پرسش :
چه اطميناني وجود دارد كه تاريخي كه حكومت از انقلاب اسلامي بيان مي دارد با واقعيت و رخداد ها تطابق داشته باشد؟
پاسخ :
تاريخ نگاري رسالتي است بس عظيم و وظيفهاي است بسيار حساس، زيرا تاريخ خزينه اسرار امور است و بيان كننده لحظههاي دقيق و ظريف زندگي ملتها و نيز ياد آور رنجها، دردها، خشونتها، جنگها و صلحها و عصاره نيك و بد، زشت و زيباي روزگاران است كه از صافي قرون و اعصار ميگذرد و به نسلهاي آينده ميرسد، از ديدگاه قرآن، تاريخ منبع تفكر، درس عبرت براي خردمندان، نمايانگر حقايق و نشانگر فرجام بدخواهان و بدكاران است. «سرگذشت گذشتگان براي خردمندان پندآميز و عبرت انگيز است»[1] بنابراين بايد حقايق و واقعيتهاي تاريخي بدون كمترين تعصب و حبّ و بغض شخصي، گروهي و... بازگو گردد تا بتواند چراغ راه آيندگان باشد[2]. اين رسالت انساني و الهي در خصوص پديدههايي، همانند انقلاب اسلامي از اهميت بيشتري داراست چنانكه امام راحل (ره) دراين زمينه فرمودهاند: «تاريخ گذشه مع الاسف غالباً به دست دشمن نوشته شده است اميد است كه نگذاريد تاريخ اين نهضت را دشمن بنويسد»[3] چه اينكه «تاريخ روشنگر نسل هاي آينده است»[4] و تاريخ پيوند فكري، فرهنگي، اجتماعي و سياسي ميان نسلهاي بشر در طي اعصار و قرون است. و آنگاه كه رويدادهاي تاريخي وارونه گردد، حبّ و بغضها در نوشتن وقايع دخالت نمايد، تاريخ رسالت اصلي خود را از دست خواهد داد، ديگر نميتواند روشنگر نسلهاي ديگر باشد.
دغدغه متفكران و انديشمندان متعهد در طول تاريخ اين بوده است كه مبادا واقعيتهاي تاريخي در گرداب تحريف و تعصب مدفون گردد به همين دليل براي مورخ شرايطي را در نظر گرفتهاند، و براي تاريخ نگاري نيز آدابي را تبيين كردهاند.
بنابراين، در اصل اينكه واقعيتهاي تاريخي آنگونه كه هست بايد به نگارش آيد، همه با شما موافقيم؛ تاريخ نگار بايد داراي صفات «امانت» صداقت، اطلاع كافي از وقايع بوده وقايع را تحريف نكند و از شرايط و آداب نويسندگي و تاريخ نگاري بهرهمند باشد.[5]
به نظر ميرسد، عاقلانهترين راه اين است كه تاريخ انقلاب توسط گردانندگان آن و به تعبيري انقلابيون نگاشته شود كه امروزه بيشتر در چهره حكومت تجلي پيدا كردهاند. و اين تنها خاص انقلاب اسلامي نيست، بلكه هر ملتي كه انقلاب ميكند، و رژيمي را ساقط و نظام مطلوب خود را روي كار ميآورد، طبيعي است كه در نوشتن تاريخ نهضت خود اولويت دارد. البته اين اولويت هرگز، به معناي انكار يا ناديده گرفتن شرايط و آداب تاريخ نگاري نيست.
اولويت حكومت در نوشتن تاريخ انقلاب در جاي خود بايد مورد تحليل و تفسير قرار گيرد. در اين فرصت ميتوان گفت، حكومت كه همان انقلابيون هستند، اطلاعات كافي دارند، زحمات طاقت فرسايي را تحمل كردهاند، تا انقلاب را به پروزي رسانيدهاند، طبعاً تعهد و دلسوزي بيشتري نسبت به انقلاب دارند، اضافه بر اينها تداوم انقلاب اسلامي منوط به اين است كه تاريخ آن هم به درستي و راستي و كامل و جامع به نگارش درآيد و به نسل هاي آينده برسد و آنان را در الهام از انقلاب اسلامي و پوئيدن راه امام ياري بخشد.
واقعاً چه كسي درست انجام چنين رسالتي عظيم تاريخي است؟ حكومت كه متشكل از انقلابيون است؟ يا كساني ديگر؟
امام راحل (ره) در اين خصوص هشدار ميدهد «... ما كه هنوز در قيد حيات هستيم و مسايل جاري ايران را، كه در پيش چشم همه ما به روشني اتفاق افتاده است، دنبال ميكنيم، فرصت طلبان و منفعت پيشگاني را ميبينيم كه با قلم و بيان، بدون هراس از هرگونه رسوايي، مسايل ديني و نهضت اسلامي را برخلاف واقع جلوه ميدهند...»[6]
اصولاً يكي از شگردها و توطئههاي دشمنان هر انقلاب و ملتي اين است كه با تحريف واقعيتهاي تاريخي، آنان را از خود و فرهنگ و گذشتهشان بيگانه سازد تا بتوانند بر آنها چيره شود. و اينكه عدهاي تلاش ميكنند تاريخ ملتها به راستي و درستي تبين نگردد. در واقع غرض استعماري دارند.
آنچه كه در خصوص تاريخ نگاري حكومت مطرح كردهايد، اگر حكومتي باشد كه مهره و دست نشانده دشمنان انقلاب باشد، اين امكان تقويت مييابد كه واقعيتهاي تاريخي تحريف گردد، چنانچه در تاريخ معاصر كشور اين اتفاق تلخ به طور آشكارا ديده ميشود. اگر تاريخ سده گذشته به دست تاريخ نويسان متعهد نگاشته شده بود، چگونه ممكن بود كه سلاله ميرزا ملكم خان و جيرهخواران سفره فراماسونري در حدود يك قرن از كارگزاران صحنه سياسي ايران باشند. و با وجود ايثارگريها، جانبازيها و ، حماسه آفرينيهاي ملت ايران در هر دورهاي و تحت هر شرايطي كشور را به سمتي هدايت كنند كه مورد خواست استعمارگران است. اما اگر حكومت، متشكل از انقلابيوني باشد كه به قيمت جانشان دراين راه مايه گذاشتهاند، ديگر ادعاي مزبور پذيرفتني نيست.
در يك جمع بندي ميتوان گفت، احتمال عدم تطابق با واقعيت نه تنها در مورد حكومت بلكه در خصوص كساني كه به گونهاي از دايرة حكومت بيرون ماندهاند. نيز وجود دارد، چه تضميني وجود دارد كه آنان از سر دلسوزي و تعهد تاريخ انقلاب را بنويسند (عقدههاي خود را ضمن تحريف تاريخ نگشايند؟ به بيان ديگر، احتمال دخالت حب و بغضها و تعصبهاي كور شخصي و گروهي در تحريف واقعيت هاي تاريخي خاص حكومت نيست بلكه در مورد همه انسان ها وجود دارد. اما متفكران براي اين امر چارهاي انديشيدهاند تاريخ نگاران بايستي داراي ويژگيهاي خاص و آشنا به آداب و اخلاق تاريخ نگاري باشند، اضافه بر اين، اصل نظارت بر تاريخ نويسي انقلاب ميتواند تا حدودي خواسته واقعي انقلاب را تأمين نمايد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. جعفر حميدي، تاريخ نگاران، تهران، مركز چاپ و انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي، 1372.
2. ابوالفضل شكوري، درآمدي بر تاريخ نگري و...، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1380.
3. عبدالرحمن ابن خلدون، مقدمه، ترجمه محمد پروين گنابادي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ 7، 1369، ج 1.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . حشر/2.
[2] . عبدالرحمن، ابن خلدون، مقدمه، ترجمه محمد پروين گنابادي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم، 1369، ص 4، ج 1، ص 64.
[3] . روحاني، سيد حميد، نهضت امام خميني، بيجا، واحد فرهنگي بنياد شهيد، 1364، ج2، ص19.
[4] . همان، بيجا، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1372، ج 3، ص 27.
[5] . ابن خلدون، پيشين، ج1، ص 65.
[6] . اعلاميه 21 شعبان 1398، 5 تير ماه 1357 به نقل از روحاني، سيد حميد، پيشين، ج 2، ص19.
تاريخ نگاري رسالتي است بس عظيم و وظيفهاي است بسيار حساس، زيرا تاريخ خزينه اسرار امور است و بيان كننده لحظههاي دقيق و ظريف زندگي ملتها و نيز ياد آور رنجها، دردها، خشونتها، جنگها و صلحها و عصاره نيك و بد، زشت و زيباي روزگاران است كه از صافي قرون و اعصار ميگذرد و به نسلهاي آينده ميرسد، از ديدگاه قرآن، تاريخ منبع تفكر، درس عبرت براي خردمندان، نمايانگر حقايق و نشانگر فرجام بدخواهان و بدكاران است. «سرگذشت گذشتگان براي خردمندان پندآميز و عبرت انگيز است»[1] بنابراين بايد حقايق و واقعيتهاي تاريخي بدون كمترين تعصب و حبّ و بغض شخصي، گروهي و... بازگو گردد تا بتواند چراغ راه آيندگان باشد[2]. اين رسالت انساني و الهي در خصوص پديدههايي، همانند انقلاب اسلامي از اهميت بيشتري داراست چنانكه امام راحل (ره) دراين زمينه فرمودهاند: «تاريخ گذشه مع الاسف غالباً به دست دشمن نوشته شده است اميد است كه نگذاريد تاريخ اين نهضت را دشمن بنويسد»[3] چه اينكه «تاريخ روشنگر نسل هاي آينده است»[4] و تاريخ پيوند فكري، فرهنگي، اجتماعي و سياسي ميان نسلهاي بشر در طي اعصار و قرون است. و آنگاه كه رويدادهاي تاريخي وارونه گردد، حبّ و بغضها در نوشتن وقايع دخالت نمايد، تاريخ رسالت اصلي خود را از دست خواهد داد، ديگر نميتواند روشنگر نسلهاي ديگر باشد.
دغدغه متفكران و انديشمندان متعهد در طول تاريخ اين بوده است كه مبادا واقعيتهاي تاريخي در گرداب تحريف و تعصب مدفون گردد به همين دليل براي مورخ شرايطي را در نظر گرفتهاند، و براي تاريخ نگاري نيز آدابي را تبيين كردهاند.
بنابراين، در اصل اينكه واقعيتهاي تاريخي آنگونه كه هست بايد به نگارش آيد، همه با شما موافقيم؛ تاريخ نگار بايد داراي صفات «امانت» صداقت، اطلاع كافي از وقايع بوده وقايع را تحريف نكند و از شرايط و آداب نويسندگي و تاريخ نگاري بهرهمند باشد.[5]
به نظر ميرسد، عاقلانهترين راه اين است كه تاريخ انقلاب توسط گردانندگان آن و به تعبيري انقلابيون نگاشته شود كه امروزه بيشتر در چهره حكومت تجلي پيدا كردهاند. و اين تنها خاص انقلاب اسلامي نيست، بلكه هر ملتي كه انقلاب ميكند، و رژيمي را ساقط و نظام مطلوب خود را روي كار ميآورد، طبيعي است كه در نوشتن تاريخ نهضت خود اولويت دارد. البته اين اولويت هرگز، به معناي انكار يا ناديده گرفتن شرايط و آداب تاريخ نگاري نيست.
اولويت حكومت در نوشتن تاريخ انقلاب در جاي خود بايد مورد تحليل و تفسير قرار گيرد. در اين فرصت ميتوان گفت، حكومت كه همان انقلابيون هستند، اطلاعات كافي دارند، زحمات طاقت فرسايي را تحمل كردهاند، تا انقلاب را به پروزي رسانيدهاند، طبعاً تعهد و دلسوزي بيشتري نسبت به انقلاب دارند، اضافه بر اينها تداوم انقلاب اسلامي منوط به اين است كه تاريخ آن هم به درستي و راستي و كامل و جامع به نگارش درآيد و به نسل هاي آينده برسد و آنان را در الهام از انقلاب اسلامي و پوئيدن راه امام ياري بخشد.
واقعاً چه كسي درست انجام چنين رسالتي عظيم تاريخي است؟ حكومت كه متشكل از انقلابيون است؟ يا كساني ديگر؟
امام راحل (ره) در اين خصوص هشدار ميدهد «... ما كه هنوز در قيد حيات هستيم و مسايل جاري ايران را، كه در پيش چشم همه ما به روشني اتفاق افتاده است، دنبال ميكنيم، فرصت طلبان و منفعت پيشگاني را ميبينيم كه با قلم و بيان، بدون هراس از هرگونه رسوايي، مسايل ديني و نهضت اسلامي را برخلاف واقع جلوه ميدهند...»[6]
اصولاً يكي از شگردها و توطئههاي دشمنان هر انقلاب و ملتي اين است كه با تحريف واقعيتهاي تاريخي، آنان را از خود و فرهنگ و گذشتهشان بيگانه سازد تا بتوانند بر آنها چيره شود. و اينكه عدهاي تلاش ميكنند تاريخ ملتها به راستي و درستي تبين نگردد. در واقع غرض استعماري دارند.
آنچه كه در خصوص تاريخ نگاري حكومت مطرح كردهايد، اگر حكومتي باشد كه مهره و دست نشانده دشمنان انقلاب باشد، اين امكان تقويت مييابد كه واقعيتهاي تاريخي تحريف گردد، چنانچه در تاريخ معاصر كشور اين اتفاق تلخ به طور آشكارا ديده ميشود. اگر تاريخ سده گذشته به دست تاريخ نويسان متعهد نگاشته شده بود، چگونه ممكن بود كه سلاله ميرزا ملكم خان و جيرهخواران سفره فراماسونري در حدود يك قرن از كارگزاران صحنه سياسي ايران باشند. و با وجود ايثارگريها، جانبازيها و ، حماسه آفرينيهاي ملت ايران در هر دورهاي و تحت هر شرايطي كشور را به سمتي هدايت كنند كه مورد خواست استعمارگران است. اما اگر حكومت، متشكل از انقلابيوني باشد كه به قيمت جانشان دراين راه مايه گذاشتهاند، ديگر ادعاي مزبور پذيرفتني نيست.
در يك جمع بندي ميتوان گفت، احتمال عدم تطابق با واقعيت نه تنها در مورد حكومت بلكه در خصوص كساني كه به گونهاي از دايرة حكومت بيرون ماندهاند. نيز وجود دارد، چه تضميني وجود دارد كه آنان از سر دلسوزي و تعهد تاريخ انقلاب را بنويسند (عقدههاي خود را ضمن تحريف تاريخ نگشايند؟ به بيان ديگر، احتمال دخالت حب و بغضها و تعصبهاي كور شخصي و گروهي در تحريف واقعيت هاي تاريخي خاص حكومت نيست بلكه در مورد همه انسان ها وجود دارد. اما متفكران براي اين امر چارهاي انديشيدهاند تاريخ نگاران بايستي داراي ويژگيهاي خاص و آشنا به آداب و اخلاق تاريخ نگاري باشند، اضافه بر اين، اصل نظارت بر تاريخ نويسي انقلاب ميتواند تا حدودي خواسته واقعي انقلاب را تأمين نمايد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. جعفر حميدي، تاريخ نگاران، تهران، مركز چاپ و انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي، 1372.
2. ابوالفضل شكوري، درآمدي بر تاريخ نگري و...، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1380.
3. عبدالرحمن ابن خلدون، مقدمه، ترجمه محمد پروين گنابادي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ 7، 1369، ج 1.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . حشر/2.
[2] . عبدالرحمن، ابن خلدون، مقدمه، ترجمه محمد پروين گنابادي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم، 1369، ص 4، ج 1، ص 64.
[3] . روحاني، سيد حميد، نهضت امام خميني، بيجا، واحد فرهنگي بنياد شهيد، 1364، ج2، ص19.
[4] . همان، بيجا، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1372، ج 3، ص 27.
[5] . ابن خلدون، پيشين، ج1، ص 65.
[6] . اعلاميه 21 شعبان 1398، 5 تير ماه 1357 به نقل از روحاني، سيد حميد، پيشين، ج 2، ص19.