0

“زشت ترين دختر كلاس”

 
architect0811
architect0811
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 6050
محل سکونت : همدان

“زشت ترين دختر كلاس”

 


دختر دانش آموزي صورتي زشت داشت. دندان هايي نامتناسب با گونه هايش، موهاي كم پشت و رنگ چهره اي تيره. روز اولي كه به مدرسه جديدي آمد، هيچ دختري حاضر نبود كنار او بنشيند! نقطه مقابل او دختر زيباروي و پولداري بود كه مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ايستاد و از او پرسيد:
ميدوني زشت ترين دختر اين كلاسي ؟
يكدفعه كلاس از خنده تركيد …

بعضي ها هم اغراق آميزتر مي خنديدند. اما تازه وارد با نگاهي مملو از مهرباني و عشق در جوابش جمله اي گفت كه موجب شد در همان روز اول، احترام ويژه اي در ميان همه و از جمله من پيدا كند.
او گفت: اما بر عكس من، تو بسيار زيبا و جذاب هستي.

او با همين يك جمله نشان داد كه قابل اطمينان ترين فردي است كه مي توان به او اعتماد كرد و لذا كار به جايي رسيد كه براي اردوي آخر هفته همه مي خواستند با او هم گروه باشند. او براي هر كسي نام مناسبي انتخاب كرده بود. به يكي مي گفت چشم عسلي و به يكي ابرو كماني و … به يكي از دبيران، لقب خوش اخلاق ترين معلم دنيا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترين ياور دانش آموزان را داده بود. آري ويژگي برجسته او در تعريف و تمجيد هايش از ديگران بود كه واقعاً به حرف هايش ايمان داشت و دقيقاً به جنبه هاي مثبت فرد اشاره مي كرد. مثلاً به من مي گفت بزرگترين نويسنده دنيا و به خواهرم مي گفت بهترين آشپز دنيا!

سالها بعد وقتي او به عنوان شهردار شهر كوچك ما انتخاب شده بود به ديدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهري اش احساس كردم شديداً به او علاقه مندم. پنج سال پيش وقتي براي خواستگاري اش رفتم، دليل علاقه ام را جذابيت سحر آميزش مي دانستم و او با همان سادگي و وقار هميشگي اش گفت:
براي ديدن جذابيت يك چيز، بايد قبل از آن جذاب بود!

در حال حاضر من از او يك دختر سه ساله دارم. دخترم بسيار زيباست و همه از زيبايي صورتش در حيرتند.
روزي مادرم از همسرم سؤال كرد كه راز زيبايي دخترمان در چيست ؟
و همسرم اينگونه جواب داد:
من زيبايي چهره دخترم را مديون خانواده پدري او هستم ...


شادي را هديه كن حتي به كساني كه آن را از تو گرفتند
عشق بورز به آنهايي كه دلت را شكستند
دعا كن براي آنهايي كه نفرينت كردند
و بخند كه خدا هنوز آن بالا با تـوست

 

 

پنج شنبه 25 خرداد 1391  7:34 PM
تشکرات از این پست
mansoure1373
architect0811
architect0811
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 6050
محل سکونت : همدان

پاسخ به: “زشت ترين دختر كلاس”

جلو آينه مي‌ايستد. صورتي خوش رنگي را براي لبانش انتخاب مي‌كند. با رنگ پوست صورت و گونه‌هايش هم‌خواني زيبايي دارد و يك شال صورتي...

قطره‌هاي باران مي‌بارد. دلش نمي‌آيد، چترش را باز كند، دوست دارد در خلوت كوچه و چه را كه نه در شلوغي‌هاي خيابان اندكي در نم باران غوطه بخورد و آن‌قدر باران مي‌بارد و او غوطه مي‌خورد در باران كه ديگر اثري از صورتي نمي‌ماند.

روي يك نيمكت مي‌نشيند، آفتاب پشت پلك‌هاي خيسش را نوازش مي‌كند. آينه‌اش را در مي‌آورد، نگاهي به صورتش مي‌اندازد و با خود مي‌گويد:

سادگي چه قدر زيباست...

 

 

 

 

دوشنبه 29 خرداد 1391  6:40 PM
تشکرات از این پست
mansoure1373
architect0811
architect0811
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 6050
محل سکونت : همدان

پاسخ به: “زشت ترين دختر كلاس”

 

دختر زشت

خدا يا بشكن اين آئينه ها را

كه من از ديدن تو آئينه سيرم

مرا روي خوشي از زندگي نيست

ولي از زنده ماندن نا گزيرم

از آن روزيكه دانستم سخن چيست ـــ

همه گفتند: اين دختر چه زشت است

كدامين مرد ، او را مي پسندد؟

دريغا دختري بي سرنوشت است.

***

چو در آئينه بينم روي خود را

در آيد از درم، غم با سپاهي

مرا روز سياهي دادي ،اما

نبخشيدي به من چشم سياهي

***

به هر جا پا نهم ، از شومي بخت ـــ

نگاه دلنوازي سوي من نيست

از اين دلها كه بخشيدي به مردم ـــ

يكي در حلقه گيسوي من نيست

***

مرا دل هست ، اما دلبري نيست

تنم دادي ولي جانم ندادي

بمن حال پريشان دادي، اما ـــ

سر زلف پريشانم ندادي

***

به هر ماه رويان رخ نمودند ـــ

نبردم توشه اي جز شرمساري

خزيدم گوشه اي سر در گريبان

به درگاه تو ناليدم بزاري

***

چو رخ پوشم ز بزم خوب رويان ـــ

همه گويند : كه او مردم گريز است

نميدانند، زين درد گرانبار ـــ

فضاي سينه من ناله خيز است

***

به هر جا همگنانم حلقه بستند ـــ

نگينش دختر ي ناز آفرين بود

ز شرم روي نا زيبا در آن جمع ـــ

سر من لحظه ها بر آستين بود

***

چو مادر بيندم در خلوت غم ـــ

ز راه مهرباني مينوازد

ولي چشم غم آلوده اش گواهست

كه در اندوه دختر مي گدازد

***

ببام آفرينش جغد كورم

كه در ويرانه هم ، نا آشنايم

نه آهنگي مرا  ،تا نغمه خوانم ـــ

نه روشن ديده اي ، تا پرگشايم

***

خدايا ! بشكن اين آئينه هارا

كه من از ديدن آئينه سيرم

مرا روي خوشي از زندگي نيست

ولي از زنده ماندن ناگزيرم

***

خداوندا !خطا گفتم ، ببخشاي

تو بر من سينه اي بي كينه دادي

مرا همراه روئي نا خوشايند ـــ

دلي روشنتر از آئينه دادي

***

مرا صورت پرستان خوار دارند ـــ

ولي سيرت پرستان ميستايند

به بزم پاكجانان چون نهم پاي

در دل را به رويم مي گشايند

***

ميان سيرت وصورت ،خدايا ! ـــ

دل زيبا به از رخسار زيباست

بپاس سيرت زيبا ، كريما! ـــ

دلم بر زشتي صورت شكيباست.

 


 

 

سه شنبه 30 خرداد 1391  8:59 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها