پرسش :
فلسفه و کاربرد آن چیست؟ چرا علمای قدیم آن را تحریم میکردند؟ اگر بد است، پس فلسفهی اسلامی یعنی چه؟ میگویند: ابوعلی سینا به خاطر ورود به این حوزه عاقبت به خیر نشد؟!
پاسخ :
قبل از ایفاد پاسخ، دقت به این نکته ضروری است که شایع افکنان در ایجاد تشکیک و شبهه از هیچ موضوعی فروگذار نمی کنند. حتی فلسفه یا علوم دیگر را زیر سؤال میبرند تا مسلمان از رجوع به آنها خودداری کنند و حتی بزرگترین دانشمندان جهانی و تاریخی را عاقبت به خیر نمیخوانند تا از نظر بیافتند!
اما در مورد معنی و کاربرد فلسفه، پیش تر توضیحات مفصلتری ارائه گردیده است که با کلیک روی شمارههای (1) و (2) میتوانید مطالعه نمایید. اما در این فرصت به صورت اختصار بیان می گردد که:
الف – واژه «فلسفه» یک واژهی یونانی است که از دو کلمه «فیلو» به معنی دوستداشتن و «سوفیا» به معنی دانایی تشکیل شده است. لذا «فیلوسوفیا» یعنی دوست داشتن علم و دانایی در هر زمینهای و «فیلوسوفس» نیز به شخص دوستدار دانایی میگویند که ما از آن با واژهی «فیلسوف» یاد می کنیم.
ب – اما فلسفه در اصطلاح خاص، علم به احوال «موجود» از آن لحاظ که موجود است اختصاص دارد. یعنی در خصوص «موجود» به صفات کمی یا کیف و نوع آن وارد نمیشود، بلکه به سؤالاتی چون: وجود خارجی دارد یا خیر؟ حادث است یا قدیم، علت است یا معلول، قائم به ذات است یا به غیر، ابدی است یا فانی و ... بحث مینماید. شاید بتوان بیان داشت که «شناخت معقول توسط عقل – یا کار عقل» همان فلسفه است.
ج – با توجه به نکات فوق معلوم میشود که نه تنها نمیتوان علم «فلسفه» را مورد تکذیب یا نکوهش قرار داد، بلکه به قول شهید مطهری، هر کس فلسفه را قبول نداشته و بخواهد آن را رد کند نیز باید فلسفه بداند». چرا که رد یا تکذیب هر چیزی اقامهی دلیل میخواهد که آن خود ورود به حوزهی «علت و معلول» است. دلیل اقامه شده «علت» و نتیجه حاصله که مثلاً رد فلسفه باشد «معلول» میشود.
د - اصل ورود «فلسفه» به صورت رسمی و گسترده، آن هم بدین معنای رایج، در زمان مأمون اتفاق افتاد. او که میخواست اولاً فرهنگ و معارف اسلامی را به نابودی کشد و ثانیاً به خیال خودش علم امام رضا علیهالسلام را در اذهان عمومی زیر سؤال برد، بابی به عنوان «گفتگوی تمدنها» باز کرد و منافقانه مدعی شد، نظر به این که اسلام غنی است، دلیلی ندارد که برای اظهار و تبلیغ فرهنگها و باورهای دیگر منعی ایجاد شود. صورت این مسئله (مانند همهی مسائلی که منافقین طرح میکنند) زیبا، دمکرات مأبانه و غیر قابل رد بود. اما او بدین بهانه فرهنگ و فلسفهی یونان را در کشورهای اسلامی ترویج نمود، اما در مقابل حتی اجازهی خواندن یک خطبه را هم به امام (ع) نداد و با دیدن استقبال مردم در استماع سخنان ایشان، قصد شهادت وی را نمود.
از این رو آن چه در جهان اسلام از «فلسفه» مطرح بود، همان فلسفهی مادی یا الحادی یونان بود و نظر به این که از یک سو حوزههای ما به صورت رسمی [آکادمیک] در این موضوع کار نکرده بودند و از سوی دیگر شرایط و امکانات ارتباطی بسیار قلیل و صعب بود، برخی از علما ورود به عرصه را جایز ندانستند.
باید اذعان نمود که ورود رسمی و به اصطلاح آکادمیک حوزههای علمیه به این عرصه (مطالعه فلسفهی غرب – تدوین فلسفهی اسلامی و تدریس آن)، در زمان مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی و به اصرار مرحوم آیتالله علامه طباطبایی (ره) آغاز شد که ایشان با توجه به گسترش ارتباطات و نیز ضرورت طرح و نقد فلسفهی غرب یا هر گونه فلسفهی الحادی و نیز تبیین و تدوین دیدگاه اسلام در موضوعات مربوط به فلسفه «وجود به ما هو موجود»، از ایشان اجازهی تدریس گرفتند. اما، ورود به علم فلسفه به ویژه در عرصهی «الهیات» در جهان اسلام نه تنها جدید نیست، بلکه جهان اسلام از دانشمندان بیبدیلی چون: ابوعلی سینا، فارابی، ملاصدرای شیرازی و ...، در این حوزهی علمی برخوردار میباشد.
ھ - پس، فلسفهی اسلامی، بیان مباحث مربوط به علم فلسفه به معنای خاص از دیدگاه اسلام عزیز و غنی است.
و – اینک سؤال و جای تأمل با بصیرت اینجاست که این جنابان که نه میدانند «فلسفه» چیست و نه میدانند «فلسفهی اسلامی» کدام است، از کجا فهمیدند که بوعلی سینا، عاقبت به خیر نشده است؟! آیا این تشکیکها و اتهامات، به جز شعایر ژورنالیستی برای دور کردن مسلمین از معارف ژرف اسلامی و به ویژه در مقایسه و مقابله با جهان بینی الحادی است؟
www.aviny.com
قبل از ایفاد پاسخ، دقت به این نکته ضروری است که شایع افکنان در ایجاد تشکیک و شبهه از هیچ موضوعی فروگذار نمی کنند. حتی فلسفه یا علوم دیگر را زیر سؤال میبرند تا مسلمان از رجوع به آنها خودداری کنند و حتی بزرگترین دانشمندان جهانی و تاریخی را عاقبت به خیر نمیخوانند تا از نظر بیافتند!
اما در مورد معنی و کاربرد فلسفه، پیش تر توضیحات مفصلتری ارائه گردیده است که با کلیک روی شمارههای (1) و (2) میتوانید مطالعه نمایید. اما در این فرصت به صورت اختصار بیان می گردد که:
الف – واژه «فلسفه» یک واژهی یونانی است که از دو کلمه «فیلو» به معنی دوستداشتن و «سوفیا» به معنی دانایی تشکیل شده است. لذا «فیلوسوفیا» یعنی دوست داشتن علم و دانایی در هر زمینهای و «فیلوسوفس» نیز به شخص دوستدار دانایی میگویند که ما از آن با واژهی «فیلسوف» یاد می کنیم.
ب – اما فلسفه در اصطلاح خاص، علم به احوال «موجود» از آن لحاظ که موجود است اختصاص دارد. یعنی در خصوص «موجود» به صفات کمی یا کیف و نوع آن وارد نمیشود، بلکه به سؤالاتی چون: وجود خارجی دارد یا خیر؟ حادث است یا قدیم، علت است یا معلول، قائم به ذات است یا به غیر، ابدی است یا فانی و ... بحث مینماید. شاید بتوان بیان داشت که «شناخت معقول توسط عقل – یا کار عقل» همان فلسفه است.
ج – با توجه به نکات فوق معلوم میشود که نه تنها نمیتوان علم «فلسفه» را مورد تکذیب یا نکوهش قرار داد، بلکه به قول شهید مطهری، هر کس فلسفه را قبول نداشته و بخواهد آن را رد کند نیز باید فلسفه بداند». چرا که رد یا تکذیب هر چیزی اقامهی دلیل میخواهد که آن خود ورود به حوزهی «علت و معلول» است. دلیل اقامه شده «علت» و نتیجه حاصله که مثلاً رد فلسفه باشد «معلول» میشود.
د - اصل ورود «فلسفه» به صورت رسمی و گسترده، آن هم بدین معنای رایج، در زمان مأمون اتفاق افتاد. او که میخواست اولاً فرهنگ و معارف اسلامی را به نابودی کشد و ثانیاً به خیال خودش علم امام رضا علیهالسلام را در اذهان عمومی زیر سؤال برد، بابی به عنوان «گفتگوی تمدنها» باز کرد و منافقانه مدعی شد، نظر به این که اسلام غنی است، دلیلی ندارد که برای اظهار و تبلیغ فرهنگها و باورهای دیگر منعی ایجاد شود. صورت این مسئله (مانند همهی مسائلی که منافقین طرح میکنند) زیبا، دمکرات مأبانه و غیر قابل رد بود. اما او بدین بهانه فرهنگ و فلسفهی یونان را در کشورهای اسلامی ترویج نمود، اما در مقابل حتی اجازهی خواندن یک خطبه را هم به امام (ع) نداد و با دیدن استقبال مردم در استماع سخنان ایشان، قصد شهادت وی را نمود.
از این رو آن چه در جهان اسلام از «فلسفه» مطرح بود، همان فلسفهی مادی یا الحادی یونان بود و نظر به این که از یک سو حوزههای ما به صورت رسمی [آکادمیک] در این موضوع کار نکرده بودند و از سوی دیگر شرایط و امکانات ارتباطی بسیار قلیل و صعب بود، برخی از علما ورود به عرصه را جایز ندانستند.
باید اذعان نمود که ورود رسمی و به اصطلاح آکادمیک حوزههای علمیه به این عرصه (مطالعه فلسفهی غرب – تدوین فلسفهی اسلامی و تدریس آن)، در زمان مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی و به اصرار مرحوم آیتالله علامه طباطبایی (ره) آغاز شد که ایشان با توجه به گسترش ارتباطات و نیز ضرورت طرح و نقد فلسفهی غرب یا هر گونه فلسفهی الحادی و نیز تبیین و تدوین دیدگاه اسلام در موضوعات مربوط به فلسفه «وجود به ما هو موجود»، از ایشان اجازهی تدریس گرفتند. اما، ورود به علم فلسفه به ویژه در عرصهی «الهیات» در جهان اسلام نه تنها جدید نیست، بلکه جهان اسلام از دانشمندان بیبدیلی چون: ابوعلی سینا، فارابی، ملاصدرای شیرازی و ...، در این حوزهی علمی برخوردار میباشد.
ھ - پس، فلسفهی اسلامی، بیان مباحث مربوط به علم فلسفه به معنای خاص از دیدگاه اسلام عزیز و غنی است.
و – اینک سؤال و جای تأمل با بصیرت اینجاست که این جنابان که نه میدانند «فلسفه» چیست و نه میدانند «فلسفهی اسلامی» کدام است، از کجا فهمیدند که بوعلی سینا، عاقبت به خیر نشده است؟! آیا این تشکیکها و اتهامات، به جز شعایر ژورنالیستی برای دور کردن مسلمین از معارف ژرف اسلامی و به ویژه در مقایسه و مقابله با جهان بینی الحادی است؟
www.aviny.com