0

آغاز دومین مرحله عملیات بیت المقدس - بخش دوم

 
shirdel2
shirdel2
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1393 
تعداد پست ها : 5535
محل سکونت : یزد

آغاز دومین مرحله عملیات بیت المقدس - بخش دوم

عکس بنده در کنار رودخانه کرخه  و کنار پلی که بر روی رودخانه برای عبور توسط رزمندگان نصب گردید

بنام خدا

ادامه خاطرات مرحله دوم عملیات بیت المقدس ...

همانگونه که در بخش قبلی گفتم مرحله دوم عملیات از ساعت 22.30 روز 1394/02/16 آغاز گردید و گردان ما (گردان بلال) در این مرحله زیر نظر گردان فتح همراه با گردان های دیگر و در محور میانی به سمت مرزهای بین المللی حرکت کرد.عنایت خداوند بگونه ای به کمک ما آمده بود که هوا تقریبا تاریک بود و این از لطف خدا بود که حرکت ما که در یک دشت صاف باید پیشروی به سمت دشمن را انجام میدادیم، را دشمن نبیند و نتواند مسیر حرکت را شناسائی و زیر آتش بگیرد. اما چونکه دشمن مجهز به وسائل پیشرفته بود و احساس خطر هم کرده بود مرتب منور ( یک نوع گلوله های مخصوص که بعد از پرتاب شدن در هوا بصورت فانوس روشن می شد و با چتر مخصوص تا رسیدن به زمین تمام محوطه را روشن میکرد) میزد و دشت را مانند روز روشن میکرد، ولی رزمندگان اسلام نگران هیچیک از این موارد نبودند و با دیدن منور درازکش روی زمین خوابیده و پس از خاموش شدن بلافاصله به سمت هدف پیش میرفتند و قرار بود تا نزدیک شدن به سنگرهای دشمن تیراندازی نکنند که دشمن خیلی در جریان حمله قرار نگیرد.زمان نزدیک شدن به سنگرهای دشمن که و آغاز تیراندازی دشمن بعثی با چشمان بسته و بدون اینکه رزمندگان ما را ببیند فقط آتش بازی راه انداخته بود و تقریبا گردان ما مجبور شد زمین گیر شود تا ببینیم محل دقیق تیراندازی کجاست؟ خدا میداند که چه به ما گذشت چون اتفاقی تعدادی از رزمندگان مورد اصابت گلوله های دشمن قرار میگرفتند و ما کاری از دستمان ساخته نبود و تنها کلاه خود را بعنوان سپر جلو سر و صورتمان گرفته بودیم که گلوله های مستقیم به سر و صورتمان نخورد . در همین حال با چند نفر از همرزمان که در کنارم بودند تصمیم گرفتیم چند نفر از قسمت وسط شروع به تیراندازی کنند تا دشمن مشغول شود و چند نفر از سمت چپ و چند نفر از سمت راست سنگرهای مقابل را دور بزنند و از کنار سنگر و یا پشت سنگر نارنجک های خود را داخل سنگرها انداخته و آتش آنها را خاموش کند. همانگونه که روی زمین درازکش بودم گلوله ها را که از مقابل چشمان من عبور میکردند را میدیدم و گرمای آن را احساس میکردم. خوشبختانه خیلی زودتر از آنچه تصور میکردیم همرزمان ما خود را به سنگرهای محل استقرار تیربار های دشمن رسیدند و با انداختن نارنجک بداخل آنها و بعد هم با تیراندازی در مقابل درب سنگرها و بسمت داخل سنگرها چندین مزدور عراقی را به هلاکت رسانده و آتش دشمن را خاموش کردند و بمحض خاموش شدن تیربارها ما که در وسط و روبروی سنگرها بودیم هم به سمت سنگرها حرکت کردیم و خودمان را به سنگرها رساندیم و پس از پاکسازی سنگرها ( البته در یک قسمت نزدیک بود حتی دوستان همرزم خودمان را که بسرعت در حال پیشروی بودند به خیال اینکه دشمن بعثی هستند و در حال فرار می باشند مورد هدف قرار بدهیم که با عنایت خدا و درایت دوطرف موضوع به خیر گذشت و با علاماتی که آنها دادند متوجه شدیم که دوستان خودمان هستند ) به سمت جلو  و اهداف تعیین شده حرکت کردیم.(لازمست توضیح بدهم که سنگرهای دشمن بعثی بگونه ای ساخته شده بود که علاوه بر دیوارهای بلند که با گونی های شن و در چند ردیف دیوار کشی شده بود از قسمت سقف هم با الوار های کلفت که اکثرا از الوارهای خط آهن خودمان بود پوشانده شده بود و مثل سنگرهای ما نبود که فقط دیوار داشته باشد و بس.)بی سیم چی گردان سریع اطلاع داد که بقیه گردان ها و قرارگاه ها هم پس از تصرف اولین خاکریزهای دشمن به سمت اهداف یعنی مرزها در حرکتند ، لذا به همرزمانی که در قسمت ما بودند فرمان پیشروی دادیم و با سرعت  به سمت  مرز حرکت کردیم . جالبست که بگویم نیروهای دشمن بعثی که تاب مقاومت در برابر حملات ما را نداشتند تعدادی تسلیم شدند و تعداد زیادی هم فرار را بر ماندن ترجیح داده بودند و فرار کرده بودند و لذا ما دیگر مانعی در سر راه خود نداشتیم و بیاد دارم که زمانیکه به مرزهای کشور رسیدیم (البته با توجه به مسافتی که طبق دستور باید طی میکردیم و طی کرده بودیم) دیگر نمی توانستیم جلو رزمندگان خودمان را بگیریم و آنها همچنان پیش میرفتند ، در حالیکه فرمانده هان که در قرارگاه کربلا که مرکز کنترل عملیات بود، مستقر بودند زمانیکه متوجه شدند ما به اهداف رسیدیم دائما تکرار میکردند که پیشروی را متوقف کنید و داخل خاک عراق نروید چون هر لحظه ممکن هست دشمن با نیروئی تازه نفس که کم هم نداشت اقدام به زدن تک یعنی اقدام به حمله برای جلوگیری از پیشرفت رزمندگان ما کند. هوا داشت روشن می شد که متوجه شدیم چند کیلومتری داخل خاک عراق پیشروی کرده ایم و لذا سریعا با هماهنگی قرارگاه عقب نشینی را شروع کردیم و در همین زمان بود که دشمن زخمی شده اقدام به زدن تک کرد و متاسفانه بدلیل اینکه بقیه قرارگاه های عمل کننده را در اطراف یعنی در چپ و راست نداشتیم متحمل تلفات و مجروحان قابل توجهی شدیم اما بهر بدبختی بود خودمان را به خطوط دفاعی خودی رساندیم  و با دفاع جانانه ای که کردیم اجازه نزدیک شدن به دشمن را ندادیم و با ساخت سنگرهای مناسب در روی خطوط مرزی مستقر شدیم .

دشمن با مشاهده جهت پیشروی نیروهای ایران به طرف مرز، لشکر های 5 و 6 خود را به عقب کشاند. به نظر می رسید این عقب نشینی با دو هدف انجام شده باشد: یکی جلوگیری از محاصره و انهدام این لشکرها، و دیگری تقویت هر چه بیشتر خطوط پدافندی بصره و خرمشهر.
در پی این عقب نشینی که از ساعات اولیه روز 18/2/1361 آغاز شده بود، نیروهای قرارگاه قدس ضمن تعقیب نیروهای دشمن، تعدادی از آن ها را که از قافله عقب مانده بودند، به اسارت خود درآوردند و در نتیجه جاده اهوازخرمشهر (تا انتهای جنوب منطقه ای که توسط قرارگاه نصر به عنوان سرپل تصرف شده بود) و نیز مناطقی همچون جفیر، پادگان حمید و هویزه آزاد شدند.

عکس یکی از فرماندهان عراقی که توسط همرزمان ما در مرحله دوم عملیات دستگیر شد

http://rasekhoon.net/forum/thread/1043885/page1/ - خاطرات عملیات بیت المقدس

http://rasekhoon.net/forum/thread/1044666/page1/ - خاطرات دوران دفاع مقدس بخش دوم

http://rasekhoon.net/forum/thread/1044727/page1/ - خاطرات دوران دفاع مقدس بخش سوم

http://rasekhoon.net/forum/thread/1046177/page1/ -  خاطرات دوران دفاع مقدس بخش چهادم  

http://rasekhoon.net/forum/thread/1046486/page1/ - خاطرات دوران دفاع مقدس بخش پنجم

 

 

جمعه 18 اردیبهشت 1394  12:16 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014 ravabet_rasekhoon
دسترسی سریع به انجمن ها