0

*راه شهيدان، راه بصيرت* فرمانده هيسپاه ناحيه ساري: راهيان نور نگراني يادگاران دفاع مقدس را برطرف كرد

 
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

وجوه مشترك فرهنگ عاشورا و دفاع مقدس

رویدادها در تاریخ، هرچه از زمان وقوع و ولادت خویش فاصله می گیرند، کم رنگ‎تر و بی فروغ‎تر می شوند و سرانجام به سایه روشنی از یک خاطره یا حادثه در ذهن‎ها بدل می گردند، امّا تنها، یک حادثه را می شناسیم که در روزی داغ، در سرزمینی کوچک و گمنام به نام «کربلا» رخ داد و امروز پس از قرن‎ها و روزگاران دراز، دامنگستر و تأثیر گذار و حرکت آفرین، به سمت فردایی درخشان‎تر راه می سپارد. شور و شکوه و شراره‎ای که عاشورا آفرید، هنوز و هماره قلمرو قلب و ذهن انسان‎ها را فتح می کند و خون خیزش و حرکت در رگ‎ها می دواند. این ویژگی‎، این سخن پیامبر را به یاد می آورد:
ان لقتل الحسین حراره فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا[1]
از شهادت حسین، آتشی در قلب مؤمنان افروخته شود که هرگز سردی و خاموشی نمی پذیرد.
کربلا، زنده، زاینده و فزاینده است؛ کوثری است که می جوشد و هر عصر و نسلی به نسبت توان و تکاپو و ظرفیت خویش از آن بهره می‎گیرد. کربلا به روح‎ها طراوت، زیبایی، سرزندگی و شیوه خوب زیستن می آموزد که حسین (علیه السلام) یعنی خوب، یعنی زیبا.

کربلا، اساسنامه ایمان، فهرست همه خوبی‎ها و فرهنگنامه قبیله معرفت و عشق است. هیچ کس نیست که با کربلا انس و الفت بیابد و شکفتن و بالیدن و جوشش و حیات را در خود احساس نکند. جامعه‎ای نیز که با فرهنگ عاشورا پیوند و آشنایی بیابد، سرشار پویایی، زایایی و توانایی خواهد شد. به همین دلیل است که کربلا، بهترین پایگاه الهام برای حرکت و خیزش و قیام است و آنان که معرفت عاشورایی یافته اند، انسان هایی‎اند که حرّیت، عزّت، جوانمردی، پاکبازی، اخوّت، صمیمیّت، عرفان، ایمان وشهادت، درون مایه زیستن و قانون زندگی و جهت گیری‎هاشان خواهد شد.
انقلاب اسلامی ایران و درون مایه آن نیز مُلهَم و متأثَّر از فرهنگ عاشورا است. خون شهیدان انقلاب اسلامی در زلال کربلا ریشه دارد و انقلاب ما بارقه و شعاعی از آتش ستم سوزی است که در سال 61 هجری در ساحل فرات شعله کشید. امام خمینی(قدس سره) در یکی از سخنرانی های خویش فرموده است:
اگر سید الشهدا نبود، این نهضت (انقلاب اسلامی) هم پیش نمی برد، سید الشهدا همه جا هست «کل ارض کربلا» همه جا محضر سید الشهدا است، همه منبرها محضر سیدالشهدا است، همه محراب‎ها از سید الشهدا است... . امام حسین نجات داد اسلام را، ما برای یک آدمی که نجات داده اسلام را و رفته کشته شده هی سکوت کنیم؟ ما هر روز باید گریه کنیم، ما هر روز باید منبر برویم برای حفظ این مکتب، برای حفظ این نهضت‎ها؛ این نهضت ها مرهون امام حسین (علیه السلام) است. [2]
رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه‎ای نیز می فرماید:
شما ببینید این نصف روز حادثه(کربلا)، چه قدر در تاریخ ما برکت کرده و تا امروز هم زنده و الهام بخش است... . این در انقلاب و جنگ و گذشته تاریخ ما محسوس بوده است... . ما اگر نخواهیم هشت سال جنگ خودمان را با آن هشت‎ـ نه ساعت عاشورای امام حسین مقایسه کنیم یا آن را خیلی درخشان‎تر بدانیم‎ـ که واقعاً هم همین است، یعنی من حادثه‎ای را در تاریخ نمی‎شناسم که با فداکاری آن نصف روز قابل مقایسه باشد؛ همه چیز کوچک‎تر از آن است‎ـ لیکن بالاخره طرحی از آن یا نمی از آن یم است[3].
شباهت و همسانی انقلاب عظیم عاشورا و انقلاب بزرگ اسلامی، این همه ایثار‎ها، شجاعت‎ها، صبوری‎ها و عظمت‎ها را رقم زد و صحنه‎هایی آفرید که در آن‎ها، شور، شعور، شوکت و شکوه عاشورایی را می توان یافت. همان‎گونه که در سخن دقیق و روشن حضرت امام (قدس سره) دیدیم، همه نهضت‎هایی که امروزه در جهان رخ می دهند و با انقلاب اسلامی همراهند، تأثیر فرهنگ را در خویش دارند. رزمندگان ما که در هشت سال دفاع مقدس حماسه آفریدند و امّت بزرگ ما، که صبورانه در مقابل شدائد و سختی‎ها ایستاد و رهبری که ناشر همان فرهنگ و بر دوش‎دارنده همان رایت بود، نشان داد که عاشورا نه تنها حادثه سال 61 هجری نیست، که در هر زمان و مکان تکرار پذیر است و به هر نسبت که یک حادثه هویت فرهنگی عاشورا را بیابد، تأثیر، دوام و عمق خواهد یافت. شاید بتوان گفت در طول قرن‎ها مبارزه در تاریخ شیعه، هیچ انقلاب و حرکتی همچون حرکت انقلاب اسلامی و هیچ صحنه‎هایی همچون صحنه‎های دفاع مقدّس، شبیه انقلاب عاشورا و کربلای حسینی نیست. هزاران آیت و نشانه در جبهه‎های دفاع مقدّس، امروز را به دیروز عاشورا پیوند می زد و بوی کربلا را به شامّه‎ها می رساند. درنگ و تأملی اندک در شعارها، وصیّت نامه‎ها، عملیّات ها‎، نام عملیّات‎ها، شب‎های عملیّات، نامه‎ها، مزارنوشته‎ها، سخنان رهبر و امام و مقتدای رزمندگان خانواده شهیدان، خاطرات، تابلو نوشته‎ها و همه مظاهر و جلوه‎های جبهه‎ها، نشان می‎دهد که می توان پیوندی شگفت و قابل مطالعه میان این دو قطعه تاریخی یافت. مطالعه و پژوهش در این زمینه و نشان دادن این مشترکات و همسانی‎ها نه تنها ترسیم و تبیین «زایندگی و تأثیر گذاری و حیات فرهنگ عاشورا»، که نشانه سلامت، عظمت، ارجمندی و قداست سال‎های دفاع مقدّس و بزرگی و بزرگ‎منشی امّت امام برزگوار و انقلاب عاشورایی اسلامی است. در یک نگاه کلّی، برخی از وجوه مشترک دو فرهنگ عاشورا و دفاع مقدّس عبارتنداز:
یک ـ هر دو برای دفاع از حریم ارزش‎ها و حفظ اسلام و رضای پروردگار رویاروی دشمن می ایستند؛
دو ـ رهبر هر دو حرکت، فرزندان پیامبرند. همان صلابت، پایداری، ذلّت ناپذیری، شهادت پذیری و روح ایثار که در وجود مبارک اباعبدالله (علیه السلام) هست، در وجود امام خمینی(قدس سره) تجلّی یافته است. امام به پیروی از سرور و سالار شهیدان، از هیچ فداکاری در راه مکتب و آرمان‎های الهی دریغ ندارد؛
سه ـ یاران امام خمینی (قدس سره)همچون شهیدان کربلا، کانون عرفان ومحبّت الهی و سرشار از شوق شهادت و فداکاری‎اند؛
چهار ـ دشمن رویارو با دو جریان، در نهایت قساوت، پستی، دنیاپرستی و خودخواهی است؛
پنج ـ همان مظاهر روز و شب عاشورا در جبهه های دفاع مقدّس دیده می شود؛زمزمه ‎های عاشقانه، نماز، عبادت، قرائت قرآن و آمادگی برای وصل و پیوند با محبوب؛
ششم ـ پایداری و شکیبایی زنان امّت امام خمینی و نقش روشنگری و صبوری آنان، جلوه‎ای از صبوری و پیام رسانی قافله اسیران کربلا است؛
هفت ـ هر دو جریان رسواگر ستم شدند و نقاب از چهره دروغ و تزویر ونفاق برافکندند؛
هشت ـ در هر دو جریان از شهیدان شیرخوار تا پیران سالخورده می توان یافت؛
نه ـ صحنه‎ها و موقعیت‎هایی همچون صحنه‎های کربلا بارها در جبهه‎های دفاع مقدّس اتفاق افتاد؛ مانند تشنگی، جدا شدن سرها، اسارت و ... . این صحنه ها هماره ذهن ها را به صحنه‎های کربلا پیوند می زند؛
ده ـ جبهه‎های هشت سال دفاع مقدّس جلوه‎گاه اخلاق، فضایل و ارزش‎های الهی و سازنده‎ترین و پرشکوهترین درس‎ها بود؛ درس‎هایی که رزمندگان در مکتب عاشورا آموخته بودند. معمولاً، در جبهه‎ها همه ارزش‎های اخلاقی، با کربلا تطبیق داده می شد؛
یازده ـ پایان هشت سال دفاع مقدّس، همچون پایان عاشورا، تمام شدن و توقّف راه نبود، بلکه پس از آن، ایمانی که محصول خلوص و فداکاری رزمندگان بود، هشیاری، تحرّک و بیداری‎های بزرگی را رقم زد که نه تنها تضمین سلامت جامعه، که الهام بخش مبارزات در گوشه و کنار جهان شد. تأثیر این ایثار و خلوص را در رزمندگان لبنان نیز می توان یافت.
دوازده ـ همچنان که انقلاب عاشورا تضمین بقا و سلامت مکتب و اسلام نوپایی شد که محصول 23 سال تلاش پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) و مجاهدت صحابه بزرگ بود، مجاهدت‎های هشت سال دفاع مقدّس نیز تضمین بقا و سلامت انقلاب اسلامی شد.
با بررسی مظاهر عاشورایی در دفاع مقدّس، وجوه اشتراک این دو نهضت و دو نمونه بزرگ تاریخی را باز می یابیم. هر چند قلمرو تحقیق، دوران هشت ساله دفاع مقدّس است، امّا به دلیل پیوندی که انقلاب اسلامی با نهضت عاشورا دارد، حضور این ویژگی‎ها را در سال‎های پس از دفاع مقدّس نیز می توان در جامعه احساس کرد؛ به ویژه آن که برخی از مسائل هشت سال دفاع مقدّس مانند بازگشت آزداگان، بازگشت پیکر مطهر مفقودالاثر‎ها، شهادت نیرو‎های تفحّص و به طور کلّی استمرار جریان شهادت، این باب را همچنان مفتوح نگاه می دارد. از این فراتر، نمی توان ارزش‎های انقلابی را که نماد‎ها و نمود‎های خویش را از کربلا و عاشورا دریافت کرده است، در حصار زمان، محدود و محصور کرد و این انگاره که ارزش‎های دفاع مقدّس را تنها در همان سالهای جنگ خلاصه و در همان فرصت تاریخی بررسی و مطالعه کنیم، نه علمی، نه مقبول و مطلوب و نه امکان‎پذیر است. یافتن وجوه مشترک و به زبان دیگر، جلوه‎های عاشورا در دفاع مقدّس، برای تاریخ فردا و آینده‎هایی که جهاد و دفاع، ناگزیر با سرنوشت و حیات جامعه‎ها پیوند می خورد و به آن‎ها الگویی مناسب نیازمند می شوند، بایسته و ضروری است.
 

محمد رضا سنگری- پیوند دو فرهنگ

[1] . مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج 10، ص 318؛ جامع احادیث الشیعه، ج 12. ص 56. (این روایت از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است.)
[2] . قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی( تبیان آثار مو ضوعی، دفتر سوم)، ص 76 ـ77.
[3] . حدیث ولایت. مجموعه رهنمود‎های مقام معظم رهبری ج7 ص236‎ـ 237 .

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:19 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

روایتی از هشت سال دفاع مقدس

پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ماه 1357 و حاكمیت نظام جمهوری اسلامی در ایران وضعیت تازه‌ای را در منطقه و جهان پدید آورد. خروج ایران از زیر سایه بلوك غرب در نظام دو قطبی و اعلام استقلال كامل در نظام بین‌المللی و خروج از دایره‌وار بستگان امریكا در همسایگی شوروی، محسوس‌ترین تبعات این انقلاب بود. رهایی یك ملت از وابستگی و كسب استقلال و آزادی در مهمترین منطقه نفت‌خیز جهان - كه دولت‌های آن فاقد مشروعیت مردمی بودند

- ارائه اید‌ئولوژی جدید برای مبارزه با اسرائیل در وضعیتی كه اید‌ئولوژی‌های گذشته ناتوانی خود را برای مقابله با اسرائیل نشان داده بودند، بخشی از عواقب پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود كه نظام بین‌الملل نمی‌توانست در مورد آن بدون واكنش باقی بماند. خصوصاً از امریكا و هم‌پیمانان منطقه‌ای آن در خاورمیانه، بیشترین برخوردها انتظار می‌رفت.

بروز بحران‌های متعدد و گسترده و پی در پی داخلی، افزایش حضور ناوهای آمریكایی در خلیج‌فارس و تشكیل ناوگان پنجم دریایی امریكا به منظور پر كردن خلأ قدرت در این منطقه بعد از سقوط ژاندارم منطقه (شاه ایران)، تشكیل "نیروی یك صد و ده هزار نفری واكنش سریع" در ارتش امریكا به منظور حضور سریع در مناطق ویژه، فعالیت جدید نیروهای امریكایی در پایگاه‌های نظامی كشور تركیه در همسایگی ایران و پذیرش شاه در امریكا، هركدام تهدیدی از سوی امریكا علیه ایران اسلامی محسوب می‌شد. جدی بودن این تهدیدات به خصوص با حمله امریكا به ایران در صحرای طبس -كه به شكست امریكایی‌ها انجامید ـ و با حمایت از كودتای نوژه - كه در آستانه وقوع كشف گردید - آشكار شد.

از سوی دیگر، حكومت عراق كه امضای قرارداد 1975 الجزایر را تحمیل بر خود می‌دانست و همواره در پی فرصت بود كه به هر نحو ممكن از عملی شدن آن شانه خالی كند گرایش به سمت غرب را آغاز كرده بود.

 مراودات دیپلماتیك جدید سران حكومت عراق با حاكمان عربستان سعودی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بركناری "حسن البكر" رئیس جمهوری عراق و جایگزین شدن صدام حسین به جای وی اندكی پس از پیروزی انقلاب، تیره شدن روابط عراق با سوریه پس از بركناری حسن البكر، تصفیه درونی حزب بعث و اعدام عناصر برجسته حزب كمونیست عراق، همگی نشان‌دهنده تغییر جهت حزب بعث عراق به سمت غرب بود. در این حال حكومت عراق با اخراج رهبر انقلاب اسلامی ایران از عراق در آبان 1357، همچنین پس از انقلاب ایران با اعدام روحانیان مبارز عراق از جمله آیت‌الله سید محمد باقر صدر و اخراج ایرانیان مقیم عراق، آموزش و تسلیح گروه‌های موسوم به خلق عرب در خوزستان دشمنی خود را با انقلاب اسلامی آشكار می‌ساخت.

هدف این اقدامات حكومت عراق، دامن زدن به جنگ سرد علیه ایران اسلامی تلقی می‌شد. از همان اوایل تشكیل نظام اسلامی در ایران، اوضاع استان‌های هم مرز با عراق بحرانی شد و از خوزستان تا آذربایجان غربی دست خوش حوادثی گردید كه گروه‌های ضدانقلاب داخلی با حمایت عراق و یا عناصر عراقی تبار ایجاد می‌كردند. ارتش عراق نیز دور از صحنه نبود، بلكه با اقدامات مهندسی منطقه را برای شروع نبردی سنگین آماده می‌كرد و در این حال با تجاوزات زمینی، هوایی و دریایی و با راه انداختن جنگ روانی علیه ایران، قدرت واكنش قوای ایران را می‌آزمود و معابر وصولی مناسب را برای آغاز هجوم سراسری شناسایی می‌كرد.

در مقابل، نظام نوپای جمهوری اسلامی كه هیچ اندیشه فرامرزی به جز صدور فرهنگ انقلاب اسلامی نداشت، در همان روزهای آغازین انقلاب به سرعت از توان نظامی خود كاست، مستشاران نظامی امریكایی را از كشور اخراج كرد، از پیمان نظامی و منطقه‌ای "سنتو" خارج شد، قرارداد خرید زیردریایی و آواكس را با كشورهای آلمان و امریكا لغو كرد، سقف پرسنل ارتش را از پانصد هزار تن به نصف تقلیل داد و دوره خدمت وظیفه را از دو سال به یك سال كاهش داد.

این وضعیت تا گذشت شش ماه پس از انقلاب ادامه داشت، اما پس از بروز چندین بحران در شش ماهه اول انقلاب - كه آخرین آن، بحران بزرگ پاوه بود و پس از این كه امریكایی‌ها شاه را پذیرفتند، اقدامات بازدارنده به مرور آغاز شد. تشكیل سپاه پاسداران و شروع تحول در ارتش و بازسازی آن - كه از همان روزهای اول انقلاب آغاز شده بود - بخشی از این اقدامات بازدارنده محسوب می‌شد. افزایش خدمت سربازی از 12 ماه به 18 ماه و واگذاری فرماندهی كل قوا به رئیس جمهور وقت - كه افزایش انسجام تشكیلات نظمی را در پی داشت و می‌توانست موجب هماهنگی قوای لشكری و كشوری شود - نیز بخش دیگری از اقدامات بازدارنده ایران به شمار می‌رفت. به موازات این تلاش‌ها، تصرف سفارت خانه امریكا در تهران، بسیاری از برنامه‌های ضدامنیتی امریكا علیه ایران را فاش كرد و اسناد به دست آمده از آن، ضمن آن كه عوامل داخلی امریكا را كه نقش‌های مهمی در تكمیل توطئه امریكا علیه ایران داشتند، افشا كرد، بسیاری از تهدیدات را نیز برطرف كرد. این اقدامات با كشف كودتای نوژه تكمیل گردید.

البته اقدامات بازدارنده ایران در حدی نبود كه مانع از هجوم سراسری ارتش عراق به خاك ایران شود. در این وضعیت، قوای مسلح نوپای ایران با بحران‌های داخلی درگیر بودند.

بحران‌هایی كه حتی بخش‌هایی از استان‌های غربی كشور را به میدان جنگ‌های پارتیزانی تبدیل كرده بود. ارتش و سپاه هر دو برای مقابله با ضدانقلاب مسلح درگیر بودند، امّا مسئولیت اصلی مقابله با جنگ روانی، آشوب، ترور، ارعاب مردم و شهادت عناصر شاخص انقلاب، متوجه سپاه بود و عملاً عمده توان سپاه را به خود مشغول كرده بود و سپاه با گسترش توان خود در سراسر كشور به حفظ امنیت شهرها، روستاها، جاده‌ها و بسیاری از مناطق مرزی می‌پرداخت. به این ترتیب، در برابر معابر وصولی ارتش عراق كم‌تر از 20 درصد توان موجود قوای مسلح ایران به كار گرفته شده بود و بقیه در سایر نقاط كشور در حال برقراری نظم و حفظ امنیت بودند.

طراحی كودتای نوژه نیز در ارتش ایران - كه در حال تحول از ارتش شاهنشاهی به ارتش جمهوری اسلامی بود - نقش تخریبی بسیاری داشت و موقعیت ارتش را - كه به علت تدبیر غلط شاه در کوران انقلاب و قرار گرفتن در برابر مردم تضعیف شده بود و می‌رفت كه با رهبری امام بازسازی شود - مجدداً تضعیف كرد. از سوی دیگر، دشمن در ارزیابی بحران‌های موجود در كشور، دچار اشتباه شده بود و این وضعیت را به عدم ثبات نظام تعبیر می‌كرد.

به گمان دشمن در صورت یك تهاجم خارجی، نظام جدید ایران دچار گسستگی می‌شد و فرو می‌ریخت. با این پیش‌فرض، چند دیدار بین مقامات عالی‌رتبه عراقی و امریكایی صورت گرفت و پس از هماهنگی‌های لازم، عراق در شهریور 1359 تجاوزات خود به ایران را تشدید و چندین نقطه از خاك ایران را اشغال كرد تا ضمن آزمایش توانایی قوای مسلح ایران، واكنش افكار جهانیان را نیز بسنجد.

در مقابل، قوای مسلح جمهوری اسلامی نتوانستند واكنش بازدارنده از خود نشان دهند و افكار عمومی جهانیان نیز در برابر این تجاوزات واكنشی نشان نداد، لذا حكومت عراق پس از آن كه قرارداد 1975 الجزایر را رسماً در تاریخ 27/6/1359 به طور یك جانبه لغو كرد، در تاریخ 31/6/1359 هجوم سراسری خود را به خاك ایران اسلامی آغاز كرد.

تجاوز همه جانبه ارتش عراق، اشغال ناقص
در آغاز تجاوز سراسری، توپخانه‌های عراق به شدت شهرهای مرزی ایران را گلوله‌باران كردند و هواپیماهای نیروی هوایی ارتش عراق در عمق ایران تا تهران به پرواز درآمدند و به بمباران چندین شهرپرداختند. این اقدام عراق بیش از آن كه اهمیت نظامی داشته باشد، اهمیت روانی داشت، به عبارت دیگر، عراق هجوم سراسری زمینی خود را با جنگ روانی آغاز كرد تا زمینه را برای پیش‌روی نیروهای پیاده تسهیل كند، لذا پس از هجوم گسترده هوایی و شلیك انبوه آتش توپخانه دشمن، عملیات سراسری زمینی او آغاز شد.

عراق در این هجوم، استراتژی "جنگ پرشدت و كوتاه مدت" را برگزیده بود، امّا بلافاصله پس از هجوم هوایی دشمن، امام خمینی ابتكار عمل در جنگ روانی به دست گرفت، بحران را مهار كرد و در آرامش به دست آمده، مسئولان كشوری و لشكری زمینه منابعی به وجود آورد تدابیر لازم را بیندیشند و اعتماد به نفس مردم نیز تقویت شود و به عنوان نیروی تأخیری وارد میدان شوند. امام با اصلی اعلام كردن جنگ، تأكید بر وحدت ملی، حمایت از فرماندهان نظامی و باز گذاشتن دست فرمانده كل قوا (رئیس جمهوری وقت)، زمینه‌های لازم را برای برنامه‌ریزی فرماندهان فراهم آورد و استراتژی خودی را با عنوان "سلب آرامش از دشمن" اعلام كردند.

واكنش امام، مردم و نظام، نادرستی پیش‌فرض‌های دشمن را آشكار ساخت و بدین ترتیب استراتژی جنگ سریع و پرشدت به نتیجه مورد نظر حاكمان عراق نرسید. پس از گذشت سه روز از آغاز جنگ، تحلیل‌گران نظامی اهداف عراق از شروع جنگ را دست نیافتنی دانستند و ارتش این كشور را شكست خورده تلقی كردند. حكومت عراق نیز پس از گذشت شش روز از آغاز جنگ، لحن اولیه خود را تغییر داد و از پایان جنگ سخن به میان آورد.

عراق در هفته اول جنگ، شهرهایی را اشغال كرد كه اغلب كوچك و بعضی در حد یك بخش بودند. بزرگ‌ترین شهری كه در هفته اول جنگ به اشغال درآمد قصرشیرین بود. عراق در اشغال شهرها با مشكل روبه رو بود و به جز سومار و موسیان كه وسعتی بیش از یك بخش ندارند، در بقیه شهرها با مقاومت سرسختانه مواجه شد. ارتش عراق در پایان هفته اول دشت‌های وسیعی را پشت سر گذاشته بود و تعدادی از شهرها را با دادن تلفات فراوان، تصرف كرده بود؛ امّا در جبهه غرب پشت دروازه‌های سرپل‌ذهاب و گیلان‌غرب و در جبهه جنوب پشت دروازه‌های خرمشهر و اهواز و پشت رودخانه كرخه (در منطقه دزفول) متوقف شده بود. به این ترتیب هدف ارتش عراق هم در جبهه جنوب و هم در جبهه غرب ناقص ماند، لذا پس از پایان هفته اول، استراتژی عراق از "جنگ سریع و پرشدت" به "جنگ بلند مدت و فرسایشی" تبدیل شد. در جبهه غرب، عراق تمایلی به سرمایه‌گذاری بیش‌تر نداشت و در جبهه جنوب نیز، هدف خود را از تصرف خوزستان به تصرف خرمشهر و آبادان محدود كرد. از آغاز هفته دوم جنگ، عراق حمله خود را به خرمشهر آغاز كرد و در همان حال، شعار صلح خواهی نیز سر می‌داد. عراق در صورت موفقیت، می‌توانست لااقل با در دست داشتن مناطق مهم، ادعای حاكمیت خود بر اروندرود را به ایران تحمیل كند و بدین ترتیب مطامع تاریخی عراق در خصوص انتقال مرزهایش به ساحل شرقی اروندرود تحقق می‌یافت.

امّا جنگ در خرمشهر به درازا كشید و نیروهای مدافع شهر كه از مرز تا پل‌نو هفت روز در مقابل دشمن ایستادگی كرده بودند، در محله‌های خرمشهر از پل‌نو تا پل خرمشهر - آبادان نیز 28 روز تمام جنگیدند، در حالی كه با انسداد جاده‌های اهوازـ خرمشهر و اهواز - آبادان و ماهشهر - آبادان، كه به ترتیب در تاریخ‌های 5/7/59،19/7/59 و 23/7/59 مسدود شد، شهر در محاصره كامل قرار داشت.

پس از سقوط خرمشهر، دشمن، تصرف آبادان را هدف قرار داد. چهار روز پس از سقوط خرمشهر نیروهای عراقی با عبور از رود بهمنشیر در منطقه كوی ذوالفقاریه، وارد جزیره آبادان شدند، لیكن با همت مدافعان آبادان، متجاوزان به كلی منهدم شدند. بطوری كه، عراق تا پایان جنگ، دیگر برای عبور از بهمنشیر و ورود به آبادان به استقبال خطر نرفت و سرمایه‌گذاری جدی نكرد. بنابراین، ارتش عراق در اشغال هدف محدود شده خود نیز ناكام ماند و بخش جنوبی خرمشهر (جنوب كارون) و جزیره آبادان از اشغال دشمن مصون ماند و به این ترتیب با تصرف ناقص اهداف، یك خط پدافندی ناقص و آسیب‌پذیر به دشمن تحمیل شد.

دو هفته پس از حادثه كوی ذوالفقاریه، عراق برای تصرف مجدد سوسنگرد - كه در تاریخ 1359/7/10 آزاد شده بود - حمله كرد امّا این بار نیز با مقاومت سرسختانه خودی روبه رو شد و پس از 72 ساعت، شكست خورد. بدین ترتیب استراتژی (عملیاتی) "سلب آرامش از دشمن" به نتیجه رسید و ارتش عراق را مجبور به پذیرش وضعیتی آسیب‌پذیر كرد. در عین حال عراق كه در مقایسه توان نظامی دو كشور، توازن نظامی موجود را به نفع خود می‌دید، می‌دید، حاضر به عقب‌نشینی نبود و می‌خواست در مذاكرات آتی، مناطق اشغالی را عامل تضمین كسب امتیاز از ایران قرار دهد. پس از اشغال سرزمین‌های ایران، چندین بار هیئت‌های صلح بین ایران و عراق تردد كردند. سازمان كنفرانس اسلامی و سازمان غیرمتعهدها هركدام هیئتی را مأمور به میانجی‌گری كرد. همچنین نماینده دبیركل سازمان ملل متحد نیز چند بار به تهران آمد و به بغداد سفر كرد.

 تهران هیچ‌گاه راه را به روی فعالیت دیپلماتیك نبست امّا میانجی‌گران هیچ طرح تضمین شده‌ای برای آزادی سرزمین‌های اشغالی نداشتند، بلكه تنها ایران را به قبول آتش‌بس توصیه می‌كردند!

از جمله این طرح‌ها قطعنامه 479 شورای امنیت سازمان ملل در تاریخ 7/7/59 بود که بدون توجه به حقوق ایران خواهان پایان بخشبدن به درگیری‌ها شده بود. در مقابل، ایران كه از موضع ثابتی برخوردار بود و اعلام می‌كرد كه قبل از هر چیز باید ارتش عراق بدون قید و شرط از سرزمین‌های عقب‌نشینی كند، تنها راه چاره را در اقدام نظامی می‌دید.

بن‌بست در جنگ، تحول در استراتژی

مدتی پس از هجوم سراسری ارتش عراق، در چهار چوب استراتژی "آزادسازی سرزمین‌های اشغال شده "چهار عملیات گسترده طرح‌ریزی شد كه در صورت موفقیت، نه تنها سرزمین‌های اشغالی آزاد می‌شد و مرزهای بین‌المللی در استان خوزستان تأمین می‌گردید، بلكه دشمن تا حومه بصره تعقیب می‌شد. امّا ابزار كافی برای اجرای این استراتژی در دست نبود و توان به كار گرفته شده نیازهای عملیاتی را كفایت نمی‌كرد؛ لذا استراتژی یاد شده به نتیجه نرسید و جنگ با بن‌بست روبرو شد. فرماندهی جنگ كه برای اجرای این استراتژی می‌بایست سازمان‌های ارتش و سپاه و نیروهای مردمی را به كار گرفت، به جز ارتش، به كارگیری سایر ابزارها را توصیه نمی‌كرد ضمن، آنكه روش‌های به كار گرفته شده نیز كاربرد لازم را نداشتند.

در این اوضاع، بازنگری و ارزیابی عمل كرد گذشته به كوشش برخی از نخبگان نظامی آغاز شد و نیروهای خودی در بستر نبردهای محدود، با روش آزمون و خطا به بررسی پرداختند، لیكن وظیفه اصلی در این راستا متوجه فرمانده كل قوا (رئیس جمهور وقت) بود، امّا وی پس از احساس بن‌بست، جهت یافتن راه‌حل نظامی برای جنگ، اقدامی نكرد.

فرمانده كل قوا برای باز كردن گره جنگ تدبیری نداشت و نیز از اندیشه نخبگانی كه اوضاع جنگ را درك می‌كردند، یاری نمی‌خواست.

وی پس از ناكامی نبردهای پل نادری، نصر و توكل، پنج ماه فرصت بازنگری داشت، امّا هیچ تدبیر و راه كار جدیدی ارائه نكرد بلكه با روی آوردن به بحران‌های داخلی و نزدیك شدن به سازمان‌های مخالف نظام و روی در روی قرار گرفتن با اكثریت مردم، از پشتوانه مردمی و ملی نیز بی‌بهره شد و ضرورت عزل خود را قطعی كرد، كه در این هنگام رهبری نظام در 2/3/60 وی را از سمت فرمانده كل قوا بر كنار كرد. پس از بركناری رئیس جمهور (بنی‌صدر) از مقام فرماندهی كل قوا، گروه‌های مخالف نظام كه با وی هم‌پیمان شده بودند، موقعیت را برای تشدید بحران داخلی مناسب دیدند، بدان امید كه رئیس جمهور هم‌چنان از حمایت مردمی برخوردار است و از این موقعیت آنان نیز بهره خواهند برد.

با اعلام طرح عدم کفایت سیاسی بنی صدر در مجلس شورای اسلامی در 26/3/60 سازمان مجاهدین خلق (منافقین) - كه از همان روزهای اول انقلاب اقدام به جمع‌آوری سلاح و تشكیل تیم‌های مخفی كرده بود - به حمایت از رئیس جمهور یك راه‌پیمایی غیرقانونی خشونت‌بار به راه انداخت. برخلاف تصور سازمان واكنش شدید مردم را نیز برانگیخت. لذا از روز بعد از این واقعه، سازمان كه از قبل آماده ورود به فاز نظامی شده بود، رفتار تشكیلاتی خود را تغییر داد به اقدامات نظامی و مخفیانه روی آورد؛ ترورها و بمب‌گذاری آغاز شد، بسیاری از مردم عادی مورد سوءقصد مسلحانه قرار گرفتند و نیز بسیاری از مسئولان كشوری از جمله 72 عضو برجسته نظام در انفجار هفتم تیرماه 1360 در مقر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند.

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی كه با تحول در فرماندهی عالی جنگ، میدان مانور پیدا كرده بود و می‌بایست در صحنه جنگ قابلیت‌های خود را به نمایش می‌گذاشت، ناگزیر شد در گسترده‌ای بسیار بیشتر و با حساسیتی افزون‌تر از گذشته، برای برقراری امنیت در سطح كشور وارد عمل شود و به عنوان نیروی اصلی پاسدار انقلاب، در كنار نیروهای كمیته‌های انقلاب اسلامی و سایر نیروهای امنیتی و اطلاعاتی از جمله اطلاعات نخست‌وزیری، به حفاظت از اماكن و شخصیت‌ها، شناسایی خانه‌های تیمی و انهدام تشكیلات منافقین و عناصر آن بپردازد. بنی‌صدر و رجوی كه هر یك با اتكا به نیروهای یكدیگر، به هم نزدیك شده بودند، به پاریس گریختند و مركزیت سیاسی محاربه با نظام را در خارج كشور مستقر كردند، امّا مركزیت نظامی سازمان كه به رهبری موسی خیابانی در داخل كشور استقرار داشت، به دنبال انهدام پی در پی خانه‌های تیمی و تشكیلات سازمان، طی یك عملیات سقوط كرد و با كشته شدن موسی خیابانی و اشرف ربیعی (همسر رجوی)، فرماندهی و رهبری سازمان منافقین در داخل كشور فرو پاشید و سازمان جایگاه خود را به عنوان یك مدعی داخلی به كلی از دست داد و به یك نیروی ایذایی تبدیل گردید.

از سوی دیگر، در همین حال به رغم تشدید بحران داخلی كه نتیجه آن، ناامنی در عقبه‌های استراتژیك جنگ می‌بود و شمار فراوانی از نیروهای سپاه و بسیج را معطوف خود می‌كرد، رهبری نظام بر اصلی نگه داشتن جنگ تاكید می‌كرد. امام خمینی با اولویت‌بندی مصالح كشور، اولویت شماره یك را به جنگ اختصاص داد.

در این حال، چنین با برطرف شدن موانع هماهنگی بین سپاه و ارتش، فرصت به كارگیری اندیشه‌های جدید نظامی كه از اسفندماه 1359 پایه‌ریزی و در نبردهای محدود از جمله عملیات فرمانده كل قوا در21/3/60 آزمایش شده بود، به وجود آمد. علاوه بر این، با رفع موانع برای ورود سپاه به میدان جنگ، زمینه لازم برای جذب نیروهای انقلابی و شكل‌دهی به این نیروها در قالب سازمان رزم، به وجود آمده بود و ظرفیت به كارگیری نیروهای مردمی ایجاد شد، لذا سپاه می‌بایست در كنار ایجاد امنیت در كشور و مقابله با جریانی كه مردم، دولت، مجلس و قوه قضاییه را تهدید می‌كرد، به مسئله جنگ به عنوان اصلی‌ترین مأموریت خود، می‌پرداخت.

آزادسازی مناطق اشغال شده
در وضعیت جدید مسئولیت سپاه در جنگ بسیار مهم بود و تحول در فرماندهی ارتش كه با فرماندهی سرهنگ علی صیاد شیرازی در نیروی زمینی ارتش ایجاد شده بود و هماهنگی فوق‌العاده وی و ستادش با سپاه، این مسئولیت را سنگین‌تر می‌كرد. تعیین استراتژی جدید نظامی، تعیین مناطق عملیاتی، حفظ ابتكار عمل در نبردها، چگونگی گسترش سپاه برای جذب بیشتر نیروهای مردمی و مقابله اساسی با دشمن و نیز نقش سپاه و ارتش از جمله مواردی بود كه به خوبی پی‌گیری شد و به سرانجامی مطلوب رسید. سپاه و ارتش مشتركاً در تبیین و اجرای این موارد عمل كردند و در چهار عملیات گسترده در جنوب، محاصره آبادان، اهواز، شوش و دزفول را شكستند و شهرهای بستان و خرمشهر را آزاد كردند و در بسیاری از نقاط خوزستان به مرز دست یافتند، اگرچه پاره‌ای از نقاط چون شلمچه، طلائیه، فكه و دویرج همچنان در اشغال دشمن باقی ماند. در پایان این مرحله كه به مرحله آزادسازی موسوم است، حدود 20% از مناطقی كه در آغاز جنگ اشغال شده بود، از جمله نقاط حساس مرزی یاد شده در جنوب و چندین ارتفاع و شهر مرزی در غرب در اشغال دشمن باقی بود. همچنین تا آن جا كه تأمین مرزها ایجاب می‌كرد، تعقیب دشمن نیز جزو اهداف استراتژی دوره آزادسازی محسوب می‌شد، از همین روست كه در عملیات نصر (هویزه) و نیز در عملیات بیت‌المقدس (فتح خرمشهر) پیش‌بینی شده بود كه پس از آزادی خرمشهر، دشمن تا حومه بصره تعقیب شود. امّا در هیچ یك از دو عملیات، عبور از مرز صورت نگرفت.

در صورتی كه اجرای آخرین مرحله عملیات بیت‌المقدس تحقق می‌یافت و دشمن در آن سوی مرز با موفقیت تعقیب می‌گردید، مسلما در تصمیم‌گیری برای ادامه و یا پایان جنگ تأثیر مهمی می‌گذاشت. به عبارت دیگر، در اختیار داشتن قسمتی از شرق بصره كه می‌توانست عامل فشار به عراق برای تخلیه سرزمین تحت اشغال مانده باشد، ممكن بود ضرورت ادامه جنگ را منتفی كند.

عبور از مرز برای تعقیب دشمن
در عملیات بیت‌المقدس به فتح خرمشهر اكتفا شد و آخرین مرحله آن عملی نگردید، لذا شلمچه در دست دشمن باقی ماند و خرمشهر و آبادان همچنان در معرض تهدید بود. همچنین از فكه تا قصرشیرین نیز، ارتفاعات مرزی همچنان در اشغال بود و شهرهای مرزی یا در اشغال مانده بود، یا زیر دید و تیر نظامیان عراقی قرار داشت.

ارتش عراق كه خسارت‌های خود را در دو سال جنگ به سرعت ترمیم كرده بود، پس از فتح خرمشهر بیش از آغاز جنگ نیرو و تجهیزات داشت. ارزیابی روحیه تجاوزگر رهبری عراق به خصوص صدام حسین، نشان می‌داد كه ارتش عراق همچنان یك تهدید جدی علیه جمهوری اسلامی ایران به حساب می‌آید. از سوی دیگر، منطق نظامی حكم می‌كرد در وضعیتی كه برتری با خودی است و دور پیروزی ادامه دارد، جنگ تا دست‌یابی به موقعیتی مستحكم ادامه یابد، به خصوص كه هیچ ندای میانجی‌گرانه جدی در جهان شنیده نمی‌شد. محافل بین‌المللی درباره حقوق ایران سكوت كرده بودند و عراق هنوز 2500 كیلومتر مربع از سرزمین‌های ایران اسلامی را تحت اشغال داشت و هیچ نشانه‌ای از عقب‌نشینی سیاسی طرف مغلوب مشاهده نمی‌شد؛ كوچكترین امتیازی برای ایران در نظر گرفته نشده بود، حتی از محكومیت متجاوز خبری شنیده نمی‌شد و پرداخت غرامت به ایران به فراموشی سپرده شده بود، لذا برای كسب موقعیت برتر و دست‌یابی به موفقیتی كه با استفاده از آن، امكان احقاق حقوق ایران میسر باشد، ادامه جنگ ضروری می‌نمود.

 این جمع‌بندی سران سیاسی و نظامی كشور بود كه در جلساتی با فرمانده كل قوا "امام خمینی" ارائه شد و برجهت‌گیری اولیه امام مبنی بر لزوم پایان دادن به جنگ، تاثیر گذاشت. بدین ترتیب ضرورت تعقیب دشمن قطعی شد و تعقیب متجاوز تا حصول وضعیتی كه تامین حقوق ایران را مقدور سازد، مبنای تصمیم‌گیری واقع شد و نقطه عطفی را در روند جنگ به وجود آورد.

تصمیم جدید نیاز به استراتژی جدید داشت. استراتژی جدید با عنوان "تعقیب متجاوز" هدف‌های متعددی را دنبال می‌كرد: آزادی سرزمین‌های در اشغال مانده، تأمین مرزهای بین‌المللی، انهدام ارتش دشمن تا رفع تهدید آن، واداشتن نظام بین‌الملل به معرفی و تنبیه آغازگر جنگ و دریافت غرامت جنگی از عراق، هدف‌های این استراتژی شناخته می‌شد. امّا از آن جهت كه امیدی به پیشرفت كار در مجرای دیپلماسی نبود و نشانه‌ای از واقع‌بینی در نظام بین‌المللی دیده نمی‌شد، خود به خود راهی جز هدف قرار دادن تغییر حكومت عراق باقی نماند؛ زیرا تنها در آن صورت بقیه اهداف و حداقل حقوق حقه و منافع ملی ایران تأمین می‌شد.

تضمین اجرای این استراتژی، حمایت مردم از ادامه جنگ بود. نقش افكار عمومی كه در گذرگاه‌های انقلاب اسلامی تعیین كننده بوده است، در اثبات ضرورت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر نیز تاثیرگذار بود.

 رهبری نظام كه حفظ مردم در صحنه را در برنامه خویش قرار داده بود و وحدت و یكپارچكی ملی و مردمی را حفظ می‌كرد، هرگز برای تسریع در چرخه امور از روش‌های غیرمردمی و مستبدانه سود نجست، بلكه تنها با تقویت انگیزه‌ها و تأكید بر جنبه‌های شرعی و تقویت احساس تكلیف در مردم، آنان را به حمایت از جنگ فرا می‌خواند، لذا با وجود آن كه جامعه ایران جوان بود و سه برابر عراق جمعیت داشت، هرگز در طول جنگ تعداد نیروهای ایرانی در جبهه به تعداد نیروهای عراقی نرسید و هرگز كسی كه از خدمت سربازی روی برگردانده بود و یا منطقه عملیاتی را ترك كرده بود، محاكمه نشد. همچنان كه كسی برای رفتن به جبهه مجبور نگردید.

این روش كه در نظام‌های شناخته شده جهان نوعی سوء مدیریت شناخته می‌شود، در انقلاب اسلامی كه نوع مدیریت آن از نوع مدیریت انبیا است و بیش از هر چیز، انسان پروری در آن اهمیت دارد، روشی كاملا صحیح و پسندیده است، اگرچه در كوتاه مدت سبب از دست رفتن پاره‌ای از موقعیت‌های مناسب نیز باشد.

 در مقابل، رهبران بغداد با روش‌هایی كه به كار گرفتند نیروهای فراوانی را در جبهه گرد آوردند، حتی شیعیان عراقی كه دوستداران رهبران روحانی ایران و مردم ایران بودن و نیز عراقی‌های ایرانی تبار را هم به جنگ ایران فرستادند و هركس روی از جنگ با ایران بر می‌گرداند، اعدام می‌شد و یا خانواده‌اش مورد آزار قرار می‌گرفت.

امّا در ایران در كنار رهبری آموزگارانه امام و در كنار نقش تعیین كننده نیروهای داوطلب مردمی، سازمان‌های ارتش، سپاه و بسیج به تفكیك مسئولیت، در نبردهای مشترك و مستقل و درآفند و پدافند تجربه‌های خود را محك زده در چارچوب استراتژی دوره تعقیب متجاوز، وضعیت رزمی خود را ارتقا می‌دادند؛ افزایش استعداد تیپ‌های مستقل ارتش به لشكر، تشكیل سه نیروی سپاه (زمینی، هوایی، دریایی) و نیز اعزام‌های بزرگ بسیج، تمامی در این استراتژی قابل تبیین است.

 سلب آرامش از دشمن و وارد كردن ضربات سنگین به سازمان ارشت آن - كه به منظور گرفتن فرصت بازسازی و تدبیر از دشمن به اجرا در می‌آمد - نیز در چارچوب این استراتژی عملی می‌شد. همچنین اصلی قرار دادن جنگ و پرهیز از سرمایه‌گذاری در مسائل جانبی، از جمله فرعی كردن مقابله با اسرائیل در لبنان در مقایسه با جنگ تحمیلی و تمركز قوای مسلح در جبهه‌های جنگ با عراق نیز در جهت تحقق آن استراتژی بود.

سعی در غافل‌گیر كردن دشمن در سه عامل زمین، زمان و تاكتیك و نیز انتخاب زمین نبرد و تحمیل آن بر دشمن، از جمله موارد دیگری بود كه در اجرای این استراتژی رعایت می‌شد. كسب تجارب جدید در به كارگیری تجهیزات و تعیین نقش تأثیرگذار برخی تجهیزات در تاكتیك‌های ویژه، از جمله نقش شناورها در عملیات خیبر و نقش توپخانه در عملیات والفجر8 نیز با توجه به همان استراتژی قابل تبیین است. كاهش میزان تأثیرگذاری سلاح‌های پیشرفته دشمن كه با ادامة جنگ در زمین‌های دشوار، دنبال می‌شد نیز با توجه به آن استراتژی بود.

در استراتژی "تعقیب متجاوز" كه هدف نهایی بصره بود، با وجود تداوم جنگ در سه جبهه شمالی، میانی و جنوبی، جبهه جنوبی منطقه اصلی نبرد بود و دو جبهه دیگر تا پایان زمستان 1365 نقش پشتیبانی داشتند. اولین نبرد بزرگ در استراتژی تعقیب متجاوز، عملیات رمضان در شرق بصره بود كه به سبب عدم انطباق كامل وضعیت خودی با آن استراتژی، با وجود موفقیت‌های اولیه، به اهداف خود نرسید. مهم‌ترین نبرد بزرگ بعدی، عملیات خیبر بود كه قابلیت‌های قوای مسلح جمهوری اسلامی ایران را آشكار می‌ساخت. در نتیجه این عملیات بود كه بلوك غرب كوشید باب مذكره با ایران را بگشاید، اقداماتی كه با سفر نخست‌وزیر تركیه به عنوان پیام‌آور غرب آغاز شد و به سفر مشاور امنیت ملی امریكا (مك فارلین) به ایران منتهی گردید.

گذر از موانع عبور ناپذیر و تصرف مناطق مهم
عبور از رودخانه بسیار عریض اروند و پشت سر گذاردن موانع گسترده آن كه در عملیات مهم والفجر8 به وقوع پیوست و فتح فاو را در پی داشت، خارج از تصور و پیش‌بینی‌ها بود، به عبارت دیگر، پایان دادن به توقف چند ساله در پشت دیوار بلند موانع دفاعی عراق و رسوخ به آن سوی دیوار، اقدامی بود كه به نظر غیرممكن می‌رسید، اما عملی گردید. عبور از اروند خروشان بدون داشتند تجهیزات و لوازم پیشرفته دریایی و هوایی علاوه بر آن كه ارتقاء توانایی‌های نظامی به نمایش در آمده در عملیات خیبر را اثبات می‌كرد، نشان می‌داد كه نیروهای مسلح ایران در ارائه اندیشه‌های جدید و تدبیرهای تازه در دنیای نظامی‌گری برای شكستن بن‌بست جنگ، توانایی لازم را دارند.

 تاكتیك‌های به كار گرفته شده در این نبرد كه تلفات فوق‌العاده‌ای را در 75 روز جنگ به ارتش عراق تحمیل كرد، به تثبیت منطقه تصرف شده انجامید. كوتاه كردن (نسبی) دست عراق از شمال خلیج فارس و همسایه شدن ایران با كویت، امنیت خلیج فارس را متأثر كرده بود، لذا عملیات والفجر8 بسیار مهم تلقی می‌شد و به نظر می‌رسید كه ایران با در دست داشتن شبه جزیره فاو، آماده پایان بخشیدن به جنگ باشد، لیكن به رغم ابراز تمایلات قبلی نظام بین‌الملل برای پایان دادن به جنگ، پس از والفجر8 نه تنها هیچ اقدامی از سوی آنان در این خصوص دیده نشد، بلكه پس از فتح فاو، فرانسه به عنوان كشوری با ادعای ابرقدرتی و نیز تمایل به اردوی غرب و شوروی از اردوی شرق برای تقویت ارتش عراق اقدامات فوق‌العاده‌ای را آغاز كردند.

در عین حال، مقامات ایران بار دیگر پای بندی غرب را به مذاكرات محرمانه خود به بوته آزمایش گذاشتند و سال پس از عملیات فتح فاو را سال سرنوشت نامیدند تا بدین وسیله به افكار عمومی تفهیم گردد كه ایران آماده پایان دادن مشروط به جنگ است. بر همین اساس، عملیات كربلای4، عملیات سرنوشت‌ساز نام گرفت، امّا در آستانه اجرای این عملیات، داستان سفر مك فارلین به تهران كه مخفی مانده بود، به وسیله عناصر مشكوك ایرانی و احتمالا مرتبط با اسرائیل، در اختیار یكی از نشریات خارجی قرار گرفت. با پخش اطلاعات این موضوع سری، رهبری نظام كه این مسئله را توطئه‌ای علیه وحدت ملی می‌داشت، دستور به افشای آن را داد.

با افشای ماجرای مك فارلین، روابط امریكا و عراق تیره شد و شوروی‌ها برای پر كردن جای خالی ایجاد شده، در روابط خارجی عراق، به سرعت خود را به این كشور نزدیك كردند و از سوی دیگر به منظور نشان دادن خشم خود به ایران، به دلیل برقراری روابط پنهان با امریكا، بمباران گسترده‌ای را علیه ایران سامان دادند.

در این بین امریكایی‌ها هم كه از تیره شدن روابط خود با عراق نگران بودند و این مسئله را سبب سلب اطمینان دنیای عرب از واشنگتن می‌دانستند، از سویی از همكاری شوروی با عراق و بمباران شهرهای ایران تشكر كردند و از سوی دیگر، اطلاعات (ماهواره‌ای و غیره) مربوط به عملیات كربلای4 را در اختیار عراق گذاشتند. ارتش عراق كه از محور اصلی عملیات كربلای4 آگاه شده بود، شب عملیات اصلی‌ترین معبر وصولی را مسدود كرد و در نتیجه، عملیات سرنوشت‌ساز، هم در بعد سیاسی و هم در بعد نظامی ناكام ماند، به همین دلیل نام عملیات كه قبلا پیش‌بینی شده بود والفجر10 باشد به كربلای4 تغییر یافت.

پیش‌روی در شرق بصره
عملیات كربلای4 به‌رغم ناكامی، نتیجه‌ای مثبت را در پی داشت: طریقه گشودن یكی از گره‌های بسته جنگ در شرق بصره را نشان داد. در حالی كه حكومت عراق سرگرم برپایی جشن ناكامی عملیات سرنوشت‌ساز بود و آن را حصادالاكبر (دروی بزرگ) نامیده بود و در حال لشكركشی به سوی فاو بود تا فاو را هم پس بگیرد، عملیات كربلای5 آغاز شد. با طرح‌ریزی و اجرای سریع اجرای عملیات كربلای5 - كه با استفاده از تجارب به دست آمده در عملیات كربلای4 و نیز با به‌كارگیری نیروهای آماده و به جا مانده از آن عملیات، انجام شد - موانع شرق بصره كه برای هیچ ارتشی در خاورمیانه قابل عبور نبود، شكسته شد و بصره برای اولین بار و به طور جدی در خطر سقوط قرار گرفت.

غافلگیری دشمن در زمان، زمین و تاكتیك سبب شد مهم‌ترین عملیات در دوره تعقیب متجاوز روی دهد. بزرگی حادثه به قدری بود كه عراقی‌ها ابتدا امریكا را در این قضیه متهم كردند و گمان بردند دریافت اطلاعات عملیات كربلای4 فریبی بیش نبوده، غافل از آن كه شبكه‌های اطلاعاتی امریكا هم در مورد عملیات كربلای5 غافلگیر شده بودند.

این مسئله كه بار دیگر از توانمندی قوای مسلح ایران حكایت می‌كرد، دنیای غرب و شرق را به جمع‌بندی قاطعی رساند: آنان متقاعد شدند كه در صورت نداشتن اتفاق نظر، ایران برنده قطعی جنگ خواهد بود.

 در نتیجه اولین توافق بین‌المللی بین امریكا و شوروی بر سر پایان جنگ رخ داد و در اولین و آخرین تلاش صلح جدی سازمان ملل متحد برای برقراری صلح، قطعنامه 598 در شورای امنیت این سازمان تصویب شد. این قطعنامه در وضعیتی تصویب شد كه برتری در جنگ با ایران بود، در عین حال نحوه تنظیم مواد آن نشان می‌داد، صرف نظر از این كه برای اولین بار به برخی واقعیات جنگ توجه شده است، با ابهامات توأم می‌باشد كه می‌تواند تامین كننده تمایلات عراق باشد و بی دلیل نبود كه پس از تصویب قطعنامه، عراق بلافاصله پذیرش خود را اعلام كرد، امّا ایران كه نمی‌توانست ریسك كند و در وضعیت برتر یك قطعنامه مبهم را بپذیرد، پذیرش آن را به توافق بر سر روش اجرایی آن مشروط كرد، در عین حال برای تحكیم مواضع بین‌المللی خود كه در چانه‌زنی‌های بعدی بتواند حداقل امتیازات و حقوق مورد نظرش را استیفا كند، جنگ را ادامه داد.

 میدان اصلی جنگ كه تا عملیات كربلای5، در جبهه جنوبی بود، از این پس به جبهه شمالی منتقل شد و از سوی دیگر، با ورود امریكا در خلیج فارس و احساس خطر جمهوری اسلامی از آن ناحیه، برای مدتی میدان اصلی نبرد از زمین به دریا انتقال یافت و مدت چهار ماه این وضعیت ادامه داشت تا آن كه یك آتش‌بس نسبی اعلام نشده بین ایران و امریكا در خلیج‌فارس برقرار شد و آن‌گاه بار دیگر نبردهای زمینی، در رأس جنگ قرار گرفت.

در جبهه شمالی چند عملیات موفق ایران اجرا شد. در طی این مدت، ایران ضمن ادامه عملیات، گفت و گو برای رسیدن به توافق در نحوه اجرای قطعنامه 598 را رها نكرد و در این باره موافقت نسبی دبیركل سازمان ملل متحد را نیز جلب كرده بود و با امیدواری در مورد جلب نظر شورای امنیت پیش می‌رفت. نام‌گذاری والفجر10 برای عملیات در منطقه حلبچه نیز خود می‌توانست پیامی برای آمادگی ایران برای پایان جنگ باشد، لیكن دنیا با سكوت خود در برابر این پیام، مجوز بمباران شیمیایی حلبچه را به عراق داد و پس از این بمباران نیز اقدام مهمی از كشورهای ثالث دیده نشد.

از سوی دیگر برخی اختلالات و تضاد منافع بین امریكا و شوروی در نحوه پایان جنگ، از جمله حضور بسیار گسترده و دخالت مستقیم نظامی امریكا در خلیج فارس، سبب شد كه شوروی هم نوایی كاملی (نظیر زمان تصویب 598) با دیگر اعضای شورای امنیت نشان ندهد، از این رو ایران در جریان چانه‌زنی درباره قطعنامه و رسیدن به وضعیت مطلوب، تهدیدها و قطعنامه‌های تنبیهی بعدی را چندان جدی نمی‌گرفت و با افزایش حسن ارتباط با شوروی، از این ابرقدرت به منظور گرفتن زمان لازم استفاده می‌كرد.

پایان جنگ
عراق، پس از شكست در خرمشهر در جریان عملیات بیت‌المقدس، در لاك دفاعی فرو رفت و بیش از هر چیز به ایجاد موانع بر سر راه قوای مسلح ایران پرداخت. در همین حال، به مرور اعتبار خود را كه از داست داده بود، بازیابی و ارتش خود را نیز بازسازی می‌كرد. از سوی دیگر، ایران با پی‌گیری استراتژی تعقیب متجاوز - كه در حملات پی در پی بروز می‌كرد - آسیب‌های مداومی بر روحیه ارتش عراق وارد می‌كرد. این مسئله خصوصا در عملیات والفجر8 و سپس در عملیات كربلای5 به اوج خود رسید.

امّا از طرف دیگر، كمك‌های مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی و نیز حمایت دیپلماتیك و تبلیغاتی نظام بین‌الملل از عراق، كمبودهای روانی ارتش این كشور را جبران می‌كرد، ضمن آن كه به برتری توانایی‌های نظامی عراق روز به روز می‌افزود.

عراق با اتكا به حمایت‌های جهانی، علاوه بر تقویت روزافزون قوای زمینی خود، توان نیروی هوایی‌اش را نیز افزایش داد به كمك هواپیماهای پیشرفته، از سال 1362 خلیج‌فارس را برای ایران ناامن كرد تا با توقف یا كاهش صدور نفت و تقلیل قدرت اقتصادی ایران، توان ادامه جنگ را از آن بگیرد و هم‌زمان دامنه جنگ را گسترش دهد و پای نیروهای فرا منطقه‌ای را به خلیج‌فارس بكشاند.

ایران در برابر این اقدام چاره‌ای جز مقابله به مثل نداشت. از آن جا كه تنگه هرمز بر روی كشتی‌های عراقی مسدود بود و كویت و عربستان سعودی به جای عراق نفت می‌فروختند و حمل و نقل دریایی انجام می‌دادند، كشتی‌های كویتی و سعودی هدف حمله هواپیماهای ناشناس قرار می‌گرفتند و این مسئله، دعوت از ابرقدرت‌ها را برای اسكورت نفت‌كش‌ها را در پی داشت كه از سال 1366 بعد از تصویب قطعنامه 598، اجرای اسكورت شروع شد و دور جدیدی را در جنگ پدید آورد. در جنبه‌ای دیگر، تقویت ناوگان هوایی عراق سبب گردید كه این كشور از سال 1363 دامنه حملات هوایی خود را تا تهران گسترش دهد و چهار سال بمباران شهرهای ایران را تداوم دهد. در این جریان، شوروی، آلمان و برزیل با تقویت یگان‌های موشكی عراق، نقش مهمی را در ادامه حملات عراق به شهرهای ایران داشتند.

این مسئله كه بیش‌تر به منظور كاستن از حمایت مردم و دور كردن آن‌ها از جنگ و ایجاد واكنش در آنان علیه حكومت ایران صورت می‌گرفت، به رغم آسیب بسیاری كه وارد آورد، واكنش منفی علیه نظام جمهوری اسلامی در پی نداشت. ایران نیز با این كه قدرت آفند نیروی هوایی‌اش تقریباً به صفر رسیده بود، با موشك‌هایی كه به دست آورده یا بازسازی كرده بود، مقابله به مثل می‌كرد، لذا این اقدام عراق نیز تأثیر تعیین كننده‌ای در جهت‌گیری ایران نداشت.

امّا آنچه نقش تعیین كننده را ایفا می‌كرد، قوای زمینی ارتش عراق بود كه با وجود تلفات فراوانی كه در 8 سال جنگ به آن وارد شده بود، در روزهای پایانی جنگ پنج برابر رویهای نخست نیرو و لشكر داشت و تعداد ادوات زرهی و هواپیماهایش نیز دو برابر شده بود، این در حالی بود كه شمار نیروهای ایران كم‌تر از 30% نیروهای عراق بود. در چنین حالتی، عراق در یك سال آخر جنگ از درگیر كردن یگان‌های اصلی خود نیز پرهیز كرد و هرگز حاضر نشد برای دفاع از جبهه شمالی خود، آن‌ها را به كار بگیرد.

با چنین وضعیتی و در حالی كه قوای مسلح ایران در منطقه حلبچه درگیر بودند، ارتش عراق به فاو حمله كرد و با استفاده از سلاح شیمیایی و غافلگیری نیروهای خودی، فاو را گرفت و وضعیت جدیدی را پیش آورد. دست‌یابی به فاو برای عراق كه به جز ضعف روحی نیروها، در همه جنبه‌های مادی؛ برتری محسوس بر ایران یافته بود، برای ارتش عراق مشكل‌گشا شد و با آشكار شدن این برتری و نیز با اتكا به سلاح‌های غیرمتعارف مناطق از دست داده شلمچه، مجنون و زبیدات، را باز ستاند.

 در همین وضعیت، امریكا كه همزمان با حمله عراق به فاو، در حمله‌ای سمبلیك، سكوهای نفتی ایران را هدف گرفته بود تا حمایت خود را از عراق اثبات كند، در تاریخ 1367/4/12 یك هواپیمای مسافربری ایران را برفراز خلیج‌فارس هدف قرار داد و 290 مسافر را به شهادت رساند. هم‌زمان خبرهایی دال بر تهدید به بمباران شیمیایی و حتی بمباران اتمی شهرهای بزرگ به ایران می‌رسید و حادثه سقوط هواپیمای مسافربری نیز هشداری برای حملات بعدی معنا می‌شد. لذا تحزیه و تحلیل اوضاع موجود سبب شد كه در تاریخ 1367/4/27 موافقت ایران با قبول قطعنامه 598 اعلام كند.

به این ترتیب وقت‌گیری یك ساله ایران برای كسب پیروزی مهم و استراتژیك و قرار گرفتن در موضعی برتر، به نتیجه مطلوب نرسید و نظام بین‌الملل حاضر نشد به تلاش منطقی و دیپلماتیك ایران روی خوش نشان دهد، بلكه برعكس با تقویت رژیم عراق و موافقت یا به كارگیری گسترده سلاح‌های غیر متعارف توسط ارتش آن كشور خطر تضعیف ایران و حتی شكست كامل در جنگ به وجود آمد.

پس از اعلام موافقت ایران با قطع‌نامه، ارتش عراق مجدداً به خوزستان، ایلام و كرمانشاه هجوم آورد، ضمن آنكه در حمله به كرمانشاه نیروهای منافقین نیز به كار گرفته شد، امّا در پی پیام امام خمینی مبنی بر مقابله با تجاوزات دشمن، مردم به طور شگفت‌آوری با حضور در جنوب و غرب كشور ارتش عراق و منافقین را با قدرت عقب راندند.

سرانجام عراق نیز كه خطر گرفتاری مجدد در حوادثی همانند آغاز جنگ را دوباره احساس می‌كرد، در تاریخ15/7/67 تن به آتش‌بس داد و در تاریخ 29/5/67 به طور رسمی آتش‌بس برقرار شد و نیروهای حافظ سازمان ملل متحد بین نیروهای ایران و عراق مستقر شدند

منبع: آفتاب نیوز

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:20 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

تأثير قیام عاشورا بر انقلاب اسلامي

عاطفه و برداشت سیاسی‌
یکی از جنبه‌های حادثه کربلا بُعد عاطفی است‌. کربلا به دلیل وضعیت خاص خود در به شهادت رسیدن بیش از شانزده تن از خاندان رسالت و نیز کیفیت خونبار آن زخم عمیق بر قلب جامعه شیعه ایجاد کرد. حادثه از هر جهت جدی و قابل ملاحظه بود. با نگاهی به آنچه در احادیث امامان (ع) درباره اقامه عزا و زیارت امام حسین (ع) وارد شده می‌توان دریافت که به سرعت بعد عاطفی‌ِ کربلا جای خود را در جامعه شیعه بازکرده و حتی گروه‌هایی از سنیان را نیز به خود جذب کرده‌. ادبیات شیعی نیز تحت تأثیراین قضیه و سایر رخ دادهای خونینی که برای شیعیان و دیگر مسلمانان پیش آمد،ادبیات مبتنی بر مرثیه شد.
مراسم عزاداری نه تنها از نظر ظاهر باعث اتحاد مسلمین می‌شود، بلکه علاوه برآن یک حالت روانی ایجاد می‌کند که تأثیر شگرفی بر احساسات مردم می‌گذارد و به حرکت انقلابی آنان جهت و شتاب می‌بخشد.

انقلاب اسلامی ایران‌
نهضت امام خمینی (ره‌) که حیات اسلام ناب محمدی (ص) را تجدید کرد و وسیله تطبیق و تحقق اسلام در زمان معاصر شد،از مکتب امام حسین (ع) شکل گرفته است و در مقاطع مختلف یادآور حماسه عاشورا است‌. حیات اسلام ناب به لحاظ تطبیقی بودنش دوست پرور و دشمن ساز است‌. با تحقق آن یزیدیان زمان و ابرقدرت‌های دوران با هم دستی عمالشان به جنبش در آمدند. از هیچ کوششی برای خاموش کردن نور الهی فرو گذار نکردند و در نقطه مقابل‌، عاشقان الله با شهادت خواهی به میدان کارزار با آنها شتافتند.

انقلاب اسلامی ایران مدیون قیام عاشورا
حضرت امام (ره‌) علل محدثه و مبقیه انقلاب اسلامی ایران را مدیون عاشورا و درسی که مردم از امام حسین (ع) آموختند می‌دانند. لذا در سخنان خویش می‌فرمایند:اما باید همه متوجه این معنا باشیم که اگر قیام حضرت سیدالشهداء (ع) نبود امروز ما نمی‌توانستیم پیروز شویم‌. انقلاب اسلامی ایران پرتوی از عاشوراو انقلاب عظیم الهی آن است‌. همه نقل قول‌هایی که درباره واقعه عاشورا مطرح می‌شود بر وظیفه‌شناسی امام حسین (ع) اتفاق نظر دارند. امام خمینی (ره‌) با تکیه بر عاشورا، انجام وظیفه را اساس همه فعالیت‌های خود قبل ازپیروزی و پس از آن قرار دادند.

جدایی دین از سیاست در عصر پهلوی‌
در دوران پنجاه ساله پهلوی‌ها، جامعه اسلامی مانیز شاهد"جدایی دین از سیاست‌" است‌.جنون ضد اسلامی و ضد روحانیت آنها، اغراق گویی‌ها در باب تاریخ‌باستان و به تقابل کشاندن آن با دوره اسلامی‌، اخذ ظواهر زندگی غربی‌، دنیوی کردن ارزش ها به شکل برجسته خود را می‌نماید. در چنین شرایطی آنچه مزید بر علت گشته پذیرش ژاندارمی در منطقه و همکاری موثر و نزدیک باپدیده شوم‌، یعنی اسرائیل غاصب است در چنین فضای مسمومی که همه چیز مردم ازجمله ارزش‌های آنها به هر دلیل مسخ شده است تلاشی حسینی ازجانب امام خمینی (ره‌) برای بازگشت به خویشتن‌اسلامی آغاز شد. ایشان همواره آیه شریفه «انما اعظکم بواحده اِن تقوموالله مثنی و فرادی‌، ثم تتفکروا» را سرلوحه عمل سیاسی ـ اجتماعی خود قرار می‌دهند. در ارتباط بانهضت عاشوراست که امام راحل تفسیر احیاگرانه خویش مبنی بر هم گرایی دین و سیاست راعملی می‌سازند.

نقش معنویت در انقلاب اسلامی ایران‌
جوهر اصلی انقلاب اسلامی‌، دین بود. منشأ پیدایش‌، آرایش و حرکت انقلاب اسلامی ایران و محرک اصلی همه اقشار ومنسجم کننده آنها بیشتر آموزه‌های دینی بوده است‌.
بامقایسه دو انقلاب بزرگ‌ِ قیام عاشورا و انقلاب اسلامی ایران از یک سو و انقلاب کبیر فرانسه و روسیه از سوی دیگر به این نتیجه می‌رسیم که در انقلاب‌های اخیر، فلسفه وجودی آنها بر دو اصل زیر استوار بوده است‌:
1- اصل حب ذات (خود خواهی ومصلحت‌طلبی انسان‌)
2ـ اصل تنازع بقا (رقابت و مبارزه انسان‌ها باهم‌، نابودی یکی برای زنده ماندن دیگری‌).
مشکل اساسی این دو انقلاب ناشی از توجه صرف به جهات مادی انسان است‌.در حالی که قیام عاشورا و انقلاب اسلامی ایران از مکتب اسلام روح گرفته و به دو اصل‌غیر از آن دو تکیه می‌کند که عبارت اند از:
1ـ اصل خداپرستی که مبدأ حیات و هدف انسان را در تمام زندگی تنها خدا می‌داند. بنابراین خود خواهی و مصلحت‌طلبی شخصی مذموم و پست قلمداد می‌شود.
2ـ در حیات اسلام به جای تنازع در بقا- که در مکتب‌های مادی رایج است ـ به اصل تعاون اعتقاد دارد که از توحید انسان‌ها و موجودات سرچشمه گرفته است‌. در مکتب اسلام مبارزه فقط باید در راه حق علیه باطل باشد.
از مهم‌ترین امتیازات انقلاب اسلامی این است که روح و جان انسان‌ها در آن مورد توجه قرارداده است‌.امام (ره‌) - رهبر این نهضت - سخنی به این مضمون فرموده‌اند:"اصلاً همه می‌خواهیم انقلاب کنیم که شهید شویم‌."ایشان همانند جد بزرگوارشان امام حسین (ع) ازهمان روزهای اول اصلاً به این فکر نبودند که دین برای‌ایشان حیات مادی داشته باشد و یا قیام و موقعیت فراهم آورد. امام حسین (ع) نیز درخطبه‌ای هدف از قیام خود را چنین عنوان می‌کنند: بار پروردگارا! حقاً تو می‌دانی که آنچه در ماست از میل به قیام و اقدام به امر به معروف و نهی از منکر، نصرت مظلومان و سرکوب ظالمان‌، به جهت میل و رغبت به رسیدن سلطنت و قدرت مفاخرت‌انگیز نیست و نه از جهت در خواست زیادی‌های اموال و حُطام دنیا! بلکه به علت آن است که در بلاد و شهرهای تو صلاح و اصلاح ظاهر سازیم‌.

رهبر نهضت دینی‌
در مقایسه‌ای که بین شخصیت های بزرگ در جهان انجام می‌دهیم به این نتیجه می‌رسیم که هر کس شخصیت او عظیم‌تر باشد تأثیر گذاری آن در جامعه و تاریخ نیز عظیم‌تر خواهد بود. بعضی از شخصیت‌ها هستند که محصور زمان و مکان نمی‌شوند؛مثلاً امام حسین (ع) و امام راحل (ره‌) شخصیت‌هایی بودند که در عصر خود درخشیدند و قید زمان و مکان را پاره کردند. چنان چه یک رهبر الهی در قلوب انسان‌ها راه پیداکرد،باقی می‌ماند. برای این که دل هیچ زمان نمی‌میرد.امام حسین (ع) در تاریخ‌، ماندگارشدند، چون در قلوب انسان‌ها راه یافته بودند. شخصیت‌های سیاسی زیاد آمدند و رفتندامااثری از آنها باقی نماند، زیرا در قلب مردم نفوذ پیدا نکردند، اما آنهایی که منزلگه دلشان محفل عشق است نمی‌میرند:

هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق‌
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

امام (ره‌) قبل از این که یک رهبر سیاسی باشندیک رهبری معنوی بودند. ایشان بعد از ائمه (ع) بی نظیرترین رهبر الهی‌ای بودند که تاریخ به چشم خود دیده است‌.

بزرگ ترین امتیاز انقلاب اسلامی‌
بزرگ‌ترین امتیازی که انقلاب شکوهمند اسلامی داشته تغییر و تحول نفسانی در ملت بوده است‌.
این تغییر و تحول نفسانی بزرگ‌ترین ضربات را بر ابرقدرت‌ها نیز وارد ساخت‌،زیرا آنها با همه چیز آشنایی داشتند جز با این عامل که چگونه ممکن است کسانی وارد نبرد شوند و سربازان را به جانب خود بکشانند بدون این که تیر اندازی کنند؟ چگونه ممکن است روح و قلب آنها راتسخیر کنند؟ این معجزه‌ای بود که در انقلاب ما به وقوع پیوست‌. آن زمان که روح تسخیر شود دیگر نیازی به اسلحه نیست‌!

هشت سال دفاع مقدس‌
کلمات‌، چگونه حقیقتی را که در فضای آسمانی جبهه‌ها جاری بود، و بدان روح‌بخشید، توصیف کنند؟تصاویر نیز تنها گوشه‌ای کوچک از اوقات حیات واقعی رزمندگان را نشان می‌دهند. دلاور مردانی که از هر سوی به جبهه‌ها سرازیر شدند، تا از حقانیت انقلاب و در مقابل کفر دفاع کنند. آنان تحصیل‌، کار و آسایش زندگی را رها کردند تا خاک جبهه را که بوی کربلا از آن به مشام می‌رسید سرمه چشم سازند. در دل آنها داغی نهفته بود که شعله آن را حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در سال شصت و یک هجری برافروخت شهادت نشان خواهد دادکه جوانان ماعصری را بنیاد نهادند که خمینی (ره‌) طلایه دار آن بود. عصری که مرگ‌، مسخر ایمان شد وهمان گونه که روز عاشورا امام (ع) شهیدان‌، مرگ را برگزید تا اسلام زنده و جاودانه بماند و نور اسلام متجلی شود.
دشمن در پشت سلاح‌های مخرب‌، آتشین و میکروبی‌، خود را نهان کرد و رزمندگان ما خود را در آینه‌ای از ایمان ِ زلال جاری ساختند. در مقابل حملات سنگین تنها اراده خداوند و ایمان به او بود که سنگر واقعی رزمندگان ما را می ساخت‌.

جنگ تحمیلی توطئه‌ای از سوی آمریکا
جنگی که در شهریور سال 1359 و در تب و تاب‌های انقلابی کشور، از سوی استکبار جهانی به عنوان بازی‌گر پشت صحنه و عراق به عنوان بازی گر صحنه برملت و کشور ما تحمیل شد، جدال نابرابری بود از سوی تمام کشورهای غربی و عراق که به حول و قوه خداوند مردم و نیروهای مسلح ما توانستند از زیر بار آن با موفقیت بیرون آمده و سرافرازانه در جهان ندای حق پرستی و عدالت‌طلبی و آزادی خواهی ملت ایران را یک باردیگر در گوش تمام جهانیان زنده کنند.
با پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط شاه بنای استراتژی آمریکا که بر دو ستون ایران و عربستان سعودی پی ریزی شده بود، فرو ریخت و این مسئله مناسبات میان دو کشور ایران و عراق رانیز دست خوش تغییر و تحول نمود.
از دید آنها "موج اسلامی‌" می‌توانست ثبات منطقه را مورد تهدید جدی قرار دهد و نتایج ناشی از این تحول‌، زمینه‌های وقوع جنگ را بوجود آورد. در واقع غربی‌ها که منافع خود را در منطقه جست و جو می‌کنند با وقوع انقلاب اسلامی و تأثیرات ناشی از آن منافع خود را که شامل‌، نفت‌، ثبات کشورهای مرتجع منطقه و امنیت اسرائیل می‌باشد مورد تهدید می‌دیدند.
با این دید مقابله با انقلاب را نه تنها ضروری بلکه اجتناب‌ناپذیر می‌دانستند.
آیت الله خامنه‌ای در این باره اظهار داشتند: "این جنگ علیه انقلاب اسلامی ایران و به منظور واژگون ساختن نظام انقلابی ایران و از بین بردن انقلاب سازماندهی شد."
در کنگره حزب بعث که برای نخستین بار مباحث آن در مورد جنگ ایران و عراق منتشر شد، تأکید می‌شود که "در برابر رهبران عراق تنها اختیار یک راه وجود داشت‌، یا مقاومت و جلوگیری از تجاوزات دشمن و یا این‌که تسلیم شدن به برنامه‌های امام خمینی (ره‌).

تأثیر قیام عاشورا بر دفاع مقدس‌
جبهه‌های نور علیه ظلمت در شب‌های عملیات سراسر شور، عشق و صفا بود. درگوشه گوشه میدان‌، صوت مناجات‌، زیارت عاشورا و ذکر و یاد خدا به گوش می‌رسید. اگر مورخان در احوالات شب عاشورا نوشته‌اند که شبی توأم با اشتیاق‌، عبادت‌، تلاوت قرآن و نیایش بود، شوق دیدار حضرت حق همه آنها را به وجد وصف ناشدنی رسانیده بود، گویی با تمام وجود لحظه شماری می‌کردند تا صبح وصال بدمد و چه زیبا رزمندگان خداجو و حق طلب‌ِ ما از اصحاب ابا عبدالله (ع) الگو گرفتند.

منبع: كتابخانه سايت راسخون

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:20 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

عملکرد سازمان ملل متحد در جنگ تحمیلی

چکیده:
همواره سخن از برخوردِ ناعادلانه شورای امنیت، دبیر کل (دبیرخانه) و مجمع عمومی سازمان ملل متحد در فرآیند جنگ تحمیلی عراق علیه ایران می رود، اما جزئیات این برخورد، کمتر مطرح شده است. از این رو، مقاله حاضر در پی طرح جزئیات مواضع سه رکن مهم سازمان ملل متحد در قبال جنگ عراق علیه ایران است.

اطلاع از این جزئیات، تحلیل صحیح تری را درباره چرایی اتخاذ مواضعی ناعادلانه از سوی ارکان سازمان ملل متحد در جنگ هشت ساله ایران و عراق (جنگ اول خلیج فارس)، و نیز، جنگ دوم خلیج فارس (حمله عراق به کویت و حمله آمریکا و متحدانش به عراق) به دست می دهد.

 

مقدمه
سازمان ملل متحد در جنگ عراق علیه ایران، به زعم خویش در جهت انجام وظیفه اصلی اش؛ یعنی محفوظ داشتن نسلهای آینده از خطر و بلای جنگ، حفظ صلح و امنیت بین المللی و جلوگیری از تهدیدات علیه صلح، به اتخاذ و اجرای تصمیمات متعدد مبادرت ورزید.(2) با نگاهی به مجموعه فعالیتهای سازمان ملل که در این رابطه به عمل آورده است، به وضوح آشکار می شود که شورای امنیت، دبیر کل(3) و مجمع عمومی، تلاشهای زیادی مبذول داشتند.(4) اگرچه تلاشهای این سه رکن سازمان ملل متحد، جدا از هم اتخاذ می شد، ولی به علت پیوندهای تشکیلاتی و یکسان بودن شرایط حاکم بر سه رکن، تفاوت چندانی در سیاستهای آنها دیده نمی شود. همچنین، این فعالیتها با تأثیر از شرایط موجود منطقه ای و جهانی، از فراز و نشیبهای فراوانی برخوردار بود.(5) ولی در هر صورت، زمینه های پذیرش قطعنامه از سوی دو دولت عراق و ایران، پس از هشت سال جنگ را فراهم آورد. اینک مهمترین فعالیتهای این سه رکن سازمان ملل را مورد برررسی و تجزیه و تحلیل قرار می دهیم:
الف) شورای امنیت سازمان ملل متحد و جنگ عراق علیه ایران

شورای امنیت سازمان ملل متحد، یک روز پس از حمله سراسری عراق علیه ایران، اولین اقدامش را در قبال جنگ، با صدور بیانیه 23 سپتامبر 1980 ( 1 مهر 1359) به انجام رسانید و 5 روز بعد از آن، نخستین قطعنامه خود را صادر کرد.(6) این روند با صدور هشت قطعنامه و بیش از 15 بیانیه دیگر ادامه یافت. عمده این قطعنامه ها و بیانیه ها، صرفا جنبه توصیه داشت،(7) ولی قطعنامه 598 یک استثنا در این مورد است؛ زیرا این قطعنامه، یک تصمیم با پیشنهادهای اجرایی برای پایان دادن به جنگ 2887 روزه عراق علیه ایران به شمار می رود. جزئیات مواضع شورای امنیت سازمان ملل متحد در طول جنگ تحمیلی به این شرح است:

1 در پی درخواست مکتوب 23 سپتامبر 1980 (1 مهر 1359) دبیر کل، شورای امنیت ضمن مشورت با اعضا، اولین موضع گیری خود در مورد جنگ ایران و عراق را تحت عنوان بیانیه اعلام می دارد و طی آن، نگرانی عمیق خود را از گسترش احتمالی این برخورد(8) ابراز داشته و از طرفین خواست از هرگونه اقدامی که منجر به وخیم تر شدن اوضاع می شود، خودداری نمایند و... اختلافات خود را از طریق راه های مسالمت آمیز حل و فصل کنند. همچنین از پیشنهاد و به کارگیری «مساعی جمیله»(9) که از سوی دبیر کل برای پایان دادن به جنگ مطرح شده، حمایت کرد.(10)

شورای امنیت به دنبال تقاضای 25 سپتامبر 1980 (3 مهر 1359 ) دبیر کل، در 26 و 28 سپتامبر (4 و 6 مهر)تشکیل جلسه داد و نخستین قطعنامه خود را به اتفاق آرا و در جلسه شماره 2248، تحت عنوان قطعنامه 479 به تصویب رساند. این قطعنامه دارای 5 ماده بود و موضوع جنگ را تحت عنوان وضعیت میان ایران و عراق، مورد بررسی قرار داد. در این قطعنامه، ضمن یادآوری تعهد کشورهای عضو به حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات و عدم توسل به زور و مسؤولیت شورای امنیت در حفظ صلح و امنیت بین المللی و با ابراز تأسف عمیق از وضعیت رو به گسترش بین ایران و عراق، از طرفین خواست که از به کار بردن بیشتر زور خودداری نموده و اختلاف خود را از طریق مسالمت آمیز حل نماید و نیز، از هر گونه پیشنهاد مناسبی که می تواند منجر به صلح شود، استقبال کنند. همچنین از عموم کشورها تقاضا کرد که از هرگونه اقدامی که منجر به تشدید منازعه می شود، بپرهیزند. در ضمن، از کوششهای دبیر کل و مجددا از پیشنهادش در مورد به کارگیری «مساعی جمیله» برای حل وضعیت موجود بین ایران و عراق پشتیبانی کرد و از وی خواست نتایج اقدامات خود را ظرف مدت 48 ساعت به شورای امنیت گزارش دهد. در پایان جلسه، رییس تونسی شورای امنیت،(11) منازعه بین ایران و عراق را یک تهدید واقعی برای صلح و امنیت بین المللی قلمداد نمود.(12) در فاصله 15 تا 29 اکتبر 1980 (22 مهر تا 16 آبان 1359) شورای امنیت 5 جلسه دیگر در مورد جنگ تشکیل داد که هیچ یک منجر به صدور قطعنامه یا بیانیه ای نگردید. در جلسه 15 اکتبر، "سعدون حمادی" وزیر امور خارجه عراق و در جلسه 17 اکتبر، محمدعلی رجایی، نخست وزیر وقت ایران(13)، به تفصیل، نقطه نظرات دولتهای خویش در مورد ریشه های جنگ ایران و عراق را مطرح نمودند.(14) سرانجام، شورای امنیت پس از بررسی های لازم در 5 نوامبر 1980 (14 آبان 1359) بیانیه ای صادر کرد و از تلاشهای دبیر کل و پیشنهاد او مبنی بر تعیین و اعزام نماینده ای جهت مذاکره با دو دولت ایران و عراق حمایت کرد(15) و از دبیر کل خواست نتیجه اقدامات خود را در این مورد، به اطلاع شورای امنیت برساند.

2 شورای امنیت، پس از صدور بیانیه 5 نوامبر 1980 (14 آبان 1359) در یک سکوت سنگین فرو رفت تا سرانجام پس از 21 ماه و 15 روز، یعنی در 12 ژوئن 1982 (21 تیر 1361) در جلسه 2383 خود، قطعنامه 514 را درباره جنگ صادر کرد.(16) جلسه شورا به خواست کشور اردن و حمایت آمریکا تشکیل گردید(17) و به اتفاق آرا، قطعنامه مزبور را به تصویب رساند. در این قطعنامه، ضمن ابراز نگرانی از ادامه وضعیت میان ایران و عراق،(18) خسارات مادی و معنوی ناشی از آن، و تهدیدی را که متوجه صلح کرده، یاد نموده است. از نکات جدیدی که در این قطعنامه آمده است، می توان به یادآوری قطعنامه 479 و بیانیه 5 نوامبر 1980 (14 آبان 1359 ) شورا و توجه به کوششهای میانجی گری دبیر کل، جنبش عدم تعهد و سازمان کنفرانس اسلامی اشاره کرد و نیز خواستار آتش بس و خاتمه فوری کلیه عملیات نظامی، عقب نشینی نیروها به مرزهای شناخته شده بین المللی، هماهنگی بین کوششهای میانجی گری تحت نظارت دبیر کل برای حصول به یک راه حل جامع، عادلانه و شرافتمندانه متکی به اصول منشور ملل متحد و اصول روابط بین المللی(19) قابل قبول برای طرفین و پرهیز کلیه کشورها از اقدامات تشدید کننده منازعه گردید و تصمیم خود مبنی بر اعزام گروهی از ناظران سازمان ملل متحد برای تأیید، تحکیم و نظارت بر آتش بس و عقب نشینی نیروها را اعلام کرد. در 15 ژوئیه 1982 (24 تیر 1361) رئیس شورای امنیت به نمایندگی از اعضا، بیانیه ای را منتشر ساخت و در آن، نگرانی شورای امنیت از عدم اجرای قطعنامه 514 را مطرح کرد و در ضمن، خواستار حل مسالمت آمیز منازعه ایران و عراق شد. این بیانیه نیز مورد قبول ایران قرار نگرفت. متعاقب آن و بر اساس تقاضای مورخ 1 اکتبر 1982 (9 مهر 1361) نماینده عراق در سازمان ملل متحد، شورای امنیت تشکیل جلسه داد(20) و قطعنامه 522 را در جلسه 2399، که در 4 اکتبر 1982 (12 مهر 1361 ) برگزار شد، به اتفاق آرا به تصویب رساند. در این قطعنامه همانند قطعنامه ها و بیانیه های قبلی، ابتدا به ابراز تأسف از ادامه مناقشه و خسارات سنگین انسانی و تهدیدی را که این مناقشه متوجه صلح و امنیت بین المللی کرده و نیز، به تأیید و تأکید بر قطعنامه ها و بیانیه های گذشته و گزارش 15 جولای 1982 (24 تیر 1361)(21) پرداخت. آن گاه، خواستار آتش بس فوری و خاتمه عملیات جنگی و بازگشت نیروهای نظامی به مرزهای شناخته شده بین المللی گردید و به صورت تلویحی از اقدام عراق در پذیرش قطعنامه استقبال و از طرف دیگر؛ یعنی ایران خواست که به اقدام مشابه دست زند.(22) به علاوه، شورا که بر اجرای بدون تأخیر تصمیم خویش مبنی بر اعزام گروه ناظران سازمان ملل متحد و لزوم ادامه کوشش های میانجی گرانه تأکید ورزید، مجددا از کشورها خواست از اقداماتی که باعث طولانی شدن جنگ می شود، پرهیز نمایند و زمینه تسهیل اجرای قطعنامه را فراهم آورند. نیز، از دبیر کل تقاضا کرد که ظرف مدت 72 ساعت، گزارش خود را در اجرای این قطعنامه تسلیم شورا کند.

3 رییس شورای امنیت در سال 1983 م. / 1363 ش. طی صدور یک بیانیه جدید، درخواست آتش بس فوری، عقب نشینی نیروهای نظامی به مرزهای شناخته شده بین المللی و حل و فصل صلح آمیز جنگ را از طرفین به عمل آورد. این بیانیه مطلب جدیدی نسبت به قطعنامه ها و بیانیه های قبلی شورای امنیت نداشت. شورای امنیت، متأثر از عملیاتهای موفقیت آمیز نیروهای مسلح ایران،(23) برای صدور قطعنامه جدید(24) در تاریخ 32 اکتبر 1983 (9 آبان 1362 ) جلسه شماره 2493 خود را تشکیل داد و قطعنامه 540 را با 12 رأی موافق و سه رأی ممتنع پاکستان، نیکاراگوئه و مالت، از تصویب گذراند.(25) در این قطعنامه، مطابق شیوه قبلی شورای امنیت، بر قطعنامه ها و بیانیه های گذشته شورا تأکید گردید. قطعنامه 540 حاوی نکات جدیدی چون محکوم ساختن نقض حقوق انسانی و بشر دوستانه مغایر با کنوانسیونهای 1949 م. / 1328 ش. ژنو(26)، در خواست از ایران و عراق به رعایت احترام به حق و آزادی کشتیرانی و بازرگانی در آبهای بین المللی و پرهیز از حمله به تأسیسات و بنادر دور از ساحل، خودداری از هر گونه اقدامی که صلح و امنیت دریایی منطقه به خطر می اندازد، بوده است.

4 در پی تأیید هیأت اعزامی سازمان ملل به منطقه درگیری ایران و عراق، مبنی بر کاربرد سلاح شیمیایی توسط عراق، دبیر کل، گزارش هیأت را به شورای امنیت تحویل می دهد و شورا ضمن صدور بیانیه ای در 30 مارس 1984 (10 فروردین 1363 ) بدون ذکر نام کشور عراق، کاربرد سلاح شیمیایی را برای اولین بار(27) در جنگ ایران و عراق قویا محکوم می سازد. شورای همکاری خلیج فارس در تاریخ 21 مه 1984(31 اردیبهشت 1363 ) نسبت به تجاوز و نقض حقوق و آزادی کشتیرانی از سوی ایران در حمله به کشتی ها در خلیج فارس، به شورای امنیت سازمان ملل متحد شکایت کرد. بر این اساس، شورای امنیت ضمن تشکیل جلسات متعدد، نهایتا در جلسه شماره 2546 مورخ 1 ژوئیه 1984 (11 خرداد 1363 ) با 13 رأی موافق و 2 رأی ممتنع، قطعنامه 552 را تصویب کرد. در این قطعنامه با یادآوری تعهد کشورهای عضو در رعایت حسن همجواری، احترام به اهداف و اصول منشور ملل متحد، عدم توسل به زور علیه تمامیت ارضی و اهمیتی که خلیج فارس در صلح و امنیت بین المللی و ثبات اقتصاد جهانی ایفا می کند، از کشورهای درگیر خواست بر اساس حقوق بین الملل، حق کشتیرانی آزاد و تمامیت ارضی کشورهایی را که طرف مخاصمه و درگیری نیستند، محترم بشمارند.(28) علاوه بر آن، خواهان توقف فوری هرگونه حمله به کشتی ها شد و حمله به کشتی ها را نیز محکوم کرد. در بند 6 قطعنامه ذکر گردید که چنانچه مفاد این قطعنامه رعایت نگردد، شورا به بررسی اقدامات موثری که اجرای آزاد کشتیرانی را تضمین نماید خواهد پرداخت. شورا، بعد از صدور قطعنامه 552 تا پایان سال 1984 م. / 1363 ش. به استثنای بیانیه 19 ژوئن (26 خرداد)، اقدام دیگری انجام نداد. در این بیانیه، شورای امنیت تصمیم دبیر کل مبنی بر اعزام دو هیأت به ایران و عراق، به منظور بررسی اتهام حمله به مناطق مسکونی را تأیید و تنفیذ کرد.(29)

5 شورای امنیت در سال 1985 م. / 1364 ش. قطعنامه ای را صادر نکرد و فقط اقدام به صدور 3 بیانیه کرده است. در اولین بیانیه که در 5 مارس (14 اسفند) منتشر شد، از طرفین عراق و ایران خواست که از حمله به مناطق مسکونی دست بردارند و به توافقی که با دبیر کل در این زمینه انجام داده اند، احترام بگذارند. بار دیگر شورای امنیت در 15 مارس (24 اسفند) در دومین بیانیه خویش، خواستار اجرای توافق عدم حمله به مناطق مسکونی و نیز کوشش برای یافتن راه حل مسالمت آمیز در منازعه گردید. شورای امنیت، سومین بیانیه خود را در 25 آوریل (5 اردیبهشت) صادر کرد. در این تاریخ ،نظر شورا بار دیگر متوجه به کارگیری سلاح شیمیایی در جنگ ایران و عراق شد. بر این اساس، با صدور بیانیه فوق، کاربرد سلاح شیمیایی علیه نیروهای ایرانی را بدون ذکر نام کشور عراق، قویا محکوم کرد. مهمترین علت صدور این بیانیه را با توجه به لحن محکمی که داشت، برای فشار غیر مستقیم به عراق به منظور پذیرش طرح هشت ماده ای دبیر کل دانسته اند.(30)

6 عملیات والفجر 8 که در تاریخ 20 بهمن 1364 از سوی ایران انجام شد، منجر به ورود نیروهای ایرانی به فاو و قسمتهایی از منطقه فاو گردید و نیز ارتباط دریایی عراق را قطع و قوای ایرانی به مرزهای کویت و شهر بصره عراق بسیار نزدیک شدند. متعاقب آن عراق و اتحادیه عرب(31) از شورای امنیت درخواست کردند(32) که برای رسیدگی به موضوع جنگ تشکیل جلسه دهد. شورای امنیت در 24 فوریه 1986 (5 اسفند 1364) جلسه شماره 2666 خود را تشکیل داد و قطعنامه 528 را به اتفاق آرا صادر کرد. از نکات جدیدی که در این قطعنامه به چشم می خورد، به موضوعاتی چون: تلاش 6 ساله اش در مورد وضعیت ایران و عراق، یاد آوری امضای پروتکل منع استفاده از گازهای خفه کننده، سمی یا سایر گازها و سلاحهای میکروبی در جنگ،(33) تأکید بر اصل غیر قابل تصرف بودن اراضی از راه زور اشاره کرد. همچنین، شورای امنیت از اقدامات اولیه ای(34) که سبب منازعه گردید و نیز از شدت یافتن منازعه و بمباران مراکز مسکونی، کشتی ها و هواپیماهای غیر نظامی ابراز تأسف کرد و از طرفین خواست با قطع بی درنگ کلیه مخاصمات، آتش بس فوری را به مرحله اجرا گذارند و سپس به مبادله اسرا با همکاری کمیته بین المللی صلیب سرخ بپردازند. شورای امنیت در ادامه کوششهایش در مورد جنگ ایران و عراق، در تاریخ 21 مارس 1986 (1 فروردین 1365) بر اساس گزارش متخصصان علوم پزشکی اعزامی از سوی سازمان ملل متحد، بیانیه ای صادر کرد که در آن، برای اولین بار با ذکر نام کشور عراق، کاربرد سلاح شیمیایی توسط آن کشور علیه نیروهای ایرانی محکوم شد. به علاوه، در این بیانیه، ادامه درگیری طرفین محکوم گردید. شورای امنیت در مورخ 29 اوت 1986 (7 شهریور 1365 ) ضمن صدور بیانیه ای دیگر، از افزایش احتمالی دامنه درگیری و گسترش حمله به کشتیهای تجاری و مناطق غیر نظامی، ابراز نگرانی کرد و از تلاشهای مداوم دبیر کل، به ویژه در زمینه عدم بکارگیری سلاح های شیمیایی و نیز از اعلام دو کشور ایران و عراق مبنی بر خودداری از حمله به مناطق مسکونی حمایت کرد.(35)

شورای امنیت به درخواست اتحادیه عرب که از اعلام ایران مبنی بر تصمیم به دست زدن به عملیات سرنوشت ساز بیمناک بودند از آغاز اکتبر 1986 (8 مهر 1365) بحث خود را در مورد درگیری عراق و ایران شروع کرد. در جلسه سوم اکتبر (11 مهر)، دبیر کل، طی سخنانی نگرانی عمیق جامعه جهانی را از روند ادامه و توسعه منازعه ابراز داشت.(36) سرانجام، شورای امنیت در جلسه شماره 2713 خود به اتفاق آرا منجر به قطعنامه 588 را در تاریخ 8 اکتبر 1986 (16 مهر 1365 ) صادر نمود. شورای امنیت در دو قطعنامه 552 و 582، به قطعنامه ها و بیانیه های گذشته خویش اشاره ای نمی کند، این روند در قطعنامه 588 هم ادامه می یابد؛ با این تفاوت که در قطعنامه جدید، از دو کشور ایران و عراق خواسته شد که بدون درنگ، قطعنامه 582 را به مرحله اجرا گذراند و از دبیر کل خواست با مشورت طرفین منازعه، بر شدت فعالیتهایش در اجرای قطعنامه 582 بیفزاید. این قطعنامه به استثنای نکات مزبور، حاوی مطلب جدید دیگری نبوده است.(37) شورای امنیت، پس از دریافت گزارش جدید دبیر کل در مورد تازه ترین مواضع دولتین ایران و عراق نسبت به قطعنامه 582 و 588 و طرح هشت ماده ای(38) دبیر کل، تشکیل جلسه داد. در این جلسه که در 22 دسامبر 1986 (31 شهریور 1365 ) منعقد شد، منجر به صدور بیانیه ای گردید که در آن به تکرار موضوعاتی چون ابراز نگرانی عمیق از وضعیت وخیم موجود بین ایران و عراق، اظهار تأسف از نقص قوانین انسان دوستانه بین المللی، درخواست از طرفین به منظور اجرای قطعنامه های 582 و 588، تصمیم شورا به حل و فصل مسالمت آمیز اختلاف موجود، ادامه کوشش دبیر کل در حل منازعه و مانند آن می پردازد.(39) ایران در پاسخ به این بیانیه، همانند آنچه را که در مورد قطعنامه 588 اعلام کرده بود، مجددا اعلام کرد بخشی از قطعنامه 582 و 588 و بیانیه 22 دسامبر 1986 (31 شهریور 1365 ) که ناظر برخاتمه مخاصمات بدون تعیین متجاوز است را نمی پذیرد.(40)

7 در پی اعلام دبیر کل، مبنی بر اینکه حاضر است نظراتش را در اختیار شورای امنیت بگذارد تا آن شورا بتواند به مبنایی که مورد قبول طرفین برای مذاکره باشد، دست یابد، شورا ضمن پاسخ مثبت به این درخواست، از فوریه 1987(بهمن 1366 ) یک گروه کار مشترک و سازمان یافته، مرکب از اعضای دایمی شورا برای پایان بخشیدن به منازعه ایران و عراق تشکیل داد. متعاقب آن، در 16 ژانویه، بیانیه ای از سوی شورا منتشر شد که حاکی از نگرانی شورا در توسعه خصومت موجود بود و نیز، از طرفین درخواست کرد که قطعنامه های 582 و 588 را به مرحله اجرا گذراند. در ضمن از تلاشهای دبیر کل در فراهم آوردن رضایت طرفین به اجرای قطعنامه های مزبور، قدردانی کرد. در 14 مه 1987 (24 فروردین 1366 ) شورای امنیت در پی تأیید مجدد کاربرد سلاح شیمیایی عراق علیه ایران توسط گروه اعزامی دبیر کل، برای بار دیگر طولانی شدن درگیری و استفاده مکرر از سلاح شیمیایی را محکوم کرد، امّا در هر صورت، بر اثر تلاش گروه مزبور، پیش نویس یک قطعنامه جدید که حاوی نکات جدیدی بود، در تاریخ 21 ژوئن 1987 (31 خرداد 1366) تهیه شد.

شورای امنیت، پس از مشورتهای فراوان در مورد پیش نویس مذکور، سرانجام در جلسه شماره 2750 مورخ 20 ژوئیه 1987 (29 تیر 1366 ) با تأکید بر مواد 39 و 40 منشور ملل متحد،(41) مفصلترین، اجرایی ترین و آمرانه ترین قطعنامه خود در جنگ تحمیلی(42) را تحت عنوان قطعنامه 598 به تصویب رساند.(43) در مقدمه این قطعنامه بر لزوم اجرای قطعنامه 582 تاکید شد و از عدم توجه به درخواستهای گذشته اش از سوی ایران و عراق و آغاز، ادامه، گسترش و تشدید منازعه و بمباران مراکز مسکونی غیر نظامی، حملات به کشتیها و هواپیماها، نقض قوانین بین المللی و کاربرد سلاحهای شیمیایی ابراز تأسف کرد و ضرورت اتمام اقدامات نظامی بین طرفین و ایجاد یک راه حل جامع، عادلانه و شرافتمندانه و پایدار گوشزد گردید و مفاد منشور ملل متحد در مورد حل مسالمت آمیز اختلافات بین المللی را یادآوری نمود.در بخش اجرایی قطعنامه،(44) شورای امنیت، خواستار عقب نشینی نیروهای دو طرف به مرزهای شناخته شده بین المللی و رعایت آتش بس همه جانبه به عنوان نخستین گام در جهت حل و فصل مناقشه گردید و از طرفین خواست، بدون تأخیر، پس از برقراری آتش بس نسبت به اجرای آزادسازی اسرا اقدام نمایند و با دبیرکل در تلاش به منظور اجرای قطعنامه و دستیابی به یک راه حل جامع، عادلانه و شرافتمندانه و مورد قبول طرفین، همکاری می کنند. این قطعنامه از دبیر کل تقاضا کرد که پس از مشورت با طرفین، زمینه های حل و فصل مناقشه را فراهم آورد. قطعنامه مزبور سه تیم کارشناسی را برای امور ذیل پیش بینی کرد.

نظارت، بررسی و تایید آتش بس و عقب نشینی

تعیین شروع کننده جنگ

مطالعه موضوع بازسازی

موضع ایران در قبال قطعنامه 598، نه رد و نه تایید بود و این موضع گیری، تا پذیرش قطعنامه از سوی ایران ادامه یافت. علت چنین موضع گیری آن بود که این قطعنامه برخی از نظرات ایران را تأمین کرده بود.(مانند تعیین متجاوز) امّا در عین حال به عمده ترین خواست ایران؛ یعنی شناسایی متجاوز قبل از آتش بس و عقب نشینی نیروها توجهی نشد.(45) با این وصف، عراق(46) در 22 ژوئیه 1987(31 تیر 1366) یعنی دو روز بعد از تصویب قطعنامه شورای فرماندهی انقلاب و رهبری حزب بعث، قطعنامه 598 را تصویب می کند. در 23 ژوئیه (1 مرداد) وزیر امور خارجه عراق موضع جدید دولتش را به دبیر کل اطلاع می دهد و در 14 اوت (23 مرداد) همان سال، عراق رسما قطعنامه 598 را می پذیرد.(47) رئیس شورا، طی بیانیه ای که در 11 دسامبر (20 بهمن 1366 ) صادر کرد، قطعنامه 598 را تنها راه حل وصول به حل جامع، عادلانه، شرافتمندانه و پایدار منازعه ایران و عراق عنوان کرد و بدین وسیله راه را بر تغییر و جابجایی مواد قطعامه 598، بست.(48) نیز در 24 دسامبر 1987 (3 اسفند 1366) به تعهد و پایبندی اعضای شورا به اجرای قطعنامه 598 اشاره کرد.

8 شورای امنیت در سال 1988 /1367 همچنان به اقداماتش درباره جنگ ایران و عراق ادامه داد. بر این اساس، شورای امنیت در 16 مارس 1988 (25 اسفند 1367 ) در بحث راجع به منازعه عراق و ایران، از تلاشهای دبیر کل به منظور حل و فصل قطعنامه 598 پشتیبانی نمود و در هشت آوریل (19 فروردین) همین سال، مواضع ایران و عراق در خصوص قطعنامه را مورد بررسی قرار داد. تایید هیأت اعزامی دبیر کل، مبنی بر کاربرد سلاح شیمیایی در منازعه ایران و عراق و ارسال گزارش آن به شورا توسط دبیر کل در تاریخ 25 آوریل 1988 (15 اردیبهشت 1367) منجر به صدور قطعنامه 612 در جلسه شماره 2812 مورخ 9 مه 1988 (19 اردیبهشت 1367) به اتفاق آرا گردید. در این قطعنامه، استفاده از سلاحهای شیمیایی در منازعه ایران و عراق، مغایر پروتکل 1949/ 1328 دانسته شده و به شدت آن را محکوم کرد. به علاوه، خواهان رعایت این پروتکل شد و بر ضرورت رعایت آن تأکید ورزید و از کشورهای دیگر خواست به اعمال کنترل خود در صدور تولیدات شیمیایی که در ساخت سلاحهای شیمیایی مورد استفاده قرار می گیرد، بیفزایند. شورای امنیت، سه روز قبل از پذیرش قطعنامه از سوی ایران، برای بررسی شکایت(49) ایران از آمریکا در مورد ساقط ساختن هواپیمای مسافربری ایران در خلیج فارس، تشکیل جلسه داد و پس از بحث و بررسی و استماع سخنان نمایندگان ایران و آمریکا، سه روز پس از قبول و پذیرش قطعنامه از سوی ایران، با صدور قطعنامه 616 تنها به اظهار اندوه و اعلام تسلیت به بازماندگان حادثه اکتفا می کند. جالب این که در آخرین بند قطعنامه، به لزوم اجرای کامل و فوری قطعنامه 598 به عنوان تنها اساس و پایه برای رسیدن به صلحی پایدار و عادلانه تأکید می شود.
ب) دبیرکل و جنگ تحمیلی

دبیرکل در اولین ساعات شروع جنگ، فعالیتش را به منظور خاتمه بخشیدن به جنگ آغاز کرد. در واقع دبیر کل، نخستین مرجع بین المللی بود که نسبت به حمله عراق علیه ایران، واکنش نشان داد. با تعویض دبیر کل و انتخاب "خاویر پرز دوکوئیار(50) در سال 1982 /1361 به عنوان دبیر کل جدید، فعالیتهای دبیرکل در رابطه با مسائل جنگ، روندی رو به افزایش گرفت. به طور کلی، عمده ترین فعالیتهای دبیر کل را می توان تلاش در جلب نظر شورای امنیت به مسأله جنگ عراق با ایران، مشورت و دیدارهای مختلف با مقامات ایرانی و عراقی و اعضای شورای امنیت، اعزام هیأت های متعدد به ایران و عراق و ارسال گزارش های آن به شورای امنیت، ابتکار 12 ژوئن 1984 (20 خرداد 1363) در خصوص خودداری طرفین از حمله به مناطق مسکونی، ابتکار طرح هشت ماده ای در ماه مارس 1985 (فروردین 1364 ) و ارائه طرح اجرایی برای قطعنامه 598 را نام برد. مجموعه اقدامات دبیر کل شامل زمینه هایی چون وادار کردن ایران و عراق به پرهیز از حمله به مناطق مسکونی، به کارگیری سلاحهای شیمیایی و بدرفتاری با اسرای جنگی (یا رعایت مقررات بین المللی) و نیز، کاهش آلام و مصایب جنگ و نهایتا پایان دادن به جنگ بود.(51) جزئیات مواضع و عملکرد دبیر کل سازمان ملل متحد درباره جنگ تحمیلی را می توان به این شرح برشمرد:

1 دبیر کل، در 22 سپتامبر 1980(31 شهریور 1359 ) با صدور اعلامیه ای به دولت ایران و عراق پیشنهاد کرد که به او اجازه دهند، مساعی اش را در حل مسالمت آمیز برخورد دو کشور انجام دهد، ولی از ناحیه هیچ کدام پاسخی دریافت نکرد. در ظهر همین روز، سخنگوی سازمان ملل متحد در مصاحبه مطبوعاتی، اعلامیه دبیر کل را به اطلاع عموم رساند. روز بعد، دبیر کل براساس ماده 99 منشور ملل متحد(52) از شورای امنیت خواست با توجه به احتمال افزایش مخاصمه بین دو کشور، برای مذاکره پیرامون جنگ، تشکیل جلسه دهد. این جلسه در همان روز تشکیل و منجر به صدور اولین بیانیه شورای امنیت گردید.

در 24 سپتامبر 1980 (2 مهر 1359 ) دبیر کل، دو نامه جداگانه ولی با مضمون مشترک برای رؤسای جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق فرستاد و خواستار خاتمه عملیات مسلحانه و حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات شد، عراق در پاسخ به این نامه از پذیرش خاتمه عملیات نظامی خودداری کرد و اقدامش را دفاع از خود دانست. دبیر کل در تاریخ 25 سپتامبر 1980 (3 مهر 1359) به شورای امنیت اطلاع داد که به رغم کوششهایی که به عمل آورده، منازعه ایران و عراق در زمین، هوا و دریا ادامه دارد و موجب خسارات مالی و جانی شده است و بر این اساس، از شورای امنیت خواست که مسأله را به فوریت رسیدگی نماید. روز بعد، شورای امنیت تشکیل جلسه داد. دبیر کل، در آغاز جلسه شورای امنیت(53)، خلاصه اقداماتی راکه درباره منازعه ایران و عراق انجام داده بود، به اطلاع شورای امنیت رساند و از شورا درخواست کرد که وظیفه خود را درمورد حفظ صلح و امنیت بین المللی به انجام رساند. سپس شورا تشکیل جلسه داد و قطعنامه 479 را صادر کرد. در خاتمه جلسه، دبیر کل طی سخنانی از ایران و عراق تقاضا کرد که به قطعنامه 479 پاسخ مثبت دهند. در پی این تقاضا صدام حسین، رییس جمهوری عراق در 29 سپتامبر 1980 (7 مهر 1359) نظر مساعد عراق نسبت به قطعنامه را به دبیر کل اطلاع داد.(54) دبیر کل در ماه اکتبر 1980(مهرماه 1359) به شورای امنیت اطلاع داد که تلاشهایش برای حل مسأله کشتیهایی که در اروندرود به علت آغاز جنگ محبوس شده اند، عقیم مانده، در حالی که ایران مشروط به این که کشتیها با پرچم سازمان ملل متحد، آبهای اروندرود را ترک کنند، باخارج شدن کشتیها از اروندرود موافقت کرد، اما عراق با خروج کشتیها مشروط به این که پرچم عراق را نصب نمایند، موافق بود. در این رابطه، با نظر مساعد شورای امنیت، «اولاف پالمه»نخست وزیر اسبق کشور سوئد را به عنوان نماینده خود برای مذاکره با دولتین ایران و عراق درباره مسایل جنگ انتخاب کرد. اولاف پالمه از سال 1980 /1359 تا سال 1982 /1361، پنج بار به تهران و بغداد مسافرت و با مقامات ایرانی و عراقی به مذاکره پرداخت.نتیجه تلاش دو ساله وی منجر به آزادسازی تعدادی از اسرای طرفین(55) و خارج شدن 63(56) کشتی تجاری خارجی گرفتار شده در اروند رود بود.(57)

2 قطعنامه 514 شورای امنیت، دبیر کل را مأمور تهیه گزارش طی مدت 3 ماه بعد از صدور قطعنامه در مورد پیشرفت اجرایی قطعنامه کرده بود. دبیر کل، در 15 ژوئیه 1982 (24 تیر 1361) یعنی قبل از آن که مدت تعیین شده شورا به اتمام برسد، گزارش خود را که مبنی بر پذیرش قطعنامه 514 از سوی عراق و رد آن توسط ایران، تسلیم شورای امنیت کرد. ایران در 28 اکتبر 1982 (6 آبان 1362) از دبیر کل خواست تا هیأتی برای بررسی تخریب مناطق مسکونی ایران که به وسیله بمباران نیروهای عراقی انجام شده، اعزام نماید. این در خواست در 2 مه 1983 (11 اردیبهشت 1362) تکرار شد. در این ایام عراق هم تقاضای مشابهی را مطرح کرد. متعاقب آن، دبیر کل تصمیم گرفت هیأتی را به دو کشور ایران و عراق اعزام کند. هیأت اعزامی از 20 مه (29 اردیبهشت) تا یک ژوئن (9 خرداد) از دو کشور بازدید به عمل آورد و گزارش خود را که نشان دهنده خسارات سنگین مناطق مسکونی ایران و خسارات سبک عراق بود، تهیه و در 20 ژوئن (28 خرداد) دبیر کل، آن را تسلیم شورای امنیت نمود. با افزایش شمار اسرای عراقی،(58) این کشور(59) در 10 ژوئن (18 خرداد) از دبیر کل می خواهد تا کمیسیونی برای بررسی وضعیت اسرای جنگی تشکیل دهد. دبیر کل برای تشکیل چنین کمیسیونی با کمیته بین المللی صلیب سرخ مشورت کرد، اما تلاش در این زمینه تا یک سال بعد، بی نتیجه باقی ماند. ولی دبیر کل، به تلاشهایش درباره حل و فصل مسائل جنگ ادامه می دهد. در این راستا، دبیر کل در 29 و 30 سپتامبر 1983 (7 و 8 مهر 1361) با وزرای امور خارجه ایران و عراق در نیویورک ملاقات می کند و از آن، نتیجه مثبتی به دست نمی آورد. پس از آن، یعنی در 11 دسامبر همان سال، موضع مخالف و موافق ایران و عراق را در خصوص قطعنامه 540 به اطلاع شورای امنیت می رساند.

3 دبیر کل در 10 فوریه 1984 (20 بهمن 1363 ) پیامهای جداگانه ای را برای ایران و عراق می فرستد و در آن، نگرانی خود را از ادامه مخاصمه ایران و عراق و خسارات ناشی از آن و نیز تصمیمش را مبنی بر اعزام هیأتی برای بازدید تخریب مناطق مسکونی ایران و عراق ناشی از جنگ، اعلام می دارد. این اقدام در پاسخ به درخواست 22 نوامبر 1983 (1 آذر 1362) ایران صورت می گرفت.(60) در 8 مارس 1984 (6 اسفند 1363) دبیر کل، مجددا به در خواست ایران، هیأتی را برای بررسی اتهام کاربرد سلاحهای شیمیایی توسط عراق علیه ایران اعزام داشت. این گروه، پس از کسب نظر موافق عراق، عازم آن کشور هم شد. گروه اعزامی پس از تحقیق و بازرسی، نظر ایران در مورد کاربرد سلاح شیمیایی قوای عراقی علیه ایران را تأیید کرد، اما دبیر کل، در گزارشهای 26 مارس (15 اردیبهشت) خود به شورای امنیت، فقط به ابراز تأسف از کاربرد سلاح شیمیایی، بدون ذکر نام کشور عراق بسنده کرد.(61) دبیر کل در 9 ژوئن 1984 (21 خرداد 1363 ) از رؤسای جمهوری ایران و عراق تقاضا کرد، به حملات علیه مناطق مسکونی یکدیگر خاتمه دهند. ایران درخواست دبیر کل را پذیرفت و عراق نیز با تاکید بر این که ایران دیگر نباید نیروهای نظامی اش را در مراکز مسکونی متمرکز کند، به تقاضای دبیر کل جواب مثبت داد. متعاقب آن، دبیر کل، تصمیمش را برای اعزام دو هیأت به ایران و عراق، به منظور نظارت بر عدم حمله به مناطق مسکونی، به اطلاع شورای امنیت رساند، دبیر کل، پس از تأیید شورا، دو هیأت را در تاریخ های 21 و 26 ژوئن (2 و 7 تیر) در عراق و ایران مستقر کرد، 3 روز بعد، دبیرکل با ارسال دو نامه، از ایران و عراق خواست تا از تمرکز نیروهای نظامی در مناطق مسکونی خویش خودداری نمایند و تعهد خود را بر عدم کاربرد سلاح شیمیایی ابراز دارند.

4 در 11 تا 17 ژانویه 1985 (20 تا 26 دی 1364)، هیأت سازمان ملل متحد از اردوگاه های اسرای جنگی در عراق و از 18 تا 25 ژانویه (27 دی تا 4 بهمن) همان سال، از اردوگاه های اسرای جنگی در ایران بازدید به عمل آوردند و طی گزارشی در 22 فوریه 1985 (3 اسفند 1364) به دبیر کل اعلام کردند که در هیچ یک از دو کشور ایران و عراق، اسرای جنگی، آن چنان که ادعا شده است، مورد بدرفتاری قرار ندارند.(62) در پی ادامه حملات به مناطق غیر مسکونی، بار دیگر دبیر کل در 9 مارس (15 اسفند) با ارسال پیامی به رؤسای جمهوری ایران و عراق، از آنان خواست به توافق 12 ژوئن 1984 (20 خرداد 1363) مبنی بر عدم حمله به مناطق مسکونی عمل نمایند. علاوه بر آن، وی در 5 و 15 مارس (11 و 21 اسفند) خواستار قطع این حملات و تعهد مجدد(63) دو دولت، نزد دبیر کل، مبنی بر عدم حمله به هدفهای غیر نظامی گردید. دبیر کل، از 18 تا 26 مارس (27 دی تا 5 بهمن) در نیویورک، ضمن دیدار با معاون وزارت امور خارجه ایران و وزیر امور خارجه عراق، طرح هشت ماده ای خود را به آنان عرضه می دارد. این طرح که گام نخستین(64) برای وصول به طرحی جامع که مورد قبول طرفین باشد، تحقق موارد زیر را پیشنهاد می کرد:

قطع کلیه حملات علیه مراکز غیر نظامی و هوانوردی غیر نظامی، قبل از ساعت 59/23 روز 26 مارس (5 بهمن) به وقت گرینویچ.

رعایت ضوابط پروتکل 1925ژنو(65) در مورد عدم به کارگیری سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی، قبل از 8آوریل 1985(17فروردین 1364)

خاتمه دادن به حملات علیه کشتی های غیر مسلحِ تجاری، با هر پرچم وهر مالکیت که بین تنگه هرمز وبنادر کلیه کشورهای ساحلی در رفت و آمد هستند وعدم حمله به بنادر ترمینال ها قبل از ساعت 59/23روز30 آوریل 1985(8اردیبهشت 1364)

همکاری طرفین باکمیته بین المللی صلیب سرخ برای انجام ترتیبات مبادله اسرای جنگی بر اساس کنوانسیون سوم ژنو(66) 1949/1328 وحفظ تماس دائم طرفین با دبیرکل، برای تحقق موارد فوق. دبیر کل ازدولت ایران وعراق تقاضا کرد که نمایندگانی را از 16 آوریل 1985 (4 اردیبهشت 1363) برای بحث وبرقراری ارتباط مستمر به نیویورک اعزام دارند، ایران این طرح را پذیرفت، ولی عراق از پذیرفتن آن خودداری ورزید.(67) به رغم مخالفت عراق، دبیرکل به کوشش هایش ادامه داد، وی در7و8 آوریل (16و17 فروردین) به تهران وبغداد سفر کرد تا زمینه های پذیرش واجرای طرح هشت ماده ای خود را بیشتر فراهم نماید.

5 دبیرکل، در ادامه تلاشهایش، در 11 فوریه 1986 (21 بهمن 1365) خواهان هماهنگی همه تلاشهای مربوط به خاتمه جنگ، بر اساس طرح هشت ماده ای خویش شد. در پایان همین سال، وی ضمن ابلاغ قطعنامه 588 به وزرای امور خارجه ایران و عراق، از دولتهای ایران و عراق، از آنان می خواهد که مواضع خود در قبال قطعنامه 582 و طرح هشت ماده ای را تعیین کنند. متعاقب آن، دولت ایران مخالفت خویش را با قطعنامه 582 و موافقت خود را با طرح هشت ماده ای اعلام می دارد، در حالی که عراق به دبیر کل اعلام می کند که فقط با اجرای قطعنامه 582(68) موافق است.(69) در این سال، بار دیگر توجه دبیر کل به کاربرد سلاحهای شیمیایی معطوف می شود. وی در پی گزارش گروهی از کارشناسان اعزامی سازمان ملل متحد به جبهه های جنگ ایران و عراق که مؤید کاربرد سلاحهای شیمیایی توسط عراق علیه ایران بود، عراق را به خاطر استفاده از این سلاحها محکوم می کند(70) و شورای امنیت که برای بررسی گزارش جدید گروه اعزامی کارشناسان تشکیل جلسه داده بود، کاربرد سلاح شیمیایی عراق علیه ایران را محکوم نمود.(71) در 3 ژوئیه (11 تیر) دبیر کل برای چندمین بار، از طرفین خواست که تا حمله به مناطق مسکونیِ همدیگر خودداری کنند. برای تحقق چنین هدفی، وی پیشنهاد کرد که هیأتهای بازرسی و نظارت بر عدم حمله به مناطق مسکونی، مجددا فعال شوند. در پی این درخواست، دو کشور ایران و عراق در 14 اوت (22 مرداد) به دبیر کل اعلام کردند که از حمله به مناطق مسکونی یکدیگر خودداری خواهند کرد.

دبیر کل از این موضع جدید ابراز رضایت نمود. وی در 3 اکتبر (10 مهر) ضمن شرکت در جلسه شورای امنیت، طی سخنانی به نکات ذیل اشاره کرد:

هشدار و ابراز نگرانی عمیق در خصوص طولانی شدن جنگ (مانند افزایش حملات به کشتیهای تجاری کشورهای ثالث).

نگرانی از تهدیدی که متوجه امنیت کشورهای همجوار است.

ابراز تأسف از این که کوششهایش در مورد پایان بخشیدن به جنگ به ثمر نرسیده است.

ایران به خاطر عدم توجه به خواستهای بنیانی اش نسبت به اجرای قطعنامه های شورای امنیت خودداری می ورزد، در حالی که عراق، آماده اجرای قطعنامه هاست.(72) در پایان، ضرورت فوری رسیدگی به وضعیت میان ایران و عراق و لزوم برقراری اساس قابل قبولی برای مذاکره را یادآور شد. وزارت امورخارجه ایران در پاسخ به خواست دبیر کل، مواضع ایران را در قبال قطعنامه 582 مطرح ساخت(73) و آمادگی ایران را در جهت جلوگیری از جنگ و یا گسترش آن به کشورهای همجوار از طریق همکاری با دبیر کل، اعلام نمود. دبیر کل، پس از دریافت تازه ترین نظرات ایران و عراق، در مورد قطعنامه 588 که در 8 اکتبر (16 مهر ماه) به تصویب رسیده بود، آن را به شورای امنیت منعکس می کند و نسبت به مؤثر افتادن قطعنامه 588 ابراز تردید و بدبینی می نماید.(74) همچنین، در این گزارش ضمن بر شمردن تعداد حملات انجام شده علیه کشتیها در خلیج فارس، نسبت به گسترش جنگ به کشورهای همجوار اعلام خطر کرده و اعلام می دارد که مبنایی را که هر دو کشور برای مذاکره قبول داشته باشند، ارائه گردد.(75)

6 دبیر کل، در یک مصاحبه مطبوعاتی در تاریخ 13 ژانویه 1987 (22 دی 1366) ضرورت یک تلاش تازه، مشترک و هماهنگ از سوی اعضای شورای امنیت (به ویژه اعضای دائم شورای امنیت) را برای حل منازعه متذکر گردید و تقاضا نمود که جلسه فوری شورای امنیت در سطح وزرای امورخارجه برای رسیدگی به جنگ تشکیل شود. این درخواست از سوی شورای امنیت مورد اجابت قرار گرفت.(76) در 26 ژانویه (5 بهمن) تلاش دبیر کل در اجلاس کنفرانس اسلامی در کویت برای یافتن راه حلی به منظور شکستن بن بست موجود، با شکست مواجه شد. در واقع دبیر کل پس از نومیدی از اجرای طرح هشت ماده ای، طرح دیگری را در همین کنفرانس و در شش ماده، به طور محرمانه به طرفین ارائه کرد. طرح شش ماده ای وی، رسیدگی به مسؤولیت جنگ (تعیین متجاوز)، برقراری آتش بس، بازگشت نیروهای دو طرف به مرزهای شناخته شده بین المللی، مبادله اسرا و حل جامع مسائل مورد اختلاف را پیش بینی کرده بود.(77) عراق در مورد این طرح اعلام کرد که چنانچه رسیدگی به مسؤولیت جنگ، متأخر از سایر بندهای طرح قرار گیرد، با آن موافق است.(78) متعاقب آن، دبیر کل، گزارش گروه اعزامی اش به جبهه های جنگ ایران و عراق که مؤید کاربرد مکرر سلاح شیمیایی بود را به شورای امنیت ارسال و آن، مبنایی برای صدور بیانیه 14 مه (22اردیبهشت) در محکومیت کاربرد سلاح شیمیایی و طولانی شدن جنگ گردید، امّا شورای امنیت این بیانیه را کافی ندید و در 14 اوت (21 مرداد) قطعنامه 598 را تصویب کرد. دبیر کل پس از تصویب قطعنامه و در همان روز و در جلسه شورای امنیت، سخنانی به شرح ذیل ایراد نمود: این قطعنامه، اوج تلاشهای شورای امنیت برای پایان بخشیدن به مخاصمه ایران و عراق است و ضرورت دارد همه سیاستها برای پایان یافتن منازعه با مواضع شورای امنیت هماهنگ شود و نیز ضروری است، با مشورت طرفین درگیر و کشورهای همجوار، ترتیباتی برای امنیت و ثبات منطقه اندیشیده شود. دبیرکل افزود که تعیین هیأتی برای مشخص شدن شروع کننده جنگ، هدف اصلی ماست. دبیرکل در روز تصویب قطعنامه 598، متن قطعنامه را برای وزرای امور خارجه دو کشور فرستاد و خواستار نظر آنان گردید.(79) ایران یک روز بعد، به آن جواب «نه رد ونه تائید» داد، ولی عراقیها آن را پذیرفتند.

دبیرکل از 11تا 14 سپتامبر1987 (19تا22شهریور 1366) به تهران وعراق سفر نمود وبا رؤسای جمهور دو کشور ایران وعراق دیدار کرد. وی در این سفر کوشید تا نظرات طرفین را در مورد قطعنامه 598 و طرح شش ماده ای به هم نزدیک کند. مجددا دبیر کل با رئیس جمهوری اسلامی ایران در نیویورک ملاقات کرد و در خصوص قطعنامه 598 با هم مذاکره نمودند.(80) متعاقب این دیدارها، دبیرکل از 26 سپتامبر تا10 اکتبر (4تا 18 مهر) به ترتیب با معاون وزارت امورخارجه ایران، وزرای امورخارجه پنج کشور عضو دائم شورای امنیت، وزیرامورخارجه عراق و مدیرکل امور بین الملل وزارت امورخارجه ایران دیدار کرد. ماحصل این دیدارها منجر به ارائه طرح اجرایی دبیر کل در 10 اکتبر (18 مهر) به شورای امنیت وسپس در 15 اکتبر (23 مهر) به وزرای امورخارجه ایران و عراق گردید، مفاد طرح اجرایی دبیرکل برای اجرای قطعنامه 598 عبارت بود از:

اولاً: دو کشور باید قطعنامه 598 را تمام و کمال بپذیرند.

ثانیا: هیچ بندی از قطعنامه بر دیگر بندهای آن، ارجحیت وتقدم ندارد. بنابراین، در روز برقراری آتش بس، یک هیأت بی طرف، بررسی مسؤولیت منازعه را شروع خواهد کرد.(81)

ثالثا: بعد از برقراری آتش بس، عقب نشینی نیروهای نظامی به مرزهای شناخته شده بین المللی آغاز می گردد.(82)

در 10 دسامبر 1987 (18 آذر 1366) دبیرکل، مطابق نظرات موافق ایران ومخالف عراق در خصوص طرح اجراییش،(83) خواستار تحرک جدیدی از سوی شورای امنیت برای اجرای قطعنامه 598 شد. شورا در 11 دسامبر (19 آذر) بر تعهد و پایبندی شورای امنیت بر قطعنامه 598 تأکید کرد و آن را تنها وسیله دستیابی به حل جامع، عادلانه و شرافتمندانه منازعه دانست.

7 در سال 1988 (1367 ) دبیرکل به فعالیت خویش برای نزدیک کردن نظرات ایران و عراق و اجرای قطعنامه 598 ادامه داد. براین اساس، دبیرکل از آغاز سال میلادی تا 17 ژوئیه (29 تیر) یعنی زمان پذیرش قطعنامه از سوی ایران،بیش از هشت بار با مقامات عراقی و دو برابر آن با نمایندگان دولت ایران، دیدار و مذاکره کرد. وی ناچار بود ملاقاتهای بیشتری با مقامات ایرانی داشته باشد؛ زیرا ایران بر خلاف عراق، قطعنامه را کاملاً نپذیرفته بود. در واقع دبیرکل در تلاش بود که ایران را به قبول کامل قطعنامه تشویق و ترغیب نماید و نیز، بخش قابل توجهی از فعالیت دبیرکل در این مقطع زمانی، اعزام هیأت های تحقیق در مورد کاربرد سلاح شیمیایی و توجه به نتیجه کار این هیأت ها معطوف بود. علاوه بر آن، دبیرکل به منظور اعلام نظرات ایران و عراق، گزارش فعالیتهای خود در مورد اجرای قطعنامه 598 و گزارش گروه های تحقیق سازمان ملل متحد در خصوص کاربرد سلاحهای شیمیایی در منازعه ایران و عراق، بیش از هشت مورد با اعضای شورای امنیت ملاقات نمود.(84) دبیر کل در پی درخواست مجدد ایران در 21 و 24 مارس (1و 4 فروردین) هیأتی برای بررسی کاربرد سلاحهای شیمیایی به ایران و عراق فرستاد. گروه اعزامی، کاربرد سلاح شیمیایی در جنگ را تأیید کرد. هنگامی که دبیرکل، گزارش گروه تحقیق را به شورای امنیت می دهد، شورا، قطعنامه 612 را به تصویب می رساند که دومین قطعنامه در مورد محکومیت کاربرد سلاح شیمیایی و اولین قطعنامه ای که موضوع کاربرد سلاحهای شیمیایی را مستقل از مسأله جنگ بررسی کرده، به شمار می آید.
ج) مجمع عمومی و مساله جنگ

با نگاهی به تبصره های 1 و 2 ماده 11 منشور ملل متحد(85)، به نقش کم اهمیت تر مجمع عمومی در مقایسه با شورای امنیت و حتی دبیرکل، در اقدامات مربوط به حفظ صلح و امنیت بین المللی پی می بریم، و یکی از علتهای توجه کمتر مجمع عمومی به جنگ عراق علیه ایران، به همین مسأله بر می گردد. علت دیگر این مسأله آن است که به موجب تبصره 1 ماده 12 منشور ملل متحد، مادامی که شورای امنیت، عملیاتی در مورد اختلاف و وضعیتی را تحت انجام و بررسی دارد، مجمع عمومی نباید نسبت به آن توصیه ای را بنماید(86).

1 مجمع عمومی سازمان ملل متحد در اجلاس سی و پنج خود که در اکتبر 1980 (آبان 1359 ) برگزار شد، این امکان را برای نمایندگان دولتهای ایران وعراق فراهم آورد که نقطه نظرات خویش را در مورد جنگی که بین دو کشور در جریان است، بیان دارند، امّا مجمع عمومی، هیچ گونه موضعی در این باره اتّخاذ نکرد.(87) سعدون حمادی، وزیر امورخارجه عراق به نمایندگی از دولتش در این اجلاس شرکت و طی سخنانی مفصل، ضمن برشمردن آنچه وی مداخله ایران در امور داخلی عراق قلمداد می کرد، اقدام علیه ایران را به منزله دفاع مشروع عراق برای حفظ حاکمیتش ذکر کرد(88) و ایران را مسؤول جنگ معرفی نمود. همچنین، وی آمادگی عراق را برای رعایت آتش بس و متوقف کردن عملیات جنگی، مشروط به این که ایران هم چنین کند، اعلام کرد.(89) در عوض، نماینده ایران ضمن یادآورشدن سابقه تعرضات مرزی عراق به ایران و پناه دادن به ایرانیان مخالف، مخالفت ایران را با برقراری آتش بس که متضمن شناخت متجاوز نباشد، اعلام کرد. جالب این که در سال 1980 /1359 نماینده عراق به ریاست کمیته ویژه افزایش کارآیی اصل عدم توسل به زور در روابط بین المللی مجمع عمومی برگزیده شد. متعاقب آن در سال 1981/1360 نماینده عراق، به ریاست سی وششمین اجلاس مجمع عمومی انتخاب گردید.(90)

2 مهمترین اقدام مجمع عمومی سازمان ملل متحد درباره جنگ عراق علیه ایران در سال 1982/1361 به انجام رسید. در این سال، طبق تقاضای عراق، موضوع عواقب طولانی شدن برخورد مسلحانه بین ایران و عراق در دستور کار سی و هفتمین اجلاس عمومی قرارگرفت. مجمع عمومی در این اجلاس، قطعنامه شماره 3/37 خود در تاریخ 22 اکتبر 1982 (30 مهر 1361) را با اکثریت آرا(91) به تصویب رساند. در مقدمه این قطعنامه، بر این اصول که هر دولتی باید از بکارگیری زور به منظور اشغال وتصرف سرزمین دیگر کشورها، اقدام به تجاوز و دخالت در امور داخلی سایر کشورها خودداری نماید، وهمه دولتها باید تمامیت ارضی و حاکمیت همدیگر را محترم شمرده وبه حل مسالمت آمیز اختلاف اقدام و زمینهای اشغالی رامسترد کنند، اشاره شده بود. ضمنا، بر قطعنامه های صادره شورای امنیت تا این زمان و نیز، بر بیانیه 5 نوامبر 1980(14 آبان 1359) و 15ژوئیه 1982(24 تیر 1361) شورای امنیت تأکید ورزید. در بخش دیگر قطعنامه به موارد زیر اشاره داشت:

منازعه ایران و عراق، منجر به تلفات سنگین مادی و معنوی شده و صلح و امنیت را در معرض خطر قرار داده است.

به عنوان اولین گام برای حل منازعه، برقراری آتش بس فوری و عقب نشینی نیروهای دو کشور را مورد تأکید قرار داد.

جالب اینکه چند روز قبل از تصویب قطعنامه مجمع عمومی، ایران، پیش نویس قطعنامه ای را به مجمع عمومی اریه داد، ولی مجمع عمومی توجه ای نسبت به آن مبذول نکرد.

از همه دولتها خواست از هر اقدامی که باعث تشدید و تداوم مخاصمه موجود می شود،پرهیزنمایند.

از دبیرکل خواست از هر اقدامی که باعث تشدید و تداوم مخاصمه موجود می شود، پرهیز نمایند.

از دبیر کل خواست به کوششهایش برای حل برخورد و درگیری ایران و عراق، از طریق مشورت با طرفین ادامه دهد و دولتهای عضو، مجمع عمومی را از نتیجه اقداماتش مطلع نماید. متن اولیه قطعنامه که توسط 14 کشور، از جمله عربستان، کویت، قطر، عمان، بحرین و امارات تهیه شده بود، 18 روز پس از سومین قطعنامه شورای امنیت (قطعنامه شماره 522) به تصویب رسید و تفاوت چندانی با قطعنامه 522 شورای امنیت سازمان ملل نداشت. جالب اینکه چند روز قبل از تصویب قطعنامه مجمع عمومی، ایران، پیش نویس قطعنامه ای را به مجمع عمومی ارائه داد، ولی مجمع عمومی توجه ای نسبت به آن مبذول نکرد.(92)

3 مجمع عمومی، در سال 1983 م. / 1362 ش. به درخواست مجدد عراق، موضوع برخورد ایران و عراق و آثاری که ممکن است داشته باشد، در دستور کار اجلاس سی و هشتم خویش قرار داد. در همین اجلاس، مجمع عمومی تصمیم گرفت که این موضوع را همچنان در دستور کار خود نگاه دارد. مجمع عمومی در سال 1984 م. / 1363 ش. در اجلاس سی و نهم، این تصمیم خود را تجدید کرد. در اجلاس چهلم 1985 م./1364ش.، چهل و یکم 1986 م./ 1365ش.، چهل و دوم 1987م./1366ش. و چهل و سوم 1988 م. / 1367 ش. هم موضوع جنگ ایران و عراق در دستور کار مجمع عمومی باقی ماند، اما هیچ اقدام قابل توجهی را در مورد جنگ انجام نداد. ولی در اجلاس چهلم مجمع عمومی، عراق به ریاست کمیته ششم (کمیته حقوقی) مجمع عمومی انتخاب شد. این کمیته وظیفه داشت در سال 1985 م./ 1364 ش. طرح اعلامیه عدم استفاده از زور را تهیه نماید، در حالی که در همین سال، شورای امنیت در بیانیه 25 آوریل (5 اردیبهشت) خود بدون ذکر نام عراق، بکارگیری سلاح شیمیایی علیه نیروهای ایرانی را محکوم کرد.(93)

در اجلاس چهلم مجمع عمومی، عراق به ریاست کمیته ششم (کمیته حقوقی) مجمع عمومی انتخاب شد. این کمیته وظیفه داشت در سال 1985/1364 طرح اعلامیه عدم استفاده از زور را تهیه نماید، در حالی که در همین سال، شورای امنیت در بیانیه 25 آوریل (5 اردیبهشت) خود بدون ذکر نام عراق، بکارگیری سلاح شیمیایی علیه نیروهای ایرانی را محکوم کرد.

در نتیجه، برای درک علت جنبه توصیه ای اقدامات مجمع عمومی سازمان ملل متحد درباره جنگ تحمیلی، باید به این نکته توجه داشت که مجمع عمومی، مرجع تصمیم گیرنده نهایی و قطعی در کلیه مسائل جهانی و به ویژه در مورد حفظ صلح و امنیت بین المللی نیست. ولی از آن جایی که مجمع عمومی، متشکل از نمایندگان کلیه کشورهای جهان است، تصمیماتش به طور ضمنی برای کشورهای عضو، لازم الاجرا است. به علاوه، هرگاه تصمیم گیری شورای امنیت در مورد حفظ و اعاده صلح، با حق وتوی یکی از 5 عضو دائم شورای امنیت مختل شود، آن گاه، مجمع عمومی مطابق «قطعنامه اتحاد برای صلح»(94)، می تواند موضوع را تحت بررسی قرار داده و برای خاتمه آن به اقدامات عملی دست بزند. اما مجمع عمومی هیچ گاه تصمیمی را درباره جنگ تحمیلی اتخاذ نکرد، و نیز، هیچ گاه مجمع عمومی در وضعیت قطعنامه اتحاد برای صلح قرار نگرفت. بنابراین، مجمع عمومی هم با کنار کشیدن خود، ادامه جنگ ناعادلانه عراق علیه ایران را شدت بخشید.
نتیجه

سازمان ملل متحد، به ویژه شورای امنیت، پس از حمله عراق به کویت، سریعا آن را محکوم کرد، و به اتخاذ مواضع بسیار شدید و کم سابقه علیه آن پرداخت، و سرانجام، اعضای خود را به وحدت رویه در اجرای مصوباتش در خاتمه بخشیدن به تجاوز عراق به کویت، وادار کرد، اما درباره جنگ عراق علیه ایران، سازمان ملل متحد، نه تجاوز عراق به ایران را تشخیص داد، و نه سعی در احراز آن نمود، و نه آن را محکوم ساخت. البته، این سخن به آن معنا نیست که اگر سازمان ملل متحد در هر مرحله از جنگ تحمیلی، عراق را متجاوز می شناخت و تجاوزش به ایران را محکوم می کرد، و یا چنانچه طرفین جنگ، به تلاشهای میانجی گرانه کشورهای اسلامی، برخی کشورهای غربی و بعضی از سازمانهای منطقه ای و بین المللی تن می دادند، جنگ متوقف می شد. بلکه شروع، ادامه و یا توقف جنگ، در ورای اراده طرفین درگیر (ایران و عراق) قرار داشت و دقیقا همین مسأله، باعث تفاوت موضع گیری سازمان ملل متحد و رکن مهم و اصلی آن؛ یعنی شورای امنیت در قبال دو جنگ خلیج فارس بود.

به دیگر سخن، با آن که اصل تجاوز در هر دو جنگ از سوی دولت عراق، امری مسلم بوده است، پس چه چیزی باعث و عامل موضع گیری متفاوت سازمان ملل متحد نسبت به یک موضوع واحد یعنی تجاوز، شده است؟ ادعای عدم وقوع تجاوز عراق به ایران و یا این که حمله عراق از شدت کافی برخوردار نبوده، ممکن است در پاسخ به پرسش فوق مطرح شود، ولی هر یک از این پاسخها با ادله کافی قابل رد است. در واقع، پاسخ صحیح به پرسش مذکور آن است که منافع اعضای دائم شورای امنیت، باعث اتخاذ مواضع دوگانه آن شورا در قبال یک پدیده واحد (تجاوز) گردیده است. سرکوب بنیادگرایی مذهبی و انترنالیستی، تلاش در جهت تضعیف همدیگر (اعضای دائم شورای امنیت)، به منظور نفوذ بیشتر در منطقه پر درآمد خلیج فارس از طریق کنترل گلوگاه های صدور نفت و گاز، فروش تسلیحات بیشتر، تسلط افزونتر بر بازار مصرف، دلایل مشترکِ اعضای دائم شورای امنیت برای اتخاذِ مواضعی دوگانه در قبال دو جنگ تجاوزکارانه بوده است. به طور کلی، برخورد دوگانه، سازمان ملل متحد، نشان از دو مسأله زیر دارد:

اول ناتوانی آن سازمان در ایفای نقشی که جامعه جهانی بر اساس منشور ملل متحد به آن واگذار کرده است؛

دوم ساختار ناکارآمد شورای امنیت که مهمترین رکن تصمیم گیر و حافظ صلح جهانی است، امکان استفاده از این سازمان به دول قدرتمند و دارای حق وتو را می دهد. هر یک از این دو مسأله، به کاهش اعتبار جهانی سازمان ملل متحد کمک رسانده و کشورهای کوچک و ضعیف جهان را نسبت به مفید و مؤثر بودن مساعی دیگر سازمان ملل متحد، ناامید ساخته است. این امر، شکاف بین کشورهای دارنده حق وتو و سایر کشورها را بیشتر خواهد نمود و این، به منزله تهدید اصلی برای ثبات و امنیت بین المللی محسوب می شود. علاوه بر آن، فقدان صلح و امنیت جهانیِ پایدار و عادلانه، تلاشهای منفرد کشورها را برای پاسداری از صلح و امنیتشان افزایش می دهد، و کشورها را ناچار خواهد کرد که هزینه بیشتری را به امر دستیابی به دفاع مطلوب اختصاص دهند. در نتیجه، کاهش سرمایه گذاری در امور زیربنایی و تنزل بودجه در ابعاد عمومی را شاهد خواهیم بود. اما در هر صورت، جامعه جهانی در عصری که در آن، هم گرایی اجتناب ناپذیر است، بی نیاز از سازمان ملل متحد نیست؛ زیرا این سازمان، مزایای عدیده ای برای همه کشورهای عضو فراهم می آورد، ولی سازمانی که به صورت تبعیض آمیز و ناعادلانه به حل و فصل سودجویانه مأموریتهایش می پردازد، نیز، نیازهای اساسی جامعه جهانی را برآورده نخواهد کرد. بنابراین، اصلاح سازمان ملل متحد، و برطرف کردن موانع کارکرد صحیح آن از طریق برداشتن حق وتو و اصلاح ساختار آن، با واگذاری اختیارات بیشتر به مجمع عمومی یک ضرورت است.(95) تنها در گرو چنین اقدامی است که به نیرویی با ساختار و فرماندهی خارج ازملل متحد،مشروعیت داده نمی شود که رهبری سازمان ملل متحد را در انجام مأموریتهای محوله بر عهده بگیرد.(96)

 پاورقي ها:
1 عضو هیأت علمی پژوهشی پژوهشکده تحقیقات اسلامی، محقق و مدرس دانشگاه.

2 اشاره به مقدمه و تبصره یک ماده یک منشور ملل متحد است که وظایف خود را جزو اصلی ترین وظایف سازمان ملل متحد ذکر کرده است.

3 اصولاً با مراجعه به مواردی از منشور ملل متحد (مانند 11، 24، 99) که وظایف عمده سه رکن مزبور را بیان داشته است در می یابیم که شورای امنیت، دبیر کل و مجمع عمومی نسبت به سایر ارکان، در ارتباط بیشتر با حفظ صلح و امنیت بین المللی قرار دارند، و به همین جهت نقش این سه رکن در جنگ عراق علیه ایران چشمگیرتر بود.

4 دبیر خانه از ارکان اصلی سازمان ملل متحد است، نه دبیر کل. اما دبیر کل در رأس دبیرخانه قرار دارد و اوست که در تمام جلسات شورای امنیت و مجمع عمومی شرکت می کند و هر مأموریتی را که از طرف ارکان مزبوربه وی واگذارشود،انجام می دهد.

5 نسرین مصفا و دیگران، تجاوز عراق به ایران و موضعگیری سازمان ملل متحد انتشارات مرکز مطالعات عالی بین المللی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، 1366، صص 8381.

6 قطعنامه (res solution) با بیانیه (staement) متفاوت است. قطعنامه بر خلاف بیانیه، با رأی گیری صادر می شود و از اعتبار و ضمانت اجرای بیشتری برخوردار است، و همچنین قطعنامه، تصمیم رسمی تلقی می شود که متعاقب جلسه رسمی صادر می گردد.

7 همان، صص 93 91.

8 شورای امنیت، جنگ ایران و عراق را تجاوز تلقی نکرد، بلکه آن را تحت عنوان برخورد و منازعه که به درگیریهای پایین تر از تجاوز اطلاق می شود، یاد کرد. این رویه در قطعنامه و بیانیه های بعدی شورای امنیت تکرار شد.

9 مساعی جمیله یکی از راههای حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات است که بر خلاف میانجیگری، به صورت پشت پرده توسط شخص یا دولت ثالث انجام می گیرد.

10 محمدحسین جمشیدی و دیگران، سازمانهای بین المللی و جنگ ایران و عراق، انتشارات دانشگاه امام حسین علیه السلام ، تهران، 1374، صص 8988.

11 منوچهر پارسادوست، نقش سازمان ملل در جنگ عراق و ایران، انتشارات شرکت سهامی انتشار،تهران،1371،ص 68.

12 این قطعنامه همانند سایر قطعنامه های شورای امنیت، از سوی ایران، به خلاف عراق رد شد. ایران فقط قطعنامه 598 را ابندائا به صورت "نه رد و نه قبول " پاسخ داد و سپس آن را پذیرفت.

13 طبق عرف بین المللی در جلسات شورای امنیت، وزرای خارجه کشورها در صورت لزوم شرکت می کنند، ولی چون در این زمان ایران به علت اختلافات موجود بین بنی صدر (رئیس جمهور) و شهید رجایی (نخست وزیر) فاقد وزیر امور خارجه بود، بنابراین، نخست وزیر ایران در جلسه شورای امنیت شرکت می کند. ایران بعد از این جلسه شورا، دیگر در جلسات آن شرکت نکرد.

14 همان، ص 206 169.

15 دبیر کل، اولاف پالمه نخست وزیر اسبق سوئد را به عنوان نماینده خویش به ایران و عراق فرستاد، پالمه تا قبل از تصویب قطعنامه 514 شورای امنیت، در سمت نماینده دبیر کل باقی ماند .

16 مهمترین علت این عکس العمل جدید شورای امنیت را پیروزی قوای ایران در عملیات بیت المقدس که منجر به بازپس گیری خرمشهر گردید، دانسته اند.

17 محمدحسین جمشیدی و دیگران، پیشین، ص 90.

18 اگرچه آن چه بین ایران و عراق روی داد، جنگ بود و از ویژگی های تعریف جنگ برخوردار است، ولی چون در این قسمت مقاله حاضر نقطه نظرات سازمان ملل متحد درباره جنگ مطرح می شود، الفاظی که آنان در این رابطه استفاده کرده اند، آورده می شود.

19 پاره ای از این اصول عبارتند از: احترام به حاکمیت، استقلال و تمامیت ارضی، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر، حسن همجواری، تساوی کشورها و مانند آن.

20 منوچهر پارسادوست، پیشین، ص 90.

21 این گزارش حاکی از اعلام موضع موافق عراق و موضع مخالف ایران در قبال قطعنامه 514 بوده، و علت مخالفت ایران آن بود که همواره دولت ایران بر اساس مفاد منشور سازمان ملل و قطعنامه تعریف تجاوز، خواهان تعیین متجاوز بود در حالی که تمامی قطعنامه های صادره غیر از قطعنامه 598 فاقد چنین روحی است و یا حتی از تعیین مکانیسمی برای تعیین تجاوز، در آن وجود نداشت.

22 محمدحسین جمشیدی و دیگران، پیشین، ص 493.

23 قطعنامه ها و بیانیه های شورای امنیت متأثر از شرایط موجود داخل و خارج از ایران بوده است. بر این اساس، از مهمترین عللی که موجب صدور اکثریت قطعنامه های شورای امنیت دانسته شده، عملیاتهای موفقیت آمیز نیروهای مسلح ایران بوده است. به عنوان مثال، قطعنامه 514 و 522 به ترتیب پس از عملیاتهای بیت المقدس و مسلم بن عقیل صادر شد.

24 عباس هدایتی خمینی، شورای امنیت و جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران، 1370، صص 95 94.

25 از مجموع 9 قطعنامه ای که شورای امنیت از بدو جنگ تا 9 مهر 1988 (19 اردیبهشت 1367) صادر کرد، فقط دو قطعنامه 540 و 522 با اکثریت آرا و نه اتفاق آرا به تصویب رسید. لازم به ذکر است که در 19 اردیبهشت 1367، قطعنامه 612 به وسیله شورای امنیت صادر شد که آخرین قطعنامه قبل از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران، محسوب می شود.

26 کنوانسیونهای 1949 ژنو مربوط به رعایت حقوق اسرا، زخمی های نظامی و غیر نظامی و مانند آن است.

27 عباس هدایتی خمینی، پیشین، ص 182.

28 همان، ص 217.

29 "ابتکارات دبیرکل سازمان ملل متحد در رویارویی با تهدیدات علیه صلح و امنیت بین المللی در جنگ ایران و عراق". بازشناسی جنبه های تجاوز و دفاع، دبیرخانه کنفرانس بین المللی تجاوز و دفاع، تهران، 1376، ج 2، ص 33.

30 هدایتی خمینی، پیشین، ص 184.

31 اتحادیه عرب، شامل تعداد زیادی از کشورهای عربی است که در سال 1945 برای ایجاد هماهنگی و همکاریهای مختلف بین اعضا به وجود آمد.

32 حسن فتحی، تلاشهای صلح آمیز در 8 سال دفاع مقدس، حماسه مقاومت، ستاد فرماندهی کل قوا، تهران، 1369، ص 116.

33. این پروتکل در 17 ژوئن 1925 (27 خرداد 1304) به تصویب کشورها رسیده است.

34 در پیش نویس این قطعنامه به جای اقدامات اولیه، تجاوز اولیه نوشته شده بود که در صورت تصویب، به معنای متجاوز شناخته شدن عراق بود. ایران علی رغم رد کردن این قطعنامه، آن را یک گام مثبت در جهت محکومیت به عنوان متجاوز و خاتمه یافتن عادلانه جنگ دانست.

35 در این قطعنامه نیز همانند سایر قطعنامه ها و اکثر بیانیه ها با درخواست از دبیر کل مبنی بر ارائه گزارش در مورد مراحل اجرایی قطعنامه یا بیانیه و یا با ذکر عنوان شورا موضوع را زیر نظر دارد. موضوع جنگ را برای بررسیهای بعدی مفتوح نگاه می داشت.

36 تحلیلی بر جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، اداره کل امور حقوقی وزارت امورخارجه، تهران، 1370، ج 1، ص 167.

37 شورای امنیت، قبل از قطعنامه 588، بیانیه دیگری را در 29 اوت 1986 (7 شهریور) صادر می کند، که در آن با ابراز نگرانی از توسعه احتمالی درگیری و افزایش حمله بر کشتیهای تجاری و مناطق غیر نظامی بر تکرار مجدد اکثر موضوعاتی که قبلاً یادآوری کرده بود، می پردازد.

38 در مورد این طرح، در بخش مربوط به اقدامات دبیر کل سخن خواهیم گفت.

39 قطعنامه 588، تکرار همان قطعنامه 582 است. بنابراین اشاره به یکی و یا به هر دو، اشاره به یک مطلب واحد است.

40 محمدجعفر محلاتی، "تحول در روند برخورد شورای امنیت با مسائل جنگ تحمیلی"، گزارش سمینار 4، دی ماه 1366، ص 350.

41 برای اولین بار در طول هفت سال جنگ، شورای امنیت به ماده 39 منشور ملل متحد که ناظر بر تشخیص وجود تهدید علیه صلح، بر هم خوردن صلح یا اقدام به تجاوز است، اشاره کرد و نیز، به ماده 40 منشور که ناظر بر این موضوع است که برای وخیم نشدن وضعیت، شورای امنیت می تواند طبق ماده 39 توصیه هایی را به طرفین بنماید، اشاره می کند.

42 این قطعنامه به علت این که شورا در مقدمه قطعنامه تصمیم خود رابه خاتمه عملیات نظامی بین ایران و عراق تاکید می کند و به دلیل اشاره قطعنامه به ماده 39 و 40، از جنبه توصیه ای خارج و حالت آمرانه به خود گرفت.

43 هدایتی خمینی، پیشین، ص 122.

44 هر قطعنامه دارای 2 قسمت مقدماتی و اجرایی است.

45 همان، ص 143.

46 تحلیلی بر جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، پیشین، ص 166.

47 ایران خواهان تعیین متجاوز، قبل از اجرای سایر مواد قطعنامه بود، ولی عراق خواستار اجرای قطعنامه به همان صورت مصوب بود.

48 محمدجواد لاریجانی، تحرک بین المللی جمهوری اسلامی ایران در مورد جنگ تحمیلی"، گزارش سمینار 4 (مهرماه 1366) ص681.

49 دو روز بعد از حادثه ساقط شدن هواپیمای مسافری ایران توسط آمریکا، ایران برای اولین بار پس از انقلاب، از شورای امنیت تقاضای رسیدگی به یک موضوعی را می کند.

50 "کورت والدهایم " تبعه اتریش از سال 1971 (1350) به سمت دبیر کلی برگزیده شد و در سال 1982 (1361) جای خود را به "خاویر پرز دکوئیار " تبعه پرو داد. دوکوئیار از سال 1940 (1329) در خدمت وزارت امور خارجه کشورش بود. وی از سال 1971 (1350) نماینده کشورش در سازمان ملل متحد بوده است.

51 تحلیلی بر جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، پیشین، ص 170.

52 این ماده می گوید: رئیس دبیر خانه (دبیر کل) می تواند در هر امری که به نظر او ممکن است حفظ صلح و امنیت بین المللی را به خطر اندازد، توجه شورای امنیت را جلب کند.

53 دبیر کل می تواند در تمام جلسات مجمع عمومی و شورای امنیت شرکت نماید.

54 پارسادوست، پیشین، ص 56.

55 حدود 150 اسیر، طی سه مرحله آزاد شدند، این اسرا عمدتا مجروح و زخمی بودند.

56 دبیرکل، با انتخاب یک نماینده و سپردن مأموریت حل و فصل اختلافات موجود ایران و عراق به وی، خود را مانند شورای امنیت از صحنه کنار کشید. این بی توجهی، بی ارتباط و با برتری عراق در صحنه های جنگ نبوده است.

57 جمشیدی و دیگران، پیشین، ص 109.

58 نیروهای مسلح ایران طی عملیاتهای بزرگی چون ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر 1 و عملیاتهای متوسطی چون مطلع الفجر، محمد رسول اللّه (ص)، مسلم بن عقیل و محرم که تا اوایل تابستان 1362 به انجام رسید، حدود 43 اسیر عراقی در اختیار داشتند.

59 طبق آمار مندرج در کتاب راهنمای عملیات جنگ هشت ساله، آمار اسرای عراقی تا این تاریخ نزدیک به 37 هزار نفر بود.

60 کمترین فعالیت دبیر کل در جنگ عراق علیه ایران، در زمینه سلاحهای شیمیایی مورد استفاده قرار گرفته در جنگ بود، اما در هر حال، دو بار دبیر کل و دو بار شورای امنیت، با ذکر نام عراق، آن کشور را به خاطر استفاده از سلاحهای شیمیایی علیه ایران محکوم کردند.

61 حسین علایی، جنگ شیمیایی، تهدید فزاینده، انتشارات اطلاعات، تهران، 1367، ص 114.

62 پارسادوست، پیشین، ص 161.

63 نخستین بار، ایران و عراق در 12 ژوئن 1984 (22 خرداد 1363) چنین تعهدی را سپرده بودند.

64 تحلیلی بر جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، پیشین، ص 170.

65 پروتکل 1925 (1304) ژنو ناظر بر ممنوعیت استفاده از گازهای خفه کننده ومسموم کننده ودیگر گازهای خطرناک ومواد میکروبی در جنگ است.

66 کنوانسیون سوم ژنو، مربوط به مبادله اسرای جنگی وشرایط وچگونگی آن است.

67 تحلیلی بر جنگ عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، پیشین.

68 قطعنامه 588 تأکیدی بر اجرای قطعنامه 582 بود و چیز جدیدی نسبت به قطعنامه 582 نداشت.

69 هدایتی خمینی، پیشین، ص 106.

70 همان، ص 188.

71 برای اولین بار در طول جنگ عراق علیه ایران، هم دبیر کل (در 16 مارس) وهم شورای امنیت (در 21 مارس) با ذکر نام عراق، به کارگیری سلاح شیمیایی علیه نیروهای ایرانی را محکوم کردند.

72 پارسادوست، پیشین، ص 674.

73 بخشهایی از قطعنامه 582، مانند همکاری در جهت جلوگیری از گسترش جنگ، مبادله اسرا و... مورد قبول ایران قرار گرفت، و ایران نیز، طرح هشت ماده ای دبیر کل را بنیانی مناسب برای تلاشهای بیشتر به منظور برقراری صلح به شمار آورد.

74 هدایتی خمینی، پیشین، ص 132.

75 دبیر کل با توجه به موافقت و مخالفت مکرر عراق و ایران با قطعنامه های قبلی شورای امنیت، معتقد بود قطعنامه های قبلی شورا و حتی قطعنامه 588 نمی تواند مبنایی برای مذاکره صلح باشد.

76 پارسادوست، پیشین، ص 674.

77 هدایتی خمینی، پیشین، ص 132.

78 تفاوت عمده طرح هشت ماده ای با طرح شش ماده ای دبیرکل، قرار دادن بندی در خصوص رسیدگی به مسؤولیت جنگ بود.

79 هدایتی خمینی، پیشین، ص 142.

80 در این زمان، رئیس جمهوری ایران (آیت اللّه خامنه ای) برای شرکت در چهل ودومین اجلاس مجمع عمومی، به تاریخ 22 سپتامبر 1987 (1مهر 1366) در نیویورک به سر می برد.

81 دو بند اخیر اگر چه در قطعنامه 598 مطرح شده است، ولی دبیر کل با مساوی قرار دادن بندهای قطعنامه و تفکیک آتش بس از عقب نشینی، دست به ابتکار جدیدی زد که راه را برای اجرای قطعنامه فراهم می آورد.

82 جمشیدی و دیگران، پیشین، ص 114.

83 جالب این که در همین زمان، ایران به قطعنامه 598 جواب نه رد و نه قبول داده بود و عراق آنرا پذیرفته بود.

84 هدایتی خمینی، پیشین، صص 302 298.

85 طبق تبصره های فوق، مجمع عمومی در مواقعی که حفظ صلح و امنیت بین المللی، نیازمند یک عمل مؤثر باز دارنده و یا وادار کننده باشد، باید آن را به شورای امنیت واگذار نماید، اما هر گاه اعضای شورای امنیت بر سر حفظ صلح و امنیت به توافق نرسند، آن گاه، مجمع عمومی می تواند رأسا درباره حفظ صلح و امنیت بین المللی تصمیم بگیرد، ولی عدم اتفاق اعضای دائم شورای امنیت، هیچ گاه در جنگ ایران و عراق پیش نیامد.

86 در عمل، این قاعده درست نیست؛ زیرا حداقل یک بار در جنگ ایران و عراق، با وجود این که جنگ تحت بررسی شورای امنیت بود، مجمع عمومی هم به بحث و صدور قطعنامه درباره جنگ پرداخت.

87 روزنامه اطلاعات (1 تا 7 مهر 1359)ص آخر.

88 جای شگفتی است که اگر اقدام عراق در جنگ با ایران برای دفاع از خود و مقابله با مداخله ایران در امور داخلی عراق بود، پس چرا آمادگی خود را برای آتش بس اعلام می دارد؟ به نظر می رسد این اقدام عراق صرفا به منظور جنگ طلب نشان دادن ایران انجام می گرفت، نه اینکه واقعا به چنین سیاستی معتقد باشد.

89 پارسادوست، پیشین، ص 167.

90 مصفاو دیگران، پیشین، ص 100.

91 هر عضو سازمان ملل متحد در مجمع عمومی، دارای یک رأی است. در مسائل مهم (مانند حفظ صلح و امنیت بین المللی، رأی موافق دو سوم اعضای حاضر رأی دهنده و در سایر مسائل، رأی اکثریت مطلق اعضای حاضر رأی دهنده ملاک خواهد بود. در مورد قطعنامه شماره 3/37 از 135 عضو حاضر رأی دهنده، 119 عضو به آن رأی موافق دادند و این قطعنامه، 45 رآی از حد نصاب (90 رأی) بیشتر داشت.

92 تحلیلی بر جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، پیشین، ص 167.

93 جمشیدی و دیگران، پیشین، صص 109 106.

94 شورای امنیت در جریان جنگ کره در سال 1950 / 1329، به علت مخالفت شوروی، قادر نبود برای پایان دادن به جنگ به اتخاذ تصمیم بپردازد. در این موقع، آمریکا طرحی را در مجمع عمومی مطرح کرد که هرگاه شورای امنیت نتواند برای مقابله با نقض صلح یا تجاوز اقدام کند، مجمع عمومی طی یک جلسه اضطراری نسبت به اعزام نیروی نظامی به مناطق بحرانی تصمیم گیری می کند. این طرح پس از تصویب به نام قطعنامه اتحاد برای صلح معروف شد.

95 اشاره به سخنرانی پطروس غالی، دبیر کل سابق سازمان ملل متحد در پنجاهمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد. ر.ک.: روزنامه جمهوری اسلامی، (22 شهریور 1374)، ص آخر.

96 اشاره به اظهارات استفن لوئیز سفیر سابق کانادا در سازمان ملل متحد. ر.ک.: ناصر ثقفی عامری، استراتژی و تحولات ژئوپلتیک پس از دوران جنگ سرد، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران، 1373، ص 225.


منبع مقاله: فصلنامه رواق اندیشه، شماره 34، شیرودی، مرتضی(1)

 

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:20 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

حضور روحانیت در جبهه ها

روحانیت معاصر، وامدار تلاش هزار ساله حوزه های علمیه شیعی است. از آن منبع فیاض اعتبار کسب کرده و با اتکا به آن، قدرت تسخیر قلوب و بسیج توده ها را یافته است. به عبارت دیگر، هزاران انسان برگزیده، عمرها را به طهارت و تقوا گذراندند و مجموعه های علمی گرانبهایی ارائه نمودند تا به تدریج، ملت به روحانیت اعتماد پیدا کند.
حوزه های علمیه، میراث جهاد علمی و عملی فرزانگان و فرهیختگان است. حوزه به عنوان سرچشمه تفکرات ناب دینی، توانست بذر ایمان را در جامعه بکارد، شهد اعتقاد و باور دینی را در کام جان ها بریزد و امواج خانمان سوز الحاد و تردید را بشکند.

حوزه میراث جهاد مخلصانه عالمان دین است. جهاد ایشان با ستمگران، مستبدان و استعمار گران شرقی و غربی، حوزه را در پیشانی مبارزات اجتماعی و سیاسی کشور قرار داد. به شهادت تاریخ، در تمام قیام ها و جنبش هایی که از آغاز غیبت کبری تا کنون علیه ستم صورت گرفته، یک یا چند عالم شیعه، رهبری قیام ها را بر عهده داشته اند و یا در آن قیام ها نقش آفرین بوده اند و تا پای جان ایستاده اند.

از جمله نقش میرزا کوچک خان (که خود یک طلبه علوم دینی بود) در نهضت جنگل، شیخ محمد خیابانی در قیام تبریز، میرزای شیرازی در نهضت پر شکوه تحریم تنباکو، آیت الله کاشانی در نهضت ملی شدن صنعت نفت، شهید آیت الله سید حسن مدرس در مبارزه طولانی مدت علیه رضاخان، و بالاخره نقش امام خمینی (ره) که انقلاب اسلامی ایران توسط ایشان به پیروزی رسید، قابل توجه است.

همزمان با انقلاب نیز شهید آیت الله سعیدی، مرحوم طالقانی، شهید آیت الله غفاری و بسیاری دیگر از علما و طلاب علوم دینی نقش عمده ای ایفا کردند.

پس از انقلاب نیز با شهادت آیت الله مطهری، آیت الله مفتح، آیت الله باهنر، دکتر بهشتی، آیت الله مدنی و... توسط منافقین ثلمه ای به جامعه وارد شد.

امام راحل در این مورد می فرمایند:

روحانیون مبارز و متعهد اسلام... همیشه پیشتاز و سپر بلای مردم بوده اند. بر بالای دار رفته اند و محرومیت ها چشیده اند. زندان ها رفته اند و اسارت ها و تبعیدها دیده اند و بالاتر از همه، آماج طعن ها و تهمت ها بوده اند و در شرایطی که بسیاری از روشنفکران در مبارزه با طاغوت به یأس و ناامیدی رسیده بودند، روح امید و حیات را به مردم برگرداندند و از حیثیّت و اعتبار واقعی مردم دفاع نموده اند و هم اکنون نیز در هر سنگری از خطوط مقدم جبهه گرفته تا مواضع دیگر در کنار مردمند و در هر حادثه غمبار و مصیبت آفرینی، شهدای بزرگواری را تقدیم نموده اند.

یکی از رزمندگان می گوید: روحانیت، همیشه نقش مهمی در گوشه و کنار این مرز و بوم دارند و باید بگویم که اگر روحانیون حضور نمی داشتند، پیروزی در جبهه نمی بود. برای این که از نظر روحی و فکری ما را تقویت نموده و مطالب اسلامی را بر افکار جوانان پیاده کرده اند.

یکی از فرماندهان سپاه هم نقش روحانیت را چنین بازگو می کند: من در عملیات کربلای پنج، در شدیدترین پاتک دشمن، شاهد بودم که چند نفر روحانی، کار سه فرمانده لشکر را انجام می دادند و در همان حال، چند نفر روحانی که در کانال خطوط مقدم حضور داشتند، با یک بلندگوی دستی نیروها را تشویق به مقاومت می کردند. همین امر باعث شد پاتک شدید دشمن که خیلی هم به آن امیدوار بود، با مقاومت بچه های رزمنده دفع شود.

در گزارش عملیات «والفجر هشت» آمده است: در یکی از تیپ ها، 25 نفر روحانی غواص در شب عملیات برای رزمندگان معبر گشودند و در یکی از لشکرها، فرمانده غواصان آن لشکر یک روحانی بود.

به طور کلی، نقش روحانیون را در دفاع مقدس می توان به چند دسته تقسیم کرد:

1ـ مشروع دانستن دفاع مقدس توسط امام (ره) و علما و مراجع تقلید از قبیل آیت الله العظمی گلپایگانی (ره)، آیت الله العظمی اراکی (ره)، و آیت الله العظمی بهاءالدینی.

2ـ تشویق مردم به حضور در جبهه و بسیج آن ها.

3ـ تأثیر بر فرماندهان جنگ.

4ـ شوق روحانیون به جهاد و عشق به جبهه و حضور آنان به عنوان رزمنده در خطوط نبرد. به عنوان مثال شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی حتی حاضر نشد برای زیارت دو هفته ای خانه خدا، جبهه را ترک کند و می گفت: ما در این جبهه ها اجر زیارت خانه خدا را هم می بریم.

5ـ تلطیف روحیه رزمندگان با تقویت ایمان و توکل بر خدا، توسل به اهل بیت، پاسخ به مسائل شرعی مربوط به جبهه و جهاد و مسائل عمومی رزمندگان.

6ـ آفرینش حماسه ها با حضور خود در خطوط مقدم جبهه ها، تقویت روحیه رزمی، شجاعت، شهادت طلبی و ایثار.

روحانیت شیعه در دفاع مقدس با حضور علما و حتی مراجع تقلید در خطوط نبرد و در کنار رزمندگان، بار دیگر ثابت کرد که همیشه و در همه صحنه ها و لحظه ها در کنار اقشار مختلف ملت قرار گرفته و خواهد گرفت. به عنوان مثال حضور حجت الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی، نماینده امام در شورای عالی دفاع، قوت قلبی برای رزمندگان بود. همچنین حضور رئیس جمهور آن زمان در جبهه ها، آیت الله العظمی خامنه ای (دام ظله العالی) با وجود مشغله فراوان و نیز حضور فرزندان طلبه ایشان به طور گمنام، حضور آیت الله العظمی بهاء الدینی در قرار گاه عملیاتی والفجر مقدماتی، حضور آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی، با سن هشتاد سال و در حالی که پشتشان خمیده بود و تقریبا به حالت رکوع قدم برمی داشت و عصا به دست می گرفت. ایشان هنگامی که به جبهه رفت، قبا را کند و بچه های سپاه به خواست ایشان یک دست لباس بسیجی به ایشان پوشاندند و یک گلوله خمپاره شلیک کردند. شهید آیت الله سید اسدالله مدنی که اولین شهید محراب بودند، در جبهه های ایلام، کرمانشاه و اهواز بارها حضور پیدا کردند. شهید آیت الله اشرفی اصفهانی، چهارمین شهید محراب، نیز با وجود سن هشتاد سال با شور فراوان به جبهه های غرب و جنوب می شتافت و می فرمود: وقتی به جبهه می روم تا مدتی روحیه ام قوی است. قدرت خدا در جبهه هاست. هر کس می خواهد خدا و دست خدا را ببیند، به جبهه ها برود. باور کنید اگر من دستم رعشه نداشت، چند روزی برای اسلحه آموزی می رفتم و با کمال افتخار مانند حبیب بن مظاهر، آنجا در راه اسلام کشته می شدم... .

شهید حجت الاسلام و المسلمین مهدی شاه آبادی، در سال 63، در جزیره مجنون به شهادت رسید، و مرحوم آیت الله قاضی دزفولی امام جمعه دزفول که مردم به ایشان توصیه کردند: به علت پیری و ضعف جسمی و چشم نابینا پشت سر رزمندگان راه نیفتند. فرمود: من دوست دارم پشت سر بسیجی ها راه بروم تا خاکی که از راه رفتن آن ها بلند می شود، به سر و رویم بنشیند. بلکه خدا به خاطر خاک پای این بسیجی ها مرا از آتش جهنم نجات دهد و به بهشت ببرد.

و بالاخره بسیاری از روحانیون چون شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی و شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور که رسالت فرهنگی، تبلیغی و رزمی خویش را به طور کامل انجام دادند و اکنون در زمره «عند ربهم یرزقون»اند.

چه بسیارند افرادی این چنین. باشد که پژوهشگران و محققان و نویسندگان، ارزش ها و مبانی فکری، اعتقادی این عزیزان را تبیین کنند و رسالت انتقال ارزش ها را به نسل فعلی به انجام برسانند.

منبع:
* برگرفته از کتاب عوامل فرهنگی و معنوی دفاع مقدس، انتشارات مرکز تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه، چاپ اول، ص 80.

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:20 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

جنگ عراق و ایران، رویارویی استراتژی ها

اقدام تعیین کننده بعد از پیروزی فاو که موجب به هم خوردن موازنه به نفع ایران گردید و عراق را از لحاظ سیاسی - نظامی و روانی در موضع انفعال قرار داد، لازم بود طی اقدام دیگری که از اهمیت ویژه و هدف استراتژیک برخوردار باشد، سرنوشت جنگ به نقطه نهایی هدایت شود. برای این منظور منطقه جدید می بایست از شرایطی برخوردار باشد که هدفهای مورد نظر تحقق یابد. منطقه عمومی بصره در جنوب، مهمترین زمینی بود که از تابستان سال 1361 هجری شمسی همواره برای حملات بزرگ و سرنوشت ساز مطمح نظر فرماندهان واقع شده، عملیات متعددی در این جبهه ها انجام شد: شرق بصره (عملیات رمضان)، هورالهویزه (عملیات بدر و خیبر) و فاو (والفجر 8) مناطقی بودند که در سالهای 1361 تا 1364 هجری شمسی به عنوان عرصه نبرد علیه دشمن انتخاب شدند. تنها منطقه ای که در آن عملیات صورت نگرفت، ابوالخصیب، جزیره مینو و بخشی از زمین شلمچه بود که در میان هدفهای مطرح در اطراف بصره، به دلیل نزدیکی به این شهر، با اهمیت تر از بقیه تلقی می شد. به همین دلیل استحکامات، سلاح و یگانهای دشمن نیز در این زمین (با تاکید بر شلمچه) به میزان بیشتری از سایر مناطق عملیاتی آرایش یافته بود. از سوی دیگر از جمله دلایل عدم انجام عملیات در این زمین، عبور از رودخانه اروند محسوب می شد که سازمان رزم خودی از چنین تجربه ای بهره نداشت. اما پس از نبرد فاو و غلبه بر اسطوره اروند، این مانع بزرگ نیز از ذهن فرماندهان کنار رفت. همچنین بازدهی سه سال عملیات آب - خاکی و عبور از رودخانه در جنوب عامل دیگری بود که به انتخاب منطقه مذکور کمک کرد. و بالاخره اهمیت شهر بصره نیز بر انتخاب این منطقه تاکید گذارد. زیرا در مرحله ورود به خاک عراق، بصره و نواحی نزدیک به آن به عنوان هدف اصلی استراتژی نظامی ایران انتخاب شد. بنابراین، این بار بر خلاف عملیات قبلی، خود هدف مورد توجه قرار گرفت و از عملیات در اطراف آن اجتناب شد. با این همه، عملیات کربلای چهار در تاریخ 3 دی ماه 1365، به دلیل لو رفتن محورهای حمله، بیش از چند ساعت ادامه نیافت و فرماندهان که به آگاهی و هوشیاری دشمن پی بردند، از ادامه عملیات جلوگیری کردند. به نظر می رسید، ناکامی کربلای چهار، تاوان پیروزی فاو و شکست آمریکا در جریان مک فارلین بوده و آمریکا با دادن اطلاعات دقیق، از شکست استراتژیک دیگر عراق جلوگیری به عمل آورد. اظهارات مقامات عراقی در مورد هدفهای این عملیات و نتایج آن، نشان داد که اطلاعات ارسالی به عراق حاوی نکات قابل ملاحظه ای بوده است. عدنان خیرا...، وزیر دفاع عراق، درباره این عملیات گفت:

«هدف ایران شهر بصره بود... ایرانیها اگر موفق می شدند هدفهای خود را تحقق بخشند، ارتباط میان سپاه سوم و هفتم را قطع می کردند و تمام فاو و خور عبدالله و شمال بصره را به اشغال خود در می آوردند. علت شکست کنونی این است که ما آماده بودیم و نقشه های لازم را طرح کردیم... و از درسهای فاو استفاده کردیم. ما به خاطر این اطلاعات از آنان (آمریکاییها) تشکر می کنیم » . (1)

به رغم عدم الفتح کربلای چهار، اما به دلیل اهمیت هدف، ارزش زمین و همچنین آماده نبودن سایر راه کارها، فرماندهان نظامی بار دیگر، منطقه شرق بصره را مورد توجه قرار داده بر نقش آن در تعیین سرنوشت جنگ تاکید کردند. بر این عوامل، شرایط سیاسی و فشارهای مضاعف بر نظام سیاسی و همچنین عزم عراق برای حمله به فاو را نیز باید افزود. ارتش عراق بعد از ناکام گذاشتن کربلای چهار، در صدد بهره برداری از فرصت بدست آمده و کسب ابتکار عمل برآمد. شواهد و قرائن نشان می داد که چنانچه در شرایط موجود تغییر ایجاد نشود، دشمن در موقعیت برتر قرار خواهد گرفت. اما عملیات در زمین شلمچه که دشمن مستحکم ترین موانع و مواضع را داشت، بسیار دشورا و محتوم به شکست به نظر می آمد.

در سراسر خطوط درگیری با دشمن در منطقه شرق بصره، محور شلمچه از استحکامات منحصر به فرد برخوردار بود.رها کردن آب، ایجاد موانع، میادین مین، کمین، ... تدابیری بود که عراق برای بازداشتن ایران از حمله به این محور، و در صورت اقدام، امکان سرکوب آن به کار بست. قبل از خط دفاعی، آب و کمین، امکان حمله را از نیروهای مهاجم سلب می کرد. بعد از آن موانع بزرگ و وسیع، اولین خط پدافندی احداث شده بود. این خط، دژی بود به ارتفاع چهار و عرض پانزده متر. در میان دژ و در طول آن، کانالی وجود داشت که در یک سمت آن سنگرهای بتونی و سمت مقابل، سنگرهای دیده بانی و تیربار و مهمات آماده و سنگرهای تانک تعبیه شده بود که موجب تسلط دشمن بر منطقه مقابل شلمچه می گردید. پشت خط اول، چند موضع هلالی شکل احداث شده بود که قطر هر یک به 300 الی 400 متر و ارتفاع آن به پنج تا شش متر می رسید. سطح فوقانی دژهای هلالی شکل، سه متر عرض داشتند که در آن کانال مواصلاتی جهت تردد نیرو، مواضع تیربار و سکوهای تانک قرار داشت. در پشت مواضع هلالی با توجه به احداث جاده برای تردد و استقرار تانک، تانک می توانست با قرار گرفتن روی مواضع مشخص شده، کل منطقه درگیری را زیر پوشش گلوله مستقیم و تیربار قرار دهد. دومین خط دشمن به فاصله صد متر از خط اول و به موازات آن احداث شده بود. این خط سیل بندی به عرض دو و نیم و به ارتفاع چهار متر و دارای مواضع پیاده، کانال مواصلاتی و مواضع تانک بود.

خطهای سوم و چهارم و پنجم دفاعی نیز تا نهر دوعیجی و نهر جاسم با همین شکل و پیچیدگی بیشتر، آرایش دفاعی دشمن را تشکیل می داد. رده ششم و هفتم شامل کانال زوجی و مثلثیهای غرب کانال زوجی بود. بعلاوه، محورهای کانال ماهی و پاسگاه بوبیان نیز هر کدام به نسبت از استحکامات قابل توجهی برخوردار بودند. بنابراین با توجه به استحکامات ایجاد شده و هوشیاری و حساسیت دائمی دشمن نسبت به تحرکات نظامی ایران، شکستن خطوط منطقه شلمچه و عبور از این مواضع پیچیده، غیر قابل تصور تلقی می شد. به ویژه اینکه دشمن با در اختیار داشتن دکلهای بلند دیده بانی در غرب اروند رود، هر گونه تردد نیروهای خودی را زیر نظر و کنترل داشت. (2)

تجربه موفق لشکر 57 ابوالفضل و لشکر نوزده فجر که در جریان عملیات کربلای چهار در محور شلمچه در شکستن خط اول (دژ) دشمن به دست آمد، ذهن فرمانده سپاه را به خود معطوف ساخت و به نظر رسید که با انتخاب سمت حمله بر خلاف جهت مواضع و خطوط دفاعی عراق که به شکل شرقی - غربی آرایش یافته بود، با حمله از شمال به جنوب، به میزانی می توان بر استحکامات موجود فایق آمد. از سوی دیگر، تاکید بر انجام عملیات، آن هم در منطقه شلمچه عامل دیگری بود که موجب غافلگیری ارتش عراق گردید. زیرا از نظر آنها، عملیات سالانه ایران با کربلای چهار پایان یافته تلقی شده، تصور نمی کردند در این منطقه حمله دیگری آن هم اندکی پس از حمله قبلی انجام شود. در چنین شرایطی که تصمیم گیری با خطرپذیری بسیار بالایی همراه بود، سپاه پاسداران به لحاظ شرایط کشور و صحنه نبرد و لزوم یک اقدام بزرگ، خیلی سریع و فقط ظرف پانزده روز مراحل نظر خواهی، تصمیم گیری، طراحی مانور و شناسایی را به انجام رساند. آمادگی کلی عقبه ها و واحدهای پشتیبانی که به خاطر عملیات قبلی در منطقه مستقر بودند به سرعت اقدام، کمک قابل ملاحظه ای کرد و این امکان را برای فرماندهان فراهم ساخت که برای عملیات بعدی فقط به تعیین منطقه نبرد و سازماندهی متناسب با آن بیاندیشند.
عملیات کربلای پنج (19 دیماه 1365)

که نشان دهنده انعطاف پذیری سازمان سپاه و اوج خلاقیت و جسارت تصمیم گیری این نهاد در شرایط بحرانی بود، در میان ناباوری و غافلگیری عراق آغاز شد. با اینکه جهت تک، مخالف آرایش دفاعی عراق بود، اما نبرد سختی به وقوع پیوست، و از آنجا که هر گام پیشروی در این زمین، یک قدم به سوی بصره به شمار می رفت، ارتش عراق با تمام توان به مقابله پرداخت و بیش از 130 یگان (تیپ و لشکر) به میدان آورد (سپاه نیز موجودی خود را به کار گرفت اما کمتر از 30 یگان بود) و توپخانه و نیروی هوایی خود را نیز با آخرین ظرفیت به کار گرفت. صحنه نبرد آکنده از دود آتش و مملو بود از اجساد کشته شدگان. فقط توپخانه خودی با محدودیتی که داشت، آتش حجیمی روی مواضع دشمن شلیک کرد. (3)

شدت آتش دو طرف به حدی بود که هیچ شیئی بر روی زمین سالم نماند و تخلیه اسراء نیز به سختی میسر بود. همچنین مقدار گازهای موجود در هوا، به حدی زیاد بود که تنفس را مشکل می ساخت. (4)

با این همه، پیچیدگی مانور و فشار به غایت فوق العاده رزمندگان، مرحله به مرحله و خط به خط عراق را وادار به عقب نشینی کرد و بصره در آستانه سقوط قرار گرفت. پیشروی ایران در خط جاسم، آخرین رده دفاعی عراق، آن هم پس از 15 روز نبرد پیاپی متوقف شد. کمبود یگان پیاده و نیروی زرهی مانع از آن شد که رزمندگان با برداشتن گام آخر به یک پیروزی بسیار بزرگتر از آنچه به دست آمده بود، نایل آیند. در واقع، پیشرویهای به دست آمده با عبور از انبوه موانع و استحکامات...حاصل شد و از این پس به دلیل مسلح نبودن زمین، پیشروی و دستیابی به هدف اصلی چندان دشوار نبود. بعلاوه، انهدام و از هم گسیختگی ارتش عراق نیز این امکان را بیش از پیش میسر ساخته بود. در این عملیات، از 132 یگان عراق که وارد عمل شد، 55 تیپ صد در صد و 67 تیپ بیش از 50 درصد و ما بقی آنها بین 10 تا 35 درصد منهدم شدند. همچنین 870 دستگاه تانک، 180 قبضه توپ و 1000 دستگاه خودرو و تعداد 45 فروند هواپیما ساقط گردید و 230 دستگاه تانک، 20 قبضه توپ، 200 دستگاه خودرو، 100 دستگاه وسایل مهندسی و 100 قبضه توپ ضد هوایی به عنوان غنیمت به دست نیروهای جبهه خودی افتاد. اضافه بر این، از جنبه نیروی انسانی، نزدیک به 3000 نفر اسیر و بیش از 90 هزار نفر از ارتش عراق کشته و زخمی شدند. (5)

در این عملیات انهدام تجهیزات ارتش عراق تا حدودی با عملیات رمضان در سال 1361 هجری شمسی قابل مقایسه است و از لحاظ فروپاشی ارتش، عملیات کربلای پنج را می توان با عملیات فتح المبین و بیت المقدس مقایسه کرد. (6)

نتایج مذکور یک بار دیگر موازنه را به نحو اساسی به نفع ایران تغییر داد. مهمتر از همه، این نظر در محیط بیرونی تعمیق یافت که پایداری ارتش عراق در برابر ابتکار عمل و مقاومت فرماندهان و رزمندگان جمهوری اسلامی، بشدت متزلزل و نامطمئن بوده و هر آن احتمال سقوط آن می رود.
بین المللی شدن جنگ:

پایان نبرد سقوط خطوط دفاعی شلمچه در شرق بصره، زنگ خطر سقوط رژیم عراق را به طور جدی به صدا در آورد زیرا عبور از موانع و استحکامات پیچیده و «تو در تو» در این منطقه که از جانب رسانه های غربی به «خط بارلو» تشبیه می شد، اما از آن پیچیده تر بود، حاکی از نتیجه بخش نبودن حمایتهای بی دریغ تسلیحاتی و اطلاعاتی و همچنین به عنوان شکست استراتژی «مدیریت نزاع » قلمداد شد. عملیات خیبر، بدر، والفجر هشت، کربلای سه (در خلیج فارس بر روی اسکله های البکر و الامیه) و بخصوص عملیات کربلای پنج به عنوان برجسته ترین اقدامات نظامی در طول پنج سال استراتژی مدیریت نزاع که از طرف قدرتهای بزرگ (با تاکید آمریکا) دنبال شد، این رهیافت را در پی داشت که در هر مقطع، خلاقیت جبهه، مقابل بر تجهیز و تسلیح رژیم عراق فایق آمده است و هر بار، ابتکار عمل جدیدی موازنه را به نفع ایران تغییر داده است: ورود به هورالهویزه در عملیات خیبر، عراق را در انتخاب میدان نبرد غافلگیر کرد، عبور از اروند در عملیات والفجر هشت نیز به همین نحو عراق را غافلگیر نمود، عملیات کربلای سه در خلیج فارس، انعطاف و قابلیتهای فوق العاده توان رزمی و سازمان رزم سپاه پاسداران را نشان داد و عملیات کربلای پنج، ارتش عراق را در تشخیص زمان و مکان غافلگیر کرد. طی این مدت، فرماندهان سپاه هر سال ابتکار جدیدی را در صحنه نبرد به کار بسته، عراق را با آن همه سلاح و تجهیزات و لجستیک وادار ساختند که روش جدیدتری را برای مهار اندیشه برتر نخبگان نظامی جبهه مقابل و همچنین شهادت طلبی رزمندگان به کار بندد.

عزم قدرتهای بزرگ بر جلوگیری از پیروزی ایران عملیات کربلای پنج (شلمچه)، موجب انسجام ذهنی تصمیم گیرندگان قدرتهای بزرگ نسبت به احتمال سقوط بصره (سقوط نظامی ارتش عراق) و پیروزی ایران گردید. آنها پی بردند که موازنه نظامی در صحنه نبرد به دلیل وجود اندیشه استراتژیک در نزد نظامیان انقلابی ایران، به طور دائم و هر سال با یک اقدام جدید به نفع ایران تغییر کرده است. همین رهیافت در تحلیل رسانه های جمعی از جنگ نیز انعکاس یافت. روزنامه دیلی تلگراف نوشت: «تحلیلگران جنگ معتقدند ایران اینک به حمله بزرگ دیگری نیاز دارد که کار جنگ را پیروزمندانه خاتمه دهد» . (7)

روزنامه گاردین نوشت: «تحلیلگران پنتاگون که معمولا عزم و قوه ابتکار ایرانیها را در مقابل موانع عظیم کمتر از آنچه هست ارزیابی می کردند، دیگر احتمال پیروزی بزرگتر ایران را رد نمی کنند» . (8)

همچنین، روزنامه آمریکایی وال استریت ژورنال نوشت:

«واشنگتن نمی داند چرا بغداد تا این اندازه ضعیف است. در واشنگتن گفته می شود پیروزی ایران یک فاجعه به شمار خواهد رفت و این نگرانی ممکن است آمریکا را ترغیب کند که کمکهای بیشتری در اختیار عراق بگذارد» . (9)

روزنامه نیویورک تایمز از جنبه دیگر به مساله نگاه کرده، با توجه به موقعیت آمریکا به خاطر از دست دادن ابتکار عمل در جنگ پس از افشای ماجرای مک فارلین، استراتژی آمریکا مبنی بر تحمیل صلح بر ایران را شکست خورده قلمداد کرده اظهار داشت: «اینک کفه به نفع ایران چرخیده و عراق از برابری با نیروهای ایران عاجز مانده و نه تنها آمریکا و متحدانش را بلکه شوروی نیز خود را در آستانه بازندگی می بیند» . (10)

این نگرانی در بین کشورهای عربی نیز ایجاد شده بود. مقامات امارات متحده عربی در دیدار با کاردار سفارت شوروی، تنها راه پایان دادن به جنگ را تلاش مشترک آمریکا و شوروی در چارچوب همکاری بین المللی عنوان کردند. حتی رژیم عراق نیز خواهان آن شد که قدرتهای بزرگ چاره ای برای پایان جنگ بیاندیشند. (11)

نزار حمدون، سفیر عراق در سازمان ملل در این باره گفت: «کلید حل سریع جنگ، شکست ایران است و در این زمینه می بایست کشورهای حامی عراق مانع از پیروزی ایران شوند» . (12)

اظهارات مقامات امارات و سفیر عراق بخصوص در زمانی عنوان شد که عملیات کربلای سه بر روی اسکله های الامیه و البکر در خلیج فارس، تعجب ناظران سیاسی و نظامی را نسبت به ابتکار عمل و انعطاف نظامی ایران برانگیخت. (13)

در این مقطع از جنگ، یکبار دیگر بر اثر تحولات صحنه نبرد، سیاست قدرتهای بزرگ در برابر جنگ تغییر کرد. این بار، پایان دادن به جنگ مطمح نظر آنها قرار گرفت. زیرا پیروزی اخیر ایران در منطقه ای به وقوع پیوست که نقطه قوت ارتش عراق محسوب می شد. بعد از شلمچه، احتمال سقوط خطهای دیگر دفاعی، چندان دشوار به نظر نمی رسید، و همین مساله قدرتهای بزرگ (بخصوص آمریکا) را در این اندیشه فرو برد که پیروزی نظامی ایران بر عراق دور از دسترس نیست و باید از احتمال وقوع آن ممانعت به عمل آورد. در ذیل، مواضع و اقدامات شوروی و آمریکا در سال پایانی جنگ، مرور می شود. در این بخش به اعتقاد نگارنده، مواضع فرانسه و انگلستان در چارچوب استراتژی آمریکا قابل فهم است. همچنین چین کمونیست با موضع رسمی بی طرفی و حفظ روابط با طرفین درگیری، یکی از منابع تامین سلاح بخصوص موشکهای کرم ابریشم برای ایران بوده است. علاوه بر این، در جریان تحریم تسلیحاتی ایران که از طرف آمریکا و اروپا دنبال شد، موضع چین در چارچوب مواضع شوروی و ایران قابل مطالعه می باشد.

شوروی بعد از پیروزی ایران در شلمچه، اتحاد جماهیر شوروی بیش از پیش بر کمکهای تسلیحاتی خود به عراق افزود. واگرایی میان عراق و آمریکا و همچنین سردی روابط اعراب و آمریکا که از ماجرای مک فارلین ناشی می شد، زمینه مناسبتری برای مسکو به وجود آورد که خود را حامی عراق نشان داده نزدیکی به اعراب را نیز به عنوان یک مساله مهم در سیاست خارجی منطقه ای، دنبال کند. همچنین، استراتژی حمایت از عراق که از سال 1361 هجری شمسی، و پس از اقدام ایران در ورود به خاک عراق اتخاذ شد، اکنون در مقابل اقدامات نظامی ایران بی اثر شناخته می شد. لذا کاهش اعتبار سیاسی و ناکارآمدی تسلیحات روسی برای سیاستمداران مسکو چندان خوشایند نبود. از این رو در چارچوب جلوگیری از پیروزی ایران، یکبار دیگر کمکهای تسلیحاتی به عراق از سر گرفته شد. در بهمن 1366/ ژانویه 1987 رئیس هیئت شوروی در سازمان ملل اعلام کرد که کشورش فعالانه عراق را تقویت می کند. (14)

وی طی مصاحبه ای گفت: «تا زمانی که ایران معتقد باشد می تواند از طریق نظامی بر عراق چیره شود، مسکو روش خود را تغییر نخواهد داد و هیچگونه تردیدی برای تامین اسلحه عراق به خود راه نمی دهد.» همچنین مسؤول سیاسی امور خاورمیانه در حزب کمونیست شوروی، اظهار داشت:

«شوروی ارسال سلاح به عراق را به خاطر بازگرداندن موازنه نظامی و سیاسی میان ایران و عراق از سرگرفت. ایرانیان امیدهای زیادی به برتری قدرت نیروی انسانی خود دارند و ممکن است این برتری به توازن نظامی اخلال وارد آورد. از این رو شوروی ارسال سلاح به عراق را آغاز کرده و این کار همچنان ادامه دارد» . (15)

از طرف دیگر، دادن موشکهای دوربرد، و همچنین هواپیماهای پیشرفته (میگ 29 و 31) به عراق، این امکان را برای بغداد فراهم کرد که جنگ شهرها را با شدت هر چه بیشتر که تا قبل از آن سابقه نداشت، ادامه دهد. این اقدام، فشار فوق العاده ای بر جمهوری اسلامی وارد آورد. اوج جهت گیری سیاست شوروی به نفع عراق که نشان می داد حاضر است به طور عملی نیز از عراق حمایت کند، پاسخ مثبت به درخواست کویت مبنی بر نصب پرچم شوروی بر نفتکشهای این کشور در خلیج فارس بود. شوروی با این اقدام، بهره برداری از ماجرای ایران گیت و نزدیک شدن به اعراب را دنبال می کرد. آنها همچنین درصدد برآمدند ناوگان جنگی خود را در خلیج فارس تجهیز کنند. بخصوص حملاتی که توسط قایقهای تندرو علیه کشتیهای روسی صورت گرفت. بر خشم شوروی سبت به ایران افزود. اما یک رویداد مهم (تصمیم دولت آمریکا به نصب پرچم بر روی نفتکشهای کویتی) در تیر 1366/ ژوئن 1987 موجب تغییر اساسی سیاست شوروی در قبال جنگ عراق و ایران گردید.

حادثه مذکور، باعث واگرایی سیاست شوروی و آمریکا در برابر جمهوری اسلامی شد. یوری ورنتستف، معاون اول وزیر خارجه شوروی در تیرماه 1366 (نیمه ژوئن) به تهران سفر کرد. وی در دیدار با مقامات ایران، با تاکید بر چهار نکته گفت:

1- اتحاد شوروی علایق و منافع موازی با ایالات متحده در خلیج فارس ندارد.

2- ایالات متحده طرحی علیه ایران و اتحاد شوروی در خلیج فارس دارد.

3- شوروی مایل نیست نیروهای نظامی بیگانه (غیر منطقه ای) در خلیج فارس حضور داشته باشند.

4- شوروی توجه زیادی به انقلاب ایران دارد. (16)

از این پس، بخصوص بعد از تصویب قطعنامه 598 و نصب پرچم آمریکا بر کشتیهای کویت و افزایش چشمگیر ناوهای جنگی آمریکایی و کشورهای اروپایی در خلیج فارس، مواضع شوروی در زمینه حضور بیگانگان در منطقه به میزان قابل ملاحظه ای به مواضع ایران نزدیک شد. این موضع گیری در چارچوب رقابت بلوکی معنا داشته عمدتا تبلیغ علیه آمریکا به شمار می رفت تا طرفداری از جمهوری اسلامی، همچنین واگرایی سیاست شوروی با آمریکا، موجب شد که مسکو با طرح تحریم تسلیحاتی ایران که آمریکا به عنوان مکمل قطعنامه 598 مصرانه در پی تصویب آن بود، مخالفت ورزد. آنها با تمسک به این موضوع که ایران قطعنامه 598 را به صراحت رد نکرده است، از موافقت با تحریم تسلیحاتی ایران، شانه خالی کرده و نیز اقدام نظامی آمریکا در خلیج فارس را نقض کننده مفاد قطعنامه 598 عنوان کردند. با این حال شورویها مدعی بودند که از این قطعنامه کاملا حمایت می کنند. اتخاذ موضع منفی شوروی نسبت به تحریم تسلیحاتی ایران، موج اعتراض و واکنش منفی اعراب و کشورهای اروپایی را برانگیخت. از این رو آنها برای کاهش این فشار، توسط ادوارد شواردنادزه، وزیر امور خارجه خود، طرح استقرار نیروهای سازمان ملل را به جای آمریکا و ناتو در خلیج فارس ارائه دادند. (17)

اقدام دیگر مسکو فشار جدی به ایران به منظور پذیرش قطعنامه 598 بود. این تاکید بدان خاطر صورت می گرفت که به آمریکا و اروپا نشان داده شود که مسکو مایل به خاتمه جنگ است، و مخالفت با طرح تحریم تسلیحاتی ایران نیز بیش از آنکه طرفداری از ایران باشد، مقابله با هژمونی آمریکا در منطقه خلیج فارس می باشد. از این رو، آندره گرومیکو، رئیس جمهور شوروی، در دیدار با ناصر جیرانی نوبری، سفیر جمهوری اسلامی در مسکو، هشدار داد که اگر ایران قطعنامه 598 را نپذیرد، انجام اقدامات بیشتری برای تامین و اجرای قطعنامه 598 ممکن است در دستور کار (شوروی) قرار گیرد. شوروی همچنین در 1366 هجری شمسی / 30 نوامبر 1987، از موضع قبلی خود در مورد جنگ فراتر رفته و اظهار داشت که آماده است نه تنها با حمایت کشتیها بلکه با اقدامات دیگری برای اجرای مجازاتهای علیه ایران از سازمان ملل حمایت کند. گراسیموف برای ارائه اطمینان بیشتر در اظهارات خود، آن را با این درخواست همراه کرد که کشورهای غربی مقرراتی وضع کنند که تجارت آشکار و مخفی با هر یک از کشورهای ناقض قطعنامه 598 ممنوع شود. این موضع موجب برخورد منفی و شدید ایران با مسکو شد. (18)

به دنبال اصرار آمریکا بر پایان جنگ و جلوگیری از سقوط احتمالی عراق و نیز تاکید مضاعف محیط بین المللی بر لزوم تحریم تسلیحاتی ایران، از شدت مواضع شوروی کاسته شد و پس از آنکه آمریکا به طور عملی وارد درگیری با ایران شد و به حمله به چاههای نفت، اسکله ها و کشتیهای ایران مبادرت ورزید، مواضع شوروی بجز برخی مخالفتهای لفظی، سکوت و دنباله روی از استراتژی آمریکا بود. به نظر می رسید زمینه های تکوین تحول در سیاست خارجی و داخلی این قدرت جهانی به وسیله گورباچف، از جمله در برابر جنگ عراق و ایران در حال شکل گیری است و ایران عملا تحت فشار مشترک آمریکا و شوروی می باشد.

درگیری آمریکا و ایران پس از عملیات کربلای پنج که نقطه اصلی تحول جنگ محسوب می شود، تصمیم گیرندگان آمریکایی مصمم شدند راسا وارد عمل شده کنترل جنگ را در اختیار بگیرند. به نظر آنها، عدم دخالت مستقیم در صحنه جنگ، چه بسا به شکست عراق و پیروزی جمهوری اسلامی منجر می شد، و این دغدغه ای بود که آنها، بارها بروز داده و همچنین عواقب نامطلوب آن را برای منافع حیاتی خود در منطقه اعلام کرده بودند. روزنامه واشنگتن پست در مورد هدف آمریکا مبنی بر ممانعت از پیروزی نظامی ایران بر عراق نوشت: «آمریکا آماده است به بهانه حفاظت از کشتیرانی در خلیج فارس، به ایران حمله کند» . (19)

این تحلیل در یک استراتژی مرحله ای تحقق یافت و آمریکاییها تصمیم گرفتند به طور عملی وارد صحنه شده و به جنگ خاتمه دهند. تصویب قطعنامه 598، طرح تحریم تسلیحاتی ایران، حضور نظامی در خلیج فارس و درگیری با ایران و برخی اقدامات دیگر تماما در جهت همین هدف قابل مطالعه است. علاوه بر این، استراتژی مدیریت بحران به عنوان مکمل استراتژی تحمیل جنگ و با هدف خرد کردن اراده انقلابی در جمهوری اسلامی طراحی شد، اما افشای ماجرای مک فارلین و غلبه بر ارتش عراق در صحنه نبرد نشان داد که آمریکا از این راه به مقصود نمی رسد و باید سیاست جدیدی را پیشه کند. راه دیگری که فرا روی آنها قرار داشت، تقویت بیشتر صدام در زمینه تسلیحاتی، اقتصادی و خدمات کارشناسی نظامی بود. اما به نظر می رسید که ظرف حمایت از صدام در استراتژی آمریکا و اروپا پر شده است، بخصوص که رئیس رژیم عراق برای دریافت کمکهای بیشتر با توجه به شکافی که میان آمریکا و عراق پس از ماجرای ایران گیت رخ داد، قابل اعتماد نبود. بنابراین، پایان دادن به جنگ تنها راه ممکن نزد مقامات آمریکایی به شمار می رفت. اما باید ترتیبی داده می شد که ایران هنگام پایان جنگ در موقعیت برتر نباشد، لذا دادن اطلاعات دقیق و دخالت مستقیم آمریکا در کنار حملات مجدد عراق مطمح نظر قرار گرفت. از این رو بار دیگر شورای امنیت به عنوان ابزار حقوقی قدرتهای برتر مورد استفاده قرار گرفت و با تصویب قطعنامه 598، خواهان اتمام جنگ شد. در این قطعنامه بر خلاف تمام قطعنامه های قبلی، شورا آمرانه درخواست خود را عنوان کرد. همچنین پس از هفت سال، تشخیص داد که در جنگ عراق و ایران، نقض صلح وجود دارد و به همین جهت صریحا اعلام داشت که در صورت رعایت نکردن مصوبات قطعنامه بر طبق مواد 39 و 41 منشور ملل متحد عمل می کند و تحریمهای مذکور در ماده 41 منشور را به اجرا خواهد گذاشت. علاوه بر این، در قطعنامه 598، کمیته تعیین متجاوز، آتش بس، عقب نشینی نیروها، مبادله اسیران و بازسازی دو کشور با کمکهای بین المللی و نیز ریافت خسارت جنگ توسط ایران، درج گردید. (20)

پس از تصویب قطعنامه مانند قبل، عراق آن را پذیرفت. اما جمهوری اسلامی بر خلاف گذشته آن را رد نکرد و در نامه هایی که برای دبیر کل فرستاد در مورد چگونگی اجرای قطعنامه توضیح خواست. نظر ایران آن بود که آتش بس پس از تعیین متجاوز برقرار شود. (21)

نظریات جمهوری اسلامی حاکی از آن بود که در مقایسه با هفت سال جنگ، شورای امنیت توجه بیشتری به وظیفه خود معطوف داشته و موضوعی که از بدو شروع جنگ مورد نظر ایران بوده (یعنی تعیین متجاوز) را برای اولین بار در قطعنامه خود لحاظ کرده است، از این رو با کمی چانه زنی سیاسی، امکان اتمام جنگ در همین مقطع وجود دارد. اما روی دیگر سکه حاکی از این بود که این قطعنامه پوشش تسویه حساب آمریکا نسبت به یک دهه انفعال در مقابل انقلاب اسلامی و رهبری آن است. لذا با توجه به درگیری خلیج فارس - حمله به نفتکشها و کشتیها - آمریکا بنا به درخواست کویت برای اسکورت نفتکشهای این شیخ نشین، در همان روزی (29 تیرماه 1366) که قطعنامه 598 تصویب شد، پرچم خود را بر نفتکشهای کویتی نصب کرد و سپس با ناوهای جنگی وارد خلیج فارس شد. ایران نیز با مشاهده عزم آمریکا به لشکرکشی به منطقه، حضور در جبهه زمینی را کاهش داد و با قوای بیشتر وارد میدان نبرد خلیج فارس شد. در تاریخ 2 مرداد 1366، نفتکش بریجتون تحت اسکورت ناوهای آمریکایی وارد خلیج فارس شد. اما از بداقبالی آمریکاییها، این نفتکش به مین برخورد کرد و یکبار دیگر تحولی بزرگ در جنگ حاصل شد و آمریکاییها بار دیگر شکست را پذیرا شدند و مجددا ابتکار عمل از آن جبهه انقلاب شد. حادثه بریجتون توجه تصمیم گیرندگان آمریکایی را به خود جلب کرد و اقدامات آنها برای مدت کوتاهی معوق ماند. متعاقب آن، آمریکا بیش از پیش حضور نظامی خود را در منطقه افزایش داد، به گونه ای که نیمه دوم مرداد ماه 1366، ناوگان ضربتی آمریکا به 24 فروند رسید. (22)

در تاریخ 31 شهریور 1366 هلی کوپترهای آمریکایی کشتی ایران اجرا را منهدم کردند که با حضور واینبرگر، وزیر دفاع آمریکا، غرق گردید. این اقدام اوج خشم آمریکا را از اوضاع به وجود آمده نشان می داد. پس از این حادثه، فرمانده کل سپاه اظهار داشت: «ایران به زودی ضربه ای کاری به ایالات متحده وارد خواهد ساخت » . (23)

پس از آنکه در تاریخ 17 مهرماه 1366 هلی کوپترهای آمریکایی به قایقهای تندرو حمله کردند و یک فروند هلی کوپتر آنها نیز سقوط کرد، در مورخ 23 مهرماه 1366 یک نفتکش آمریکایی به وسیله موشک کرم ابریشم مورد هدف قرار گرفت و فردای آن روز یک فروند دیگر از موشکهای کرم ابریشم، نفتکش «سی ایل سیتی » را که تحت حفاظت ناوهای آمریکایی بود و پرچم آمریکا را بر روی خود حمل می کرد، مورد اصابت قرار داد. چهار روز بعد آمریکاییها به سکوهای نفتی رشادت و رسالت حمله بردند. در پاسخ به این اقدام در مورخ 1 آبانماه 1366، اسکله بندر الاحمدی کویت به وسیله موشک مورد حمله قرار گرفت. پس از این، اوضاع رو به آرامی گذاشت. اما یک بار دیگر پس از پیروزی عملیات والفجر ده، درگیری در خلیج فارس شدت گرفت و این بار ارتش آمریکا هدفدارتر و با خشونت بیشتر وارد عمل شد و به بهانه برخورد رزمناو «ساموئل رابرتز» با مین که در مورخ 25 فروردین ماه 1367 صورت گرفت، مقامات این کشور، دو روز قبل از حمله عراق به فاو، اعلام کردند یک اقدام نظامی احتمالی را در پاسخگویی به انفجار مین بررسی می کنند. اقدام نظامی آمریکا در تاریخ 29 فروردین ماه 1367 همزمان با حمله نظ امی عراق به فاو، به اجرا گذاشته شد و به سکوهای نفتی رشادت، سلمان، مبارک و ناوهای ایرانی سهند و جوشن، حمله صورت گرفت. (24)

به علاوه، در همین روز، رزمناو سبلان به وسیله نیروهای هوا - دریای آمریکا بمباران شد. مقامات آمریکایی اعلام کردند که حمله آنها به سکوهای نفتی با اطلاع کشورهای انگلستان، فرانسه، ایتالیا، هند، و بلژیک بوده است. (25)

مزید بر این، عراق نیز به فاو حمله کرد و توانست آن را تصرف کند. از این پس، ارتش عراق در حالی که آمریکا و متحدین او به طور مستقیم وارد جنگ شده بودند به حملات خود ادامه داد. و پس از باز ستاندن مناطق مجنون و شلمچه، مجددا در صدد اشغال خرمشهر و آبادان و بخش دیگری از جبهه جنوب برآمد. سازمان مجاهدین خلق نیز که در عراق مستقر بود، همگام با ارتش عراق در غرب کشور از محور سر پل ذهاب به سمت باختران، عملیات «فروغ جاویدان » را به اجرا گذاشت و توانست تا نزدیک باختران (تنگه چهار زبر) پیشروی کند. ارتش عراق نیز به هدف مورد نظر بسیار نزدیک شد. اما یکبار دیگر عزم مردم و رهبری مانع از آن شد که عراق با دست پر بر سر میز مذاکره بنشیند، و حمله دشمن در جنوب و غرب با شکست مواجه شد. از این رو، در حالی که تمامیت ارضی جمهوری اسلامی تامین شده و نظام سیاسی علاوه بر تثبیت، تعمیق نیز یافته بود، و همچنین در حالی که در آخرین دور بازی، ارتش عراق یک بار دیگر شکست را پذیرا شد قطعنامه 598 توسط طرفین پذیرفته و آتش بس برقرار شد.

پی نوشتها:

1) خبرگزاری جمهوری اسلامی، گزارشهای ویژه، 11 دی 1365 ه. ش، به نقل از مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، از فاو تا شلمچه، ص 117.

2) نبرد در شرق بصره، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران، تهران، 1374 ه. ش، صص 5- 33.

3) حسین اردستانی، تجزیه و تحلیل استراتژیک نظامی ایران در جنگ تحمیلی، جلد دوم، دانشکده فرماندهی و ستاد سپاه پاسداران، تهران، 1374 ه. ش، ص 195.

4) جنگ در سال 1365 ه. ش، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تهران، 1367 ه. ش، ص 283.

5) راهنمای عملیات جنگ هشت ساله، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران، تهران، چاپ سوم، آبان 1369.

6) حسین اردستانی، پیشین، صص 6- 195.

7. [ Daily Telegraph, 18 january 1987. ]

8. [ Guardian, 9 September 1986.]

9. [ Wall Street Journal, 5 September, 1986. ]

10) پیشین، نبرد در شرق بصره، ص 194، به نقل از: روزنامه جمهوری اسلامی، 13 بهمن 1365 ه. ش.

11) خبرگزاری جمهوری اسلامی، گزارشهای ویژه، نشریه 169، 14 شهریور 1365 ه. ش، ص 5.

12) جنگ العمیه، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، شهید محمد اسحاقی و مهدی خداوردیخان، تهران 1375 ه. ش، صص 6- 205، به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی.

13) برای اطلاع از عملیات کربلای سه، رجوع کنید به: نبرد العمیه.

14) رالف کینگ، نشریه آدلفی پیپر، شماره 219، سال 1987، جنگ ایران و عراق، مفاهیم سیاسی، ترجمه گروه تحقیق خبرگزاری جمهوری اسلامی، 29/4/66، ص 65.

15) پیشین، نبرد در شرق بصره، صص 5- 182، به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی، 20، 25 دی 1365 ه. ش.

16) مجله سیاسیت خارجی، سال یازدهم، تابستان 1376 ه. ش، تهران، گورباچف، ایران، جنگ ایران و عراق، رابرت فریدمن، ترجمه الهه کولایی، صص 1- 380.

17) همان، ص 7- 386.

18) همان، صص 4- 392

19) مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، طرح کلی روز شمار جنگ ایران و عراق، ص 176.

20) منوچهر پارسا دوست، نقش سازمان ملل در جنگ عراق و ایران، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1371، ص 327.

21) همان، ص 686.

22) خبرگزاری جمهوری اسلامی، 15 مرداد 1366 ه. ش.

23) خبرگزاری جمهوری اسلامی، 1 مهر 1366 ه. ش.

24) حسین اردستانی، پیشین، جلد سوم، ص 80.

25) پیشین، طرح کلی روز شمار جنگ ایران و عراق، ص 213.

منبع : سایت حوزه

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:21 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

فرهنگ عاشورا و دفاع مقدس

اصولاً هر نهضتي براي مقاصدي خاص پي‌ريزي مي‌شود. گاهي اين مقاصد، زائيده تفكرات و اعتقاداتي محكم از جنس فولاد است. در اين شكل، هدف از ماديات فراتر رفته و دفاع از شرافت و كرامت انساني را در پي دارد.

 

اگر حماسه عاشورا به وقوع مي‌پيوندد، اگر جوانان ايران تا سرحد خون و مرگ و شهادت به مقابله با دشمن مي‌پرداختند، براي دفاع از تفكرات و و اعتقاداتشان است. چرا علي و اولادش را امروز زنده‌تر از ديروز مي‌بينيم؟ چرا وقتي نامي از علي و اولادش مي‌آيد، دل‌ها قوت بيشتري براي شهادت مي‌گيرند؟ زيرا كلام علي (ع) كلام خداست، و كلام خدا چنان در روح حسين (ع) طنين‌انداز است كه او را مهياي يك حماسه مي‌كند. عواملي از جمله رد تقاضاي بيعت، خواسته مردم، امر به معروف و نهي از منكر در قيام و نهضت حسيني نقش اساسي ايفا مي‌كنند. اما كدام يك از اين تعلق‌ها حسين را برروي خواسته‌اش استوار و راسخ مي‌كند؟ از يك طرف، اگر حكومت به دست يزيد مستبد بيفتد، حكومتي همچون حكومت لائيك رقم مي‌خورد؛ از طرف ديگر 5 هزار نفر خواستار اويند و از طرف ديگر حسين (ع) مي‌بيند كه به حق عمل نمي‌شود و اباطيل در دين رخنه كرده‌اند: «آيا نمي‌بينيد كه به حق عمل نمي‌شود؟». در ادامه همين حديث، هر انساني را موظف مي‌داند كه از جان و مال و ناموس خويش بگذرد تا دين حق جاويد بماند. نطق سوم، يعني امر به معروف و نهي از منكر، او را برروي خواسته‌اش استوار مي‌سازد؛ زيرا از شاخص‌ها و ويژگي‌هايي چون اصلاح جامعه، هدايت، اقامه عدل ... نيز برخوردار است و در همين حال مجموعه‌اي از عقايد و ارزش‌هاي معنوي او را شامل مي‌شود. تا اينجا فرهنگ عاشورا را تداعي كرديم و اما فرهنگ دفاع مقدس.
    فرهنگ دفاع مقدس هم برگرفته از همين بينش است. امام خميني (ره) و رهروانش، سكان كشتي هدايت را در دست گرفته و از دستورالعمل‌هاي مكتب حسين (ع) پيروي نموده و مردم را به جبهه‌هاي جنگ حق عليه باطل، براي زنده نگه داشتن قرآن، براي عمل به تكليف، براي اداي حق و در يك كلام، امر به معروف و نهي از منكر فرا مي‌خواند. درك صحيح او از راه و رسم سيدالشهداء روح بلند نظرش را به احاطه درآورده و حكم دفاع همگاني از ملّت شرف را صادر مي‌كند و عاشورائيان و دفاع مقدس با شعار تنها ره سعادت: ايمان، جهاد، شهادت به مقابله با دژخيمان رژيم بعثي پرداختند. فردي كه تن به شهادت مي‌دهد، علاوه بر اعتقادات، شهامت، رشادت، شجاعت، كرامت و در يك كلام جوهره آن را دارد.

زينب مترجمي جزه
پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:21 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

آیات شهادت

سوره بقره آیه 216
كتب علیكم القتال و هو كره لكم و عسی ان تكرهوا شیاً و هو خیرلكم و عسی آن تحبوا شیاً و هو شر لكم و الله یعلم و انتم لا تعلمون

ترجمه: جنگ بر شما مقرر شد در حالی كه آن را ناخوش دارید، شاید چیزی را ناخوش آریدو در آن خیر شما باشد و شاید چیزی را دوست داشته باشید و برایتان ناپسند افتد خدا می داند وشما نمی دانید.


**********



سوره بقره آیه 218



ان الذین آمنوا و الذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله اولئک یرجون رحمت الله و الله غفور رحیم



ترجمه: کسانی که ایمان آورده اند و آنان که مهاجرت کرده اند و در راه خدا جهاد نموده اند،به رحمت خدا امید می دارند و خدا آمرزنده و مهربان است.



**********



سوره بقره آیه 191 و 192



و اقتلو هم حیث ثقفتموهم و اخرجوهم من حیث اخرجوكم و الفتنة اشد من القتل و لا تقا تلو هم عند المجسد الحرام حتی یقاتلوكم فیه فان قاتلوكم فاقتلوهم كذلك جزاء الكافرین



ترجمه: هر جا كه آن ها را بیابید، بكشید و از آن جا كه شما را رانده اند، برانید شان كه فتنهاز قتل بدتر است و در مسجد الحرام با آن ها مجنگید مگر آن كه با شما بجنگند و چون با شماجنگیدند بكشیدشان كه این است پاداش كافران.



فان انتهوا فان الله غفور رحیم



ترجمه: و اگر باز ایستادند، خدا آمرزنده و مهربان است.


**********



سوره بقره آیه 190



و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونكم و لا تعتدوان ان الله لا یحب المعتدین



ترجمه: با كسانی كه با شما جنگ می كنند در راه خدا بجنگید و تعدی مكنید زیرا خدا تعدیكنندگان را دوست ندارد.



**********


سوره محمد (ص) آیه 31



ولنبلونكم حتی نعلم المجاهدین منكم و الصابرین و نبلوا اخبار كم



ترجمه: و شما را می آزماییم تا مجاهدان و صابرانتان را بشناسیم و حدیثتان را آشكار كنیم.



**********



سوره محمد (ص) آیه 4



فاذا لقیتم الذین كفروا فضرب الرقاب حتی اذا اثخنتموهم فشدوا الوثاق فاما منا بعدوا اما فداء حتی تضع الحرب اوزارها ذلك و لویشاء الله لا نتصر منهم ولكن لیبلوا بعضكم ببعض و الذین قتلو فی سبیل الله فلن یضل اعمالهم



ترجمه: چون با كافران روبه رو شدید، گردنشان را بزنید و چون، آن ها را سخت فروگرفتید،اسیرشان كنید و سخت ببندید و آن گاه یا به منت آزاد كنید یا به فدیه تا آن گاه كه جنگ به پایان آیدو این است حكم خدا و اگر می خواست از آنان انتقام می گرفت ولی خواست تا شما را بهیكدیگر بیازماید و آنان كه در راه خدا كشته شده اند اعمالشان را باطل نمی كند.



**********


سوره توبه آیه 41



انفروا خفافاً و ثقالاً و جاهدوا با اموالكم و انفسكم فی سبیل الله ذلكم خیر لكم ان كنتم تعلمون



ترجمه: به جنگ بروید خواه بر شما آسان باشد، خواه دشوار و با مال و جان خویش در راه خدا جهاد كنید اگر بدانید خیر شما در این است.



**********



سوره توبه آیه 111



ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقا فی التوریة و الانجیل و القرآن و من او فی بعهده من الله فاستبشرواببیعكم الذی با یعتم به و ذلك هم الفوز العظیم



ترجمه: خدا از مومنان جان ها و مال هایشان را خرید، تا بهشت از آنان باشد در راه خدا جنگمی كنند چه بكشند چه كشته شوند وعده ای كه خدا در تورات و انجیل و قرآن داده است به حقبه عهده اوست و چه كسی بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد كرد بدین خرید و فروخت كهكرده اید شاد باشید كه كام یابی بزرگ است.



**********



سوره انفال آیه 74



و الذین ءامنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله و الذین ءاووا و نصروا اولئك هم المومنون حقاً لهم معفزة ورزق كریم



ترجمه: آنان كه ایمان آورده اند و مهاجرت كرده اند و در راه خدا جهاد كرده اند، به حقیقتمومنان اند، آمرزش و روزی نیكو از آن آنان است.



**********



سوره انفال آیه 75



و الذین من بعد و هاجروا و جاهدوا معكم فاولئك منكم و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی كتاب الله ان الله بكل شیء علیم



ترجمه: و كسانی كه بعداً ایمان آورده اند و مهاجرت كرده اند و همراه شما جهاد نموده اند، ازشما هستند به حكم كتاب خدا، خویشاوندان به یكدیگر سزاوار ترند و خدا بر هر چیز دانااست.

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:21 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

بی‌بی‌سی‌شناسی

شركت راديو و تلويزيون بريتانيا (The British Broad Casting Corporation) (B.B.C) در سال 1992 تأسيس شد. اوايل كار فقط فعاليت راديويي بود تا سال 1936 كه اولين كانال تلويزيوني شروع به كار كرد. آن زمان احساس غالب آن بود كه راديو قدرت بي‌سابقه‌اي براي دسترسي به مخاطبان انبوه و اثرگذاري بر آنها دارد و خطرناك است كه به عنوان يك رسانه بتوان آن را در دستان صاحبان منافع تجاري بدون كنترل رها كرد.

 علیرضا کمری
 اشاره:
شركت راديو و تلويزيون بريتانيا (The British Broad Casting Corporation) (B.B.C) در سال 1992 تأسيس شد. اوايل كار فقط فعاليت راديويي بود تا سال 1936 كه اولين كانال تلويزيوني شروع به كار كرد. آن زمان احساس غالب آن بود كه راديو قدرت بي‌سابقه‌اي براي دسترسي به مخاطبان انبوه و اثرگذاري بر آنها دارد و خطرناك است كه به عنوان يك رسانه بتوان آن را در دستان صاحبان منافع تجاري بدون كنترل رها كرد.


اولين محك جدي بي‌بي‌سي اعتصاب عمومي سال 1926 در انگلستان بود. در خلال اين اعتصاب بي‌بي‌سي نوپا كه تنها چهار سال از تأسيس آن مي‌گذشت، اعتصاب عمومي را با محوريت «عامل برهم زدن نظم عمومي» پوشش خبري داد و باعث خشم مردم شد. با اينكه جان ريت مدير آن بعدها در توجيه اين عملكرد گفت: «بي‌بي‌سي اگرچه رسانه‌اي بي‌طرف و مستقل است اما در حقيقت خود را سازماني در چارچوب قانون اساسي مي‌داند. ما موافق اين كار نبوديم ولي تحت فشار دولت مجبور به اين موضع‌گيري شديم.» پخش برنامه‌هاي تلويزيوني اين شبكه از اول سپتامبر 1939 تا هفتم ژوئن 1946 به دليل وقع جنگ جهاني دوم قطع شد و از 1964 دومين شبكه بي‌بي‌سي آغاز به كار كرد و سه سال بعد پخش برنامه‌هاي آن به صورت رنگي شروع شد. در اين سالها مهم‌ترين اتفاق براي بي‌بي‌سي ماجراي بحران كانال سوئز بود. در تابستان سال 1956 جمال عبدالناصر رئيس جمهور مصر، كانال سوئز را ملي اعلام كرد. مجامع بين المللي اين اقدام را محكوم كردند و دولت انگلستان موضع خصمانه‌اي عليه ناصر گرفت. اوايل تابستان يعني بلافاصله پس از ملي شدن كانال سوئز همة واكنشها نسبت به اين جريان در انگلستان يكسان و هماهنگ بد اما به مجرد اينكه انگلستان در حل اين كمسئله به بن‌بست رسيد، واكنشهاي مختلف و ناهمگون نيز آغاز شد. زمزمه‌هاي موافق و مخالف هر يك در شرايط ويژه‌اي ابراز مي‌شد كه ناشي از رفتار و تفكر حزبي بود. از نظر بي‌بي‌سي مسئله جنبه‌هاي گوناگوني داشت. اين رسانه در كنار برنامه‌هاي راديو و تلويزيون داخلي چند برنامه برون‌مرزي هم پخش مي‌كرد كه در ؟ شنيده مي‌شد برنامه برو» مرزي بي‌بي‌سي هنگام ارائه گزارش درباره بحثها و نظرات هر دو جناح را به دقت مطرح مي‌كرد واين چيزي نبود كه به مذاق دولت محافظ‌كار آنتوني ايدن خوش بيايد و باعث قطع شدن بودجة بخش برون‌مرزي بي‌بي‌سي به دست وزارت خارجه شد. نشان دادن اختلاف نظر موجود در پارلمان و جامعه سياسي اگرچه بي‌بي‌سي را با تهديدهاي زيادي روبه‌رو مي‌كرد اما در نهايت چون توازن و بي‌طرفي را در پخش نظرات حفظ مي‌كرد (و به اصطلاح هم هواي كارگر را داشت و هم محافظه‌كار را) موجوديتش به خطر نمي‌افتاد؛ كما اينكه در ماجراي درگيري فاك‌لند با آرژانتين در سال 1982 كه به فرستادن نيروهاي واكنش سيع در دولت محافظه‌كار منجر شد، اكثريت مجلس و نيز خوب كارگر به رهبري مايكل فوت به طور كلي با اقدامات موافق بودند و بر اثر نبودن اختلاف نظر گسترده بي‌بي‌سي نمي‌توانست يك پوشش خبري متفاوت ـ به عبارت ديگر مخالف و مغاير با عقيده آنها ارائه كند و از اين واقعيت پرده برداشت كه در صورت هم‌آواز شدن تمامي حاكميت، بي‌بي‌سي و ديگر رسانه‌ها ابزاري در اختيار ندارند تا به پشتوانه آن نظرات مخالفان را به گوش و چشم مردم برسانند. جان ريت مدير بي‌بي‌سي در دفتر يادداشت خود در اين باره مي‌نويسد: «دولت تمايل بسياري دارد مردم را متقاعد كند كه در اداره كردن و مديريت بي‌بي‌سي دخالتي ندارد اما مردم بهتر از هر كسي مي‌دانند در صورتي مي‌توانند به ما اعتماد كنند كه به شكل واقعي بي‌طرف باشيم:

بخش جهاني بي‌بي‌سي

سرويس جهاني بي‌بي‌سي در حال حاضر دامنه فعاليت وسيعي دارد و به 43 زبان برنامه پخش مي‌كند و 149 ميليون شنونده در جهان دارد. يكي از مهم‌ترين قسمتهاي آن بخش عربي بي‌بي‌سي است كه محبوبيت زيادي در جهان عرب دارد. القا كردن اين موضوع به شنونده كه «ما بي‌طرفيم» از اركان مهم خبري بي‌بي‌سي در جهان عرب و بلكه در تمام دنياست و براي جا انداختن آن در ذهن مخاطب در موارد مهمي حتي به سياستهاي بريتانيا در قبال كشورهاي عربي انتقاد كرده است. اين بخش از زمان تأسيس تا كنون حساسيت قابل توجهي به اعتقادات فرهنگي و نيازهاي آموزشي شنوندگان عرب داشته است. در حقيقت كاركنان پيشگام بي‌بي‌سي همچون استوارت پرون، نويل باربر و گوردون واترفيلتد بر اين باور بودند كه اگر قرار است بخش عربي، شنوندگان عرب ثابتي داشته باشد، برنامه‌سازي بايد به ارزشهاي مذهبي و سنتهاي فرهنگي جهان عرب پاسخ دهد. اولين بخش برنامه عربي بي‌بي‌سي با تلاوت آياتي از قرآن آغاز شد و بي‌بي‌سي تنها ايستگاه راديويي بين المللي غير اسلامي به زبان عربي است كه تا امروز اين كار را ادامه مي‌دهد. جنبه مهم ديگر برنامه‌ريزي بي‌بي‌سي عربي، مشاركت شنوندگان در برنامه‌هاي گفت‌وگو، دادن فرصت بيان ديدگاهها به آنها و درخواست كسب اطلاعات در مورد موضوعات مشخص از آنهاست و به اين ترتيب تصويري كه بي‌بي‌سي در جهان عرب به جاي گذاشته، براي عربها نام بي‌بي‌سي را به يك نام خودماني تبديل كرده است و شنوندگان عرب احتمالاً به دشواري باور مي‌كنند كه بخش عربي بي‌بي‌سي كاملاً مستقل از سياستهاي بريتانيا در خاورميانه است و سالانه از طرف وزارت امور خارجه ميليونها پوند صرف فعاليتهاي اين بخش مي‌شود؛ با اينكه تا به حال اعترافات زيادي درا ين باره شده؛ همان طور كه يكي از رؤساي سابق عربي راديو بي‌بي‌سي مي‌گويد: «هيچ ابهامي در مورد ما كه منعكس‌كنندة سياست بريتانيا و بخشي از ساختار تشكيلاتي بي‌بي‌سي هستيم وجود ندارد. ما از حمايتهاي متعددي برخورداريم.»

بخش فارسي راديو بي‌بي‌سي

اين بخش در 28 دسامبر سال 1940 ميلادي (دي ماه 1319) در لندن آغاز به كار كرد و از همان نخست صداي فارسي راديو بي‌بي‌سي در ميان فارسي‌زبانان در ايران، افغانستان و تاجيكستان شنوندگان بسياري يافت. بخش فارسي راديو بي‌بي‌سي با يك ساعت برنامه در هفته كار خود را آغاز كرد و با گذشت زمان برنامه‌هايش گسترش يافت؛ به طوري كه هم‌اكنون بي‌بي‌سي هر هفته بيش از 28 ساعت برنامه به زبان فارسي دارد كه شامل اخبار و تفسير و بررسي تحولات جهان و منطقه و نيز برنامه‌هاي هنري، سرگرمي و علمي است.
و بالاخره آخرين اتفاقي كه در بي‌بي‌سي قرار است بيفتد، تعطيلي ده سرويس خارجي و به راه‌اندازي يك سرويس خبري عربي‌زبان در خاورميانه است. سرويس جديد تلويزيوني بي‌بي‌سي هر سال حدود 19 ميليون پوند هزينه دارد كه از سوي دولت انگلستان تأمين مي‌شود. دولت انگلستان در مجموع فقط امسال حدود 239 ميليون پوند صرف سرويس جهاني بي‌بي‌سي كرده است. جيمن مدير بخش جهاني بي‌بي‌سي گفته است كه آنها قابليت راه‌اندازي يك تلويزيون فارسي‌زبان را نيز كه از كمكهاي مالي دولت تأمين مي‌شود، مي‌سنجند. همچنين حسام السوكاري مدير سرويس عربي بي‌بي‌سي تصريح كرده كه هيچ انگيزه سياسي‌اي براي راه‌اندازي اين شبكه عربي وجود ندارد و تنها هدف آن، اطلاع‌رساني، آموزش و سرگرم كردن مردم عرب‌زبان است.
 مجله سوره ۲۸

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:22 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

حماسه نخل هاي بي سر

حكايت نخل هاي بي سر حكايتي است آشنا براي آنهايي كه يا دلشان را و يا پاره تنشان را در خاك هاي غرب و جنوب جا گذاشته اند. نخل هايي كه پيش از جنگ برگ هاي سايه ساز داشتند و خوشه هايي از خرما. جنگ كه آغاز شد، نخل ها فدائيان نخستين بودند. با قامت استوار ايستادند، سرهاي شان را دادند اما ايستادند تا نشان دهند كه «گر سر برود به راه تو اينك ستاده ايم».
اما چه غم، قامت نخل ها كه استوار باشد، برگ هاي تازه مي رويند و باز هم خوشه هاي خرما نويد زندگي مي دهند و اميد در دل ها زنده مي ماند.

بارها و بارها نخل ها را ديده بودم، از آنها خوانده بودم، شنيده بودم، نوشته بودم، اما هيچ وقت فكر نكرده بودم كه در اطرافم در همين شهر و در همه شهرهاي اين كشور نخل هاي بي سر بسيارند كه هنوز هم ريشه در اعماق باورهاي آسماني دارند و استوار ايستاده اند و سرمشق ايستادگي اند.
 پدر شهيد زين الدين، پدر شهيد همت، پدر شهيد باكري، پدر شهيد علم الهدي و تمامي پدران شهدا كه ميوه هاي دل شان را تقديم انقلاب كردند همان نخل هاي سرفرازند كه همچنان ايستاده اند. من از تمام آنها و تمام آنچه داشتند و دادند نمي گويم چون نه توانش را دارم، نه زمانش را و نه دركش را. اما درگذشت پدر شهيدان مجيد و مهدي زين الدين درست در سالروز قمري شهادت اين دو سردار شهيد بهانه اي شد تا از اين نخل سربلند بنويسم كه يادي باشد از تمامي پدران شهدا.
   او كه ريشه هاي اعتقاداتش را در آموزه هاي مكتب علوي و قيام سرخ حسيني محكم كرد، با مراقبت باغبان پير لاله ها قامت افراشت و سربازي شد در ركاب بيدارگر عصر، و با شروع فصل حماسه و ايثار نيز تمام آنچه داشت از شاخ و برگ و ميوه تقديم كرد.
    سال ها از عروج برادران شهيد زين الدين مي گذرد اما خيلي ها نه اين پدر را ديدند و نه او را شناختند. آرام و صبور در عرصه فرهنگ خدمت كرد بدون آن كه از خود بگويد. تمام اينها را مي توان از سطرسطر كتاب هايي فهميد كه در سال هاي عمرش در آن كتاب فروشي قديمي و انتشارات «روح» منتشر كرد.
    مرحوم عبدالرزاق زين الدين هيچ گاه از خويش نگفت و هرگز بابت آن كه بزرگمرد دفاع مقدس فرزند او بوده است بر هيچ كس فخر نفروخت.
    شايد مثل من و خيلي هاي ديگر، شما هم نمي دانستيد كه احداث پادگان شهيد زين الدين يادگار تلاش هاي اين پدر پير بوده است. و نمي دانستيد كه پيش از انقلاب كار چاپ و توزيع رساله هاي عمليه امام خميني(ره) در اوج خفقان رژيم طاغوت از افتخارات زندگي او بوده است.
    و نشنيديد كه بارها و بارها به شهرهاي مختلف نظير سقز و خرم آباد و فارس... تبعيد گرديد و بسياري از روزها و شب هاي زندگيش را دور از خانه و خانواده به سر برد تا به تكليفش عمل كند.
    مرحوم زين الدين پس از شهادت فرزندانش كه اسطوره هاي دفاع مقدس بودند، استوار ايستاد و قامت خم نكرد كه ميهن اسلامي مان در برابر بيگانگان سرخم نكند.
    پدر شهيدان زين الدين رفت و بر شانه هاي مردمي تشييع شد كه خيلي هايشان حتي يك بار هم توفيق ديدارش را نداشتند. همان ها كه آوازه سردار شهيدمهدي زين الدين و برادرش مجيد را در سال هاي حماسه شنيده بودند. اما هرگز از خويش نپرسيده بودند كه اين قهرمان دفاع در دامان چه كسي پرورش يافت و پس از عروجش در دل آن پدر پير چه گذشت. و اين حكايت غم انگيز داستان غربت تمامي پدران شهيد اين سرزمين است.
    روح آنهايي كه رفتند شاد و عمر آنهايي كه ماندند بلند و پربركت باد. يادمان باشد كه نخل ها را فراموش نكنيم!

 

نويسنده: مجتبي سلطاني

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:23 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

زنده بودن نام نيک شهيد (حيات مجازی)

حيات مجازی
حيات و زندگي شهيد و جاودانگي او پس از شهادت به دلايل متقن مورد پذيرش و قبول انديشمندان مسلمان قرار گرفته است ولي در نوع اين زندگي وحدت نظر وجود ندارد و ديدگاه ها و نظرات مختلفي در کيفيت زندگي شهيد پس از شهادت ابراز شده است.
برخي از مفسران و صاحب نظران گفته اند: منظور از زندگي پس از شهادت اين است که نام شهيد زنده مي ماند و در اثر مرور زمان ذکر جميلش کهنه نمي شود .اين گروه حيات شهيد پس از شهادت را حيات مجازی دانسته اند يعني پس از مرگ نام نيک آنان باقي مي ماند و مردم از آنان به نيکي ياد مي کنند.   

دلايل ردّ اين نظريه
اين ديدگاه مورد انکار برخي از مفسران از جمله مرحوم علامه طباطبايي قرار گرفته است .ايشان در ردّ اين نظريه چند دليل ارائه مي کند:

1. خرافي بودن
اول اينکه نوعي حيات گول زننده و نوعي توهم است که بدون شهادت هم دست يافتني است و با حق گويي خداوند در تضاد و تعارض مي باشد اگر شنيده شده که ابراهيم عليه السلام از خدا درخواست کرد :«واجعل لي لسان صدق في الاخرين» منظورش ذکر خير آيندگان نبود بلکه منظورش اين بود که دعوت حقه اش در انسانهای آينده نيز باقي باشد و لسان صادقش همواره گويا بماند ؛نه اينکه بعد از او ذکر خيرش را بگويند و بس.

اين سخن دل خوش کننده و باطل و وهم کاذب ،با منطق مردمي مادی و طبيعي مسلک ،جور در مي آيد ،برای اينکه تقدس را هم مادی مي داند و معتقداند وقتي  انسان مرد بکلي باطل و نابود مي شود و اعتقادی به زندگي آخرت ندارند.

از سوی ديگر اينان احساس کردند که انسان بالفطره احتياج دارد به اينکه در راه امور مهمه قائل به بقاء نفوس و تأثرش به سعادت و شقاوت بعد از مردن ،بوده باشد ،چون رسيدن و ارتقاء به هدفهای بلند ،فداکاری و قرباني شدن لازم دارد،مخصوصاً هدف های بسيار مهم که بخاطر آن بايد اقوامي کشته شوند تا اقوامي ديگر زنده بمانند .و اگر بنا باشد هر کس بميرد نابود شود،ديگر چه کسي خود را فدای ديگران مي کندو چه داعي دارد کسي که معتقد به مرگ و فوت است ،ذات خود را باطل کند تا ذات ديگران باقي بماند ،نفس خود را از زندگي محروم کند تا تا ديگرا نزنده بمانند .لذايذ مادی را که مي توان از راه جور و ستم و زندگي جابرانه بدست آورد از دست بدهد ،تا ديگرا ن با داشتن محيطي عادلانه از آن لذائذ بهرمند شوند ؟ هيچ کسي چيزی را نمي دهد ،مگر اينکه چيز ديگری را بگيرد ،و اما دادن و نگرفتن و صرف نظر کردن بدون گرفتن ،کار عاقلانه ای نيست .هيچ عاقلي نيست که بميرد برای زندگي ديگران محروميت بکشد بخاطر بهرمندی ديگران.
فطرت انسان هرگز چنين معامله بي سودی را نمي پذيرد ،جوامع و افراد طبيعي مسلک و مادی ،اين فطرت را ندارد وچون اين معنا را نمي فهمند ،لذا مجبور شده اند برای دلخوشي خود اوهام و خرافاتي کاذب ـکه جز در عرصه خيال و وهم ،موطن ديگری ندارد ـ درست کنند .مثلاً مي گويند :آزاد مرداني که از قيد اوهام و خرافات رهيده اند،بايد خود را برای وطن و هر چيزی که مايه شرف آدمي است فدا کند تا به زندگي دائم برسند ، به اين معنا که دائماً ذکر خيرش در صفحه روزگار باقي بماند و برای رسيدن به منظور مقدس ،از پاره ای لذايذ خود اجتماع صرف نظر کند تا ديگران از آن بهره مند شوند و در نتيجه امر اجتماع و تمدن استقامت بپذيرد و عدالت اجتماعي برقرار گردد و آن که جان خود را دراين راه داده به حيات شرف و علاء برسد.
کسي نيست از ايشان بپرسد : وقتي شخص فداکار کشته شد و ترکيب مادی بدنش از هم پاشيد و جميع خواص زندگي  را که از جمله حيات و شعور است از دست داد ،ديگر چه کسي هست که از زندگي شرف و علاء برخوردار و چه کسي هست که اين نام نيک را بشنود و از شنيدنش لذت ببرد ؟ و آيا اين حرف از خرافات نيست ؟

2. عدم تناسب با «لا تشعرون »
دليل دوم بر ردّ اين نظريه جمله «ولکن لا تشعرون» است که با اين تفسير مناسب ندارد ،چون اگر منظور از جمله «بلکه زنده اند ولکن شما نمي دانيد» نام نيک بود،   جاداشت بفرماييد :«بل احياء ببقاء ذکر هم الجميل و ثناء الناس عليهم بعهم » نام شان زنده و باقي است و بعد از مردنشان مردم به نيکي از ايشان ياد مي کنند چون مقام دلخوشي کردن و تسليت است

3. ذهني و فرضي بودن
سوم اينکه آيه ديگری که در حقيقت مفسر آيه مورد بحث است حيات شهدا بعد از کشته شدن را به وصفي توصيف کرده که با اين تفسير منافات دارد «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل اللّه امواتاً بل احياءٌ عند ربهم يرزقون» اين آيه و شش آيه بعداز آن معلوم مي دارد که زندگي شهدا يک زندگي واقعي و خارجي است نه ذهني و قرضي .

4. نا آگاهي مردم
چهارم اينکه اين آيه در اواسط رسالت رسول خدا (ص) نازل شده است و در آن هنگام بي اطلاعي بعضي از مردم از بقاء بعد از مرگ بعيد بع نظر نمي رسد ،چون آن ايماني که عموم مسلمانان نسبت به زندگي آخرت دارند و قرآن هم نصوصي پشت سر هم درباره اش دارد که قابل تأويل نيست ،زندگي بعد از بعث و قيامت است ؛اما زندگي بين مرگ و بعث ـ يعني حيات برزخي ـ هر چند که آن را نيز قران کريم سربسته و مجمل ذکر کرده و از معارف حقه قرآني است وليکن از نظر وضوح به حدی نيست که از ضروريات قرآن شمرده شد و کسي جاهل و منکر آن نشود .بلکه حتي اجتماعي هم نيست و بسياری از مسلمانان حتي امروز هم منکر آنند ،چون منکر تجرد نفس از ماديات هستند و معلوم است که وقتي آدمي مادی باشد ،مانند بدن ،با مرگ و انحلال ترکيب از بين مي رود ،اينها معتقدند که انسان بعد از مردن روح و بدنش همه از بين مي رود و نابود مي شود و آنگاه در روز قيامت دوباره هم روح و هم بدن خلق مي شود.

5. نام نيک فقط مختص شهيدان نيست
دليل ديگری که در ردّ اين نظريه ابراز شده اين است که نام نيک منحصر به شهدا نيست .همه افراد نيکوکار نامشان در تاريخ به نيکي باقي مانده و خواهد ماند در صورتي که آيه مربوطه از نوعي حيات برای شهيدان که مخصوص و منحصر به آنان است ياد مي کند.

6. جوينده نام مطرود است
استدلال های فوق در ردّ اين نظريه گويا روشن مستدل و محکم است .بنابراين از ديدگاه اسلام و قرآن هدف شهيد از شهادت کسب نام و نشان افتخار نيست .شهيد کسي است که برای ادای تکليف و اجرای فرمان خداوند بزرگ به معرکه نبرد ميرود  جان خود را در کف دست خويش مي گذارد و تقديم جانان مي کند .قطعاً و مسلماً خداوند به کسي که با انگيزه کسب افتخار و نام نيک خود را به کشتن بدهد پاداش شهيد نخواهد داد و چنين کسي از ديدگاه اسلامي شهيد تلقّي نمي شود هر چند در ميدان جنگ کشته شده باشد کما اينکه در طول تاريخ کساني که برای جاه و مقام جنگيده اند و در اين راه کشته شده اند مطرود اسلام واقع شده اند.
البته اين بدين معنا نيست که انگيزه تمام کساني که در ميدان جنگ کشته مي شود في سبيل اللّه است ،ممکن کساني برای کسب نام و نشان وارد پيکار شده و کشته شده باشند اينان از ديدگاه اسلامي مقتول اند نه شهيد .

7. جاودانگي نام شهيد از آثار شهادت است
ذکر اين نکته ضروری است که هر چند شهيد به مقصد و انگيزه نام نيک جانش را تقديم نکرده است ولي يکي از آثار شهادت باقي ماندن نام نژک برای اوست و مردم از شهيدان به نيکي ياد مي کنند حتي کساني که هرگز شهيد را نديده اند و توصيفي از او نشنيده اند و هيچگونه آشنايي با شهيد ندارند از او به نيکي و احترام ياد مي کنند .در مراسم تشييع و بزرگداشت شهيد بطورگسترده شرکت مي کنند و بر مزار آنان حضور مي يابند .نه نتها در دوران دفاع مقدس اين حضور و احترام و اکرام مردمي وجود داشت بلکه اکنون نيز که سالها از آن دوران گذشته است وقتي پيرهای مطهر شهيدان گلگون کفن دفاع مقدس به شهرها بازگردانده مي شود سيل جمعيت از شهر و روستا و طبقات و صنوف مختلف کيلومتر ها راه را پياده برای ادای احترام و تکريم شهيدان تبرک جستن از آنان ،   طي مي کنند .در ميان خيل عظيم تشيع کنندگان دختران و پسران جواني مشاهده مي شوند که جنگ را درک نکرده اند و برخي از آنها حتي ظاهری غير مذهبي دارند ولي با اشتياق خود را به جعبع های حامل بقاياي باقي مانده پيکر شهيدان مي رسانند و با لمس آن تبرّک مي جويند .وقتي اين جوانان مورد سال قرار مي کيرند شهيد را بهترين الگوی خود معرفي مي نمايند .مردم شهيدان را مدافعان  دين و وطن مي دانند و از مقام آنان تجليل مي کنند و از آنان به خير و نيکي ياد مي کنند بنابراين از ديدگاه اسلامي کسي که برای کسب شهرت و نام و نشان  خود را در معرض مرگ قرار داد شهيد تلقّي نمي شد ولي يکي از آثار شهادت اين است که نام شهيد به نيکي در اجتماع باقي و جاودان مي ماند .


بزرگداشت شهيد و روزی خوردنش
بطور کلي عموم مردم مسلمان وظيفه دارند در نگهداری آثار و نام و نشان شهيد سعي و کوشش کنند و اين خود مقتضای قدرداني و حق شناسي از فداکاری ها و ايثارگری های اوست .هر عملي که در اسلام مشروع باشد و اثر ترويج و يادآوری و زنده نگه داشتن نام و ياد شهيد را داشته باشد بدون شک مطلوب شايسته بوده و مورد عنايت خداوند متعال و انبياء و اولياء گرامي او خواهد بود و در نتيجه ،   وسيله نگهداری و پيشبرد اهداف عاليه شهيد خواهد شد .
برگزاری با شوه مراسم تشيع و سوگواری برای شهيد و شرکت سترده مردم در اين مراسم و مجالس ،و گريه برای شهيد از اموری است که مورد تأکيد و توصيه پيامبر بزرگوار اسلام (ص) و امامان بزرگوار شيعه عليهم السلام و رهبران ديني قرار گرفته و يکي از وظايف ديني است که بايد به آن اهتمام ورزيد .
سلام دادن و زيارت مزار شهيدان و ذکر دعا و توسل به آنان نيز از دستوراتي است که اولياء گرامي دين اسلام به آن توصيه کرده اند .اين امور در برابر خدمت بزرگ آنان بسيار ناچيز است .شهيدان ،عدل و آزادی را که برای جامعه بشری به منزله اکسيژن است ،به ارمغان آورده اند پس همه طبقات جامعه مديون و مرهون شهيدان هستند .          
تجليل و تکريم شهيدان که در قالب حضور درمراسم تشيع ،تدفين ،بزرگداشت و زيارت و نماز و تلاوت آيات رحمت الهي همراه است .علاوه بر اين اذکار در طول زندگي و در صحنه های مختلف بسيار اتفاق مي افتد که افراد از شهيدان ياد مي کنن .داخل اتوبوس و واحد های درون شهری ،در مراقد مطهر امامان زادگان ،و در مجالس متعدد از شهيدان به نيکي ياد مي شود و برای شادی روح آنان صلوات و ذکر و دعا خوانده مي شود.
به نظر مي رسد اين اذکار و اوراد که برای شهيدان تکرار مي شود يک نوع روزی و مائده آسماني است که خداوند تبارک و تعالي در آيات کريمه خودش آن را وعده داده است و بندگان خدا به پاس جانبازی های شهيدان با ذکر و نام ذات اقدس الهي علو درجه آنان را طلب مي کنند .آيات کريمه قرآن را برای شهدا تلاوت مي کنند و اين کلام گهربار خداوند که شفاء و رحمت و مائده آسماني است به روح پاک و مطهر آنان و اصل مي شود و آنان را از دريای بيکران ذکر و نام پروردگار سيراب و شاداب مي گرداند .بنابراين شهيدان در زمان حيات ظاهری  دنيوی و نيز پس از شهادت ،از اين سفره الهي توسط خويشان و بستگان و دوستان و . . . متنعم مي گردند.        
ابديت خون شهيد (حيات حماسي)
در فصل گذشته معلوم شد که شهادت با انگيزه کسب نام نيک از ديدگاه اسلامي باطل است و باقي ماندن نام نيک او در اجتماع از آثار و تبعات پس از شهادت است .بدون ترديد مي توان فت اگر چه هدف شهيد حفظ نام و نشان خودش نبود است و خداوند تبارک و تعالي نيز مردم را برای اينکه اسم آنان پس از کشته شدن بماند فرمان جهاد نداده است ولي قدر مسلم اين است که نام شهيد و بخصوص آثار کارها و عمل او (شهادت) تا ابد باقي و پايدار خواهد ماند.

دوام و استمرار عمل شهيد
لذا برخي متعدند فعل و عمل شهيد باقي و زنده مي ماند و در جامعه تاثير ميگذارد  که همين امر نيز موجب مي گردد شهيد در اجتماع نام نيک پيدا کند .اينان برای تبيين عقيده خودشان به آيه 5 سوره محمد (ص) که مي فرمايد :نکساني که در راه خدا کشته مي شوند هرگز اعمالش به بيراهگي و انحراف کشيده نمي شود و خداوند آنان را به ضلالت نخواهد برد» استناد جسته و گفته اند :نتيجه و آثار عمل هر کس در دنيا ،در محدوده زماني خاصي و عينيت خواهد داشت که نسبت به نفوذ اجتماعي و فرهنگي ،طولاني و يا کوتاه مدت خواهد بود .همانگونه که اجر و پاداش شهدا در آخرت ملحوظ و پايدار است در دنيا هم آثار کارها و برنامه هايشان در طول زمان تا هميشه تاريخ خودنمايي مي کند و کساني که ايمان ندارند در دنيا اعمالشان به ضلالت و گمراهي کشيده شده و سرانجام حبط و تباه و بي اثر خواهد شد .
براساس اين باور زنده بودن شهيد يعني اينکه عمل او (شهادت و تقديم جان عزيز خويش برای حفظ ثبات و امنيت جامعه) علاوه بر اين که در صحيفه الهي ثبت و ضبط مي گردد و در اذهان و انديشه های جامعه نيز استقرار خواهد يافت برای نسلهای متمادی اثار و برکات فراواني بدنبال خواهد داشت .خون شهيد موجي   مي آفريند که تا قرن ها پس از شهادتش نسلهای متمادی را برای دفاع از کيان اسلام و ناموس و شرف و حيثيت اسلامي جامعه به حرکت وا مي دارد و بذر ستيزبا اهريمنان و دشمنان کرامت انساني را در وجود آحاد جامعه مي افشاند و بدين طريق جامعه را در برابر تجاوزات اهريمنان بيمه مي کند .واضح و روشن است وقتي بازماندگان شهيد و نسلهای بعدی با موجي که شهيد آفريده است به دفاع بپردازند گويا خود او در ميدان کارزار است و علي الدوام از پاداش جهاد و شهادت بهره مند خواهد گرديد چرا که او موجب اين حرکت و خيزش است و خون گرم اوست که به جامعه حرکت و نشاط مي بخشد ،امام خميني رحمه اللّه عليه مي فرمايد :
«ما کشته داده ايم و رنج برديم لکن هر قطره خون آن ها ،خون هايي را که رگ جوانان غيرتمند ما را به جوش آورده و آتشي در دل آن ها روشن کند که به خواست خداوند تعالي خاموش نشود مگر پس از سوزاندن درخت جهنمي استعمار و به آتش کشيدن عمال رو سياه آن » و در جايي ديگر مي فرمايند :
«اين معجزه است که با شهيد دادن يک عزيز ،موج در تمام دنيا بلند مي شود » و نيز فرموده است :
«اسلام در کشور ما مي رفت تا به تباهي کشيده شود که با خون شهيدان ملت ما حيات خود را بازيافت»                

جاودانگي خون شهيد
شهيد به خون خودش ارزش و ابديت و جاودانگي مي دهد ،همانطور که يک نفر به ثروت خودش ارزش ميدهد و به جای آنکه ثروتش را در بانکها ذخيره کند ،آن ار در راه خير مصرف مي کند و در امور عام المنفعه مفيد فرهنگي ،مذهبي و اخلاقي صرف مي کند و با اين عمل به ثروت خودش ارزش مي دهد .آن کس که خودش زحمت مي دهد و يک کتاب مفيد و اثری عملي خلق مي کند ،به فکر خودش ارزش و ابديت مي بخشد .کسي که هنری و صنعتي را در اختيار بشر قرار مي دهد و اثری هنری و فني از خود بجای مي گذارد ،به ذوق خودش ارزش مي دهد .آن کس که فرزند خود يا ديگران را تربيت مي کند ،به عمل خود ارزش و جاودانگي مي بخشد شهيد به خون خودش ارزش ابديت مي بخشد ؛و آن را در راه رفاه بشريت ،نثار مي کند ،اين تفاوت ميان شهيد و ديگر خدمتگزاران است شهيد پاکباخته است عالم يا منفق يا معلم يا مربي يا هنرمند به قسمتي از ما يملک خود ارزش و ابذديت مي دهند .ولي شهيد خون خودش را جاودانه مي سازد .
برخي به استناد حديث «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» مي گويند :
عالمان ،مخترعان و مکتشفان بيش از شهيدان به بشر خدمت کرده اند و يا عنوان مي کند ؛قلم عالم از خون شهيد برتر و والاتر است و چنين القا مي کنند که فعاليت علمي و فرهنگي آموزشي و تربيتي قرب و منزلتي بيش از جانبازی و فداکاری در راه حق دارد .
 امام خميني رضوان اللّه تعالي عليه مي فرمايد :«اهميت انتشارات مثل اهمژت خونهايي است که در جبهه ريخته مي شود و مددالعمائ افضل من دماء الشهدا» دماء شهدا اگر چه بسيار ارزشمند و سازنده است ليکن قلمها بيشتر مي توانند سازنده باشند و اصولاً شهدا را قلمها مي سازند و قلمها هستند که شهيد پرورند.» شهادت تزريق حماسه به جامعه است.
از آنچه بيان شد شايد اين طور استنباط مي شود که ارزش قلم و نويسندگي از ارزش خون شهيد برتر و والاتر است و خدمت نويسندگان و عالمان بر ايثار شهيدان ارجحيت دارد .    استاد شهيد مرتضي مطهری در ردّ اين ديدگاه مي گويد : هيچکس به اندازه شهيدان به بشريت خدمت نکرده است ،چون آنان هستند که از راه را برای ديگرا ن باز مي کنند و برای بشريت آزادی را هديه مي آورند تا دانشمند به کار دانش خود و مخترع با خيال با راحت به اختراع خودش مشغول شود ،تاجربه تجارت بپردازد ،محصل درس بخواند و هر کس کار خود را انجام بدهد اوست که محيط مناسب برای ديگران فراهم مي آورد.
 ابن سينا قانون ننوشت ،محمد ابن زکريا الحاوی ننوشت ،سعدی ذوق خودش را در بوستان و گلستان نشان نداد ،حافظ ذوق خودش را در ديوانش جاويد نکرد ،مولوی و . . . مگر از پرتو شهدا !آنهايي که تمدن عظيم اسلامي را پايه گذاری کردند و موانع را از سر راه بشريت برداشتند ،از آنهايي که مثل شمع هايي در يک ظلمت هايي درخشيدند و جان خودشان را فدا کردند ،آنهايي که سراسر وجودشان حماسه الهي بود ،آنهايي که پرچم توحيد را در دنيا به اهتزاز در آوردند و مستقر ساختند ،آنهايي که منادی عدالت و حريت و آزادی بودند ،عالم و مربي و صنعتگر و فيلسوف و منفق و همه آحاد جامعه امروزی مديون قطرات خون حماسه های خونين شهيدان هستند .
«چقدر اشتباه است که ما با جمله «مدادالعلماء فضل من دماء الشهدا» ارزش شهيد و شهادت را پايين بياوريم .»      
«آنچه الهام بخش امروز ماست آن قلمها نيست ،آن جانبازی های تاريخي وآن خون های بر زمين ريخته شده است .آم سرگذشتهای نوراني است .پيام اسلام را جهاد ها ،هجرتها ،فداکاريها و جانبازيها به جهان رسانده است .»            
البته امام خميني (ره) نيز در توضيحات خويش ارزش قلم را بيشتر ندانسته اند ، بلکه قلم ها را سازنده دانسته اند .يعني ممکن است نتوانند سازنده باشند .اين توانايي بر اساس آنه شهيد مطهری مطرح نموده با شهادت شهيدان مهيا مي شود و شهيدان با امنيت وآسايشي که فراهم مي کنند زمينه را برای قلم زدن عالمان فراهم مي سازند .   
به نظر مي رسد بين روايت «برّ» و «مدادالعلماء» تضاددو تعارض و جود دارد در روايت اولي هيچ چيز را برتر از خون شهيد نشمرده است و در روايت دوم قلم علما از خون شهيدان برتر شمرده شده است برخي از دانشمندان به استناد حديث اول توسعه ،گسترش و حفظ بقای اسلام را منوط به شهادت و از جان گذشتگي شهيدان دانسته اند و گروهي نيز به استناد حديث دوم قلم علما و دانشمندان را  عامل حفظ اسلام و کيان اسلامي دانسته اند و در دوران جنگ تحميلي هم شايد به همين استناد گروهي از رفتن به ميدان رزم امتناع مي ورزيدند و حال آنکه امام (ره) فرموده بودند :رفتن بر جبهه بر هر کاری مقدم است .بنابراين به نظر به نظر مي رسد حديث مدادالعماء نيازمند تفسير و تأويل باشد .
از آن جا که در اسلام به انگيزه و نيت بسيار توجه شده و به آن بها داده شده است ،لذا عالمي که با قلم خود به تربيت شهيد بپردازد و خود نيز برای جانفشاني در راه آنچه نشر داده است حاضر به فداکاری باشد و به تعبير قرآن در صف منتظران شهادت باشد .ولي اسباب و مقدمات شهادت برايش فراهم نگردد پاداشي فوق شهيد خواهد داشت زيرا انتظار او اجر شهيد را خواهد داشت م قلم او که شهيدان را تربيت کرده است اجر ديگری.
از سوی ديگر اگر جوشش خون شهيد را در نطر بگيريم و استمرار خدمات او را مد نظر قرار دهيم شايد تصور شود شهيد پاداش بيشتری از عالم دريافت خواهد کرد ولي بايستي بدانيم جوشش خون شهيد و استمرار آن پس از شهادت است و حال آن که اصل شهادت را به برکت قلم عالم دريافت کرده است پس در استمرار و جوشش خون شهيد نيز عالم سهيم و شريک خواهد بود .
آيا مي توان پذيرفت که عالمان و رهبراني چون امام خميني (ره) که در دوار مختلف تاريخ با فلم و بيان خويش نسل مبارزی را تربيت کرده اند و انسانهای فراواني را از پرتگاه سقوط و گرفتاری فساد و تباهي به وادی نور و شهادت رهنمون گرديده اند و رهبر و راهبر شهيدان بوده اند پاداشي کمتر از شهيدان داشته باشند .تصور اين است که هدايتگران شهيدان همانند امام خميني (ره) که با نفس گرم و مسيحايي او جوانان اين مرز و بوم به وادي نور هدايت گرديدند و بسياری از آنان نيز از ضلالت و تباهي نجات يافتند ،خوا نيز در انتظار شهادت به سر برده اند ،مقامي بالاتر و والاتر از آن ها خواهند داشت .
نکته ديگری که در اين خصوص حائز اهميت است اينکه برتری قلم بر خون شهيد زماني است که قلم بتواند به عنوان ابزار بيان حقايق به وظيفه الهي خود عمل کند ولي زماني که قلم قادر به بيان حقيقت نباشد يا قلمهای فريب و خدعه اثر قلمهای سازنده را تخريب سازند و زماني که قلمهای مسموم حقايق را در هاله ای از ابهام فرو برده و ناحق را حق و حق را ناحق جلوه دهند و با دسيسه های مختلف نگذارند سخن حق به گوش انسانها برسد ،قلمي که از حق دفاع کند ناحق جلوه خواهد کرد طبعاً اثر سازنده ای بر آن مترتب نخواهد بود.
در اين زمان خون سرخ شهيد بر همه نوشته های ريا و تزوير و نفاق که لباس حق پوشيده اند خط بطلان خواهد کشيد و شک و تردطد در باورهای جامعه وارد کرده و آنان را به پرستش و تعمق وادار مي سازد پس از اين اقدام جسورانه ،ايثارگرانه و شهادت طلبانه قلمهای سازنده و الهي بايد به کار افتند و مأموريت خويش را به انجام رسانند و در سايه امنيت و آسايش و زمينه هايي که خون شهيد فراهم ساخته به بيان حقيقت بپردازند.
در شرايطی که با بيان و قلم مي توان حقيقت را تبيين کرد و گوش شنوايي برای شنيدن حقيقت وجود دارد و حق و حقيقت را وارونه و معکوس جلوه نکرده اند آگاهي بخشيدن به جامعه بوسيله قلم واجب و لازم است بلکه در شرايط فعلي بايد گفت :
«بشکند قلمي که ننويسد بر خميني (ره) و يارانش چه گذشت !»
بنابراين در يک جمع بندی کلي مي توان گفت هر دو حديث صحيح و درست است ولي هر کدام در شرايطي خاص مصداق مي يابد .عمل امامان معصوم شيعه عليه  السلام نيز براين نکته مهر تاييد مي زند.
امام حسين عليه السلام چون در شرايطي قرار گرفته است که معاويه پليد به عنوان خليفه رسول اللّه (ص) مطرح است و سب و لعن اميرمؤمنان عليه السلام شرط قبولي طاعت شمرده مي شود جز با شهادت نمي تواند جامعه را از غفلت عميق نجات بخشد .در آن شرايط وعظ و خطابه کار ساز نيست .بايد پا در عرصه نبرد گذاشت و در گرماگرم مبارزه و پس از آن به تبيين ديدگاه و بيان حقيقت پرداخت و امام صادق عليه السلام چون در شرايط خاصي قرار گرفتند کرسي درس و تدريس را برگزيدند و به ترتيب شاگردان فراواني همت گماشته و مکتب حياتبخش تشيّع را پايه گذاری فرمود که به حق رئيس مذهب شيعه نام گرفته است.
در جنگ تحميلي نيز انتخاب مسير شهادت و نبرد ارجحيت و اولويت داشت و امام خميني (ره) نيز در آن زمان عزيمت به جبهه را بر هر اموری ترجيح مي داند و در آم زمان حضور در ميدان برای کساني که توانايي داشتند يک ضرورت ،و از اهّم واجبات بود ولي اکنون که به تعبيری در باغ شهادت بسته شده است !
و دشمن غدار نيز جبهه فرهنگي را به روی انقلاب اسلامي گشوده است قلم ها و بيانها اهميت و ارزش درجه اول دارد و بايستي همه دلسوزان اسلام و انقلاب اسلامي با همه توش و توان در اين عرصه وارد شوند و همانند زمان جنگ اگر توانايي حضور دارند اسلحه قلم را برگيرند و به بيان ارزش های اصيل و آثار و برکات خون شهيدان همت گمارند واگر اين توانايي را دارند تلاش کنند آن را کسب کنند و اگر کسب اين توانايي برايشان مقدر نيست به ترتيب و کمک به جبهه فرهنگ و قلم بدستان مومن و متدين و قلمزنان وارث شهيدان همت گمارند.
اگر چنين نکنند در پيشگاه حضرت حق و خون پاک مطهر شهيدان و و جدان خويش مورد مؤاخزه قرار خواهند گرفت .بايد بکوشيم مديون خون شهيدان نباشيم آنچه مهم است تکليف است گاهي خون دادن زماني ديگر قلم زدن وظيفه و تکليف است به عبارت ديگر پيروان حسين در همه دوره ها رسالت حسيني دارند، گاهي با سلاح آتشين و زماني با سلاح قلم درميدان تعليم و تعلم و گاهي در عرصه اقتصاد و توليد و . . .
شهدا مديون کسي نيستند و حال آنکه عالم و مربي وصنعتگر و فيلسوف و منفق و همه آحاد جامعه امروزی مديون قطرات خون آنها و حماسه های خونين آنها هستند .خون شهيد به زمين نمي ريزد بلکه هزار برابر مي شود و به ديگران تزريق مي شود و در رگهای ديگران برای هميشه جريان مي يابد و اين است معني جاويد شدن خون شهيد و اين است معني اينکه شهدا حماسه مة آفرينند و به همين جهت پيشوايان ما آرزوی شهادت مي کردند و به همين جهت اسلام در هر زماني نيازمند شهيد است .  
همانگونه که بدان انسان به خون جديد نيازمند است و ساختار فيزيکي جسم بشر به گونه ای که اين وظيفه به خوبي انجام مي شود و خوني که در بدن جريان دارد نيز مرتباً پالايش ومي شود خوني که در رگهاي اجتماع جريان مي يابد نيز نيازمند به پالايش و تصفيه و خون سازی جديد است و زنگار غفلت و فراموشي علت شدن آن مي باشد لذا استمرار شهادت هم خون را تصفيه مي کند و هم خون جديد و پاک به پيکر اجتماع تزريق مي کند و بدين جامعه بشری حياتي تازه مي يابد.
علت اينکه عمل شهيد جاودانگي و ابديت پيدا مي کند اين است که شهادت يک حرکت مقدس و متعالي است بدين جهت سيادت روحاني بر افکار و عقول مردم پيدا مي کند .
قداست و تعالي شهادت شهيد نيز در گرو امور زير مي باشد :
1. پاکي ،طهارت و قداست ،هدف و مقصد شهيدان است .زيرا آلوده به اغراض شخصي و منافع مادی و مطامع دنيوي و حرصها و آزها و جاه طلبي ها و شهوتراني ها و خودخواهي ها و خودپرستي ها و تعصبها قوميتها و حميتها نيست. نتها به خاطر خدا و امر او و توحيد و عدل و قيام به قسط و حريت و حمايت از مظلوم و دفاع از ضعيف است .  
قداست شهيد به خاطر ارتعاش و سوزشي است که در وجدان و ضمير انساني او پيدا مي شود به خاطر انسانيت و جامعه انساني و اصول مقدس اجتماع بشری است .و به عبارت ديگر جنبه اصولي دارد نه جنبه فردی .يعني از خود پرستي و منفعت پرستي گذشته و خود را فدای مصالح و فدای حق و عدالت کرده بنابراين تبديل به حق و عدالت مي شود و مثل حق و عدالت مقدس مي گردد .
 2. علت ديگر تقدس و تعالي شهيد و شهادت اين است که شهيدان در ظلمت های متراکم و در ميان يأس ها و نااميدی های مطلق در موتقعي که ستاره ای در آسمان بشريت ديده نمي شود ،مانند برقي مي درخشند و مانند شعله ای حقاني   فرا راه آدميان ظاهر مي شوند .حرکتي در ميان سکونها و روشنايي در تاريکي  و جهالت هستند .
 3. علت سوم اين است که شهيدان با يک درک قوی و بصيرتي نافذ پشت پرده ها را  مي بينند و اموری را حس مي کنند که ديگران درک نمي کنند .
شهيد از افق ديد وسيع و گسترده ای توأم با بينش و بصيرت قوی برخوردار است که اکثريت جامعه از چنين بينش و بصيرتي برخوردار نيستند .     
ملاصدرا (صدر المتالهين) در تفسير سوره جمعه در اشراق چنين مي گويد :
«وقتي آدمي از توجه به جهان مادی خارج شود نهايتي برای بينش و ديد و بصيرت او متصور نيست ،و با ارتباطي که به ابديت و سرمديت پيدا مي کند ،با مرگ از بين نمي رود ،چرا که مرگ محل معرفت الهي را ويران نمي کند چون محل معرفت روح نوراني و سماوی است بلکه مرگ تغيير حالت است و اشتغالات و موانع افعال دنيوی و مادی را قطع مي کند نه ذات و صفات و کمالات انساني را .
و شهدای راه خدا که با انتخاب خود از دنيا قطع رابطه مي کنند ،از بصيرتي وسيع بهره مندند که همه چيز را مي بينند و از آينده نيز با خبرند .»
شهادت حضور در صحنه حق و باطل هميشه تاريخ است .آنها که حسين (ع) را نتها گذاشتند و از حضور و شرکت و شهادت غايب شدند ،همه با هم برابراند چه با چه با يزيد بدوند و چه درهوای بهشت به کنج خلوت عبادت خزيده بودند و حسين (ع) را تنها گذاشته و چه آنها که مرعوب زور شدند همه غايب اند زيرا در آنجا که حسين حضور دارد ـ حسين در همه اعصار حضور دارد ـ آنها غايب اند و آنها که با حسين بودند در همه اعصار همانند حسين (ع) حاضرند اکنون حسين (ع) حضورش را در همه عصر ها در برابر همه نسلها ،در همه جنگها و جهادها اِعلام کرده است .در کربلا کشته شده است تا در همه نسلها و عصرها بعثت کند.
در زيارت امام حسين (ع) مي خوانيم :
سلام بر تو ای وارث آدم ،برگزيده خدا ،سلام بر تو ای وارث نوح ،پيامبر خدا، سلام بر تو ای وارث ابراهيم دوست خدا ،سلام بر تو ای وارث محمد ،محبوب خدا ،سلام بر تو ای وارث علي (ع) ولي خدا .
اين عبارات نشان مي دهد که گويا صحنه کربلا به پهنه تمامي زمين گسترده شده و صف هفتاد و دو تن ياران امام حسين (ع) که در کنار فرات ايستاده اند ،در طول تاريخ کشيده شده صفي که ابتدايش طادم از پيدايش انسان و جهان و انتهايش آخرالزمان و پايان تاريخ است .پس حسين (ع) وارث پرم سرخي است که از آدم در دست انسانيت مي چرخد و پس از او به رهبران عدالتخواه در تاريخ بشريت به ارث مي رسد که هر ماه محرم و هر روز عاشورا و هر زمين کربلا است .و چنين است که در آخرين لحظه فرياد بر مي آورد :
«آيا کسي هست که مرا ياری کند ؟» و شهيدان گرانقدر در ادوار مختلف تاريخ و کبوتران خونين بال انقلاب اسلامي و دفاع مقدس اين ندا را لبيک گفتند و به فرماندهي رهبر عدالت خواه خويش خميني کبير رضوان اللّه تعالي عليه پرچم خون رنگ کربلا را به دوش کشيدند و اکنون نيز منتظران شهادت بر دوش کشند اين پرچم اند .

هدف از تکريم شهيدان بقاء انديشه و آرمان آنهاست
رسول گرامي اسلام (ص) و امامان بزرگوار عليهم السلام بر بزرگداشت شهيدان تأکيد و توصيه فرموده اند و رسول اکرم (ص) پس از بازگشت از جنگ احد هنگامي که متوجه مي شوند زنان مسلمان بر کشته های خود گريه مي کنند آنها را از گريه و سوگواری برای شهيدانشان منع نکردند ـ در حالي که سوگواری های مهيج و محرکي از آنها مشاهده فرمود    ـ بلکه از اينکه عمويش حمزه گريه کننده ای ندارد رنجيده خاطر گرديد و اشک از ديدگان مبارکش جاری شد و فرمود :
«ولکن حمزه لابواکي له  » و بدين طريق زنان را به ريه و سوگواری برای آن حضرت نيز فرا مي خواند.
امام (ع) هنگام فوت وصيت کردند مدت ده سال در مني کساني اجير شوند و برايشان گريه کنند .انتخاب محل مذکور برای گريه حاکي از آن است که اين گريه به جمعيت حجّاج در مراسم فوق آگاهي مي بخشد و روح حماسي و مبارزه با ظلم و ظالم را تقويت کرده و ظالم را منهدم مي سازد .
سفارش ها و تاکيدهايي که در خصوص تقدس تربت شهيد ،ذکر تسبيح با تربت شهيد ،زيارت مراقد مطهر شهيدان و . . . به عمل آمده است ؛حاکي از آن است که منظور از حيات شهيد ،جاودانگي انديشه و تفکر شهيد است .اين سفارشات مي خواهد بگويد با شهيد انس و الفت داشته باشيد و پيوسته اهداف و آرمانهای او را مدّ نظر قرار داده ودر جهت رسيدن به آن سعي و تلاش کنيد و اين چنين انديشه و آرمان شهيد زنده مي ماند چه اگر شهيد حيات ظاهری داشت همين را دنبال مي کرد .  
مکتب حياتبخش تشيع پيروانش را به گونه ای تربيت مي کند که لحظه ای از ياد شهيد و همگامي و هم رزمي با او غافل نشوند تا آن جا که مي گويد چون به خوابگاه رفتي تسبيحي از تربت شهدا به همراه داشته باش و خدای را ياد کن و سپس آن را زير سر خود بگذار که نه تنها فکر و مغز و انديشه ات از ياد شهيد غفلت نکرده و فاصله نگيرد بلکه اين دانه ها بايد چون گلوله های آتش بار از دست تو به روی دشمن عدالت و حق گشوده شود ،يعني سلاحت زير سرت باشد ،يعني هميشه آماده خدمت باش و ترا بر اين کار پاداش ذکر مي دهند ،زيرا تو در راهي و انتظار سررسيد وظيفه ای و با اين اقدام آگاهانه ات خود چشم براه شهادت و در انديشه طلوع صبح سعادتي ! در تلاش برای برانداختن دنائتي ! يعني در راهي و در کار ،چه در خواب  باشي و چه در بيداری از نقشه های خائنانه دشمن دين ات و سد راهت خبر داری . . .                                       
شهيد درد مردم و جامعه را بخوبي درک مي کند و خود را برای درمان دردها و تحقق آرمانهای جامعه خويش فدا مي کند و آينده همنوعان خود را بيمه مي سازد و بدين طريق به آينده مي پيوندد .
شهيد با ايثار و گذشت و فداکاری خود برای تحقق آرمانها و اهداف عاليه بشری  مشي و منش خود را در جامعه جاودانه مي سازد .                    
او مي خواهد اين جامعه را از انحراف و پستي و رذالت به سوی فلاح و رستگاری هدايت نمايد .دعوت حق زماني به نتيجه مي رسد که محتوای آن بر دل نشيند و سرانجام به اقناع طرف مقابل بيانجامد .ولي گاهي حتي با قوی ترين استدلالهای منطقي و رياضي نيست نمي توان چنين نتيجه ای را بدست آورد ؛ بويژه اگر طرف ،اهل منطق نباشد و يا محتوای دعوت بر دل و انديشه او سنگين باشد ،و يا دست هايي نگذارند پيام به مخاطبان برسد .
يکي از دستاوردهای مهم حماسه عظيم کربلا ،ارائه شيوه های اصولي و بسيار مؤثر در همين راستاست .پيامي که از ژرفای دل آکنده از اخلاص و مهر سرشار از عواطف رقيق و عميق انساني سرچشمه گرفته و از دل سوخته با دنيايي از خير خواهي نشأت گرفته و در اوج صفا و به از بلندای عظمت کبريايي که مظلومانه با تحمل رفت بارترين شدائد و مصائب برخواسته و در عمق وجدان تاريخ مي نشيند و تبديل به شعار و حماسه مي گردد .
شهيدان گلگون کفن عرصه تاريخ خونبار تشيع نيز با تأسي به سرور و سالار خويش ،با هادای جان گرانبهای خويش اوج وفاداری و صداقت خود را نسبت به همنوعان و هم کيشان خويش اعلام داشته و با اين شيوه پيام خونرنگ خود را به خفتگان و غافلان اعلام داشته اند و انديشه و تفکر اصلاح طلبانه خود را در اعماق قلب و جان جامعه جاودانه ساخته اند .
شهادت حماسه آفريني دارد و شهيد از راه ايده اش و خونش دامن ی تلاشها و مجاهدات خودش را گسترش مي دهد و برای جامعه اش شاهد و الگو مي گردد و به حرکت و انديشه و عمل خود ،ابديت و جاودانگي مي بخشد و خونش برای هميشه در رگهای جامعه همپاي او مي جوشد و کم کم همه جا را فرا خواهد گرفت.
شهادت به دنبال خودش روشنايي وصفا برای اجتماع مي آورد .همانگونه که بعضي اعمال فردی قلب انسان را کدر و سياه و بعضي اعمال ديگر قلب را صفا و جلا مي دهد اعمال اجتماعي و جمعي نيز چنين است .بعضي پديده های اجتماعي ترس و رعب و وحشت را در اجتماع ايجاد مي کند .جامعه را به اسارت و بردگي مي برد و بعضي پديده های اجتماعي به جامعه صفا و نورانيت مي بخشد ،ترس را از اجتماع زايل مي کند ،احساس آزادگي و آزادی و بصيرت و بينش به اجتماع مي دهد ،و احساس بردگي و اسارت و جمود فکری را از او زايل مي کند ،به جامعه جرأت و شهامت و شجاعت مي دهد .خون ها ار به جوش مي آورد و غيرتها را تحريک مي کند .
 

محو خمودگي و سستي
شهيد با شهادت خود روح جمعي را از خمودگي و مکردگي که نوعي مرگ است نجات مي بخشد و به جامه حيات مي بخشد و با اين عمل خود اتز پاداش احياء که بالاترين پاداش است بهره مند مي شود و با اتصال به روح جمعي خود نيز جاودان و جاويد مي گردد .شهيد فکر و انديشه اسارت پذيری و ذلت و ترس را از پيکره اجتماع مي زدايد و و انديشه و شهامت و شهادت طلبي را در کالبد اعضای جامعه جاودان مي سازد .        
نادر شاه افشار از سربازی که بسيار شجاع بود پرسيد اهل کجا هستي ؟ سرباز گفت : اهل اصفهان .نادر گفت : پس شجاعت تو هنگام جنايات فجيع افاغنه کجا بوده است ؟ گفت : آن زمان تو نبودی که شجاعت و غيرت و دليری به را به من ببخشي !                                                         


ضامن حيات يک ملت
در شرايطي که مردم اسير ظلم و ستم شده اند د اميد به عدالت و آزادی دارند همه پشم به قهرماني خود مي دوزند در چنين روزگاری است گه مرگ سرخ برای يک مرد و يک قهرمان تضمين حيات يک ملت است .شهادت او مايه بقای يک ايمان است .گواه آن است که جنايتي بزرگ ،فريبي بزرگ غصب و قساوت و جور حاکم است .شاهد اثبات حقيقتي است که انکار مي شود .نمونه وجود ارزشهایي است که پايمال مي گردد و از ياد مي رود .و بالاخره اعتراض سرخي است بر حاکميت  سياه ،فرياد خشمي است بر سکوتي که همه حلقوم ها را بريده است ،شهادت ،شهادتِ آن چيزی است که مي خواهند در تاريخ غيب شود و نمونه اي از آنکه بايد باشد و گواهي است بر آنچه در اين زمان خاموش و پنهاني مي گذرد و بالاخره تنها شکل جهاد و تنها دليل وجود و تنها نشانه حضور و نتها سلاح حمله و دفاع و تنها شيوه ی مقاومت حقيقت ،راستي و عدالت است و در عصری و در نظامي که باطل ،دروغ و ستم آنرا خلع سلاح کرده و همه سنگرهای آن را قتل عام، متلاشي و نابود کرده است و انسان بودت در پرتگاه انقراض و خطر مرگ هميشگي قرار گرفته است همه اين معجزات از شهادت سر مي زند .
احياء انديشه و تفکر شهيد موجب تزريق اين روحيه در آحاد جامعه مي گردد و با تقويت روح ايثار و فداکاری در افراد موجبات اضمحلال و ابوديستم را فراهم مي گرداند .اولين اثر شهادت در بستگان و نزديکان شهيد بصورت عيني مشهود و هويدا مي گردد .
 به هر نسبت که افراد با شهيدان قرابت و نزديکي سببي و نسبي ،محلي ،اجتماعي و عاطفي بيشتری داشته باشند به همان نسبت زيادتر و زودتر و عميق تر ،تحت تأثير قرار خواهند گرفت و شهادت عزيزشان قبل از هر کس ديگر آنان را متذکر ساخته و در راه سازندگي پيش خواهند برد .از اين رو خانواده شهيد بشرط آنکه مؤمن باشند به زودی به خطاهاي خويش پي برده و خود را مطابق با اهداف ،آرزوها و راه شهيد مورد بررسي و ارزيابي قرار خواهند داد که گناهانشان را بيامرزد و فزون طلبي را در آنان سرکوب سازد .
افراد شهید پرور در برابر دشمنان احساس ترس نمي کنند و تنها بر خدا توکل   مي کنند و جز او از هيچ کس نمي ترسد و جز او به کسي اميد ندارد .بستگان شهدا زبان به گله و شک.ايت نسبت به هيچ کس نمي گشايند و هيچگونه توقع و حاجتي از مردم ندارند و فشارها و تنگنای اجتماعي و روحي را با ياد خدا و نيايش به درگاه او تخفيف و کاهش مي دهند .
خانواده و بستگان و جامعه شهيد پرور و زخم ديده نه تنها نسبت به مباني ديني و فرامين رهبری پس از شهادت عزيزانشان بي تفاوت نشده بلکه به عکس تحليل دشمن قويتر از قبل در برابر فرامين الهي و دستورات رهبری وفادارتر و آماده ترند.
بازماندگان شهيدان ثبات قدم را از خداوند متعال طلب مي کنند اين دعاها از زبان مصيبت زدگان در قرآن نقل شده ولي نفي نگرديده بيانگر اين است که خداوند آنها را اجابت کرده و خواسته آنها را برآورده ساخته است .پس شهيد پروران ثابت قدم خواهند ماند.
بازماندگان شهيدان س تزشهادت شهيد نه تنها احساس خلاء و کمبود نمي کنند ،  بلکه چون شهيد به وظيفه خود عمل کرده است احساس سرافرازی و آبرومندی مي کنند .اينان توانمند هستند و نه تنها ضعف و سستي در آن ها راه ندارد بلکه بجای ضعف و بي تابي در برابر مصايب برتری و توانايي والايي دارند .آنان نه تنها در برابر دشمن متزلزل نمي شوند بلکه با استمداد الهي از درجات و نيروی ايماني افزونتری برخوردار مي گردند .
ياد شهيد ياد حق ،ياد آزادی ،ياد شرف ،ياد فضيلت ،ياد حريت ،ياد انسانيت ،ياد ايثار ،ياد فداشدن یاد جانبازی ،ياد جهاد ،ياد مبارزه ،ياد عدالتخواهي ،  ياد نوعدوستي ،ياد تعاون ياد تفاهم عقيدتي ياد همه خوبها و اظهار انزاجار از همه بديها و بدهاست .  
امنيت و آسايش و عدالت از اساسي ترين و اولين نيازی بشری است .شهيد با شهادت خود اين نياز حياتي و اوليه و مبرم بشر را تضمين مي کند و براساس آيه کريمه قرآن امنيت پايدار را که تضمين کننده آينده نيز هست به ارمغان مي آورد .

آثار و برکات خون شهيد
شهيد با نثار ش رعب و وحشت را به اردوی خصم مي برد و تخيّل و تصوّر تجاوز را از ذهن آنان مي زدايد .دشمنان را رسوا مي کند و وجدانهای خفته را بيدار مي سازد و بر ضد متجاوزان بر مي انگيزد .
بررسي تاريخ سراسر مبارزه و جحماسه شيعه سرشار از حماسه های خونين است که همگي نشأت گرفته از خون گرم و جوشان سيدالشهداء است .حسين (ع) با شهادت خود درس جوانمردی و رشادت ،شهامت ،ايثار ،گذشت ،فداکاری و . .. را به همه نسلها منتقل کرد به گونه ای که تمامي نهضتها و قيامهاي ضد ظلم در تاريخ (اعم از مسلمان و غير مسلمان ) به گونه ای از آن حماسه بزرگ تأثير پذيرفته است و انقلاب خونبار اسلامي ايران يکي از آنهاست .
امام حسين (ع) با يک محاسبه دقيق و با علم به کشته شدن ،اوج ايثار و فداکاری را در قالب يک دفاع شجاعانه و با حفظ همه ارزشهای انساني و رعايت اصول جوانمردی ارائه مي هد و عليرغم استيلای ظاهری و تمام عيار نظامي دشمن ، به چنان پيروزی دست مي يابد که هيچگونه مجالي به دشمن برای تصحيح اشتباهاتش نمي دهد و دشمن ِ سرمست از باده ی پيروزی پوشالي را چنان غافلگير مي کند که راه بازگشتي برايش باقي نمي گذارد .
شهادت امام و يارانش به شکل گيری مکتبي نوين و راهي جديد برای نجات اسلام و امت در برابر دشمنان دوست نمای سلطه جو زورمدار نيرنگ باز که در حقيقت احيای مکتب شهادت و ارائه قالبي جديد برای فريضه جهاد بود ،منتهي گرديد.
شيعه با آموختن اين شيوه از امامش ،چندين بار در حساس ترين و خطرناک ترين     موقعيتها ،با استفاده از اين شيوه ،تشيع و خود را از مخاطره و مهلکه های بزرگ نجات داده است .

بيداری خفتگان
شهادت امام حسين عليه السلام و ياران با وفايش باعث رسوا شدن بني اميه و برملا شدن اهداف شوم سياست ِ يزيد و بيدار نمودن و جدان های خفته و آگاهي دادن به عامه مردم گرديد تا انحراف مسير خلافت و دشمني بني اميه با اساس اسلام و مقاصد تخريبي اين دودمان را درک کنند .
اين پيامد نخستين جرقه ای بود که در کمترين فاصله ی زماني بعد از شهادت در   مقر فرمانروايي مطلق بني اميه يعني در شام اتفاق افتاد و مردم شام که سالها زير فشار تبليغات مستمر دار و دسته معاويه ،اسلام را آنگونه که معاويه تفسير کرده بود مي شناختند ،پس از شهادت امام حسين (ع) با مشاهده صحنه رقت بار سرهای شهيدان و اسيران دربند کشيده شده يکباره به خود آمد ،ابتدا با حالت بهت و گريه و سپس با اعتراضي و شورش عرصه را بر يزيد ِ مست ِقدرت ،تنگ نمودند و موج اعتراض و شورش آنچنان بالا گرفت که يزيد ناگزير شد با تمام خودکامگي هايش مسؤوليت قتل امام (ع) و حوادث جانگداز کربلا را از خود سلب کند و فرماندار قسي و سنگدلش عبيداللّه زياد را مقصر و مسؤول خون نوه ی پيامبر (ص) معرفي نمايد و عمل او را خودسرانه بشمارد ؛و از اين بالاتر ؛او که به هنگام اهانت به سر بريده امام (ع) ،نياکان خود را به مشاهده ی آثار جناياتش و پيروزيش بر بني هاشم فرا مي خواند و با اشعارش ،وحي و آثار پيامبر (ص) را بر باد رفته مي شمرد ،مضطربانه و ابلهانه به فکر دلجويي از اهل بيت امام (ع) افتاد و مذبوحانه تلاش کرد به نحوی با کسب رضايت شيرزن کربلا ،دختر علي مرتضي ،حضرت زينب کبری سلام اللّه عليها ،خود را از مهلکه اي که به دست خويش افريده بود ،نجات دهد و بحران آشب را از دارالخلافه دور نمايد.
پس از بازگشت کاروان اسيران کربلا به مدينه و آگاه شدن مردم از عمق فاجعه و اعلان عزای عمومي ،قيام عمومي در اين شهر به وقوع پيوست و مردم يکپارچه  دست به شورش زدند و والي خليفه را از شهر اخراج کردند .اين قيام از حرکت های جمعي الهام گرفته از نهضت خونين کربلا  بود .
جنبش توّابين نيز به منظور جبران گناه ياری نرساند به امام آغاز شد و مدتي خواب خوش را از چشمان ِايادی سرکوبگر خليفه گرفت ؛اين جنبش که بازتاب فشار وجدان و سرزنش مردم در مورد کساني بود که روز نخست از ياری امام سرباز زده بودند ،در تاريخ به نام قيام توابين جايگاه ويژه ای يافت که همواره الهام بخش و منشأ حرکتهای سرنوشت ساز بوده است .
يزيد و خلفای پس از او همواره درگير مسايلي بودند که به نحوی ريشه در شهادت امام حسين (ع) و يارانش در کربلا داشت .استعفای معاويه دوم فرزند يزيد از خلافت و رها کردن مسند قدرت ،و اظهاراتش در مورد انگيزه  دليل اين عمل غير منتظره ،نمونه ای از اين بازتابهاست که خود گواه روشني بر آثار شکوهمند قيام کربلا و بازتابهای مثبت اين نهضت خونين و خونهای گرمابخشي است که در آن سرزمين به ناحق بر زمين ريخت.
قيام زيدبن علي و جنبشهای رهايي بخش سادات حسني که هر کدام در تاريخ نهضتها از موقعيتي خاص برخوردارند ،همگي ريشه در قيام حسيني دارند و خون شهيدان جوشيده اند.
همين نهضتها بودند که کام طاغوتها ی زمان خود را زهر آگين و روزگار و زندگي آنان را هر سايه قدرتهای جهنمي شان بودند تباه ساختند و در گوشه و کنار سرزمينهای پهناور اسلامي صحنه های شکوهمند نبرد با ظالمان و سفيانيان و وارثان آنها را آفريدند.
پيروزی خيانت بار بني عباس بر بني اميه نيز با بهره گيری فرصت طلبانه از مظلوميت اهل بيت (ع) و بهانه قرار دادن خونخواهي حسين (ع) و يارانش به موفقيت ديگر قيامها و مبارزاتي که در ادوار مختلف تاريخ روی داده است (حتي مبارزات غير اسلامي) نيز به گونه ای از حماسه عظيم کربلا درس گرفته است .
انقلاب اسلامي ايران نيز با رهبری حسين گونه بنيانگذار فقيد جمهوری اسلامي  حضرت امام خميني قس سره الشريف به تأسي از قيام شکوهمند عاشورا پايه ريزی شد و با خون گرم شهيدان استمرار يافت .
در شهريور 1356 (ه ش) فرزند امام خميني (ره) حاج آقا مصطفي به طرز مشکوکي به شهادت رسيد .بلافاصله در قم و ساير مراکز مراسم بزرگداشت و هفتم و چهلم برگزار  گرديد و مردم به عزاداری پرداختند.
سفاکان رژيم وابسته پهلوي مردم قم را که در اعتراض به چاپ مقاله ای توهين آميز به راهپيمايي پرداخت در 19 دی ماه 1356 به خاک و خون کشيدند .اين حماسه خونين به مبارزات مردمي بر ضد رژيم سلطنتي سرعت بخشيد و اعتراضات وسيع روحانيان و مردم از طبقات مختلف را برانگيخت و وجدانها و اذهان خفته را از خواب عميق غفلت و ناآگاهي و جهل بيدار کرد و موجي از نفرت و خشم نسبت به رژيم منحط پهلوی ايجاد کرد و مردم در سطح کشور کارشناسان را تعطيل و عزای عمومي اعلام کردند و مجالس پرشکوه و تظاهرات  گسترده ای در قم و تهران و ساير شهرها برپا گرديد.
بر اساس رسم و رسوم سنتّي مراسم ختم ،سوم ،هفتم وبالاخص چهلم بعد از شهادت برگزار گرديد که اين امر در کنار موارد ديگری ـ از جمله گسترش اطلاع رساني ،برگزاری نمازهای جماعت در خيابان ها ،برپايي راهپيمايي در قالب هيأتهای مذهبي ـ برنامه زمان بندی شده مبارزان اسلامي برای قيام و اعتصاب گرديد .همزمان با اين برنامه در هر شورش و قيام نيز تعداد شهدا بيشتر شده و درمراسم  ختم بعدی تعداد شرکت کنندگان در مراسم و اعتراضات نيز بيشتر شده و از اين طريق دامن و شدت انقلاب اسلامي گسترش و افزايش مي يافت .و اين روند تا حصول نتيجه و سرنگوني حکومت شاهنشاهي ادامه يافت و سيلاب خون شهيدان طاغوتيان

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:24 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

شهيد ناصر كاظمي به روايت شهيد محمد بروجردي

شهيد محمد بروجردي جانشين قرارگاه حمزه سيدالشهدا پس از شهادت ناصر كاظمي ، طي مصاحبه اي درباره او مي گويد:شهيد كاظمي واقعاً قبول داشت كه اگر با مردم كار شود، هيچ احتياجي به اين كارها [درگيري مسلحانه] نيست. او مي‌گفت: مردم اين گروهها را قبول ندارند و اينها با اسلحه حاكميت پيدا كرده‌اند.

*سوال: سردار بروجردي! ابتدا درباره آشنايي با شهيد كاظمي بگوييد.
- آن موقع مسئول گردان در پادگان ولي‌عصر تهران بودم. تعدادي در پادگان سعدآباد آموزش ديده و آمده بودند براي سازماندهي و تقسيم كار. اول پرونده‌اش را ديدم و بعد هم خودش را.

*سوال:چطور مسئوليت گرفت؟
- كم‌كم در سازماندهي قرار گرفت. زماني فرمانده دسته بود و بعد هم فرمانده گردان. در اين مدت، مأموريت‌هايي به جنوب و سيستان و بلوچستان رفته بود. از خصوصيات بارز او كه بعدها در كردستان كاملاً محسوس شد، علاقه نيروهاي رده پايين به او بود، كسي نبود كه بي‌خود كسي را سرگرم كند يا وعده و وعيد بدهند. در قبال زيردستانش شديداً احساس مسئوليت مي‌كرد. واقعاً به حرفهاي آنان گوش مي‌داد. در عمليات از معدود افرادي بود كه تا آخرين نفر نيروهايش را جمع‌وجور مي‌كرد و بعد خودش مي‌آمد عقب.

*سوال: ناصر كاظمي در كردستان شناخته شد. درباره فعاليت هايش در اين استان بگوييد.
- مدتي بعد از ما، او هم به غرب آمد. در ابتدا مسئوليتي كه پذيرفت، فرمانداري بود. با اينكه سابقه‌كاري در اين زمينه نداشت، ولي با خوش‌هوشي و ذكاوت توانست يكي از فرمانداران نمونه شود. در آزادسازي شهر پاوه از محاصره ضدانقلاب نقش بسيار مهمي داشت. بعد هم با هدايت و بسيج مردم، فرماندهي سپاه را برعهده گرفت. چيزهايي كه از او به ذهنم مي‌آيد، در نوع خود بي‌نظير است. به عنوان مثال بخش «بانيكان» به دست چند ضدانقلاب افتاده بود. مردم ناراحت به فرمانداري پاوه مراجعه كرده بودند. تحصن كردند كه ارتش و سپاه بيايد و بخش ما را پس بگيرد. در آن موقع نيروهاي نظامي سازماندهي خوبي نداشتند و ناهماهنگي زياد بود. ديديم شهيد كاظمي با همان نيروهاي بومي، شبانه رفت و بانيكان را از دست ضد انقلاب خارج كرد. اين مسئله، بسيار بزرگي بود. بعد هم نيروهاي ژاندارمري در بخش مستقر شدند كه اين كار هم توسط مردم انجام شد. اصلاً ايشان اعتقاد داشت تا زماني كه نيروي بومي كردستان را فعال نكنيم و مسئوليت به عهده نگيرند، كاري از نيروي نظامي برنمي‌آيد. شهيد كاظمي در زنده كردن مردم و احياي آنان بسيار مؤثر بود.

*سوال:شنيده‌ام يك بار كه ايشان مجروح شده بود، دو روز مردم كرد براي سلامتي شهید كاظمي روزه گرفته بودند. در مورد نحوه برخورد او با مردم و علاقه‌مندي‌شان به او بگوييد.
- يكي از بهترين عوامل پيشبرد انقلاب اسلامي در اين منطقه، برخورد صحيح او با مردم بود. اخلاق اسلامي را گسترش مي‌داد. خدا هم لطف كرده و ايشان را زنده نگه داشته بود. شهيد كاظمي واقعاً قبول داشت كه اگر با مردم كار شود، هيچ احتياجي به اين كارها [درگيري مسلحانه] نيست. او مي‌گفت: مردم اين گروهها را قبول ندارند و اينها با اسلحه حاكميت پيدا كرده‌اند. نظرش اين بود كه بچه‌هايي كه مي‌آيند اينجا كار كنند، بايد به مردم بها بدهند و سعي كنند عناصر خوبشان را شناسايي كنند و روي كار بياورند. او روي بسيج مردم اعتقاد شديدي داشت.

*سوال: درباره فرمانداري شهيد كاظمي صحبتهاي زيادي شده است. از خاطرات آن روزها بگوييد.
- خاطرات آن قدر زياد است كه نمي‌توانم به ذهن بياورم. به هر حال دو سال و اندي با هم كار مي‌كرديم. اولين بار كه آمد غرب، قرار شد برود فرماندار پاوه شود. براي خود او هم يك مقدار مشكل بود كه اين مسئوليت را قبول كند. مي‌گفت: من كاري نكرده‌ام و معلوم نيست در آنجا موفق بشوم. در ابتدا ريش خود را به صورت پروفسوري تراشيد تا ضدانقلاب چيزي نفهمد. ما خودمان هم وحشت داشتيم. مي‌گفتيم اگر راز او كشف شود، شايد در راه او را شهيد كنند. به هر حال، با همان ريش بزي! حركت كرد. در آنجا طوري عمل كرده بود كه حتي بعضي از روحانيون هم فكر مي‌كردند ايشان از افراد «دمكرات» است. يك‌بار رفته بود نوسود و مذاكراتي هم با گروهكها كرده بود. مخفي‌كاري او خيلي خوب بود. در آنجا او خودش را رو نكرده بود. به حساب، از آن بچه‌هاي جا افتاده تهران بود كه به سادگي خودش را رو نمي‌كرد. علماي آنجا نيز متوجه نبودند. مي‌آمدند اعتراض مي‌كردند كه اين شايد از نفوذي‌ها باشد. فكر مي‌كردند دمكراتي‌ است و خلاصه ممكن است يواش‌يواش با ضد انقلاب همكاري كند. بعد ما مي‌رفتيم با ايشان جلسه مي‌گذاشتيم، مي‌گفتيم اين حركت شما چيست؟ با گروهكها چه صحبتي كرده‌اي و چه صحبتي مي‌كني؟ ما سعي مي‌كرديم معلوم نشود كه ايشان سپاهي است. بعد ايشان توضيحات جالبي راجع به كارهايش مي‌داد. صحنه بسيار جالبي بود براي ما كه خودش را رو نمي‌كرد و سعي مي‌كرد با فكر باز برخورد كند. البته در اين مواقع حتي يك دروغ هم نمي‌گفت. منتها سعي مي‌كرد مسائلي را مطرح كند كه نه كسي بتواند از آن سواستفاده كند و نه به نفع ضدانقلاب باشد.
براي مذاكره به نوسود هم كه رفته بود، سعي كرده بود انقلاب را معرفي كند. يعني گفته بود جمهوري اسلامي اين است و هيچ آزاري نمي‌خواهد به شما برساند و اگر مشكلاتي داريد بگوييد. اينها هم كه به او اشكال مي گرفتند، مدرك نداشتند، فقط مي‌گفتند چرا رفته و مذاكره كرده. مي گفتند چرا فكر مي‌كند ضد انقلابيون مي‌توانند برگردند يا احتمالا مي‌توانند آدمهاي خوبي باشند. ايشان هم با همان اعقاد مي‌گفت بايد سعي كنيم ضد انقلاب را هدايت كنيم. در مواقعي موفق هم بود، كما اينكه يكي از كساني كه توبه كرد و برگشت، اولين شهيد «نودشه» بود.

*سوال:ازدواج هم كرده بود؟
- تازه ازدواج كرده بود. با توجه به شرمي كه از زحمات ايشان داشتيم، جرات نداشتيم مثلا بگوييم تو بايد اين قدر زيادتر در كردستان بماني، مي‌گفتيم شما نياييد، ولي بعد از يك مدتي پيدايش مي‌شد. با اين كه تازه ازدواج كرده بود فقط 15 روز مرخصي خواست. ماه رمضان بود مي‌گفت مي‌خواهم بمانم و روي خودم كار كنم. باز نتوانست قبول كند و در همان ماه رمضان آمد منطقه. اين حاكي از مسئوليت‌شناسي ايشان بود.

*سوال:يك سوال هم درباره موقعيت ضد انقلاب قبل از تشكيل قرارگاه حمزه و بعد از تشكيل آن دارم.
- (باخنده) اين چه ربطي به شهيد كاظمي دارد؟

*سوال:ببخشيد! ممنون از صحبت هايتان.(1)
  *(1): اين مصاحبه عينا از نوار كاست ستاد كنگره شهيداي استان تهران پياده شده است.
منبع:خبرگزاري فارس

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:24 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

آن مجنون دیروزها

شهيد مهدي باكري از زبان سردار علی‌اکبر پورجمشیدیان، فرمانده سپاه عاشورا
سابقه آشنایی ما با شهید‌بزرگوار آقامهدی باکری برمی‌گردد تقریبا به اواخر عملیات بیت‌المقدس. عملیات بیت‌المقدس که تمام شد ما از لشکر مقدس 27 حضرت رسول(ص) که آنجا بودیم با جمعی از رزمنده‌های آذربایجان از آنجا تسویه‌حساب کردیم. به ما گفتند که باید بروید تیپ عاشورا و از آنجا به تبریز. ظاهرا آقامهدی تازه فرمانده لشکر عاشورا شده بود. من اولین‌بار آقامهدی را آنجا دیدم که برای رزمندگان تیپ عاشورا صحبت می‌کردند. بعد از آن خدمت ایشان نرسیده بودم تا بعداز عملیات والفجر که بنا شد ما بیاییم در لشکر خدمت ایشان باشیم. ظاهرا دنبال یک کسی برای کارهای فرهنگی بودند و ایشان با پیشنهاد یکی از برادران به‌‌رغم اینکه از من شناختی نداشتند به بنده اطمینان کرده، من را پذیرفتند. به‌عنوان مسئول فرهنگی و تبلیغات لشکر عاشورا از سال 62 تا بعداز شهادت آقامهدی در خدمت ایشان بودیم و به‌عنوان یک سرباز کوچک پادویی می‌کردیم. شهید باکری شخصیتی بود دارای ویژگی‌های مختلف و بعضا متضاد؛ یعنی کمتر کسی پیدا می‌شد که این خصوصیات در او باشد؛ ویژگی‌های متفاوت و مختلفی که در ظاهر کمتر آدمی می‌‌تواند اینها را جمع داشته باشد، به‌قول علما جمع اضداد. ایشان ضمن اینکه یک فرد شجاع، یک انسان عالم به معنای واقعی به مسائل نظامی و دارای تدبیر و اقتدار بود در کنار آن یک انسان بسیار رئوف، مهربان و دلسوزی برای مجموعه نیروهای تحت امر خودش بود.

ساده‌زیستی و به‌قول اصطلاح خودمان خاکی‌بودن آقامهدی چشمگیر بود. یک انسان فوق‌العاده ساده اگر کسی از قبل ایشان را نمی‌شناخت باور نمی‌کرد این فردی که با او مواجه شده فرمانده لشکر اسلام است و از همه جهت هم ساده بود؛ هم آرایش او، هم پوشش لباسش، هم زندگی‌اش و هم در واقع خوردوخوراکش؛ یک زندگی کاملا ساده. من به جرأت می‌تونم بگم آقامهدی در طول دورانی که در لشکر مقدس عاشورا فرمانده بودن تا زمان شهادتشون بعید می‌دونم از نظر لباس و خورد و خوراک و پوشش و اینها بیشتر از یک نیروی بسیار عادی‌شون استفاده کرده باشند؛ یعنی به حداقل اکتفا می‌کرد.

یک شب آیت‌الله یکتایی، امام‌جمعه خلخال تشریف آوردند. بعداز عملیات خیبر، یه‌وقت دیدم آقامهدی منو صدا کردن، رفتم بالا دیدم نقشه‌رو گذاشتن دارن عملیات خیبر و جزئیاتش را برای آیت‌الله یکتایی تشریح می‌کنن که چطور شد و از کجا رفتن، چه‌جوری رفتن و بچه‌ها داشتن جزئیات را.... من احساس کردم ابهاماتی در ذهن آیت‌الله یکتایی به‌وجود آمده نسبت به مثلا تعداد شهدا، زخمی‌ها و اینها. یک ابهامی راجع به عملیات به‌وجود آمد و مقید بودند، جزئیات را هم توضیح دهند که چه‌طور شد این کار با عظمتی که انجام دادیم چه بود و اگر مثلا در بعضی‌ جاها تعداد شهدا یا زخمی‌ها بیشتر شده دلایل آن را توضیح می‌داد. بعد من احساس کردم خود آقامهدی راضی نبود از این همه توضیحی که داده بود.

به من گفتش که فردا صبح با اکیپی آیت‌الله یکتایی را برمی‌دارید و می‌برید جزایر مجنون آنجا قشنگ نشان دهید. ما فردای آن روز به دستور آقامهدی همراه آیت‌الله یکتایی و بعضی دیگر از آقایان علما یا فرماندهانی که آمده بودند رفتیم آنجا و جزئیات عملیات را توضیح دادیم. مقید بود یعنی نمی‌خواست کوچک‌ترین ابهامی در ذهن آقایون علما بماند. به هر حال این علاقه و محبت ایشان نسبت به علما ریشه تاریخی در ذهن علما داشت. من بعدا که اسناد و مدارک ساواک هنگام بازداشت ایشان را قبل از انقلاب نگاه می‌کردم ارتباط ایشون با آقایون علما در آن ذکر شده بود. ارتباط خانوادگی ایشان با روحانیت معظم به‌ویژه شخص مقام معظم رهبری حضرت آقا بوده که آنجا به چند نکته توی پرونده ساواک اشاره شده بود.

از تبریز یا ارومیه به مشهد می‌رفت خدمت حضرت آقا گزارش می‌دادند و کسب تکلیف می‌کردند نسبت به مبارزه‌ای که در پیش گرفته بودند؛ یه ارتباطی به این شکل. حضرت آقا هم خودشون توی صحبت‌هاشون اشاره می‌کنن: من در مشهد بودم، بعضی وقت‌ها در ییلاق در جاهای مختلفی که بودم آقای مهدی باکری به همراه بعضی دوستانشون می‌اومدند اونجا. من از نزدیک اونها رو می‌شناختم. در جریان مسائل مبارزاتی اونها بودم؛ یه چنین ارتباطی. یا بعضی دیگه از علما که تو پرونده ساواک آقا مهدی اگر مراجعه بکنید کامل اونجا مشخص شده که ارتباط و علاقه عمیق و ریشه‌ای نسبت به روحانیت داشتند و نسبت به مرجعیت شیعه و باز اگر من بخوام الان خدمت شما مهم‌ترین ویژگی‌های آقا مهدی باشد، ولایتمداری آقا مهدی بود. فوق‌العاده آقا مهدی ولایتمدار بودند، نسبت به حضرت امام، ولی فقیه زمان خودشون. با تمام وجودشون در خدمت ولی فقیه بودند. آنچه دستور و فرمایش از امام بودش مقید بودند که صحبت‌ها و سخنرانی‌های امام را کاملا و تماما گوش کنند؛ هم یادداشت کنن، هم نکات برجسته‌اش رو تو جلسات شورا می‌آوردند و برای اعضای شورا می‌خواندند، تذکر می‌دادن اونجا و باز می‌کردن منظور حضرت امام رو از این فرمایششون. فوق‌العاده ایشون آدم ولایتمدار و علاقه‌مند به ولی فقیه بودند.

برایشان نظر امام مهم بود. نظر خودش یا دیگری مهم نبود. مقید بود که فرمایشات و نظرات امام را به دست بیاورد. حتی یکجا از همسر ایشان شنیدم که به همسرشان سفارش کرده بودند که چون من در جبهه هستم و گاهی سرم شلوغ است نمی‌توانم فرمایشات امام را کامل گوش کنم یا بعضی وقت‌ها فراموش می‌شود، شما اینها را ضبط کن و جاهای مهم‌اش را یادداشت بردار و آقا مهدی که گهگاهی به منزل سرمی‌زدند از همسرشان این فرمایشات امام بزرگوار را می‌گرفتند و در واقع زندگی‌شان را تنظیم می‌کردند با ولایت. با مسیری که ولایت مشخص می‌کند با نظرات حضرت امام سلسله مراتب ولایت را رعایت می‌کرد؛ یعنی خودشان را همراه در طول ولایت می‌دیدند، فرمایش بزرگان دیگر، فرمایش فرماندهان رده بالاتر سپاه را هم اینطور ایشان به آن مقید بودند کهگاهی من می‌دیدم دستوری که از قرارگاه می‌آمد یک دستوری که از فرماندهی سپاه می‌آید اصلا ندیدم ایشان حتی اگر نظر هم نداشت گهگاهی آدم متوجه می‌شد که شاید این مطلبی که آمده نظر آقا مهدی چیز دیگری باشد اما چون خودشان را در طول ولایت می‌دیدند و در عرض نمی‌دیدند با آن سلسله مراتب ولایتی که احساس می‌کردند همواره خودشان تبعیت می‌کردند رعایت می‌کردند دستورات را.

این از مهم‌ترین ویژگی‌های زندگی شهید آقامهدی باکری هست که شاید بعضی وقت‌ها غفلتاً فراموش شود و کمتر به آن برادرها نگاه کنند. همین‌طور برادرشان حمیدآقا هم این‌طور بودند. من احساس می‌کردم که حمیدآقا جا پای برادرشان می‌گذاشتند یعنی مسیر زندگی‌شان را این‌طور تنظیم کرده بودند که هر جایی که برادر بزرگ‌تر خودشان- فرمانده خودشان- هر مسیری را که ایشان مشخص می‌کنند پشت‌سر آن حرکت بکنند و این‌طور حمیدآقا مقید بودند و هر دوی این بزرگواران در وصیتنامه خودشان سفارش کرده‌اند؛ یعنی از جمله سفارش‌های اکید آقامهدی در وصیتنامه خود به ولایت و ولی فقیه هست، سفارش امام هست، همین‌طور شهید آقا حمید باکری.

از جمله چیزهای عجیبی که من در زندگی آقامهدی خاطرم هست- البته باید هم این‌طور می‌شد- ایشان در یک خانواده عاشق به اهل بیت رشد کرده بود. علاقه آقامهدی به اهل بیت بود از هر فرصتی استفاده می‌کردند که ذکری از اهل بیت شود؛ حالا یا در جلسات یا اینکه یادم است در عملیات والفجر4 گردان‌ها آماده حرکت بودند، همه کار گردان انجام شده بود و گردان باید حرکت می‌کرد. یک وقت دیدم آقامهدی مثل اینکه یک چیزی گم کرده باشد دنبال من می‌گردد. خیلی تند به من گفت فلانی این بچه‌ها دارن میرن برای عملیات، می‌خواهند بروند در راه اسلام بجنگند، می‌خواهند بروند جان خود را فدای اسلام بکنند، تو چطور نمی‌توانی یک مداح بیاوری اینها چند دقیقه ذکر امام‌حسین بگویند.

من همین‌طور ماندم که الان در این شرایط شلوغ بالاخره اوضاع و احوالی که هرکس به فکر کار خودش بود، ایشان مقید بود قبل از حرکت ذکری از امام‌حسین شود و گردان‌ها حرکت کنند و اسامی گردان‌های ما اسامی یاران اباعبدالله است. گردان علی‌اکبر، گردان ابوالفضل، گردان علی‌اصغر، گردان قاسم، گردان حبیب‌بن‌مظاهر و گردان‌ها را هم این‌طور اسم‌‌گذاری کرده بود. من گذشتم. دیدم آقای حاج صادق کمالی آنجاست، گفتم: آقامهدی گفتند که حتما این بچه‌ها قبل از اینکه حرکت کنند ذکری از ابی‌عبدالله باید شود. این‌طور مقید بود به ذکر ابی‌عبدالله و اینکه بچه‌هایی که می‌خواهند بروند اگر با ذکر ابی‌عبدالله و با یاد امام‌حسین(ع) حرکت کنند اینها ان‌شاءالله نتیجه بهتری را می‌گیرند؛ همین‌طور هم بود.

بالاخره گردان‌ها و رزمنده‌های ما سابقه ندارد ما در هیچ کدام از عملیات‌هایی که لشکر مقدس عاشورا تحت فرماندهی باکری شرکت کرده و بعد از آن بالاخره بعد از آن هم روح آقا مهدی حاکم بود بر فرماندهی لشکر و مجموع اداره امور لشکر سابقه ندارد که در عملیاتی رزمنده‌های لشکر عاشورا شرکت کرده باشند و آن عملیات خط‌ شکسته نشده باشد. حتی اگر عملیات موفق هم نشده، خطی را که بچه‌های لشکر عاشورا و گردان‌های لشکر عاشورا رفته‌اند خط را شکسته‌اند. شاید بعدا مشکل پیدا شده و مثلا برگشته‌اند ولی خط را شکسته‌اند و هیچ خطی توانایی استقامت و مقابله با رزم بچه‌های لشکر عاشورا را نداشت و این به خاطر انگیزه‌ای بود که آقا مهدی در اینها ایجاد می‌کرد.

ایشان به قرآن اعتقاد داشت. مقید بود به تلاوت قرآن؛ تلاوت قرآن و ذکر اهل بیت را سفارش کتبی کرده بود و برای همه ما نوشته بود و همه اینها را من اینجا دارم. نوشته بود و سفارش کرده بود که هر روز باید گردان‌ها توی واحدشان حتی شده نیم ساعتی را جلسه قرآن داشته باشند، قرآن بخوانند، مقید به قرآن باشند و ذکر اهل بیت داشته باشند، نماز جماعت داشته باشند. همه را سفارش کرده بود. من یادم هست جلسه‌ای امکان نداشت تشکیل شود که آنجا قرآن نخوانیم. آنجا معمولا به من دستور می‌دادند و من قرآن می‌خواندم؛ حتی جلساتی که در آستانه عملیات یا یک کار فوری بود حتما می‌گفتند چند آیه قرآن بخوانید و به من دستور داده بود که آیات جهاد قرآن را پیدا کن و آنها را بخوان؛ آیاتی که برای استقامت فرماندهان و رزمنده‌ها لازم است. اینها را پیدا کن و اینها را بخوان. من آیات جهاد را پیدا می‌کردم با کمک دوستان و هر جلسه‌ای که می‌شد آیات جهاد را می‌خواندم و بعضی وقت‌ها یادم هست که ترجمه آیات را برای فرماندهان و مسئولان واحدهایی که بودند می‌خواندم. زمانی یادم هست در آستانه عملیات والفجر 4بود، من احساس کردم که عجله داریم و کم قرآن خواندم و مثلا به جای 5دقیقه، یک دقیقه قرآن خواندم. وقتی قرآن را ختم کردم، ایشان ناراحت شد که چرا کم قرآن خواندی و دوباره قرآن بخوان برای بچه‌ها.

در آستانه شروع جنگ تمام عیار در آن عجله‌ای که در کار بود به من گفت یک‌بار دیگر قرآن بخوان، قرآن می‌تواند آرامش به دل فرماندهان و رزمنده‌ها بدهد، قرآن روحیه اینها را تقویت می‌کند و این‌طور به قرآن و اعتقاد دعا داشت. من خودم از آقامحسن (محسن رضایی) شنیدم که گفت که من هر جا در تاکتیک مشکل پیدا می‌کردم، شهید باکری را صدا می‌زدم و هر جا در مسائل اطلاعاتی مشکل پیدا می‌کردم شهید زین‌الدین را صدا می‌کردم. فوق‌العاده مقید بود به نظرات تاکتیکی آقامهدی و اینها همه جای خودش؛ یعنی توان تاکتیکی آقا مهدی قدرت مدیریت نظامی آقا مهدی و شجاعتش. ولی آن چیزی که بیشتر آقا مهدی را ماندگار کرده از نظر من، آن روحیات معنوی آقا مهدی بود، آن عواطف ایشان بود، آن اقدامات فرهنگی و اعتقادی بود که ایشان را ماندگار کرد. از نظر نظامی شما اگر بگردید فرماندهان بزرگی توی تاریخ هستند که قوی‌تر از آقا مهدی و بعضی از شهدای ما بودند اما آنها ماندگار نشدند چون فقط قدرت نظامی داشتند، دیگه دلشان رئوف نبود و قدرت معنوی و فرهنگی نداشتند.

آن چیزی که آقا مهدی را ماندگار کرد عشق‌اش به اهل بیت بود، عشق‌اش به مردم بود، مردم داری آقا مهدی بود، ساده‌زیستی آقا مهدی بود، معنویت آقا مهدی بود؛ اینها آقا مهدی را ماندگار کرده. آن چیزی که آقا مهدی را ماندگار کرد این روحیه آقا مهدی بود که فرقی بین یک بسیجی ساده با برادر خودش که جانشین او در لشکر بود قائل نبود. حتی در انتقال پیکر مطهر آنها می‌گفت اگر می‌توانید پیکر مطهر بقیه شهدا را بیاورید پیکر برادر مرا هم بیاورید؛ این آقا مهدی را ماندگار کرد.

شهید باکری را اینجور روحیات معنوی، ماندگارش کرد؛ مردم‌داری‌اش، دلسوزی نسبت به بسیجی‌ها، دلسوزی‌اش نسبت به بیت‌المال؛ این چیزها او را ماندگار کرد. هرچند که از نظر نظامی و قدرت تاکتیکی و تکنیکی آقا مهدی قوی بود اما آنها در مراحل بعدی هست چون از آن جهت خیلی آدم‌ها هستند که قوی‌اند اما اسمی از آنها توی تاریخ نمانده است. ارتباط آقا مهدی با مقام معظم‌رهبری تا جایی که من در جریانم، ظاهرا آقامهدی هر وقت فرصتی پیدا می‌کردند و به تهران تشریف می‌بردند حتما خدمت حضرت آقا مشرف می‌شدند که آن موقع رئیس‌جمهور بودند، یا قبل از آنکه آقا در جاهای دیگر خدمت انقلاب بودند آقا مهدی هم سر می‌زدند. این ارتباط را من وقتی متوجه شدم که بعد از عملیات خیبر رفتم خدمت آقا مهدی. نشسته بود گوشه‌ای، یک فضای معنوی‌ای بود که چند لحظه رفتم خدمتشان، یک مقدار صحبت کردیم در رابطه با مسائل فرهنگی و شهدا و برنامه‌هایی که بود. به من گفتند که کاری بکنیم که یک مقدار تزریق روحیه بشود در جمع رزمنده‌ها خصوصا فرماندهان، چون بالاخره مشکلات زیادی را پیدا کرده بودیم.

من به ایشان پیشنهاد دادم که اگر اجازه دهید و امکان داشته باشد یک مقدار عکس امام تهیه شده بود از این عکس‌ها ببریم مقام معظم رهبری امضا کنند، به امضا حضرت آقا بیاوریم با یک هدیه به رزمنده‌ها و فرمانده‌هان بدهیم. ایشان خوشحال شد و به من گفت: پیشنهاد خوبی است بیا برو حتما این کار را بکن. گفتم: خیلی کار سختی است، گفت: نه، توی دفتر یادداشت نوشت که هنوز من آن یادداشت را دارم. نوشت: برادر مقدم- سیدعلی مقدم که آن موقع ظاهرا مسئول دفتر آقا بود- فلانی می‌آید چند کار هست به آقا بفرمایید اینها را انجام بدهند. امضا کرد. من آنها را برداشتم. چند تا کار ایجاد کردند مثلا حدود 40-30 تا عکس امام که باید امضا می‌شد. متنی را پیشنهاد داده بودیم که آقا محبت کنند بنویسند.

 گفت‌وگو و تنظیم: ناصر یاری منبع: روزنامه همشهری

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:24 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

علي هاشمي که بود؟

سال دفاع مقدس ناگفته هاي بسياري در دل خود دارد. شهید حاج علي هاشمي ملقب به «سردار هور» يكي از حماسه آفرینان هشت سال دفاع مقدس است که به دلایل امنیتی تا پس از سقوط دیکتاتوری صدام در گمنامی به سر می برد،

سردار علي هاشمي قبل از انقلاب در خيابانهاي حصيرآباد با رژيم شاه مي جنگيد و در سال 1357 چند بار دستگير شد و هر بار به طور معجزه آسايي خود را از دست ساواك نجات داد.

 وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تشكيل كميته ي حصيرآباد و بعد كميته ي اهواز نقش مهمی داشت. سپس وارد سپاه شد و فرماندهي سپاه حميديه را برعهده گرفت و در واقع بنیان گذار سپاه حميديه سردار علی هاشمی بود.

تا پیش از آغاز تجاوز رژیم بعث به کشور اسلامی ایران وی در سمت فرماندهی سپاه حمیدیه توانست در مقابله با ضدانقلاب و اشرار و قاچاقچيان اسلحه و مهمات کارنامه خوبي از خود بر جای گذارد.

با آغاز جنگ تحمیلی و در مقطعی که عملیات فتح المبین در حال انجام بود وي به درخواست فرماندهان وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با جذب و سازماندهی جوانان غیور شهرهای حميديه، سوسنگرد و اهواز اقدام به تشکیل تيپ 37نور  کرد و شخصا فرماندهی تيپ را برعهده گرفت و با این تیپ تازه تاسیس در عمليات بيت المقدس (آزادسازی خونین شهر) زیر نظر قرارگاه قدس شرکت کرد.

علي هاشمي و يارانش در این عملیات مأموريت خود را به خوبي به انجام رساندند و در آزادسازي خرمشهر نقش به سزایی داشتند و این در حالی بود كه جبهه سختي در جنوب كرخه نور به قرارگاه قدس محول شده بود.

پس از پایان عملیات موفقیت آمیز بيت المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر و بخش وسیعی از مناطق اشغالی کشور شد، تيپ 37 نور در سپاه سوسنگرد ادغام شد و فرماندهی سپاه سوسنگرد به سردار علی هاشمی واگذار شد

ایجاد پاسگاه در مرزهای بین المللی و کنترل مناطق وسيعي که به دست رزمندگان اسلام آزاد شده بود، حفظ امنیت شهرهای آزاد شده و نیز اداره آوارگان جنگی که در حال بازگشت به شهرهای خویش بودند به عنوان اولین ماموریت سردار علی هاشمی در سمت فرماندهی سپاه سوسنگرد به وی محول شد.

پس از آزادسازی خرمشهر  و از آنجا که چندین لشکر و تیپ عراق به طور کامل منهدم شدند و نزدیک به 20 هزار نفر از نیروهای آنان نیز به اسارت رزمندگان اسلام درآمدند صدام درخواست آتش بس کرد ولی فرمانده کل قوا امام خمینی (ره) با رد درخواست صدام مبنی بر آتش بس موقت، خواهان پایان جنگ و تعیین و تنبیه متجاوز شدند.

این خواسته امام (ره)  به آن دلیل بود که به صدام اعتمادی نبود و چه بسا به بهانه آتش بس تجدید قوا کرده و بار دیگر به ایران حلمه ور می شد.

«چنانچه این پیش بینی امام خمینی(ره) در سال 1367 و تنها با گذشت چند روز پس از  پذیرش قطعنامه توسط صدام، با تجاوز مجدد ارتش بعث به مرزهای بین المللی ایران و نیز در پی حمله صدام به کشور کویت اثبات شد.»

از این رو رزمندگان اسلام بر آن شدند تا از تجدید قوای ارتش عراق جلوگیری نمایند و با وارد آوردن ضرباتی دیگر بر پیکر نیمه جان ارتش بعث عراق کار صدام را یک سره کنند و سرنوشت جنگ را در دست بگیرند و در این راستا دست به طراحی و اجرای سه عملیات وسیع در مرزهای خاکی بین ایران و عراق زدند. ولی با توجه به تجهیزات پیشرفته و حمایت های بی دریغ 38 کشور جهان و در راس آنها آمریکا از ارتش عراق، عملا نیروهای اسلام پیروزی چشمگیری بدست نیاوردند و زنجیره ی پیروزی های رزمندگان اسلام پس از عملیات بیت المقدس قطع شده و جنگ برای ایران به بن بست رسیده بود.

عراق در تمام مناطقی که احتمال نفوذ نیروهای ایرانی را داشت دست به احداث استحکامات چند لایه شامل: میادین مین، حفر کانال، موانع سیم خاردار حلقوی و ... نموده بود. عمليات رمضان که ما بين مناطق شلمچه و طلاييه صورت پذیرفت نتيجه ای در بر نداشت. در منطقه فکه عمليات های والفجر مقدماتي و  والفجر 1 با شکست مواجه شد و شهیدان زیادی را بر روی دست ملت ایران گذاشت.

بنابر این فرماندهان ارشد نظامی ایران تصمیم گرفتند عملیاتی آبی خاکی  را با استفاده از اصل غافلگیری بر علیه مواضع دشمن انجام دهند؛ زیرا نیروهای بعثی از بابت این نوع عملیات از  سوی ایران آسوده خاطر بودند و مطمئن بودند که ایران توانایی انجام چنین عملیاتی را نخواهد داشت.

منطقه هورالهويزه با وسعت 4000 كيلومترمربع سرزمینی آب گرفته،باطلاقی و نيزاري بود كه مرز ايران و عراق از وسط آن عبور می کرد.

اما برای رزمندگانی که در خشكي جنگيده بودند چگونه ممکن بود در باتلاق بجنگند؟

تانك ها، توپخانه ها و پياده نظام چگونه بايد از آب و باتلاق عبور داده شود؟

در چنین تنگنایی بود که سردار هور، علی هاشمی گره گشای جنگ شد. وی به دستور فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اقدام به تشکیل قرارگاه فوق سرّی نصرت کرد.

ماموریت این قرارگاه جمع آوری اطلاعات،طراحی و بررسی اجرای یک عملیات بزرگ در منطقه هورالعظیم بود.

به گفته ی محسن رضایی فرمانده اسبق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سرّي ترين عمليات تاريخ دفاع مقدس را جوانان دشت آزادگان به فرماندهی علی هاشمی انجام دادند.

محسن رضایی می گوید: « علي هاشمي و جوانان غيرتمند و وفادار دشت آزادگان سرّ نگهدار اين رمز بزرگ جنگ بودند. به كلي، سرّي ترين عمليات تاريخ دفاع مقدس را جوانان دشت آزادگان، مي دانستند؛ ولي مسئولان اول مملكت نمي دانستند. 10 تا 11ماه در آنجا مخفيانه كار شد و نيروهاي پاسدار و بسيجي و به خصوص نيروهاي بومي كه حق بزرگي بر گردن دفاع مقدس دارند، به صورت گروههاي دو نفره و سه نفره سوار قايق و بلم مي شدند و 30 تا 50 كيلومتر دريا و باتلاق را مي رفتند. در آنجا نيروهاي شناسايي ما پياده مي شدند و حتي (رودخانه) دجله را متر مي كردند تا اگر نيروها خواستند از آن عبور كنند بدانند عرض دجله چقدراست. آنها حتي از اتوبان بغداد - بصره فيلمبرداري و عكسبرداري مي كردند و بر مي گشتند و به ما اطلاعات مي دادند...

آن قدر علي هاشمي و يارانش به آن منطقه مسلط شده بودند كه ما تصميم گرفتيم همه فرماندهان جنگ را لباس عربي مثل دشداشه و چفيه بپوشانيم و سوار بلم ها كنيم؛ آن ها به كنار دجله رفتند و حتي به آنجايي كه چندي بعد قرار بود رزمندگان ما در آنجا عمليات انجام دهند دست زدند. كافي بود يكي از اين فرماندهان اسير مي شد. يكي دو نفر هم نبودند. مرتضي قرباني، محمد باقر قاليباف، احمد كاظمي، حسين خرازي، شهيد باكري و شهيد همت از اين جمله بودند. كه همه آنها را نيروهاي آقاي هاشمي سوار بلم مي كردند و آنها را به منطقه عملياتي مي بردند كه در آنجا محدوده ی عملياتي تيپ ها و گردان ها را مشخص مي كردند.

نتیجه تلاشهای بی امان علی هاشمی و یارانش عملیات موفقیت آمیز خیبر و بدر در همان منطقه بود

محسن رضایی می گوید:

«در ثمره آن تلاش ها نه تنها جزاير خيبر گرفته شد و جاده شمال به جنوب عراق ناامن شد و براي هميشه از خاصيت افتاد، همچنین تجربۀ هور باعث فتح فاو و عملیات پیروز مندانه کربلای 5 شد. ما هم در فاو و هم حمله به پنج ضلعی و شلمچه از تجربه هور و قرارگاه نصرت استفاده کردیم. آقای علی هاشمی در بکارگیری نیروهای بومی تخصص فوق العاده ای داشت یعنی از نیروهای بومی توانسته بود عناصر اطلاعاتی زبردستی را آموزش دهد.

... یکبار من و آقای علی هاشمی و دوستانش چند روز مانده به عملیات خیبر سوار قایق شدیم و کیلومترها رفتیم تا نزدیک جزیرۀ شمالی؛ به طوری که سیل بندهای جزیرۀ شمالی را می دیدیم و قدم زدن نیروهای عراقی را هم من شخصآ دیدم. آنچنان این نیروهای بومی که آقای علی هاشمی سازماندهی کرده بود ما را به خوبی به منطقه بردند و برگرداندند و بعد هم از لو رفتن عملیات جلوگیری کردند که فکر نمی کنم در هیچ ارتشی چنین مهارتی برای فرماندهان آنها حاصل شده باشد.»

پس از عمليات والفجر 8 و آزادسازی شهر فاو، سردار علي هاشمي به فرماندهی سپاه ششم امام جعفر صادق(ع) که بسيج خوزستان، لشكر پنج نصر و چهار تيپ ديگر زير نظر آن بود منصوب گردید و به این شکل منطقه وسيعي از كوشك تا طلائيه، هويزه، بستان و تنگه چزابه با تعدادي لشكر و تيپ و كل سپاه خوزستان زير نظر  سردار علي هاشمي قرار گرفت.

اما متاسفانه در اواخر جنگ تحمیلی نیروهای عراقی توانستند جزیره شمالی را تحت اشغال خود درآورند.

آقای محسن رضایی در این خصوص می گوید: نيروهاي عراقي آمدند، جزيره شمالي را گرفتند و به 200متري قرارگاه آقاي علي هاشمي نزديك شدند آقای هاشمی که مسئول آن منطقه بود و دفاع از جزایر را بر عهده داشت تا آخرین فشنگ و تا آخرین نفس مقاومت سختی انجام داد.این نبرد کاملآ نابرابر بود. تا آنجا این مقاومت صورت گرفت که اگر عقب نمی آمدند به دست دشمن می افتادند و به آنها گفتم که نباید اسیر شوید و سریع منطقه را تخلیه کنید، اما عراق آمد با هلیکوپتر پشت سر آنها نیرو پیاده کرد و آنها در حال آمدن به عقب با نیروهای عراقی مواجه شدند. بر اثر استقامت شدید علی هاشمی و قرارگاه نصرت تعداد نیروهای باقیمانده حدود 15 نفر شده بود، در مقابل چند لشکر تا دندان مسلح بعث. از آن 15 نفر حدود 9 نفر از طریق اختفاء در نیزارها به ایران آمدند و 2 نفر اسیر شدند و 4 نفر هم مفقود شدند. علی هاشمی جزو این عده بود

علي هاشمي يكي از چهره هاي گمنام دفاع مقدس است و علت اين گمنامي نامشخص بودن شهادت یا اسارت وي بوده و از آنجا که احتمال اسارت وی نیز داده می شد مسئولین تصمیم گرفتند تا مشخص شدن وضعیت وی نامی از او برده نشود تا مبادا در صورت اسارت مورد اذیت و آزار دشمن قرار گرفته و یا اطلاعاتی در اختیار دشمن قرار بگیرد.

پس از سقوط دیکتاتوری صدام  پیگیری های وسیعی برای یافتن اثری از علی هاشمی در اردوگاه های اسرای ایرانی در بند عراق انجام شد و در نهایت برای مسئولین محرز شد که سردار علی هاشمی به شهادت رسیده.

و اما در سال 1388 و در پی تفحص پیکر شهیدان در مناطق عملیاتی، پیکر  این سردار رشید اسلام به همراه چند تن از یاران با وفایش یافته شده و قرار است در نماز جمعه این هفته 24/2/89  تشییع و سپس در روز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) در محل تولدش به خاک سپرده شود

روحش شاد راهش پر رهرو

 

منبع: سایت روایتگر

لینک مطلب:

علي هاشمي که بود؟
پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:24 PM
تشکرات از این پست
ghezel
ghezel
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1388 
تعداد پست ها : 2068
محل سکونت : گلستان

تفاوت جنگ ما با دیگر جنگ ها در باطن بود

گفتگو با رضا امیر خانی (نویسنده دفاع مقدس)
رضا امیر خانی کار جدی اش در نویسندگی بلند (ارمیا) در سال 1374 شروع کرد . که مضمونی عارفانه دارد و به جنگ و دفاع مقدس می پردازد . سپس دومین اثر خود را که یکی از رمان های تاریخ داستان نویسی ایران است را با عنوان ( من او ) به چاپ رساند و منتشر کرد . که این رمان از طرف محافل ادبی با استقبال مواجه گردید .( بیوتن ) آخرین اثر داستانی امیر خانی است که با تلفیق ادبیات ودرن و سنتی اثری جذاب و خواندنی را برای خوانندگان به رمان به نگارش در آورد . وی در حال حاضر مسئول انجمن قله ایران است که در راه اعتدای فرهنگ ایرانی در حوزه داستان نویسی تلاش بسیار نموده است . به بهانه آسیب شناسی ادبیات دفاع مقدس با وی گفت و گو انجام داده ایم که از نظرتان می گذرد .
* تا آن جا که من اطلاع دارم ( ارمیا ) اولین رمان شماست و آن هم به دفاع مقدس مربوط می شود . پس از آن ( من او ) و ( بیوتن ) که آخرین داستان بلند شماست هم به دفاع مقدس مربوط است . چه جاذبه ای در این موضوع هست که به آن می پردازد ؟ آیا خودتان را نویسنده جنگ می دانید .
** نسل من فرصت داشت که تجاربی سهمگین را به صورت فشرده و چگال مثل قرص های ویتامین مشت مشت بالا بیندازد رژیم شاه،  انقلاب ، جنگ ، حکومتی جوان اما   متمایز . این یک فرصت مغتنمی بود که در اختیار نسل ما بود . نسل قبلی ما که مثلا بیست سال از ما بزرگترند قطعا نسبت که بر سن تجارب شغلی و خانوادگی بیشتری دارند اما در تجارب اجتماعی بعید است چیزی بیش از همان وقایع میان سال های 42 تا 67 دیده باشند ما چیزی شدید شبیه کامپک ، دیسک ، لوح فشرده ، کامپیوتر . اطلاعات زیادی درون ما ریخته شد البته کسی طریقه استفاده از این اطلاعات را یادمان نداد .
این تجربه اجتماعی که می گوییم فقط به قصه و رمان اجتماعی ارتباط ندارد . قصه و رمان چه فردی چه شخصی باشد و درون گرا و چه ماجرایی و بدون گرا از آبشخور تجارب اجتماعی سیراب می شود . جنگ سهمگین ترین تجربه اجتماعی خلاف آمد عادت است . روز مرگی را در هم می شکافد چرت عادت ها را پاره می کند با غربال زیر ورو می کند و آدمی را رو در روی تصمیم و انتخاب به مبارزه می طلبد . این مبارزه درون گرا ن سنگ تر و ارجمند تر از آن مبارزه بیرونی است . بدیهی است که یک رمان نویس است مایه اش زندگی است نمی تواند این فرصت را مفت از دست بدهد . بسی جای حرمان و تاسف است . اگه نسبت به این واقعه سترگ بی اعتنایی کنیم بیش از آن که ادبیات از این غمض عین لطمه ببیند خودمان لطمه خواهیم خورد . سوالتان دو پاره داشت پاره اولش را گفتم اما پاره دومش بر می گردد به شما از نویسنده جنگ . اگر منظورتان از نویسنده جنگ کسی است که حق جنگ را در آثارش ادا کرده ، خیر .
* چرا حق جنگ و دفاع مقدس ، با توجه انتشار رمان های مختلف از نویسندگان و صاحب نظران ، ادا نشده است  ؟
** من خیال می کنم که از جنگ باید چندین سال بگذرد تا موضوع خوب بیان شود . روزی که آخرین مجموعه خاطرات دفاع مقدس انتشار یافت باید مدتی صبر کرد و پس از آن منتظر خلق اولین رمان ارزشمند دفاع مقدس شد . مساحت ظاهری واقعیت باید جای خود را به دنیای باطنی تخیل بدهد .
* برخی رمان های دفاع مقدس اوضاع و احوال اجتماعی و روابط انسان ها را مورد تخیل و نقد قرار می دهد . با توجه به روحیه منتقدانه شما ، چه نقد و تخیلی از رمان های نوشته شده حوزه دفاع مقدس دارید ؟
** من یک سنجه ی خیلی راحت بر ای تشخیص رمان به درد بخور در حیطه دفاع مقدس پیدا کرده ام و با همان سعی می کنم کارها را ببینم درست مثل کاغذ تورنسل بسته به تغییر رنگش به اسید و باز بودن مایع پی می برند . هر رمان دفاع مقدس را که بخواهیم بسنجیم یک آزمایش راحت را روی آن انجام می دهم . ابتدا علی و محمود و آرش و نازنین را تبدیل می کنم به ابو حسن و عدنان و فاروق و آن آخری را هم مثلا به ام قصیر . بعد مکان ها : تهران و اهواز و آبادان و هویزه را می خوانم بغداد و کرکوک و خانقین و بصره . کلاشینکف  هم کلاشینکف است . توپ و تانک هم در همه جای دنیا همین گونه تلفظ می شود و ..... حالا شروع می کنم به ابز خوانی رمان . اگر قابل خواندن بود اگر نکته پارادوکسیکالی رو آن یافتم اگر دیدم باز هم خواندنی است آن وقت سر در گریبان می نشینم و افسوس می خورم .
* نتیجه آزمایش
** جنگ در همه جای عالم جنگ است . ذاتا هم اگر نگوییم مذموم . واقعا ممدوح نیست چون ظاهر جنگ ارزشمند نیست . اتفاقا در ظواهر تفاوت ها هم کم است . نویسنده حمایتی که به خاطر اینم که کارش ، فلان ناشر چاپ کند زرت و زورت همه را از بین می برد و ناقص می کند و تا باغبان قصه را هم چال می کند به خیالش رسیده که آن طرف مرز اوضاع جور دیگری است . اگر در سطح جنگ باقی ماندی گیرم سطح انسانی آن دو سوی جنگ با هم تفاوتی ندارد . خیال کرده اید مثلا یک مجروح عراقی به زمین می افتاد کسی به کمکش نمی رفت کسی متا ثر نمی شد ننه بابایش برایش گریه نمی کرد ؟
بچه محل هایش برایش ختم نمی گرفتند . این فیلم های پروپا گاندای هالیوودی جنگ جهانی دوم را رها کنند . آن ارتش نازی درنده و بی عاطفه که حتی به خودش هم رحم ندارد اصلا وجود خارجی نداشت در کار آنتی نازیسم قصد و قرضی بود غایت آمالش هم که همانا تشکیل دولت غاصب صهیونیستی سود رسید . آیا ما هم همین تقرب را نسبت به جنگ داریم ؟
آیا ما هم می خواهیم از سربازان عراقی هم چون تصویری بسازیم . حالا که راه کربلا فراخ تر شد با این تصویر چه خواهیم کرد .
* تلقی شما این است . در ظواهری که در نیروهای دشمن نشان داده می شود خلاف حقیقت وجود دارد ؟ نگاه رمان نویس جنگ را چگونه باید تغییر داد ؟
** به گمان من رمان دفاع مقدس باید از ظواهر بگذرد و به باطن بپردازد . جنگ ما اگر تفاوتی با سایر جنگ ها داشت در باطن بود . امروز نشان دادن تصاویر خشن از جبهه روبرو منفعتی که ندارد ، هیچ مضار غیر قابل جبران هم دارد . درون رمبوها حتی آن طرف هم به سر آمده است باید به خود بپردازیم به ژرفای درون شخصیت ها نقب بزنیم تا چیز در خوری بیابیم .
* این صحبت های شما درباره جبهه روبروست . جبهه خودمان را چگونه باید توصیف کنیم ؟ چگونه باید به شخصیت ها نگاه عمیق داشته باشیم ؟ 
** تصاویری که ما از قهرمانان دوران دفاع مقدس به نسل بعدی ارایه می دهیم  . اگر نگویم غیر واقعی اند انتخاب های نادرستی از واقعییت هستند . اگر همه آنها را با یک لبخند محو پیشانی نور بالا و رفتار آسمانی تصویر کردید سیر و صورت آنان را تا این مرحله نشان داده ایم آن گاه نسل بعدی یا آن ها را باور نمی کند و یا آن قدر دور           می بیندشان که هوس نزدیک شدن به آن را از سر بیرون می کند .
* آیا روند داستان نویسی ما و سلیقه و فهم مخاطبان در جامعه ی ما ارتباطی با نو گرایی دارد .
** تا آن جایی که سواد این بنده قد می دهد نوگرایی الزاما ارتباط وثیقی با فرم گرایی ندارد . فرم و ساخت و تکنیک و نوع روایت چیزهایی بین الدفینی و مقدس نیستند . بسته به نوع قصه و کار کردن آن آدمی  از میان انواع روایت یکی را انتخاب می کند اما به نظرم می رسد برای سلیقه امروز نیز مخاطبان گریزی از نوگرایی در ساخت نداشته باشیم منتها قطعا باید کج دار و مریض با احترام به سنت قصه گویی نوگرایی را وارد کرد . البته این نوگرایی در ساخت است که آن را ضروری می دانم . در ( من او ) ساخت قصه دو نوع فصل را روایت می کنند فصولی از زبان ( او ) که آن گونه نیستند اما پاره هایی از همان قصه را روایت می کنند . با فصول ( من ) مخاطب سنتی از قصه فرار نمی کند و با فصول ( او ) مخاطب مدرن راضی نگه داشته می شود . به قول قدیمی ها هم از آخور خورده ایم هم از توبره .
* آیا رضا امیر خانی آثار ( من او ) ، ( ارمیا )را اثر ی درباره جنگ می داند .
** در ظاهر بعضی مولفه های جنگ را می توانید درد آن پیدا کنید . در ( من او ) موشک باران و شهید شدن ( مریم ) و ( مهتاب ) دفن ( علی فتاحی ) در قطعه شهدا و مثلا هانی که یک جانباز است . اما خاصی است اگر که با این چند مولفه ظاهری رمان ( من او ) یا     ( ارمیا ) را رمان جنگ بدانیم . اگر با این مولفه ها به قصه بنگرید آن گاه شاید آن را راجع به آزادی خواهان الجزایری در پاریس معرفی کنید . من امیدوارم همان رجاء واثق که می گویند ( من او ) رمان انقلاب اسلامی باشد قصه ای باشد که دغدغه اصلی اش این باشد و در رویای کنونی قاعدتا مرتبط با انقلاب اسلامی باز هم نه در ظاهر بلکه در باطن و نفس کار . قصه انقلاب اسلامی را نمی توان با آیین نامه اداری ساخت مثلا دستور بدهی که صحنه ماچ و بوسه نداشته باشد و همه شخصیت ها نمازشان را اول وقت بخوانند و انگشتر عقیق دست کنند و به قول معروف هپی اند باشند از اینها قصه انقلاب اسلام

پنج شنبه 26 اسفند 1389  6:25 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها