منسوخ گرديده و دين جديدي توسط محمد بن عبدالوهاب ـ همانگونه كه در مقدمه كتاب توحيد او اشعار بر اين مطلب وجود دارد ـ براي نجات و هدايت مردم خصوصاً مسلمانان كه با معيارهاي توحيدي وهابيت مشرك و كافر شدهاند، آورده شده است. پس اين فرقه از جهات مختلفي قابل نقد و بررسي است و به چند نقد كلي وارد بر آن اشاره ميشود.
1 . وهابيت و اعتقاد به تجسيم و تشبيه خداوند به مخلوقات: اولين نقدي كه بر وهابيت وارد است در مسئله مبدأ و صفات باري تعالي ميباشد.اعتقادات وهابيت نسبت به خداوند مستلزم تجسيم و تشبيه بوده و تمام چيزهايي را كه در يك پديده مادي خصوصاً انسان وجود دارد، براي خداوند نيز ثابت ميداند. وهابيها خداوند را مانند پادشاهان موجود در جامعه بشري پنداشته و عرش و محل سكونت او را در جهت فوق، بالاتر از جايگاه مخلوقاتش قرار ميدهند.[1] و براي عرش خداوند اوصافي مانند خصوصيات تختهاي شاهانه قائل هستند.[2] و ميگويند: خداوند در روز جمعه از روزهاي آخرت با انبياء خودش جلسه تشكيل ميدهد و براي اين كار از عرش فرود ميآيد و بر كرسي خاصي كه براي اين منظور در نظر گرفته شده است مينشيند و بعد از گفتگو با انبياء جلسه را ترك گفته و به عرش خودش برميگردد.[3] و نيز معتقداند كه خداوند با چشم سر ديده ميشود.[4] و براي اين ادعا چنين استدلال ميكند كه هر چيزي كه وجودش كاملتر باشد براي ديدن سزاوارتر است. و از آن جا كه خداوند اكمل موجودات است سزاوارتر براي ديدن از غير او است.[5] وهابيها بعد از اينكه براي خداوند دست، پا، ساق، كفش طلائي و امثال اينها را قائل ميشوند، ميگويند: خداوند هر شب به آسمان زمين فرود ميآيد و در شب عرفه به زمين نزديكتر ميشود تا دعاهاي بندگان خود را از نزديك اجابت كند.[6]
اين معتقدات وهابيت علاوه بر اينكه جسميت، شباهت، كيفيت، كميت، محدوديت و عجز را كه منافات با عقل و نقل دارند براي خدا ثابت ميكند، بعضي اشكالات علمي غير قابل انكارنيز بر اين معتقدات وارد ميباشد.
الف) اينكه ميگويند: خداوند در جهت فوق قرار دارد قطعاً مراد از فوقيت، فوقيت، مكاني وخارجي ميباشد. يعني خداوند بطور فيزيكي و خارجي در جهت بالا قرار دارد. اگر اين فوقيت در محدوده كره زمين كه بشر و بندگان خدا در آن زندگي ميكنند ملاحظه شود، اولاً فوقيت يك امر اضافي بيش نيست. ثانياً با كروي بودن زمين براي آن جهات بي نهايت فوقاني وجود دارد. بنابراين علاوه بر اينكه خداوند در حدود جاذبه زمين محصور ميگردد. كدام يكي از اين جهات بينهايت ميتواند مبدأ و مسير براي جهت فوق كه مكان خدا باشد قرار ميگيرد؟ اما اگر فوقيت در خارج از قوة جاذبه زمين تصور شود، در اين صورت فوقيت ديگر معناي اضافي خودش را هم از دست داده و به يك مفهوم بيمصداق تبديل ميشود، چون در خارج از مرزهاي قوة جاذبة يا اصلاً فوقيت و تحتيت هيچ حقيقتي ندارد و يا با قرار گرفتن در تحت نيروي جاذبه موجود مادي ديگر اين زمين است كه در جهت فوق تصور شده و ديده ميشود. پس وقتي كه هيچ مكاني را نميتوان مصداق فوق تلقي كرد، چگونه ممكن است كه خداوند و عرش او در فوق زمين يا فوق همه عالم قرار بگيرد.
ب) اشكال ديگري كه ميتوان بر عقيده وهابيان در اين حوزه ايراد نمود اينست كه اگر خداوند متعال هر شب براي اجابت دعا نزد بندگانش به آسمان زمين فرود ميآيد، لازمه آن اينست كه خداوند بايد به صورت مستمر در آسمان زمين استقرار داشته باشد، چون زمين هميشه داراي شب بوده و شب هرگز در هيچ لحظهاي از زمين جدا شدني نيست بنابراين عرش خداوند هم دائماً از وجود خدا خالي خواهد بود.
2 . مورد دوم از عقايد وهابيت كه بصورت كلّي ميتواند مورد نقد و اشكال قرار بگيرد، اعتقاد خاص اين فرقه در مسئله توحيد در عبادت است.وهابيها با داخل نمودن امور متعددي را در معناي عبادت،دايره توحيد در عبادت را آن قدر ضيق كردهاند كه امكان عملي بر طبق آنرا باقي نگذاشته است و در مقام عمل حتي خود آنان هم نميتوانند از موحّدين در عبادت به شمار آيند. ابن تيميه ميگويد: عبادت اسم جامعي است براي هر چه كه خداوند آن را دوست داشته و ميپسندد و اين چيز ميتواند در قالب گفتار باشد و ميتواند به شكل عمل باطني، و ظاهري مثل نماز، زكات، روزه و حج، راستگويي، اداء امانت، صله ارحام از انسان صادر گردد.[7] آنان هر عملي را كه حاكي از احترام و تعظيم غير خدا باشد موجب شرك و كفر ميدانند و لذا به پيروي از اين عقيده، شفاعت، توسل، تبرك زيارت قبور انبياء و اولياء و احترام به ارواح آنان، فرستادن صلوات با صداي بلند بر پيامبر اسلام خصوصاً در كنار قبر آن حضرت، جشن و شادي در ميلادهاي پيامبر و ائمه ـ عليهم السّلام ـ سوگواري در روزهاي وفات و شهادت آنان وساختن قبّه بر قبور مبارك آنان و هر چيز ديگري كه از احترام،تعظيم، تقدس آنها چه در عمل و چه در قول حكايت بكند به اعتقاد وهابيت حرام و غيرمشروع بوده و اعتقاد به اين امور و عمل به آنها را باعث شرك و كفر ميدانند. وهابيها دقيقاً بر خلاف آيات قرآني و روايات نبوي و سيره اصحاب و مسلمين و حكم عقل قدم برداشته و عبادت را بر طبق خواست و ميل خودشان طوري تفسير كردهاند كه نه تنها راه و طريق بسوي اسلام را مسدود نمودهاند، بلكه خط بطلان بر دين مبين اسلام كشيده و امكان مسلمان شدن را از هر كسي گرفتهاند.
در اينكه عبادت فقط براي خدا است و عبادت غير خدا با توحيد در عبادت منافات دارد هيچ شك و ترديدي نه شرعاً و نه عقلاً وجود ندارد. ولكن هر فعل يا قول انسان حاكي از تعظيم، تكريم غير خدا ونيز تذلل، خضوع و خشوع در برابر غير خدا نميتواند عبادت باشد. چون بالاترين درجه خشوع و خضوع كه عبارت از سجده باشد در برابرغير خدا در قرآن نه تنها جايز شمرده شده است بلكه امر و دستور الهي بر آن وجود دارد.[8] اگر سجده از مصاديق عبادت باشد هرگز خداوند به ملائكه دستور نميداد كه در برابر حضرت آدم ـ عليه السلام ـ به سجده بيافتند و نيز شيطان نبايد در اثر عدم سجده كافر شده و ملعون درگاه الهي قرار ميگرفت، بلكه بنابر معيار وهابيت بايد از موحدين بشمار ميآمد و اين فرشتهها است كه با اين عملشان كافر شدهاند.
و اگر سجده از مصاديق عبادت ميبود سجدة حضرت يعقوب ـ عليه السلام ـ و مادر و برادران حضرت يوسف ـ عليه السلام ـ در برابر او[9] هيچ توجيهي ندارد جز اينكه گفته شود العياذ بالله آنها با اين عملشان مشرك شدهاند. اگر اعتقاد به تقدس غير خدا و خشوع و تذلل در برابر آن شرك و عبادت ميبود، پس تمام كساني كه طواف كعبه را انجام دادهاند و يا اعتقاد به وجوب آن در مراسم حج دارند، به دستور خداوند مشرك شدهاند.[10]
با توجه به اين ادلّه قرآني ونيز روايات بيشماري در جواز شفاعت و توسل به غير خداوند براي آمرزش گناهان و با ضميمه سيرة مسلمانان از صدر اسلام تاكنون نه تنها دليلي بر عباديت مجرد خشوع و خضوع در برابر غير خداوند و نيز شفاعت و توسل و امثال اينها نداريم بلكه دليلي بر عدم عبادت اين امور وجود دارد. پس عمل به اين امور نه تنها شرك و كفر را به دنبال ندارد بلكه در موارد خودش امر پسنديده و تأمين كنندة رضايت خداوند ميباشد. حتي مجرد تذلل و خشوع در برابر چيزي كه اصلاً صلاحيت براي اين امر را ندارد و نيز طلب شفاعت و توسل از كسي كه هيچ بهرهاي از تقدس و تقرب الهي نداشته باشد. نميتواند موجب شرك در عبادت بشود. چون شرك چيزي نيست كه با هر اعتقاد و عملي تحقق پيدا بكند بلكه معيار اساسي در شرك و توحيد چه در عبادت و چه در غير آن، اعتقاد و عدم اعتقاد به الوهيت، ربوبيت و معبوديت غير خدا ميباشد. بنابراين، اين اعمال در برابر غير خدا با اعتقاد به اينكه او خدا،معبود و پروردگار است، تبديل به عبادت شده و شرك در عبادت را به دنبال خود ميآورد. پس عمل خاضعاته و خاشعانه انسان وقتي ميتواند عبادت باشد كه در برابر چيزي به عنوان اينكه آن چيز خدا و پروردگار است، انجام بگيرد. آيت الله سبحاني در تعريف عبادت ميگويد: عبادت داراي دو ركن است يكي اينكه عمل و فعل از خشوع و خضوع و تذلل برخوردار باشد و دوم اينكه اين عمل در برابر كسي انجام بگيرد كه اعتقاد به الوهيت و ربوبيت او وجود داشته.[11]
اين دو نقد كلي بر وهابيت اجتنابناپذير است و ساير اشكالات جزئي بر آنان ناشي از همين دو انحراف كلي ميباشد. تكفير همه مسلمين، توهين به انبياءو ائمه طاهرين ـ عليهم السّلام ـ و برخورد نادرست با قرآن كريم و روايات نبوي، محبت با دشمنان اهل بيت و خصومت با اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ از ثمرات اين دو عقيده كلي وهابيت ميباشد. و شايد مسئله برعكس بوده و اساس اين اعتقادات كلي وهابيت را دشمني و عداوت سران و پيشوايان وهابيت با اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ تشكيل ميدهد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 .في ظلال التوحيد، تأليف آيت الله سبحاني.
2 . السلفيه بين اهل السنة و الاماميه،تأليف سيد محمد كثيري.
3 . الفرقة الوهابية في خدمة من؟ تأليف سيد ابوالعلي تقوي.
[1] . ابن تيميه، احمد عبدالحليم، منهاج السنة، بولاق مصر، مطبعه كبري اميريه، چاپ اول، 1321 ق، ج1، ص363.
[2] . ابن تيميه، احمد عبدالحليم، مجموع الفتاوي، ج5، ص137، و ابن قيم، محمد بن ابي بكر، توضيح المقاصد، بيروت، المكتب الاسلامي، چاپ سوم، 1404 ق، ج1، ص234، و سليمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب، شرح كتاب توحيد، رياض، مكتبة الرياض الحديثة، بي تا، ج1، ص659.
[3] . ابن تيميه، احمد بن عبدالحليم، اجتماع الجيوش الاسلاميه، بيروت، دارالكتب العلميه، ج1، ص51، و مجموع الفتاوي، بي جا، بي تا، ج5، ص55، و ابن قيم، محمد بن ابي بكر، زاد المعاد، بيروت، مؤسسة الرسالة، چهاردهم، 1407ق، ج1، ص369.
[4] . ابن تيميه، منهاج السنة، مؤسسه قرطيه، اول، 1406 ق، ج3، ص341.
[5] . ابن تيميه، احمد بن عبدالحليم، منهاج السنة، مصر بولاق، مطبعه كبراي اميريه، ج1، ص217.
[6] . ابن تيميه، احمد بن عبدالحليم، منهاج السنة، بولاق مصر، مطبعه كبراي اميريه، اول،1321 ق، ج1، ص262.
[7] . سبحاني، جعفر، في ظلال التوحيد، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ 1412 ق، ص 25.
[8] . بقره/34.
[9] . يوسف/100.
[10] . حج/29.
[11] . سبحاني، جعفر، في ظلال التوحيد، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ 1412 ق، ص 22.
( اندیشه قم )