دردسرهای ساخت فیلم «خشکسالی و دروغ»
شنبه 8 آبان 1395 6:36 PM
ایران/ «اهورا مزدا این کشور را از خشکسالی، دشمن و دروغ در امان بدار» دو واژه کلیدی از دعای مشهور داریوش هخامنشی در تخت جمشید که عامل ناامنی عنوان میشود چند سالی است که با نام محمد یعقوبی گره خورده است: «خشکسالی و دروغ»؛ نمایشی که سه بار با گروه بازیگران متفاوت با تغییرات اندک در تهران به روی صحنه رفته است. این نمایش بر مفهوم دروغ و نقش مخرب آن در خانوادههای طبقه متوسط امروز تأکید دارد. «خشکسالی و دروغ» درباره شک و تردیدها و دروغها و پنهانکاریهای دو مرد و دو زن و خرده مشکلات زن و شوهری است که در نهایت به فاجعه منجر میشود. سال گذشته پدرام علیزاده در دومین تجربه بلند سینمایی، نسخه سینمایی این اثر معروف و جنجالی محمد یعقوبی را ساخت که به دلیل آنچه مصلحت جشنواره عنوان شد از داوری بازماند. این فیلم پس از 7 ماه تلاش سازندگانش سرانجام با اعمال بیش از 30 اصلاحیه مجوز نمایش در سالنهای سینما را دریافت کرد، با وجود این توسط مدیریت سینمایی حوزه هنری دچار تحریم در سالنهای نمایش شد. با پدرام علیزاده درباره فراز و فرود تولید و اکران دومین تجربه سینماییاش بعد از «آخرین سرقت» گفتوگو کردهایم.
چه اتفاقی شما را از فضای کمدی فیلم «آخرین سرقت» به نسخه سینمایی نمایش تحسین شده «خشکسالی و دروغ» کشاند؟
من عضو سینمای مستقل هستم و با بودجه شخصی خودم فیلم میسازم. «آخرین سرقت» را ساختم تا بتوانم با سرمایه آن فیلمی را که دوست دارم بسازم. اگر چه این فیلم در اکران عمومی موفق هم نبود و من را حدود چهار سال از فیلمسازی دور کرد و دوباره به دستیاری برگشتم. در ابتدا دو نمایشنامه «از تاریکی» و «منطقه آزاد» محمد یعقوبی را که هرگز هم اجرای صحنهای نشدهاند در نظر داشتیم، اما شورای پروانه ساخت با طرح موافقت نکرد. همان زمان با همفکری آقای یعقوبی قرار شد خود ایشان با اقتباس از نمایشنامه «خشکسالی و دروغ» فیلمنامهای را به نگارش درآورد؛ البته دوستان دیگری هم قبل از من برای ساخت این فیلمنامه به آقای یعقوبی مراجعه کرده بودند که به نتیجه نرسیده بودند.
شما چطور اعتماد ایشان را جلب کردید؟
آقای یعقوبی باید پاسخگوی این سؤال باشند. شاید به این دلیل که من فیلمساز مستقل هستم و به هیچ ارگانی هم وابسته نیستم. بههرحال همکاری با ایشان برای من افتخاری است؛ دوری افرادی مثل محمد یعقوبی برای سینمای ایران حیف است حالا چه قرار باشد از کارشان اقتباس شود یا اینکه آثار جدیدی را بنویسند.
گویا برای دریافت پروانه نمایش هم با مشکلات زیادی مواجه شدهاید.
نمایش «خشکسالی و دروغ» دو بار در دولت قبل و یک بار هم در دولت یازدهم اجرا شده بود و نمایشنامه هم 5 بار به چاپ رسیده است. فیلم- تئاتر آن هم با دو تیم بازیگری با مجوز وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی در بازار موجود است. با این تفاسیر تصورمان این بود که برای دریافت مجوز با دردسر چندانی مواجه نشویم البته پروانه ساخت را راحت گرفتیم اما بعد از ساخت فیلم انگار همه پشیمان شدند که چرا مجوز دادهاند. اول که به شکل ناجوانمردانهای از جشنواره حذف شد و در پاسخ به درخواست ما گفتند که اصلاً داوری نشده است. در صورتجلسهای به هیأت داوری اعلام شده بود که به دلیل ممیزی، مصلحت و آرامش جشنواره در مورد «خشکسالی و دروغ» هیچ رأیگیری صورت نگیرد. معمولاً این دست عبارات در مورد فیلمهایی استفاده میشود که رویهای سیاسی دارند یا انتقادهای آنچنانی. خیلی عجیب است. در حالی که قصه ما یک قصه خانوادگی است.
البته این نمایش سال 90 در زمان اجرا هم حدود 10 روزی توقیف شده بود.
بله همه تصورشان این بود که این توقیف به خاطر متن بوده است در حالی که ریشه آن به اتفاقات قبل از اجرای تهران بازمیگردد. گروه نمایش قرار بود به مدت سه شب در شیراز اجرا داشته باشند؛ با وجود بلیتهای فروخته شده در حضور عوامل، وزارت فرهنگ وارشاداسلامی شیراز به خاطر حضور باران کوثری و داستان ممنوعالکاری، مانع اجرا میشود و بنری با این مضمون که «به دلیل حضور نیافتن بازیگران در شهر شیراز نمایش خشکسالی و دروغ لغو شد» در مکان اجرا نصب میکند. گروه هم زیر همین بنر عکس میگیرند اما بعدها انتشار عکس باعث میشود که بعد از سه هفته برای مدتی اجرای نمایش در تهران هم توقیف شود.
مگر فیلم، متفاوت از فیلمنامهای شد که مجوز ساخت گرفته بود؟
ما عین فیلمنامه را اجرا کردیم اما برای دریافت پروانه نمایش حدود 48 اصلاحیه و حذف سه سکانس اصلی (جشن تولد، حضور میترا در خانه آرش، صحبتهای میترا و امید روی تخت) شرط شده بود؛ سکانسهایی که با حذف آن دیگر چیزی باقی نمیماند. حدود 30مورد اعمال شد که برخی اصلاحات کوچکی مثل تغییر جمله و موسیقی و... بود. با وجود این، دریافت پروانه نمایش حدود 7 ماه زمان برد.
یکی از اصلاحیه های مشخص کلمه «بیست وچند» است که با وجود تلاش در صداگذاری باز هم از لیپ سینک (همزمانسازی لب و صدا) مشخص است که دچار ممیزی شده است.
وقتی فیلمنامه را ارائه کردیم اعلام کردند که تمام کلمات رکیک و فحش باید از فیلمنامه حذف شود. ما گفتیم که به هر حال آدمهای این جامعهاند و از همین الفاظ استفاده میکنند. آقای یعقوبی پیشنهاد دادند که طبق تجربه نمایش از کلمه 25 استفاده کنیم. ارشاد خیلی هم استقبال کرد. از 48 مورد اصلاحیه پروانه نمایش اصلاً به این کلمه 25 اشارهای نشده بود اما قبل از اکران، مصاحبهای از آقای یعقوبی در سال 89 به دست آقای ایلبیگی رسیده بود که در آن آقای یعقوبی از کلمه 25 رمز گشایی کرده بود و گفته بود که کلمه 25 اصل 25 قانون اساسی است که به مسأله سانسور میپردازد و میگوید که کسی حق ندارد بدون مجوز دولتی کسی را سانسور بکند. با اینکه گفتیم این سرپوشی بوده برای پوشاندن فحشها اما قبول نکردند و در نهایت کلمه بیست و چند جایگزین شد.
چطور به این ترکیب بازیگران رسیدید؟ حضور بازیگرانِ شناخته شده تئاتر همچون آیدا کیخایی یا علی سرابی در کنار پگاه آهنگرانی و محمدرضا گلزار همخوانی ندارد و منجر به یکدست نبودن بازیها شده است. به عنوان نمونه شیوه بازی سینمایی و کاملاً کنترل شده محمدرضا گلزار در تقابل با بازی بیرونی و پرجلوه آیدا کیخایی قرار میگیرد.
در این مورد که ترکیب ناموزون است با شما موافق نیستم. فیلم را میشد با همین ترکیب بازیگران تئاتر بسازیم اما اینکه در اکران به لحاظ گیشه با چه سرنوشتی مواجه شود جای سؤال بود به هر حال بازگشت سرمایه مهم بود. درعینحال آوردن دو ستاره سینمایی در کنار دو ستاره تئاتری جذاب است. بعضیها هم میگفتند کار کردن با محمدرضا گلزار اذیتت میکند اما دقیقاً برعکس بود و من با یک بازیگر کاملاً منضبط روبهرو بودم. او هم نتیجه اعتماد به من و آقای یعقوبی را گرفت و در این فیلم شاهد یکی از بهترین بازیهای او هستیم؛ البته باید گفت که ایشان بازی خوبی دارد اما شاید انتخابهای خوبی نداشته است و عدهای هم به او حسادت میکنند. بازی آیدا کیخایی هم به اعتقاد من به خاطر نوع کاراکتری است که دارد؛ زن لوسی که بیشازاندازه به شوهرش وابسته است و به خاطر علاقهاش زیادی به او گیر میدهد. علی سرابی نقش آدمی را بازی میکند که تودارو پنهانکار است، به همین دلیل درونیتر بازی میکند و آیدا کیخایی بیرونیتر.
با وجود متن خوب آقای یعقوبی و تسلط ایشان به رفتارهای روانشناسانه شخصیتها اما فضای سرخوشانه فیلم باعث شده است محتوای جسورانه گسست عاطفی و روابط آدمها که در نمایش به آن تأکید شده است در نیاید و تنها حاوی مضمون خیانت باشد.
مخاطب سینما با مخاطب تئاتر متفاوت است و ما هم با مخاطب گستردهتر وعامتری روبهرو هستیم. سعی کردیم به طیف گستردهتر فکر کنیم و تغییرات در متن نیز از این جهت بود. این فضای سرخوشانه که میگویید در تئاتر هم وجود داشت اما شاید در اجرا تفاوت را نشان داده است.
اما این نوع اجرا در خدمت محتوای فیلم نیست؟
ببینید این ماجرا در عین تلخ بودن خندهدار است که دو نفر به خاطر چه مسائل پیش پا افتادهای با هم دعوا میکنند که شاید حتی نتوان اسم آنها را مشکل گذاشت. نمیگویم این فضا عامدانه ایجاد شده است ولی بههرحال به این اتفاق در فیلم فکر کرده بودیم. اجرای تئاتر «خشکسالی و دروغ» را بارها دیدهام و در آنجا هم این فضا وجود دارد اما در نسخه سینمایی فکر نمیکردم همه اینقدر بخندند.
خط زمانی در نمایشنامه به نقطه اتکا یعنی کشمکش پرسوناژها میانجامید اما در فیلم دلیل شکست زمان مشخص نیست. در فیلم چه اشکالی به وجود میآمد اگر با یک روایت خطی طرف بودیم؟
اگر قصه خیلی خطی روایت میشد به پایانبندی بدی میرسیدیم. اگر قرار بود از ابتدا با زندگی میترا و امید شروع کنیم و این زندگی آرامآرام فرو بریزد و در انتها میترا از امید کمک بخواهد، خیلی سریع به پایان میرسیدیم. دو قضیه را مدنظر داشتیم، یکی اینکه امید از میترا میبرد به این دلیل که به زندگی دیگری برای خوشبخت شدن رو میآورد و بعد لازم است که به زندگی گذشته آنها رو بیاوریم تا ببینیم چرا این اتفاق افتاده است و در نهایت پشیمانی امید از اتفاقی که افتاده است. همانطور که در مکالمه آرش و آلا میشنویم که اگر روزی یک روبات اختراع شود که بچهدار شود امید دیگر به تو نیاز ندارد.
اتفاقاً یکی از سؤالهای مرتبط با فیلمنامه مربوط به همین اتفاق است. چطور این دو نفر قبل از انجام آزمایشهای مرسوم از هم جدا شدهاند؟
میترا چون در لاتاری برنده شده است به امریکا سفر میکند و طلاق غیابی میگیرد. این برای خود من هم از ابتدا سؤال بود ولی ازآنجایی که رشته خود آقای یعقوبی حقوق است اشراف کامل به این اتفاق داشتند.
کار بعدیتان قرار است مرتبط به همین فضا باشد یا اینکه بازگشتی است به سینمای تجاری و کمدی؟
بستگی به فروش «خشکسالی و دروغ» دارد. فیلمسازانی چون من که با بودجه شخصی فیلم میسازند، بازگشت سرمایه برایشان مهم است. فیلم ما از جشنواره بازماند و منافع مالی مرتبط را از دست داد. بعد از آن با تحریم حوزه هنری مواجه شدیم. حدود دوماه قبل از اکران که فیلم را تحویل حوزه دادیم نظر موافق شان را اعلام کردند؛ البته بدون سرگروه حتی اجازه اکران در سینما آزادی را هم داشتیم. قرارداد هم بستیم و دو روز قبل از اکران بنرها بر دیوار و سر در این سینما نصب شد اما عصر همان روز تماس گرفتند و اعلام کردند که نظر حوزه تغییر کرده است. تمام تلاشهای من برای یافتن علت این تغییر تصمیم به در بسته خورد. با تحریم حوزه مراکز مهم شهرستانهایی مثل ساری، زنجان، همدان، شهرکرد، ارومیه، تبریز و... همچنین در تهران سینمای مهمی چون «آزادی» را از دست دادهایم که به فروش فیلم لطمه میزند. در تهران میشود گفت که سرریز سینما آزادی به سینماهای دیگر بروند اما در شهرستانها مگر چند سینما وجود دارد؟ از سوی تلویزیون فقط 20 عدد تیزر و زیرنویس به فیلم من تعلق گرفت. مورد جالب دیگر اینکه از کل فروش هر فیلم در سینمای ایران، حدود 14درصد کسر میشود 9 درصد بابت مالیات و 5 درصد بابت عوارض شهرداری بدون اینکه حتی یک بیلبورد در سطح شهر در اختیارمان بگذارد. جالب اینکه سهم ما تا به دستمان برسد کلی زمان میخواهد اما عوارض شهرداری و مالیات فوراً کسر میشود. از همه اینها دردناکتر اینکه مکانی به اسم خانه سینما که ما عضو آن هستیم و هرساله حق عضویت میدهیم وقتی ساخت فیلمی را شروع میکنیم اجازه نمیدهد از عواملی غیر از اعضای خانه سینما بهره بگیریم، تازه حق آن فیلم را هم باید پرداخت کنیم. با همه این تفاسیر توقع داریم وقتی با مشکلی مواجه میشویم به عنوان یک نهاد صنفی حمایت کند. سکوت خانه سینما در برابر تحریمهای حوزه هنری خیلی عجیب است.
گپی با علی سرابی درباره نقش «امید»
برای خدمت به جامعه تئاتر در فیلم بازی کردم
برای نخستین بار پس از انقلاب فیلمی با اقتباس از یک نمایشنامه ایرانی ساخته می شود. «خشکسالی و دروغ» بعد از عزاداران بیل (نمایشنامه موفق غلامحسین ساعدی که تلهتئاتر گاو در سال 1344 توسط جعفر والی بر اساس آن ساخته شد و «گاو» مهرجویی برگردان سینمایی این نمایش است) دومین اثر سینمایی است که از نمایشنامه فارسی به فیلمنامه برگردانده شده است. در این نمایش که با بیش از ١٣٠اجرا در ایران، آلمان، کانادا، سوئد و ترکیه رکورددار بیشترین اجرا است، علی سرابی و آیدا کیخایی جزو بازیگران ثابت بودند که در نسخه سینمایی هم در همین نقش ظاهر شدهاند. با علی سرابی درباره تفاوت بازی در اثر سینمایی و نمایشی «خشکسالی و دروغ» گپی کوتاه زدیم.
بجز عزاداران بیل (گاو) که مربوط به دوران قبل از انقلاب است اثری نداشتهایم که بلافاصله بعد از صحنه نمایش به پرده سینما بیاید. این اتفاق کمسابقه برای شما که هم در نمایش و هم در فیلم ایفاگر نقش اصلی بودید چه تجربیاتی به همراه داشت؟
اصلیترین دلیل من برای پذیرش نقش همین اتفاق یعنی خدمت به جامعه تئاتری است. به عنوان بازیگر حرفهای تئاتر تلاش کردهام در هر اتفاق مثبتی که برای تئاتر میافتد دخیل باشم. حضور در این فیلم علاوه بر نفع شخصی که بازی در نقش اصلی یک کار سینمایی است این فایده را هم داشت که تبلیغی برای تئاتر باشد، چون نخستین اثری است که بعد از انقلاب از صحنه تئاتر به سینما آمده است و بار فرهنگی یا روشنفکری روی کار خواهد آورد.خوشحالم که گروه سینمایی مرا انتخاب کرد. در طول فیلمبرداری یا زمان بحث روی متن همه واقف بودیم که با یکی از متون درخشان ادبیات نمایشی ایران سروکار داریم که امتحان خودش را در قالب تئاتر، چندینبار پس داده است. این مسأله نیمی از راه را برای گروه طی میکرد چرا که تماشاگر بسیاری داشت و اشتیاق دیدنش بر پرده سینما در تماشاگران تئاتر وجود داشت الباقی هم مربوط به ساخت میشد که گروه هم و غماش را گذاشت که اثر قابل قبولی از آب دربیاید.
تمام این معیارهایی که شما به عنوان اتفاق مثبتی برای فیلم ارزیابی میکنید ممکن بود تأثیر معکوس هم داشته باشد. اطلاع از داستان، مقایسه این کار با نمایش و حتی اینکه گروه سینمایی بتواند موفقیت این نمایش را تجربه کند و... اینها ترس و دلهره در شما ایجاد نمیکرد؟
چرا، بشدت. به هرحال من با سینما بیگانه نیستم؛ چندین نقش کوتاه بازی کردهام، برای دو کار بلند معروف سینمایی (دهلیز و ملبورن) بازیگردانی کردهام، طراحی بازیگری و کستینگ کردم و... در واقع با این جریان بیگانه نبودم و تلاش کردم بازیام را اصلاح و متناسب با مدیوم سینما کنم. فکر میکنم تا حدودی هم موفق شدهام؛ با وجود این میدانستم فیلمنامه که کار موفقی است و از یکی از متون ادبیات نمایشی موفق نوشته شده است جای خود دارد اما تبدیل آن به اثر سینمایی دلهرهآور است چون یک مقدار برداشت نادرست از متن یا روایت غیرحرفهای از گروه ممکن بود متن را زیر سؤال ببرد. اگرچه به شخصه نسخه تئاتری را بیشتر میپسندم تا اثر سینمایی آن را. نسخه سینمایی اثر قابل دفاعی است حرف برای گفتن دارد و فیلم خوبی است اما این فیلم خوب این قابلیت را داشت که تبدیل به اثری ماندگار درسینما شود؛الان صرفاً فیلم قابل دفاعی است.
همانطور که این نقد را با آقای علیزاده در میان گذاشتیم برخلاف اینکه در بخش نمایش گسست عاطفی و ارتباطی آدمها خوب از کار درآمده است اما در فیلم به خاطر فضای سرخوشانه برخی اوقات تبدیل به کمدی میشود و کمتر این محتوا دیده میشود.
انتقادی که من هم به فیلم وارد میدانم و به همین خاطر میگویم که نسخه تئاتری را بیشتر میپسندم. در نسخه تئاتر تماشاگر لابهلای کار میخندد، قهقهه میزند و لذت میبرد ولی هرگز این خنده تبدیل به یک کار کمیک با رویه طنز و تجاری نشد اما در سینما چرا. در بخشهایی از کار حتی دو سوم فیلم آدم احساس میکند که با فیلمی سرخوشانه و طناز روبهرو است اما در یک سوم پایانی رویه کار عوض میشود و با یک کار جدی مواجه هستیم.
گفتید که تلاش کردید با توجه به تجربیات سینمایی از نوع بازی در تئاتر فاصله بگیرید با وجود این نقدهایی وجود دارد مبنیبر اینکه شما در تئاتر عامدانه و آگاهانه با لحنی یکنواخت بر ملالآوری خرده دعواهای زن و شوهری تأکید کردهاید اما تکرار همان لحن و زبان بدن باعث دلزدگی میشود.
احتیاجی نیست که محور اصلی کاراکتر یعنی بیان، رفتار و برخورد کاراکتر با مسائل تغییر کند. فرق نمیکند مدیوم سینماست یا تئاتر فقط مسألهای که باید اصلاح شود این است که دیگر قاب درشت صحنهای وجود ندارد و ما با قاب کوچک سینما روبهرو هستیم. باید بازی را به نسبت مدیوم سینما تغییر بدهید نه اینکه کلیت نقش را عوض کنید.
گپی با پگاه آهنگرانی درباره نقش «آلا»
حضوری که سهل بود و ممتنع
«آلا» در «خشکسالی و دروغ» یکی از چهار شخصیت اصلی داستان است که با دروغ و پنهانکاری سببساز زوال و از هم پاشیدگی یک خانواده میشود. نقش «آلا» را که پیش از این در اجراهای مختلف توسط رؤیا دعوتی، باران کوثری و سحر دولتشاهی اجرا شده بود این بار نسخه سینمایی اش را پگاه آهنگرانی بازی می کند. با او که این روزها در «سارا و آیدا» به کارگردانی مازیار میری مشغول است درباره نقش «آلا» صحبت کردیم و پگاه آهنگرانی با صداقتی کمیاب پاسخ ما را داد.
چه ویژگیهایی شما را ترغیب کرد تا نقش آلا را در «خشکسالی و دروغ» قبول کنید.
نکته چالشبرانگیز برای من هنگام خواندن فیلمنامه (قبل از اینکه فیلمنامه را بخوانم نمایش را ندیده بودم) این بود که جنسی از بازی را میطلبید که قدری با دیگر فیلمها فرق داشت؛ یعنی نه بازی رئال بود و نه نمایشی. در واقع یک فاصلهگذاری داشت که شبیه بقیه فیلمهایی که کار کردم نبود. از روز اول که فیلمنامه را خواندم این شاخصهها و روح کلی تئاتر در متن و نقش دیده میشد. بعد هم که با آقای یعقوبی و آقای علیزاده صحبت کردیم قرار شد این جنس بازی لحاظ شود؛ اینکه بازیگرها نه خیلی قاطی نقش شوند و رئال و باورپذیر باشند و نه خیلی نمایشی. حد وسط این دو که به نوبه خود برای من جالب بود.
قبل از شما این نقش توسط سه بازیگر در صحنه اجرا شده بود شما تصمیم نگرفتید که بازی آنها را در فیلمتئاترهایی که در بازار موجود است ببینید و از آن کمک بگیرید. یا اینکه همین عامل باعث نشد که این نگرانی به وجود بیاید که بازی شما با دیگر بازیگران نقش «آلا» مقایسه شود؟
نه واقعاً گیر ذهنی من چنین چیزی نبود و حتی لزومی نمیدیدم که مرور کنم و ببینم آنها چطور بازی کردهاند و من جور دیگری بازی کنم. من یک برداشتی از فیلمنامه و نقش آلا داشتم که خودم باید بازی میکردم. اگر چه اواسط فیلم بود که فیلم تئاتر «خشکسالی و دروغ» را دیدم اما اصلاً در ذهنم چنین چیزی نبود که مقایسه ایجاد کند یا هر اتفاق دیگری، چون مدیوم سینما چیز دیگری است و قاب صحنه تئاتر هم یک چیز دیگر که باید لحن و زبان بدن و... در کل نوع بازی دیگری ارائه کنی.
«خشکسالی و دروغ» هم در فیلمنامه و هم در نمایشنامه مبتنی بر گفتوگوهای ضربتی است و دیالوگهای بلند دارد. چقدر قبل از بازی این فرصت برای شما ایجاد شد تا با گروهی که نیمه آن تئاتری است و در چندین تجربه طولانیمدت این کار را اجرا کردهاند هماهنگ شوید.
قبل از آغاز فیلمبرداری تمرین کردیم و جلسات دورخوانی هم داشتیم اما ویژگی که این فیلمنامه داشت این بود که برعکس خیلی از فیلمها که دیالوگ را مال خودت میکنی و چیزهایی به آن اضافه میکنی اصلاً این متن چنین جایی نداشت که حتی بخواهی دیالوگ را پس و پیش بگویی، چرا که ریتم و شمایل کار به هم میریخت. آقای یعقوبی هم سر همه صحنهها حضور داشتند و بدرستی اصرار داشتند که متن هیچ تغییری نکند. واقعاً هم خواسته درست و بحقی بود برای اینکه ما نمیتوانستیم چیزی را جایگزین کنیم چون که شکل کلی کار به هم میریخت و همین ویژگی کار را سخت میکرد؛ از آن سهل و ممتنعهایی که آدم اولش فکر میکند راحت است و بعد میبیند که کار سختی است! واقعاً سخت بود. همه دیالوگها در عین سادگی ثقیل هم هست و به خاطر همین عادی گفتن آن یک مقداری سخت بود.
فیلم دیالوگ محور است و این مسأله ایجاب میکند که نوع خاص بازی دیگری از شما ببینیم. شما اگر چه کوشیدهاید که مطابق با استانداردها و معیارهای سینمایی شخصیتی باورپذیر از این نقش ارائه بدهید اما نوع دیالوگ گویی برخی شخصیتها نمایشی و غیرقابل باور به نظر میرسد و این تعادل و یکدستی بازیها را بر هم زده است.
بخش زیادی از بازی من با محمد رضا گلزار بود که بشدت بازی کنترلشدهای داشت و واقعاً برایش زحمت میکشید و تمرین میکرد. این تلاش او برای من قابل احترام و حتی تعجببرانگیز بود. شاید برخی از یک سوپراستار توقع این حجم وسواس را نداشته باشند.
البته حضور شما تنها معطوف به جلوی دوربین نبوده است گویا بارها برای صداگذاری مجبور شدهاید حتی در مراحل فنی گروه را همراهی کنید.
تعداد اصلاحیههای این فیلم خیلی زیاد بود. فکر میکنم بیشترین فیلمی که سر صداگذاری رفتم و دیالوگها را تغییر دادم و چیز دیگری گفتم این فیلم بود.
اگر نکتهای باقی است بفرمایید؟
پدرام علیزاده و محمد یعقوبی خیلی برای این فیلم زحمت کشیدند خوشحالم که اکران شد و پشت درهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نماند.
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست