پرسش :
نظر اسلام دربارهي اخلاق جنسي دختران و پسران چيست؟
پاسخ :
اسلام برخلاف ساير اديان و مكاتب، چون به كمال و سعادت تمام افراد جامعه و به تبع آن به تكامل و رشد اجتماعي نظر دارد، همهي احكام و تعاليم آن بر پايه و اساسي تدوين يافته است كه بتواند همان هدف را تأمين نمايد؛ بنابراين هيچ حكمي از احكام و تعليمات در شرع مقدس اسلام، بدون حكمت و مصلحت نيست. كمال دين اسلام در دقيق بودن اصول و پايههاي آن است؛ يعني اگر با دقت هر چه بيشتر در تعاليم و احكام اسلام تحقيق شود كمترين نقص را در آن نميتوان يافت.
با توجه به اين كه اسلام بر روابط خانوادگي ميان اعضاي خانواده بسيار تأكيد دارد؛ بنابراين به شدت پيروان خود را از روابط ميان دو جنس مخالف (پسر و دختر) برحذر داشته و فقط آن را در قلمرو شرع تجويز نموده است. شايد حكمت اين مسئله آن باشد كه اسلام، ازدواج و تشكيل خانواده را عامل اصلي پيدايش جامعه و بقاي اجتماع بشري تشخيص ميدهد، نه اين كه نوعي محدوديت و سلب آزادي اجتماعي را قائل شده باشد.
روابط عاشقانه اعم از آميزش يا مقدمات آن، در غير محيط ازدواج در اسلام ممنوع و حرام است و اصولاً بايد دانست كه حكمت تحريم در اسلام، مسئلهي سلب آزادي طبقات يا مزاحمت و تعدي به حقوق ديگران نيست تا طرفين با رغبت خود و بدون مزاحمت و تعدي به حقوق ديگران بتوانند آزادانه به عمل اقدام كنند؛ بلكه به خاطر محاسبهاي است كه اسلام براي حفظ خانواده و اجتماع مد نظر داشته است.[1]
اگر ميل غريزي ميان دو جنس مخالف، محدود به ازدواج شرعي نشود و جوانان تا ميتوانند شهوات جنسي و اميال غريزي خود را از طريق غير رسمي اقناع نمايند، هرگز كسي زير بار رنج و سختي تشكيل خانواده نخواهد رفت و در نتيجه، پايهي زندگي خانوادگي سست و متزلزل شده، عواطف انساني رو به ضعف خواهد رفت، علاوه بر اين رواج و شيوع روابط نامشروع، مفاسد اجتماعي، بهداشتي و اخلاقيِ بسياري را دربرخواهد داشت؛ چنانچه امروزه در غرب اين امر مشهود است.
گزارش اين گونه از مسائل در غرب بسيار وحشتناك است. بنابر نقل جرايد و مطبوعات، سالانه در امريكا در اثر آميزش زن و مرد به طور توافق، سيصد هزار نوزاد بي پدر متولد ميشود و بدين ترتيب تكليف جامعهي بشري در صد سال ديگر روشن است. از اين نظر، اسلام آميزش زن و مرد را بدون ازدواج به كلي ممنوع كرده و هزينهي زندگي بچه را به عهدهي پدر گذاشته، او را مسئول زندگي فرزند شناخته است.[2]
پاسخ به يك شبهه
برخي شبهه كردهاند كه چرا اسلام اين محدوديت را ايجاد كرده است؛ در حالي كه از طريق روابط جنسي و عاشقانه ميتوان به خدا نزديك شد، يا از طريق فوق بهتر ميتوان خدا را شناخت؟ به عبارت ديگر، اگر بخواهيم به عشق حقيقي برسيم، بايد از طريق عشق مجازي وارد شويم و بدون عشق مجازي، وصول به عشق حقيقي محال است.
پاسخ شبهه اين است كه مفهوم عشق در فرهنگ اسلام، از هواپرستي و ارضاي غرايز حيواني انسان كاملاً جداست. براي نسل جوان جامعهي اسلامي بايد اين مسئله روشن و معرفت به اين نكته حاصل باشد كه عشق در فرهنگ دين، يك اصطلاح عرفاني است كه بار معرفتي زيادي بر آن مترتب است و هرگز اديبان و عارفان و حكيمان مسلمان، اين واژه را در بُعد حيواني و غرايز شهواني انسان، محدود نكردهاند و با دقت و توجه در آثار منثور و منظوم ادباي مسلمان، اين نكته به دست ميآيد كه آنان هرگز ميل به شهوات و هواهاي نفساني و زنبارگي را تعبير به عشق نكردهاند؛ البته گروهي شاعرنما عباراتي را تحت عنوان شعر در اين زمينه رديف كردهاند كه آن دسته، نه شأن و شخصيت شاعري داشتهاند و نه بار معرفتي.
البته برخي از ايشان به تبعيت از شاعران اعراب جاهلي، معناي عشق را در روابط جنسي و بُعد حيواني محدود نمودهاند؛ چنان كه يكي از مورخان ميگويد: عشق عرب جاهلي در سه چيز خلاصه ميشد: شعر و شراب و جنگ.[3]
براي روشن شدن مطلب و رفع هرگونه ابهام در اين كه عشق مجازي به معناي هوسراني نبوده و آنچه كه در آثار و عبارات حكما و ادبا و عرفا آمده، غير از آن چيزي است كه برخي از منحرفان براي اغواي جوانان مطرح مينمايند، به نمونههايي از نثر و نظم آن بزرگان به طور اجمال اشاره ميشود:
عشق، ميل مفرط و شدت در دوستي را گويند. اين لفظ مشتق از (عشقه) است كه در ميان عرب، گياهي را گويند كه به دور درخت ميپيچد و آب آن را ميخورد و رنگ آن را زرد ميكند و برگ آن ميريزد و بعد از مدتي درخت خشك ميگردد. عشق هم، چون به كمال برسد، قواي انساني را ساقط كند و حواس را از كار بيندازد و طبع را از غذا باز دارد و عاشق از صحبت غير دوست ملول و رنجيده شود.[4]
چنان كه قرآن اين حالت را وصف مؤمنان واقعي قرار داده و ميفرمايد:
وَالَّذينَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ؛ و آنان كه ايمان به خدا آوردهاند عشق و علاقهي بيشتري به او دارند.
چون كه ميدانند جز ذات پاك او هيچ منبعي براي كمال وجود ندارد، بنابراين غير او را لايق عشق و محبت نميدانند.[5] نظامي در تأييد همين معنا ميگويد:
عشق آيينهي بلند نور است شهوتزحسابعشق دور است.
مولوي در بيتي بسيار زيبا چنين سروده است:
يعني هيچ چيز جز حب به ذات الهي را عشق نمينامند.
و يا در جايي ديگر گفته است:
عاشقي پيدا است در زاري دل
نيست بـــيماري چو بيماري دل
علت عاشق زعلتها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خدا است
عطار گويد:
تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق
عاشقم بر عشق و هرگز نشكنم پيمان عشق
تا حديث عاشقي و عشق باشد در جهان
نام من بادا نوشته بر سر ديوان عشق
حافظ ميگويد:
زعشق ناتمام ما جمال يار مستغني است
به آب و رنگ و خط چه حاجت روي زيبا را؟
ملا احمد جامي ميگويد:
عشق بازي كار هر ديوانه نيست
شمع سوزي كار هر پروانه نيست
امام خميني ميفرمايند:
عاشقم عاشق و جز وصل تو درمانش نيست
كيست زين آتش افروخته در جانش نيست
جز تو در محفل دلسوختگان ذكري نيست
اين حديثي است كه آغازش و پايانش نيست
و در جاي ديگر چنين سرودهاند:
عاشق روي توام دست بدار از دل من
به خدا جز رُخ تو حل نكند مشكل من.[6]
ملا عبد الرزاق كاشاني در شرح منازل السائرين خواجه عبد الله انصاري گويد:
سرّ تفاوت ظاهري كلام حكما و عرفا در مدح يا ذم عشقِ صوريِ ظاهري در اين است كه عشق صوري، گاه، منبعث از شهوت و گاه، توأم با عفت و پاكدامني است.[7]
آنچه از عبارات و بيانات عرفا و حكما ميتوان به دست آورد، اين است كه آنها هرگز از مفهوم عشق، معناي هوسراني و شهوتراني را منظور نداشتهاند و مقصودشان از عشق زميني و مجازي كه پلي است براي دست يافتن به حقيقت اين معنا نميباشد؛ بلكه مرادشان از عشق مجازي و زميني، عشق و حب به انبيا و اوليا و اهل بيت(ع) است كه مَعبري است براي عشق حقيقي كه عشق به ذات ربوبي است؛ چنان كه آن عارف وارسته فرمودهاند:
عشق دلدار چنان كرد كه منصور منش
از ديارم به در آورد و سر دارم كرد.[8]
پی نوشتها:
[1]. علامه طباطبايي، پرسش و پاسخ، ص 28.
[2]. علامه طباطبايي، پرسش و پاسخ، ص 12، (اين آمار مربوط به چندين سال قبل از انقلاب است).
[3]. تفسير نمونه، ج 5، ص 70.
[4]. دكتر سجادي، فرهنگ معارف اسلامي، ص 1258.
[5]. براي بحث ذيل از كتب فرهنگ معارف، آشنايي با مولوي (دكتر سليم) و فلسفه و عرفان (دكتر يثربي) استفاده شد.
[6]. ديوان امام خميني، ص 174.
[7]. كاشاني، شرح منازل السائرين، ص 171.
[8]. ديوان امام خميني، ص 82.
منبع: جوانان و پرسشهاي اخلاقي، مصطفي خليلي، ناشر: مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه(بهار 1381)
اسلام برخلاف ساير اديان و مكاتب، چون به كمال و سعادت تمام افراد جامعه و به تبع آن به تكامل و رشد اجتماعي نظر دارد، همهي احكام و تعاليم آن بر پايه و اساسي تدوين يافته است كه بتواند همان هدف را تأمين نمايد؛ بنابراين هيچ حكمي از احكام و تعليمات در شرع مقدس اسلام، بدون حكمت و مصلحت نيست. كمال دين اسلام در دقيق بودن اصول و پايههاي آن است؛ يعني اگر با دقت هر چه بيشتر در تعاليم و احكام اسلام تحقيق شود كمترين نقص را در آن نميتوان يافت.
با توجه به اين كه اسلام بر روابط خانوادگي ميان اعضاي خانواده بسيار تأكيد دارد؛ بنابراين به شدت پيروان خود را از روابط ميان دو جنس مخالف (پسر و دختر) برحذر داشته و فقط آن را در قلمرو شرع تجويز نموده است. شايد حكمت اين مسئله آن باشد كه اسلام، ازدواج و تشكيل خانواده را عامل اصلي پيدايش جامعه و بقاي اجتماع بشري تشخيص ميدهد، نه اين كه نوعي محدوديت و سلب آزادي اجتماعي را قائل شده باشد.
روابط عاشقانه اعم از آميزش يا مقدمات آن، در غير محيط ازدواج در اسلام ممنوع و حرام است و اصولاً بايد دانست كه حكمت تحريم در اسلام، مسئلهي سلب آزادي طبقات يا مزاحمت و تعدي به حقوق ديگران نيست تا طرفين با رغبت خود و بدون مزاحمت و تعدي به حقوق ديگران بتوانند آزادانه به عمل اقدام كنند؛ بلكه به خاطر محاسبهاي است كه اسلام براي حفظ خانواده و اجتماع مد نظر داشته است.[1]
اگر ميل غريزي ميان دو جنس مخالف، محدود به ازدواج شرعي نشود و جوانان تا ميتوانند شهوات جنسي و اميال غريزي خود را از طريق غير رسمي اقناع نمايند، هرگز كسي زير بار رنج و سختي تشكيل خانواده نخواهد رفت و در نتيجه، پايهي زندگي خانوادگي سست و متزلزل شده، عواطف انساني رو به ضعف خواهد رفت، علاوه بر اين رواج و شيوع روابط نامشروع، مفاسد اجتماعي، بهداشتي و اخلاقيِ بسياري را دربرخواهد داشت؛ چنانچه امروزه در غرب اين امر مشهود است.
گزارش اين گونه از مسائل در غرب بسيار وحشتناك است. بنابر نقل جرايد و مطبوعات، سالانه در امريكا در اثر آميزش زن و مرد به طور توافق، سيصد هزار نوزاد بي پدر متولد ميشود و بدين ترتيب تكليف جامعهي بشري در صد سال ديگر روشن است. از اين نظر، اسلام آميزش زن و مرد را بدون ازدواج به كلي ممنوع كرده و هزينهي زندگي بچه را به عهدهي پدر گذاشته، او را مسئول زندگي فرزند شناخته است.[2]
پاسخ به يك شبهه
برخي شبهه كردهاند كه چرا اسلام اين محدوديت را ايجاد كرده است؛ در حالي كه از طريق روابط جنسي و عاشقانه ميتوان به خدا نزديك شد، يا از طريق فوق بهتر ميتوان خدا را شناخت؟ به عبارت ديگر، اگر بخواهيم به عشق حقيقي برسيم، بايد از طريق عشق مجازي وارد شويم و بدون عشق مجازي، وصول به عشق حقيقي محال است.
پاسخ شبهه اين است كه مفهوم عشق در فرهنگ اسلام، از هواپرستي و ارضاي غرايز حيواني انسان كاملاً جداست. براي نسل جوان جامعهي اسلامي بايد اين مسئله روشن و معرفت به اين نكته حاصل باشد كه عشق در فرهنگ دين، يك اصطلاح عرفاني است كه بار معرفتي زيادي بر آن مترتب است و هرگز اديبان و عارفان و حكيمان مسلمان، اين واژه را در بُعد حيواني و غرايز شهواني انسان، محدود نكردهاند و با دقت و توجه در آثار منثور و منظوم ادباي مسلمان، اين نكته به دست ميآيد كه آنان هرگز ميل به شهوات و هواهاي نفساني و زنبارگي را تعبير به عشق نكردهاند؛ البته گروهي شاعرنما عباراتي را تحت عنوان شعر در اين زمينه رديف كردهاند كه آن دسته، نه شأن و شخصيت شاعري داشتهاند و نه بار معرفتي.
البته برخي از ايشان به تبعيت از شاعران اعراب جاهلي، معناي عشق را در روابط جنسي و بُعد حيواني محدود نمودهاند؛ چنان كه يكي از مورخان ميگويد: عشق عرب جاهلي در سه چيز خلاصه ميشد: شعر و شراب و جنگ.[3]
براي روشن شدن مطلب و رفع هرگونه ابهام در اين كه عشق مجازي به معناي هوسراني نبوده و آنچه كه در آثار و عبارات حكما و ادبا و عرفا آمده، غير از آن چيزي است كه برخي از منحرفان براي اغواي جوانان مطرح مينمايند، به نمونههايي از نثر و نظم آن بزرگان به طور اجمال اشاره ميشود:
عشق، ميل مفرط و شدت در دوستي را گويند. اين لفظ مشتق از (عشقه) است كه در ميان عرب، گياهي را گويند كه به دور درخت ميپيچد و آب آن را ميخورد و رنگ آن را زرد ميكند و برگ آن ميريزد و بعد از مدتي درخت خشك ميگردد. عشق هم، چون به كمال برسد، قواي انساني را ساقط كند و حواس را از كار بيندازد و طبع را از غذا باز دارد و عاشق از صحبت غير دوست ملول و رنجيده شود.[4]
چنان كه قرآن اين حالت را وصف مؤمنان واقعي قرار داده و ميفرمايد:
وَالَّذينَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ؛ و آنان كه ايمان به خدا آوردهاند عشق و علاقهي بيشتري به او دارند.
چون كه ميدانند جز ذات پاك او هيچ منبعي براي كمال وجود ندارد، بنابراين غير او را لايق عشق و محبت نميدانند.[5] نظامي در تأييد همين معنا ميگويد:
عشق آيينهي بلند نور است شهوتزحسابعشق دور است.
مولوي در بيتي بسيار زيبا چنين سروده است:
يعني هيچ چيز جز حب به ذات الهي را عشق نمينامند.
و يا در جايي ديگر گفته است:
عاشقي پيدا است در زاري دل
نيست بـــيماري چو بيماري دل
علت عاشق زعلتها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خدا است
عطار گويد:
تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق
عاشقم بر عشق و هرگز نشكنم پيمان عشق
تا حديث عاشقي و عشق باشد در جهان
نام من بادا نوشته بر سر ديوان عشق
حافظ ميگويد:
زعشق ناتمام ما جمال يار مستغني است
به آب و رنگ و خط چه حاجت روي زيبا را؟
ملا احمد جامي ميگويد:
عشق بازي كار هر ديوانه نيست
شمع سوزي كار هر پروانه نيست
امام خميني ميفرمايند:
عاشقم عاشق و جز وصل تو درمانش نيست
كيست زين آتش افروخته در جانش نيست
جز تو در محفل دلسوختگان ذكري نيست
اين حديثي است كه آغازش و پايانش نيست
و در جاي ديگر چنين سرودهاند:
عاشق روي توام دست بدار از دل من
به خدا جز رُخ تو حل نكند مشكل من.[6]
ملا عبد الرزاق كاشاني در شرح منازل السائرين خواجه عبد الله انصاري گويد:
سرّ تفاوت ظاهري كلام حكما و عرفا در مدح يا ذم عشقِ صوريِ ظاهري در اين است كه عشق صوري، گاه، منبعث از شهوت و گاه، توأم با عفت و پاكدامني است.[7]
آنچه از عبارات و بيانات عرفا و حكما ميتوان به دست آورد، اين است كه آنها هرگز از مفهوم عشق، معناي هوسراني و شهوتراني را منظور نداشتهاند و مقصودشان از عشق زميني و مجازي كه پلي است براي دست يافتن به حقيقت اين معنا نميباشد؛ بلكه مرادشان از عشق مجازي و زميني، عشق و حب به انبيا و اوليا و اهل بيت(ع) است كه مَعبري است براي عشق حقيقي كه عشق به ذات ربوبي است؛ چنان كه آن عارف وارسته فرمودهاند:
عشق دلدار چنان كرد كه منصور منش
از ديارم به در آورد و سر دارم كرد.[8]
پی نوشتها:
[1]. علامه طباطبايي، پرسش و پاسخ، ص 28.
[2]. علامه طباطبايي، پرسش و پاسخ، ص 12، (اين آمار مربوط به چندين سال قبل از انقلاب است).
[3]. تفسير نمونه، ج 5، ص 70.
[4]. دكتر سجادي، فرهنگ معارف اسلامي، ص 1258.
[5]. براي بحث ذيل از كتب فرهنگ معارف، آشنايي با مولوي (دكتر سليم) و فلسفه و عرفان (دكتر يثربي) استفاده شد.
[6]. ديوان امام خميني، ص 174.
[7]. كاشاني، شرح منازل السائرين، ص 171.
[8]. ديوان امام خميني، ص 82.
منبع: جوانان و پرسشهاي اخلاقي، مصطفي خليلي، ناشر: مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه(بهار 1381)