پرسش :
چرا برخي مفسران ظاهر آيات را رد ميكنند به عنوان مثال نام پدر حضرت ابراهيم، که در آية ذكر شده در حالي كه ميگويند اين نام عموي ايشان است؟
پاسخ :
براي روشن شدن پاسخ يادآوري چند نکته ضروري است:
1ـ بر اثر تباني، عقلا در گفتار و ارتباط روزمره به ظواهر سخنان هر يك اعتماد ميكنند، منتهي شرط آن اين است كه قرينه برخلاف ظاهر نباشد.[1]
2ـ قرآن هم مثل ديگر محاورات ظاهرش حجيت و اعتبار دارد، منتهي نه به صورت مطلق، بلكه داراي قيد و شرايطي است:
1ـ ظواهر آيات متشابه در صورتي كه در كنار آيات محكم و در دامن آن پرورش يافته باشد حجت است، نه به صورت مطلق.
2ـ انسان بدون فحص كامل از وجود قرينه و آنچه كه مانع ظهور ميشود، در خود قرآن و يا سنت مانند مخصص، مقيد، و قرينة بر مجاز بودن و... و همچنين قرائن عقلي، نميتواند ابتداءً ظاهر قرآن را اخذ نمايد و بدان عمل، و يا طبق آن حكم صادر نمايد.
3ـ اخذ به ظواهر قرآن، كار هر كس نيست، بلكه كسي حق دارد بدان تمسك كند كه نسبت به مضمون آيات مربوطه علم و آگاهي كاملي داشته باشد. بعد از وجود شرائط فوقالذكر، ميتواند به قرآن و ظاهر آن اخذ و استناد نمايد.[2] بعد از اين مقدمه اولاً: كلمه «اب» در آية ذيل «اذ قال ابراهيم لابيه...» به خاطر بياوريد، هنگامي كه ابراهيم به مربيش (عمويش) آزر گفت آيا بتها را خدايان خود انتخاب ميكنند»[3] نميتوان گفت ظهور حتمي در معناي «پدر» دارد، به دو جهت 1ـ «اب» هر چند در لغت عرب غالباً بر پدر اطلاق ميشود. ولي بر جد مادري، و عمو، و همچنين مربي، معلم و كساني (چون پيامبران و علما) كه براي تربيت انسان به نوعي زحمت كشيدهاند نيز گفته شده است، لذا به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و علما پدران امت گفته شده است «ابوا هذه الامة».[4]
2ـ در آيات قرآن هم كلمه «اب» در غير پدر يعني عمو به كار رفته است مانند آية «قالوا نعبد الهك و اله آبائك ابراهيم و اسماعيل و اسحاق الهاً واحداً». فرزندان يعقوب به او گفتند، خداوند تو و خداوند پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق، خداوند يگانه را ميپرستيم»[5] و اين را ميدانيم كه اسماعيل عموي يعقوب بود نه پدر او در عين حال لفظ آباء (جمع اب) در آن به كار رفته است.
ثانياً: بر فرض كلمة «ابيه» ظهور در پدر داشته باشد، همان طوري که گفته شد هر ظهوري خصوصاً ظهور قرآن آنگاه حجيت دارد، و ميشود بدان اخذ کرد كه قرائن نقليه و عقلي برخلاف آن وجود نداشته باشند، راجع به آية فوق و كلمة «اب» قرائن متعددي از آيات و روايات و.. داريم كه ثابت ميكند مراد پدر نيست بلكه مراد «عمو» و يا «مربي» ميشود، كه به بعضي از آنها اشاره ميشود: 1ـ در هيچ يك از منابع تاريخي اسلام پدر ابراهيم، «آزر» شمرده نشده است بلكه هم «تارخ» يا «تارح» (بدون نقطه) نوشتهاند. در كتب عهدين (تورات و انجيل) نيز همين نام آمده است.[6]
2ـ از خود قرآن استفاده ميشود كه «آزر» پدر حضرت ابراهيم نبوده، زيرا قرآن ميفرمايد: «مسلمانان حق ندارند براي مشركان استغفار كنند اگرچه بستگان و نزديكان آنها بوده باشد» سپس براي اينكه كسي استغفار ابراهيم را دربارة «آزر» دستاويز قرار ندهد چنين ميگويد: «و ما كان استغفار ابراهيم لابيه...» استغفار ابراهيم براي پدر «آزر» فقط به خاطر وعدهاي بود كه به او داده بود.[7] اما هنگامي كه او را در راه بتپرستي مصمم و لجوج ديد دست از استفغار دربارة او برداشت.[8]
آية فوق نشان ميدهد كه ابراهيم (در دوران جواني در شهر بابل) بعد از مأيوس شدن از آزر، ديگر هيچ گاه براي او طلب آمرزش نكرد؛ ولي آيات ديگر قرآن نشان ميدهد، كه ابراهيم در اواخر عمر خود براي پدرش از خداوند طلب آمرزش كرد «... ربنا اغفرلي ولوالدي و للمؤمنين...» حمد و ساپس براي خدائي است كه در پيري به من اسماعيل و اسحاق را بخشيد. پروردگار من دعا اجابت ميكند پروردگارا! من و پدر و مادر و مؤمنين را در روز رستاخيز بيامرز[9] جالب اين است كه در آية فوق كلمة «اب» نيامده بلكه به «والد» كه صراحت در معناي پدر دارد تعبير شده است.[10]
از انضمام آية فوق به آية سورة توبه كه مسلمانان را از استغفار براي مشركان برحذر ميدارد و ابراهيم را از انجام چنين كاري جز براي يك مدت محدود آن هم براي يك هدف مقدس بركنار ميشمارد، به خوبي استفاده ميشود كه منظور از «اب» در آية مورد سؤال پدر نيست بلكه عمو يا پدر مادر، و يا مانند آن است.[11]
3ـ از خود روايات مختلف اسلامي نيز ميتوان اين موضوع را استفاده كرد كه «آزر» پدر ابراهيم نبوده، زيرا در حديث معروفي از پيامبر اكرم نقل شده است كه فرمود «همواره خداوند را از صلب پدران پاك به رحم مادران پاك منتقل ميساخت و هرگز مرا به آلودگيهاي دوران جاهليت آلوده نساخت»[12] شك نيست كه روشنترين آلودگي دوران جاهليت شركت و بتپرستي است و كساني كه آن را منحصر به آلودگي زنا دانستهاند هيچ دليلي برگفته خود ندارند، به خصوص اينكه قرآن ميگويد: «انما المشركون نجس» «مشركان آلوده و ناپاكند»[13]
سيوطي خلاصه روايات اهل سنت را در اين زمينه چنين بيان داشته است «از دو دسته روايات ميتوان استفاده كرد كه پدر و مادر و اجداد پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ از جمله پدر ابراهيم حتماً موحد بودهاند، 1ـ رواياتي كه ميگويند: پدران و اجداد پيامبر تا آدم هر كدام بهترين فرد زمان خود بودهاند، 2ـ رواياتي كه كه دلالت دارند: در هر عصر و زماني افراد موحود و خداپرست وجود داشته است»[14]
آن چه به عنوان نتيجه قابل بيان است، اين كه بر فرض، ظهور آيه تمام باشد با قرائن تاريخي و روائي و از آن دست بر مي داريم.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تفسير نمونه، آيت الله مكا رم شيرازي و همكاران، ج5، ص 302-306.
2ـ ترجمه تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج7، ذيل آيه 74 انعام.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - ر.ك: مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، قم، انتشارات المعارف الالهية، چاپ دوم، 1386 هـ ، ج3-4، ص 147-150.
[2] - همان مدرك، ص 156-157.
[3] - انعام/ 74.
[4] - ر.ك: راغب اصفهاني، بي جا، دفتر نشر الكتاب، چاپ دوم، 1404 هـ ، ص7.
[5] - بقره/ 33.
[6] - ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهاردهم، 1369، ج5، ص 303 و ر.ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1362، ج7، ص 171.
[7] - مريم/ 47.
[8] - توبه/ 114.
[9] - ابراهيم/ 39-41.
[10] - ر.ك: تفسير نمونه، پيشين، ج5، ص 304.
[11] - ر.ك: الميزان، پيشين، ج7، ص 170 و تفسير نمونه، پيشين، ج5، ص 305.
[12] - ر.ك: ابوعلي طبرسي، مجمع البيان، بيروت، دارالمعرفة، چاپ دوم، 1408، ج3-4، ص 497.
[13] - توبه/ 28.
[14] - تفسير نمونه، پيشين، ج5، ص 306، بحارالانوار، ج15، بيروت، دارالتراث العربي، ص118.
براي روشن شدن پاسخ يادآوري چند نکته ضروري است:
1ـ بر اثر تباني، عقلا در گفتار و ارتباط روزمره به ظواهر سخنان هر يك اعتماد ميكنند، منتهي شرط آن اين است كه قرينه برخلاف ظاهر نباشد.[1]
2ـ قرآن هم مثل ديگر محاورات ظاهرش حجيت و اعتبار دارد، منتهي نه به صورت مطلق، بلكه داراي قيد و شرايطي است:
1ـ ظواهر آيات متشابه در صورتي كه در كنار آيات محكم و در دامن آن پرورش يافته باشد حجت است، نه به صورت مطلق.
2ـ انسان بدون فحص كامل از وجود قرينه و آنچه كه مانع ظهور ميشود، در خود قرآن و يا سنت مانند مخصص، مقيد، و قرينة بر مجاز بودن و... و همچنين قرائن عقلي، نميتواند ابتداءً ظاهر قرآن را اخذ نمايد و بدان عمل، و يا طبق آن حكم صادر نمايد.
3ـ اخذ به ظواهر قرآن، كار هر كس نيست، بلكه كسي حق دارد بدان تمسك كند كه نسبت به مضمون آيات مربوطه علم و آگاهي كاملي داشته باشد. بعد از وجود شرائط فوقالذكر، ميتواند به قرآن و ظاهر آن اخذ و استناد نمايد.[2] بعد از اين مقدمه اولاً: كلمه «اب» در آية ذيل «اذ قال ابراهيم لابيه...» به خاطر بياوريد، هنگامي كه ابراهيم به مربيش (عمويش) آزر گفت آيا بتها را خدايان خود انتخاب ميكنند»[3] نميتوان گفت ظهور حتمي در معناي «پدر» دارد، به دو جهت 1ـ «اب» هر چند در لغت عرب غالباً بر پدر اطلاق ميشود. ولي بر جد مادري، و عمو، و همچنين مربي، معلم و كساني (چون پيامبران و علما) كه براي تربيت انسان به نوعي زحمت كشيدهاند نيز گفته شده است، لذا به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و علما پدران امت گفته شده است «ابوا هذه الامة».[4]
2ـ در آيات قرآن هم كلمه «اب» در غير پدر يعني عمو به كار رفته است مانند آية «قالوا نعبد الهك و اله آبائك ابراهيم و اسماعيل و اسحاق الهاً واحداً». فرزندان يعقوب به او گفتند، خداوند تو و خداوند پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق، خداوند يگانه را ميپرستيم»[5] و اين را ميدانيم كه اسماعيل عموي يعقوب بود نه پدر او در عين حال لفظ آباء (جمع اب) در آن به كار رفته است.
ثانياً: بر فرض كلمة «ابيه» ظهور در پدر داشته باشد، همان طوري که گفته شد هر ظهوري خصوصاً ظهور قرآن آنگاه حجيت دارد، و ميشود بدان اخذ کرد كه قرائن نقليه و عقلي برخلاف آن وجود نداشته باشند، راجع به آية فوق و كلمة «اب» قرائن متعددي از آيات و روايات و.. داريم كه ثابت ميكند مراد پدر نيست بلكه مراد «عمو» و يا «مربي» ميشود، كه به بعضي از آنها اشاره ميشود: 1ـ در هيچ يك از منابع تاريخي اسلام پدر ابراهيم، «آزر» شمرده نشده است بلكه هم «تارخ» يا «تارح» (بدون نقطه) نوشتهاند. در كتب عهدين (تورات و انجيل) نيز همين نام آمده است.[6]
2ـ از خود قرآن استفاده ميشود كه «آزر» پدر حضرت ابراهيم نبوده، زيرا قرآن ميفرمايد: «مسلمانان حق ندارند براي مشركان استغفار كنند اگرچه بستگان و نزديكان آنها بوده باشد» سپس براي اينكه كسي استغفار ابراهيم را دربارة «آزر» دستاويز قرار ندهد چنين ميگويد: «و ما كان استغفار ابراهيم لابيه...» استغفار ابراهيم براي پدر «آزر» فقط به خاطر وعدهاي بود كه به او داده بود.[7] اما هنگامي كه او را در راه بتپرستي مصمم و لجوج ديد دست از استفغار دربارة او برداشت.[8]
آية فوق نشان ميدهد كه ابراهيم (در دوران جواني در شهر بابل) بعد از مأيوس شدن از آزر، ديگر هيچ گاه براي او طلب آمرزش نكرد؛ ولي آيات ديگر قرآن نشان ميدهد، كه ابراهيم در اواخر عمر خود براي پدرش از خداوند طلب آمرزش كرد «... ربنا اغفرلي ولوالدي و للمؤمنين...» حمد و ساپس براي خدائي است كه در پيري به من اسماعيل و اسحاق را بخشيد. پروردگار من دعا اجابت ميكند پروردگارا! من و پدر و مادر و مؤمنين را در روز رستاخيز بيامرز[9] جالب اين است كه در آية فوق كلمة «اب» نيامده بلكه به «والد» كه صراحت در معناي پدر دارد تعبير شده است.[10]
از انضمام آية فوق به آية سورة توبه كه مسلمانان را از استغفار براي مشركان برحذر ميدارد و ابراهيم را از انجام چنين كاري جز براي يك مدت محدود آن هم براي يك هدف مقدس بركنار ميشمارد، به خوبي استفاده ميشود كه منظور از «اب» در آية مورد سؤال پدر نيست بلكه عمو يا پدر مادر، و يا مانند آن است.[11]
3ـ از خود روايات مختلف اسلامي نيز ميتوان اين موضوع را استفاده كرد كه «آزر» پدر ابراهيم نبوده، زيرا در حديث معروفي از پيامبر اكرم نقل شده است كه فرمود «همواره خداوند را از صلب پدران پاك به رحم مادران پاك منتقل ميساخت و هرگز مرا به آلودگيهاي دوران جاهليت آلوده نساخت»[12] شك نيست كه روشنترين آلودگي دوران جاهليت شركت و بتپرستي است و كساني كه آن را منحصر به آلودگي زنا دانستهاند هيچ دليلي برگفته خود ندارند، به خصوص اينكه قرآن ميگويد: «انما المشركون نجس» «مشركان آلوده و ناپاكند»[13]
سيوطي خلاصه روايات اهل سنت را در اين زمينه چنين بيان داشته است «از دو دسته روايات ميتوان استفاده كرد كه پدر و مادر و اجداد پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ از جمله پدر ابراهيم حتماً موحد بودهاند، 1ـ رواياتي كه ميگويند: پدران و اجداد پيامبر تا آدم هر كدام بهترين فرد زمان خود بودهاند، 2ـ رواياتي كه كه دلالت دارند: در هر عصر و زماني افراد موحود و خداپرست وجود داشته است»[14]
آن چه به عنوان نتيجه قابل بيان است، اين كه بر فرض، ظهور آيه تمام باشد با قرائن تاريخي و روائي و از آن دست بر مي داريم.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تفسير نمونه، آيت الله مكا رم شيرازي و همكاران، ج5، ص 302-306.
2ـ ترجمه تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج7، ذيل آيه 74 انعام.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - ر.ك: مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، قم، انتشارات المعارف الالهية، چاپ دوم، 1386 هـ ، ج3-4، ص 147-150.
[2] - همان مدرك، ص 156-157.
[3] - انعام/ 74.
[4] - ر.ك: راغب اصفهاني، بي جا، دفتر نشر الكتاب، چاپ دوم، 1404 هـ ، ص7.
[5] - بقره/ 33.
[6] - ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهاردهم، 1369، ج5، ص 303 و ر.ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1362، ج7، ص 171.
[7] - مريم/ 47.
[8] - توبه/ 114.
[9] - ابراهيم/ 39-41.
[10] - ر.ك: تفسير نمونه، پيشين، ج5، ص 304.
[11] - ر.ك: الميزان، پيشين، ج7، ص 170 و تفسير نمونه، پيشين، ج5، ص 305.
[12] - ر.ك: ابوعلي طبرسي، مجمع البيان، بيروت، دارالمعرفة، چاپ دوم، 1408، ج3-4، ص 497.
[13] - توبه/ 28.
[14] - تفسير نمونه، پيشين، ج5، ص 306، بحارالانوار، ج15، بيروت، دارالتراث العربي، ص118.