پرسش :
چه آياتي از قرآن مورد استناد كساني است كه معتقدند پيامبر اسلام (ص) معجزه اي به غير از قرآن نداشته و پاسخ ما در رد استدلال آنها چيست؟
پاسخ :
برخي از افراد بي اطلاع و شياد كه ميخواهند حقايق را طور ديگر نشان دهند ميگويند: پيامبر اسلام غير از قرآن معجزهاي نداشته و براي اثبات مدعاي خود به آياتي از قرآن استدلال نموده اند كه از ميان آنان ميتواند نويسنده مغرض مسيحي را ميتوان نام برد به نام «اناركلي» مؤلف كتاب «مشكوة صدق» كه در لاهور به سال 1901 ميلادي چاپ شده است. وي در اين كتاب از روي غرض يابي دقتي به آياتي از قرآن بر مدعاي خود استدلال نموده است. در اينجا به بررسي آياتي كه در نظر سادهلوحان ميتواند مدرك بر گفتار او باشد، ميپردازيم، و با بررسي اين قسمت از آيات، پاسخ استدلال به برخي از آيات مشابه نيز روشن ميشود.
نخستين آيه اي كه منكران اعجاز به آن استدلال نمودهاند:
«وَ ما مَنَعنا اَنْ نُرسل بِالاياتِ الّا أن كَذب بها الاَوَلُون و آتَينا ثَمُودَ الناقةَ مُبصرةً فَظَلموا بِها و ما نُرِسلَ بِالآياتِ الاّ تَخويفاً» اسراء/59
«و ما را از فرستادن معجزاتي، چيزي باز نداشت، جز اينكه امتهاي گذشته آنها را (ديدند و ) تكذيب كردند، و ما براي راهنمايي (قوم) «ثمود» ناقه را فرستاديم، آنها به وي ستم كردند و ما معجزهها را براي تخويف و ايجاد ترس در مردم ميفرستيم.»
استدلال كننده تصور كرده كه ظاهر آيه اين است كه پيامبر اسلام ص معجزهاي جز قرآن نياورده است، و علت آن اين است كه امتهاي گذشته معجزات پيامبران خود را تكذيب كردهاند. و از آنجا كه معاصران پيامبر اسلام (ص) با امتهاي گذشته از نظر صفات و روحيات يكسان بودند، از فرستادن معجزات بر آنان خودداري شده است، چه اگر فرستاده ميشد، به تكذيب آنها بر ميخاستند.
پاسخ: اشتباه استدلال كننده اينجاست كه درباره (الآيات) دقت كافي نياورده، و تصور كرده است كه مقصود از آن نفي همه نوع اعجاز و به اصطلاح نفي جنس است؛ در صورتيكه يك چنين احتمال در آيه صحيح نيست، زيرا لازمه آن اين است كه خدا هيچ نوع معجزهاي در اختيار پيامبر اسلام نگذارد، و او را بدون دادن كوچكترين مدرك و دليلي براي راهنمايي مردم بر انگيزد. حال آنكه الزام مردم به پيروي از چنين فردي كه دليل بر رسالت و سفارت خود ندارد، تكليف به محال است.
اگر به راستي تكذيب مردم موجب شد كه خداوند هيچ نوع معجزهاي در اختيار پيامبر نگذارد، پس چطور قرآن را در اختيار پيامبر گذارد، در صورتيكه قرآن بزرگترين معجزهاي است كه تا كنون از طرف خدا فرستاده شده است، بنابراين هرگز وجهي ندارد كه تكذيب مردم از ارسال برخي از معجزهها (غير قرآن) مانع گردد، و از برخي ديگر مانع نشود. روي اين بيان بايد در لفظ (الآيات) دقت بيشتري انجام داد و ديد كه مقصود از آن چيست ؟!
آغاز و پايان و مفردات آيه حاكي است كه هدف آيه نفي معجزهاي كه خدا در آغاز ادعاي رسالت در اختيار پيامبران ميگذارد تا گواه بر راستگويي آنان باشد نيست، بلكه مقصود يكي از دو احتمال زير است:
1- مقصود از آيات ممنوعه، آن دسته از معجزاتي است كه به قيمت نابودي كفار تمام گردد، زيرا معجزههاي مورد درخواست آنان، يا نزول عذاب از طريق اعجاز بود، و يا معجزههايي بود كه اگر تكذيب ميكردند (مانند پي كردن ناقه ثمود) عذاب الهي آنها را فرا ميگرفت، و اين دو نوع معجزه، به نص آيه ممنوع ميباشد، نه هر معجزه كه ميتواند سند نبوت و دليل حقانيت مدعي باشد. در قرآن آياتي گواهي ميدهد كه مشركان از پيامبر، درخواست عذاب مينمودند، و يا معجزاتي ميخواستند كه اگر به تكذيب آنها برميخاستند، از عذاب الهي دور نبودند. از آياتي كه بر قسمت اول (درخواست نزول عذاب) گواهي ميدهد آيه زير است:
«و اذ قالوا اللهُمّ اِن كان هذا هو الحقُّ مِن عندك فَامْطِر عَلينا حِجارةً مِن السَّماءِ أو ائْتِنا بِعذابٍ أَليم»
[به ياد آر موقعي كه گفتند: پروردگارا! اگر آنچه كه محمد ص ميگويد همان آيين حق از جانب تو است، سنگ را از آسمان بر ما فرو ريز، يا عذاب دردناك بر ما بفرست.]
همچنين آيات ديگري هست كه به اين مطلب گواهي ميدهد كه از نقل آنها خودداري ميگردد. ناگفته پيداست، ارسال چنين معجزههايي حكيمانه نيست، و با هدفي كه پيامبران براي آن برانگيخته شده اند مطابقت ندارد، زيرا هدف از بعثت و آوردن معجزه، هدايت و راهنمايي انسانها است نه نابود ساختن آنها.
اما گواه بر اينكه تكذيب برخي از معجزات، موجب نزول بلا ميگردد آياتي است مانند:
«كَذًبَ الذينَ مِن قَبلِهِم فَاتاهُمُ العَذابُ مِن حَيثُ لا يشعُرون» زمر/25
[كساني كه پيش از آنان بودند معجزه هاي پيامبران خود را تكذيب كردند، در نتيجه عذاب (خدا) از آنجايي كه احساس نميكردند آنان را فرا گرفت]
بنابراين احتمال دارد معجزه مورد درخواست آنان چيزي بود كه اگر تكذيب مي كردند، عذاب الهي آنان را فرا ميگرفت. از حضرت باقر (ع) ـ نقل شده است كه قريش از پيامبر (ص) درخواست كردند كه معجزهاي بياورد. جبرئيل فرود آمد و آيه مورد بحث را آورد.( «و ما منعنا أَنْ نُرسِلَ بالاياتِ اِلّا ان كذب به الاولون» اسراء/59) و افزود كه اگر ما معجزه مورد درخواست قريش را بفرستيم و آنها به آن ايمان نياورند نابود ميگردند، و لذا از درخواست آنان سرباز زديم. (تفسير برهان، 1/607)
2- مقصود از معجزههاي ممنوعه، خصوص معجزه هاي پيشنهادي است كه هر فردي و يا هر جمعي به سليقه خويش مطرح ميساخت آن هم پس از اينكه حجت براي آنان از طريق معجزه هاي قبلي تمام شده بود. ناگفته پيداست اين گروه، زائد بر آن اندازهاي كه حجت بر آنها تمام شود. خواهان معجزه بودند، در صورتيكه مقتضاي لطف و حكمت الهي اين است كه معجزاتي همراه پيامبران بفرستد كه گواه راستگويي آنان باشد، و اما زائد بر آن، هرگز لطف و حكمت، لزوم ارسال آنها را ايجاب نميكند.
دومين آيه اي كه منكران معجزه به آن استدلال نمودهاند:
گروهي از مشركان، از پيامبر معجزات زير را خواستار شده و چنين گفتند، ما هرگز به تو ايمان نميآوريم تا اين امور را انجام دهي:
1- از اين سرزمين براي ما چشمهاي بشكافي.
2- يا باغي از نخلها و تاكها داشته باشي كه در ميان آنها نهرهاي آب را جاري سازي.
3- يا سنگهاي آسمان را بر سر ما پاره پاره بيفكني.
4- يا خدا و فرشتگان را به ما نشان دهي.
5- يا خانهاي از طلا داشته باشي.
6- يا به سوي آسمان روي و هرگز صعود تو به آسمان را باور نميكنيم مگر اينكه از آسمان براي ما كتابي بياوري و ما آن را بخوانيم.
وي در پاسخ آنان گفت:«سُبحانَ رَبي هَل كُنتُ إلا بَشَرا رَسُولا» اسراء/90 : [منزه است خدايم، من بشري پيام رسان بيش نيستم.]
پاسخ: پيامبران در هر زمينه و شرايطي، دست به اعجاز نميزنند، بلكه براي اعجاز شرايطي لازم است كه در اين درخواستها وجود ندارد.
اولا: معجزه درخواستي بايد امر ممكني باشد. بنابراين، درخواست امر محال و روي گرداني پيامبر از اجابت آن، دليل بر نداشتن معجزه نخواهد بود.
شرط مزبور، در برخي از درخواستهاي آنان (درخواست چهارم) وجود ندارد، زيرا آنان از پيامبر ميخواستند كه آنها را با خدا روبرو سازد تا او را از نزديك مشاهده كنند، در صورتيكه خدا بالاتر از آن است كه ديده شود، زيرا لازمه رؤيت اين است كه او محدود به زمان و مكان و داراي رنگ و شكلي باشد و ساحت اقدس خداوند از ماده و لوازم ماده منزه است.
نيز اگر مقصود آنان از پيشنهاد سوم اين باشد كه آسمانها را بر آنها فرو ريزد (نه اينكه قطعه سنگي از آسمان فرود آيد و آنها را بكشد)، بايد گفت كه تقاضا يا نابجا بوده است. زيرا فرو ريختن نظام شمسي و اجرام كيهاني، گرچه ذاتا يك امر محالي نيست، ولي با توجه به مشيت حكيمانه الهي و اراده نافذ او، كه ميخواهد نسل بشر بر روي زمين باقي بماند و آنها را به كمال مطلوب انساني برساند، نامعقول شمرده ميشود، و شخص حكيم هرگز كاري برخلاف مقتضيات هدف خود انجام نميدهد.
ثانيا: از آنجا كه هدف از درخواست اعجاز اين است كه به وسيله آن صدق گفتار پيامبر را به دست آورده، و سند و دليل بر ارتباط او با جهان فوق طبيعت تحصيل شود، هر گاه مورد درخواست مردم از پيامبري فاقد اين خصيصه گردد، يعني بر فرض اينكه پيامبر با درخواست آنان موافقت كند، هرگز دليل بر ارتباط او با جهان غيب نباشد، در اين صورت دليلي ندارد كه پيامبر كاري را كه مربوط به شأن و مقام او نيست انجام دهد.
اتفاقا برخي از درخواستهاي فوق، مانند اينكه پيامبر چشمهاي از زمين بيرون آورد، يا باغستاني از خرما و انگور و خانهاي از طلا داشته باشد، از اين قبيل است، زيرا حفر قنات در زمين، و يا داشتن باغي از نخلها و تاكها در حاليكه آبها در ميان آنها جاري باشد و يا داشتن خانه طلائي دليلي بر نبوت دارنده آنها نيست، بسياري از مردم يكي از اينها را دارند و هرگز پيامبر نيستند، بلكه گاهي برخي بالاتر از اينها را مالك هستند در صورتيكه رائحه ايمان ـ چه رسد به نبوت ـ در آنها نيست. اكنون كه وجود اين امور با مقام نبوت ارتباطي ندارد و گواه بر راستگويي مدعي نبوت نميشود، انجام آن، كار لغو و بيهودهاي خواهد بود بُر ساحت قدس نبوت از انجام امور لغو منزه است.گاهي گفته ميشود كه: همين پيشنهادهاي سه گانه آنان (چشمه و باغ و خانه طلايي) در صورتي گواه بر صدق گفتار پيامبر نيست كه او آنها را از روي اسباب و علل عادي به وجود آورد، ولي اگر از راه غير طبيعي دست به اين كارها بزند، بدون ترديد از آيات و معجزات الهي بوده و دليل بر راستگويي مدعي نبوت خواهد بود.
ولي ظاهرا اين انديشه نادرست است، زيرا هدف مشركان از اين درخواست اين بود، كه پيامبر داراي مكنت و قدرت مادي باشد، و در نظر آنان بسيار بعيد بود كه پيامبر خدا شخصي فقير و ندار باشد، و چنين فكر ميكردند كه وحي الهي حتما بايد بر فرد ثروتمندي نازل گردد، آنجا كه ميگفتند: چرا اين قرآن بر مرد بزرگي (ثروتمند) از اهل مكه و طائف نازل نگرديده است. بنابراين هدف آنان، مكنت ظاهر و ثروت پيامبر بود، هر چند از طريق علل و مجراي طبيعي به دست آيد.
گواه بر اين مطلب كه هدف اين بود كه پيامبر به هر وسيلهاي ولو از مجراي طبيعي باشد، چنين كاري را انجام دهد، اين است كه باغ و خانه طلايي را براي خود «پيامبر» ميخواستند، و ميگفتند: تا براي تو خانه طلايي نباشد ما به تو ايمان نميآوريم.
و به عبارت ديگر ميگفتند: تا تو شخصا داراي باغ و خانه طلايي نگردي، ما به تو ايمان نميآوريم و اگر هدف اين بود كه او آن دو كار را با قدرت غيبي انجام دهد وجهي نداشت كه بگويند تا براي «تو» باغ و خانه نباشد ايمان نميآوريم، بلكه كافي بود بگويند كه تا خانه و باغي به وجود نياوري به تو ايمان نميآوريم. اما اينكه در نخستين پيشنهاد خود گفتند كه براي ما چشمهاي از زمين بشكافي منظور آنان اين نبود كه چشمه را براي استفاده آنان در آورد، بلكه براي ايمان آوردن آنان «تَفَجر لَنا» چنين كاري انجام دهد.
ثالثا: منظور از درخواست معجزه اين است كه در پرتو آن به صدق گفتار او پي برند، و به منصب و مقامي كه او مدعي آن است ايمان بياورند. بنابراين هر گاه در ميان درخواست كنندگان معجزه، گروهي باشند كه انجام آن باعث ايمان و گرايش او به پيامبر گردد، در اين صورت انجام آن مستحسن و از نظر عقل بي اشكال خواهد بود، ولي اگر درخواست كنندگان تودههاي لجوج و بازيگر باشند، و مقصود آنان ايجاد يك نوع تفريح و سرگرمي بسان سرگرميهاي مرتاضان و ساحران باشد، در اين صورت ساحت مقدس پيامبر، برتر از آن است كه به درخواست آنان پاسخ بگويد.
همچنين از اينكه ميگويند «اي پيامبر به آسمان برويد»، و به آن نيز اكتفا نكرده و ميافزايند «بايد از آسمان براي ما كتاب بياوري»، ميتوان گفت: كه اين درخواستها به منظور كشف حقيقت نبوده است، زيرا اگر آنان مردمي حقيقتجو بودند، چرا به عروج و بالا رفتن وي اكتفا نكرده و اصرار داشتند كه بايد چيز ديگري نيز (آوردن كتاب از بالا) به آن ضميمه گردد.
گذشته از اين دو آيه، از آيات ديگر نيز استفاده ميشود كه آنان حتي پس از نزول كتاب از آسمان، باز دست از لجاجت خود برنداشته و به انكار خود ادامه ميدادند، چنانكه قرآن به صراحت ميفرمايد: «وَ لَو نَزًلنا عَلَيكَ كِتابا في قِرطاس فَلَمَسُوهُ بِأَيدِيِهم لَقالَ الذينَ كَفُروا إن هذا إلا سِحرُ مُبِين» انعام/7.
[و اگر ما كتابي بر تو بفرستيم در كاغذي كه آن را به دست خود لمس كنند افراد كافر، باز ميگويند كه اين جادويي آشكار است.]
هيچ بعيد نيست مقصود از اينكه كتابي فرود آيد، اشاره به همين درخواست مشركان باشد، كه در سوره اسراء وارد شده است، يعني «پيامبر به آسمان صعود كند و براي آنها كتابي بياورد»، خداوند در اين آيه ميفرمايد: اگر چنين كاري نيز انجام گيرد، باز ايمان نخواهند آورد.
رابعا: معجزه خواهي براي آن است كه در پرتو آن، ايمان آورند و در رديف گروندگان به رسالت پيامبر قرار گيرند، و بر اين اساس هر گاه نتيجه اعجاز، نابودي درخواست كنندگان باشد، صدور معجزه نقض غرض خواهد بود. في المثل، اگر مقصود آنان از اينكه آسمان را بر سر آنها بكوبد، اين باشد كه سنگهاي آسماني آنها را نابود سازد، اين درخواست با هدف اعجاز تطبيق ننموده و مصداق روشن نقض غرض خواهد بود.
در پايان از تذكر اين نكته ناگزيريم كه، پيامبر بر خلاف پندار استدلال كننده، هرگز خود را عاجز و ناتوان معرفي ننموده، بلكه او با جمله «سبُحانَ َربي هَل كُنتُ إلا بَشَرا رَسُولا»: [منزه است خداي من، من بشري پيام آور بيش نيستم]، دو مطلب را رسانيد:
1- تنزيه خدا: پيامبر با جمله «منزه است پروردگار من» خدا را از هر نوع عجز و ناتواني و نيز امكان رؤيت و مشاهده، وي توسط بشر منزه و برتر شمرد و او را بر انجام هر نوع كار غير محال، توانا دانست.
2- محدوديت قدرت پيامبر: پيامبر با جمله «من بشر پيام آوري بيش نيستم» مي رساند كه او مأموري بيش نبوده و مطيع فرمان خداوند است، هر چه خدا بخواهد او همان را انجام ميدهد، و كار در دست خدا است، و چنان نيست كه پيامبر بتواند به اراده خود در برابر هر درخواستي تسليم گردد.
و به عبارت ديگر آيه در مقام پاسخ، پس از اعلام تنزيه خدا از عجز و ناتواني، و رؤيت و مشاهده، روي دو كلمه (بشر و رسول) تكيه كرده است، و هدف اين است كه اگر شما اين كارها را از من ميطلبيد از آن نظر كه من بشرم، اين درخواست، درخواست صحيحي نيست، زيرا انجام چنين اموري به قدرت الهي نيازمند است، و از حدود قدرت بشر بيرون ميباشد، و اگر درخواست شما از اين نظر است كه من پيامبرم، پيامبر مأموري بيش نيست، آنچه خداوند دستور فرمايد، آنرا انجام ميدهد، از خود اراده و خواستي ندارد.
سومين آيهاي كه به آن استدلال شده است:
«وَ يَقُولُ الذينَ كَفَرُوا لَولا اُنزِلَ عَلَيهِ آيَةُ مِن رَبًه إنما اَنتَ مُنذِر وَ لِكُلِ قَوم هاد» رعد/7.
[افراد كافر ميگويند كه چرا براي او از طرف خداوند نشانه اي (معجزه) نازل نميگردد، آنان بدانند كه تو بيم دهندهاي و براي هر گروهي راهنمايي وجود دارد.]
استدلال كننده ميگويد: اگر پيامبر معجزهاي جز قرآن داشت هرگز گروه كافر بر او اعتراض نميكردند كه چرا معجزهاي ندارد، و خداوند نيز در رد اعتراض آنان پيامبر را تنها بيم دهنده و راهنما معرفي نميكرد. مفاد آيه اين است كه پيامبر حق تصرف در جهان تكوين ندارد. تا براي شما معجزهاي بياورد بلكه او رسول و مبلغي بيش نيست؛ و اگر پيامبر مقامي جز «انذار» و «هدايت» داشت، چنين تعبيري در حق او درست نبود.
پاسخ: با توجه به آنچه كه ذيلا ياد آور مي شويم، روشن خواهد شد هدف آيه، نفي صدور معجزه از پيامبر نيست، بلكه هدف، نفي آن نوع امور خارق العادهاي است كه واجد شرايط و وسيله هدايت نباشد و به اصطلاح، ناظر به سه نوع معجزه است كه واجد شرط اعجاز نيستند. اينك بيان هر سه نوع:
1- هدف از درخواست اعجاز اين است كه در پرتو آن، به صدق گفتار مدعي نبوت پي برده شود. بنابراين هر گاه در ميان درخواست كنندگان معجزه، گروه حقيقتجو و بي غرضي باشند كه با ديدن اعجاز به سوي پيامبر گرايش پيدا كرده و به او ايمان بياورند، در اين صورت موافقت با درخواست معجزه بي اشكال خواهد بود، ولي اگر درخواست كنندگان تودههاي لجوج و بازيگر باشند، و مقصدي جز يك نوع تفريح و سرگرمي بسان سرگرميهاي مرتاضان نداشته باشند؛ در اين صورت ساحت مقدس پيامبر اسلام بالاتر از آن است كه با درخواست آنان موافقت نمايد.
قرآن در خود اين سوره، به طور آشكار تصريح ميكند كه درخواست كنندگان نشانه (معجزه) افرادي لجوجند و هر گاه پيامبر به بزرگترين اعجاز هم دست بزند، باز آنان ايمان نخواهند آورد: «وَ لَو أن قُرآنا سُيرَت بِهِ الجِبالُ أو قُطعَت بِهِ الأرضُ أو كُلَمَ بِهِ المَوتي ...» رعد/31.
«هر گاه قرآن كوهها را از بيخ بر كند و زمين را قطعه قطعه كند و مردگان را به سخن آورد آنان باز ايمان نخواهند آورد».
اين آيه حاكي است كه گروه معترض در صدد هدايت و كشف حقيقت نبودند، و اگر بالاترين و عظيمترين معجزه را هم با چشم خود ميديدند باز ايمان نميآوردند.
آيا با اين وضع صحيح است پيامبر وقت و اراده خود را در اختيار چنين مردم بي هدفي قرار دهد؟!
2- بايد توجه نمود كه به مضمون آيه: «وَ ما كانَ لِرَسولٍ أَن يَأتِيَ بِآيةٍ إلا بِإذنِ الله» رعد/38. «هيچ پيامبري نميتواند جز با اذن خداوند معجزهاي بياورد» معجزات پيامبران در اختيار آنان نيست كه هر موقع بخواهند و يا مردم به آنان پيشنهاد نمايند، فورا دست به اعجاز بزنند، بلكه آنها از مشيت و اراده حكيمانه حق پيروي ميكنند، و صرف درخواست مردم براي آنان تكليفي ايجاد نمي كند. بنابراين جمله «اِنَما اَنتَ مُنذِرٌ وَ لِكلِ قومٍ هادٍ» «تو بيم دهندهاي و براي هر گروهي راهنمايي وجود دارد»، ناظر به همين مطلب است: تو اي پيامبر بيم دهنده و راهنمايي بيش نيستي و هرگز اختياري از خود دراجابت درخواست مردم، نداري و تا اذان الهي نباشد هيچ نوع كاري صورت نميگيرد؛ نه اينكه بخواهند بگويد هيچ وقت و در هيچ شرايطي تو صاحب معجزه نيستي!
روي اين بيانات روشن گرديد كه، آيه ناظر به نفي اعجاز به طور مطلق نيست، بلكه تنها آن نوع معجزات را نفي مي كند كه درخواست كنندگان هدفي جز سرگرمي و تفريح و ادامه لجاجت نداشته باشند، و يا اينكه پيامبر را در انجام معجزه مختار و آزاد تصور كرده و خيال كنند كه او ميتواند، بدون مشيت الهي دست به كار بزند و هرگاه مردم بخواهند فورا اقدام نمايد. ناگفته پيداست نفي اعجاز در چنين موارد، دليل بر نفي مطلق صدور معجزه از پيامبر نيست.
3- همان طور كه در گذشته بيان گرديد، مقصود از برانگيخته شدن پيامبران، هدايت و رهبري مردم به مبدأ و معاد و وظائف فردي و اجتماعي است، و هدف از اعجاز نيز جلب ايمان و تصديق آنان به صحت ادعاي پيامبران ميباشد. بنابراين، شرط اساسي صدور اعجاز و پذيرفته شدن درخواست آن، اين است كه موجب هدايت مردم گردد نه آنكه سبب مرگ و نابودي آنها شود، و طبعا در اين موقع اگر به درخواست آنها پاسخ داده نشود، دليل بر آن نخواهد بود كه مدعي رسالت فاقد معجزه است؛ زيرا يك چنين كار، با هدف رسالت و غرض نهايي اعجاز، سازگار نيست و به اصطلاح نقض غرض ميباشد.
آيه مورد بحث ناظر به اين نوع معجزه هاست، و هدف كافران از اينكه ميگفتند چرا براي پيامبر آيتي نازل نميگردد، همان عذاب الهي بوده است. گواه اين سخن، آيه ما قبل آن است كه با تعجب زياد درباره آنها ميفرمايد: «وَ يَستَعجِلونَكَ بِالسًيِئَةٍ قَبلَ الحَسَنةِ وَ قَد خَلَت مِن قَبلِهِمُ المَثُلاتِ»: «بدي (عذاب) را پيش از نيكي از تو ميطلبند و پيش از آنان عذاب الهي گروههايي را فرا گرفته است».
مقصود از «آيه» در آيه 7 سوره رعد، همان «سيئة» در آيه فوق است، و مقصود از هر دو، همان عقوبت و كيفرهاي دنيوي است كه اقوام پيشين را احاطه نموده و موجب نابودي آنان گرديد.
بنابراين هدف آيه، نفي اين نوع معجزات است كه منجر به نابودي خواستار آن معجزه ميگردد، نه آن دسته از معجزاتي كه سبب هدايت و رهبري مردم ميشود.
چهارمين آيه اي كه به آن استدلال شده است:
منكران صدور معجزه از پيامبر اكرم ص، به آيه چهارمي نيز استدلال كرده اند، كه با بررسي مفاد اين آيه، قسمت مهم از دلايل قرآني آنها به پايان ميرسد:
«وَ يَقولُونَ لَولا أُنزِلَ عَلَيهِ آيةُ مِن رَبًهِ فَقُل إِنَما الغَيبُ اللهِ فَانتَظِرُوا إِني مَعَكُم مِنَ المُنتَظِرينَ» يونس/20
«ميگويند: چرا بر او معجزه اي از پرودرگارش نازل نگرديد، بگو غيب (معجزه) مخصوص خداست، در انتظار باشيد كه من نيز مانند شما انتظار مي كشم.»
مقصود از كلمه «غيب» در اين آيه معجزه است، و علت اينكه به معجزه غيب اطلاق شده اين است كه هر چه بر حواس ما پوشيده باشد آن غيب است، و از آنجا كه اسرار و علل اعجاز بر ما پوشيده است از آن به لفظ «غيب» تعبير گشته است.
در اين صورت جمله فوق حاكي است كه براي پيامبر معجزهاي جز قرآن نبوده است و در اين زمينه آيه ديگري نيز وجود دارد كه از نظر مفاد و معني قريب به اين آيه است: «وَ قالوا لَولا نُزّلَ عَليهِ آيَةُ مِن رَبًهِ قُل إِن اللهَ قادِرُ عَلي أَن يُنَزلَ آية وَ لكِن أَكثَرَهُم لا يَعلمُون» انعام/37.
«گويند چرا معجزهاي براي او از طرف پروردگار او نازل نگرديد؟ بگو: خدا تواناست كه معجزه اي نازل كند ولي بيشتر آنها افرادي نادان هستند».
پاسخ: از بحثهاي گذشته روشن گرديد كه مشركان هرگز از پيامبر معجزهاي كه گواه بر راستگويي او باشد مطالبه نكرده بودند، بلكه آنان موضوعات مورد علاقه خود را از او درخواست مينمودند، و برآورده شدن خواستهاي آنان داراي اشكالات عديدهاي بود كه در گذشته بيان گرديد، و اگر در مورد درخواست آنها، اشكالات ياد شده وجود نداشت، حتما پيامبر خدا پاسخ مثبت ميداد.
آيات زير، روشنگر موضوعاتي است كه آنان از پيامبر اكرم (ص) درخواست ميكردند كه به آنها جامه عمل بپوشاند، در حاليكه هيچ كدام از آنها واجد شرايطي كه قبلا يادآور شديم نيست، آنان ميگفتند:
1- چرا فرشتهاي بر آنها نازل نميگردد؟ انعام/8.
2- اگر راستگو هستي، چرا با فرشتگان به سوي ما نميآيي؟ حجر/7
3- اين مرد چگونه پيامبر خداست، در حاليكه غذا ميخورد و راه ميرود، و چرا فرشتهاي بر او نازل نميگردد، تا همراه او مردم را بيم دهد ؟ فرقان/7
4- چرا گنجي به او داده نميشود؟ چرا باغي ندارد كه از (ميوه) آن بخورد؟ ستمگران ميگويند شما از يك فرد جادو شده پيروي ميكنيد. فرقان/8
موضوعات درخواستي آنها در دو چيز خلاصه ميگردد: يكي نزول فرشته و ديگري داشتن ثروت از قبيل گنج و باغ؛ و اين دو درخواست، واجد شرايطي كه قبلا براي اعجاز شمرديم نيست، زيرا:
اولا: اگر مقصود از درخواست اين است كه فرشته اي بر پيامبر نازل گردد، اين درخواست خود بخود محقق است، و خود پيامبر مدعي است تمام قرآن و احكام را پيك وحي كه فرشته الهي است براي او ميآورد؛ و اگر مقصود اين است كه فرشته را به آنها نشان دهد، رؤيت فرشته در اين جهان، جز با تمثل و تجسم و به شكل انسان درآمدن وي براي آنها امكان ندارد، و اگر پيامبر دست به چنين كاري ميزد و فرشته اي را به صورت انسان نشان آنها ميداد، جز انكار نتيجهاي عايد او نميشد.
ثانيا: گنج، باغ و شكوه مادي كه مورد درخواست آنان بود، گواه بر راستگويي او نميباشد. بنابراين آنان به دنبال معجزهاي كه گواه بر راستگويي پيامبر باشد، نبودند، بلكه ميخواستند پيامبر مجري اهواء نفساني آنان ـ كه ارزشهاي جاهليت بر آن حكمفرما بود ـ گردد و پيداست كه عقل و خرد، اين معني را بر نميتاخت.
گذشته از اين، اگر مشركان از پيامبر معجزهاي ميخواستند كه نشانه صدق و راستگويي او باشد، هرگز در پاسخ آنان نبايد بگويد: من معجزه ندارم، بلكه بايد بگويد: معجزه من قرآن است؛ چنانكه در موارد زيادي با قرآن به عنوان يك معجزه احتجاج كرده و منكران را به مقابله با آن دعوت نموده است. كوتاه سخن در توضيح اين آيات اينكه:
آوردن معجزه در اختيار پيامبر نيست، كه هر موقع بخواهد و يا مردم به وي پيشنهاد كنند، فورا دست به اعجاز بزند، بلكه او پيامبري است كه از خواست و اراده خدا پيروي ميكند و هرگز درخواست مردم تكليفي براي او ايجاد نميكند؛ او با همه پيامبران ديگر در اين مطلب كه اختيار معجزه در دست خداست يكسان است. اين مطلب از دو آيه زير بخوبي استفاده ميشود:
1- هيچ پيامبري حق ندارد جز با اذن و اجازه خدا معجزهاي بياورد.
2- هيچ پيامبري حق ندارد كه جز با اجازه خدا معجزهاي بياورد پس هنگامي كه فرمان خدا در رسد، درباره افراد سركش، بحق داوري ميشود و اهل باطل زيان ميبينند.
و اراده خداوند و اذن وي براي انجام اعجاز شرايطي دارد كه در ذيل دومين استدلال منكران معجزه بيان گرديد، و اين ايات نيز كه پاسخ منفي به درخواست معجزه طلبان ميدهد، ناظر به مواردي است كه اذن خدا بر اثر فقدان شرايط محقق نبوده است؛ و اين مطلب غير آن است كه بگوييم پيامبر اسلام هيچگاه معجزهاي جز قرآن نياورده است، و به اصطلاح نفي اخص گواه بر نفي اعم نميشود.
eporsesh.com
برخي از افراد بي اطلاع و شياد كه ميخواهند حقايق را طور ديگر نشان دهند ميگويند: پيامبر اسلام غير از قرآن معجزهاي نداشته و براي اثبات مدعاي خود به آياتي از قرآن استدلال نموده اند كه از ميان آنان ميتواند نويسنده مغرض مسيحي را ميتوان نام برد به نام «اناركلي» مؤلف كتاب «مشكوة صدق» كه در لاهور به سال 1901 ميلادي چاپ شده است. وي در اين كتاب از روي غرض يابي دقتي به آياتي از قرآن بر مدعاي خود استدلال نموده است. در اينجا به بررسي آياتي كه در نظر سادهلوحان ميتواند مدرك بر گفتار او باشد، ميپردازيم، و با بررسي اين قسمت از آيات، پاسخ استدلال به برخي از آيات مشابه نيز روشن ميشود.
نخستين آيه اي كه منكران اعجاز به آن استدلال نمودهاند:
«وَ ما مَنَعنا اَنْ نُرسل بِالاياتِ الّا أن كَذب بها الاَوَلُون و آتَينا ثَمُودَ الناقةَ مُبصرةً فَظَلموا بِها و ما نُرِسلَ بِالآياتِ الاّ تَخويفاً» اسراء/59
«و ما را از فرستادن معجزاتي، چيزي باز نداشت، جز اينكه امتهاي گذشته آنها را (ديدند و ) تكذيب كردند، و ما براي راهنمايي (قوم) «ثمود» ناقه را فرستاديم، آنها به وي ستم كردند و ما معجزهها را براي تخويف و ايجاد ترس در مردم ميفرستيم.»
استدلال كننده تصور كرده كه ظاهر آيه اين است كه پيامبر اسلام ص معجزهاي جز قرآن نياورده است، و علت آن اين است كه امتهاي گذشته معجزات پيامبران خود را تكذيب كردهاند. و از آنجا كه معاصران پيامبر اسلام (ص) با امتهاي گذشته از نظر صفات و روحيات يكسان بودند، از فرستادن معجزات بر آنان خودداري شده است، چه اگر فرستاده ميشد، به تكذيب آنها بر ميخاستند.
پاسخ: اشتباه استدلال كننده اينجاست كه درباره (الآيات) دقت كافي نياورده، و تصور كرده است كه مقصود از آن نفي همه نوع اعجاز و به اصطلاح نفي جنس است؛ در صورتيكه يك چنين احتمال در آيه صحيح نيست، زيرا لازمه آن اين است كه خدا هيچ نوع معجزهاي در اختيار پيامبر اسلام نگذارد، و او را بدون دادن كوچكترين مدرك و دليلي براي راهنمايي مردم بر انگيزد. حال آنكه الزام مردم به پيروي از چنين فردي كه دليل بر رسالت و سفارت خود ندارد، تكليف به محال است.
اگر به راستي تكذيب مردم موجب شد كه خداوند هيچ نوع معجزهاي در اختيار پيامبر نگذارد، پس چطور قرآن را در اختيار پيامبر گذارد، در صورتيكه قرآن بزرگترين معجزهاي است كه تا كنون از طرف خدا فرستاده شده است، بنابراين هرگز وجهي ندارد كه تكذيب مردم از ارسال برخي از معجزهها (غير قرآن) مانع گردد، و از برخي ديگر مانع نشود. روي اين بيان بايد در لفظ (الآيات) دقت بيشتري انجام داد و ديد كه مقصود از آن چيست ؟!
آغاز و پايان و مفردات آيه حاكي است كه هدف آيه نفي معجزهاي كه خدا در آغاز ادعاي رسالت در اختيار پيامبران ميگذارد تا گواه بر راستگويي آنان باشد نيست، بلكه مقصود يكي از دو احتمال زير است:
1- مقصود از آيات ممنوعه، آن دسته از معجزاتي است كه به قيمت نابودي كفار تمام گردد، زيرا معجزههاي مورد درخواست آنان، يا نزول عذاب از طريق اعجاز بود، و يا معجزههايي بود كه اگر تكذيب ميكردند (مانند پي كردن ناقه ثمود) عذاب الهي آنها را فرا ميگرفت، و اين دو نوع معجزه، به نص آيه ممنوع ميباشد، نه هر معجزه كه ميتواند سند نبوت و دليل حقانيت مدعي باشد. در قرآن آياتي گواهي ميدهد كه مشركان از پيامبر، درخواست عذاب مينمودند، و يا معجزاتي ميخواستند كه اگر به تكذيب آنها برميخاستند، از عذاب الهي دور نبودند. از آياتي كه بر قسمت اول (درخواست نزول عذاب) گواهي ميدهد آيه زير است:
«و اذ قالوا اللهُمّ اِن كان هذا هو الحقُّ مِن عندك فَامْطِر عَلينا حِجارةً مِن السَّماءِ أو ائْتِنا بِعذابٍ أَليم»
[به ياد آر موقعي كه گفتند: پروردگارا! اگر آنچه كه محمد ص ميگويد همان آيين حق از جانب تو است، سنگ را از آسمان بر ما فرو ريز، يا عذاب دردناك بر ما بفرست.]
همچنين آيات ديگري هست كه به اين مطلب گواهي ميدهد كه از نقل آنها خودداري ميگردد. ناگفته پيداست، ارسال چنين معجزههايي حكيمانه نيست، و با هدفي كه پيامبران براي آن برانگيخته شده اند مطابقت ندارد، زيرا هدف از بعثت و آوردن معجزه، هدايت و راهنمايي انسانها است نه نابود ساختن آنها.
اما گواه بر اينكه تكذيب برخي از معجزات، موجب نزول بلا ميگردد آياتي است مانند:
«كَذًبَ الذينَ مِن قَبلِهِم فَاتاهُمُ العَذابُ مِن حَيثُ لا يشعُرون» زمر/25
[كساني كه پيش از آنان بودند معجزه هاي پيامبران خود را تكذيب كردند، در نتيجه عذاب (خدا) از آنجايي كه احساس نميكردند آنان را فرا گرفت]
بنابراين احتمال دارد معجزه مورد درخواست آنان چيزي بود كه اگر تكذيب مي كردند، عذاب الهي آنان را فرا ميگرفت. از حضرت باقر (ع) ـ نقل شده است كه قريش از پيامبر (ص) درخواست كردند كه معجزهاي بياورد. جبرئيل فرود آمد و آيه مورد بحث را آورد.( «و ما منعنا أَنْ نُرسِلَ بالاياتِ اِلّا ان كذب به الاولون» اسراء/59) و افزود كه اگر ما معجزه مورد درخواست قريش را بفرستيم و آنها به آن ايمان نياورند نابود ميگردند، و لذا از درخواست آنان سرباز زديم. (تفسير برهان، 1/607)
2- مقصود از معجزههاي ممنوعه، خصوص معجزه هاي پيشنهادي است كه هر فردي و يا هر جمعي به سليقه خويش مطرح ميساخت آن هم پس از اينكه حجت براي آنان از طريق معجزه هاي قبلي تمام شده بود. ناگفته پيداست اين گروه، زائد بر آن اندازهاي كه حجت بر آنها تمام شود. خواهان معجزه بودند، در صورتيكه مقتضاي لطف و حكمت الهي اين است كه معجزاتي همراه پيامبران بفرستد كه گواه راستگويي آنان باشد، و اما زائد بر آن، هرگز لطف و حكمت، لزوم ارسال آنها را ايجاب نميكند.
دومين آيه اي كه منكران معجزه به آن استدلال نمودهاند:
گروهي از مشركان، از پيامبر معجزات زير را خواستار شده و چنين گفتند، ما هرگز به تو ايمان نميآوريم تا اين امور را انجام دهي:
1- از اين سرزمين براي ما چشمهاي بشكافي.
2- يا باغي از نخلها و تاكها داشته باشي كه در ميان آنها نهرهاي آب را جاري سازي.
3- يا سنگهاي آسمان را بر سر ما پاره پاره بيفكني.
4- يا خدا و فرشتگان را به ما نشان دهي.
5- يا خانهاي از طلا داشته باشي.
6- يا به سوي آسمان روي و هرگز صعود تو به آسمان را باور نميكنيم مگر اينكه از آسمان براي ما كتابي بياوري و ما آن را بخوانيم.
وي در پاسخ آنان گفت:«سُبحانَ رَبي هَل كُنتُ إلا بَشَرا رَسُولا» اسراء/90 : [منزه است خدايم، من بشري پيام رسان بيش نيستم.]
پاسخ: پيامبران در هر زمينه و شرايطي، دست به اعجاز نميزنند، بلكه براي اعجاز شرايطي لازم است كه در اين درخواستها وجود ندارد.
اولا: معجزه درخواستي بايد امر ممكني باشد. بنابراين، درخواست امر محال و روي گرداني پيامبر از اجابت آن، دليل بر نداشتن معجزه نخواهد بود.
شرط مزبور، در برخي از درخواستهاي آنان (درخواست چهارم) وجود ندارد، زيرا آنان از پيامبر ميخواستند كه آنها را با خدا روبرو سازد تا او را از نزديك مشاهده كنند، در صورتيكه خدا بالاتر از آن است كه ديده شود، زيرا لازمه رؤيت اين است كه او محدود به زمان و مكان و داراي رنگ و شكلي باشد و ساحت اقدس خداوند از ماده و لوازم ماده منزه است.
نيز اگر مقصود آنان از پيشنهاد سوم اين باشد كه آسمانها را بر آنها فرو ريزد (نه اينكه قطعه سنگي از آسمان فرود آيد و آنها را بكشد)، بايد گفت كه تقاضا يا نابجا بوده است. زيرا فرو ريختن نظام شمسي و اجرام كيهاني، گرچه ذاتا يك امر محالي نيست، ولي با توجه به مشيت حكيمانه الهي و اراده نافذ او، كه ميخواهد نسل بشر بر روي زمين باقي بماند و آنها را به كمال مطلوب انساني برساند، نامعقول شمرده ميشود، و شخص حكيم هرگز كاري برخلاف مقتضيات هدف خود انجام نميدهد.
ثانيا: از آنجا كه هدف از درخواست اعجاز اين است كه به وسيله آن صدق گفتار پيامبر را به دست آورده، و سند و دليل بر ارتباط او با جهان فوق طبيعت تحصيل شود، هر گاه مورد درخواست مردم از پيامبري فاقد اين خصيصه گردد، يعني بر فرض اينكه پيامبر با درخواست آنان موافقت كند، هرگز دليل بر ارتباط او با جهان غيب نباشد، در اين صورت دليلي ندارد كه پيامبر كاري را كه مربوط به شأن و مقام او نيست انجام دهد.
اتفاقا برخي از درخواستهاي فوق، مانند اينكه پيامبر چشمهاي از زمين بيرون آورد، يا باغستاني از خرما و انگور و خانهاي از طلا داشته باشد، از اين قبيل است، زيرا حفر قنات در زمين، و يا داشتن باغي از نخلها و تاكها در حاليكه آبها در ميان آنها جاري باشد و يا داشتن خانه طلائي دليلي بر نبوت دارنده آنها نيست، بسياري از مردم يكي از اينها را دارند و هرگز پيامبر نيستند، بلكه گاهي برخي بالاتر از اينها را مالك هستند در صورتيكه رائحه ايمان ـ چه رسد به نبوت ـ در آنها نيست. اكنون كه وجود اين امور با مقام نبوت ارتباطي ندارد و گواه بر راستگويي مدعي نبوت نميشود، انجام آن، كار لغو و بيهودهاي خواهد بود بُر ساحت قدس نبوت از انجام امور لغو منزه است.گاهي گفته ميشود كه: همين پيشنهادهاي سه گانه آنان (چشمه و باغ و خانه طلايي) در صورتي گواه بر صدق گفتار پيامبر نيست كه او آنها را از روي اسباب و علل عادي به وجود آورد، ولي اگر از راه غير طبيعي دست به اين كارها بزند، بدون ترديد از آيات و معجزات الهي بوده و دليل بر راستگويي مدعي نبوت خواهد بود.
ولي ظاهرا اين انديشه نادرست است، زيرا هدف مشركان از اين درخواست اين بود، كه پيامبر داراي مكنت و قدرت مادي باشد، و در نظر آنان بسيار بعيد بود كه پيامبر خدا شخصي فقير و ندار باشد، و چنين فكر ميكردند كه وحي الهي حتما بايد بر فرد ثروتمندي نازل گردد، آنجا كه ميگفتند: چرا اين قرآن بر مرد بزرگي (ثروتمند) از اهل مكه و طائف نازل نگرديده است. بنابراين هدف آنان، مكنت ظاهر و ثروت پيامبر بود، هر چند از طريق علل و مجراي طبيعي به دست آيد.
گواه بر اين مطلب كه هدف اين بود كه پيامبر به هر وسيلهاي ولو از مجراي طبيعي باشد، چنين كاري را انجام دهد، اين است كه باغ و خانه طلايي را براي خود «پيامبر» ميخواستند، و ميگفتند: تا براي تو خانه طلايي نباشد ما به تو ايمان نميآوريم.
و به عبارت ديگر ميگفتند: تا تو شخصا داراي باغ و خانه طلايي نگردي، ما به تو ايمان نميآوريم و اگر هدف اين بود كه او آن دو كار را با قدرت غيبي انجام دهد وجهي نداشت كه بگويند تا براي «تو» باغ و خانه نباشد ايمان نميآوريم، بلكه كافي بود بگويند كه تا خانه و باغي به وجود نياوري به تو ايمان نميآوريم. اما اينكه در نخستين پيشنهاد خود گفتند كه براي ما چشمهاي از زمين بشكافي منظور آنان اين نبود كه چشمه را براي استفاده آنان در آورد، بلكه براي ايمان آوردن آنان «تَفَجر لَنا» چنين كاري انجام دهد.
ثالثا: منظور از درخواست معجزه اين است كه در پرتو آن به صدق گفتار او پي برند، و به منصب و مقامي كه او مدعي آن است ايمان بياورند. بنابراين هر گاه در ميان درخواست كنندگان معجزه، گروهي باشند كه انجام آن باعث ايمان و گرايش او به پيامبر گردد، در اين صورت انجام آن مستحسن و از نظر عقل بي اشكال خواهد بود، ولي اگر درخواست كنندگان تودههاي لجوج و بازيگر باشند، و مقصود آنان ايجاد يك نوع تفريح و سرگرمي بسان سرگرميهاي مرتاضان و ساحران باشد، در اين صورت ساحت مقدس پيامبر، برتر از آن است كه به درخواست آنان پاسخ بگويد.
همچنين از اينكه ميگويند «اي پيامبر به آسمان برويد»، و به آن نيز اكتفا نكرده و ميافزايند «بايد از آسمان براي ما كتاب بياوري»، ميتوان گفت: كه اين درخواستها به منظور كشف حقيقت نبوده است، زيرا اگر آنان مردمي حقيقتجو بودند، چرا به عروج و بالا رفتن وي اكتفا نكرده و اصرار داشتند كه بايد چيز ديگري نيز (آوردن كتاب از بالا) به آن ضميمه گردد.
گذشته از اين دو آيه، از آيات ديگر نيز استفاده ميشود كه آنان حتي پس از نزول كتاب از آسمان، باز دست از لجاجت خود برنداشته و به انكار خود ادامه ميدادند، چنانكه قرآن به صراحت ميفرمايد: «وَ لَو نَزًلنا عَلَيكَ كِتابا في قِرطاس فَلَمَسُوهُ بِأَيدِيِهم لَقالَ الذينَ كَفُروا إن هذا إلا سِحرُ مُبِين» انعام/7.
[و اگر ما كتابي بر تو بفرستيم در كاغذي كه آن را به دست خود لمس كنند افراد كافر، باز ميگويند كه اين جادويي آشكار است.]
هيچ بعيد نيست مقصود از اينكه كتابي فرود آيد، اشاره به همين درخواست مشركان باشد، كه در سوره اسراء وارد شده است، يعني «پيامبر به آسمان صعود كند و براي آنها كتابي بياورد»، خداوند در اين آيه ميفرمايد: اگر چنين كاري نيز انجام گيرد، باز ايمان نخواهند آورد.
رابعا: معجزه خواهي براي آن است كه در پرتو آن، ايمان آورند و در رديف گروندگان به رسالت پيامبر قرار گيرند، و بر اين اساس هر گاه نتيجه اعجاز، نابودي درخواست كنندگان باشد، صدور معجزه نقض غرض خواهد بود. في المثل، اگر مقصود آنان از اينكه آسمان را بر سر آنها بكوبد، اين باشد كه سنگهاي آسماني آنها را نابود سازد، اين درخواست با هدف اعجاز تطبيق ننموده و مصداق روشن نقض غرض خواهد بود.
در پايان از تذكر اين نكته ناگزيريم كه، پيامبر بر خلاف پندار استدلال كننده، هرگز خود را عاجز و ناتوان معرفي ننموده، بلكه او با جمله «سبُحانَ َربي هَل كُنتُ إلا بَشَرا رَسُولا»: [منزه است خداي من، من بشري پيام آور بيش نيستم]، دو مطلب را رسانيد:
1- تنزيه خدا: پيامبر با جمله «منزه است پروردگار من» خدا را از هر نوع عجز و ناتواني و نيز امكان رؤيت و مشاهده، وي توسط بشر منزه و برتر شمرد و او را بر انجام هر نوع كار غير محال، توانا دانست.
2- محدوديت قدرت پيامبر: پيامبر با جمله «من بشر پيام آوري بيش نيستم» مي رساند كه او مأموري بيش نبوده و مطيع فرمان خداوند است، هر چه خدا بخواهد او همان را انجام ميدهد، و كار در دست خدا است، و چنان نيست كه پيامبر بتواند به اراده خود در برابر هر درخواستي تسليم گردد.
و به عبارت ديگر آيه در مقام پاسخ، پس از اعلام تنزيه خدا از عجز و ناتواني، و رؤيت و مشاهده، روي دو كلمه (بشر و رسول) تكيه كرده است، و هدف اين است كه اگر شما اين كارها را از من ميطلبيد از آن نظر كه من بشرم، اين درخواست، درخواست صحيحي نيست، زيرا انجام چنين اموري به قدرت الهي نيازمند است، و از حدود قدرت بشر بيرون ميباشد، و اگر درخواست شما از اين نظر است كه من پيامبرم، پيامبر مأموري بيش نيست، آنچه خداوند دستور فرمايد، آنرا انجام ميدهد، از خود اراده و خواستي ندارد.
سومين آيهاي كه به آن استدلال شده است:
«وَ يَقُولُ الذينَ كَفَرُوا لَولا اُنزِلَ عَلَيهِ آيَةُ مِن رَبًه إنما اَنتَ مُنذِر وَ لِكُلِ قَوم هاد» رعد/7.
[افراد كافر ميگويند كه چرا براي او از طرف خداوند نشانه اي (معجزه) نازل نميگردد، آنان بدانند كه تو بيم دهندهاي و براي هر گروهي راهنمايي وجود دارد.]
استدلال كننده ميگويد: اگر پيامبر معجزهاي جز قرآن داشت هرگز گروه كافر بر او اعتراض نميكردند كه چرا معجزهاي ندارد، و خداوند نيز در رد اعتراض آنان پيامبر را تنها بيم دهنده و راهنما معرفي نميكرد. مفاد آيه اين است كه پيامبر حق تصرف در جهان تكوين ندارد. تا براي شما معجزهاي بياورد بلكه او رسول و مبلغي بيش نيست؛ و اگر پيامبر مقامي جز «انذار» و «هدايت» داشت، چنين تعبيري در حق او درست نبود.
پاسخ: با توجه به آنچه كه ذيلا ياد آور مي شويم، روشن خواهد شد هدف آيه، نفي صدور معجزه از پيامبر نيست، بلكه هدف، نفي آن نوع امور خارق العادهاي است كه واجد شرايط و وسيله هدايت نباشد و به اصطلاح، ناظر به سه نوع معجزه است كه واجد شرط اعجاز نيستند. اينك بيان هر سه نوع:
1- هدف از درخواست اعجاز اين است كه در پرتو آن، به صدق گفتار مدعي نبوت پي برده شود. بنابراين هر گاه در ميان درخواست كنندگان معجزه، گروه حقيقتجو و بي غرضي باشند كه با ديدن اعجاز به سوي پيامبر گرايش پيدا كرده و به او ايمان بياورند، در اين صورت موافقت با درخواست معجزه بي اشكال خواهد بود، ولي اگر درخواست كنندگان تودههاي لجوج و بازيگر باشند، و مقصدي جز يك نوع تفريح و سرگرمي بسان سرگرميهاي مرتاضان نداشته باشند؛ در اين صورت ساحت مقدس پيامبر اسلام بالاتر از آن است كه با درخواست آنان موافقت نمايد.
قرآن در خود اين سوره، به طور آشكار تصريح ميكند كه درخواست كنندگان نشانه (معجزه) افرادي لجوجند و هر گاه پيامبر به بزرگترين اعجاز هم دست بزند، باز آنان ايمان نخواهند آورد: «وَ لَو أن قُرآنا سُيرَت بِهِ الجِبالُ أو قُطعَت بِهِ الأرضُ أو كُلَمَ بِهِ المَوتي ...» رعد/31.
«هر گاه قرآن كوهها را از بيخ بر كند و زمين را قطعه قطعه كند و مردگان را به سخن آورد آنان باز ايمان نخواهند آورد».
اين آيه حاكي است كه گروه معترض در صدد هدايت و كشف حقيقت نبودند، و اگر بالاترين و عظيمترين معجزه را هم با چشم خود ميديدند باز ايمان نميآوردند.
آيا با اين وضع صحيح است پيامبر وقت و اراده خود را در اختيار چنين مردم بي هدفي قرار دهد؟!
2- بايد توجه نمود كه به مضمون آيه: «وَ ما كانَ لِرَسولٍ أَن يَأتِيَ بِآيةٍ إلا بِإذنِ الله» رعد/38. «هيچ پيامبري نميتواند جز با اذن خداوند معجزهاي بياورد» معجزات پيامبران در اختيار آنان نيست كه هر موقع بخواهند و يا مردم به آنان پيشنهاد نمايند، فورا دست به اعجاز بزنند، بلكه آنها از مشيت و اراده حكيمانه حق پيروي ميكنند، و صرف درخواست مردم براي آنان تكليفي ايجاد نمي كند. بنابراين جمله «اِنَما اَنتَ مُنذِرٌ وَ لِكلِ قومٍ هادٍ» «تو بيم دهندهاي و براي هر گروهي راهنمايي وجود دارد»، ناظر به همين مطلب است: تو اي پيامبر بيم دهنده و راهنمايي بيش نيستي و هرگز اختياري از خود دراجابت درخواست مردم، نداري و تا اذان الهي نباشد هيچ نوع كاري صورت نميگيرد؛ نه اينكه بخواهند بگويد هيچ وقت و در هيچ شرايطي تو صاحب معجزه نيستي!
روي اين بيانات روشن گرديد كه، آيه ناظر به نفي اعجاز به طور مطلق نيست، بلكه تنها آن نوع معجزات را نفي مي كند كه درخواست كنندگان هدفي جز سرگرمي و تفريح و ادامه لجاجت نداشته باشند، و يا اينكه پيامبر را در انجام معجزه مختار و آزاد تصور كرده و خيال كنند كه او ميتواند، بدون مشيت الهي دست به كار بزند و هرگاه مردم بخواهند فورا اقدام نمايد. ناگفته پيداست نفي اعجاز در چنين موارد، دليل بر نفي مطلق صدور معجزه از پيامبر نيست.
3- همان طور كه در گذشته بيان گرديد، مقصود از برانگيخته شدن پيامبران، هدايت و رهبري مردم به مبدأ و معاد و وظائف فردي و اجتماعي است، و هدف از اعجاز نيز جلب ايمان و تصديق آنان به صحت ادعاي پيامبران ميباشد. بنابراين، شرط اساسي صدور اعجاز و پذيرفته شدن درخواست آن، اين است كه موجب هدايت مردم گردد نه آنكه سبب مرگ و نابودي آنها شود، و طبعا در اين موقع اگر به درخواست آنها پاسخ داده نشود، دليل بر آن نخواهد بود كه مدعي رسالت فاقد معجزه است؛ زيرا يك چنين كار، با هدف رسالت و غرض نهايي اعجاز، سازگار نيست و به اصطلاح نقض غرض ميباشد.
آيه مورد بحث ناظر به اين نوع معجزه هاست، و هدف كافران از اينكه ميگفتند چرا براي پيامبر آيتي نازل نميگردد، همان عذاب الهي بوده است. گواه اين سخن، آيه ما قبل آن است كه با تعجب زياد درباره آنها ميفرمايد: «وَ يَستَعجِلونَكَ بِالسًيِئَةٍ قَبلَ الحَسَنةِ وَ قَد خَلَت مِن قَبلِهِمُ المَثُلاتِ»: «بدي (عذاب) را پيش از نيكي از تو ميطلبند و پيش از آنان عذاب الهي گروههايي را فرا گرفته است».
مقصود از «آيه» در آيه 7 سوره رعد، همان «سيئة» در آيه فوق است، و مقصود از هر دو، همان عقوبت و كيفرهاي دنيوي است كه اقوام پيشين را احاطه نموده و موجب نابودي آنان گرديد.
بنابراين هدف آيه، نفي اين نوع معجزات است كه منجر به نابودي خواستار آن معجزه ميگردد، نه آن دسته از معجزاتي كه سبب هدايت و رهبري مردم ميشود.
چهارمين آيه اي كه به آن استدلال شده است:
منكران صدور معجزه از پيامبر اكرم ص، به آيه چهارمي نيز استدلال كرده اند، كه با بررسي مفاد اين آيه، قسمت مهم از دلايل قرآني آنها به پايان ميرسد:
«وَ يَقولُونَ لَولا أُنزِلَ عَلَيهِ آيةُ مِن رَبًهِ فَقُل إِنَما الغَيبُ اللهِ فَانتَظِرُوا إِني مَعَكُم مِنَ المُنتَظِرينَ» يونس/20
«ميگويند: چرا بر او معجزه اي از پرودرگارش نازل نگرديد، بگو غيب (معجزه) مخصوص خداست، در انتظار باشيد كه من نيز مانند شما انتظار مي كشم.»
مقصود از كلمه «غيب» در اين آيه معجزه است، و علت اينكه به معجزه غيب اطلاق شده اين است كه هر چه بر حواس ما پوشيده باشد آن غيب است، و از آنجا كه اسرار و علل اعجاز بر ما پوشيده است از آن به لفظ «غيب» تعبير گشته است.
در اين صورت جمله فوق حاكي است كه براي پيامبر معجزهاي جز قرآن نبوده است و در اين زمينه آيه ديگري نيز وجود دارد كه از نظر مفاد و معني قريب به اين آيه است: «وَ قالوا لَولا نُزّلَ عَليهِ آيَةُ مِن رَبًهِ قُل إِن اللهَ قادِرُ عَلي أَن يُنَزلَ آية وَ لكِن أَكثَرَهُم لا يَعلمُون» انعام/37.
«گويند چرا معجزهاي براي او از طرف پروردگار او نازل نگرديد؟ بگو: خدا تواناست كه معجزه اي نازل كند ولي بيشتر آنها افرادي نادان هستند».
پاسخ: از بحثهاي گذشته روشن گرديد كه مشركان هرگز از پيامبر معجزهاي كه گواه بر راستگويي او باشد مطالبه نكرده بودند، بلكه آنان موضوعات مورد علاقه خود را از او درخواست مينمودند، و برآورده شدن خواستهاي آنان داراي اشكالات عديدهاي بود كه در گذشته بيان گرديد، و اگر در مورد درخواست آنها، اشكالات ياد شده وجود نداشت، حتما پيامبر خدا پاسخ مثبت ميداد.
آيات زير، روشنگر موضوعاتي است كه آنان از پيامبر اكرم (ص) درخواست ميكردند كه به آنها جامه عمل بپوشاند، در حاليكه هيچ كدام از آنها واجد شرايطي كه قبلا يادآور شديم نيست، آنان ميگفتند:
1- چرا فرشتهاي بر آنها نازل نميگردد؟ انعام/8.
2- اگر راستگو هستي، چرا با فرشتگان به سوي ما نميآيي؟ حجر/7
3- اين مرد چگونه پيامبر خداست، در حاليكه غذا ميخورد و راه ميرود، و چرا فرشتهاي بر او نازل نميگردد، تا همراه او مردم را بيم دهد ؟ فرقان/7
4- چرا گنجي به او داده نميشود؟ چرا باغي ندارد كه از (ميوه) آن بخورد؟ ستمگران ميگويند شما از يك فرد جادو شده پيروي ميكنيد. فرقان/8
موضوعات درخواستي آنها در دو چيز خلاصه ميگردد: يكي نزول فرشته و ديگري داشتن ثروت از قبيل گنج و باغ؛ و اين دو درخواست، واجد شرايطي كه قبلا براي اعجاز شمرديم نيست، زيرا:
اولا: اگر مقصود از درخواست اين است كه فرشته اي بر پيامبر نازل گردد، اين درخواست خود بخود محقق است، و خود پيامبر مدعي است تمام قرآن و احكام را پيك وحي كه فرشته الهي است براي او ميآورد؛ و اگر مقصود اين است كه فرشته را به آنها نشان دهد، رؤيت فرشته در اين جهان، جز با تمثل و تجسم و به شكل انسان درآمدن وي براي آنها امكان ندارد، و اگر پيامبر دست به چنين كاري ميزد و فرشته اي را به صورت انسان نشان آنها ميداد، جز انكار نتيجهاي عايد او نميشد.
ثانيا: گنج، باغ و شكوه مادي كه مورد درخواست آنان بود، گواه بر راستگويي او نميباشد. بنابراين آنان به دنبال معجزهاي كه گواه بر راستگويي پيامبر باشد، نبودند، بلكه ميخواستند پيامبر مجري اهواء نفساني آنان ـ كه ارزشهاي جاهليت بر آن حكمفرما بود ـ گردد و پيداست كه عقل و خرد، اين معني را بر نميتاخت.
گذشته از اين، اگر مشركان از پيامبر معجزهاي ميخواستند كه نشانه صدق و راستگويي او باشد، هرگز در پاسخ آنان نبايد بگويد: من معجزه ندارم، بلكه بايد بگويد: معجزه من قرآن است؛ چنانكه در موارد زيادي با قرآن به عنوان يك معجزه احتجاج كرده و منكران را به مقابله با آن دعوت نموده است. كوتاه سخن در توضيح اين آيات اينكه:
آوردن معجزه در اختيار پيامبر نيست، كه هر موقع بخواهد و يا مردم به وي پيشنهاد كنند، فورا دست به اعجاز بزند، بلكه او پيامبري است كه از خواست و اراده خدا پيروي ميكند و هرگز درخواست مردم تكليفي براي او ايجاد نميكند؛ او با همه پيامبران ديگر در اين مطلب كه اختيار معجزه در دست خداست يكسان است. اين مطلب از دو آيه زير بخوبي استفاده ميشود:
1- هيچ پيامبري حق ندارد جز با اذن و اجازه خدا معجزهاي بياورد.
2- هيچ پيامبري حق ندارد كه جز با اجازه خدا معجزهاي بياورد پس هنگامي كه فرمان خدا در رسد، درباره افراد سركش، بحق داوري ميشود و اهل باطل زيان ميبينند.
و اراده خداوند و اذن وي براي انجام اعجاز شرايطي دارد كه در ذيل دومين استدلال منكران معجزه بيان گرديد، و اين ايات نيز كه پاسخ منفي به درخواست معجزه طلبان ميدهد، ناظر به مواردي است كه اذن خدا بر اثر فقدان شرايط محقق نبوده است؛ و اين مطلب غير آن است كه بگوييم پيامبر اسلام هيچگاه معجزهاي جز قرآن نياورده است، و به اصطلاح نفي اخص گواه بر نفي اعم نميشود.
eporsesh.com