پرسش :
آيا نظريه گفتگوي تمدنها با ساختار فرهنگ اسلامي ما سازگار است يا خير؟ چرا؟
پاسخ :
بدون هيچ مقدمهاي در مورد تاريخچه[1] و نيز نظريات مقابل آن يعني نظريه «جنگ تمدنها» «پايان تاريخ»[2] به سراغ پاسخ اين سؤال ميرويم.
اين نظريه در مقابل دو نظريه عمده جهاني كه بعد از فروپاشي شوروي سابق و از بين رفتن نظام دو قطبي حاكم بر جهان، مطرح شد. چرا كه جهانيان سخت دچار ترس و اضطراب شده بودند. نظريه اول متعلق به آقاي فوكوياما تحت عنوان «پايان تاريخ» است كه ايشان معتقدند، دموكراسي ليبرال (مدل نظامهاي حكومتي غرب و به خصوص آمريكا) نقطه پاياني تكامل ايدئولوژيك بشر و شكل نهايي حكومت بشر ميباشد. و جهان به سوي دموكراسي ليبرال پيش ميرود و بهتر از اين هم نميشود.[3] دوّم «نظريه برخورد تمدنها» است، براساس اين نظريه ساموئل هانتيگتون انديشمند يهودي اهل امريكا معتقد است كه جهان به سوي تنوع فرهنگها (چند قطبي شدن) و پيكار آنها با يكديگر در حركت است. و اين پيكار بويژه بين اسلام و غرب خواهد بود.[4] اين نظر بروز جنگ و ستيز را در قرن 21 ميلادي امري اجتنابناپذير دانسته است. در چنين شرايطي بود كه احياء مجدد طرح گفتگو تمدنها از سوي ايران مورد اقبال عمومي جهانيان قرار گرفت.
ديدگاه اسلام درباره گفتگوي تمدنها
«فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ. پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا ميدهند و بهترين آن را پيروي ميكنند. ايناناند كه خدايشان راه نموده و ايناناند همان خردمندان.»[5] اسلام، بيش از هر ديني به گفتگو به عنوان اصلي براي آگاهسازي مردم از حقايق هستي و آشنا ساختن آنان با روش تكاملي خود و دستيابي به تمدن برتر، پاي فشرده است. بزرگترين معجزهاي كه پيامبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي آشنا ساختن مردم با حقيقت تمدن اسلامي آورد، كلام و سخن گفتن و گفتگو با مردم بود. تا جايي كه مشركين سعي ميكردند تا مردم را از هم كلام شدن با حضرت برحذر دارند و لذا به مردم دستور ميدادند كه پنبه در گوش قرار دهند تاحتي صداي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را نشنوند. علي ـ عليه السّلام ـ نيز در تشويق به تبادل آرا و نقش آن در از بين بردن اختلافها و دستيابي به انديشه درست ميفرمايند: «اِضربُوا بَعضَ الرَّأيِ بِبَعضٍ يَتَوَلَّدُ مِنهُ الصّوابُ. پارهاي از ديدگاهها را با پارهاي ديگر نقد كنيد تا انديشه درست از آن برآيد.»[6]
علي ـ عليه السّلام ـ كسي را كه بر رأي خويش پاي ميفشارد و از گوش فرا دادن به نظر ديگران سر بر ميتابد، براي اظهار نظر، صالح و توانمند نميداند و ميفرمايند: «لا رأي لِمَنِ انفَرَدَ بِرَايِهِ. براي آنكه به نظر خويش پاي ميفشارد، رأيي نيست.»[7]
پس آنچه در اسلام مسلم است پذيرش اصل گفتگو است و امّا در مورد نظريه گفتگوي تمدنها، هرگاه اين نظر به كشف حقيقت منجر شود و به ايجاد روش درست براي تكامل انسان (كه هدف فرهنگ اسلام نيز ميباشد) رهنمون گردد و به جادهاي پايدار براي زندگي و تمدن برتر منتهي شود و ما را در كم كردن مشكلات، درگيريها، جنگها، خونريزيها در بين تمدنها ياري كند كاري شايسته و گاه لازم و بايسته ميگردد و در مقابل، هرگاه گفتگوها به هر دليلي زيانآور باشد، از نظر اسلام مردود است. چرا كه اسلام، پيروي از روشهاي غلط گفتگو را مذموم ميداند و از آن منع ميكند و براي مسلمان به كارگيري روشهاي نادرست و غيرمنطقي را براي اثبات حقانيت و يا برتري تمدن اسلامي روا نميداند. بنابراين، از نظر اسلام گفتگوي تمدنها داراي پنج حكم است.[8]
1. گفتگوهاي قطعي و سرنوشتساز كه واجب هستند. 2. گفتگوهاي مفيد، كه مستحب و داراي رجحان هستند. 3 و 4. گفتگوهاي زيانمند كه با توجّه به اندازه زيانآوري آنها به مكروه و حرام تقسيم ميشوند 5. گفتگوهاي بيزيان كه مباح هستند.
پس در يك نتيجهگيري كلي ميتوان گفت كه: اصل گفتگو و تبادل نظر در فرهنگ اسلامي كاري پسنديده و مطلوب است و اين روش يكي از سيرههاي عملي پيامبران الهي و امامان معصوم بوده است و نمونههاي آن هم در تاريخ فراوان است. اما بحث گفتگوي تمدنها همانطور كه در بالا اشاره شد ميتواند در يكي از 5 حكم قرار گيرد.
براي مطالعه بيشتر ميتوانيد به كتاب گفتگوي تمدنها در قرآن و حديث نوشته محمدي ريشهري و همچنين كتاب گفتگوي تمدنها نوشته دكتر احسان محمدي كه در پينوشتها ذكر شدهاند رجوع كنيد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . براي مطالعه در تاريخچه گفتگو، ر.ك، ريشهري، محمد، گفتگوي تمدنها در قرآن و حديث، دارالحديث قم، 1379، صص 16ـ12.
[2] . براي توضيح بيشتر. ر.ك، محمدي، احسان، گفتگوي تمدنها، انتشارات زهد، تهران، بهار 1380، ص 5.
[3] . محمد قطب، گفتگو يا پيكار تمدنها، ترجمه، حسن مبيني، ص 146.
[4] . همان، ص 14.
[5] . سورة زمر، آية 17 و 18.
[6] . ميزان الحكمه، 6833.
[7] . بحارالانوار، ج 75، ص 105.
[8] . ريشهري، پيشين، ص 26.
بدون هيچ مقدمهاي در مورد تاريخچه[1] و نيز نظريات مقابل آن يعني نظريه «جنگ تمدنها» «پايان تاريخ»[2] به سراغ پاسخ اين سؤال ميرويم.
اين نظريه در مقابل دو نظريه عمده جهاني كه بعد از فروپاشي شوروي سابق و از بين رفتن نظام دو قطبي حاكم بر جهان، مطرح شد. چرا كه جهانيان سخت دچار ترس و اضطراب شده بودند. نظريه اول متعلق به آقاي فوكوياما تحت عنوان «پايان تاريخ» است كه ايشان معتقدند، دموكراسي ليبرال (مدل نظامهاي حكومتي غرب و به خصوص آمريكا) نقطه پاياني تكامل ايدئولوژيك بشر و شكل نهايي حكومت بشر ميباشد. و جهان به سوي دموكراسي ليبرال پيش ميرود و بهتر از اين هم نميشود.[3] دوّم «نظريه برخورد تمدنها» است، براساس اين نظريه ساموئل هانتيگتون انديشمند يهودي اهل امريكا معتقد است كه جهان به سوي تنوع فرهنگها (چند قطبي شدن) و پيكار آنها با يكديگر در حركت است. و اين پيكار بويژه بين اسلام و غرب خواهد بود.[4] اين نظر بروز جنگ و ستيز را در قرن 21 ميلادي امري اجتنابناپذير دانسته است. در چنين شرايطي بود كه احياء مجدد طرح گفتگو تمدنها از سوي ايران مورد اقبال عمومي جهانيان قرار گرفت.
ديدگاه اسلام درباره گفتگوي تمدنها
«فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ. پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا ميدهند و بهترين آن را پيروي ميكنند. ايناناند كه خدايشان راه نموده و ايناناند همان خردمندان.»[5] اسلام، بيش از هر ديني به گفتگو به عنوان اصلي براي آگاهسازي مردم از حقايق هستي و آشنا ساختن آنان با روش تكاملي خود و دستيابي به تمدن برتر، پاي فشرده است. بزرگترين معجزهاي كه پيامبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي آشنا ساختن مردم با حقيقت تمدن اسلامي آورد، كلام و سخن گفتن و گفتگو با مردم بود. تا جايي كه مشركين سعي ميكردند تا مردم را از هم كلام شدن با حضرت برحذر دارند و لذا به مردم دستور ميدادند كه پنبه در گوش قرار دهند تاحتي صداي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را نشنوند. علي ـ عليه السّلام ـ نيز در تشويق به تبادل آرا و نقش آن در از بين بردن اختلافها و دستيابي به انديشه درست ميفرمايند: «اِضربُوا بَعضَ الرَّأيِ بِبَعضٍ يَتَوَلَّدُ مِنهُ الصّوابُ. پارهاي از ديدگاهها را با پارهاي ديگر نقد كنيد تا انديشه درست از آن برآيد.»[6]
علي ـ عليه السّلام ـ كسي را كه بر رأي خويش پاي ميفشارد و از گوش فرا دادن به نظر ديگران سر بر ميتابد، براي اظهار نظر، صالح و توانمند نميداند و ميفرمايند: «لا رأي لِمَنِ انفَرَدَ بِرَايِهِ. براي آنكه به نظر خويش پاي ميفشارد، رأيي نيست.»[7]
پس آنچه در اسلام مسلم است پذيرش اصل گفتگو است و امّا در مورد نظريه گفتگوي تمدنها، هرگاه اين نظر به كشف حقيقت منجر شود و به ايجاد روش درست براي تكامل انسان (كه هدف فرهنگ اسلام نيز ميباشد) رهنمون گردد و به جادهاي پايدار براي زندگي و تمدن برتر منتهي شود و ما را در كم كردن مشكلات، درگيريها، جنگها، خونريزيها در بين تمدنها ياري كند كاري شايسته و گاه لازم و بايسته ميگردد و در مقابل، هرگاه گفتگوها به هر دليلي زيانآور باشد، از نظر اسلام مردود است. چرا كه اسلام، پيروي از روشهاي غلط گفتگو را مذموم ميداند و از آن منع ميكند و براي مسلمان به كارگيري روشهاي نادرست و غيرمنطقي را براي اثبات حقانيت و يا برتري تمدن اسلامي روا نميداند. بنابراين، از نظر اسلام گفتگوي تمدنها داراي پنج حكم است.[8]
1. گفتگوهاي قطعي و سرنوشتساز كه واجب هستند. 2. گفتگوهاي مفيد، كه مستحب و داراي رجحان هستند. 3 و 4. گفتگوهاي زيانمند كه با توجّه به اندازه زيانآوري آنها به مكروه و حرام تقسيم ميشوند 5. گفتگوهاي بيزيان كه مباح هستند.
پس در يك نتيجهگيري كلي ميتوان گفت كه: اصل گفتگو و تبادل نظر در فرهنگ اسلامي كاري پسنديده و مطلوب است و اين روش يكي از سيرههاي عملي پيامبران الهي و امامان معصوم بوده است و نمونههاي آن هم در تاريخ فراوان است. اما بحث گفتگوي تمدنها همانطور كه در بالا اشاره شد ميتواند در يكي از 5 حكم قرار گيرد.
براي مطالعه بيشتر ميتوانيد به كتاب گفتگوي تمدنها در قرآن و حديث نوشته محمدي ريشهري و همچنين كتاب گفتگوي تمدنها نوشته دكتر احسان محمدي كه در پينوشتها ذكر شدهاند رجوع كنيد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . براي مطالعه در تاريخچه گفتگو، ر.ك، ريشهري، محمد، گفتگوي تمدنها در قرآن و حديث، دارالحديث قم، 1379، صص 16ـ12.
[2] . براي توضيح بيشتر. ر.ك، محمدي، احسان، گفتگوي تمدنها، انتشارات زهد، تهران، بهار 1380، ص 5.
[3] . محمد قطب، گفتگو يا پيكار تمدنها، ترجمه، حسن مبيني، ص 146.
[4] . همان، ص 14.
[5] . سورة زمر، آية 17 و 18.
[6] . ميزان الحكمه، 6833.
[7] . بحارالانوار، ج 75، ص 105.
[8] . ريشهري، پيشين، ص 26.