پرسش :
با توجه به اینکه قرآن در موارد زیادی به جزئیات پرداخته، در مساله مهم امامت که به ادعای شیعه پیامبر اکرم (ص) در غدیر خم به آن تصریح نموده ، چرا اسم امام نیامده تا شکافی در امت اسلامی پیش نیاید؟
پاسخ :
مسئله رسالت پیامبر اسلام و انقلاب عظیمی که به رهبری او برای نخستین بار در جهان تحقق یافت، تشکیل حکومتی بر اساس وحی با هدف تکامل انسان بود، این انقلاب بزرگ در دوران حیات رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ با همه دشواری هایی که در پیش رو داشت، گام های اساسی و بلندی در راستای تحقق آن فلسفه و هدف برداشت، لکن برای رسیدن به این هدف، می بایست ادامه می یافت و به دوران پس از رحلت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پیوند می خورد و تا واقعه قیامت مشعل دار هدایت همه انسان ها گردد، اصلی ترین عامل این پیوند مسئله رهبری است که سرنوشت همه مسائل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و... با آن گره خورده است، رحلت آن بزرگوار ناگهانی نبوده بلکه از پیشترها وفات خود را پیش بینی کرده و در حجة الوداع از آن خبر داد، بنابراین اگر پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را بدون ارتباط با مبدء وحی یک رهبر عادی فرض کنیم باز هم می بایست برای آینده انقلاب و اهداف بلند دعوتش در مورد مسئله رهبری، سیاست و برنامه مشخص ارائه می داد، زیرا رها کردن انقلاب نوپا، بدون برنامه ریزی صحیح برای رهبری آینده آن نوعی اقدام برای انهدام است، بنابراین بسیار از خرد بدور و غیر قابل قبول خواهد بود که گفته شود پیامبر اسلام درباره اساسی ترین مسئله حکومت اسلامی یعنی مسئله رهبری، پس از خود هیچ گونه اظهار نظری نکرده و از کنار چنین مسئله مهمی که همه مسائل اسلام و آینده دعوت او به آن گره خورده است بی تفاوت گذاشته و آینده امت و حکومت را به دست گردباد ویرانگر فتنه و فساد و انحراف و گمراهی سپرده است، روی این جهت راه موافق حکم عقل، این است که پیشوایی انقلاب برای حفظ آینده انقلاب، خود، مرجعیت دینی و رهبری سیاسی امت را تعیین کند. دلایل قطعی فراوانی از آیات و روایات وجود دارد که آن حضرت به دستور خداوند متعال، امام و رهبر آینده است و انقلاب و خلیفه و جانشین بعد از خود را تعیین کرده است.
حال جا دارد این پرسش مطرح شود، اگر تعیین رهبری و امامت به دستور خداوند متعال بوده، و در اعتقاد شیعه امامت جزء اصول دین و اهمیت آن همپایه توحید و نبوت و معاد است،چرا مسئله امامت و جانشینی امام علی و یازده امام بعد از ایشان، به صراحت در قرآن بیان نشده تا در میان امت اسلام شکافی ایجاد نشود... .
پاسخ این سؤال را در چند محور می توان ارائه داد:
1. اگر اسم امام علی ـ علیه السلام ـ و امامت و جانشینی وی و یازده امام بعد از ایشان، به صراحت و وضوح در قرآن بیان می شد دشمنان کینه توز و منافق آن حضرت مبادرت به تغییر قرآن و تحریف آیات آن می کردند، فلذا خداوند متعال که حافظ قرآن است به منظور حفظ قرآن از تحریف، در آیات متعدد از قرآن که درباره علی ـ علیه السلام ـ و خلافت و جانشینی او نازل شده به کنایه و اشاره بسنده کرده است، زیرا در مثل چنین حالتی کنایه ابلغ از تصریح است، روایت وارده از امام صادق ـ علیه السلام ـ با سند معتبر نیز موید همین معنا است، راوی به امام عرض می کند چرا اسم علی ـ علیه السلام ـ به صراحت در قرآن نیامده است؟ حضرت جواب می دهد، اگر اسم او به صراحت و با تمام وضوح در قرآن می آمد، منافقین اسم او را از قرآن حذف می کردند، و تغییر و تحریفی در قرآن واقع می شد، خداوند که حافظ قرآن «و انا له لحافظون» است، خواسته «با عدم تصریح به اسم علی» قرآن را از تحریف حفظ کند.[1]
امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ در جواب زندیق در مورد آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ...».[2] می فرماید: میان امت هیچ خلافی نیست که به هنگام رکوع هیچ کس، زکات نپرداخته جز یک نفر، که اگر نامش در قرآن به صراحت برده می شد، حتما از آن سقط می شد، و این از جمله رموزی است که ثبت آن را در کتاب برایت ذکر کردم، تا تحریف کنندگان نفهمند و آیه همان طور که هست به دست تو و مانند تو برسد.[3]
2. با توجه به این که از یک سو محتمل بود تصریح به امامت و جانشینی علی ـ علیه السلام ـ و فرزندانش، موجب تحریف قرآن شود، و از سویی دیگر مسئله امامت از اصول دین بوده و در ردیف توحید و نبوت و معاد قرار دارد و باید همانند آنها در قرآن مطرح شود، و از جانب سوم سنت و بنای خداوند حکیم متعال، به فرموده امام صادق ـ علیه السلام ـ : خداوند امتناع دارد که امور عالم را اجرا کند مگر از طریق وسائل و اسباب[4] بر این است که کاروان بشریت را از مسیر و مجرای طبیعی با اسباب وسائل طبیعی با آزادی و اختیار تام و تمام به کمال لایق و سر منزل مقصود برساند، تا به حکم: هر کس هلاک می شود از روی دلیل و بیّنه هلاک شود و هر کس زنده می شود از روی دلیل و بینه زنده بماند.[5] هر فرد با آزادی کامل از روی دلیل راه خود را انتخاب نموده و با اختیار مسیر خود را به سوی هدف (سعادت و شقا در نتیجه بهشت و جهنم) طی نموده و خود را به مقصود نهایی برساند.
شاهد زنده و گواه گویای این مدعا سرگذشت انبیای الهی است که وقتی از جانب خداوند به رسالت مبعوث می شدند از مسیر و مجرای طبیعی و عادی مردم را به سوی خدا و دین او فرا می خواندند، تا مردم با اختیار و آزادی، حق انتخاب داشته، و اگر خواست راه هدایت و سعادت و اگر هم خواست راه ضلالت و شقاوت را اختیار نموده و در همان مسیر حرکت کند.
از این رو پیامبران الهی در مسیر انجام رسالت خویش با کارشکنی ها و سنگ اندازی های کافران و مستکبران مواجه شده وتوفیق نمی یافتند که دین خدا را در میان همه مردم زمان خود پیاده و آنان را هدایت نمایند.
بنابراین بدون تردید بنا و سنت خداوند در مورد حفظ قرآن از تحریف نیز همین بوده که از مسیر و کانال عادی و توسط اسباب طبیعی، کتاب مقدسش را از تحریف نگهدارد، نه از راه اعجاز و اسباب غیر طبیعی، بر اساس این مشی الهی حکیمانه ترین و عاقلانه ترین تدبیر برای تحقق این منظور این است که سلسله امامت و جانشینی امام علی ـ علیه السلام ـ و امامان بعد از او را به نحو کلی و اشاره در قرآن مطرح نموده و تبیین و توضیح آن را به عهده مفسر و بیان گر قرآن یعنی رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قرار دهد.
خداوند حکیم و دانا بر اساس علم و حکمت بی منتهایش درست از همین شیوه طبیعی برای حفظ قرآن از تحریف استفاده کرده است، زیرا او با علم بی منتهایش می داند که اگر امامت علی و فرزندانش را به صراحت در قرآن مطرح نماید منافقان و آنانی که با آل پیغمبر کمال خصومت و دشمنی را دارند، آن را تحریف خواهند کرد، از این رو بر اساس حکمتش درصدد تدبیر و چاره بر آمده و به بهترین وجه ممکن، یعنی به صورت کلی و اشاره مسئله امامت و جانشینی علی ـ علیه السلام ـ و امامان بعد از او را در قرآن مطرح نموده است، با این تدبیر حکیمانه از مسیر و مجرای عادی و طبیعی هم مسئله امامت را در قرآن مطرح کرده و هم از تحریف قرآن جلوگیری به عمل آورده است، اینجا است که باید گفت: «وَمَکرُواْ وَمَکرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکرِینَ».[6]؛ کفار و منافقان نقشه می کشند و حیله می کنند خداوند نیز برای خنثی کردن نقشه ها و حیله های آنان تدبیر و چاره جویی می کند، خداوند بهترین تدبیر کنندگان است.
از توضیح فوق پاسخ این شبهه که (شما معتقدید که خداوند ترسیده که قرآن را تحریف کنند) نیز روشن شد، زیرا وقتی بنای خداوند بر این است قرآن را طبق وعده ای که داده (ما قرآن را نازل کردیم و آن را حفظ خواهیم کرد).[7] از مجرای عادی و با اسباب طبیعی نگهدارد، حکمت حکیمانه و وفای به وعده تخلف ناپذیر او ایجاب می کند که از تصریح به امامت علی ـ علیه السلام ـ و فرزندانش صرف نظر نموده و به اشاره و اجمال بسنده نماید، بنابراین صرف نظر نمودن خداوند از تصریح و بسنده کردن به اشاره و اجمال از روی حکمت و مصلحت وفای به وعده بوده، نه از باب ترس از تحریف.
افزون بر این، وقتی کفار قریش در صلح حدیبیه شرائط سنگین و دشواری برای صلح قرار دادند، مسلمانان از پذیرفتن آن سرباز زدند و برخی اصولا پیشنهاد صلح را رد کردند، با وجود این رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به موجب وحی الهی با تمام شرائط سنگین و دشواری آن را پذیرفت. اینجا از پرسشگر محترم سؤال می شود که اعتقاد شما در این مورد و موارد مشابه چیست؟
آیا خداوند از کفار قریش ترسیده بود که به رسولش دستور داد تا شرائط صلح آنان را با تمام سنگینی و دشواری بپذیرد؟ هر عقیده و جوابی را که شما در این مورد دارید، عین همان عقیده و جواب را ما در مورد ترس خداوند از تحریف قرآن به شما خواهیم داد.
3. یکی از سنت های قطعی خداوند حکیم متعال این است که ملت ها و امت ها حتی هر فردی را مورد امتحان و آزمایش قرار داده و می دهد، این قرآن است که می فرماید: آیا مردم گمان کردند همین که بگویند (ایمان آوردیم) به حال خود رها می شوند و آزمایش نمی شوند، ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم، باید علم خدا درباره کسانی که راست می گویند و کسانی که دروغ می گویند تحقق یابد.[8]
خداوند حکیم متعال بر اساس این سنت قطعی و حکیمانه، مسئله امامت و جانشینی امام علی ـ علیه السلام ـ و امامان بعد از او را، بدین جهت در قرآن به اجمال و اشاره مطرح کرد و به حکم این که: ما قرآن را بر تو نازل نمودیم تا تو آنچه را برای مردم نازل شده تبیین و توضیح دهی[9]، تبیین و توضیح آن را به عهده مفسر و بیان گر آن یعنی رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قرار داد، تا بدین وسیله میزان ایمان و مرتبه باور و اعتقاد مسلمانان و پیروان، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نسبت به خدا و پیغمبر مشخص ساخته و آشکار سازد که چه کسانی ایمان در زوایایی وجود و اعماق جان آنان رسوخ نموده و یا کمال میل و رغبت در برابر دستورات خدا و پیغمبر تسلیم محض و مطیع بی چون و چرا بوده و بدون هیچ عذر و بهانه آن را پذیرفته و مخلصانه از آنها اطاعت و پیروی می نمایند.
و در مقابل چه کسانی قلب بیمار دارند، خدا بر بیماری آن بیفزاید، و به حسب ظاهر به منظور حفظ جان و مال ادعای اسلام و ایمان و اطاعت و پیروی دارند ولی در واقع رسوبات افکار جاهلیت جسم و جان آنان را تسخیر نموده و کماکان آنان را به سوی گمراهی و نفاق سوق داده و دنبال فرصت و بهانه می گردند، و بهانه های واهی و اغراض نفسانی وساوس شیطانی در مقابل خود و پیغمبر قد بر افراشته و از دستورات آنان سرباز زده و به مخالفت بر می خیزند.
به تعبیر روشن تر، خداوند مسئله امامت و جانشینی امام علی ـ علیه السلام ـ و امامان بعد از او را به اجمال و اشاره در قرآن مطرح و بیان و توضیح را به عهده رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قرار داد، تا بدین وسیله صف مؤمنان به خدا و پیغمبر را از مشرکان و موافقان را از منافقان و تصدیق کنندگان را از تکذیب کنندگان و راستگویان را از دروغگویان و دوستان را از دشمنان و بالاخره پاکان را از ناپاکان جدا و متمایز سازد.
این عین همان چیزی است که قرآن در مورد امتحان مسلمانان در مسئله تغییر قبله بیان داشته می فرمایند: ما هم چنان شما مسلمانان را امت معتدل قرار دادیم تا گواه و دلیل مردم باشید و پیغمبر هم گواه و دلیل شما باشد، ما قبله ای که بر آن بودی تغییر ندادیم مگر برای این که گروهی را که از پیغمبر پیروی می کنند از آنانی که به مخالفت با او بر می خیزند جدا سازیم و این تغییر قبله بسی سنگین و بزرگ جلوه کرد، جز در نظر کسانی که خداوند آنان را هدایت کرده است... .[10]
از این رو وقتی رسول مکرم اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بر اساس تفسیر آیات و به موجب وحی الهی مسئله امامت و جانشینی علی ـ علیه السلام ـ و امامان بعد از او را مطرح نمود، با دو صف و گروه با واکنش های متفاوت مواجه شد؛
1. صف دوستان و تصدیق کنندگان و موافقان و راستگویان و پیروان، خدا و پیغمبر، این گروه بدون هیچ بهانه امامت امام علی ـ علیه السلام ـ و جانشیان او را از جان و دل پذیرفتند.
2. صف مشرکان و منافقان و تکذیب کنندگان و مخالفان و دشمنان خدا و پیغمبر، این گروه به بهانه این که امامت علی در قرآن نیامده در برابر دستور خدا و پیغمبر به مخالفت برخاسته و مسئله امامت و جانشینی امامان منتخب و منصوب از سوی خدا و پیغمبر را انکار کردند، به این ترتیب صف مخالفان و موافقان خدا و پیغمبر از هم جدا شدند.
از مسئله تغییر قبله و آزمایش مسلمانان، به خوبی پاسخ این شبهه که اگر امامت و جانشینی امام علی ـ علیه السلام ـ و امامان بعد از او به صراحت در قرآن می آمد همه مسلمانان آن را می پذیرفتند و اختلافی در میان امت رخ نمی داد، نیز روشن شد، زیرا هیچ ملازمه بین صریح آمدن چیزی در قرآن و پذیرفتن و اتحاد مسلمانان وجود ندارد، اگر چنین ملازمه وجود می داشت نباید مسلمانان در مسئله تغییر قبله به دو دسته موافق و مخالف با رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تقسیم می شدند، چون تغییر قبله با تمام صراحت در قرآن مجید آمده است، بنابراین وقتی اصولا بنای مسلمانان بر انکار و عدم پذیرش باشد مسئله تصریح قرآن را نیز ردّ و انکار می کنند، روی این حساب اگر مسئله امامت و جانشینی امام علی ـ علیه السلام ـ و امامان ـ علیهم السلام ـ بعد از او با تمام وضوح و صراحت در قرآن ذکر می شد، باز هم همان هایی که به بهانه نیامدن در قرآن از پذیرفتن آن سرباز زده و انکار کردند، سرباز می زدند و انکار می کردند.
چنان که آیات حج تمتع و ازدواج موقت را که با صراحت و وضوح تمام در قرآن آمده است، انکار کردند.
خداوند در مورد حج تمتّع می فرماید: «...فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ...».[11]؛ پس هر کس بعد از انجام عمره به حج بپردازد، هر چه میسر شد قربانی کند... و نیز در مورد اذدواج موقت می فرماید: «...فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً...».[12] هر یک از زنان که از آنان برخوردار شدید، واجب است مهر ایشان را که مزد آنان می باشد به آنها بدهید.
با این وجود چون بنا بر عصیان و طغیان بوده نه اطاعت و قبول، خلیفه دوم در زمان خلافت اش با کمال صراحت و بی پروایی روی منبر اعلام می کند: «متعتان کانتا علی عهد رسول الله و انا انهی عنهما و اعاقب علیهما؛ متعة الحج و متعة النساء».[13]
دو متعه در زمان پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود، و من از آن جلوگیری خواهم کرد، و مرتکب آنها را مجازات می کنم، حج تمتّع و ازدواج موقت. از آن روز به بعد این دو حکم الهی با تمام صراحتی که در قرآن دارد، از سوی اهل سنت مورد انکار قرار گرفته و حکم خدا زیر پا گذاشته شد.
همان طور که در مورد خلافت و جانشینی امام علی ـ علیه السلام ـ نیز، ابن عباس از عمربن خطاب نقل می کند که عمر از من پرسید، ابن عباس می دانی وقتی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قلم و دوات خواست، می خواست چه بنویسد؟ من خود را به نفهمی زده گفتم نمی دانم، عمر گفت: من می دانستم، می خواست خلافت و امارت علی را بنویسد، ولی من به خاطر ترس از فتنه نگذاشتم.[14] بنابراین همان فتنه که نگذاشت پیغمبر با صراحت نام و خلافت علی ـ علیه السلام ـ را روی کاغذ به عنوان سند زنده بنویسد، همان فتنه باعث شد که خدای پیغمبر با صراحت نام و امامت علی ـ علیه السلام ـ را در قرآن نیاورد.
4. خداوند متعال هر چند به دلایل فوق سلسله امامت و جانشینی علی ـ علیه السلام ـ و امامان ـ علیهم السلام ـ بعد از او را، به صراحت در قرآن نیاورده است، لکن در آیات فراوان آن را به صورت کلی و اوصاف و ویژگی های منحصر به فرد که جز بر علی و فرزندان او قابل تطبیق نیست مطرح کرده است، که به برخی از آنها اشاره می شود: ابو بصیر می گوید از امام صادق ـ علیه السلام ـ از آیه: «...أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ...».[15] سؤال کردم حضرت فرمود: آیه درباره علی بن ابی طالب و حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ نازل شده است (یعنی مراد از صاحبان امر این ها هستند) عرض کردم مردم می گویند: چرا در قرآن از علی و و اهل بیتش اسم برده نشده است،حضرت فرمود: به آنها بگوئید نماز بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نازل شد و خداوند از (عدد رکعات آن که) سه رکعت است یا چهار اسم نبرد، تا رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آن را برای مردم تفسیر و تبیین کرد، و زکات نازل شد و نام برده نشد که از چهل درهم یک درهم زکات بدهند و رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آن را تفسیر کرد، و حج نازل شد و گفته شد که هفت بار طواف کند، تا رسول خدا ـ آن را بیان و تفسیر کرد، و آیه «...أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ...» درباره علی و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ نازل شد و رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در مورد علی ـ علیه السلام ـ فرمود: هر که من مولای اویم این علی مولای او است... .[16]
ب: در تفاسیر اهل سنت مانند تفسیر طبری، ج6، ص186، اسباب النزول واحدی، ص133 ـ 134.
شواهد التنزیل حاکم حسکانی، ج1، ص161 ـ 161.
انساب الاشراف بلاذری، ج1، ص225.
غرائب القرآن نیشابوری، ج6، ص167.
الدر المنثور سیوطی، ج2، ص293، از ابن عباس و ابی ذر و انس بن مالک و امام علی و دیگران روایت شده که آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ رَاکعُونَ».[17] در شأن علی ـ علیه السلام ـ نازل شده است.[18]
آیاتی دیگری نیز وجود دارد که فهرست برخی آنان از این قرار است:
1. «...إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکلِّ قَوْمٍ هَادٍ».[19]
2. «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا».[20]
3. «...قُل لَّا أَسْأَلُکمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی...».[21]
4. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ».[22]
5. «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْک مِن رَّبِّک وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ...».[23]
6. «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا...».[24]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج2، علی اصغر رضوانی.
2ـ فرائد السمطین،ج2، ابراهیم بن محمد حموینی.
3ـ معالم المدرستین، ج2، علامه مرتضی عسکری.
پاورقی ها:
[1]. میلانی، سید علی، آیة الولایة، قم، مرکز الابحاث العقائدیه، 1421ق، ص36.
[2]. مائده / 55.
[3]. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ترجمه بهزاد جعفری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1385ش، ج1، ص569.
[4]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363ش، ج1، ص183.
[5]. انفال / 42.
[6]. آل عمران / 54.
[7]. حجر / 9.
[8]. عنکبوت / 2 ـ 3.
[9]. نحل / 44.
[10]. بقره / 143.
[11]. بقره / 195.
[12]. نساء / 24.
[13]. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1420ق، ج5، ص167 و ج10، ص50؛ قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، بیروت، داراحیاء العربی، 1405ق، ج2، ص392.
[14]. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، قم، موسسه اسماعیلیان للطباعة و النشر و التوزیع، 1378ش، ج12، ص83.
[15]. نساء / 59.
[16]. بروجردی، آقا حسین، جامع احادیث الشیعه، قم، المطبعة العلمیة، 1399ش، ج1، ص186.
[17]. مائده / 55.
[18]. عسکری، مرتضی، معالم المدرستین، بیروت، موسسه النعمان للطباعة و النشر و التوزیع، 1410ق، ج1، ص308.
[19]. رعد / 13.
[20]. دهر / 8 ـ 9.
[21]. شوری / 23.
[22]. توبه / 119.
[23]. مائده / 67.
[24]. احزاب / 33.
مسئله رسالت پیامبر اسلام و انقلاب عظیمی که به رهبری او برای نخستین بار در جهان تحقق یافت، تشکیل حکومتی بر اساس وحی با هدف تکامل انسان بود، این انقلاب بزرگ در دوران حیات رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ با همه دشواری هایی که در پیش رو داشت، گام های اساسی و بلندی در راستای تحقق آن فلسفه و هدف برداشت، لکن برای رسیدن به این هدف، می بایست ادامه می یافت و به دوران پس از رحلت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پیوند می خورد و تا واقعه قیامت مشعل دار هدایت همه انسان ها گردد، اصلی ترین عامل این پیوند مسئله رهبری است که سرنوشت همه مسائل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و... با آن گره خورده است، رحلت آن بزرگوار ناگهانی نبوده بلکه از پیشترها وفات خود را پیش بینی کرده و در حجة الوداع از آن خبر داد، بنابراین اگر پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را بدون ارتباط با مبدء وحی یک رهبر عادی فرض کنیم باز هم می بایست برای آینده انقلاب و اهداف بلند دعوتش در مورد مسئله رهبری، سیاست و برنامه مشخص ارائه می داد، زیرا رها کردن انقلاب نوپا، بدون برنامه ریزی صحیح برای رهبری آینده آن نوعی اقدام برای انهدام است، بنابراین بسیار از خرد بدور و غیر قابل قبول خواهد بود که گفته شود پیامبر اسلام درباره اساسی ترین مسئله حکومت اسلامی یعنی مسئله رهبری، پس از خود هیچ گونه اظهار نظری نکرده و از کنار چنین مسئله مهمی که همه مسائل اسلام و آینده دعوت او به آن گره خورده است بی تفاوت گذاشته و آینده امت و حکومت را به دست گردباد ویرانگر فتنه و فساد و انحراف و گمراهی سپرده است، روی این جهت راه موافق حکم عقل، این است که پیشوایی انقلاب برای حفظ آینده انقلاب، خود، مرجعیت دینی و رهبری سیاسی امت را تعیین کند. دلایل قطعی فراوانی از آیات و روایات وجود دارد که آن حضرت به دستور خداوند متعال، امام و رهبر آینده است و انقلاب و خلیفه و جانشین بعد از خود را تعیین کرده است.
حال جا دارد این پرسش مطرح شود، اگر تعیین رهبری و امامت به دستور خداوند متعال بوده، و در اعتقاد شیعه امامت جزء اصول دین و اهمیت آن همپایه توحید و نبوت و معاد است،چرا مسئله امامت و جانشینی امام علی و یازده امام بعد از ایشان، به صراحت در قرآن بیان نشده تا در میان امت اسلام شکافی ایجاد نشود... .
پاسخ این سؤال را در چند محور می توان ارائه داد:
1. اگر اسم امام علی ـ علیه السلام ـ و امامت و جانشینی وی و یازده امام بعد از ایشان، به صراحت و وضوح در قرآن بیان می شد دشمنان کینه توز و منافق آن حضرت مبادرت به تغییر قرآن و تحریف آیات آن می کردند، فلذا خداوند متعال که حافظ قرآن است به منظور حفظ قرآن از تحریف، در آیات متعدد از قرآن که درباره علی ـ علیه السلام ـ و خلافت و جانشینی او نازل شده به کنایه و اشاره بسنده کرده است، زیرا در مثل چنین حالتی کنایه ابلغ از تصریح است، روایت وارده از امام صادق ـ علیه السلام ـ با سند معتبر نیز موید همین معنا است، راوی به امام عرض می کند چرا اسم علی ـ علیه السلام ـ به صراحت در قرآن نیامده است؟ حضرت جواب می دهد، اگر اسم او به صراحت و با تمام وضوح در قرآن می آمد، منافقین اسم او را از قرآن حذف می کردند، و تغییر و تحریفی در قرآن واقع می شد، خداوند که حافظ قرآن «و انا له لحافظون» است، خواسته «با عدم تصریح به اسم علی» قرآن را از تحریف حفظ کند.[1]
امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ در جواب زندیق در مورد آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ...».[2] می فرماید: میان امت هیچ خلافی نیست که به هنگام رکوع هیچ کس، زکات نپرداخته جز یک نفر، که اگر نامش در قرآن به صراحت برده می شد، حتما از آن سقط می شد، و این از جمله رموزی است که ثبت آن را در کتاب برایت ذکر کردم، تا تحریف کنندگان نفهمند و آیه همان طور که هست به دست تو و مانند تو برسد.[3]
2. با توجه به این که از یک سو محتمل بود تصریح به امامت و جانشینی علی ـ علیه السلام ـ و فرزندانش، موجب تحریف قرآن شود، و از سویی دیگر مسئله امامت از اصول دین بوده و در ردیف توحید و نبوت و معاد قرار دارد و باید همانند آنها در قرآن مطرح شود، و از جانب سوم سنت و بنای خداوند حکیم متعال، به فرموده امام صادق ـ علیه السلام ـ : خداوند امتناع دارد که امور عالم را اجرا کند مگر از طریق وسائل و اسباب[4] بر این است که کاروان بشریت را از مسیر و مجرای طبیعی با اسباب وسائل طبیعی با آزادی و اختیار تام و تمام به کمال لایق و سر منزل مقصود برساند، تا به حکم: هر کس هلاک می شود از روی دلیل و بیّنه هلاک شود و هر کس زنده می شود از روی دلیل و بینه زنده بماند.[5] هر فرد با آزادی کامل از روی دلیل راه خود را انتخاب نموده و با اختیار مسیر خود را به سوی هدف (سعادت و شقا در نتیجه بهشت و جهنم) طی نموده و خود را به مقصود نهایی برساند.
شاهد زنده و گواه گویای این مدعا سرگذشت انبیای الهی است که وقتی از جانب خداوند به رسالت مبعوث می شدند از مسیر و مجرای طبیعی و عادی مردم را به سوی خدا و دین او فرا می خواندند، تا مردم با اختیار و آزادی، حق انتخاب داشته، و اگر خواست راه هدایت و سعادت و اگر هم خواست راه ضلالت و شقاوت را اختیار نموده و در همان مسیر حرکت کند.
از این رو پیامبران الهی در مسیر انجام رسالت خویش با کارشکنی ها و سنگ اندازی های کافران و مستکبران مواجه شده وتوفیق نمی یافتند که دین خدا را در میان همه مردم زمان خود پیاده و آنان را هدایت نمایند.
بنابراین بدون تردید بنا و سنت خداوند در مورد حفظ قرآن از تحریف نیز همین بوده که از مسیر و کانال عادی و توسط اسباب طبیعی، کتاب مقدسش را از تحریف نگهدارد، نه از راه اعجاز و اسباب غیر طبیعی، بر اساس این مشی الهی حکیمانه ترین و عاقلانه ترین تدبیر برای تحقق این منظور این است که سلسله امامت و جانشینی امام علی ـ علیه السلام ـ و امامان بعد از او را به نحو کلی و اشاره در قرآن مطرح نموده و تبیین و توضیح آن را به عهده مفسر و بیان گر قرآن یعنی رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قرار دهد.
خداوند حکیم و دانا بر اساس علم و حکمت بی منتهایش درست از همین شیوه طبیعی برای حفظ قرآن از تحریف استفاده کرده است، زیرا او با علم بی منتهایش می داند که اگر امامت علی و فرزندانش را به صراحت در قرآن مطرح نماید منافقان و آنانی که با آل پیغمبر کمال خصومت و دشمنی را دارند، آن را تحریف خواهند کرد، از این رو بر اساس حکمتش درصدد تدبیر و چاره بر آمده و به بهترین وجه ممکن، یعنی به صورت کلی و اشاره مسئله امامت و جانشینی علی ـ علیه السلام ـ و امامان بعد از او را در قرآن مطرح نموده است، با این تدبیر حکیمانه از مسیر و مجرای عادی و طبیعی هم مسئله امامت را در قرآن مطرح کرده و هم از تحریف قرآن جلوگیری به عمل آورده است، اینجا است که باید گفت: «وَمَکرُواْ وَمَکرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکرِینَ».[6]؛ کفار و منافقان نقشه می کشند و حیله می کنند خداوند نیز برای خنثی کردن نقشه ها و حیله های آنان تدبیر و چاره جویی می کند، خداوند بهترین تدبیر کنندگان است.
از توضیح فوق پاسخ این شبهه که (شما معتقدید که خداوند ترسیده که قرآن را تحریف کنند) نیز روشن شد، زیرا وقتی بنای خداوند بر این است قرآن را طبق وعده ای که داده (ما قرآن را نازل کردیم و آن را حفظ خواهیم کرد).[7] از مجرای عادی و با اسباب طبیعی نگهدارد، حکمت حکیمانه و وفای به وعده تخلف ناپذیر او ایجاب می کند که از تصریح به امامت علی ـ علیه السلام ـ و فرزندانش صرف نظر نموده و به اشاره و اجمال بسنده نماید، بنابراین صرف نظر نمودن خداوند از تصریح و بسنده کردن به اشاره و اجمال از روی حکمت و مصلحت وفای به وعده بوده، نه از باب ترس از تحریف.
افزون بر این، وقتی کفار قریش در صلح حدیبیه شرائط سنگین و دشواری برای صلح قرار دادند، مسلمانان از پذیرفتن آن سرباز زدند و برخی اصولا پیشنهاد صلح را رد کردند، با وجود این رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به موجب وحی الهی با تمام شرائط سنگین و دشواری آن را پذیرفت. اینجا از پرسشگر محترم سؤال می شود که اعتقاد شما در این مورد و موارد مشابه چیست؟
آیا خداوند از کفار قریش ترسیده بود که به رسولش دستور داد تا شرائط صلح آنان را با تمام سنگینی و دشواری بپذیرد؟ هر عقیده و جوابی را که شما در این مورد دارید، عین همان عقیده و جواب را ما در مورد ترس خداوند از تحریف قرآن به شما خواهیم داد.
3. یکی از سنت های قطعی خداوند حکیم متعال این است که ملت ها و امت ها حتی هر فردی را مورد امتحان و آزمایش قرار داده و می دهد، این قرآن است که می فرماید: آیا مردم گمان کردند همین که بگویند (ایمان آوردیم) به حال خود رها می شوند و آزمایش نمی شوند، ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم، باید علم خدا درباره کسانی که راست می گویند و کسانی که دروغ می گویند تحقق یابد.[8]
خداوند حکیم متعال بر اساس این سنت قطعی و حکیمانه، مسئله امامت و جانشینی امام علی ـ علیه السلام ـ و امامان بعد از او را، بدین جهت در قرآن به اجمال و اشاره مطرح کرد و به حکم این که: ما قرآن را بر تو نازل نمودیم تا تو آنچه را برای مردم نازل شده تبیین و توضیح دهی[9]، تبیین و توضیح آن را به عهده مفسر و بیان گر آن یعنی رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قرار داد، تا بدین وسیله میزان ایمان و مرتبه باور و اعتقاد مسلمانان و پیروان، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نسبت به خدا و پیغمبر مشخص ساخته و آشکار سازد که چه کسانی ایمان در زوایایی وجود و اعماق جان آنان رسوخ نموده و یا کمال میل و رغبت در برابر دستورات خدا و پیغمبر تسلیم محض و مطیع بی چون و چرا بوده و بدون هیچ عذر و بهانه آن را پذیرفته و مخلصانه از آنها اطاعت و پیروی می نمایند.
و در مقابل چه کسانی قلب بیمار دارند، خدا بر بیماری آن بیفزاید، و به حسب ظاهر به منظور حفظ جان و مال ادعای اسلام و ایمان و اطاعت و پیروی دارند ولی در واقع رسوبات افکار جاهلیت جسم و جان آنان را تسخیر نموده و کماکان آنان را به سوی گمراهی و نفاق سوق داده و دنبال فرصت و بهانه می گردند، و بهانه های واهی و اغراض نفسانی وساوس شیطانی در مقابل خود و پیغمبر قد بر افراشته و از دستورات آنان سرباز زده و به مخالفت بر می خیزند.
به تعبیر روشن تر، خداوند مسئله امامت و جانشینی امام علی ـ علیه السلام ـ و امامان بعد از او را به اجمال و اشاره در قرآن مطرح و بیان و توضیح را به عهده رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قرار داد، تا بدین وسیله صف مؤمنان به خدا و پیغمبر را از مشرکان و موافقان را از منافقان و تصدیق کنندگان را از تکذیب کنندگان و راستگویان را از دروغگویان و دوستان را از دشمنان و بالاخره پاکان را از ناپاکان جدا و متمایز سازد.
این عین همان چیزی است که قرآن در مورد امتحان مسلمانان در مسئله تغییر قبله بیان داشته می فرمایند: ما هم چنان شما مسلمانان را امت معتدل قرار دادیم تا گواه و دلیل مردم باشید و پیغمبر هم گواه و دلیل شما باشد، ما قبله ای که بر آن بودی تغییر ندادیم مگر برای این که گروهی را که از پیغمبر پیروی می کنند از آنانی که به مخالفت با او بر می خیزند جدا سازیم و این تغییر قبله بسی سنگین و بزرگ جلوه کرد، جز در نظر کسانی که خداوند آنان را هدایت کرده است... .[10]
از این رو وقتی رسول مکرم اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بر اساس تفسیر آیات و به موجب وحی الهی مسئله امامت و جانشینی علی ـ علیه السلام ـ و امامان بعد از او را مطرح نمود، با دو صف و گروه با واکنش های متفاوت مواجه شد؛
1. صف دوستان و تصدیق کنندگان و موافقان و راستگویان و پیروان، خدا و پیغمبر، این گروه بدون هیچ بهانه امامت امام علی ـ علیه السلام ـ و جانشیان او را از جان و دل پذیرفتند.
2. صف مشرکان و منافقان و تکذیب کنندگان و مخالفان و دشمنان خدا و پیغمبر، این گروه به بهانه این که امامت علی در قرآن نیامده در برابر دستور خدا و پیغمبر به مخالفت برخاسته و مسئله امامت و جانشینی امامان منتخب و منصوب از سوی خدا و پیغمبر را انکار کردند، به این ترتیب صف مخالفان و موافقان خدا و پیغمبر از هم جدا شدند.
از مسئله تغییر قبله و آزمایش مسلمانان، به خوبی پاسخ این شبهه که اگر امامت و جانشینی امام علی ـ علیه السلام ـ و امامان بعد از او به صراحت در قرآن می آمد همه مسلمانان آن را می پذیرفتند و اختلافی در میان امت رخ نمی داد، نیز روشن شد، زیرا هیچ ملازمه بین صریح آمدن چیزی در قرآن و پذیرفتن و اتحاد مسلمانان وجود ندارد، اگر چنین ملازمه وجود می داشت نباید مسلمانان در مسئله تغییر قبله به دو دسته موافق و مخالف با رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تقسیم می شدند، چون تغییر قبله با تمام صراحت در قرآن مجید آمده است، بنابراین وقتی اصولا بنای مسلمانان بر انکار و عدم پذیرش باشد مسئله تصریح قرآن را نیز ردّ و انکار می کنند، روی این حساب اگر مسئله امامت و جانشینی امام علی ـ علیه السلام ـ و امامان ـ علیهم السلام ـ بعد از او با تمام وضوح و صراحت در قرآن ذکر می شد، باز هم همان هایی که به بهانه نیامدن در قرآن از پذیرفتن آن سرباز زده و انکار کردند، سرباز می زدند و انکار می کردند.
چنان که آیات حج تمتع و ازدواج موقت را که با صراحت و وضوح تمام در قرآن آمده است، انکار کردند.
خداوند در مورد حج تمتّع می فرماید: «...فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ...».[11]؛ پس هر کس بعد از انجام عمره به حج بپردازد، هر چه میسر شد قربانی کند... و نیز در مورد اذدواج موقت می فرماید: «...فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً...».[12] هر یک از زنان که از آنان برخوردار شدید، واجب است مهر ایشان را که مزد آنان می باشد به آنها بدهید.
با این وجود چون بنا بر عصیان و طغیان بوده نه اطاعت و قبول، خلیفه دوم در زمان خلافت اش با کمال صراحت و بی پروایی روی منبر اعلام می کند: «متعتان کانتا علی عهد رسول الله و انا انهی عنهما و اعاقب علیهما؛ متعة الحج و متعة النساء».[13]
دو متعه در زمان پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود، و من از آن جلوگیری خواهم کرد، و مرتکب آنها را مجازات می کنم، حج تمتّع و ازدواج موقت. از آن روز به بعد این دو حکم الهی با تمام صراحتی که در قرآن دارد، از سوی اهل سنت مورد انکار قرار گرفته و حکم خدا زیر پا گذاشته شد.
همان طور که در مورد خلافت و جانشینی امام علی ـ علیه السلام ـ نیز، ابن عباس از عمربن خطاب نقل می کند که عمر از من پرسید، ابن عباس می دانی وقتی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قلم و دوات خواست، می خواست چه بنویسد؟ من خود را به نفهمی زده گفتم نمی دانم، عمر گفت: من می دانستم، می خواست خلافت و امارت علی را بنویسد، ولی من به خاطر ترس از فتنه نگذاشتم.[14] بنابراین همان فتنه که نگذاشت پیغمبر با صراحت نام و خلافت علی ـ علیه السلام ـ را روی کاغذ به عنوان سند زنده بنویسد، همان فتنه باعث شد که خدای پیغمبر با صراحت نام و امامت علی ـ علیه السلام ـ را در قرآن نیاورد.
4. خداوند متعال هر چند به دلایل فوق سلسله امامت و جانشینی علی ـ علیه السلام ـ و امامان ـ علیهم السلام ـ بعد از او را، به صراحت در قرآن نیاورده است، لکن در آیات فراوان آن را به صورت کلی و اوصاف و ویژگی های منحصر به فرد که جز بر علی و فرزندان او قابل تطبیق نیست مطرح کرده است، که به برخی از آنها اشاره می شود: ابو بصیر می گوید از امام صادق ـ علیه السلام ـ از آیه: «...أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ...».[15] سؤال کردم حضرت فرمود: آیه درباره علی بن ابی طالب و حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ نازل شده است (یعنی مراد از صاحبان امر این ها هستند) عرض کردم مردم می گویند: چرا در قرآن از علی و و اهل بیتش اسم برده نشده است،حضرت فرمود: به آنها بگوئید نماز بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نازل شد و خداوند از (عدد رکعات آن که) سه رکعت است یا چهار اسم نبرد، تا رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آن را برای مردم تفسیر و تبیین کرد، و زکات نازل شد و نام برده نشد که از چهل درهم یک درهم زکات بدهند و رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آن را تفسیر کرد، و حج نازل شد و گفته شد که هفت بار طواف کند، تا رسول خدا ـ آن را بیان و تفسیر کرد، و آیه «...أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ...» درباره علی و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ نازل شد و رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در مورد علی ـ علیه السلام ـ فرمود: هر که من مولای اویم این علی مولای او است... .[16]
ب: در تفاسیر اهل سنت مانند تفسیر طبری، ج6، ص186، اسباب النزول واحدی، ص133 ـ 134.
شواهد التنزیل حاکم حسکانی، ج1، ص161 ـ 161.
انساب الاشراف بلاذری، ج1، ص225.
غرائب القرآن نیشابوری، ج6، ص167.
الدر المنثور سیوطی، ج2، ص293، از ابن عباس و ابی ذر و انس بن مالک و امام علی و دیگران روایت شده که آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ رَاکعُونَ».[17] در شأن علی ـ علیه السلام ـ نازل شده است.[18]
آیاتی دیگری نیز وجود دارد که فهرست برخی آنان از این قرار است:
1. «...إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکلِّ قَوْمٍ هَادٍ».[19]
2. «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا».[20]
3. «...قُل لَّا أَسْأَلُکمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی...».[21]
4. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ».[22]
5. «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْک مِن رَّبِّک وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ...».[23]
6. «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکمْ تَطْهِیرًا...».[24]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج2، علی اصغر رضوانی.
2ـ فرائد السمطین،ج2، ابراهیم بن محمد حموینی.
3ـ معالم المدرستین، ج2، علامه مرتضی عسکری.
پاورقی ها:
[1]. میلانی، سید علی، آیة الولایة، قم، مرکز الابحاث العقائدیه، 1421ق، ص36.
[2]. مائده / 55.
[3]. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ترجمه بهزاد جعفری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1385ش، ج1، ص569.
[4]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363ش، ج1، ص183.
[5]. انفال / 42.
[6]. آل عمران / 54.
[7]. حجر / 9.
[8]. عنکبوت / 2 ـ 3.
[9]. نحل / 44.
[10]. بقره / 143.
[11]. بقره / 195.
[12]. نساء / 24.
[13]. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1420ق، ج5، ص167 و ج10، ص50؛ قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، بیروت، داراحیاء العربی، 1405ق، ج2، ص392.
[14]. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، قم، موسسه اسماعیلیان للطباعة و النشر و التوزیع، 1378ش، ج12، ص83.
[15]. نساء / 59.
[16]. بروجردی، آقا حسین، جامع احادیث الشیعه، قم، المطبعة العلمیة، 1399ش، ج1، ص186.
[17]. مائده / 55.
[18]. عسکری، مرتضی، معالم المدرستین، بیروت، موسسه النعمان للطباعة و النشر و التوزیع، 1410ق، ج1، ص308.
[19]. رعد / 13.
[20]. دهر / 8 ـ 9.
[21]. شوری / 23.
[22]. توبه / 119.
[23]. مائده / 67.
[24]. احزاب / 33.