پرسش :
از تاریخ نگاران رسیده است كه امام صادق (ع) اسماعیل را بعنوان جانشین خود معرفی كرد اما وقتی دریافت كه اسماعیل شراب نوشید، نظرش را تغییر داد و امام موسی كاظم را بعنوان جانشین معرفی كرد، این رفتار و حركت بر چه اساس و پایهای بوده است؟ (معنای این عمل چیست؟)
پاسخ :
بهتر است سخن در مورد اسماعیل فرزند امام جعفر صادق (ع) را اینگونه پیش بریم كه آیا امام اصلاً وصیتی به او كرده بود یا نه؟ و آیا او شرب خمر نموده بود یا نه؟ و اصلاً موقف و منزلت او در نزد امام صادق (ع) چگونه بوده است؟ وقتی این مجموعه روشن شد آنگاه میشود به حقیقت دست یافت والا با صرف وجود یك روایت كه كسی را مذمت كرده است، نمیشود درباره حال او با خبر شد و برای شناخت او به آن روایت، اعتماد نمود.
امام صادق علیه السلام یازده فرزند داشته است و آنان: 1. اسماعیل 2. عبدالله 3. موسی 4. كاظم 5. اسحاق 6. محمد 7. عباس 8. علی 9. ام فروه 10. اسماء 11. فاطمه، میباشند. از میان برادران، اسماعیل از همه بزرگتر بوده و امام صادق به او بسیار علاقمند بود و نسبت به او نیكی و دلسوزی فراوانی میكرد ، او در زمان خود امام در منطقه ای به نام “عریض” از دنیا رفت و مردم او را تا مدینه پیش پدر بزرگوارش تشیع نموده و در بقیع دفن كردند.[1]
مرحوم شیخ طوسی او را بعنوان یكی از دوستداران امام صادق (ع)یاد كرده است و تنها اسم او و اسم پدرانش را آورده است و بیش از این چیزی درباره او نیاورده است و گفته: اسماعیل فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علی فرزند حسین فرزند علی فرزند ابوطالب (علیهم السلام) هاشمی مدنی ، می باشد.[2]
و ابن عنبه گفته است: اما اسماعیل بن جعفر الصادق (ع)كه كنیهاش ابا محمد و مادرش فاطمه دختر حسین اثرم بن حسن بن علی بن ابیطالب علیهم السلام (یعنی فرزند نوه پسری امام حسن مجتبی علیه السلام) بوده است و به اسماعیل “اعرج”معروف میباشد فرزند بزرگ پدر بود و از همه بیشتر مورد محبت امام قرار میگرفت و در زمان حیات امام (ع) در منطقه “عریض” دارفانی را وداع گفت و بر سر دوش مردم تا بقیع تشیع شد.
ابن خلدون هم گفته است كه: قبل از پدرش وفات یافت، امام جعفر صادق (ع) حاكم مدینه را طلبید و حاكم مدینه گواهی بر مرگ اسماعیل داد. (تاریخ ابن خلدون، ج 4، ص 39)
مرحوم شیخ مفید (ره) فرموده است: هنگامی كه اسماعیل وفات نمود امام شدیداً گریان و نالان شد و درد و حزن بزرگی او را فراگرفت و به تشیع او با پای برهنه و بدون رداء، رفت و دستور داد كه بارها قبل از دفنش تابوت او را به زمین بگذارند و صورتش را باز و به او نگاه میكرد.[3]
هر كس به كتب حدیثی رجوع كند میبیند كه در آنجا روایاتی وارد شده است كه دلالت بر جلالت و عظمت و منزلت اسماعیل در نزد امام صادق (ع) دارد كه شمهای از آن را نقل میكنیم:
امام صادق (ع) كسانی را اجیر میكرد تا به نیابت جناب اسماعیل حج بجای آورند.
كلینی از عبدالله بن سنان نقل میكند كه میگوید: پیش امام صادق (ع) بودم كه مردی بر آن حضرت وارد شد امام به او سی دینار عطا كرد تا برای اسماعیل حج بجای آورد و چیزی از عمره تا حج را ترك نكند جز اینكه شرط كرد كه سعی را در وادی محسر به جای آورد.
سپس فرمود: ای فلان هر گاه این كار را بدین صورت كه گفتم انجام دادی یك حج برای اسماعیل به خاطر آنچه كه از مالش انفاق نموده است و 9 حج برای تو حساب میشود بعوض آن زحمتی كه كشیدهای.[4]
امام صادق (ع) جناب اسماعیل را بر حذر میداشت كه به فاسق اطمینان كند.
كلینی از حریز بن عبدالله سجستانی نقل نموده است كه جناب اسماعیل پولی داشت و یك مرد قریشی میخواست به یمن برود اسماعیل به پدر گفت كه بابا فلانی میخواهد به یمن برود و من این مقدر دینار دارم آیا شما صلاح میدانید كه این مال را به ایشان بدهم تا چیزهای از یمن برای من خریداری كند؟ امام فرمود: ای فرزند دلبندم آیا شنیدهای كه او شرابخوار است؟
اسماعیل گفت مردم اینطور می گویند امام فرمود: فرزندم این كار را نكن... تا آخر حدیث.[5] گواهی دادن امام صادق (ع) بر مرگ اسماعیل:
گروهی خیال میكردند كه حتماً امام باید فرزند ارشد باشد اما امام بسیار مایل بود كه به شیعیان تفهیم كند كه امامت بر اسماعیل نیست و از ائمه اثنی عشر محسوب نمیشود و امامت یك امر الهی است و باید از طرف پیامبر (ص)و خداوند رسیده باشد.
امام هم با گفتار خود و هم با شهادت دادن به مرگ اسماعیل در زمان حیات مبارك خود در حال مبارزه با آن شبههای بود كه عرض شد (فرزند ارشد باید امام باشد.)
حال نمونهای از تلاشهای امام صادق علیه السلام كه میخواست این شبهه را از بین ببرد میآوریم: 1- تلاشهای اثباتی یعنی امام به صراحت امامت را برای حضرت موسی الكاظم بیان مینمود و با این تصریح روشن میشد كه امام بعد از او كیست . بحث این قسم را به وقت دیگر موكول میكنیم
2- تلاشها و بیانات سلبی: (بخشی از تلاشها و بیانات سلبی امام برای امامت اسماعیل ):
نعمانی از زراره بن اعین نقل میكند: میگوید وارد شدم بر امام صادق (ع) در حالیكه در سمت راست ایشان حضرت موسی الكاظم (ع) قرار داشت. به من فرمود كه ای زراره، داوود بن كثیر رقی و حمران و ابوبصیر را برایم بیاور و در این موقع مفضل بن عمر هم وارد شد پس من بیرون رفتم و آنانی را كه فرموده بود آوردم و مردم پیوسته پشت سر هم بر امام وارد میشدند تا آنجا كه سی نفر در بیت ایشان جمع شده بودند و وقتی مجلس آماده شد، امام فرمود: ای داوود صورت اسماعیل را باز و مكشوف نما او هم صورت اسماعیل را باز كرد بعد امام فرمود: ای داوود او مرده است یا زنده، داوود گفت: ای مولای من ایشان مرده است پس یكایك آنان را به همین منوال پیش خواند تا آخر كسانی كه در آن مجلس بودند و همه میگفتند: ای مولای ما او مرده است. سپس امام فرمود: خدایا گواه باش، سپس دستور به غسل و حنوط او داد و دستور داد كه او را در كفنش قرار دهند و آن گاه كه از كار او فارغ شد به مفضل فرمود: از صورتش پرده بردار و چون چنین كرد امام فرمود: زنده است یا مرده عرض كرد: مرده است امام فرمود: خدایا بر آنان گواه باش. سپس او را به سوی قبرش بردند و هنگامی كه او را در لحد گذاشتند امام باز فرمود: ای مفضل صورتش را باز كن و به آن جماعت فرمود: او مرده است یا زنده و ما یك صدا گفتیم كه مرده است فرمود: خدای من، من گواهی دادم و اینان هم گواهی دادند بدرستی كه بزودی راهیان باطل در او تردید روا میدارند و میخواهند كه با دهان خود نور خدا را خاموش كنند و سپس اشاره به حضرت موسی الكاظم (ع) كرد و فرمود:“والله متم نوره ولو كره المشركون“سپس خاك بر او افكندیم دوباره امام همان حرف را بر ما تكرار كرد و فرمود: میت وحنوط شده و دفن شده در این لحد كیست؟ ما گفتیم: اسماعیل فرمود خدایا گواهی میدهم (یا گواه باش) سپس دست حضرت امام موسی (ع) را گرفت و فرمود: او حق است و حق از اوست تا خداوند به ارث ببرد زمین را و هر كس كه بر زمین میباشد.[6]
شیخ طوسی از ابی كهمس نقل میكند كه گفت من بر مرگ اسماعیل حاضر بودم و امام صادق (ع) پیش او نشسته بود وقتی كه مرگ، او را گرفت امام فك او را بست و آن را ملحفهای پیچاند سپس برای تجهیزش دستور دادند و چون از كار آن فارغ شد، كفنش را خواست و در حاشیه كفن او نوشت: اسماعیل گواهی میدهد كه:لا اله الا الله.
واین روایات حاكی از جلالت و منزلت جناب اسماعیل است و مؤید این مطلب آن است كه امام بعد از مرگ اسماعیل او را بوسید آن هم چندین بار همانطور كه در بعض روایات هم وارد شده است.
بلی چند روایتی داریم كه كشی در ترجمه بعضی، آنها را آورده است كه آن روایات در مذمت جناب اسماعیل است . راوی این روایات افرادی مثل روایت ابراهیم ابن ابی سمال ـ عبدالرحمن بن سیابه فیض مختار، می باشند و لذا مرحوم آقای خوئی در سند این روایات مناقشه نموده است.[7]
و از جمله همین روایات است كه اشاره به مسئله شرب خمر میكند.
مرحوم خوئی میفرماید: گاهی توهم میشود كه از بعضی روایات میتوان مذمت جناب اسماعیل را استفاده نمود و از جمله آن روایات روایت صفوان است كه از كشی نقل شده است كه از ابراهیم بن ابی سمال (343 ـ 344) نقل شده كه مردم بر ابوالحسن امام موسی كاظم (ع) جمع نشدند و پیرامون او گرد نیامدند تا چه رسد به این اسماعیل، مردم چگونه گرد او جمع آیند در حالی كه اساتید و بزرگان شما درباره اسماعیل میگویند كه او را دیدهاند كه شراب مینوشید و ... سپس میگویند كه او اجود و بهتر است (تا آخر حدیث).
مرحوم خوئی میگوید: این روایت اگر چه ظاهراً دلالت بر مذمت اسماعیل دارد الا اینكه در سند آن محمد بن نصیر قرار دارد و او ضعیف است و این غیر از آن محمد بن نصیر است كه ثقه میباشد و از مشایخ جناب كشی بوده است همانطور كه ظاهر مطلب همین است (یعنی ظاهراً این مطلب درست است كه این محمد بن نصیر غیر از محمد بن نصیر ثقه است).[8]
بعضی از علما بر این باوراند كه مقصود از اسماعیلی كه شراب مینوشیده است اسماعیل بن جعفر نیست بلكه اسماعیل بن موسی الكاظم (ع) است البته به فرض صحت روایات [والا هیچكدام اهل این كبایر نبودهاند].[9]
و خلاصه قول اینكه اولاً: از آنجائیكه حضرت اسماعیل فرزند ارشد امام صادق (ع) بود و از آنجائیكه انسان صالح و درستكاری بود بعضی از اصحاب امام صادق (ع) گمان میبردند كه این همان امام بعد از جعفر الصادق (ع)میباشد و این به معنای آن نبوده است كه امام صادق او را به امامت نصب كرده چرا كه نصی بر امامت ایشان وارد نشده است.
و ثانیاً: ثابت نیست كه العیاذبالله جناب اسماعیل شرب خمر كرده باشد.
و ثالثاً: جناب اسماعیل در حالی از دنیا رفت كه در پیش والد بزرگوارش عزیز و محترم و مورد اكرام بود و خود این دلالت دارد كه جناب ایشان راهش درست بوده است و تا زنده بوده انسان وارسته و راست كرداری بوده است.
پی نوشتها:
[1] الارشاد، شیخ مفید، ص 248
[2] رجال، شیخ طوسی، ص 149، ش 81
[3] ارشاد، شیخ مفید، ص 284
[4] وسائل، جزء 8، باب 1 از ابواب انیایه در حج، حدیث 1
[5] كافی، ج 5، ص 299
[6] النعمانی، الغیبه 327، حدیث 8، و بحار الأنوار، ج 48، ص 21/1
[7] بحوث فی الملل و النحل، ج 8، ص 72
[8] معجم رجال، حدیث جزء سوم
[9] اعیان الشیعه، مجلد سوم،ص 318
منبع: پایگاه حوزه
بهتر است سخن در مورد اسماعیل فرزند امام جعفر صادق (ع) را اینگونه پیش بریم كه آیا امام اصلاً وصیتی به او كرده بود یا نه؟ و آیا او شرب خمر نموده بود یا نه؟ و اصلاً موقف و منزلت او در نزد امام صادق (ع) چگونه بوده است؟ وقتی این مجموعه روشن شد آنگاه میشود به حقیقت دست یافت والا با صرف وجود یك روایت كه كسی را مذمت كرده است، نمیشود درباره حال او با خبر شد و برای شناخت او به آن روایت، اعتماد نمود.
امام صادق علیه السلام یازده فرزند داشته است و آنان: 1. اسماعیل 2. عبدالله 3. موسی 4. كاظم 5. اسحاق 6. محمد 7. عباس 8. علی 9. ام فروه 10. اسماء 11. فاطمه، میباشند. از میان برادران، اسماعیل از همه بزرگتر بوده و امام صادق به او بسیار علاقمند بود و نسبت به او نیكی و دلسوزی فراوانی میكرد ، او در زمان خود امام در منطقه ای به نام “عریض” از دنیا رفت و مردم او را تا مدینه پیش پدر بزرگوارش تشیع نموده و در بقیع دفن كردند.[1]
مرحوم شیخ طوسی او را بعنوان یكی از دوستداران امام صادق (ع)یاد كرده است و تنها اسم او و اسم پدرانش را آورده است و بیش از این چیزی درباره او نیاورده است و گفته: اسماعیل فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علی فرزند حسین فرزند علی فرزند ابوطالب (علیهم السلام) هاشمی مدنی ، می باشد.[2]
و ابن عنبه گفته است: اما اسماعیل بن جعفر الصادق (ع)كه كنیهاش ابا محمد و مادرش فاطمه دختر حسین اثرم بن حسن بن علی بن ابیطالب علیهم السلام (یعنی فرزند نوه پسری امام حسن مجتبی علیه السلام) بوده است و به اسماعیل “اعرج”معروف میباشد فرزند بزرگ پدر بود و از همه بیشتر مورد محبت امام قرار میگرفت و در زمان حیات امام (ع) در منطقه “عریض” دارفانی را وداع گفت و بر سر دوش مردم تا بقیع تشیع شد.
ابن خلدون هم گفته است كه: قبل از پدرش وفات یافت، امام جعفر صادق (ع) حاكم مدینه را طلبید و حاكم مدینه گواهی بر مرگ اسماعیل داد. (تاریخ ابن خلدون، ج 4، ص 39)
مرحوم شیخ مفید (ره) فرموده است: هنگامی كه اسماعیل وفات نمود امام شدیداً گریان و نالان شد و درد و حزن بزرگی او را فراگرفت و به تشیع او با پای برهنه و بدون رداء، رفت و دستور داد كه بارها قبل از دفنش تابوت او را به زمین بگذارند و صورتش را باز و به او نگاه میكرد.[3]
هر كس به كتب حدیثی رجوع كند میبیند كه در آنجا روایاتی وارد شده است كه دلالت بر جلالت و عظمت و منزلت اسماعیل در نزد امام صادق (ع) دارد كه شمهای از آن را نقل میكنیم:
امام صادق (ع) كسانی را اجیر میكرد تا به نیابت جناب اسماعیل حج بجای آورند.
كلینی از عبدالله بن سنان نقل میكند كه میگوید: پیش امام صادق (ع) بودم كه مردی بر آن حضرت وارد شد امام به او سی دینار عطا كرد تا برای اسماعیل حج بجای آورد و چیزی از عمره تا حج را ترك نكند جز اینكه شرط كرد كه سعی را در وادی محسر به جای آورد.
سپس فرمود: ای فلان هر گاه این كار را بدین صورت كه گفتم انجام دادی یك حج برای اسماعیل به خاطر آنچه كه از مالش انفاق نموده است و 9 حج برای تو حساب میشود بعوض آن زحمتی كه كشیدهای.[4]
امام صادق (ع) جناب اسماعیل را بر حذر میداشت كه به فاسق اطمینان كند.
كلینی از حریز بن عبدالله سجستانی نقل نموده است كه جناب اسماعیل پولی داشت و یك مرد قریشی میخواست به یمن برود اسماعیل به پدر گفت كه بابا فلانی میخواهد به یمن برود و من این مقدر دینار دارم آیا شما صلاح میدانید كه این مال را به ایشان بدهم تا چیزهای از یمن برای من خریداری كند؟ امام فرمود: ای فرزند دلبندم آیا شنیدهای كه او شرابخوار است؟
اسماعیل گفت مردم اینطور می گویند امام فرمود: فرزندم این كار را نكن... تا آخر حدیث.[5] گواهی دادن امام صادق (ع) بر مرگ اسماعیل:
گروهی خیال میكردند كه حتماً امام باید فرزند ارشد باشد اما امام بسیار مایل بود كه به شیعیان تفهیم كند كه امامت بر اسماعیل نیست و از ائمه اثنی عشر محسوب نمیشود و امامت یك امر الهی است و باید از طرف پیامبر (ص)و خداوند رسیده باشد.
امام هم با گفتار خود و هم با شهادت دادن به مرگ اسماعیل در زمان حیات مبارك خود در حال مبارزه با آن شبههای بود كه عرض شد (فرزند ارشد باید امام باشد.)
حال نمونهای از تلاشهای امام صادق علیه السلام كه میخواست این شبهه را از بین ببرد میآوریم: 1- تلاشهای اثباتی یعنی امام به صراحت امامت را برای حضرت موسی الكاظم بیان مینمود و با این تصریح روشن میشد كه امام بعد از او كیست . بحث این قسم را به وقت دیگر موكول میكنیم
2- تلاشها و بیانات سلبی: (بخشی از تلاشها و بیانات سلبی امام برای امامت اسماعیل ):
نعمانی از زراره بن اعین نقل میكند: میگوید وارد شدم بر امام صادق (ع) در حالیكه در سمت راست ایشان حضرت موسی الكاظم (ع) قرار داشت. به من فرمود كه ای زراره، داوود بن كثیر رقی و حمران و ابوبصیر را برایم بیاور و در این موقع مفضل بن عمر هم وارد شد پس من بیرون رفتم و آنانی را كه فرموده بود آوردم و مردم پیوسته پشت سر هم بر امام وارد میشدند تا آنجا كه سی نفر در بیت ایشان جمع شده بودند و وقتی مجلس آماده شد، امام فرمود: ای داوود صورت اسماعیل را باز و مكشوف نما او هم صورت اسماعیل را باز كرد بعد امام فرمود: ای داوود او مرده است یا زنده، داوود گفت: ای مولای من ایشان مرده است پس یكایك آنان را به همین منوال پیش خواند تا آخر كسانی كه در آن مجلس بودند و همه میگفتند: ای مولای ما او مرده است. سپس امام فرمود: خدایا گواه باش، سپس دستور به غسل و حنوط او داد و دستور داد كه او را در كفنش قرار دهند و آن گاه كه از كار او فارغ شد به مفضل فرمود: از صورتش پرده بردار و چون چنین كرد امام فرمود: زنده است یا مرده عرض كرد: مرده است امام فرمود: خدایا بر آنان گواه باش. سپس او را به سوی قبرش بردند و هنگامی كه او را در لحد گذاشتند امام باز فرمود: ای مفضل صورتش را باز كن و به آن جماعت فرمود: او مرده است یا زنده و ما یك صدا گفتیم كه مرده است فرمود: خدای من، من گواهی دادم و اینان هم گواهی دادند بدرستی كه بزودی راهیان باطل در او تردید روا میدارند و میخواهند كه با دهان خود نور خدا را خاموش كنند و سپس اشاره به حضرت موسی الكاظم (ع) كرد و فرمود:“والله متم نوره ولو كره المشركون“سپس خاك بر او افكندیم دوباره امام همان حرف را بر ما تكرار كرد و فرمود: میت وحنوط شده و دفن شده در این لحد كیست؟ ما گفتیم: اسماعیل فرمود خدایا گواهی میدهم (یا گواه باش) سپس دست حضرت امام موسی (ع) را گرفت و فرمود: او حق است و حق از اوست تا خداوند به ارث ببرد زمین را و هر كس كه بر زمین میباشد.[6]
شیخ طوسی از ابی كهمس نقل میكند كه گفت من بر مرگ اسماعیل حاضر بودم و امام صادق (ع) پیش او نشسته بود وقتی كه مرگ، او را گرفت امام فك او را بست و آن را ملحفهای پیچاند سپس برای تجهیزش دستور دادند و چون از كار آن فارغ شد، كفنش را خواست و در حاشیه كفن او نوشت: اسماعیل گواهی میدهد كه:لا اله الا الله.
واین روایات حاكی از جلالت و منزلت جناب اسماعیل است و مؤید این مطلب آن است كه امام بعد از مرگ اسماعیل او را بوسید آن هم چندین بار همانطور كه در بعض روایات هم وارد شده است.
بلی چند روایتی داریم كه كشی در ترجمه بعضی، آنها را آورده است كه آن روایات در مذمت جناب اسماعیل است . راوی این روایات افرادی مثل روایت ابراهیم ابن ابی سمال ـ عبدالرحمن بن سیابه فیض مختار، می باشند و لذا مرحوم آقای خوئی در سند این روایات مناقشه نموده است.[7]
و از جمله همین روایات است كه اشاره به مسئله شرب خمر میكند.
مرحوم خوئی میفرماید: گاهی توهم میشود كه از بعضی روایات میتوان مذمت جناب اسماعیل را استفاده نمود و از جمله آن روایات روایت صفوان است كه از كشی نقل شده است كه از ابراهیم بن ابی سمال (343 ـ 344) نقل شده كه مردم بر ابوالحسن امام موسی كاظم (ع) جمع نشدند و پیرامون او گرد نیامدند تا چه رسد به این اسماعیل، مردم چگونه گرد او جمع آیند در حالی كه اساتید و بزرگان شما درباره اسماعیل میگویند كه او را دیدهاند كه شراب مینوشید و ... سپس میگویند كه او اجود و بهتر است (تا آخر حدیث).
مرحوم خوئی میگوید: این روایت اگر چه ظاهراً دلالت بر مذمت اسماعیل دارد الا اینكه در سند آن محمد بن نصیر قرار دارد و او ضعیف است و این غیر از آن محمد بن نصیر است كه ثقه میباشد و از مشایخ جناب كشی بوده است همانطور كه ظاهر مطلب همین است (یعنی ظاهراً این مطلب درست است كه این محمد بن نصیر غیر از محمد بن نصیر ثقه است).[8]
بعضی از علما بر این باوراند كه مقصود از اسماعیلی كه شراب مینوشیده است اسماعیل بن جعفر نیست بلكه اسماعیل بن موسی الكاظم (ع) است البته به فرض صحت روایات [والا هیچكدام اهل این كبایر نبودهاند].[9]
و خلاصه قول اینكه اولاً: از آنجائیكه حضرت اسماعیل فرزند ارشد امام صادق (ع) بود و از آنجائیكه انسان صالح و درستكاری بود بعضی از اصحاب امام صادق (ع) گمان میبردند كه این همان امام بعد از جعفر الصادق (ع)میباشد و این به معنای آن نبوده است كه امام صادق او را به امامت نصب كرده چرا كه نصی بر امامت ایشان وارد نشده است.
و ثانیاً: ثابت نیست كه العیاذبالله جناب اسماعیل شرب خمر كرده باشد.
و ثالثاً: جناب اسماعیل در حالی از دنیا رفت كه در پیش والد بزرگوارش عزیز و محترم و مورد اكرام بود و خود این دلالت دارد كه جناب ایشان راهش درست بوده است و تا زنده بوده انسان وارسته و راست كرداری بوده است.
پی نوشتها:
[1] الارشاد، شیخ مفید، ص 248
[2] رجال، شیخ طوسی، ص 149، ش 81
[3] ارشاد، شیخ مفید، ص 284
[4] وسائل، جزء 8، باب 1 از ابواب انیایه در حج، حدیث 1
[5] كافی، ج 5، ص 299
[6] النعمانی، الغیبه 327، حدیث 8، و بحار الأنوار، ج 48، ص 21/1
[7] بحوث فی الملل و النحل، ج 8، ص 72
[8] معجم رجال، حدیث جزء سوم
[9] اعیان الشیعه، مجلد سوم،ص 318
منبع: پایگاه حوزه