پرسش :
آيا خود افراد نيز به طور مستقيم مى توانند از قرآن استفاده كنند، يا به واسطه اى نياز است؟
پاسخ :
هر كتابى كه براى توده ى مردم نوشته شده باشد، تنها شرط فهم آن آشنايى با زبان آن كتاب و برخوردارى از قدرت درك و دقت است؛ اما وقتى كتابى به توده ى خاصى از مردم محدود نيست و مى خواهد همه ى قشرها را هدايت كند و به فرمايش مرحوم علامه ى طباطبايى[1]، براى يك حقوق دان منبع حقوقى است، براى فيلسوف راهنماى بحث هاى عقلى و همين طور دانشمندان رشته هاى ديگر، اين كتاب نه تنها يك راهنما بلكه يك معجزه است. كسى كه با تخصص ويژه ى خود وارد قرآن مى شود، مى بيند كه مطالب شگفت انگيزى در آن وجود دارد كه حتى دانشمندان و محققان نمى توانند به اين حد از معرفت دست يابند و آن را ارائه دهند؛ فهم چنين كتابى كه مى خواهد همه را هدايت كند داراى درجات است؛ يك سطح آن در حد عموم است كه اگر كسى بر ادبيات عرب مسلط باشد مى تواند به سطح اول از فهم آن دست يابد. اين همان چيزى است كه در بعضى روايات آمده است: «فالعبارة للعوام»[2]. فهم قرآن در حد عبارت ظاهرى براى توده مردم امكان پذير است؛ اما قرآن در اين حد خلاصه نمى شود و درجات ديگرى نيز دارد كه با اين حد از معلومات دست يافتنى نيست و نياز به معارف بالاتر و صفاى باطن بيشترى دارد. از سوى ديگر، آيات قرآنى ـ چنان كه در بعضى روايات نيز آمده است ـ چند قسم است: برخى آيات را به روشنى نمى توانيم بفهميم حتى گاهى مفسران بزرگ نيز در فهم بعضى آيات دچار مشكل مى شوند؛ بنابراين، اين چنين نيست كه هر آيه اى را هر كس بتواند بفهمد. مى توان گفت يك تقسيم بندى طولى داريم و يك تقسيم بندى عرضى به ديگر سخن، يك تقسيم بندى افقى داريم و يك تقسيم بندى عمودى و در هر دو سو يك مقطع براى كسانى است كه با ادبيات عرب آشنا باشند و بخواهند قرآن را بفهمند، ولى اگر با ادبيات عرب آشنايى كافى ندارد و يا اگر كسى از سر لجاج و عناد و غرضورزى بخواهد سراغ قرآن بيايد و با آن معارضه كند، بسيارى از حقايق آن را نمى فهمد؛ بر اين اساس، در حدى از فهم قرآن كه حد توده ى مردم است، هيچ قيد و شرط و شيوه ى خاصى وجود ندارد؛ به همين دليل قرآن تحدى مى كند و مشركان نيز سخن قرآن را مى فهمند و بر مى آشوبند. ولى ديگر اقشار توده ى مردم به حقايق آن پى مى برند و تسليم مى شوند. البته اين گونه نيست كه هركس هرچه را دلش بخواهد، به قرآن نسبت دهد، بلكه بايد سخنش با عبارت هاى قرآن طبق قواعد زبان عرب و عرف گفتگوى عقلايى سازگار باشد.
در نتيجه هركس به ميزان توانمندى خود بخشى از آيات و سطوح و مراتب معانى آن را درك مى كند و به واسطه نياز نيست؛ البته بايد روشمند و قابل استناد قطعى به تعبيرهاى آيات باشد؛ بنابراين، حتى متخصصان نيز ممكن است تفسيرى غير معتبر ارائه دهند؛ خواه خودشان هم به واسطه ى غفلت از به كارگيرى روش صحيح يا عدم دقت كافى ندانند و خواه بدانند و به جهت غرضورزى باشد. زيرا برخى از خواص كه گاه برداشت هاى انحرافى مى كنند و گرايش هاى سياسى و غيره آنان را به اين موارد مى كشاند، خود خوب درك مى كنند كه عيب كار كجاست. اگر خود توان پى بردن به عمق آيات را ندارند، ولى مى دانند كه آنچه مى گويند اشتباه است. به قول مولانا:
تو نمى دانى كه آن اشتر كجاست *** ليك دانى كين نشانى ها خطاست
هركس ادعا مى كند كه قرآن مطلبى را مى گويد، بايد مستند به تعبيرها و نكته هاى ادبى آن و قواعد محاوره ى عقلى باشد؛ اگر چنين شد معنايش آن است كه روش و معيار خاصى وجود دارد و فهم قرآن ذوقى و سليقه اى نيست و در اين صورت قرائت هاى مختلف كه امروز مطرح است، حرف باطلى خواهد بود. قرائت هاى مختلف به اين معنا كه هركسى برداشتى داشته باشد و معلوم نباشد كه كدام حق است و كدام باطل، يا همه حق است و يا همه بخشى از حق را دارند و معيارى هم براى تشخيص حق و باطل آن ها در دست نيست، اين سخن نادرستى است؛ اين در جايى است كه بگوييم براى فهم ظاهر و برداشت از قرآن هيچ معيارى نداريم؛ هركس طبق ذوق و سليقه اش چيزى مى گويد، در صورتى كه در بحث هاى تفصيلى و مستدل ـ در جاى خود و در كتاب هاى اصولى ـ مطرح شده است كه استفاده از قرآن درحد اوليه اش بايد به قواعد و اصول خاص خود مستند باشد، ولى هرقدر بخواهيم فهم ها عميق تر باشد، نكات و قواعد عميق ترى مى طلبد و تخصص لازم دارد؛ مانند هر رشته علمى ديگر كه به تخصص نياز دارد، در قرآن نيز تسلط به زبان عربى و قواعد ادبيات عرب، رعايت اصول محاوره عقلايى، شناسايى دقيق تر اين كلام و بهره گيرى از آن ها، و معيار قرار دادن مطالب معتبر و فراگيرى علوم مورد نياز و شيوه استفاده ى از منابع تفسير و نيز شيوه و مراحل تفسير، امورى است كه براى فهم دقيق آيات قرآن ضرورت دارد.
نكته ى مهم ديگر اين كه فهم عميق و دقيق وكامل و جامع بخشى از آيات نيازمند بهره گيرى از روايات است؛ مانند جزئيات آيات مربوط به احكام و قصص و نيز تعيين مصداق و مورد خاصى كه در آيات مدنظر است؛ مانند آيات ولايت، اكمال و تطهير.
در نتيجه، همان گونه كه در روايات آمده است، هيچ كس جز پيامبر(صلى الله عليه وآله)و ائمه معصومين(عليهم السلام)و كسانى كه در مرتبه ى آنان باشند، نمى تواند ادعا كند كه از معانى تمام آيات قرآن در همه ى سطوح، ظاهرى و باطنى، آگاه است.
پی نوشتها:
[1]. «فالقرآن آية للبليغ فى بلاغته و فصاحته و للحكيم فى حكمته و للعالم فى علمه و للاجتماعى فى اجتماعه و للمتقنِّنين فى تقنينهم و للسياسيين فى سياستهم و للحكام فى حكومتهم.» سيد محمد حسين الطباطبايى، تفسير الميزان، ج 1، ص 62.
[2]. محمد باقر المجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص 278، روايت 113، ج 92، ص 20، روايت 18.
منبع: منطق فهم قرآن، محمود رجبى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1385).
هر كتابى كه براى توده ى مردم نوشته شده باشد، تنها شرط فهم آن آشنايى با زبان آن كتاب و برخوردارى از قدرت درك و دقت است؛ اما وقتى كتابى به توده ى خاصى از مردم محدود نيست و مى خواهد همه ى قشرها را هدايت كند و به فرمايش مرحوم علامه ى طباطبايى[1]، براى يك حقوق دان منبع حقوقى است، براى فيلسوف راهنماى بحث هاى عقلى و همين طور دانشمندان رشته هاى ديگر، اين كتاب نه تنها يك راهنما بلكه يك معجزه است. كسى كه با تخصص ويژه ى خود وارد قرآن مى شود، مى بيند كه مطالب شگفت انگيزى در آن وجود دارد كه حتى دانشمندان و محققان نمى توانند به اين حد از معرفت دست يابند و آن را ارائه دهند؛ فهم چنين كتابى كه مى خواهد همه را هدايت كند داراى درجات است؛ يك سطح آن در حد عموم است كه اگر كسى بر ادبيات عرب مسلط باشد مى تواند به سطح اول از فهم آن دست يابد. اين همان چيزى است كه در بعضى روايات آمده است: «فالعبارة للعوام»[2]. فهم قرآن در حد عبارت ظاهرى براى توده مردم امكان پذير است؛ اما قرآن در اين حد خلاصه نمى شود و درجات ديگرى نيز دارد كه با اين حد از معلومات دست يافتنى نيست و نياز به معارف بالاتر و صفاى باطن بيشترى دارد. از سوى ديگر، آيات قرآنى ـ چنان كه در بعضى روايات نيز آمده است ـ چند قسم است: برخى آيات را به روشنى نمى توانيم بفهميم حتى گاهى مفسران بزرگ نيز در فهم بعضى آيات دچار مشكل مى شوند؛ بنابراين، اين چنين نيست كه هر آيه اى را هر كس بتواند بفهمد. مى توان گفت يك تقسيم بندى طولى داريم و يك تقسيم بندى عرضى به ديگر سخن، يك تقسيم بندى افقى داريم و يك تقسيم بندى عمودى و در هر دو سو يك مقطع براى كسانى است كه با ادبيات عرب آشنا باشند و بخواهند قرآن را بفهمند، ولى اگر با ادبيات عرب آشنايى كافى ندارد و يا اگر كسى از سر لجاج و عناد و غرضورزى بخواهد سراغ قرآن بيايد و با آن معارضه كند، بسيارى از حقايق آن را نمى فهمد؛ بر اين اساس، در حدى از فهم قرآن كه حد توده ى مردم است، هيچ قيد و شرط و شيوه ى خاصى وجود ندارد؛ به همين دليل قرآن تحدى مى كند و مشركان نيز سخن قرآن را مى فهمند و بر مى آشوبند. ولى ديگر اقشار توده ى مردم به حقايق آن پى مى برند و تسليم مى شوند. البته اين گونه نيست كه هركس هرچه را دلش بخواهد، به قرآن نسبت دهد، بلكه بايد سخنش با عبارت هاى قرآن طبق قواعد زبان عرب و عرف گفتگوى عقلايى سازگار باشد.
در نتيجه هركس به ميزان توانمندى خود بخشى از آيات و سطوح و مراتب معانى آن را درك مى كند و به واسطه نياز نيست؛ البته بايد روشمند و قابل استناد قطعى به تعبيرهاى آيات باشد؛ بنابراين، حتى متخصصان نيز ممكن است تفسيرى غير معتبر ارائه دهند؛ خواه خودشان هم به واسطه ى غفلت از به كارگيرى روش صحيح يا عدم دقت كافى ندانند و خواه بدانند و به جهت غرضورزى باشد. زيرا برخى از خواص كه گاه برداشت هاى انحرافى مى كنند و گرايش هاى سياسى و غيره آنان را به اين موارد مى كشاند، خود خوب درك مى كنند كه عيب كار كجاست. اگر خود توان پى بردن به عمق آيات را ندارند، ولى مى دانند كه آنچه مى گويند اشتباه است. به قول مولانا:
تو نمى دانى كه آن اشتر كجاست *** ليك دانى كين نشانى ها خطاست
هركس ادعا مى كند كه قرآن مطلبى را مى گويد، بايد مستند به تعبيرها و نكته هاى ادبى آن و قواعد محاوره ى عقلى باشد؛ اگر چنين شد معنايش آن است كه روش و معيار خاصى وجود دارد و فهم قرآن ذوقى و سليقه اى نيست و در اين صورت قرائت هاى مختلف كه امروز مطرح است، حرف باطلى خواهد بود. قرائت هاى مختلف به اين معنا كه هركسى برداشتى داشته باشد و معلوم نباشد كه كدام حق است و كدام باطل، يا همه حق است و يا همه بخشى از حق را دارند و معيارى هم براى تشخيص حق و باطل آن ها در دست نيست، اين سخن نادرستى است؛ اين در جايى است كه بگوييم براى فهم ظاهر و برداشت از قرآن هيچ معيارى نداريم؛ هركس طبق ذوق و سليقه اش چيزى مى گويد، در صورتى كه در بحث هاى تفصيلى و مستدل ـ در جاى خود و در كتاب هاى اصولى ـ مطرح شده است كه استفاده از قرآن درحد اوليه اش بايد به قواعد و اصول خاص خود مستند باشد، ولى هرقدر بخواهيم فهم ها عميق تر باشد، نكات و قواعد عميق ترى مى طلبد و تخصص لازم دارد؛ مانند هر رشته علمى ديگر كه به تخصص نياز دارد، در قرآن نيز تسلط به زبان عربى و قواعد ادبيات عرب، رعايت اصول محاوره عقلايى، شناسايى دقيق تر اين كلام و بهره گيرى از آن ها، و معيار قرار دادن مطالب معتبر و فراگيرى علوم مورد نياز و شيوه استفاده ى از منابع تفسير و نيز شيوه و مراحل تفسير، امورى است كه براى فهم دقيق آيات قرآن ضرورت دارد.
نكته ى مهم ديگر اين كه فهم عميق و دقيق وكامل و جامع بخشى از آيات نيازمند بهره گيرى از روايات است؛ مانند جزئيات آيات مربوط به احكام و قصص و نيز تعيين مصداق و مورد خاصى كه در آيات مدنظر است؛ مانند آيات ولايت، اكمال و تطهير.
در نتيجه، همان گونه كه در روايات آمده است، هيچ كس جز پيامبر(صلى الله عليه وآله)و ائمه معصومين(عليهم السلام)و كسانى كه در مرتبه ى آنان باشند، نمى تواند ادعا كند كه از معانى تمام آيات قرآن در همه ى سطوح، ظاهرى و باطنى، آگاه است.
پی نوشتها:
[1]. «فالقرآن آية للبليغ فى بلاغته و فصاحته و للحكيم فى حكمته و للعالم فى علمه و للاجتماعى فى اجتماعه و للمتقنِّنين فى تقنينهم و للسياسيين فى سياستهم و للحكام فى حكومتهم.» سيد محمد حسين الطباطبايى، تفسير الميزان، ج 1، ص 62.
[2]. محمد باقر المجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص 278، روايت 113، ج 92، ص 20، روايت 18.
منبع: منطق فهم قرآن، محمود رجبى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1385).