چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

اين كه خداوند عاقل است يعني چه؟ و آيا اين عقلي كه براي ما تفسير شده بايد با عقل خداوند تفاوت داشته باشد؟


پاسخ :
آيا مفهوم عقلي كه در حيطة شرع براي ما انسان‌ها بيان شده است، مفهوم وسيع آن است يعني مفهوم «العقل ما عبد به الرحمن اكتسب به الجنان»؟
پاسخ در چند محور ارائه مي‌شود:
الف: چون در دو پرسش پيوسته درباره عقل سؤال مطرح شده است لذا به نظر مي‌رسد كه به اختصار به اين نكته بايد اشاره شود كه واژه عقل كاربرد‌هاي مختلف دارد از جمله:
1. عقل به مفهوم غريزه‌اي كه انسان به وسيلة آن از ساير حيوانات متمايز مي‌شود و به كمك آن غريزه علوم گوناگون و صنايع مختلفي را مي‌تواند پديد آورد. عقل بدين معنا در همه افراد انسان به نحوي وجود دارد.
2. عقل به مفهومي كه در اصطلاح متكلمين نوعاً زياد كاربرد دارد مثلاً مي‌گويند: اين مطلب را عقل ثابت مي‌كند، يا فلان مطلب از نظر عقل ناصواب است. مراد آن‌ها از عقل همان چيزي است كه اكثريت مردم از آن بهره‌مند هستند، و دانش ضروري نظير علم به اين كه: دو بيشتر از يك است، يا مساوي شئ، مساوي با شئ ماسوي آن است، يا مثلاً دو جسم در يك محل در آن واحد نمي‌تواند جمع شود، به وسيلة اين عقل درك مي‌شود.
3. عقل به مفهومي كه در كتاب‌هاي اخلاقي آمده است، مراد از اين عقل جزء نفس انسان است كه بر اثر تكرار و مواظبت بر مسئله‌اي در انسان ملكه مي‌شود و در واقع يكي از ملكات نفساني انسان است.
4. عقل به مفهومي كه نوعاً همگان مي‌گويند: فلاني عاقل است. و مرادشان از عقل آن است كه فلاني انسان به اصطلاح زرنگي است و خوب مي‌داند كه در امور زندگي چگونه عمل كند كه به منافع بزرگي دست پيدا نمايد و فوايدي از كارهايش عايد او شود.[1]
5. عقل به مفهومي كه در باب معرفة النفس مطرح است كه در واقع مراتب توانايي درك نفس است كه عبارت است از: عقل بالقوه، كه صرفاً استعداد و توانايي درك را دارد. عقل بالملكه كه نفس در اين مرتبه تنها قادر به درك امور بديهي است. عقل بالفعل كه نفس در اين مرتبه به كمك امور بديهي مي‌تواند امور نظري را هم درك كند. عقل مستفاد، نفس در اين مرحله حقايق هستي را به طور دقيق و كاملاً مطابق با واقع مي‌تواند درك كند.[2]
6. و بالاخره يكي از معاني و كاربردهاي واژة عقل همان است كه در كتاب الهيات و به اصطلاح معرفة الربوبيّه، مطرح است. مراد از عقل در آن جا موجودي است كه هيچ گونه تعلقي به چيزي ندارد مگر به مبداء هستي بخش خود يعني خداوند قيّوم، و مراد از عقل بدين معني همان چيزي است كه در اصطلاح ديني به ملائكه اطلاق مي‌شود.[3]
ب: با توجه به كاربردهاي مختلف و متعدد واژه عقل بايد توجه داشت هريك از مواردي كه در آموزه‌هاي ديني كلمه عقل آمده مي‌تواند به تناسب ناظر به يك معنا از معاني ياد شده و يا چند معنا از معاني ياد شده باشد مثلاً در روايت آمده: «جبرئيل به آدم نازل شد و گفت از عقل، حياء و دين يكي شان را انتخاب نما، آدم عقل را برگزيد، جبرئيل به حياء و دين گفت شما دو تا برگرديد آن‌ها به جبرئيل گفتند ما مأموريم كه هرجا كه عقل باشد با او باشيم. بعد جبرئيل آن دو را به نزد عقل گذاشت و خود برگشت.[4]» عقل در اين روايت مي‌تواند به معناي هر يكي از معاني اول، دوم، سوم، چهارم و يا پنجم باشد يعني هيچ محذوري ندارد كه عقلي كه در اين روايت آمده به معناي يكي از معاني پنجگانه ياد شده باشد. و همچنين آن گونه كه در پرسش اشاره شده، در روايتي آمده: عقل چيزي است كه خداي رحمان با او عبادت مي‌شود و بهشت به وسيله آن به دست مي‌آيد.[5] عقل در اين روايت نيز مي‌تواند به معناي ياد شده تلقي شود به خصوص عقل به معناي سوم، زيرا عقل به معناي سوم در واقع همان چيزي است كه از آن به عقل عملي تعبير مي‌شود كه داراي مراتب متعدد است. مرتبه اول تهذيب ظاهر به وسيله عبادت‌ها و دوري از نبايدهاي ديني است. مرتبه دوم آن تطهير باطن از رذايل نفساني است. به طوري كه حقايق هستي در آن تجلي كند. مرتبه سوم آن مشاهده همه يا اكثر حقايق عالم است، مرتبه چهارم آن است كه عقل عمل انسان به گونه‌اي فاني در حق شود كه همه هستي را جلوه‌اي از وجود حق تلقي كند.[6]
بنا بر اين در مجموع مي‌توان گفت: كه به تعبير پرسشگر محترم آنچه در حيطه شرع و آموزه‌هاي ديني درباره عقل آمده بر مفاهيم مختلف عقل قابل تطبيق است.
ج: اما درباره اين پرسش كه: «عاقل بودن خداوند به چه معنا است و آيا عقل به مفهومي كه تفسير شده با عقل خداوند متفاوت است يانه؟» بايد گفت: واژه عاقل در متون ديني (آيات و روايات) بر خداوند اطلاق نشده است. اما از تعبيرات برخي از علماي محدّث كه معتقدند موجود مجرد غير از خداوند وجود ندارد و پذيرش عقل مجرد مستلزم انكار بسياري از ضروريات ديني خواهد شد. از اين مي‌توان چنين نتيجه گرفت كه موجود مجرد تنها خداوند است، پس تنها حق تعالي عقل محض يعني مجرد محض است، و گرنه غير او هيچ موجودي عقل و مجرد محض نيست.[7]
نكته ديگر اين كه گرچه در كلمات فلاسفه نيز به طور صريح واژه عاقل به عنوان اسم بر خداوند اطلاق نشده اما در بحث اتحاد عاقل و معقول، احياناً درباره اتحاد خداوند با علم خود به تعبير اتحاد (اتحاد عاقل با معقول در واجب تعالي) مطالبي مطرح شده است، اما بايد توجه داشت، كه اين تعبير تنها از باب ادني مناسبت است كه عبارت از تجرد محض بودن خداوند است. يعني چون در بحث اتحاد عاقل و معقول سخن از اتحاد مطرح شده است، گفته مي‌شود عميق‌ترين اتحاد در اين مسئله از آن خداوند است چون او عقل و مجرد محض است و كامل‌ترين تجرد را دارد لذا اتحاد عاقل و معقول در او كامل‌تر است.[8]
بنابر اين از اين گونة تعبيرات هرگز نمي‌توان نتيجه گرفت آن گونه كه انسان و ملائكه عاقل‌اند خداوند نيز عاقل است و اسم عاقل بر او اطلاق مي‌شود. سپس عاقل بودن خداوند اولاً تعبيري ناتمام است، ثانياً تنها در مفهوم تجرد و عاقل به معنا تجرد محض كه آن هم هيچ مجردي به اندازة تجرد ساحت قدس الهي نمي‌رسد، ممكن است گفته شود كه خداوند عاقل است، وگرنه به تعبير پرسشگر محترم عقل به معنايي كه براي ما تفسير شده است به خدا اطلاق نمي‌شود. زيرا بر اساس روايات عقل جزء مخلوقات خداوند است لذا اطلاق واژه عاقل بر خدا آن هم به مفهوم متداول كاملاً نادرست است.
براي مطالعه بيشتر به منابع زير مراجعه كنيد:
1. ملاصالح مازندراني، شرح اصول كافي (همراه با تعليقه علّامه شعراني) ج1، نشر مكتبة الاسلاميه، تهران، 1342 ش؛
2. علامه طباطبايي، نهاية الحكمه، المرحلة 11، ص210، نشر دارالتبليغ، قم بي‌تا؛
3. امام خميني ـ رحمة الله عليه ـ ، شرح حديث جنود عقل و جهل، نشر مؤسسه آثار امام، 1377 ش؛
4. حسن‌زاده آملي، رساله اتحاد عاقل و معقول، نشر فرهنگي رجاء تهران؛
5. ملاصدرا، اسفار، ج3، ص418، نشر دارالاحياء التراث العربي، بيروت، بي‌تا.
قال علي ـ عليه السلام ـ :
«لا يدركه بُعد الهمم و لا يناله غَوص الفطن؛
خدايي كه صاحبان همت بلند به كنه ذات او نرسند و هوش‌هاي غواص و انديشه‌هاي سرشار هرچند ژرف‌انديشي كند به او دست نيابند.»
نهج‌البلاغه، خطبه1

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ملاصدرا، شرح اصول كافي، ج1، ص223 تا226، نشر مؤسسه مطالعات وتحقيقات فرهنگي تهران، 1366ش.
[2] . علامه طباطبايي، بداية الحكمة، المرحلة 11، فصل 5، ص180، نشر مؤسسه النشر الاسلامي، قم، 1419 ق، ملاصدرا، شرح اصول كافي، ج1، ص226، نشر پيشين، شرح اصول كافي ملاصالح مازندراني، اصول كافي، ج1، ص18، نشر مكتبة الاسلاميه تهران.
[3] . همان، ص227.
[4] . اصول كافي، ج1، ص11، نشر دفتر فرهنگ اهل بيت، تهران، بي تا.
[5] . اصول كافي، ج1، ص11، نشر پيشين.
[6] . ملاصدرا، شرح اصول كافي، ج1، ص222، نشر پيشين، ملاصالح مازندراني، شرح اصول كافي، ج1، ص18 تا 83، نشر مكتبة الاسلاميه، تهران، 1342ش.
[7] . به نقل از شعراني، تعليقه شرح اصول كافي، ج1، ص70، نشر پيشين.
[8] . صدر المتألهين، اسفار، ج3، ص439، نشر دارالاحياء لتراث العربي، بيروت، بي‌تا.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.