پرسش :
با اين همه علاقهاى كه از جانب ارادتمندان امام زمان علیه السلام اظهار مىشود ؛ چرا باز آن حضرت از ديدهها پنهان است؟
پاسخ :
اين پرسش در واقع، سؤال از علت تداوم و استمرار «غيبت» و «پنهان زيستى» امام مهدى(عج) است ؛ از اين رو بسيارى از مطالبى كه در مورد اسرار و حكمتهاى «غيبت» آن حضرت بيان شده، در مورد تداوم آن نيز صادق است. از طرفى بايد توجه كرد كه :
الف. ثابت و روشن نيست كه بسيارى از اين ابراز علاقهها و دوستىها از جانب ارادتمندان، خالصانه و هميشگى است و در موقع نياز و ضرورت نيز پايدار مىماند!! پس بايد با كمك شاخصها و معيارهايى تداوم و پايدارى اين اظهار ارادت و دوستىها را سنجيد و آن گاه ارزيابى درستى در اين زمينه داشت!
ب. اظهاردوستى ازسوى عده كمى از ارادتمندان كافى نيست ؛ بلكه بايد اين خواست و توجه جهانى شده و بسيارى از مردم خواستار ظهور منجى موعود شوند.
پس از بيان اين مقدمه كوتاه، در پاسخ گفتنى است : بر اساس قانون عرضه و تقاضا (درخواست)، به همان نسبت كه تقاضا وجود دارد، عرضه نيز وجود خواهد داشت. در غير اين صورت نظام زندگى به هم مىخورد و تعادل از ميان مىرود و در نتيجه آشفتگى پديد مىآيد. چنان كه مىدانيم، سالها بود كه پيشوايان اسلام، در دسترس مسلمانان بودند و مردم را، به راه راست و دين حق، دعوت مىكردند. به اعتراف دوست و دشمن، پيشوايان معصوم - از امام على«ع» گرفته تا امام حسن عسكرى«ع» - در تمام صفات برجسته انسانى و فضايل عالى دينى، بهترين افراد امت اسلام و برترين مردم بودهاند. با اين حال، طى دو و نيمقرن بعد از رحلت پيامبر خاتم«ص»، تمام آن رهبران عالى قدر از صحنه سياست اسلام كنار گذاشته شدند، تا آنجا كه هرگاه اقدام به راهنمايى مردم غافل مىنمودند، با شدت عمل و زندان و كشته شدن مواجه مىگشتند. اين موضوع به قدرى روشن است كه ما را از هرگونه توضيح بيشتر، بىنياز مىگرداند. خداوند متعال يازده شخصيت بىنظير را - كه جانشينان شايسته پيامبر اسلام بودند - به منظور رهبرى جامعه انسانى، به جهان عرضه داشت ؛ ولى به هيچ وجه، اين عرضه، هماهنگ با «تقاضا» نبود. روى اين اصل، چه بهتر كه آخرين فرد آنان، براى مدتى طولانى از نظرها غايب گردد و به مردم جهان عرضه نشود تا بدين گونه، حسّ تقاضاى چنين پيشواى عالى مقامى، در مردم گيتى پديد آيد. آن زمان هم كه زمينه مساعد گرديد، خداوند متعال وجود او را، عرضه داشته و در اختيار تقاضا كنندگان بگذارد. نكته جالب اينجا است كه در بسيارى از روايات، از انتظار فرج و آمادگى مردم، براى ظهور امام زمان(عج) سخن به ميان آمده و از كسانى كه پيوسته در انتظار آمدن آن حضرت هستند، ستايش قابل توجهى شده است.
موضوع انتظار فرج، چيزى جز همان تقاضاى عمومى، براى عرضه داشتن آن وجود مقدس نيست و چون اين تقاضا هنوز به طور فراگير وجود ندارد، آن حضرت در غيبت به سر مىبرد و وجود تعداد اندكى علاقهمند و دوستدار - هر چند در جاى خود بايسته و پسنديده است - در اين دنياى پهناور، كفايت نمىكند و تا زمانى كه تعداد اين ياران و خواستاران زياد نشود و تقاضاى ظهور جهانى نگردد، «پنهان زيستى» و «ناپيدايى» آن حضرت ادامه مىيابد.
در ادامه به برخى از عوامل تداوم غيبت و شرايط ظهور اشاره مىشود:
پيامبران گذشته نيز - از نوح، صالح، لوط، شعيب و هود گرفته تا ابراهيم، موسى، زكريا، يحيى و عيسى - همواره از آزار و اذيتهاى دنيا گروان و باطل گرايان در امان نبودند و فشارها و سختىهاى فراوانى تحمّل كردند و اهدافشان به طور كامل تحقق نيافت و از آنجا كه امام مهدى(عج) عصاره فضايل تمامى انبيا و ادامه دهنده راه آنان است. براى تحقق آرمانها و اهداف آنها، نياز به زمان و فرصت مناسب و امكانات و ابزار لازم دارد لذا تا زمانى كه احتمال همان برخوردهاى نادرست قبلى وجود داشته و تعداد ياران و دوستداران اندك باشد، «پنهان زيستى» او نيز ادامه و استمرار خواهد داشت.
بيدارى وجدان بشريت
بسيارى از پيامبران الهى وقتى كه مىديدند با همه سعى و كوششى كه در راه هدايت بشر مبذول مىدارند، وجدان خفته آنان بر اثر طغيان عواطف و سركشى غرايز بيدار نمىگردد و به راهنمايىهاى آنان ترتيب اثر نمىدهند ؛ آخرين چاره را در اين مىديدند كه جامعه را به حال خود واگذارند و مدتى از ميان آنها بيرون بروند ؛ باشد كه توده سركش و مردم هواپرست، با احساس تنهايى و بىسرپرستى، درباره روش و سرنوشت خود تجديد نظر كنند و با فراغت بيشتر و فرصت بهترى، وجدان خفتهشان بيدار شود و در جوّ مناسبى، پى به هدفهاى نورانى پيامبران و مكتب عالى خدا پرستى آنها ببرند ر.ك : جعفر سبحانى، پرسشها و پاسخها، صص 187-197.
.
قرآن مىفرمايد : چون ابراهيم خليل، از راهنمايى قوم بت تراش و بت پرست خود مأيوس گشت و با تهديد و عكس العمل شديد آنها مواجه گرديد، فرمود : «و اَعتَزِلكُم و ما تدعون من دون الله و اُدعوا ربّى»؛ ؛ «من از شما و آنچه از غير خدا مىخوانيد، كناره مىگيرم و خداى خود را مىخوانم».
ابراهيم«ع» با اين منطق از ميان كلدانيان بيرون آمد و به شهر «حرّان» شام رفت. مردم آنجا هم مشرك بودند و آفتاب و ماه و ستاره مىپرستيدند... پس از آن شهر رهسپار فلسطين شد. با رفتن او از آن دو منطقه، مردم به وجدان خفته خود بازگشتند. آن گاه با بيدارى وجدان و فرونشستن طغيان عواطف خويش، به ياد تبليغات و راهنمايىهاى سودمند ابراهيم«ع» افتادند و از همين رهگذر - و در غيبت آن حضرت - تعداد قابل ملاحظهاى به خداى يگانه ايمان آوردند و موحّد شدند.
همچنين در سوره «يونس» آمده است : چون يونس«ع»، قوم سركش خود را دعوت به دين خدا نمود و آنان نپذيرفتند ؛ پس آن را تهديد كرد كه سركشى شما، از طرف خداوند، بدون عكس العمل نمىماند و به زودى عذاب الهى - كه واكنش و نتيجه رفتار ناپسند شما است - مىرسد و همه را فرا مىگيرد. چون باز هم گوش نكردند، از ميان قوم بيرون رفت و آنها را به حال خود گذاشت. با رفتن و ناپديد شدن يونس (غيبت او از ميان مردم)، و ديدن علايم عذاب، قوم او به خود آمدند و سخنان او را به ياد آوردند. پس با بيدارى وجدان، توبه كردند و عذاب هم نازل نگرديد... .
امام صادق«ع» در بخشى از فرمودههاى خود به اين بُعد غيبت امام زمان اشاره كرده، مىفرمايد : «...وجهُ الحكمه فى غيبته وجهُ الحكمة فى غيبات مَن تَقَدَّمَة من حُجَج الله تعالى ذكره...»؛ كمال الدين، ج 2، ص 481، ح 1 ؛ علل الشرايع، ص 345، ح 8 ؛ بحارالانوار، ج 52، ص 91، ح 4. ؛ «...وجه حكمت غيبت، همان حكمت غيبت پيامبران پيشين است».
بر اين اساس غيبت و دورى برخى از پيامبران از جامعه خود - مانند حضرت ادريس، يوسف، موسى، يونس، يحيى، صالح و... - مىتواند توجيه كننده تداوم «پنهان زيستى» امام زمان(عج) باشد.
با توجه به اين بيان، روشن مىشود كه خداوند طى دهها قرن، براى هدايت افكار و بيدارى وجدانهاى بشر و تعديل عواطف و غرايز آنها، رهبرانى شايسته برانگيخت ؛ ولى بشر خيره سر، دست از خود سرىهاى خود بر نداشت. اگر عكس العمل موافقى هم نشان داد، نسبت به زحمتها و تلاشهاى پيامبران و پيشوايان خود، بسيار ناچيز و بىارزش بود. بنابراين بايسته است كه آخرين حجت الهى، مدتى طولانى از دسترس بشر خارج گردد تا همين غيبت طولانى و كنارهگيرى، وجدانها را از خواب گران بيدار كند و در غياب وى، استعداد و آمادگى پيدا كنند. هنگامى كه از هر نظر شايستگى يافتند، آن پيشواى غايب باز مىگردد و جهان را پر از عدل و داد، نورانيت، حكمت و عقلانيت مىكند و ريشه ظلم و ستم و فساد را بر مىكند «يملأ الارض عدلاً و قسطاً و نوراً و برهاناً...»؛ احتجاج، ج 2، ص 291 ؛ بحار الانوار، ج 52، ص 350.. مقصود از آمادگى و بالا رفتن سطح آگاهى، اين است كه انسانها به موقعيت و ارج وجود خود پى ببرند و تحمّل ظلم و فساد را، زندگى ننگين و مرگبارى تلقى كنند كه شايسته مقام انسان نيست آن گاه با ارزيابى شرايط و امكانات خود و ستم قدرتهاى طاغوتى، بذر انقلاب را در سرزمين مستعد و آماده بپاشند و با شيوههاى گوناگون، در آبيارى آن بكوشند.
پس تا زمانى كه در تودهها چنين آگاهى پديد نيايد و انسانها بر ارزش خود واقف نگردند و امكانات خود و طرف را درست نسنجند، «غيبت» ادامه خواهد داشت و سستى و تنبلى مردم، موجب طولانى شدن آن خواهد شد.
البته اين گروه ارادتمند و دوستدار، بايد به صورت منسجم و آماده واقعى عمل كنند و ارتشى مهيا و نيرويى ضربتى كار آمد تشكيل دهند كه پشت سر امام«ع» ايستاده و گوش به فرمان او باشد. اين گروه بايد به نيروى ايمان و تقوا مجهّز گردند و جانباز و فداكار باشند. تربيت و تشكيل چنين افرادى تاكنون ميسّر نبوده و به اين سادگى نيز ممكن نخواهد شد ؛ مگر اينكه همت و تلاشى ويژه صورت گيرد و به اظهار دوستى ساده، ختم نشود!
منبع: پرسمان
اين پرسش در واقع، سؤال از علت تداوم و استمرار «غيبت» و «پنهان زيستى» امام مهدى(عج) است ؛ از اين رو بسيارى از مطالبى كه در مورد اسرار و حكمتهاى «غيبت» آن حضرت بيان شده، در مورد تداوم آن نيز صادق است. از طرفى بايد توجه كرد كه :
الف. ثابت و روشن نيست كه بسيارى از اين ابراز علاقهها و دوستىها از جانب ارادتمندان، خالصانه و هميشگى است و در موقع نياز و ضرورت نيز پايدار مىماند!! پس بايد با كمك شاخصها و معيارهايى تداوم و پايدارى اين اظهار ارادت و دوستىها را سنجيد و آن گاه ارزيابى درستى در اين زمينه داشت!
ب. اظهاردوستى ازسوى عده كمى از ارادتمندان كافى نيست ؛ بلكه بايد اين خواست و توجه جهانى شده و بسيارى از مردم خواستار ظهور منجى موعود شوند.
پس از بيان اين مقدمه كوتاه، در پاسخ گفتنى است : بر اساس قانون عرضه و تقاضا (درخواست)، به همان نسبت كه تقاضا وجود دارد، عرضه نيز وجود خواهد داشت. در غير اين صورت نظام زندگى به هم مىخورد و تعادل از ميان مىرود و در نتيجه آشفتگى پديد مىآيد. چنان كه مىدانيم، سالها بود كه پيشوايان اسلام، در دسترس مسلمانان بودند و مردم را، به راه راست و دين حق، دعوت مىكردند. به اعتراف دوست و دشمن، پيشوايان معصوم - از امام على«ع» گرفته تا امام حسن عسكرى«ع» - در تمام صفات برجسته انسانى و فضايل عالى دينى، بهترين افراد امت اسلام و برترين مردم بودهاند. با اين حال، طى دو و نيمقرن بعد از رحلت پيامبر خاتم«ص»، تمام آن رهبران عالى قدر از صحنه سياست اسلام كنار گذاشته شدند، تا آنجا كه هرگاه اقدام به راهنمايى مردم غافل مىنمودند، با شدت عمل و زندان و كشته شدن مواجه مىگشتند. اين موضوع به قدرى روشن است كه ما را از هرگونه توضيح بيشتر، بىنياز مىگرداند. خداوند متعال يازده شخصيت بىنظير را - كه جانشينان شايسته پيامبر اسلام بودند - به منظور رهبرى جامعه انسانى، به جهان عرضه داشت ؛ ولى به هيچ وجه، اين عرضه، هماهنگ با «تقاضا» نبود. روى اين اصل، چه بهتر كه آخرين فرد آنان، براى مدتى طولانى از نظرها غايب گردد و به مردم جهان عرضه نشود تا بدين گونه، حسّ تقاضاى چنين پيشواى عالى مقامى، در مردم گيتى پديد آيد. آن زمان هم كه زمينه مساعد گرديد، خداوند متعال وجود او را، عرضه داشته و در اختيار تقاضا كنندگان بگذارد. نكته جالب اينجا است كه در بسيارى از روايات، از انتظار فرج و آمادگى مردم، براى ظهور امام زمان(عج) سخن به ميان آمده و از كسانى كه پيوسته در انتظار آمدن آن حضرت هستند، ستايش قابل توجهى شده است.
موضوع انتظار فرج، چيزى جز همان تقاضاى عمومى، براى عرضه داشتن آن وجود مقدس نيست و چون اين تقاضا هنوز به طور فراگير وجود ندارد، آن حضرت در غيبت به سر مىبرد و وجود تعداد اندكى علاقهمند و دوستدار - هر چند در جاى خود بايسته و پسنديده است - در اين دنياى پهناور، كفايت نمىكند و تا زمانى كه تعداد اين ياران و خواستاران زياد نشود و تقاضاى ظهور جهانى نگردد، «پنهان زيستى» و «ناپيدايى» آن حضرت ادامه مىيابد.
در ادامه به برخى از عوامل تداوم غيبت و شرايط ظهور اشاره مىشود:
پيامبران گذشته نيز - از نوح، صالح، لوط، شعيب و هود گرفته تا ابراهيم، موسى، زكريا، يحيى و عيسى - همواره از آزار و اذيتهاى دنيا گروان و باطل گرايان در امان نبودند و فشارها و سختىهاى فراوانى تحمّل كردند و اهدافشان به طور كامل تحقق نيافت و از آنجا كه امام مهدى(عج) عصاره فضايل تمامى انبيا و ادامه دهنده راه آنان است. براى تحقق آرمانها و اهداف آنها، نياز به زمان و فرصت مناسب و امكانات و ابزار لازم دارد لذا تا زمانى كه احتمال همان برخوردهاى نادرست قبلى وجود داشته و تعداد ياران و دوستداران اندك باشد، «پنهان زيستى» او نيز ادامه و استمرار خواهد داشت.
بيدارى وجدان بشريت
بسيارى از پيامبران الهى وقتى كه مىديدند با همه سعى و كوششى كه در راه هدايت بشر مبذول مىدارند، وجدان خفته آنان بر اثر طغيان عواطف و سركشى غرايز بيدار نمىگردد و به راهنمايىهاى آنان ترتيب اثر نمىدهند ؛ آخرين چاره را در اين مىديدند كه جامعه را به حال خود واگذارند و مدتى از ميان آنها بيرون بروند ؛ باشد كه توده سركش و مردم هواپرست، با احساس تنهايى و بىسرپرستى، درباره روش و سرنوشت خود تجديد نظر كنند و با فراغت بيشتر و فرصت بهترى، وجدان خفتهشان بيدار شود و در جوّ مناسبى، پى به هدفهاى نورانى پيامبران و مكتب عالى خدا پرستى آنها ببرند ر.ك : جعفر سبحانى، پرسشها و پاسخها، صص 187-197.
.
قرآن مىفرمايد : چون ابراهيم خليل، از راهنمايى قوم بت تراش و بت پرست خود مأيوس گشت و با تهديد و عكس العمل شديد آنها مواجه گرديد، فرمود : «و اَعتَزِلكُم و ما تدعون من دون الله و اُدعوا ربّى»؛ ؛ «من از شما و آنچه از غير خدا مىخوانيد، كناره مىگيرم و خداى خود را مىخوانم».
ابراهيم«ع» با اين منطق از ميان كلدانيان بيرون آمد و به شهر «حرّان» شام رفت. مردم آنجا هم مشرك بودند و آفتاب و ماه و ستاره مىپرستيدند... پس از آن شهر رهسپار فلسطين شد. با رفتن او از آن دو منطقه، مردم به وجدان خفته خود بازگشتند. آن گاه با بيدارى وجدان و فرونشستن طغيان عواطف خويش، به ياد تبليغات و راهنمايىهاى سودمند ابراهيم«ع» افتادند و از همين رهگذر - و در غيبت آن حضرت - تعداد قابل ملاحظهاى به خداى يگانه ايمان آوردند و موحّد شدند.
همچنين در سوره «يونس» آمده است : چون يونس«ع»، قوم سركش خود را دعوت به دين خدا نمود و آنان نپذيرفتند ؛ پس آن را تهديد كرد كه سركشى شما، از طرف خداوند، بدون عكس العمل نمىماند و به زودى عذاب الهى - كه واكنش و نتيجه رفتار ناپسند شما است - مىرسد و همه را فرا مىگيرد. چون باز هم گوش نكردند، از ميان قوم بيرون رفت و آنها را به حال خود گذاشت. با رفتن و ناپديد شدن يونس (غيبت او از ميان مردم)، و ديدن علايم عذاب، قوم او به خود آمدند و سخنان او را به ياد آوردند. پس با بيدارى وجدان، توبه كردند و عذاب هم نازل نگرديد... .
امام صادق«ع» در بخشى از فرمودههاى خود به اين بُعد غيبت امام زمان اشاره كرده، مىفرمايد : «...وجهُ الحكمه فى غيبته وجهُ الحكمة فى غيبات مَن تَقَدَّمَة من حُجَج الله تعالى ذكره...»؛ كمال الدين، ج 2، ص 481، ح 1 ؛ علل الشرايع، ص 345، ح 8 ؛ بحارالانوار، ج 52، ص 91، ح 4. ؛ «...وجه حكمت غيبت، همان حكمت غيبت پيامبران پيشين است».
بر اين اساس غيبت و دورى برخى از پيامبران از جامعه خود - مانند حضرت ادريس، يوسف، موسى، يونس، يحيى، صالح و... - مىتواند توجيه كننده تداوم «پنهان زيستى» امام زمان(عج) باشد.
با توجه به اين بيان، روشن مىشود كه خداوند طى دهها قرن، براى هدايت افكار و بيدارى وجدانهاى بشر و تعديل عواطف و غرايز آنها، رهبرانى شايسته برانگيخت ؛ ولى بشر خيره سر، دست از خود سرىهاى خود بر نداشت. اگر عكس العمل موافقى هم نشان داد، نسبت به زحمتها و تلاشهاى پيامبران و پيشوايان خود، بسيار ناچيز و بىارزش بود. بنابراين بايسته است كه آخرين حجت الهى، مدتى طولانى از دسترس بشر خارج گردد تا همين غيبت طولانى و كنارهگيرى، وجدانها را از خواب گران بيدار كند و در غياب وى، استعداد و آمادگى پيدا كنند. هنگامى كه از هر نظر شايستگى يافتند، آن پيشواى غايب باز مىگردد و جهان را پر از عدل و داد، نورانيت، حكمت و عقلانيت مىكند و ريشه ظلم و ستم و فساد را بر مىكند «يملأ الارض عدلاً و قسطاً و نوراً و برهاناً...»؛ احتجاج، ج 2، ص 291 ؛ بحار الانوار، ج 52، ص 350.. مقصود از آمادگى و بالا رفتن سطح آگاهى، اين است كه انسانها به موقعيت و ارج وجود خود پى ببرند و تحمّل ظلم و فساد را، زندگى ننگين و مرگبارى تلقى كنند كه شايسته مقام انسان نيست آن گاه با ارزيابى شرايط و امكانات خود و ستم قدرتهاى طاغوتى، بذر انقلاب را در سرزمين مستعد و آماده بپاشند و با شيوههاى گوناگون، در آبيارى آن بكوشند.
پس تا زمانى كه در تودهها چنين آگاهى پديد نيايد و انسانها بر ارزش خود واقف نگردند و امكانات خود و طرف را درست نسنجند، «غيبت» ادامه خواهد داشت و سستى و تنبلى مردم، موجب طولانى شدن آن خواهد شد.
البته اين گروه ارادتمند و دوستدار، بايد به صورت منسجم و آماده واقعى عمل كنند و ارتشى مهيا و نيرويى ضربتى كار آمد تشكيل دهند كه پشت سر امام«ع» ايستاده و گوش به فرمان او باشد. اين گروه بايد به نيروى ايمان و تقوا مجهّز گردند و جانباز و فداكار باشند. تربيت و تشكيل چنين افرادى تاكنون ميسّر نبوده و به اين سادگى نيز ممكن نخواهد شد ؛ مگر اينكه همت و تلاشى ويژه صورت گيرد و به اظهار دوستى ساده، ختم نشود!
منبع: پرسمان