سه‌شنبه، 16 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

صلاح اخلاقي در ميان مسلمين و فساداخلاقي در غرب، نتيجه‎ي چه عواملي است؟


پاسخ :
تمام تعاليم اسلام بر مبناي اهداف عالي انساني تدوين يافته است و براي اين كه بتواند انسان‌ها را به اين هدف متعالي برساند، دعوتش را از توحيد، آغاز و تمام قوانين خود را بر همين اساس تشريع نموده و معارف حقه و اخلاق فاضله را بر آن افزوده است.
اخلاقيات اسلامي در اسلام، با اندكي تجزيه و تحليل در قوس صعود به روح يكتاپرستي و توحيد برمي‎گردد.[1]
در حقيقت مي‎توان گفت كه صلاح اخلاقي به روحيه‎ي توحيدي و همه‎ي فسادهاي اخلاقي به روح ثنويت و مادي‎گرايي برگشت مي‎كند.
برخي با ديدن ظواهر غرب و برخوردها و رفتارهاي مردم آن سامان با يك‎ديگر چنين حكم مي‎كنند كه آنان داراي فضايل اخلاقي‌اند و جوامع آنها از بهترين جوامع بشري است و چنان شيفته‎ي غرب شده‌اند كه به كلي مُهر تأييد بر كشورهاي غربي و مُهر بطلان به پيشاني جوامع مسلمان شرقي زده‎اند.
پرسش ما اين است كه آيا واقعاً چنين قضاوت كلي در مورد اجتماع انساني صحيح است يا خير؟
در مقام پاسخ بايد ديد ملاك صلاح و فساد براي اين افراد چيست؟ آيا ملاك و معيار، رفتار شخصي افراد است و يا ميزان و ملاك، شخصيت اجتماعي افراد با يك‎ديگر و با ديگران است؟ اگر ملاك صالح بودن يا فاسد بودن را، رفتار شخصي افراد يك جامعه با يك‎ديگر بدانيم، اين سخن، درست است كه آنان ظواهر برخي از مسائل را رعايت مي‎كنند؛ ولي اگر ملاك را چيز ديگري بدانيم آن‎گاه كاملاً تلقي و برداشت‎ها تغيير خواهد يافت.
توجه علامه (ره) و دقت ايشان در اين مسئله كه در راستاي ديدگاه و بينش عميق امام خميني(ره) نسبت به جوامع غربي است؛ براي نسل جوان ما بسيار آموزنده است. ايشان مي‎فرمايند:
به جان خودم سوگند، اگر جامعه‎ي غرب را يك شخصيت مي‎ديدند و اگر تاريخ زندگي اجتماعي غربي‎ها را از روزي كه نهضت اخير آنان آغاز شد، مورد مطالعه‎ي دقيق قرار مي‎دادند و رفتاري را كه با ساير امت‎هاي ضعيف داشتند مورد بررسي قرار مي‎دادند، بدون كم‎ترين درنگي، حكم به توحش آنان مي‎كردند و مي‎فهميدند كه تمام ادعاهايي كه مي‎كنند و خود را مردم بشردوست و خيرخواه و فداكار بشر معرفي مي‎نمايند همه‎اش دروغ و نيرنگ است و جز به بند كشيدن ملل ضعيف هدفي ندارند و... هيچ انساني كه سلامت فطرتش را از دست نداده، هرگز به خود اجازه نمي‎دهد كه چنين جوامعي را صالح بخواند و يا آن را سعادتمند بپندارد؛ هر چند كه دين نداشته باشد.[2]
واقعاً چگونه طبيعت انساني راضي مي‎شود كه يك طايفه به نام متمدن و تافته‎ي جدا بافته بر سر ديگران تاخت و تاز نمايند و همه‎ي هستي آنان را به تاراج ببرند و خونشان را مباح و مالشان را براي خود حلال بدانند و حتي به فرهنگ ديگران دست ببرند و همه‎ي جنايت‎ها را انجام دهند، آن‎گاه ما آنها را جامعه‎اي متمدن و پيشرفته بدانيم.
بله، مقتضاي رعايت انصاف اين است كه بگوييم افرادي كه صالح بوده‎اند بايد استثنا شوند و حق آنان پايمال نگردد؛ چون افكارشان به رنگ افكار فاسد ديگران در نيامده و فساد جامعه در آنها سرايت نكرده است و اين گونه افراد انگشت شمار در آن گونه جوامع بشري، مثل عضو زايد بوده‎اند كه در هيكل آن جامعه روييده باشند؛ چنان كه قرآن كريم همين انصاف را رعايت كرده و در آياتي كه اقوامي را مورد عتاب و سرزنش قرار مي‎دهد افراد صالح را استثنا مي‎كند.[3]
و اما در مسائل اخلاقي آنچه كه امروزه در غرب مي‎گذرد قابل بيان نيست. در فساد اخلاقي به حدي از انحطاط رسيده‎اند كه عواطف انساني در بسياري از خانواده‎ها نابود شده است. علامه، منشأ همه‎ي اين رذايل و مفاسد اخلاقي را در عدم اعتقاد به مبدأ هستي و توحيد خداوند مي‎داند و تا زماني كه اين اعتقاد در قلوب و نفوس آنان ثبات و استقرار پيدا نكند، هيچ تضميني براي اصلاح مسائل اخلاقي‎شان وجود ندارد.[4] آنچه امروزه بر نسل جوان ما لازم است، نخست، آگاهي به مباني فكري آنان و سپس مقابله با تهاجم فرهنگي است كه آنها عليه جوامع شرقي مسلمان به راه انداخته‌اند. كسي كه مدت‎ها در مكتب علامه تحصيل نموده و بيش از بيست سال است كه در غرب زندگي مي‎كند، توصيه‎اش در اين زمينه به جوانان اين است كه: دنياي متجدد، به تدريج تباه شده و در صدد است همه‎ي آنچه را كه مقدس و ديني است، از بين ببرد و به خصوص با اسلام به عنوان ديني كه از نگرش قدسي نسبت به زندگي و قانون الهي در برگيرنده‎ي همه‎ي افعال و اعمال بشر عدول نكرده است، مخالفت دارد. بيش‎تر آنان حدود دو قرن به اسلام مي‎تاخته‎اند و سعي داشته‎اند كه دينشان را به مسلمانان تحميل كنند. آنان در دنياي متجدد با وجود اين كه ارزش‎هاي اخلاقي اين چنين در جامعه از دست رفته است و به طور علني اصول اخلاقي را زير پا مي‎گذارند، هنوز هم بي‎وقفه از جنبه‎هاي گوناگون اخلاقي اسلامي مثل پوشاندن موي زنان، نقش زنان در جامعه، كيفيت پوشش آنها و ساير ارزش‎هاي اخلاقي، انتقاد دارند.
جوانان مسلمان بايد بدانند كه اين انتقادها بر نگرش نادرست اصالت فرد (اومانيسم) و اصالت عقل و جدايي انسان از خدا و ... مبتني است.[5] و اين نوع ديدگاه‎ها از اصول ضد ديني برخاسته كه با اصول و پايه‎هاي اعتقادي ما در تضاد است. بايد تلاش كنيم كه پايه‎هاي اعتقادي خود را استحكام بخشيم و سعادت را در همان مسيري بيابيم كه بزرگان ديني و رهبران اعتقادي ما، با تلاش و زحمات فراوان براي ما ترسيم كرده‎اند؛ نه اين كه در مقابل انتقادات شديد غربيان حالت منفعلانه به خود گرفته، تحت تأثير همان مسلكي قرار گيريم كه غرب را به منجلاب تباهي انداخته است.
پی نوشتها:
[1]. علامه طباطبايي، روابط اجتماعي در اسلام، ص 45، و تفسير آيه‎ي 200 سوره‎ي آل عمران.
[2]. الميزان، ج 4، ص 109.
[3]. الميزان، ج 4، ص 108.
[4]. همان، ص 111.
[5]. سيد حسين نصر، جوان مسلمان و دنياي متجدد. ص 352 360.
منبع: جوانان و پرسش‌هاي اخلاقی، مصطفي خليلي، ناشر: مركز مطالعات و پژوهش‌‌هاي فرهنگي حوزه‌ علميه (بهار 1381)


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.