پرسش :
تعالیم و موضوعات مطرح شده در سوره نساء به صورت خلاصه و فشرده چیست؟
پاسخ :
سورهٔ نساء 176 آیه دارد، و در مدینه نازل شده است؛ یعنى زمانی که پیامبر اسلام(ص) دست اندر کار تأسیس حکومت اسلامى و ایجاد یک جامعهٔ سالم انسانى شد؛ به همین دلیل بسیارى از قوانینى که در سالم سازى جامعه مؤثر است، در این سوره نازل شده است.
علت اینکه نام «النساء» (یعنى زنان) براى این سوره برگزیده شد، آن است که در آغاز آن از حقوق زن و سپس از رابطه زن با مرد و از جنبههاى مختلف زندگى زن سخن گفته شده است.
از آنجا که در مکتب اسلام شخصیت و جایگاه زن مورد توجه قرار گرفته، ضرورى مىنمود که در یکى از سورههاى قرآن به مسائل زنان بپردازد و سوره النساء به سبب جنبههاى اجتماعى آن بهترین مکان براى بحث درباره زنان است.
مسائل و موضوعات سوره نساء
این سوره در بردارنده چهار موضوع عمده است:
۱. در این سوره از آیه نخست تا آیه 25، سپس از آیه 33 تا 35، آنگاه از آیه 127 تا 130 همچنین در آخرین آیه، از حقوق زن بحث شده است -و به مناسبت از حقوق یتیمان و سفیهان- نیز از شیوه تقسیم ارث میان مرد و زن، شهادت باطل(به اکراه) در نزد وارث زن، سلب حقوق زن در مهر و حرمت ازدواج با زنان معینى که از آن جمله همسر پدر است. آنگاه سخن در باب سیطره مرد بر زن در حدود شریعت، و در باب زنان فاضله، و صلح میان زن و شوهر، رعایت عدالت و گرایش به واقعیت در تشکیل خانواده و سرانجام در بعضى موارد ارث است.
۲. موضوع دیگرى که در آیات 26تا 32 از آن بحث مىشود مربوط به احترام و ارزش مال و جان آدمى و ضرورت حفاظت از آنها و عواملى است که آدمیان را وا مىدارد که به مال و یا جان دیگرى دست تجاوز دراز کنند؛ مانند جهل و حسد.
۳. سومین موضوع که در این سوره، در آیات 36- 40 مورد بحث واقع شده، ضرورت احسان در حق ضعیفان، حرمت بخل و انفاق مال از روى ریا است.
۴. امّا موضوع اصلى که بیشتر آیات سوره نساء از آن سخن مىگوید؛ موضوع حکومت اسلامى در تمام جنبههای آن است، به عنوان مثال:
در آیات 41 و 42 سخن از این است که پیامبر بر امت خود شاهد، یعنى حاکم است و عصیان در برابر او حرام است و نیز شهادت را نباید کتمان نمود.
در آیات 44- 57 به طور تفصیل از نقش علم در اقامۀ حق و مسئولیت دانشمندان در اداى امانت دانش، از طریق بیان حقایق بدون تغییر و تحریف بحث میکند، نیز جریمه دروغ بستن بر خدا، همچنین بیان صفات نکوهیده این افراد. در این آیات پرده از روى تقلّبشان برداشته مىشود و نیّات فاسدشان را برملا میکند.
در آیات 58- 70 سخن از ارزشهایى است که سیاست اسلامى بر آن متّکى است، برجسته ترین آنها ادای امانت (اداى حقوق مردم) و داورى به عدالت است.
آنگاه در همین آیات از فرمانبردارى پیامبر و اولو الامر و حرمت فرمانبردارى از طاغوت و صفت کسانى که از طاغوت پیروى مىکنند سخن گفته شده است. قرآن این گروه را که پیرو طاغوتاند منافقان نامیده؛ زیرا منافقان همواره از فرمانبردارى پیامبر اسلام(ص) در جنگها سر باز میزدند و مىگریختند. سپس بحث در ارزش دفاع از مستضعفان است.
در سیاست اسلامى. آیات 77- 79 و نیز آیات 80- 87 دو موضوع را در بردارند.
اول. ضرورت انضباط در جنگ و فرمانبردارى از هر فرمانى که از سوى فرماندهان صادر مى شود.
دوم. نقش فرمانده و سردار سپاه در تحریض به نبرد و وادار کردن مردم به اطاعت از فرمانها.
در آیات 88- 91 سخن متمرکز در موضع و موقعیت منافقان است. قرآن طبیعت اهل نفاق و انواع آنها را معین مىکند و مىگوید که چگونه باید در برابر آنها قرار گرفت.
در خلال آیات 95- 100 بحث از مجاهدان و غیر مجاهدان یعنى کسانى که از جنگ سر بر مىتابند و نیز سخن از مهاجران است. به عنوان طبقات مشخصى در جامعه اسلامى در مقابل طبقات منافقان که از آنها یاد کرده شد.
قرآن در آیات 105- 111 به بحث در ارزشهاى سیاسى اسلامى باز مىگردد که چگونه دولت اسلامى دولت قانون بوده و از فساد ادارى به دور است. رسول خدا را از جدال با خائنان و فریب خوردگانى که آهنگ گمراه کردن او را- به خیال خود- دارند نهى مى فرماید.
در آیات 117- 126، قرآن جنبههاى گوناگون نفاق را مورد بحث قرار مىدهد. از آن جمله اصل نفاق و نقش شیطان است با آن وعدههاى دلربا و دروغش و افسانه هاى بى محتوایش.
قرآن پس از آنکه در آیات 131- 134 ضرورت تقوا، تعهد، اقامۀ عدل و شهادت دادن براى خدا را جهت تزکیه نفس از عوامل نفاق، بیان داشت، بار دیگر در آیات 136- 146 باز مىگردد تا معناى ایمان را به عنوان یک واقعیت بسیط و تجزیه ناپذیر روشن نماید، بدین معنا که کسانى که در ایمان خود اندیشههاى دیگرى را نیز دخالت مىدهند کافرند و در زمره منافقانى هستند که خویشتن را مىفریبند؛ زیرا کافران را به دوستى مى گیرند و اینان در پایینترین جایگاه در درون آتش جاى دارند.
آنگاه تنها راه رهایى این گروه را از آن حالت که بدان گرفتار آمدهاند نشان مىدهد که راهى جز توبه و اصلاح نفس خویش در پیش روى ندارند، سپس باید شکر خداى به جاى آرند و به ایمان گرایند، و به آشکارا لب به سخن بد و ناهنجار نگشایند و با انجام کارهاى پسندیده در طلب خشنودى خداوند باشند.
قرآن این بار با تفصیل بیشترى از بساطت ایمان و حقیقت تجزیه ناپذیر آن سخن به میان مى آورد و در آیات 150- 160 بیان مىدارد که آن کسان که به دلیل عدم اقناع ایمان نمىآورند، مردمى دروغگویند. اینان همانند بنى اسرائیلاند آن گاه که از موسى خواستند که خدا را به آشکارا به آنان بنمایاند و سپس با آنکه نشانههاى قدرت خداوندى بر ایشان آشکار شد، گوساله پرستیدند و پیمان شکستند و به آیات خدا کافر شدند و مریم را به فحشاء متهم ساختند و مدعى شدند که عیسى را کشتهاند و بر خود ستم کردند و رباخوارى پیشه گرفتند.
قرآن در آیات پایانى این سوره از ضرورت ایمان به خدا و رسولش به شکلى کامل حکایت مىکند و مردمان را به نورى که بر ایشان نازل شده است فرا مىخواند.
به طور خلاصه و فشرده، بحثهاى مختلفى که در این سوره مطرح شدهاند عبارتاند:
1. دعوت به ایمان، عدالت و قطع رابطه دوستانه با دشمنان سرسخت
2. قسمتى از سرگذشت پیشینیان براى آشنایى هر چه بیشتر به سرنوشت جامعههاى ناسالم
3. حمایت از کسانى که نیازمند به کمک هستند؛ مانند یتیمان، و دستورهاى لازم براى نگهدارى و مراقبت از حقوق آنها
4. قانون ارث بر اساس یک روش طبیعى و عادلانه در برابر شکل بسیار زنندهاى که در آن زمان داشت و به بهانههاى مختلفى افراد ضعیف را محروم مىساختند.
5. قوانین مربوط به ازدواج و برنامههایى براى حفظ عفت عمومى
6. قوانین کلى براى حفظ اموال عمومى
7. کنترل و نگهدارى و بهسازى نخستین واحد اجتماع یعنى محیط خانواده
8. حقوق و وظایف متقابل افراد جامعه در برابر یکدیگر
9. معرفى دشمنان جامعه اسلامى و بیدار باش به مسلمانان در برابر آنها.
10. حکومت اسلامى و لزوم اطاعت از رهبر چنین حکومتى
11. تشویق مسلمانان به مبارزه با دشمنان شناخته شده
12. معرفى دشمنانى که احیانا فعالیتهاى زیر زمینى داشتند
13. اهمیت هجرت و لزوم آن به هنگام روبرو شدن با یک جامعه فاسد و غیر قابل نفوذ
14. مجددا بحثهایى در باره ارث و لزوم تقسیم ثروتهاى متراکم شده در میان وارثان.[1]
پی نوشت:
[1]. ر. ک: مترجمان، تفسیر هدایت، ج 2، ص 8- ۱۲، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، چاپ اول، 1377ش؛ قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج 2، ص 237، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، چاپ یازدهم، ۱۳۸۳ش؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 3، ص 242- ۲۴۳، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374ش.
منبع:islamquest.net
سورهٔ نساء 176 آیه دارد، و در مدینه نازل شده است؛ یعنى زمانی که پیامبر اسلام(ص) دست اندر کار تأسیس حکومت اسلامى و ایجاد یک جامعهٔ سالم انسانى شد؛ به همین دلیل بسیارى از قوانینى که در سالم سازى جامعه مؤثر است، در این سوره نازل شده است.
علت اینکه نام «النساء» (یعنى زنان) براى این سوره برگزیده شد، آن است که در آغاز آن از حقوق زن و سپس از رابطه زن با مرد و از جنبههاى مختلف زندگى زن سخن گفته شده است.
از آنجا که در مکتب اسلام شخصیت و جایگاه زن مورد توجه قرار گرفته، ضرورى مىنمود که در یکى از سورههاى قرآن به مسائل زنان بپردازد و سوره النساء به سبب جنبههاى اجتماعى آن بهترین مکان براى بحث درباره زنان است.
مسائل و موضوعات سوره نساء
این سوره در بردارنده چهار موضوع عمده است:
۱. در این سوره از آیه نخست تا آیه 25، سپس از آیه 33 تا 35، آنگاه از آیه 127 تا 130 همچنین در آخرین آیه، از حقوق زن بحث شده است -و به مناسبت از حقوق یتیمان و سفیهان- نیز از شیوه تقسیم ارث میان مرد و زن، شهادت باطل(به اکراه) در نزد وارث زن، سلب حقوق زن در مهر و حرمت ازدواج با زنان معینى که از آن جمله همسر پدر است. آنگاه سخن در باب سیطره مرد بر زن در حدود شریعت، و در باب زنان فاضله، و صلح میان زن و شوهر، رعایت عدالت و گرایش به واقعیت در تشکیل خانواده و سرانجام در بعضى موارد ارث است.
۲. موضوع دیگرى که در آیات 26تا 32 از آن بحث مىشود مربوط به احترام و ارزش مال و جان آدمى و ضرورت حفاظت از آنها و عواملى است که آدمیان را وا مىدارد که به مال و یا جان دیگرى دست تجاوز دراز کنند؛ مانند جهل و حسد.
۳. سومین موضوع که در این سوره، در آیات 36- 40 مورد بحث واقع شده، ضرورت احسان در حق ضعیفان، حرمت بخل و انفاق مال از روى ریا است.
۴. امّا موضوع اصلى که بیشتر آیات سوره نساء از آن سخن مىگوید؛ موضوع حکومت اسلامى در تمام جنبههای آن است، به عنوان مثال:
در آیات 41 و 42 سخن از این است که پیامبر بر امت خود شاهد، یعنى حاکم است و عصیان در برابر او حرام است و نیز شهادت را نباید کتمان نمود.
در آیات 44- 57 به طور تفصیل از نقش علم در اقامۀ حق و مسئولیت دانشمندان در اداى امانت دانش، از طریق بیان حقایق بدون تغییر و تحریف بحث میکند، نیز جریمه دروغ بستن بر خدا، همچنین بیان صفات نکوهیده این افراد. در این آیات پرده از روى تقلّبشان برداشته مىشود و نیّات فاسدشان را برملا میکند.
در آیات 58- 70 سخن از ارزشهایى است که سیاست اسلامى بر آن متّکى است، برجسته ترین آنها ادای امانت (اداى حقوق مردم) و داورى به عدالت است.
آنگاه در همین آیات از فرمانبردارى پیامبر و اولو الامر و حرمت فرمانبردارى از طاغوت و صفت کسانى که از طاغوت پیروى مىکنند سخن گفته شده است. قرآن این گروه را که پیرو طاغوتاند منافقان نامیده؛ زیرا منافقان همواره از فرمانبردارى پیامبر اسلام(ص) در جنگها سر باز میزدند و مىگریختند. سپس بحث در ارزش دفاع از مستضعفان است.
در سیاست اسلامى. آیات 77- 79 و نیز آیات 80- 87 دو موضوع را در بردارند.
اول. ضرورت انضباط در جنگ و فرمانبردارى از هر فرمانى که از سوى فرماندهان صادر مى شود.
دوم. نقش فرمانده و سردار سپاه در تحریض به نبرد و وادار کردن مردم به اطاعت از فرمانها.
در آیات 88- 91 سخن متمرکز در موضع و موقعیت منافقان است. قرآن طبیعت اهل نفاق و انواع آنها را معین مىکند و مىگوید که چگونه باید در برابر آنها قرار گرفت.
در خلال آیات 95- 100 بحث از مجاهدان و غیر مجاهدان یعنى کسانى که از جنگ سر بر مىتابند و نیز سخن از مهاجران است. به عنوان طبقات مشخصى در جامعه اسلامى در مقابل طبقات منافقان که از آنها یاد کرده شد.
قرآن در آیات 105- 111 به بحث در ارزشهاى سیاسى اسلامى باز مىگردد که چگونه دولت اسلامى دولت قانون بوده و از فساد ادارى به دور است. رسول خدا را از جدال با خائنان و فریب خوردگانى که آهنگ گمراه کردن او را- به خیال خود- دارند نهى مى فرماید.
در آیات 117- 126، قرآن جنبههاى گوناگون نفاق را مورد بحث قرار مىدهد. از آن جمله اصل نفاق و نقش شیطان است با آن وعدههاى دلربا و دروغش و افسانه هاى بى محتوایش.
قرآن پس از آنکه در آیات 131- 134 ضرورت تقوا، تعهد، اقامۀ عدل و شهادت دادن براى خدا را جهت تزکیه نفس از عوامل نفاق، بیان داشت، بار دیگر در آیات 136- 146 باز مىگردد تا معناى ایمان را به عنوان یک واقعیت بسیط و تجزیه ناپذیر روشن نماید، بدین معنا که کسانى که در ایمان خود اندیشههاى دیگرى را نیز دخالت مىدهند کافرند و در زمره منافقانى هستند که خویشتن را مىفریبند؛ زیرا کافران را به دوستى مى گیرند و اینان در پایینترین جایگاه در درون آتش جاى دارند.
آنگاه تنها راه رهایى این گروه را از آن حالت که بدان گرفتار آمدهاند نشان مىدهد که راهى جز توبه و اصلاح نفس خویش در پیش روى ندارند، سپس باید شکر خداى به جاى آرند و به ایمان گرایند، و به آشکارا لب به سخن بد و ناهنجار نگشایند و با انجام کارهاى پسندیده در طلب خشنودى خداوند باشند.
قرآن این بار با تفصیل بیشترى از بساطت ایمان و حقیقت تجزیه ناپذیر آن سخن به میان مى آورد و در آیات 150- 160 بیان مىدارد که آن کسان که به دلیل عدم اقناع ایمان نمىآورند، مردمى دروغگویند. اینان همانند بنى اسرائیلاند آن گاه که از موسى خواستند که خدا را به آشکارا به آنان بنمایاند و سپس با آنکه نشانههاى قدرت خداوندى بر ایشان آشکار شد، گوساله پرستیدند و پیمان شکستند و به آیات خدا کافر شدند و مریم را به فحشاء متهم ساختند و مدعى شدند که عیسى را کشتهاند و بر خود ستم کردند و رباخوارى پیشه گرفتند.
قرآن در آیات پایانى این سوره از ضرورت ایمان به خدا و رسولش به شکلى کامل حکایت مىکند و مردمان را به نورى که بر ایشان نازل شده است فرا مىخواند.
به طور خلاصه و فشرده، بحثهاى مختلفى که در این سوره مطرح شدهاند عبارتاند:
1. دعوت به ایمان، عدالت و قطع رابطه دوستانه با دشمنان سرسخت
2. قسمتى از سرگذشت پیشینیان براى آشنایى هر چه بیشتر به سرنوشت جامعههاى ناسالم
3. حمایت از کسانى که نیازمند به کمک هستند؛ مانند یتیمان، و دستورهاى لازم براى نگهدارى و مراقبت از حقوق آنها
4. قانون ارث بر اساس یک روش طبیعى و عادلانه در برابر شکل بسیار زنندهاى که در آن زمان داشت و به بهانههاى مختلفى افراد ضعیف را محروم مىساختند.
5. قوانین مربوط به ازدواج و برنامههایى براى حفظ عفت عمومى
6. قوانین کلى براى حفظ اموال عمومى
7. کنترل و نگهدارى و بهسازى نخستین واحد اجتماع یعنى محیط خانواده
8. حقوق و وظایف متقابل افراد جامعه در برابر یکدیگر
9. معرفى دشمنان جامعه اسلامى و بیدار باش به مسلمانان در برابر آنها.
10. حکومت اسلامى و لزوم اطاعت از رهبر چنین حکومتى
11. تشویق مسلمانان به مبارزه با دشمنان شناخته شده
12. معرفى دشمنانى که احیانا فعالیتهاى زیر زمینى داشتند
13. اهمیت هجرت و لزوم آن به هنگام روبرو شدن با یک جامعه فاسد و غیر قابل نفوذ
14. مجددا بحثهایى در باره ارث و لزوم تقسیم ثروتهاى متراکم شده در میان وارثان.[1]
پی نوشت:
[1]. ر. ک: مترجمان، تفسیر هدایت، ج 2، ص 8- ۱۲، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، چاپ اول، 1377ش؛ قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج 2، ص 237، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، چاپ یازدهم، ۱۳۸۳ش؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 3، ص 242- ۲۴۳، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374ش.
منبع:islamquest.net