پرسش :
آيا فطرت الهي در انسان جبر ايجاد نميكند؟
پاسخ :
نخست لازم است واژة فطرت تعريف شود تا افق مناسب براي بحث ايجاد گردد. «فطرت» از مادة «فطر» به معناي شكافتن چيزي از طرف طول است، سپس به هرگونه شكافتن اطلاق شده است و از آن جا كه آفرينش و خلقت به منزلة شكافتن پردة تاريك عدم است، يكي از معاني مهم اين واژه، همان آفرينش و خلقت است. واژه فطرت معناي ابداع و اختراع را نيز افاده ميكند.[1]
فطرت بر وزن فعله است كه دلالت بر نوع ميكند و در لغت به معناي گونهاي خاص از آفرينش و خلقت است. بنابراين فطرت انسان؛ يعني سرشت خاص و آفرينش ويژة انسان، ظاهراً اين لغت را اول بار قرآن كريم در مورد انسان به كار برد و پيش از آن، كاربرد واژة فطرت سابقهاي نداشته است.[2]
اكنون كه معناي فطرت روشن شد، بايد گفت كه انسان فطرتاً مختار است فطرت الهي در انسان جبر ايجاد نميكند. به گفتة علامه طباطبايي(ره): «اگر انسان خود را فطرتاً مختار نميدانست هيچ گاه با فكر، فعلي را انجام نميداد و يا ترك نميكرد و هرگز اجتماعي را كه داراي شئون مختلفه امر و نهي و پاداش و تربيت و ساير توابع است برپا نميكرد.»[3]
اگر انسان فطرتاً اختيار نداشته باشد ديگر جايي براي وظيفه و تكليف و امر و نهي و پاداش و كيفر باقي نخواهد ماند. بلكه مستلزم پوچي و بيهدف بودن نظام تكوين ميباشد. زيرا چنانكه از آيات قرآن[4]روايات و براهين عقلي بدست ميآيد هدف از آفرينش جهان طبيعت، فراهم شدن زمينة آفرينش انسان است تا با فعاليت اختياري و عبادت و بندگي خداي متعال، به والاترين كمالات و مقام قرب الهي نايل گردد و شايستة دريافت رحمتهاي ويژة پروردگار شود، و در صورتي كه انسان، اختيار نداشته باشد شايستة دريافت پاداش و نعمتهاي جاوداني و رضوان الهي نخواهد شد و هدف آفرنيش نقض خواهد گرديد و دستگاه آفرينش به صورت يك صحنة وسيع خيمه شببازي در خواهد آمد كه انسانها عروسكهاي آن را تشكيل ميدهند وبياختيار، حركاتي در آنان پديد ميآيد. بنابراين انسان فطرتاً مختار است كه به چند دليل قابل اثبات ميباشد:
1. وجدان: همة جوامع بشري اعم از خداپرست و مادي و... بدون استثناء در اين مسأله توافق دارند كه بايد «قانون» بر جوامع انساني حكمفرما باشد و افراد در مقابل قوانين مسئوليت دارند و كساني كه از قانون تخلف كنند بايد به نحوي «مجازات» شوند. بنابراين حاكميت قانون و مسئوليت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسايلي است كه مورد اتفاق همگان است، و اين مسأله كه از آن به وجدان عمومي تعبير ميشود. روشنترين دليل بر اختيار انسان است. زيرا اگر انسان مجبور باشد، چگونه او را در برابر قوانين مسئول بدانيم و به هنگام تخلف، در قانون به پاي ميز محاكمه بكشانيم و تحت بازپرسي قرار بدهيم.[5]
2. انكار اصل اختيار در انسان، ماية سقوط تمام ارزشهاي انساني است ودر نتيجه ميان نيكوكار و بدكار، ستمگر و دادگر، خدمتگزار و جاني، فرقي نخواهد بود زيرا هيچ كدام از اين دو گروه در انجام عمل خود، مختار و آزاد نبوده و يك رشته عوامل مرموز، از مرئي و نامرئي افراد را به اعمال خوب و بد سوق ميدهد.
3. انكار اختيار نه تنها، ارزشهاي اخلاقي را بر باد ميدهد و مباني حقوقي را ويران ميسازد. بلكه لطمهاي بر كرامت انسان وارد ميكند كه هيچ انسان فطري، آن را نميپذيرد، زيرا يگانه تفاوت انسان با حيوان همين است كه دومي در كار خود از اصل انتخاب و آزادي محروم است و سرنوشت زندگي را غرايز آن به دست گرفته است و اگر انسان نيز به همين سرنوشت دچار باشد و عوامل مرموز اعم از كششهاي دروني و عوامل بيروني او را مقهور خود سازد، در اين صورت چه تفاوتي ميان جاندار دوپا و درنده چهارپا خواهد بود.
4. اصولاً اعزام پيامبران، تشريع قوانين و كوششهاي تربيتي و برنامههاي پرورشي همه بر اصل اختيار و آزادي انسان استوار يافته است واگر اين اصل متزلزل گردد براي هيچ كدام معناي صحيحي نخواهد بود و بايد تمام كوششهاي دانشمندان علوم ديني را تلاش بيثمر دانست.
قرآن كريم نيز ميفرمايد: كه ما همه افرد را از طريق فطرت و آفرينش، از طريق عقل و خرد و از راه اعزام پيامبران به راه راست هدايت كرديم اين انسان است كه كفر را بر هدايت ترجيح ميدهد چنانكه ميفرمايند: «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» ما او را به راه راست هدايت كرديم او يا سپاسگزار است و يا كفران ميكند.[6]
5. تمام آياتي كه در آن امر و نهي و تكليف و برنامه آمده است، همه دليل بر اختيار و آزادي ارادة انسان است چراكه انسان مجبور بود، امر و نهي، لغو و بيهوده بود. تمام آياتي كه سخن از ملامت بدكاران و مدح و توصيف نيكوكاران ميگويد، دليل بر اختيار است، چراكه در صورت جبر هم آن ملامت و هم آن مدح و ستايش معني ندارد.
6. تمام آياتي كه سخن از سؤال در روز قيامت و محاكمه در آن دادگاه و سپس پاداش و كيفر و بهشت و دوزخ ميگويد دليل بر اختيار است، چون در فرض جبر تمام اينها نامفهوم و سؤال و محاكمه و مجازات بدكاران ظلم محض است.
7. تمام آياتي كه سخن از اين ميگويد كه انسان در گرو اعمال خويش است مانند: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ»[7] هر انساني در گرو اعمال خود ميباشد. «وَ كُل امري كَسَبَتْ رَهِينَ»[8] هر فردي در گروه اعمال است كه انجام داده و مانند اينها به روشني اختيار انسان را ثابت ميكند.[9]
بنابراين انسان فطرتاً مختار و آزاد است. زيرا هدف از آفرينش، فراهم شدن بستر فعاليت اختيار براي انسان است تا بتواند به قلّة رفيع كمالات نايل آيد. اگر انسان آزاد و مختار نباشد، اعزام پيامبران، تشريع قوانين و كوششهاي تربيتي، لغو و بيهوده خواهد بود.
منابع براي مطالعه بيشتر
1. پنجاه درس اصول عقايد براي جوانان، تأليف آيت الله مكارم شيرازي، درسهاي هفتم و هشتم.
2. منشور جاويد، تأليف آيت الله سبحاني، ص388ـ315.
3. سرشت انسان (پژوهشي در خداشناسي فطري) تأليف علي شيرواني، ناشر معاونت امور استاتيد و دروس معارف اسلامي، چاپ اول زمستان 1376، كل كتاب.
پی نوشتها:
[1] . ابن منظور، لسان العرب، ج5، ص55و56، ماده فطرت.
[2] . استاد مطهري، فطرت، ناشر انجمن اسلامي دانشجويان مدرسه عال ساختمان، چاپ اول ارديبهشت 1361، ص13ـ14.
[3] . علامه طباطبايي، اصول فلسفه و روش رئاليسم، مقدمه و پاورقي، استاد مطهري، چاپ افست (سهام عام) ج1ـ3، ص478.
[4] . قرآن كريم، سورههاي هود، آيه7؛ ملك ايه 2؛ كهف آيه 7؛ ذاريات آيه 56؛ توبه آيه 72.
[5] . آيت الله مكارم شيرازي، پنجاه درس اصول عقايد براي جوانان، ناشر: مؤسسه الامام علي بن ابيطالب، چاپ نهم، 1376، ص125ـ123.
[6] . آيت الله سبحاني، منشور جاويد، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، تاريخ طبري، پاييز 1364،ج4، ص388ـ315.
[7] . سورة مدثر، آية 37.
[8] . سورة طور،آية 21.
[9] . آيت الله مكارم شيرازي، پنجاه درس اصول عقايد، براي جوانان، پيشين، ص134ـ133.
نخست لازم است واژة فطرت تعريف شود تا افق مناسب براي بحث ايجاد گردد. «فطرت» از مادة «فطر» به معناي شكافتن چيزي از طرف طول است، سپس به هرگونه شكافتن اطلاق شده است و از آن جا كه آفرينش و خلقت به منزلة شكافتن پردة تاريك عدم است، يكي از معاني مهم اين واژه، همان آفرينش و خلقت است. واژه فطرت معناي ابداع و اختراع را نيز افاده ميكند.[1]
فطرت بر وزن فعله است كه دلالت بر نوع ميكند و در لغت به معناي گونهاي خاص از آفرينش و خلقت است. بنابراين فطرت انسان؛ يعني سرشت خاص و آفرينش ويژة انسان، ظاهراً اين لغت را اول بار قرآن كريم در مورد انسان به كار برد و پيش از آن، كاربرد واژة فطرت سابقهاي نداشته است.[2]
اكنون كه معناي فطرت روشن شد، بايد گفت كه انسان فطرتاً مختار است فطرت الهي در انسان جبر ايجاد نميكند. به گفتة علامه طباطبايي(ره): «اگر انسان خود را فطرتاً مختار نميدانست هيچ گاه با فكر، فعلي را انجام نميداد و يا ترك نميكرد و هرگز اجتماعي را كه داراي شئون مختلفه امر و نهي و پاداش و تربيت و ساير توابع است برپا نميكرد.»[3]
اگر انسان فطرتاً اختيار نداشته باشد ديگر جايي براي وظيفه و تكليف و امر و نهي و پاداش و كيفر باقي نخواهد ماند. بلكه مستلزم پوچي و بيهدف بودن نظام تكوين ميباشد. زيرا چنانكه از آيات قرآن[4]روايات و براهين عقلي بدست ميآيد هدف از آفرينش جهان طبيعت، فراهم شدن زمينة آفرينش انسان است تا با فعاليت اختياري و عبادت و بندگي خداي متعال، به والاترين كمالات و مقام قرب الهي نايل گردد و شايستة دريافت رحمتهاي ويژة پروردگار شود، و در صورتي كه انسان، اختيار نداشته باشد شايستة دريافت پاداش و نعمتهاي جاوداني و رضوان الهي نخواهد شد و هدف آفرنيش نقض خواهد گرديد و دستگاه آفرينش به صورت يك صحنة وسيع خيمه شببازي در خواهد آمد كه انسانها عروسكهاي آن را تشكيل ميدهند وبياختيار، حركاتي در آنان پديد ميآيد. بنابراين انسان فطرتاً مختار است كه به چند دليل قابل اثبات ميباشد:
1. وجدان: همة جوامع بشري اعم از خداپرست و مادي و... بدون استثناء در اين مسأله توافق دارند كه بايد «قانون» بر جوامع انساني حكمفرما باشد و افراد در مقابل قوانين مسئوليت دارند و كساني كه از قانون تخلف كنند بايد به نحوي «مجازات» شوند. بنابراين حاكميت قانون و مسئوليت افراد در برابر آن، و مجازات متخلف، از مسايلي است كه مورد اتفاق همگان است، و اين مسأله كه از آن به وجدان عمومي تعبير ميشود. روشنترين دليل بر اختيار انسان است. زيرا اگر انسان مجبور باشد، چگونه او را در برابر قوانين مسئول بدانيم و به هنگام تخلف، در قانون به پاي ميز محاكمه بكشانيم و تحت بازپرسي قرار بدهيم.[5]
2. انكار اصل اختيار در انسان، ماية سقوط تمام ارزشهاي انساني است ودر نتيجه ميان نيكوكار و بدكار، ستمگر و دادگر، خدمتگزار و جاني، فرقي نخواهد بود زيرا هيچ كدام از اين دو گروه در انجام عمل خود، مختار و آزاد نبوده و يك رشته عوامل مرموز، از مرئي و نامرئي افراد را به اعمال خوب و بد سوق ميدهد.
3. انكار اختيار نه تنها، ارزشهاي اخلاقي را بر باد ميدهد و مباني حقوقي را ويران ميسازد. بلكه لطمهاي بر كرامت انسان وارد ميكند كه هيچ انسان فطري، آن را نميپذيرد، زيرا يگانه تفاوت انسان با حيوان همين است كه دومي در كار خود از اصل انتخاب و آزادي محروم است و سرنوشت زندگي را غرايز آن به دست گرفته است و اگر انسان نيز به همين سرنوشت دچار باشد و عوامل مرموز اعم از كششهاي دروني و عوامل بيروني او را مقهور خود سازد، در اين صورت چه تفاوتي ميان جاندار دوپا و درنده چهارپا خواهد بود.
4. اصولاً اعزام پيامبران، تشريع قوانين و كوششهاي تربيتي و برنامههاي پرورشي همه بر اصل اختيار و آزادي انسان استوار يافته است واگر اين اصل متزلزل گردد براي هيچ كدام معناي صحيحي نخواهد بود و بايد تمام كوششهاي دانشمندان علوم ديني را تلاش بيثمر دانست.
قرآن كريم نيز ميفرمايد: كه ما همه افرد را از طريق فطرت و آفرينش، از طريق عقل و خرد و از راه اعزام پيامبران به راه راست هدايت كرديم اين انسان است كه كفر را بر هدايت ترجيح ميدهد چنانكه ميفرمايند: «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» ما او را به راه راست هدايت كرديم او يا سپاسگزار است و يا كفران ميكند.[6]
5. تمام آياتي كه در آن امر و نهي و تكليف و برنامه آمده است، همه دليل بر اختيار و آزادي ارادة انسان است چراكه انسان مجبور بود، امر و نهي، لغو و بيهوده بود. تمام آياتي كه سخن از ملامت بدكاران و مدح و توصيف نيكوكاران ميگويد، دليل بر اختيار است، چراكه در صورت جبر هم آن ملامت و هم آن مدح و ستايش معني ندارد.
6. تمام آياتي كه سخن از سؤال در روز قيامت و محاكمه در آن دادگاه و سپس پاداش و كيفر و بهشت و دوزخ ميگويد دليل بر اختيار است، چون در فرض جبر تمام اينها نامفهوم و سؤال و محاكمه و مجازات بدكاران ظلم محض است.
7. تمام آياتي كه سخن از اين ميگويد كه انسان در گرو اعمال خويش است مانند: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ»[7] هر انساني در گرو اعمال خود ميباشد. «وَ كُل امري كَسَبَتْ رَهِينَ»[8] هر فردي در گروه اعمال است كه انجام داده و مانند اينها به روشني اختيار انسان را ثابت ميكند.[9]
بنابراين انسان فطرتاً مختار و آزاد است. زيرا هدف از آفرينش، فراهم شدن بستر فعاليت اختيار براي انسان است تا بتواند به قلّة رفيع كمالات نايل آيد. اگر انسان آزاد و مختار نباشد، اعزام پيامبران، تشريع قوانين و كوششهاي تربيتي، لغو و بيهوده خواهد بود.
منابع براي مطالعه بيشتر
1. پنجاه درس اصول عقايد براي جوانان، تأليف آيت الله مكارم شيرازي، درسهاي هفتم و هشتم.
2. منشور جاويد، تأليف آيت الله سبحاني، ص388ـ315.
3. سرشت انسان (پژوهشي در خداشناسي فطري) تأليف علي شيرواني، ناشر معاونت امور استاتيد و دروس معارف اسلامي، چاپ اول زمستان 1376، كل كتاب.
پی نوشتها:
[1] . ابن منظور، لسان العرب، ج5، ص55و56، ماده فطرت.
[2] . استاد مطهري، فطرت، ناشر انجمن اسلامي دانشجويان مدرسه عال ساختمان، چاپ اول ارديبهشت 1361، ص13ـ14.
[3] . علامه طباطبايي، اصول فلسفه و روش رئاليسم، مقدمه و پاورقي، استاد مطهري، چاپ افست (سهام عام) ج1ـ3، ص478.
[4] . قرآن كريم، سورههاي هود، آيه7؛ ملك ايه 2؛ كهف آيه 7؛ ذاريات آيه 56؛ توبه آيه 72.
[5] . آيت الله مكارم شيرازي، پنجاه درس اصول عقايد براي جوانان، ناشر: مؤسسه الامام علي بن ابيطالب، چاپ نهم، 1376، ص125ـ123.
[6] . آيت الله سبحاني، منشور جاويد، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، تاريخ طبري، پاييز 1364،ج4، ص388ـ315.
[7] . سورة مدثر، آية 37.
[8] . سورة طور،آية 21.
[9] . آيت الله مكارم شيرازي، پنجاه درس اصول عقايد، براي جوانان، پيشين، ص134ـ133.