پرسش :
حركت خورشيد در آيات 38 - 40، سورهى يس چگونه قابل توجيه است؟
پاسخ :
آيات مذكور چنين است: و الشمس تجرى لمستقر لها ذلك تقدير العزيز العليم - و القمر قدرناه منازل حتى عاد كالعرجون القديم - لا الشمس ينبغى لها أن تدرك القمر و لا الليل سابق النهار كل فى فلك يسبحون) ( يس 38 - 40 / 36: و خورشيد به سوى قرارگاه ويژهى خود روان است؛ تقدير آن عزيز دانا اين است) - و براى ماه نيز منزلهايى معين كردهايم، تا چون ساقهى شاخهى خميدهى خرما [هلالى شكل) شود - نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد، و نه شب بر روز پيشى جويد و هر يك در سپهرى شناورند)
دربارهى اين كه حركت خورشيد و جريان داشتن آن به چه معناست، علامه طباطبايى )ره( چند وجه را ذكر مىكند؛ اما پيش از ورود در بحث ايشان، خوب است به اين نكته اشاره كنيم كه حركت داشتن خورشيد، نيز در علم جديد اثبات شده است؛ يعنى دانشمندان نجوم در عين اين كه گفتهاند: زمين به دور خورشيد مىگردد، اما به هيچ وجه قائل نيستند كه خورشيد ثابت است؛ بلكه مطرح كردهاند كه كل منظومهى شمسى به مركزيت خورشيد، در حال گردش در كهكشان مىباشد؛ لذا خورشيد نيز يك حركت انتقالى دارد و بلكه كل كهكشان نيز در گردشند؛ يعنى همهى ستارگان نيز در حركتند؛ ولى اگر ما ستارگان را تنها با زمين و سيارات منظومهى شمسى مقايسه كنيم، مىتوانيم بگوييم كه ستارگان ثابتند و سيارات در حركت؛ اما اگر با نظرى وسيعتر بنگريم، درمىيابيم كه در فضاى بيكران، ثابت و متحرك بودن، دو امر نسبى هستند؛ يعنى وقتى دو يا چند چيز متحرك در فضاى بيكران داشته باشيم، مىتوان هر يك را ثابت تصور كرد و حركت بقيه را نسبت به آن سنجيد و بالعكس؛ لذا با نظر دقيق علمى، اين بخش از هيأت بطلميوسى نيز رد نشده است؛ بلكه چون فرضيهى منظومهى شمسى براى محاسبات حركت سيارات سادهتر بود، دانشمندان آن را بر فرضيهى هيأت بطلميوسى ترجيح دادند ( براى تفصيل اين مطلب كه واقعا حتى هيئت بطلميوسى نيز رد نشده است؛ ر)ك: آرتور برت، مبادى ما بعد الطبيعى علوم نوين، ترجمهى عبدالكريم سروش)
اكنون به سراغ وجوهى برويم كه علامه طباطبايى )ره( دربارهى حركت و جريان خورشيد مطرح كردهاند) ايشان مىفرمايد:
«)1-[اگر از نظر حس حساب كنيم، حس آدمى براى آفتاب اثبات حركت مىكند؛ حركتى دورانى پيرامون زمين؛ اما از نظر بحثهاى علمى، قضيه برعكس است؛ يعنى اثبات مىشود، اين زمين است كه به دور خورشيد مىگردد و نيز اثبات مىشود كه خورشيد همراه با سيارات پيرامونش، حركتى انتقالى به سوى ستارهى نستر ثابت دارند) به هر حال، حاصل معناى آيهى شريفه 38 اين مىشود كه: »خورشيد پيوسته در جريان است؛ مادامى كه نظام دنيوى بر حال خود باقى است، تا روزى كه قرار بگيرد و از حركت بيفتد و در نتيجه نظام دنيا پايان مىپذيرد)« و معناى آيهى بعدى اين است كه: »مقدر كرديم كه ماه داراى منزلهايى باشد تا دوباره برگردد)))«؛ يا: »براى ماه منزلهايى مقدر كرديم تا دوباره برگردد و هلالى شود؛ هلالى كه شبيه عرجون [مساوى شاخهى خرماى قوسى شكل) كهنسال است«؛ يعنى اين آيه به اختلاف منظرهاى ماه براى اهل زمين اشاره مىكند كه ماه در طول سى روز به شكلهاى مختلفى ديده مىشود و در واقع، در اين آيه از آيت قمر، تنها احوالى را كه نسبت به مردم زمين به خود مىگيرد، بيان كرده است و نه احوال خود قمر را؛ و همچنين نه احوال آن را نسبت به خورشيد))2-[از اين جا مىتوان گفت كه شايد مراد از جريان داشتن و حركت خورشيد در آيهى قبل، احوالى باشد كه خورشيد نسبت به ما دارد و آنچه حس ما از ظاهر اين كره احساس مىكند؛ كه عبارت است از حركت روزانه و فصلى و ساليانهاش) و شايد مراد از جملهى لمستقر لها، اشاره باشد به حالى كه خورشيد فى نفسه دارد؛ يعنى اين كه نسبت به سياراتى كه پيرامونش در حركتند، ثابت است) پس گويا فرموده است: يكى از آيات خدا براى مردم اين است كه خورشيد در عين اين كه ثابت قلمداد مىشود، اما در حركت است و خداى عزيز و عليم به اين وسيله، وجود و بقاى موجودات زمينى را تدبير مىكند؛ و الله اعلم)
ضمن مقصود از آيهى بعدى كه مىگويد: »نه خورشيد را سزاوار است كه به ماه رسد، و نه شب به روز«، اين است كه تدبير الهى چنين نيست كه روزى جارى شود و روز ديگر نشود؛ يعنى خورشيد و ماه همواره در آن مسيرى كه برايشان مقرر شده است، حركت مىكنند و ممكن نيست وضعشان مختل شود؛ همين طور است شب و روز؛ به ويژه اين كه فقط فرموده است: »خورشيد به ماه نمىرسد و شب از روز جلو نمىزند)« و ديگر نگفته است كه: »ماه هم به خورشيد نمىرسد و روز هم از شب جلو نمىزند«؛ زيرا مقام آيه، مقام بيان اين است كه تدبير الهى دستخوش اختلاف و فساد نمىشود؛ نه اين كه خود رسيدن خورشيد به ماه و يا عكس آن، موضوعيت داشته باشد)« ( ترجمه تفسير الميزان، ج 17، صص 131 - 134)
آيات مذكور چنين است: و الشمس تجرى لمستقر لها ذلك تقدير العزيز العليم - و القمر قدرناه منازل حتى عاد كالعرجون القديم - لا الشمس ينبغى لها أن تدرك القمر و لا الليل سابق النهار كل فى فلك يسبحون) ( يس 38 - 40 / 36: و خورشيد به سوى قرارگاه ويژهى خود روان است؛ تقدير آن عزيز دانا اين است) - و براى ماه نيز منزلهايى معين كردهايم، تا چون ساقهى شاخهى خميدهى خرما [هلالى شكل) شود - نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد، و نه شب بر روز پيشى جويد و هر يك در سپهرى شناورند)
دربارهى اين كه حركت خورشيد و جريان داشتن آن به چه معناست، علامه طباطبايى )ره( چند وجه را ذكر مىكند؛ اما پيش از ورود در بحث ايشان، خوب است به اين نكته اشاره كنيم كه حركت داشتن خورشيد، نيز در علم جديد اثبات شده است؛ يعنى دانشمندان نجوم در عين اين كه گفتهاند: زمين به دور خورشيد مىگردد، اما به هيچ وجه قائل نيستند كه خورشيد ثابت است؛ بلكه مطرح كردهاند كه كل منظومهى شمسى به مركزيت خورشيد، در حال گردش در كهكشان مىباشد؛ لذا خورشيد نيز يك حركت انتقالى دارد و بلكه كل كهكشان نيز در گردشند؛ يعنى همهى ستارگان نيز در حركتند؛ ولى اگر ما ستارگان را تنها با زمين و سيارات منظومهى شمسى مقايسه كنيم، مىتوانيم بگوييم كه ستارگان ثابتند و سيارات در حركت؛ اما اگر با نظرى وسيعتر بنگريم، درمىيابيم كه در فضاى بيكران، ثابت و متحرك بودن، دو امر نسبى هستند؛ يعنى وقتى دو يا چند چيز متحرك در فضاى بيكران داشته باشيم، مىتوان هر يك را ثابت تصور كرد و حركت بقيه را نسبت به آن سنجيد و بالعكس؛ لذا با نظر دقيق علمى، اين بخش از هيأت بطلميوسى نيز رد نشده است؛ بلكه چون فرضيهى منظومهى شمسى براى محاسبات حركت سيارات سادهتر بود، دانشمندان آن را بر فرضيهى هيأت بطلميوسى ترجيح دادند ( براى تفصيل اين مطلب كه واقعا حتى هيئت بطلميوسى نيز رد نشده است؛ ر)ك: آرتور برت، مبادى ما بعد الطبيعى علوم نوين، ترجمهى عبدالكريم سروش)
اكنون به سراغ وجوهى برويم كه علامه طباطبايى )ره( دربارهى حركت و جريان خورشيد مطرح كردهاند) ايشان مىفرمايد:
«)1-[اگر از نظر حس حساب كنيم، حس آدمى براى آفتاب اثبات حركت مىكند؛ حركتى دورانى پيرامون زمين؛ اما از نظر بحثهاى علمى، قضيه برعكس است؛ يعنى اثبات مىشود، اين زمين است كه به دور خورشيد مىگردد و نيز اثبات مىشود كه خورشيد همراه با سيارات پيرامونش، حركتى انتقالى به سوى ستارهى نستر ثابت دارند) به هر حال، حاصل معناى آيهى شريفه 38 اين مىشود كه: »خورشيد پيوسته در جريان است؛ مادامى كه نظام دنيوى بر حال خود باقى است، تا روزى كه قرار بگيرد و از حركت بيفتد و در نتيجه نظام دنيا پايان مىپذيرد)« و معناى آيهى بعدى اين است كه: »مقدر كرديم كه ماه داراى منزلهايى باشد تا دوباره برگردد)))«؛ يا: »براى ماه منزلهايى مقدر كرديم تا دوباره برگردد و هلالى شود؛ هلالى كه شبيه عرجون [مساوى شاخهى خرماى قوسى شكل) كهنسال است«؛ يعنى اين آيه به اختلاف منظرهاى ماه براى اهل زمين اشاره مىكند كه ماه در طول سى روز به شكلهاى مختلفى ديده مىشود و در واقع، در اين آيه از آيت قمر، تنها احوالى را كه نسبت به مردم زمين به خود مىگيرد، بيان كرده است و نه احوال خود قمر را؛ و همچنين نه احوال آن را نسبت به خورشيد))2-[از اين جا مىتوان گفت كه شايد مراد از جريان داشتن و حركت خورشيد در آيهى قبل، احوالى باشد كه خورشيد نسبت به ما دارد و آنچه حس ما از ظاهر اين كره احساس مىكند؛ كه عبارت است از حركت روزانه و فصلى و ساليانهاش) و شايد مراد از جملهى لمستقر لها، اشاره باشد به حالى كه خورشيد فى نفسه دارد؛ يعنى اين كه نسبت به سياراتى كه پيرامونش در حركتند، ثابت است) پس گويا فرموده است: يكى از آيات خدا براى مردم اين است كه خورشيد در عين اين كه ثابت قلمداد مىشود، اما در حركت است و خداى عزيز و عليم به اين وسيله، وجود و بقاى موجودات زمينى را تدبير مىكند؛ و الله اعلم)
ضمن مقصود از آيهى بعدى كه مىگويد: »نه خورشيد را سزاوار است كه به ماه رسد، و نه شب به روز«، اين است كه تدبير الهى چنين نيست كه روزى جارى شود و روز ديگر نشود؛ يعنى خورشيد و ماه همواره در آن مسيرى كه برايشان مقرر شده است، حركت مىكنند و ممكن نيست وضعشان مختل شود؛ همين طور است شب و روز؛ به ويژه اين كه فقط فرموده است: »خورشيد به ماه نمىرسد و شب از روز جلو نمىزند)« و ديگر نگفته است كه: »ماه هم به خورشيد نمىرسد و روز هم از شب جلو نمىزند«؛ زيرا مقام آيه، مقام بيان اين است كه تدبير الهى دستخوش اختلاف و فساد نمىشود؛ نه اين كه خود رسيدن خورشيد به ماه و يا عكس آن، موضوعيت داشته باشد)« ( ترجمه تفسير الميزان، ج 17، صص 131 - 134)