پرسش :
چرا حضرت علي(ع) راي ابوموسي اشعري را بر حكم خدا و نظر مردم ترجيح داد؟
پاسخ :
اينكه ادعا شده است علي -عليه السلام- راي ابوموسي را بر حكم خدا و نظر مردم ترجيح داده است قابل قبول نيست زيرا:
اولاً: علي -عليه السلام- با اصل پذيرش حكميت موافق نبود و وقتي كه شاميان قرآنها را بر سر نيزه كردند و مسئله تحكيم قرآن را پيش كشيدند فرمود: «دعوت آنان كلمه حقي است كه ارادة باطل از آن شده است، آنان قرآن را از اين جهت بالا نبرده اند كه آن را بشناسند و به آن عمل كنند، بلكه عمل آنها مكر و خدعه است».[1]
و وقتي مواجه با 20 هزار نفر از سپاه خود شد كه دور خيمه ايشان را محاصره نمودند و تهديد كردند «كه اگر حكميت را نپذيري و جنگ را خاتمه ندهي تو را خواهيم كشت.»[2] به خاطر مصلحت مهمتري مجبور به پذيرش حكميت شد.
و ثانياً پس از پذيرش حكميت در انتخاب ابوموسي به عنوان نماينده سپاهيان خود موافق نبود و او را شايسته براي اين كار نميدانست و فرمود: «او مورد قبول من نيست او كسي است كه از من جدا شد و مردم را از آمدن به طرف من بازداشت و سپس گريخت و از شهر خارج شد تا پس از چند ماه كه من به او امان دادم.»[3]
علي -عليه السلام- فرد لايق براي اين مسئوليت را ابن عباس ميدانست، اما اشعث بن قيس و عدهاي ديگر كه بعداً در گروه خوارج قرار گرفتند، با انتخاب امام مخالفت نمودند و اصرار بر انتخاب ابوموسي داشتند. امام -عليه السلام- به آنها فرمود: ميترسم (ابوموسي) فريب بخورد، زيرا عمروعاص در انجام مقاصدش از خدا نميترسد و هر چه هواي نفسش بخواهد انجام خواهد داد. اما اشعث گفت: به خدا سوگند كه اگر يكي از دو حكم يمني باشد و بر خلاف ميل ما حكم بدهند براي ما بهتر است تا اينكه هر دو قريشي باشند و بر طبق ميل ما رأي بدهند علي -عليه السلام- فرمود حال كه اصرار بر انتخاب ابوموسي داريد هر كاري ميخواهيد بكنيد.[4]
بنابراين علي -عليه السلام- مجبور به پذيرش ابوموسي به عنوان حكم شد نه اينكه او را لايق براي اين مسئوليت بداند.
و ثالثاً: علي -عليه السلام- رأي ابوموسي را بر حُكم خدا و نظر مردم ترجيح نداد بلكه پذيرش رأي حكمين را مشروط بر اين قرار داد كه مطابق كتاب خدا و سنت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) عمل كنند چنانكه در متن قرار داد حكميت هم به اين مطلب اشاره شده است كه: دو داور متعهد هستند كه قرآن را پيشواي خود قرار دهند و از آن تخلّف نورزند و هر چه در قرآن نيافتند به سنت جامع رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ارجاع دهند و به عمد برخلاف آن كاري نكنند و از هواي نفس پيروي نكنند و در اموري كه مشتبه است وارد نشوند... و در صورتي كه مطابق حكم خدا يا سنت وسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) عمل نكنند امت از داوري آنان بيزار خواهد بود و هيچ عهد و پيماني بر آندو نخواهد بود.[5]
و وقتي آندو بر خلاف حكم خدا و سنت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و مطابق هواي نفس خود عمل كردند، امام -عليه السلام- رأي آندو را نپذيرفت و فرمود: «من در خصوص آندو مرد فرمانهايي را به شما دادم ولي شما نپذيرفتيد تا اينكه آندو از هواي نفس خود پيروي كردند و به چيزي فرمان دادند، كه براي آن حجت و سنت آشكاري نداشتند، آنان در كار خودشان اختلاف كردند و خداوند نيز هيچ كدام از آن دو را هدايت نكرد و خدا و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و صالحان از كار آنان دوري جستند».[6]
و بر اين اساس علي -عليه السلام- مجدداً آماده مقابله با شاميان شد و دستور آماده باش را به ياران خود صادر فرمود.[7]
علاوه بر اين ابوموسي بعد از صدور رأي آنچناني مورد لعن علي -عليه السلام- هم قرار گرفت و علي -عليه السلام- چون نماز صبح و مغرب ميگزارد و از سلام نماز فارغ ميشد عرضه ميداشت، پروردگارا! معاويه و عمروعاص و ابوموسي و حبيب بن مسلمه... را لعنت فرماي.[8]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. پيكار صفين: نصر بن مزاحم منقري.
2. روشن بيني و آينده نگري امام علي(ع): سيد احمد خاتمي.
3. سياست قرآن بر نيزه و پيمان حكميت: جعفر سبحاني.
4. مسئله حكميت و گروه فشار: جعفر سبحاني.
5. جنگ نهروان ره آورد شوم قرآن برنيزه: جعفر سبحاني.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ـ نهج البلاغه، خطبة 221.
[2] ـ طبري، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، روائع التراث العربي، بيتا، ج 5، ص 48، ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قم، مكتبة آية الله نجفي، 1404 ق، ج 2، ص 216.
[3] ـ منقري، نصربن مزاحم، وقعة صفين، قم، مكتبة آية الله نجفي، چاپ دوم، 1403 ق، ص 499.
[4] ـ همان، ص 500، ابن ابي الحديد، همان، ج 2، ص 229.
[5] ـ همان، ص 505ـ 504، ابن ابي الحديد، همان، ص 235 ـ 234.
[6] ـ دينوري، ابن قتيبه، الامامة و السياسة، قم، منشورات الشريف الرضي، 1363 ش، ج 1، ص 143، ابن ابي الحديد، همان، ج 2، ص 259.
[7] ـ دينوري، بن قتيبه، همان، ج 1، ص 143.
[8] ـ نصربن مزاحم، پيشين، ص 552، ابن ابي الحديد، پيشين، ج 2، ص 206.
اينكه ادعا شده است علي -عليه السلام- راي ابوموسي را بر حكم خدا و نظر مردم ترجيح داده است قابل قبول نيست زيرا:
اولاً: علي -عليه السلام- با اصل پذيرش حكميت موافق نبود و وقتي كه شاميان قرآنها را بر سر نيزه كردند و مسئله تحكيم قرآن را پيش كشيدند فرمود: «دعوت آنان كلمه حقي است كه ارادة باطل از آن شده است، آنان قرآن را از اين جهت بالا نبرده اند كه آن را بشناسند و به آن عمل كنند، بلكه عمل آنها مكر و خدعه است».[1]
و وقتي مواجه با 20 هزار نفر از سپاه خود شد كه دور خيمه ايشان را محاصره نمودند و تهديد كردند «كه اگر حكميت را نپذيري و جنگ را خاتمه ندهي تو را خواهيم كشت.»[2] به خاطر مصلحت مهمتري مجبور به پذيرش حكميت شد.
و ثانياً پس از پذيرش حكميت در انتخاب ابوموسي به عنوان نماينده سپاهيان خود موافق نبود و او را شايسته براي اين كار نميدانست و فرمود: «او مورد قبول من نيست او كسي است كه از من جدا شد و مردم را از آمدن به طرف من بازداشت و سپس گريخت و از شهر خارج شد تا پس از چند ماه كه من به او امان دادم.»[3]
علي -عليه السلام- فرد لايق براي اين مسئوليت را ابن عباس ميدانست، اما اشعث بن قيس و عدهاي ديگر كه بعداً در گروه خوارج قرار گرفتند، با انتخاب امام مخالفت نمودند و اصرار بر انتخاب ابوموسي داشتند. امام -عليه السلام- به آنها فرمود: ميترسم (ابوموسي) فريب بخورد، زيرا عمروعاص در انجام مقاصدش از خدا نميترسد و هر چه هواي نفسش بخواهد انجام خواهد داد. اما اشعث گفت: به خدا سوگند كه اگر يكي از دو حكم يمني باشد و بر خلاف ميل ما حكم بدهند براي ما بهتر است تا اينكه هر دو قريشي باشند و بر طبق ميل ما رأي بدهند علي -عليه السلام- فرمود حال كه اصرار بر انتخاب ابوموسي داريد هر كاري ميخواهيد بكنيد.[4]
بنابراين علي -عليه السلام- مجبور به پذيرش ابوموسي به عنوان حكم شد نه اينكه او را لايق براي اين مسئوليت بداند.
و ثالثاً: علي -عليه السلام- رأي ابوموسي را بر حُكم خدا و نظر مردم ترجيح نداد بلكه پذيرش رأي حكمين را مشروط بر اين قرار داد كه مطابق كتاب خدا و سنت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) عمل كنند چنانكه در متن قرار داد حكميت هم به اين مطلب اشاره شده است كه: دو داور متعهد هستند كه قرآن را پيشواي خود قرار دهند و از آن تخلّف نورزند و هر چه در قرآن نيافتند به سنت جامع رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ارجاع دهند و به عمد برخلاف آن كاري نكنند و از هواي نفس پيروي نكنند و در اموري كه مشتبه است وارد نشوند... و در صورتي كه مطابق حكم خدا يا سنت وسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) عمل نكنند امت از داوري آنان بيزار خواهد بود و هيچ عهد و پيماني بر آندو نخواهد بود.[5]
و وقتي آندو بر خلاف حكم خدا و سنت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و مطابق هواي نفس خود عمل كردند، امام -عليه السلام- رأي آندو را نپذيرفت و فرمود: «من در خصوص آندو مرد فرمانهايي را به شما دادم ولي شما نپذيرفتيد تا اينكه آندو از هواي نفس خود پيروي كردند و به چيزي فرمان دادند، كه براي آن حجت و سنت آشكاري نداشتند، آنان در كار خودشان اختلاف كردند و خداوند نيز هيچ كدام از آن دو را هدايت نكرد و خدا و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و صالحان از كار آنان دوري جستند».[6]
و بر اين اساس علي -عليه السلام- مجدداً آماده مقابله با شاميان شد و دستور آماده باش را به ياران خود صادر فرمود.[7]
علاوه بر اين ابوموسي بعد از صدور رأي آنچناني مورد لعن علي -عليه السلام- هم قرار گرفت و علي -عليه السلام- چون نماز صبح و مغرب ميگزارد و از سلام نماز فارغ ميشد عرضه ميداشت، پروردگارا! معاويه و عمروعاص و ابوموسي و حبيب بن مسلمه... را لعنت فرماي.[8]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. پيكار صفين: نصر بن مزاحم منقري.
2. روشن بيني و آينده نگري امام علي(ع): سيد احمد خاتمي.
3. سياست قرآن بر نيزه و پيمان حكميت: جعفر سبحاني.
4. مسئله حكميت و گروه فشار: جعفر سبحاني.
5. جنگ نهروان ره آورد شوم قرآن برنيزه: جعفر سبحاني.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ـ نهج البلاغه، خطبة 221.
[2] ـ طبري، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، روائع التراث العربي، بيتا، ج 5، ص 48، ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قم، مكتبة آية الله نجفي، 1404 ق، ج 2، ص 216.
[3] ـ منقري، نصربن مزاحم، وقعة صفين، قم، مكتبة آية الله نجفي، چاپ دوم، 1403 ق، ص 499.
[4] ـ همان، ص 500، ابن ابي الحديد، همان، ج 2، ص 229.
[5] ـ همان، ص 505ـ 504، ابن ابي الحديد، همان، ص 235 ـ 234.
[6] ـ دينوري، ابن قتيبه، الامامة و السياسة، قم، منشورات الشريف الرضي، 1363 ش، ج 1، ص 143، ابن ابي الحديد، همان، ج 2، ص 259.
[7] ـ دينوري، بن قتيبه، همان، ج 1، ص 143.
[8] ـ نصربن مزاحم، پيشين، ص 552، ابن ابي الحديد، پيشين، ج 2، ص 206.