شنبه، 22 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

دليل اين كه هيچ كسي تا به حال نتوانسته مانند قرآن را بياورد، قانع كننده نيست؛ زيرا هر استعداد منحصر به فردي، خلاقيت منحصر به فردي دارد؟


پاسخ :
شما تحليل روان‏شناسانه از وحي ارائه كرده، سپس آن را با آثار ديگري كه اين چنين‏اند، مقايسه نموده‏ايد و آن گاه به عدم اقناع خويش در باب بي‏مانند بودن قرآن حكم كرده‏ايد. اما مشكل اصلي آن است كه شما توجه نفرموده‏ايد كه وحي تبيين روان‏شناسانه را برنمي‏تابد و از اين رو به هيچ وجه، با آثار نابغان بشري، قابل مقايسه نيست.
كساني كه تفسير روان‏شناسانه از «وحي» ارائه مي‏كنند، مقصودشان آن است كه وحي، الهامي است كه از درون وجود پيامبر(ص)، به روح او افاضه مي‏شود و همان فوران خودآگاهي‏هاي باطني شخصي است كه در موقعيت مناسبي متبلور مي‏شود؛ نه چيزي از خارج وجود آن حضرت. به بيان ديگر، روح متعالي، فطرت پاك، ايمان و باور مستحكم به خداوند و دوري از ناهنجاري‏هاي اعتقادي و رفتاري و سلامت وراثت خانوادگي همه و همه، در انديشه او تأثير گذاشته، از او شخصيتي ممتاز مي‏سازد و در عقل و بينش و حالات رواني او، اثر ويژه‏اي را پديد مي‏آورد. اين تأثير آن چنان عميق است كه رؤياها و حالات مختلف متظاهر از مركز ناخودآگاه، وجود خويش را ارشاد الهي نازل از آسمان و سروش غيبي به حساب مي‏آورد؛ در حالي كه اينها چيزي جز همان الهامات و باورهاي دروني خود او نيست كه براي وي، همچون يك اعتقاد راسخ جلوه‏گر شده است. از باب نمونه نگا: محمد رشيد رضا، تفسير المنار، دارالمعرفة، بيروت: بي‏تا، ج‏11، صص 190-164. اما به اعتقاد ما اين رويكرد با آنچه كه از حقيقت وحي به دست مي‏آيد، ناسازگار است؛ زيرا:
1. پيامبران، خود را نابغه و بالاتر از ديگران نمي‏دانستند و ايده‏هاي خويش را به خدا نسبت مي‏دادند. نگا: يونس(10)، آيه 106 - انعام(6)، آيه 50 - نساء(4)، آيه 113. پيامبران بي‏انتساب به نيروي خدايي، براي خود به طور مستقل هيچ ادعايي نداشته‏اند؛ حال آن كه تمام نوابغ، اطلاعات، نگاشته‏ها، ديدگاه‏ها و نظريه‏هاي خود را ابتكار خود دانسته، آنها را به نام خويش به ثبت مي‏رسانند (مثلاً سعدي گلستان را به نام خود ثبت كرده و هدف از نگارش آن را نيز مطرح ساخته است). نگا: گلستان سعدي، مقدمه، تصحيح و شرح لغات علي شيرواني، نشر طلا، قم: بي‏تا، چاپ اول، ديباچه، صص 30 - 28.
2. نبوغ، خلاقيت و ظهور شخصيت باطني، همراه با محدوديت‏ها است، در حالي كه قلمرو وحي نبوي گستره‏اي فراخ دارد. پيامبران - خصوصاً حضرت رسول(ص) - اطلاعاتي گسترده از گذشته، حال و آينده عالم و آدم داشته‏اند. جالب‏تر آن كه مجموعه معلومات آنها - كه يكباره بروز مي‏يابد - تناسبي با خصيصه نبوغ - كه تدريجي و همراه با تجديد نظر و تكميل است - ندارد. كدام نابغه را سراغ داريد كه ادعاي جامعيت در تمام عصرهاي مورد نياز سعادت بشر را كرده باشد؟ و كدام ذهن خلاق را مي‏شناسيد كه گفته باشد: محصول فكري من، آخرين و درست‏ترين نظريه در موضوع خويش است؟ سعدي خود در گلستان، گفته است:
هر كه گردن به دعوي افرازد خويشتن را به گردن اندازد
سعدي افتاده‏اي است آزاده‏ كس نيايد به جنگ افتاده‏
اول انديشه وانگهي گفتار پاي‏بست آمده است و پس ديوار
يا در جاي ديگر مي‏گويد:
گرچه شاطر بود خروس به جنگ‏ چه زند پيش باز رويين چنگ‏
گربه شير است در گرفتن موش‏ ليك موش است در مصاف پلنگ‏
گلستان، همان، ص 29.
اما سخن «وحي آسماني» اين است كه محتوايش دربردارنده تمام آن چيزي است كه سعادت ابدي و پايدار انسان را تضمين‏مي‏كند. (نحل، آيه 89).
3. آنان كه تحليل روان‏شناسانه از وحي ارائه مي‏دهند، پيش فرضشان اين است كه نيروي باطني انسان، به هنگام تعطيلي قوا و حواس ظاهري، بيدار و فعّال مي‏شود؛ در حالي كه موقعيت‏هاي «من» وحي‏گيرندگان، كاملاً يك موقعيت هشيار و با توجّه بوده است و بيشتر موارد نزول وحي - براساس روايت‏هاي تاريخي مربوط - به فرصت‏هايي است كه توجّه آنان معطوف به وظايف فردي، اجتماعي و تبليغي بوده است. در اين باب نگا: محمدباقر سعيدي روشن، تحليل وحي، مؤسسه فرهنگي انديشه، تهران: چاپ اول، مهرماه 1375، صص 47 - 52.
4. اگر القاي پيام از خلاقيت حضرت رسول(ص) نشأت مي‏گرفت، بايد تحت كنترل و اراده او مي‏بود و در تعامل اجتماعي هرگاه بدان نياز داشت، از آن سود مي‏جست؛ حال آن كه چنين نيست؛ بلكه بنا بر اسناد معتبر تاريخي، در برهه‏اي از زمان «وحي» منقطع مي‏شد نگا: محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم‏القرآن،، انتشارات جامعه‏مدرسين، قم: ج‏1،ص‏83. و گاهي كه در شرايط حساسي به آن لازم بود، پيام خدا با تأخير ابلاغ مي‏شد. نگا: بحارالانوار، ج 18، ص 197.
5. اگر قرآن براساس نبوغ شخص رسول خدا(ص) بود؛ چرا وظيفه داشت كه آن را مخفي نكند. انسان در اظهار مقاصد دروني و قلبي خويش، آزاد است و گاهي مي‏تواند مطالبي را كتمان كند؛ چنان كه درباره برخي از تاريخ‏ها چنين گزارشي شده است. اما رسول خدا(ص) موظف بود كه هر چه دريافت مي‏كند، همان را به مردم برساند. (تكوير، آيه 24)

دو ويژگي مهم قرآن:
يكم. اين‏كه با توجه به امي بودن پيامبر(ص)، طرح چنين آموزه‏هايي نزديك به محال است. در سنجش ذهني نمي‏گنجد كه فردي امي، به اقتضاي وسايل علمي عصر خويش، معارف و مفاهيمي را عرضه كند كه فراتر از افق فكر و انديشه انساني است. نگا: موريس بوكاي، تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه ذبيح‏اللَّه دبير، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران: چاپ اول 1371، فصل آخر. شرح تفاصيل حيات جهان و انسان، تشريح جزئيات زندگي پس از مرگ و تبيين قوانين و برنامه‏هاي زندگي انسان و... از عهده كدام فكر دروني برمي‏آيد؟ تاريخ اجتماعي انسان ميليون‏ها كتاب را سراغ دارد؛ اما جز قرآن، كدام يك از آنها ادعاي كامل بودن و جامعيت خويش را داشته است (نحل، آيه 89). آيا سعدي، گلستان خود را جامع و كامل دانسته است؟، حافظ چطور؟ نيوتن، گاليله، فردوسي، ابوعلي‏سينا و... چطور؟ آيا اعجاز قرآن، تنها در لفظ آن است يا اعجاز محتوايي و از جهت آورنده آن نيز مورد نظر است؟ در اين باب نگا: سيدمصطفي ثامني، وجوه اعجاز قرآن، مجموعه مقالات دومين كنفرانس تحقيقاتي علوم و مفاهيم قرآن كريم، قم: دارالقرآن، صص 178 - 168.
دوّم. مدعاي ما آن است كه قرآن، كتاب خدا است؛ نه رسول او. از اين جهت ما در نوشتارهاي علوم قرآني، پنج مطلب را در اين باره ثابت و مستدل مي‏كنيم:
1. مفاد و محتواي قرآن از سوي خداوند است؛
2. علاوه بر آن، تك تك الفاظ نيز از سوي خدا است؛
3. تركيبات اين الفاظ - كه در قالب آيات آمده‏اند - نيز از سوي خداوند است؛
4. مجموعه اين آيات - كه به صورت سوره‏ها تجلي كرده است - هم از ناحيه خداوند مي‏باشد؛
5. چينش و ترتيب سوره‏ها در كنار يكديگر و تشكيل قرآن موجود نيز، از ناحيه خداوند است. مهدي هادوي تهراني، مباني كلامي اجتهاد در برداشت از قرآن كريم، مؤسسه فرهنگي خانه خرد، قم: چاپ اول 1377، صص 67-10.
در اين صورت آيا كلام خداوند، با كلام مخلوق او قابل مقايسه است كه حكم آثار بشري را به اثر الهي، سرايت دهيم؟! آن هم آثار بشري كه گاهي نيز در پاره‏اي از بخش‏ها و فرازها، مشابه پيدا مي‏كنند.
eporsesh.com


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.