0

دزد

 
mty1378
mty1378
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1394 
تعداد پست ها : 7386
محل سکونت : اصفهان

دزد
دوشنبه 10 آبان 1395  11:09 AM

دزد

 

از دزد می ترسید. می ترسید مبادادزد به خانه اش بزند.می ترسید همه سرمایه و دارایی اش را

یک شبه به تاراج ببرند.برای همین در خانه دزدگیر نصب کرده بودبا در های آهنی و قفل های

ضد سرقت.هیچ دزدی جرات نداشت به خانه او قدم بگذارد… .

اما آن شب دزد به سراغش آمدو همه دارایی اش را برد. تا صبح نشده همه اهل محل داستان

فرار پسر غریبه با دخترش را می دانستند.

دخترم,ای همه هستی من…

تو یکی گوهر تابنده بی مانندی,

خویش را خوار مبین,

ای سراپا الماس… ازحرامی بهراس…

قیمت خود مشکن…قدر خود را بشناس…

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها