0

اسامی شهدای اطلاعات و عملیات لشگر 7 ولی عصر

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

اسامی شهدای اطلاعات و عملیات لشگر 7 ولی عصر


 شهيد محمد برنا

 

 محمد برنا

خاطره اي از برادر شهيد محمد برنا

 برادر شهيد محمد برنا هنگامي كه در جبهة نبردحق عليه باطل حضور داشتند چند شبي بود كه دوستان و همرزمش متوجه غيبت او بودند ، در يك نيمه شب براي پيدا كردن او به جستجو مي پردازند ، بعد از مدتي جستجو يكي از برادران همرزمش او را در يك محل خلوتي در حال رازو نياز با پروردگار و خالق و معبود خويش و نماز شب خواندن مي يابد و او را در گرريستن و طلب مغفرت از معبود غفار خويش ميبند .

آري مردان خدا را هر فرصتي براي نزديك شدن به خداوند و پرورندان روح بلند خويش كمال استفاده را ميبرند تا روح بلند خود را بلندتر و مقام عالي خويش را در نزد پروردگار متعالي نمايند .. ومحمد برنا يكي از اين مردان و پاك باختگان ، راه خدا مي باشد كه اينچنين و در اين موقع حساس از اوقات خواب و استراحت خود براي نزديك شدن به معبود و معشوق خويش استفاده مي‏كند.

يكي از دوستان نزديكش چنيني تعريف مي‏كند :

در ايام ماه مبارك رمضان و چند روز قبل از عمليات ظفرمندانه رمضان برادر شهيد محمد برنا براي دو روز به شهر آمده بود اين دو روز را روزه گرفته بود و در چنين حالي به من (دو شهيد) گفتند كه از اينكه نمي توانم در جبهه روزه بگيرم خيلي ناراحتم كاش در جبهه هم مي شد روزه گرفت . اين سخني است كه برادر شهيدمان در حالي كه در جبهه با باطل مي‏جنگيد از ته قلبش بيرون مي آيد واينچنين اظهار ناراحتي مي كند . و اين ناراحتي برادر شهيدمان تنها نيست ، بلكه ناراحتي دروني تمام شهيدان و رزمندگان اسلام بوده و هست و آرزو ميكند تا بتوانند در حين جهاد اصغر (جهاد با كفار ) جهاد با نفس(روزه) نيز داشته باشند . برادر شهيدمان هنگامي كه براي ديدن خانواده و اقوام و دوستان به شهر مي آمد روزهاي دوشنبه و پنجشنبه راحتي المقدور روزه مي گرفت و اين نشانگر شدت توجه وي به خودسازي و علاقه به رهبر خود امام خميني (ره) انجام فرامينش در جهت خودسازي دروني مي باشد .

محمد برنا و علي پورانوري

از راست به چپ: شهيد محمد برنا و شهيد علي پورانوري

 

محمد برنا و محمد بغياز

شهيد محمد برنا و مرحوم محمد بغياز

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

جمعه 8 اردیبهشت 1391  1:07 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:اسامی شهدای اطلاعات و عملیات لشگر 7 ولی عصر

  شهيد حاج عبدالكريم پور محمد حسين 

 

 

 

 

پورمحمدحسين

پورمحمدحسين

 

زارع و پورمحمدحسين

علي زارع و شهيد پورمحمد حسين

 

پورمحمدحسين

 

پورمحمدحسين و فرج الهي

شهيدان پورمحمدحسين و فرج الهي

 

وصيتنامة برادر شهيد حاج عبدالكريم پور محمد حسين

اللهم اياك نعبد و اياك نستعين

خدايا تنها ترا مي پرستم و از تو كمك مي خواهم

شهادت مي دهم كه خداوند يكتاست و حضرت محمد(ص) رسول و فرستادة اوست و علي (ع)و 11 فرزند و او امام ما هستند و ولي خدا هستند .

اللهم  اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد

خدايا زندگي مرا مانند زندگي محمد و آل محمد (ص) بگردانو مرگ مرا مانند مرگ محمد و آل محمد قرار ده.

چند جمله اي به عنوان وصيت يا خواهش يا تشكر بخانواده و برادران و خواهراهايم چند جمله اي را كه مي خواهم بر روي ورق بياورم و به عنوان وصيت بخاطر اين است كه ما در قبال اسلام و خدا و در برابر مردم مسئول هستيم و براي اينكه ايده و هدف ما از راهي كه انتخاب كرده ايم چه هست مجبور به نوشتن هستيم تا فرداي روزگار هدف ما را از اين راه مقدس به طريق ديگر توجيه نكنند چيز ديگري را به خود خانواده و مردم بدهند.

اولاً ما در برابر جنگي كه به كشور اسلامي تحميل شده است مسئول هستيم و بايد تا آنجا كه در توان داريم در راه پيروزي اين جنگ كوشش كنيم.معمولاً انسانها(افراد مسلمان) وقتي مرثيه ايي از مولاي حسين(ع) ميفهمند هميشه ناراحت از اين هستند كه چرا ما در ركاب مولايمان نبوديم تا در راهي كه داشته شمشير بزنيم ولي در اين موقعيت حساس كه جنگ ما هم يك جنگي است همانند جنگ مولايمان حسين(ع) به هر توصيفي كه شده است خودمان را از جنگ دور نگه مي داريم يك نفر به خاطر اينكه مادرم فلان است نمي آيد ديگري مي گويد درس دارم و نمي آيم. آن يكي به دليل اينكه پدرم ناتوان است و نمي آيد معلوم نيست كه كي بايد بيايد و اسلام را ياري دهد. به خدا قسم اگرجنگي كه در پيش داريم به سود دشمن تمام شود نه دانشگاهي باقي مي ماند نه حوزة علميه اي و نه هزاران دليل ديگري كه مي تراشند .برادران شما را به خون به ناحق ريخته امام حسين(ع) قسم دهم بيايد اين جنگ را با ياري خداوند تعالي تمام كنيد و يك در خواست هم از خانواده ها دارم و اينكه به فرزندان خود اجازه رفتن به جبهه را بدهند و باعث افتخاري براي خويش بشوند.اي مادر واي همسر ها و اي پدر ها آيا فرداي قيامت رويمان است در پيش روي زهراء(س)بايستيم و در موقعي كه پرسد چرا راه حسين (ع)را ادامه نداديد جوابي بدهيم آيا وضعيت ما خيلي بدتر از مولايمان است. موقعيت امام حسين(ع) در صحراي كربلا طوري بود كه موقعي كه بار آخر سوار بر اسب شد و به سوي ميدان كار زار رفت مي دانست كه ديگر بر نمي گردد و همه خانوادة خود را از خواهر تا بچه ها تا يتيمان را همانجا ،گذاشت و به ميدان رفت ومي دانست كه بعد از شهادتش خانواده اش به دست دشمن اسير مي شوند ولي رفت و همة خانواده اش از زن گرفته تا بچه ها به اسارت رفتند و مسئلهاي كه مهم بود تكليف امام بود كه تكليف داشت جنگ كند و شهيد هم شد و به تعدير الهي خانواده اش هم به اسارت رفتند .پس بياييد و رو سفيد به سوي دار آخرت برويم و فرداي قيامت رو سفيد در برابر مولايمان باشيم و شما مادر ها رو سفيد در برابر زهراء(س)بايستيد و شما پدر ها روسفيد در برابر پيامبر (ص) بايستيد و افتخار كنيد كه فرزندي در راه خدا داده ايد و نداي مولايت را لبيك گفته ايد.

مسئلة دوم در رابطه با خواهرهايمان است . باز هم طبق وصيت همة شهداء مي خواهم در رابطه با حجاب تو اي خواهر صحبت كنم خواهرم در زماني كه جاسوس هاي انگليس در تمام كشورهاي اسلامي براي جاسوسي رفته بودند و مي خواستند راه كارهايي براي نابودي دين در مسلمانها پيدا كنند در خاتمه به اين رسيده بودند كه تنها روش كه موفق است مي تواند مسلمانها را به نابودي بكشند نشرفحشا است و نشر بي حجابي است و نمونة آن يا در چند سال پيش يعني قبل از انقلاب مي توانيم ذكر كنيم كه در ايران طوري كردند كه قابل گفتن نيست و ريشه هايش هنوز از 6 سال كه از انقلاب مي گذرد در كشورمان است و تنها راه چاره اي كه براي از بين بردن ين بي حجابي وجود دارد اين است كه شما خواهرها مواظب خودتان باشيد و بوسيلة رفتارتان و بوسيلة حجابتان درس به آنها بدهيد و بوسيلة حجابي كه رعايت مي كنيد از خون برادران شهيدتان پاسداري كنيد و راه آنها را هر چه محكمتر كنيد .آري خواهرم اگر ما در جبهه ها جنگ مي كنيم و فرصت نمي كنيم كه در شهر ها به وضعيت داخلي برسيم ولي از شما خواهش مي كنيم كه با عمل خودتان ما را رو سفيد كنيد و اسلام را ياري كنيد و به اين وسيله از جبهه ها پشتيباني كنيد حرف زياد است ولي افسوس كه من نه توان نوشتن را دارم و نه قلم و كاغذ توان كشتن آن را فقط اين را بگويم كه خواهرم هر چه بيشتر رويت را تنگ بگيري به اسلام و قرآن بيشتر عمل كرده اي و ما را هم هر چه بيشتر خوشحال كرده اي وفرداي قيامت روسفيد در برابر زينب خواهيد ايستاد و در يك صف بسوي بهشت خواهيد رفت .

مسئلة سوم خواهرهايم چرا موقعي كه برادران براي عروسي به خانه هايتان مي آيند قبول نمي كنيد به خدا قسم تا يك جوان احساس نكند كه نياز به عروسي كردن دارد براي اين كار اقدام نمي كند و آن موقع اگر فبول نكني از آن لحظه به بعد هر گناهي بكند به گردن شما خواهد بود خواهرم در زمان پيامبر كساني بوده اند كه بعد از شب اول عروسي به جنگ رفته اند و شهيد شده اند و افتخار همسرهايشان بوده اند ولي متأسفانه در زمان ما رسم شده است كه وقتي يكي از برادران كه در جبهه كار مي كند براي دختري مي رود و اين جواب را مي شنود كه عمر شما بيش از شش ماه نيست زن براي چه مي خواهي و با كمال پر رويي و بي شرمي جواب رد به آنها مي دهند نمي دانم آن پدر و مادر در قيامت مي خواهند جواب حضرت فاطمه (س)و پيامبر (ص)را چه دهند آيا اصلاً رويشان مي شود جلوي آنها بايستند .بيشتر در اين مورد صحبت نمي كنم ولي هر يك از اين برادران كه مي آيند و جواب رد مي گيرند و بعداً به شهادت مي رسند و عروسي نكرده اند فرداي قيامت جلوي شما را مي گيرند و از اين بابت جواب مي خواهند مگر پيامبر نگفته است نگاه كنيد اگر فردي با ايمان بود دخترتان را به او بدهيد و بهانة پول و غيره را نگيريد.

تذكر به برادران ،به تمام برادران كه در شهرها هستند وصيت مي كنم هر وقت جبهه ها احتياج به نيرو داشتند بر آنها لازم است طبق فتواي امام كه بياييد تا موقعي كه فرماندهان بگويند كه كافي است و آن وقت ديگر بر كسي واجب نيست بيايد ،به جبهه بياييد .و انشاء الله به ياري خداوند و بوسيلة برادران هر چه زودتر جنگ به سود مسلمانهاي ايران به اتمام برسد و شر اسرائيل و آمريكا و شوروي از بن چيده شود.

 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

جمعه 8 اردیبهشت 1391  1:09 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:اسامی شهدای اطلاعات و عملیات لشگر 7 ولی عصر

 شهيد سيد مصطفي حبيب پور





حبيب پور

وصيت نامة دانشجوي شهيد سيد مصطفي حبيب پور

حضرت علي (ع):التوبه ندم بالقلب واستغفار باللسان و ترك بالجوارح واضمار الايعود.

 

بنام آنكه عرفه را وسيلة تقرب قرار داد.بر امام حسين(ع) در روز عرفه چه گذشت؟او خداوند را با چشمان پر آب ،قلبي پرزعشق و دلي خون خواند ،قلب خون بود از مصائب ،ولي راضي بود به رضاي او ،اي كه خاك بر سر آن كساني مي بايد مي شد كه كربلا را بر حج ترجيح ندادند ،وقتي انسان بايد به جهاد برود و اسلام در خطر باشد در حال عبادت يا در حال شراب هيچ كدام با هم فرقي ندارند.

اي به فداي دل خونت يا حسين(ع) ،اي به قربان آن اشكهايت يا ابا عبدالله الحسين،اي بميرم براي كودكان تشنه ات ،اي خدا بحق ابا عبدالله الحسين(ع)ما را از ياران آن حضرت قرار ده ،مرا ببخش ،ما را عاقبت به خير بگردان و شهيدمان بميران.(الهي آمين)

بسم الله الرحمن الرحيم

لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحسبون

هرگز به نيكي نميرسيد تا از بهترين چيزهايتان انفاق كنيد(قرآن كريم)

برادران و خواهران شما راوصيت مي كنم كه اگر شده حتي يك ساعت هم آزاد فكر كنيد و فذاورده هاي انقلاب را بررسي كنيد تا بفهميد كه اسلام زنده تر شده يا نه ،عزيزان ،شما راسفارش مي كنم كه قدر اين بسيجي هاي مخلص را بدانيد چون من خودم مدتهاي زيادي با آنها بوده ام و اشخاصي را در آنها يافتم كه شايد در صدر اسلام هم نمونه شان خيلي كم است .اصلاً مگر ميشود كه شخصي از جان خود براي اسلام عزيز بگذرد ولي خالص نباشد.

 

اي كسانيكه تا حالا اين مظلومان بسيج را نشناخته ايد سعي كنيد با عدالت به اين برادران نظر كنيد چون آنوقت است كه خواهيد فهميد چقدر با اين سن كمشان خود را براي خدا ساخته اند .اي پدرو مادرها ،مقداري با اين فرزندان مسجد خالصانه صحبت كنيد تا بفهميد كه چه گوهرهاي گرانبهايي نزدتان وجود دارد كه تا حالا قدر آنها را ندانسته ايد (اي به فداي سجده هاي ابوذر وار اين بسيجي ها)

اي برادراني كه تا حالا به جبهه نيامده ايد حتماً خود را در جبهه اگر شده براي چند روز آماده و حاضر كنيد تا در يابيد كه درچه زماني قرارگرفته ايد و از چه نعمت بزرگي بي نصيب بوده ايد .

جبهه، معبد عاشقان حسين(ع) ، جبهه ، دانشگاه دانشجويان لقاء الله ، جبهه مكان جهاد اكبر و جهاد اصغر ، جبهه منزل جويندگان طريق شهادت و جبهه منزلگاه شيفتگان خدمت به اسلام است.

اي كسيكه اكنون اين قسمت را مي شنوي ،گوش جان بسپار ،درنگ مكن چونكه ميخواهم بگويم پيرو واقعي امام باش پيروي ولايتش را بر خود واجب كن و با مال و جان و همه چيز بخاطر خدا از امام عزيز دفاع كن.

ميخواهم بگويم خيلي ها به خدا رسيدند ولي ما عقب مانديم خيلي ها براي او سوختند ولي ما در نعمتهاي خدا غرق بوديم و اصلاً هدف از آمدن و رفتن را نميدانستيم .انشاء الله خداوند ما را ببخشد و پرده بر گناهانمان بكشد چه گناهاني كه از روي ناداني و چه گناهاني كه از روي سر كشي بود.

اي كسانيكه در مساجد حاضر نميشويد هر طور كه شده لا اقل در نمازهاي جماعت حاضر شويد ،اگر براي انقلاب و اسلام دلتان نميسوزد حداقل براي خودتان در فرداي قيامت توشه اي فراهم كنيد .برويد و بخوانيد تا بدانيد كه نماز جماعت چقدر ثواب و اجر دارد .عزيزان شما را به خدا اين مساجد را خالي نكنيد مساجد انسان را از گناه و خطا دور مي سازد نماز اول وقت را از دست ندهيد .تقوي را سر لوحة گفتار و كردار خود قرار دهيد.

برادران ،خواهران فرزندانتان را مواظب باشيد آنها را مكتبي پرورش دهيد از كودكي بر طبق موازين اسلامي آنها را بزرگ كنيد اين را بدانيد اگر صالح وصالحه شدند بهد از مرگتان نيز ثواب و حسنه بر شما نوشته ميشود و اگر خداي نخواسته چنين نشدند .براي شما در فرداي قيامت ايجاد اشكال ميكنند .از همان اوائل زندگي شان آنها را با مساجد و نماز و ائمه معصومين آشنا سازيد و آنان را روانة مساجد كنيد.اقوام و اهل فاميل از شما تقاضادارم كه اگر خطا و اشتباهي از من ديده ايد مرا ببخشيد و من هم از شما ميخواهم كه پيرو امام باشيد و از اسلام و روحانيت پشتيباني كنيد و قدر انقلاب را بدانيد.

خطاب به مسئولين مساجد و برادران جلسات قرائت قرآن ،برادران سعي كنيد هر چه بيشتر برادران ديگري را كه در جلسات نيستند به مساجد بياوريد و همه با هم از قرآن رهنمود بگيريد هر طور شده جلسات را حفظ كنيد حساب شده و با برنامه كار كنيد تا برادران را بخاطر خدا جذب كنيد.

و به خانواده ام بايد عرض كنم كه از شما تقاضاي عفو وبخشش دارم بخاطر زحمات و رنج هائي كه به شما داده ام و جداً آرزوي بخشش از شما را مي نمايم چون خود بهتر ميدانم كه فرزند خوبي برايتان نبوده ام ولي از شما پدر و مادر مخصوصاً تقاضا دارم كه براي آمرزش گناهانم دعا كنيد كه به دعاي شما اميد ها دارم و اين را از خدا طلب كنيد كه خداوند مرادر صف شهداي راهش قرار دهد .ولي اين را به شما بگويم كه همچنان برادران ديگر را هم خودم انتخاب كرده ام و براي ياري دين و لبيك به نداي روح خدا به جبهه رفته ام و اين را با دليل و برهان انتخاب كرده ام و اميدوارم كه شما نيز بر اين راه باقي بمانيد تا انشاء الله خداوند ما را در جوار خودش صاحب ديدار شما گرداند.

خطاب به نسل جوان : اي برادر تو بايد وارث اين دين عزيز يعني اسلام باشي . سعي كن در جواني پاك باشي . بياد يوسف عليه السلام را براي خود الگو قرار ده ، مگر يادمان رفته كه در زمان طاغوت چه بدبختيهايي بر سر نسل جوان آمد . اگر شما عزيزان هم در حفظ اين مكتب كنيد شايد ديگر ياور و نجات دهنده اي برايتان نباشد چون حجت بر همه تمام است و هيچ بهانه اي را ياراي رد اين وظيفه نيست كه بهانه در امر ياري اسلام از بهاي انسان ميكاهد .

ديگر سخني ندارم و چون وقت كم است نميتوانم نوشته ها را جمع آوري كنم ولي اين همه توصيه است از بنده اي كه مدتي در اين دنيا زندگي كرد و رفت پذيرا باشيد و از همه شما تقاضا طلب آمرزش براي گناهانم و روسفيدي در برابر خدا را تقاضا دارم اگر اميدي بود ما هم به ياري مي آئيم.

والسلام علي من اتبع الهدي

سيد مصطفي حبيب پور

1/10/65

 حبيب پور ، فرج الهي

از راست به چپ: حسن فضيلت پناه ، شهيد سيد هبت الله فرج الهي و شهيد حبيب پور در اروندكنار

 

حبيب پور و زارع

از راست به چپ: شهيد سيد مصطفي حبيب پور ، علي زارع و زارع در كردستان

 

حبيب پور و قپانچيان

شهيد حبيب پور و علي رضا قپانچيان

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

جمعه 8 اردیبهشت 1391  1:10 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:اسامی شهدای اطلاعات و عملیات لشگر 7 ولی عصر

 زندگی نامه شهید محمدرضا خردمندپور

 

 

شهيد محمد رضا خردمندپور در سال 1343 در خانواده‌اي مذهبي و متعهد كه اگر چه بضاعت ، چندان مالي نداشتند ولي از بضاعت معنوي سرشار ، و عشق به خاندان عصمت و طهارت برخوردار بودند به دنيا آمد . محمد رضا 8 ساله بود كه پدر خود را از دست داد و از اين پس در دامان مادري فداكار كه زينب گونه در راه تربيت او و دو ، فرزند ديگرش تلاش مي‌كرد بزرگ شد و هم در اين زمان بود كه با وجود صغر سن پندي بزرگ از زندگي را به مادر يادآوري كرد و ان اين بود كه : مادر در غم از دست دادن پدر خود را ناراحت نكن چرا كه اين راه همه ماست و بالاخره روزي همه ما از اين دنياي فاني به سراي باقي خواهيم شتافت . تحصيلات ابتدايي خود را در دبستان امام خميني با موفقيت به پايان رسانيد و وارد دوره متوسطه شد . به شهادت همكلاسانش و معلمين و دبيرانش هيچگاه از درس عقب نماند و هيچ يك از بچه‌ها از دست او ناراحت نبودند . وي با اكثر بچه‌ها دوست و مهربان بود . تحصيلات شهيد به علت احساس مسئوليت شديدي كه در مقابل امرار معاش خانواده مي‌كرد به همين جا خاتمه يافت ولي او كه فردي وارسته و عاشق مكتب حسيني بود با حضور در تمام جلسات قرائت قرآن و مجالس عزاداري ايام عاشورا و غيره و شركت در تمام كارهاي خير كه به نحوي از انحاء مربوط به كمك به فقرا مي‌شد تجارب زيادي به دست آورد . در ايام دهه عاشورا با پر پا ساختن تكيه و مراسم سينه‌زني و روضه‌خواني اين روزهاي پر درد را گرامي مي‌داشت و دوستان هم سن و سال خود و حتي بزرگ‌ترها را در اين مجالس دعوت مي‌نمود و با اخلاص تمام به عزاداري مي‌پرداخت . با شروع انقلاب شكوهمند اسلامي در خور توان و محدودة سني خود از هر گونه كمك و فعاليت و شركت در تظاهرات دريغ نورزيد و فعالانه در آنچه به او مربوط مي‌شد شركت داشت . پس از پيروزي انقلاب و با شروع جنگ تحميلي در بسيج مسجد جامع به پاسداري مي‌پرداخت و در روزهاي حساس حملات ناجوانمردانه عراق به شهر مقاوممان يك لحظه سنگر مسجد و شهر را ترك نكرد و در اين حال خانواده شهيد در كنارش بودند و مادر شهيد همچون زينب در تمام صحنه‌ها هادي و رهبر او بود . اشتياق حضور در جبهه و نبرد با كفار يك لحظه از خاطر او نمي‌رفت و بالاخره در عمليات با شكوه خيبر شركت كرد و تا آنجا كه توانست با كفار نبرد كرد و عاشقانه در راه استقرار دين خدا تلاش نمود . پس از برگشتن از عمليات موفقيت آميز خيبر چنان شور و هيجاني در وجود او باشد كه يك لحظه آرام نمي‌گرفت و مرتب شور رفتن به جبهه را داشت و بدين خاطر بود كه به لشكر ولي عصر پيوست و چون از تخصص خوبي در مورد تعميرات وسايل مكانيكي برخوردار بود صادقانه در قسمت تعميرات به خدمت مشغول شد ولي از آنجايي كه روح او چيز ديگري را طلب مي‌كرد اغلب قسمت تعميرات را ترك كرده و به خطوط مقدم جبهه مي‌رفت و در يكي از اين جبهه‌ها بود كه به علت بمباران شيميايي مزدوران بعثي مسموم شد و اين اتفاق باعث شد كه روحيه شهيد مقاوم‌تر و اراده‌اش نسبت به آرمان مقدسش راسخ‌تر شود و بدين منظور خدمت مقدس سربازي را با پيوستن به لشكر ولي عصر شروع نموده با آن كه در آنجا نياز شديدي به تخصص حرفه او در امر تعميرات وسايل جنگي داشتند ولي او ترجيح داد كه در جبهه‌اي ديگر به نبرد ادامه دهد و در اين هنگام بود كه با اصرار زياد از مسئولين مجوز ورود به واحد اطلاعات و عمليات لشكر را دريافت نمود و ثابت كرد كه جان خود را در كف نهاده و آماده است كه راهي را براي نفوذ لشكر اسلام بيابد تا فاصله‌هاي بين رسيدن به كربلا و قدس شريف هر چه سريعتر كمتر گردد .

از خصوصيات اخلاقي شهيد همين بس كه هيچگاه دوستي را رنجيده نساخت . هيچگاه مادر يا دو برادرش را نيازرد و معلم خوبي براي خانواده بود با اين حال ادعا مي‌كرد در مكتب خانواده پرورش يافته و تمام دروس را از آنجا ياد گرفته و حتي از برادر كوچك‌تر از خود به عنوان معلم ياد مي‌كرد جواني با اخلاص و بي‌ريا بود . هيچگاه براي رسيدن به مقصود دروغ نمي‌گفت و غيبت نمي‌كرد . حساسيت شديدي به برقراري نظم و انظباط چه در خانواده و چه به خصوص در جبهه داشت و اگر گاهي اوقات ديگر همرزمان به علت خستگي به كارهاي نظافت محوطه نمي‌رسيدند با كمال افتخار تمام كارهاي نظافت را به عهده مي‌گرفت . اطاعت از فرماندهان را واجب مي‌شمرد و به بزرگترها احترام مخصوصي مي‌گذاشت . زياد سئوال نمي‌كرد و پاسخهايش به اندازه بود . محجوب و با اراده بود . تأكيد زيادي روي خواندن نماز داشت و فرايض ديني را در موقع خود اجرا مي‌كرد . چشم داشتي به مال دنيا نداشت و در نتيجه روح و جسمش آزاد و آرام بود . در صبحگاه ششم مرداد سال 1364 هنگامي كه در خط مقدم يكي از جبهه‌هاي غرب مشغول شناسايي منطقه بود و نقاط حساسي را هم شناسايي نموده بود و چند نفر ديگر كه همراه او بودند با مين مزدوران بعثي برخورد نموده و شهيد محمد رضا خردمندپور در همان لحظات اول برخورد با مين به فيض شهادت نائل آمد . در اينجاست چه بجاست يادي كنيم از گفته شهيد در 8 سالگي كه در غم از دست دادن پدر ، مادر را دلداري مي‌داد و مي‌گفت : مادر در غم از دست دادن پدر خود را ناراحت نكن چرا كه اين راه همه ماست و بالاخره روزي همه ما از اين دنياي فاني به سراي باقي خواهيم شتافت .

شهيد در قسمتي از وصيت‌نامه‌اش مي‌گويد : خدايا به من و همه ما زيستني عطا كن كه در لحظه مرگ بر بي‌ثمر گذشتن آن حسرت نخوريم . (برادران و خواهران) از امام اطاعت كنيد كه عصاره اسلام است و او را تنها نگذاريد كه نماينده حجه ابن الحسن (عج) است .

((بسم الله الرحمن الرحيم))

وصيت نامة برادر شهيد محمد رضا خردمند پور

((شهدا شمع محفل بشريتند ))   ((استاد شهيد مرتضي مطهري))

((من عرف نفسه فقد عرف ربه)) ((هر كس خود را شناخت سپس خواهد شناخت خدارا.))

  ((امام علي (ع) ))

با عرض سلام خدمت حضرت مهدي آل محمد(ص) ونائب بر حقش امام خميني وامت شهيد پرور. آنان كه رفتند كاري حسيني كردند وآنان كه مانده اند بايد كاري زينبي انجام دهند شما براي نابودي آفريده نشده ايد بلكه براي ماندن وباقي بودن بوجود آمده ايد وبا مرگ تغيير مكان مي دهيد واز منزلي به منزل ديگر انتقال مي يابيد.(برادران وخواهران ) آنان كه رفتند همچون حسين(ع) با خون و شمشير وآتش سلاحشان نشان دادند كه خود طالب شهادتند كه انشاءالله خداوند از آنان قبول كند .آنان كه مانده اند بايد همچون زينب پيام همة شهدا را به گوش تمام جهان برسانند. (براران وخواهران9 در جهان دو چيز است كه بهتر از آنها نيست اول خدمت به خدا وسپس خدمت به خلق اوست . خوب است كه همة كارهائي را كه انجام ميدهيد اول بخاطر خدا باشد وبعد براي خلق او .البته براي اينكه او از شما رازي باشد اميدوارم كه همة كارهايتان براي خدا باشد و انشاءالله از شما قبول كند تا رستگار شويد. خدايا به من وهمة ما زيستني عطا كن كه در لحظة مرگ بر بي ثمر گذشتن آن حسرت نخوريم. از امام اطاعت كنيد كه عصارة اسلام است واو را تنها نگذاريد كه نمايندة حجه ابن الحسن(ع) است. اما خانوادة عزيزم اميدوارم وقتي خبر هجرت مرا از دنياي فاني به شما رساندند خود را ناراحت نكنيد كه رفتن راه همة ماست كه چه بهتر آن كه در راه پاك مولا سيدالشهدا وبرقراري پرچم اسلام واحكام قرآن باشد. هر كس بر او حقي دارم او را براي رضاي خدا مي بخشم وهركس بر گردن من حقي دارد اگر مادي است مي تواند آنرا از خانواده ام طلب كند واگر نه براي رضاي خدا آن را بر من ببخشد. به اميد اينكه همة ما مرگمان وهمة كارهايمان در راه رضاي خدا باشد.

والسلام

خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار

18/4/64

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

جمعه 8 اردیبهشت 1391  1:10 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:اسامی شهدای اطلاعات و عملیات لشگر 7 ولی عصر

 زندگينامه برادر شهيد عبدالرحمن نصيرباغبان

شهيد عبدالرحمن نصيرباغبان در سال 1344 در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود. عبدالرحمن فرزند بزرگ خانواده بود و تحت تربيت پدر و مادر بزرگ شد. و در سنين كودكي هم درس مي خواند و هم كار مي كرد و از همان دوران كودكي علاقه زيادي به فراگيري قرآن داشت او به مسجد مي رفت و در جلسه قرائت قرآن شركت مي كرد تا اينكه او يكي از مسئولين جلسه قرائت قرآن شد.

او دوره راهنمائي را به پايان رسانده بود كه انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني شروع شد. او هم به نوبه خود در تظاهرات شركت مي كرد و چون او قبلاً در جلسات مذهبي شركت مي كرد از اين جهت نمي توانست آرام بنشيند و با پخش اعلاميه ها و حضور بيشتر در جلسات مسجد حضور خود را در انقلاب فعالتر كرد و با شروع جنگ تحميلي از اولين افرادي بود كه وارد بسيج مسجد نجفيه شد. وقتي كه مراحل اعزام نيرو براي عمليات پيروز فتح المبين پيش آمد او در اولين نوبت اعزام نيرو به خيل كاروانهاي عاشقان كربلا پيوست. مناطق عملياتهاي فتح المبين و بيت المقدس و پدافندهاي كرخه، سايت دشت عباس، شجاع، فكه و شاهد شجاعت و رشادت اين شهيد بزرگ بوده اند و پس از فتح خرمشهر به علت يك سري مسائل به كمك پدر خويش به كار كشاورزي مشغول شد. ولي از آنجا كه او عاشق بود و عاشق را كاري به جز عشق نيست كار را رها كرده و وارد واحد اطلاعات عمليات ل7 وليعصر(عج) شد و شهادت حسن ختامي بود بر حيات طيبه اين پاسدار سپاه اسلام كه آزمايشگاه بزرگ هدايت انسان بوده، شهید بزرگوار هميشه در خط مقدم حضور داشت و برادران ديگر را روحيه مي داد. تا اينكه پس از سالها انتظار و دوري از شهيدان در تاريخ 1/12/64   در حالي كه با نبرد قهرمانانه به دفاع از انقلاب و اسلام پرداخته بود به فيض عظيم شهادت نائل آمد.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

خاطره اي از برادر شهيد عبدالرحمن نصيرباغبان

 آنچه از شهيد عبدالرحمن به ياد دارم در مورد علاقه ايشان نسبت به جلسه نوجوانان مسجد نجفيه بود كه بارها شاهد و ناظر كارهاي دلسوزانه و مخلصانه ايشان بوده ام و بيشتر اوقات براي پيشبرد برنامه هاي جلسه قرائت قرآن مسجد با ما مشورت مي كردند كه كلاً مي توان گفت ايشان عضوي فعال و خدمتگذار نسبت به قرآن و جلسه بودند. اما آن امتياز و ويژگي كه من در ايشان ديده ام صداقت گوئي ايشان بود كه واقعيتها را مي گفتند. من كمتر كسي حتي از ميان برادران شهيد همرزمش سراغ دارم كه با صراحت تمام هر وقت مسئله يا موضوعي مطرح مي شد حقيقت مطلب را مي فرمودند. و خدا را شاهد مي گيرم اخلاص اين برادر بيشتر اوقات مرا تحت تاثير قرار مي داد و در مورد او فكر مي كردم كه اين برادر چقدر در او اخلاص وجود دارد و صادقانه با رفقا و دوستانش برخورد حسنه و خداپسند داشت. مي شود گفت عبدالرحمن در واقع رحمانيت و مهرباني در وجودش بود همانطوريكه خدايش رحمانيت گسترده دارد و اين برادر شهيد هم چون نزد خدا عزيز بود و همانطوريكه خداوند در قرآن مي فرمايد: ان الله اشتري… بدرستي كه خداوند خريداري مي كند خوبان را پس تمام شهدا خوبان و مخلصان خدا بودند كه خداوند آنها را به حضور طلبيد.

اما در رابطه با خاطرات جبهه، عبدالرحمن علاوه بر خصوصيات روحي و معنوي، فردي نظامي، شجاع و نترس و با مديريت بود تا جايي كه در اولين عمليات بزرگ يعني فتح المبين ايشان را به عنوان معاون يكي از دسته ها كردند و پس از خلاقيتي كه از خود نشان داد در عملياتهاي بعدي به عنوان فرمانده دسته در جبهه خدمت مي كرد و نيروهاي شناسايي و در عمليات آخرش كه به درجه شهادت نائل آمد بعنوان يكي از نيروهاي شناسايي بود كه قبل از عمليات چندين بار با لباس غواصي از رودخانه اروند رود گذشته بود و به كمك ديگر همرزمانش از موانع دشمن گذشته بودند و خط دشمن را شناسائي كرده بودند و منطقه را آماده عمليات كرده بودند.

 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

جمعه 8 اردیبهشت 1391  1:11 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:اسامی شهدای اطلاعات و عملیات لشگر 7 ولی عصر

 زندگينامه برادر شهيد بهروز(مصطفي) دينوي زاده

 

 

بهروز در سال 1355 مبارزات مذهبي خود را عليه حكومت مستكبران آغاز كرد و در اهواز با عده اي از دوستان عليه رژيم تظاهرات كردند كه منجر به درگيري شده و عده اي از دوستانش دستگير مي شدند. در سال 57 همراه با امت بيدار و هميشه در صحنه مان عليه رژيم خود فروخته شاه قيام كرده و در تمام صحنه ها و راهپيمائيهايي كه صورت مي گرفت شركت مي جست و هر جا نياز به جوشش و حركت و ايثار بود چهره معصوم او بود كه چون خورشيد از پس ابرها ميگشت. چه آنجا كه مسئوليت پخش اعلاميه و نوارهاي سخنراني امام را به عهده گرفت و چه آنجا كه با دستان پرتوان خويش بر ديوارهاي شهر نفرت مردم را از رژيم نقش مي زد و شعاري مي نوشت. كليشه هاي امام و شهيدان را به ديوارها مي زد. ماموريت به كردستان رسيدگي به سيل زدگان شوشتر، پاسداري و كنترل رانده شدگان عراقي به مهران، رفتن به آبادان جهت مبارزه با گروهكهاي ملحد، خدمت در جهاد سازندگي براي برق كشي و ساختن و تعمير خانه هاي روستائيان محروم دزفول نشانگر عشق و شور او به خدمت در راه خدا بود. در جنگ بود كه شخصيت بهروز شكل گرفت و گونه اعجاب آميز درخشيد. از آغاز جنگ چون كوهي سخت و صبور در جبهه ها ايستادگي مي كرد و با تمام وجود در اين راه تلاش مي كرد در تمام عملياتها شركت كرد. از حصر آبادان گرفته تا فتح المبين و والفجرها، در تمام اينها بهروز شير شجاع ميدان جنگ بود. در تمام حملات اصرار داشت همچون برادري بسيجي در خط مقدم بجنگد و هيچ نامي را بر خود تحمل نكند جسم پاك او بارها با گلوله هاي آتشين دشمن زخم برداشت اما قلب او بود كه با تمام قدرت به عشق حق در تپش بود، مجروح شدن او در عملياتهاي فتح المبين و والفجرها هيچكدام نتوانست او را خانه نشين كند و وظيفه اش را نسبت به شركت در جبهه هاي جنگ پايان يافته تلقي كند. شجاعت و شهامت او در عمليات چشمگير بود.

سجاياي اخلاقي اش براي هر كس كه او را مي شناخت جاذب بود. او عاشق حق بود و عاشق خدا، سراپا جذبه است و شور، ايمان است و نور در كنار امواج مردانگي و شهامت چون ساحل صبور و آرام بود. خصوصيات بارز او تواضع بود. چون درختي پربار سر به زير داشت پر ثمر ولي آرام لي هيچ ادعايي، در تقوا و خلوص به آنجا رسيدي بود كه حتي در پوشيدن لباس سپاه هم احتياط ميكرد و آن را پوشش ياوران مهدي(عج) مي دانست و معتقد بود كسي كه لباس سپاه را مي پوشد براي مردم الگوست و بدين جهت كمتر از آن استفاده مي كرد تا مبادا حركتي، كلامي از او باعث شكستن اين الگو نشود خنده از چهره اش محو نمي شد. سعه صدر و حسن خلقش نمايانگر روح بلند او بود با همه به محبت رفتار مي كرد. بندگان خدا را دوست داشت. به عيادت بيماران و زيارت خانواده هاي شهدا مي رفت و به فقرا مهر مي ورزيد و صدقه مي داد. غالباً شوخ بود و خوش خلق. سينه اش گنجينه راز بود، تا پايان حيات خونبارش به خانواده اش نگفته بود در جبهه چه مي كند؟ و قلبش اختصاص به محبت خدا داشت به همين جهت تولي و تبري را خوب رعايت مي كرد احكام را به دقت عمل مي كرد. خمس مي داد در نمازهاي جمعه شركت مي كرد و جانش را تطهير ميكرد. هيچگاه مطالعه را فراموش نمي كرد و مرتب در صدد كسب معرفت بود ديگران را نيز به خواندن كتاب ترغيب مي كرد. آري او با ايمان بزرگي كه در دل داشت و علمي كه بطور مداوم كسب مي نمود توانست پرواز ملكوتي اش را آغاز كند. با خانواده اش سخن به حكمت مي گفت و آنها را پند مي داد و مسائل آنها را با درايت و خوش صحبتي حل و فصل مي نمود. برادر عزيزم بهروز با تمام اين صفات پسنديده شخصيت خويش را تكميل كرده بود و در اين راه از خداوند بزرگ بسيار طلب استقامت مي نمود. روحي به لطافت گلبرگ داشت كه در نيمه شب در معرض نسيم مهر و محبت دوست قرار مي گرفت و تا صبح گل پاك چهره اش به شبنم اشك آذين مي بست. در نيمه هاي شب كه انسانهاي بسياري در خواب غفلت بودند قامتش براي نماز شب بپا مي خاست و ساعتها در سوز و اشك و ناله مي گذراند. آسمان و زمين شاهد سوز و گداز او بودند. او مدتها بود كه دنياي فاني را وداع گفته بود و روحش در آسمانها در طلب دوست بود. حتي تشكيل خانواده هم براي او بندي نبود كه به دنيا متصلش سازد. برادر شهيدم در طي چند سال جنگ تحميلي مسئوليتهاي متعددي را علي رغم اصرار و ابرام خويش براي اينكه يك سپاهي ساده بماند پذيرفت كه تعدادي از مسئوليتهاي اين عزيز عبارت بودند از: 1- يكي از فرماندهان اطلاعات عمليات 2- فرمانده دوم واحد ادوات 3- معاون فرمانده طرح و برنامه عمليات لشكر 7 حضرت وليعصر(عج) و چند مسئوليت ديگر كه بنا به موقعيت جنگي از نام بردن آنها خودداري مي كرديم:

با اين همه هنوز بهروز ناشناخته و استعدادش كشف نشدني بود. تاريخ شهادت: 26/11/64 محل شهادت: فاو عراق، آري برادرم بهروز نيز مانند ديگر گلهاي پرپر اين باغ، باغبان را دوست مي داشت و به او عشق مي ورزيد و در راه رسيدن به اهداف مقدس انقلاب خواست امام بود مي كوشيد به دوستان و همرزمانش عشق به امام را تاكيد مي كرد و از آنها مي خواست تا امام اين اسوه حسنه الهي را تنها نگذارند شهيد بهروز بارها به زيارت امام رفته بود و قلب خويش را به ديدار رهبرش امام بخشيده بود يكبار كه به زيارت رهبر و مراد خويش ميرود و بوسه مهر بر دست مبارك ايشان مي زند، دست امام را بر سر خود مي كشد تا رحمت خدا نصيبش گردد و اينگونه شد. جايگاه رحمت حق بود كه مورد نشانه گيري باطل قرار گرفت. روحش شاد و راهش پر رهرو باد. به اميد اينكه ملت ايران راهش را ادامه داده و رهبر اسلام را ياري كنند. 

 وصیت نامه شهید بهروز(مصطفي) دينوي زاده

باسمه تعالي

نصر من‏اله و فتح قريب و سرالمؤمنين فضل‏اله المجاهدين علي‏القاعدين اجرٌ عظيما .

با سلام و درود به رهبر كبير انقلاب امام خميني دامت بركاته اينجانب در همين لحظه در روز آخر سال 1360 بهترين لحظات زندگي خود را سپري مي‏كنم هر لحظه لحظه آمادگي خود را براي جنگ و مقابله با كفّار و دشمنان دين و با اين كافران از خدا بي‏خبر آمادة جهاد مي‏باشيم و هر آن آماده شهادت مي‏باشيم پدرجان بايد اضافه كنم كه اميد بسيار دارم كه شما انشااله از دل و جان راضي بوده باشيد چرا كه هدف براي خدا و في‏سبيل‏اله مي‏باشد و بازهم اميد دارم از اين هدف مقدّس و بزرگ كه خدا از اين نوع هدفها و ايثارها راضي مي‏باشد و همانطور كه معلوم است و صريحاً در قرآن كريم آمده است كه شما اي امت مسلمان هرگاه كسي به جنگ با شما آمد شما هم با تمام توان با دشمن اسلام بجنگيد و هيچگونه ترس و غم و ياس به خود راه ندهيد كه من پشتيبان اين عمل شايستة شما مي‏باشم پس در اين موقع حساس و بنابراين مسئوليتي كه ما در پيش داريم بايد از دينمان و شرفمان پاسداري كنيم و خود وظيفه تك تك مسلمين جهان مي‏باشد به‏الااخص مسلمين ايران و پدران و مادران عزيز شما هم بايد اين عمل مقدس را افتخار شماريد و از اين عمل با شهامت فرزندان عزيز خود قدرداني نمائيد .

بازهم تاكيد مي‏كنم كه انشااله اميد واثق دارم دارم كه مرا ببخشيد و از ته دل راضي باشيد. و ما درست اگر تاريخ اول اسلام را يعني در زمان حضرت محمد (ص) و حضرت علي (ع) را مشاهده كنيم مي‏بينيم كه هميشه در آن صدر اسلام و با غزوات پيامبر اين اسام عزيز با خون جوانان و دلاوران ايثارگر همچون سلمان فارسي، ابوذر و مقداد، مالك اشتر و بعد از پيامبر و حضرت علي (ع) و سرور بزرگ شهيدان اسلام حضرت اباعبدالله الحسين (ع) مي‏باشد كه همچون علي‏اكبر آن جوان عزيز هيجده ساله خود را كه شبيه جد بزرگوارش حضرت محمد (ص) مي‏باشد در راه اسلام و براي خدا نثار مي‏كند. و همچنين شهداي زيادي كه در زمان حاضر بالاخص سيدشهداء زمان دكتر آيت‏اله بهشتي و مطهري و رجايي و باهنر و مفتح و غيره مي‏باشند چرا كه اسلام را اگر مي‏خواهيم زنده نگه داريم يايد با خون خود و با ايثارمان و شهادتمان نگه‏داري كنيم .

و اما وظيفه ما وحدت را حفظ كنيم و خط روحانيت مترقي همچون آيت‏اله امام خميني و آيت‏اله منتظري و آيت‏اله مشكيني و غيره را ادامه دهيم تا انشااله بتوانيم اين انقلاب عزيز را متصل به انقلاب حضرت مهدي (عج) بنماييم و نكته ديگر اگر قابل و و لايق باشم كه شهيد شوم هيچ موقع ناراحت نباشيد صبر و بردباري خود را حفظ كنيد و خدا و روز قيامت هميشه در نظر داشته باشيد .

و اما نصف ديگر وصيت‏نامه در دفترچه كوچك داخل كيف سبز در انبار پادگان دوكوهه مي‏باشد برادر غلامرضا ريسمانباف سلام گرم و با محبت را از راهي دور و قلبي نزديك به يكايك برادران ستاد طالقاني برسان. همچنين سلام مرا به آقاي برادر حسين تصديقي و برادر كريم نادي‏سراجي و هادي نادي‏سراجي و آقاي حميد آستي و آقاي غلامحسين لحافچي و عزيز آهو نمدي و ديگران برسان و همچنين سلام مرا به خانواده شهيد منوچهر نادي‏سراجي و خانواده شهيد علي‏رضا كمال و شهيد محمدرضا خيري زاده برسان ديگر عرضي نيست جز موفقيت همه شما عزيزان همه شما را به خدامند بزرگ مي‏سپارم .

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

جمعه 8 اردیبهشت 1391  1:12 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:اسامی شهدای اطلاعات و عملیات لشگر 7 ولی عصر

 

وصيت نامه پاسدار شهيد محمد شنبول  

 

 


زندگينامه برادر شهيد محمد شنبول

سخن از شهيد صديق محمد شنبول است شهيدي كه فقط بعد از شهادتش قسمتي از فعاليتهاي مهم او در جبهه از طريق دوستان و همرزمان او بازگو مي گردد و در زمان حياتش به نزديكترين اقوام و دوستانش چيزي نگفت، نكند وصف بر تعريف خودش گردد.

شهيدي كه در واحد اطلاعات عمليات جبهه مدت 20 ماه تلاش صادقانه و بي ريا داشت شهيدي كه با توجه به اطلاعات خوبي كه در نقشه و طرح دشمن تهيه كرده بود در جريان فتح المبين نقش بسزا و تعيين كننده اي داشت. شهيدي كه آنچنان در خالص بودن عملش براي خدا دقت داشت كه همه اقوام و دوستانش را از شناخت شخصيت والايش بقدر كافي محروم ساخته است و اوست كه شهادتش، پدر و مادرش و بستگانش را به هوش آورد كه چه بود و كي بود، چقدر خالص بود و… سخن از شهيدي است كه در دامان يك خانواده كشاورز ساده چشم به جهان گشود و در طي دوران ابتدائي و دبيرستان، مسجد را سنگر ايمانش و عشقش به خدايش و دانش اسلامي خويش قرار داد و با ياري گرفتن از همين مكان مقدس ساخته شده او در اوائل به قرائت قرآن در مسجد حسيني شهرستان دزفول همت گماشت و پس از يك دوره قرائت به ترجمه و در كنار آن علاقه به نهج البلاغه و سخنراني در مسجد نواي انسان ساز اسلام را در جان خويش سرود و آن را با بهجت و سرور تعقيب نمود تا آنكه در اوان انقلاب بطور فعال با برادران به نوشتن شعارهاي اسلامي و تظاهرات و غيره پله هاي ايثار در راه حق را يكي يكي پيمود.

در يكي از روزهاي قبل از انقلاب در زماني كه ذكر نام امام عزيز و رهبر انقلاب پايه هاي متزلزل شاه قلدر و احمق را فرو مي ريخت در سفري به قم مقداري نوار و عكس امام را خريداري و بوسيله قطار در حالي كه بسيار در آن موقع خطرناك بود همراه آورد كه با صحنه سازي در مقابل دژخيمان شاه خود را از دست آنها نجات داد و بالاخره نوار و عكسها را همراه آورد و پخش نمود و وقتي فعاليت خاص انقلاب در مسجد مقدور نشد با دوستان خود بطور مخفيانه در منزل خود با دوستان به طرق امنيتي جمع مي شدند و فعاليت خود را ادامه مي دادند. تا آنكه در 15 شعبان سال 1399 قمری(1359 شمسی) به استقبال كادر سپاه شتافت او پس از دو ماهي كه از دوره آموزشي در پادگان كرخه نگذشته بود كه دژخيمان بعثي با آنهمه تجهيزات بطور وحشيانه با خمپاره و توپ و تانك بر سر آنان باران گلوله ريختند و با وجود آنكه ايشان هنوز هيچگونه دوره اي را در اين زمينه نديده بود چه زيبا پذيرفته بود كه تمرين را در عين صحنه پيكار فرا گيرد و چنين شد و چه نيكو به استقبال جنگ شتافت مدت فعاليت خود را ابتدا در جبهه دالپري و سپس دشت عباس و كرخه مشغول بود و در زماني كه در جبهه كرخه بود مشغول شناسائي بود. مي دانيد شناسائي يعني چه، يعني شبانه به پشت دشمن رفتن و سنگر كندن و در آنجا آنقدر نزديك شدن كه صداي سخن گفتن دشمن را شنيدن و همانجا كمين نمودن تا صبح آمار و شمار و تجهيزات آنها را دقيق بررسي كردن و در آفتاب تير و مرداد ماه دشت عباس سوزان تا شب را بسر بردن و با دست پر از ميان تمام خار و خاشاك و موانع و اسلحه دشمن به سلامتي به محل خويش باز گشتن و اين بود خدمت محمد شنبول، تازه وقتي كه براي چند روزي به مرخصي يا استراحتي فرستاده ميشد مي گفت از همانجا كاري را كه در شهر بايد انجام دهد برنامه ريزي مي كرد و بعد مي آمد كه شاهد آن چند مرتبه سفر او به خانه و تعمير سر پناه و خانه شان و نيز برنامه او در زمان مرخصي با برادران مسجد نكند اندكي از وقت بيهوده هدر رود چه بگويیم از صفاي او با برادران و خواهران كوچكش شهیدی كه تا چند وقت بعد از شهادتش هنوز خواهر كوچك 4 ساله اش نمي تواند مجبت ها و بازيهاي بچه گانه اي كه با او داشت فراموش كند از خواهران بزرگش كه برايشان معلم بود و مرشد و جداً بعد از او اين خلاء هنوز خالي است. از همكاري با پدر پير 60 ساله اش بگويیم كه همكاسيهاي او بيشتر در جريان اين امرند. و بالاخره از دقت بر نماز و روزه و حتي خمس مختصر پس اندازش. بعد از عمليات پيروزمندانه فتح المبين سري به منزل زد و همچنان بي سخن از كار و وضع با خانواده خداحافظي نمود و فقط گفت مي خواهم بروم خرمشهر و چند صباحي در آنجا بود و در شب حمله موفق بيت المقدس براي فتح خرمشهر در ساعت 8 بعدازظهر دوم خرداد ماه سال 1361 ، 2 ساعت قبل از شروع عمليات بوسيله خمپاره اي كه به سنگر او  و همرزمانش اصابت کرد از ناحيه ران پا و قلب  تركش خورد و با گفتن مكرر شهادتين به عقب جبهه منتقل و روز بعد همراه برادران همسنگرش به ملكوت اعلي پيوستند.

                                            يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.

 

وصيت نامه پاسدار شهيد محمد شنبول  

 به نام خداوند بخشايندة مهربان، به نام خداي شهيدان بنام خداي در هم كوبندة ستمگران وظالمان تاريخ .

پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، نظري به سير تاريخي انقلاب اسلامي ايران،

نظري به انقلابات جهان ، انقلابات كمونيستي تا چه اندازه موفق بوده اند و انقلاب اسلامي تا چه اندازه به پيش رفته پيروز شده وپيروز خواهد شد. خواهرم، برادرم، نظري به طول مدّت جنگ تحميلي عرق با ايران بيفكن، ببينيد جنگ به سود چه طرفي بوده و از برادران مي خواهم كه اين پيروزي ها وموفقيت ها را خود بنشينند وبررسي كنند . محاسن اين جنگ را براي خود برشمرند و ببينند تا چه اندازه اي در خودسازي تأثير داشته وچه تأثيري در زندگي او و روحيه او داشته است.            

ضامن پيروزي ما مسلمانان ايمان واخلاص ماست ، پدر ومادر و… از شما مي خواهم كه هميشه وهمه وقت پشتيبان اسلام ، قرآن ، امام رهبر عزيزمان خميني كبير مان اين قلب تپنده امتمان را خالي نگذاريد وهميشه دنباله رو روحانيت اصيل باشيد كه همانا نصرت وپيروزي از آن شما مؤمنان وخدا وپيامبر وائمه است.

به اميد پيروزي حق عليه باطل وپيروزي نهائي انقلاب مهدي(عج) ونابودي كفر به سر كردگي شيطان بزرگ امريكاي جنايتكار .

والسلام

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

جمعه 8 اردیبهشت 1391  1:13 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:اسامی شهدای اطلاعات و عملیات لشگر 7 ولی عصر

  

 

به ترتيب از چپ به راست : شهيد حسنعلي صفري نژاد ، شهيد سيد هبت الله فرج الهي و شهيد غلامرضا آلويي

صفري نژاد ، فرج اللهي و آلويي

زندگي نامه دانشجوي شهيد حسنعلي صفري نژاد

شهيد حسنعلي صفري نژاد در سال 1341 در شهر ايمان و مقاومت (دزفول) در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. از همان اوان كودكي حسن كنجكاوي و ذكاوت و مقاومت و وقار در چهره اش نمايان بود و

شهيد حسنعلي صفري نژاد پاسداري پر تلاش و جهاد گري صبور و با وقار و دانشجوئي طالب و شيفته علم و دانش بود . او دانشجوي مستعد و متعهدي بود كه هرگز در اين برهه سياسي  اجتماعي علم كلاسيك را بر جهاد ترجيح نداد ، تكاليف الهي تمام وجودش را محاصره كرده بود و هيچ چيز را جايگزين تكاليف الهي و وظيفه ديني نمي كرد .

شهيد حسنعلي صفري نژاد سربازي ايثارگر و پاسداري پاكباز و جهاد گري مخلص بود . در حركات و كوشش هايش نشانه اي از ريا و دوروئي نبود و سراياي و جودش را خلوص و صفاي باطن فرا گرفته بود .

او تشنه سيراب ناپذير آيات حيات آفرين و عزت بخش قرآن بود . در جلسات قرائت قرآن اين روح سيراب ناپذيرش را به آبياري آيات حركت بخش و ايمان آفرين قرآن ميخواند و در جلسات بيشتر به گوش دادن خود عادت كرده تا به سخن گفتن ، زيرا مصداق سخن پر ارزش مولايش را در وجودش ترسيم كرده بود كه ( اذاتم العقل نقص الكلام ) هنگامي كه عقل كامل شد سخن كم مي شود .

و اين جملة گرانبها و انسان ساز را در آغاز يكي از دفاتر ياد داشتهايش با خط خود ثبت كرده بود . حقاً كه مصداق بارز اين سخن بود . او از اوائل شروع انقلاب شكوهمند اسلامي از اعضاي  فعال واحد اطلاعات سپاه پاسداران بشمار مي رفت و با شروع جنگ به ميادين حرب شتافت .

مسئولين ويژگيهاي ممتازي را كه در و جودش ديده بودند او را به واحد اطلاعات عمليات لشكر فراخواندند . ايشان در تمام مدت جنگ با صداقت و اخلاص وظيفه اي كه به او محول مي شد بپايان ميرساند.

از ديگر ويژگيهاي بارز و ممتاز او صدق ، راز داري ، شجاعت ، ، وقار ، متانت ، تلاش و مجاهدت و پاسداري پاكباز و جهادگري ايثارگر، عارفي پر خروش و زاهدي وارسته و دانشجوئي پرهيزكار و متعهد در صحنه هاي نبرد بود .

موضع گيريش در برابر اشرار و اوباش و آدمهاي فاسد و فاسق موضعي سخت و با صلابت بود . معاشرت و مجالست با مؤمنيني كه انسانهاي با انگيزه و داراي هدف متعالي بودند به شيوه مردان الهي و پيروي از امامان معصومش بود .

يادش گرامي و راهش مستدام باد.

وصيت نامه شهيد حسنعلي صفري نژاد

بسم الله الرحمن الرحيم

آنها كه تن به هر ذلتي ميدهند تا زنده بمانند، مرده هاي خاموش و پليد تاريخند و ببينيد آيا كسانيكه سخاوتمندانه با حسين به قتلگاه خويش آمده اند و مرگ خويش را انتخاب كرده اند در حالي كه صدها گريزگاه آبرومندانه براي ماندنشان بود و صدها توجيه شرعي و ديني براي زنده ماندنشان بود، توجيه و تاويل نكردند و مردند.

با توجه به كلام مولاي آزادگان حسين بن علي(ع) كه حيات چيزي نيست جز مبارزه در راه عقيده و آرمان كه بر اين اساس وجود و خانواده اش را با عشق و علاقه بي وصف در صحنة نبرد حق و باطل فرستاد.

انسان در آن موقع ارزش وجودي خويش را به پائين ترين قيمت رسانده است، كه به هزار علت به دنيا دلبسته و مطمئنا نمي تواند با يك علت و دليل جان خويش و تمام وجودش را دو دستي فداكارانه تقديم كند و ما هم چندين سال است كه به رهبري امام خميني (حجت روي زمين) تا توان داريم در اين مسير سرخ گام برداريم برداشته ايم هر چند كه ما ضعيفيم نسبت به مخلصان اين صراط خونين. مسلما جلوي ما مرگ آغوشش را باز كرده و ما هم عاشقانه به پيشتاز آن ميرويم و اگر قبول كند و كشته شدن ما را شهادت در راه حق تعالي قرار دهد  آن موقع خوبتر از هر خوبي است كه انسان ميتواند به آن دست يابد و ما هم زندگي كردن را در اين ميدانيم.

به اميد آنكه خدا مرگمان را شهادت در راه خويش قرار داده باشد.

خداوندا به خانوادة معظم شهداء صبر و به ما توفيق ادامه راهشان نصيب بفرما

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

جمعه 8 اردیبهشت 1391  1:13 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:اسامی شهدای اطلاعات و عملیات لشگر 7 ولی عصر

 وصيّت نامة برادر شهيد محمدحسين شهربانو زاده

 

با سلام به روح شهيدان اسلام و با درود فراوان به رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني و با سلام به خانوادة عزيز و محترم . شهادت ميدهم به وحدانيّت خدا عزّ اسمه و پيامبري خانم النبيين محمد مصطفي (ص) و امامت علي (ع) و اهل بيت پاك و مطهرش .

 

خواستم چند كلامي بگويم در باب وصيّت ، چون فرصت زيادي براي نوشتن ندارم چند كلامي خلاصه ميگويم ، انقلاب اسلامي ايران با خون هزاران شهيد آبياري شده و خدا نكند كه اين دستاورد  عظيم زير پاي گذاشته شود كه نگران دو مسئله ايم شهادت امروز و پاسداري فردا و پاسداري فردا و شهادت امروز ، اگر امروز شهيد بشويم پاسداري فردا را به شما مي سپاريم ان شاء ا... كه همينطور است . و دعا  براي امام اين قلب امّت از يادتان نرود كه هرچه داريم به بركت قدوم مبارك اوست و ديگر اينكه از تمام شما حلالّيت ميطلبم و اميدوارم كه اين حقير را مورد عفو قرار دهيد .

 

من راهم را انتخاب كرده ام آن راهي كه راهگشايان خونين كوچه و شهر به ما آموختند و بار مسئوليت را بدوش ما سپرده اند راه سرخ حسين ابن علي عليه السلام و اينك عازم رفتنيم خدا كند كه براي آن دنياي خود ره توشه اي آماده كرده باشيم .

  25/12/66 غرب كشور مريوان   
محمد حسين شهربانوزاده

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

جمعه 8 اردیبهشت 1391  1:14 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:اسامی شهدای اطلاعات و عملیات لشگر 7 ولی عصر

 

وصيتنامه برادر شهيد هوشنگ عيسوند رحماني

 اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله و اشهد ان علياً ولي الله

 

الذين آمنوا هاجروا و جاهدوا في سبيل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئك هم الفائزون(سوره توبه آيه 20)

 

اينجانب هوشنگ عيسوند رحماني با آگاهي كامل اين راه را مي روم. الهي اين بنده حقير تو, شرم از تو دارم كه درخواستي از شما كنم ولي خودتان فرموده ايد كه بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را, الهي, معبودا اين بار, ديگر خالص و فقط براي رضاي تو آمده ام, اين حقير را نااميد مگردان و شهادت در راه خويش را نصيبم بفرما. پروردگارا اگر تا به حال گناه و معصيت از اين بنده شرمسار سر زده نه اينكه از روي جرات و بي پروايي انجام داده ام بلكه نظرم به لطف و بخشندگي بي پايان تو بوده.

 

ما محرومترين و مظلوم ترين و در عين حال سربلندترين و والاترين قوم روي زمين هستيم.

 

(ولا تنهوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مومنين)

 

همانطوري كه در شعارهايتان مي گوييد ما اهل كوفه نيستيم امام تنها بماند در عمل هم ثابت كنيد انشاالله كه عمل كرده ايد.

 

ما راه سرخ حسيني را بر بام سياه اين عرصه عصيانگر برافراشته ايم تا به سخن لا اري الموت الا السعاده آن راد مرد هميشه تاريخ انسانيت لبيك گوييم. ما سلاله خون و تربيت يافته خشم و خروشيم و كانون جاذبه و دافعه ايم.

 

(ما شيعه علي ابن ابيطالب, پيرو حسين(ع) سرباز مسلح مهدي(عج) و مقلد خميني هستيم)

 

سينه ما همواره آماج گاه پيكلان جلادان و صيادان انسانيت و صورتمان نيلي شده سيلي دژخيمان تاريخ است.

 

و اينك چند جمله به برادراني كه براي دفاع از اسلام و مسلمين مخلصانه جانبازي مي كنند. در هر كاري كه مي كنيد خدا را فراموش نكنيد و عملتان فقط براي رضايت خداوند منان باشد.

 

خدا نگهدارتان بنده حقير هوشنگ عيسوند رحماني     2/10/1365

آلويي ، عيسوند رحماني ، مفتح زاده

از راست به چپ : محمد حسين مفتح زاده ، شهيد غلامرضا آلويي و شهيد هوشنگ عيسوند رحماني

 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

جمعه 8 اردیبهشت 1391  1:14 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:اسامی شهدای اطلاعات و عملیات لشگر 7 ولی عصر

 

 

زندگینامه شهید سيد هبت الله فرج اللهي

 

پاسدار شهيد سيد هبت الله فرج اللهي در سال 1344 در خانواده اي، مذهبي به دنيا آمد. روزها و سالها گذشت تا اينكه در سن 6 سالگي وارد دبستان شد و در بين تحصيل بر سر كوره پزخانه هاي دزفول به كار مشغول بود و با رنج بسيار شخصيت او كم كم شكل گرفته هوش و سرشار و استعداد قابل تحسين او موجب شد كه مورد تشويق و ترغيب مسئولين مدرسه قرار بگيرد و چه دبستان و چه در مرحله راهنمائي از شاگردان ممتاز مدرسه بود. و در اين حال با اشعارش كه در كلاسها مي خواند هدف تحسين آموزگاران قرار مي گرفت در سال سوم راهنمائي كه انقلاب اسلامي به رهبري امام عزيزمان شروع شد، او هم به نوبه خود در تظاهرات شركت مي كرد و چون او قبل در جلسات مذهبي شركت مي كرد از اين جهت نمي توانست آرام بنشيند و با پخش اعلاميه ها و حضور بيشتر در جلسات مساجد حضور خود را در انقلاب فعالتر كرد و بعد از پيروزي با حضور صد در صد در جلسات روح خود را با قرآن الفت داده و به خودسازي مي پرداخت. در اين حين با افراد غير مذهبي و گروههاي ضد اسلامي نيز مبارزه و بحث ميكرد و تا آنجا كه او را مانعي بر سر راه خود ميديدند. در اين هنگام هم از شاگردان ممتاز دبيرستان آيت الله طالقاني بود و در كنار تحصيل در رشته علوم تجربي فعاليتهاي فرهنگي و مذهبي خود را ادامه مي داد.

 

با شروع جنگ تحميلي، شهيد عزيزمان از اولين افرادي بود كه وارد بسيج مسجد رودبند شد و پس از مدتي همراه با برادر ايماني اش، شهيد نور علي عبداللهي وارد بسيج مسجد اميرالمؤمنين (ع) شدند و پس از آن به علت تقاضايي كه از ايشان براي ورود به بسيج مسجد امام حسين(ع) شد هر دو به آن بسيج رفتند و همراه و همدوش هم به حراست از انقلاب اسلامي پرداختند.

 

در اين مدت اصرار زيادي بر اعزام به جبهه را داشت كه از طرف مسئولين جلوگيري ميشد و او با خواندن قطعه هايي از ديكلمه و اشعار پر شكوه مجالس شهدا و بسيج ها را زينت ميداد تا اينكه مراحل اعزام نيرو براي عمليات پيروز فتح المبين پيش آمد و او در دومين نوبت اعزام نيرو به خيل كاروان هاي عاشقان كربلا پيوست و پس از مراحل آموزشي به منطقه اعزام شد و عمليات شروع شد و دشتهاي كرخه، سايت دشت عباس و … شاهد شجاعت و رشادت اين شهيد عزيز در اين عمليات بودند. پس از پيروزي عمليات فتح المبين به شهر بازگشت و از آنجا كه دوستاني عزيز از جمله نورعلي عبداللهي و پرويز حاجيوند زاده در اين عمليات به شهادت رسيده بودند دلش براي عمليات بعدي پرپر مي زد  تا اينكه عمليات بيت المقدس پيش آمد و او در اين عمليات گسترده پركت كرد، در مراحل 1و2 بود كه از ناحيه پا مجروح شد و پس از آمدن از بيمارستان براي فتح خرمشهر تقاضاي اعزام كرد و به جبهه اعزام شد و به علت مجروحيت پا در توپخانه شركت كرد. بعد از فتح خرمشهر او كه عشق عجيبي به اسلام و تشييع داشت درس طلبگي خود را كه از چند ماه قبل از اين شروع كرده بود، ادامه داد ولي از انجا كه او عاشق بود و عاشق را كاري جز با عشق نيست، درس و كتاب را رها كرد و در گردان ياسر وارد و به عنوان فرمانده دسته انتخاب شد و در مناطق كوشك و شرهاني حضور داشت و پس از آن به علت شجاعت و دلاوري كه داشت وارد واحد اطلاعات عمليات لشكر 7 وليعصر (عج) شد و چون قبلا جهت شناسائي منطقه مقدماتي به عنوان راهنماي گردانهاي رزمي وارد عمليات شد و بعد از آن عمليات والفجر 1 به عنوان معاون مسئول اطلاعات تيپ 1 لشكر انتخاب شد و در آن عمليات وارد گرديد. و وظيفه اش را به نحو احسن انجام داد و با شهادت دو تن از يارانش به نامهاي عليرضا مينائي و حسين محسني باز روحش براي ديدار جانانه اش بي قرار تر شد و هميشه آرزوي شهادت مي نمود و از آن پس در منطقه كوشك و زيد به شناسائي دشمن مي پرداخت و آن هنگام بود كه وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد. تا اينكه عمليات خيبر آغاز شد و به عنوان يكي از مسئولين واحد اطلاعات انجام وظيفه ميكرد. پس از آن جهت شناسائي مناطق مختلفي از قبيل: كردستان، چزابه و… همراه چند تن از برادران همرزمش به عمق مواضع دشمن ميرفت و اطلاعات زيادي جمع آوري ميكرد . بعد از مدتي براي شركت در شناسائي عمليات بدر آموزشهاي مخصوصي را ديده و به جزيره مجنون عزيمت كرد و آنجا بود كه شجاعت فراوان خود را به نمايش گذاشت. قبل از عمليات بدر به نيروهائي كه مسئوليت آنها را به عهده داشت گفت: ما بايد مانند ابوالفضل باشيم. اين راه را كه ميخواهيم برويم برگشتي ندارد و بايد از همه چيز بريده باشيم و امشب بايد هر كدام نمونه اي از قاسم بن الحسن باشيم.

 

پس از اين عمليات مجددا به كردستان رفت و بعد از مدتي شناسائي و دلاوري، به دستور مسئولين به منطقه عملياتي والفجر 8 اعزام شد و او جزء اولين كساني بود كه در شناسائي اين منطقه شركت كرد و بارها برادران را براي توجيه منطقه به آنطرف اروندرود ميبرد و شبهاي گرم منطقه و اشك گرم جاري بر گونة سيد با هم انس گرفته بودند و خاك سرد زمين آنجا مدتها بود كه با پيشاني نوراني سيد آشنا بود.

 

قبل از عمليات والفجر 8 كجروح شده بود و هيچكس اطلاع نداشت و يه هيچ احدي نگفته بود و با وجود اين در منطقه حضور داشت. هر روز كه به عمليات نزديكتر ميشد عشق او به شهادت بيشتر ميشد و آنجا بود كه سيد بزرگ برادران را با خواندن مرثيه هاي مختلف و خواندن شعرهاي حماسه اي براي عملياتي بزرگ كه در پيش بود آماده تر ميكرد. تا آنكه عمليات پيروز والفجر8 آغاز شد و باز او زا اولين عزيزاني بود كه دل را به دريا زد و پس از عبور از اروند خط سياه دشمن را شكست و پس از اجراي وظيفه اش كه رساندن گردان به مواضع دشمن بود به شدت مجروح شد و به تهران اعزام گرديد اما هنوز كاملا بهبود نيافته بود كه باز به فاو برگشت و دوباره جهاد را آغازيد. تا اينكه برا ي عمليات بعدي با روحيه اي بازتر آماده ميشد و در خطرها حاضر بود و سخت ترين جاها را براي شناسائي انتخاب ميكرد. اما در اولين شبهاي شناسائي منطقه عملياتي كربلاي 4، با ابتكار عمل و شجاعت به مشهد مقدس رفت تا زيارت آخر خود را بنمايد و در آنجا فرياد بزند (اللهم ارزقني توفيق الشهاده في سبيلك) و از اين جهت 7 ساعت در مشهد بود و يك شب قبل از عمليات خود را به منطقه رسانيد كه فردا شب آن وارد عمليات شد و نيروها را به طرف دشمن هدايت ميكرد و آنها را روحيه مي داد و آنها را به مقاومت و صبر دعوت ميكرد. پس از آن، به دستور امام عزيزمان عمليات كربلاي پنج شروع شد و سيد شهيدمان در مرحله اول اين عمليات از ناحيه پا مجروح شد و پس از چند روزي معالجه مجددا به منطقه بازگشت. تا راه ياران شهيدش را ادامه بدهد. اگر چه هنوز پايش مجروح بود و احتياج به معالجه داشت ولي سيد بزرگوارمان هميشه در خط مقدم حضور داشت و برادران ديگر را روحيه ميداد تا اينكه پس از سالها انتظار و دوري از شهيدان عزيزش در تاريخ 6/12/65 در جايي كه با نبردي قهرمانانه به دفاع از انقلاب و اسلام پرداخته بود. و با فرمانده شهيد حاج عظيم محمدي زاده گرم صحبت بود، ناگهان غرش خمپاره اي فضا را شكافت و پس از جنگ چند لحظه پيكر پاكش بر زمين افتاد و روحي مطهر مهمان حضرت حق شد. آري برادر زندگي او تمام جهاد و مبارزه و اخلاص و عشق بود. اما من و تو در كدامين مسير هستيم اگر در مسير شهيدانيم بايد راهشان را ادامه بدهيم و سلاحشان برداريم. و اينك نكات اخلاقي اين شهيد بزرگ به عرض ميرسد.

 

1-عشق به خدا و ائمه اطهار(ع)

 

سيد شهيدمان آنچنان عشق به خدا را در سينه داشت كه نيمه شبها در خلوت شبانه سنگر به تهجد بر مي خاست و سر بر خاك مي نهاد و ساعتها با خداي خويش مناجات ميكرد. او عاشق دلسوخته شهادت بود و از اين رو بود كه هر گاه خبر شهادت برادر و همسنگري را دريافت ميكرد. اشك در چشمانش مينشست و حسرت ماندن را ميخورد.

 

عشق عجيبي به ائمه اطهار بااخص سيد الشهداء (ع) داشت و اين را مي توان از ناله هاي پر سوزش چه در ماههاي ديگر نتيجه گرفت. در ماههاي محرم و صفر در پي روضه اي بود تا بتواند سرد در گريبان نهد و زار زار بگويد و از اين رو بود كه برادران شهيد ميگويند او را از قبل شهيد حساب كرده بوديم.

 

2- شجاعت و دلاوري: بي شك جاي جاي جبهه و گوشه گوشه جبهه ها از غرب گرفته تا جنوب شهادت به دليري اين رزند حيدر كرار، خواهند بود.

 

در بين همرزمانش نمونه شجاعت بود. هميشه در پي خطر ميگشت و سخت ترين ماموريت ها را به عهده مي گرفت. اكثر اوقان در قنوت ها و دعا هايش ميگفت: اللهم ارزقنا شجاعه الحسين.

 

3-تولي و تبري: در بين برادران رزمنده و غير رزمنده راز داري صادق و همچنين مهربان بود و آنها را از صميم قلب دوست مي داشت و همين مهرباني او باعث شده بود تا برادران با او در كارهاي خود  مشورت كنند و حتما سيد شهيد حلا مشكلاتند در خانواده خودش نيز بود و بسياري از مشكلات را با چابكي و سرور به پايان ميرساند.

 

ولي در برابر جريانهاي سياسي و اخلاقي در شهر نمي توانست بي تفاوت بماند و نمي توانست از يك سو شاهد پرپر شدن ياران شهيدش در جبهه باشد و از يكسو ناظر خيانت خائنان و فساد مفسدان، و از اين رو با اين جريان مبارزه عملي و شديدي ميكرد كه حتي بارها هدف كينه صاحبان اين جنايت ها و فسادها قرار گرفت.

 

4-او فرزند قرآن بود: مسجد امام حسين(ع) و مسجد رودبند، مسجد اعظم و حسينيه علم الهدائي شاهد آواز خوش قرآنش و صحبت گرم و جذابش در جلسات قرائت قرآن خود بوده اند. پروانه اي بود كه به دور شمع قرآن مي چرخيد و پاسداري بود كه دستورات قرآن  را سرلوحه امور فردي و اجتماعي خود قرار داده بود. به غير از اين جلسات يا جلسات ديگري نيز روابط غير مستقيم داشت و آنها نيز اينك جايش را خالي احساس مي كنند.

 

سيد، هنرمندي توانا بود. فعاليتهاي فرهنگي هنري خود را از سالهاي قبل شروع كرده بود كه در زمينه تاتر شايد بيش از 9 سال پيش آغاز به كار كرده بود و به همين علت زا صاحب نظران در تاترها و تعزيه هاي اجرا شده بود. تعزيه شام غريبان هر سال مسلم بن عقيل (كه به نقش مسلم بود) قيس بن مسهر و… از جمله كارهاي نمايشي اين هنرمند شهيد مي باشند.

 

قلم شيوايش آنگاه كه بر كاغذ حركت ميكرد نورانيت خاص داشت و مطالب زيبا و ظريفي مينگاشت و از آن جمله مقالاتي پيرامون مناجات شهادت شهداء اخلاق و … بود و به همين دليل بود كه در تدوين و تنظيم زندگي نامه هاي شهدا مهارت خاصي داشت. گاه گاهي نيز از قلب سوخته اش شعري بر مي خواست كه به زيبائي روحش جذابيت داشتند. صداي گرم و زيباي او زينت محافل جشن و سرور و يا مجالس شهدا بود و در ماه محرم و يا غير آن نيز گاه گاهي نوحه اي ميرگفت و از ته دل فرياد ميزد و با عاشقان به عزاداري بر مي خاست.

 

در اين ميان تركش كه تقدير بر دنده هاي تيز و آتشناك آن حك شده بود از پيكر گلوله اي كه به دست يك عراقي ظالم بر نگارستان ايمان پرتاب شد در حاليكه چرخ زمان صفير مي كشيد بر تارك حنجر سيد فرو نشست طعه آهن در ذائقه سيد آنقدر شيرين بود كه به محض احساس آن اضطراب از رخسارش رخت بست و گلخند هميشگي بر صحراي لبانش خيمه زده تركش بر گلدسته مناره اي نشست كه هرگز از آن سرودي جز اذان توحيد استماع نشده بود و اين بار هم آخرين صحبت او يك كلمه بود لا اله الا الله سيد بدون آنكه لحظه اي احساس درد كند ديده به جمال حق گشود. فريادي از اعماق جانش و نه از دهان فرا رفت كه تمامي آفاق را لرزاند فزت و رب الكعبه به ياد امام علي آن شهسوار كاروان شهادت و آن، تكسوار قافله خوش خرام عشق فزت و ربالكعبه به خداي كعبه رستگار شدم. به خداي كعبه فرزند علي بودم بر علي اقتدا كردم. به خداي كعبه… خون او فرق سيد فواره زد و آرام آتش جانش را خاموش كرد و آن دم سيد مثل زرقني كه بر در بركه اي از خون شناور است مثل خورشيدي كه در گريبان خون آلود شفق فرو ميرود. مثل كارواني كه در لابلاي گرد و غبار راه از چشم محو ميگردد. مثل ستاره اي كه در دمدمه هاي صبح آفرين چشمك هايش در لاي تيغ سحر سو سو مي زند مثل كتابي كه آخرين صفحه اش ورق مي خورد شبيه بود آري سيد بر روي خاك نقش بست.

 

هنگامي كه نسيم عشق بر بوستان توحيد ميوزيد غنچه هاي ايثار مي شكفد و از گلبوته هاي شهادت شبنم خون مي تراود. هنگامي كه صبا بر رخساره شقايقها بوسه مي زد چلچله ترانه مهاجرت مي خوانند. سحرگاهان كه در ميان بنفشه هاي سر به دامن گرفته، نرگس قامت بر افراشته مي سازد و لاجرم بهاي اين افراشتگي در مقابل طوفان جز خميدگي چه خواهد بود.

 

اي مرزبانان سرزمين آفتاب دروازها را بگشائيد اين بار امواج بر سينه خورشيد مي تابد اين بار سيد آمد. سيد جان آنكس كه تو را كشت انسانيت را نابود كرد آنكس كه تو را كشت تمامي خلايق را در زير تيغ شيطنت سر بريد آن كس كه تو را كشت حقيقت را پايمال كرد و نور خدا

 

اي مرزبانان سرزمين آفتاب دروازها را بگشائيد اين بار امواج بر سينه خورشيد مي تابد اين بار سيد آمد. سيد جان آنكس كه تو را كشت انسانيت را نابود كرد آنكس كه تو را كشت تمامي خلايق را در زير تيغ شيطنت سر بريد آن كس كه تو را كشت حقيقت را پايمال كرد و نور خدا را خاموش ولي اگر خورشيد نتابد اگر باران نبارد اگر موج نخيزد. و اگر باد نوزد چه بر جاي خواهد ماند حقيقت شمس در تلاء بود اوست موجوديت باران در اين است كه ببارد موج اگر خيزش نكند هستي نمي يابد و باد اگر نوزد نخواهد بود و عاشق اگر شهيد نشود از او چه خواهد ماند. حقيقت عشق جز نفسي خويش و چون ذره اي چرخ زنان تا سرچشمه وجود دست افشان غزل خواندن و پايكوبان سر انداختن هيچ نيست براستي حيات سراسر شور و معشوق، تقوا احسان و جهاد و هيچ پاياني برايش زيباتر از شهادت نبود. شهادت حسن ختامي بود بر حيات طيبه اين سردار سپاه اسلام كه آزمايشگاه بزرگ هدايت انسان بود به قول امام آخر مطلب شهادت است.

گوشه اي از مناجات هاي شهيد

 

 خدايا: به حق نورانيت خون شهيدانت، به حق گرمي خون ابا عبدالله الحسين در كربلاء به حق تمامي اولياء و صالحانت، پيراهن زيباي شهادت را بر تن من بپوشان.

 

بار خدايا: اگر ما از عهدة انسانيت بر نيامديم، اگر دست جنايتكار ا به معصيت آلوده است، تو آن خداي جمال و جميل هستي كه ذره اي از معرفت خود را نصيب ما كرده اي. اگر ما بندگي نتوانستيم كنيم. تو خدايي مي كني. و اگر ما كوچكيم تو بزرگي و رسم بزرگ و عظيم اين است كه جواب دهد، رسم بزرگ اين نيست كه جواب ندهد، قهر بكند. به حق آنچه را كه خود فرموده اي.

 

خدايا: تو خود نيك مي داني كه عشقم به تو چيزي نيست كه كتمان شود.

 

خدايا: تو خود ميداني از قافله عقب افتاده ايم. خدايا گريه هاي مرا در شبهاي تار ديده اي.

 

خدايا: عشق مرا به شهادت مي داني. خدايا من اين را  از تو مي خواهم اگر در جنوب اروند غواصي مسئله اي نيست، نا اميدي كار شيطان است ولي خدايا تو خود نيك مي داني كه زبانم از بس گفته ام كه شهادت را به من بنده از خواستن (گير) مي كند. به بزرگيت و به عظمتت از تو مي خواهم كه عمل شهيدان را داشته باشم. آنانكه از راه خلوص نيت با تو دعا كنند.

 

و دستشان را كه به سوي تو بلند كنند مستجاب كني دعايشان را.

 

خدايا: به حق تمامي عاشقان درگاهت گرمي اشكهايم را بر گونه هايم جاري كن و در خيسي اين اشكها، شياري كه از خون باشد جاري كن.

 

خدايا: اين لبان را كه از شرم بسته است به ذكوت باز كن و اين قلب را كه گرفته است پاره كن.

 

خدايا: اي خوب اي بهترين بهترين ها خوبي فقط از تو است و خوبي هاي ديگر همه اينها.

 

خدايا: اي عزيزترين عزيزان، اي مونس شبهاي تار عاشقان اگر دعايم را مستجاب نكني، همانطور كه اجازه دادي كه با تو سخن گويم خود فضيلتي بزرگ است و باعث لبخند و اشك شوق.

 

خدايا: اي خوبترين خوبها اي بهترين بهترين ها اي مونس بي قراران از تو مي خواهم كه مرا در جوار خويش جا دهي.

 

خدايا: قلب مرا هميشه به ذكر خود مشغول گردان.

 

يا الله: كاري مكن كه ديگر برادران از من جلو بزنند.

 

يا الله خدايا: به تو گفته بودم كه نمي خواهم ببينم كه در تشيع جنازه اي شركت كنم. خدايا به تو گفته بودم كه نمي خواهم كه زنده بمانم خدايا در حرم امام رضا عليه السلام از تو حاجت خواستم.

 

خدايا در شناسائي در شبهاي تنهائي در داخل هور العظيم وحشتناك ولي با تو كه نوراني ميشد.

 

خدايا از تو خواسته بودم كه مرتبه عشقت را نصيبم سازي.

 

خدايا اگر چه هيچيك از اينها را عمل نكردي اكنون از تو مي خواهم كه مرا دوست داشته باشي با تمامي گناهاني كه انجام داده ام.

 

خدايا چه كلامي ميتوان يافت تا بوسيله آن عشق و علاقه ام را به تو نشان دهم. بهتر آنكه دم فرو بندم و گونه هايم را با اشكهاي گرمم آشنا كنم تا شايد نشانه اي باشد از قلب سوخته ام براي لقائت.

سيد هبت الله بعد از مجروح شدن:

سيد هبت الله در حال مجروحيت

 

اين عكس را موقعي گرفتم كه او نمي خواست از او عكس بگيريم

سيد هبت الله

خاطره اي از شهيد سيد هبت الله فرج اللهي

صبح عمليات كربلاي 5 بود و آتش از زمين و آسمان به روي خط مي باريد. ناگهان شهيد بزرگوار سيد هبت الله فرج اللهي كه يكي از فرماندهان اطلاعات عمليات لشكر 7 ولي عصر (عج) و از بچه هاي گل دزفول بود را ديدم كه آمده بود تا آخرين وضع نيروها را مطلع شود. او كه هماره پر از شور و هيجان بود آن روز با قامتي استوار بر خاكريز ايستاده بود و در ميان آن همه انفجار، موضع دشمن را مي نگريست و هر لحظه از اين طرف خط به آن طرف مي رفت تا راه مقابله با پاتك دشمن را بدست آورد. به او گفتم سيدجان نمي ترسي اين طور روي خاكريز راه مي روي؟ لبخند هميشگي بر روي لبانش نشست و گفت: مگر چه مي شود؟ مي رويم به بهشت. ما كه آرزويمان همين است.

 

درست چند دقيقه بعد، خمپاره اي به نزديكمان خورد. سراسيمه به سوي سيد شتافتم. ديدم او همراه سردار بزرگوار لشكر شهيد حاج عظيم محمدي به بهشت پركشيده است.


سيد هبت الله با شهيد حاج كريم پور محمد حسين

سيد هبت الله با حاج كريم پور محمد حسين

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

جمعه 8 اردیبهشت 1391  1:16 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:اسامی شهدای اطلاعات و عملیات لشگر 7 ولی عصر

 

ز ندگي نامه برادر شهيد غلامرضا قاري

 

غلامرضا قاري در سال 1340 در خانواده‏اي مسلمان و فقير در شهر مذهبي و محروم دزفول بدنيا آمد از همان ابتداي زندگي فقر خانوادگي و فقر اجتماعي را با تمام وجودش احساس كرد هنوز خردسال بود كه جهت كمك به خانواده در هواي گرم و سوزان تابستان بهمراه پدر و مادرش به كوره آجرپزي ميرفت تا اينكه در سن شش سالگي وارد دبستان گرديد ولي با اين وجود بجاي استراحت در تابستان باز به كوره آجرپزي ميرفت تا اينكه و بدينوسيله از همان آغاز با مشكلات و سختيها دست و پنجه نرم كرد .

وي اخلاقي نيكو و عواطفي لطيف و طبيعتي سنگين و مؤدب و روحي سرشار از اخلاق داشت بهمين جهت مورد علاقه و اعتماد كساني قرار گرفت كه از هرزه گوئي و پوچي و تنبلي و سبكي و بدشان مي‏‏آمد و طولي نكشيد كه وارد جلسات قرائت قرآن مساجد اباذر و سلمان فارسي و امير المؤمنين گرديد و بسرعت رشد كرد تا جائي كه سرپرستي جلسة نوجوانان به وي سپرده شد وي تلاشهايي خستگي ناپذير براي پيشبرد اين جلسات کرد و اين برنامه تغييري بسيار عميق و سرنوشت ساز در وجود او بوجود آورد و در حقيقت غلامرضا از زماني شهيد بود كه درد اسلام و مسلمانان و مستضعفين را احساس كرد اما با وجود اين همه تلاش هرگز به خود اجازه نميداد كه حتي يكبار از زحمات خود سخن به ميان آورد.

با پيروزي انقلاب اسلامي يكي از آرزوهاي ديرين شهيد بر آورده شد و وي با پشتكار و علاقة بيشتري به پيشرفت و در همان سال ديپلم را با موفقيت از هنرستان صنعتي گرفت و براي تحصيل علوم اسلامي به قم رفت ولي به عللي اين برنامه صورت نگرفت و پس از چندي به خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي دزفول درآمد .

 

با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران مرحله جديدي در زندگي او آغاز شد  او كه از هر فرصتي براي خود سازي استفاده ميكرد با گروهي از برادران به دشت عباس اعزام شدند تا ضربات چريكي به ارتش مزدور عراق وارد كنند محيط آرام و روحاني آن منطقه فرصت مناسبي بود تا غلامرضا به تفكر عميق و خودسازي مشغول گردد با كمال اخلاص با دشمن درون و بيرون مبارزه كند و روح بزرگ او بيشتر و بهتر از گذشته معبود خود بشناسد وي به قدري احساس مسئوليت مي‏كرد كه وقتي از او پرسيدند چرا به دزفول نمي‏آيي او در جواب ميگفت : من زماني به دزفول مي‏آيم كه جادة دهلران از وجود صداميان پاك گردد .

 

عملیات فتح المبين در فروردين ماه 1361 و پيروزي ايران سبب آزاد شدن اين جاده گرديد اما با این وجود فقط يكبار آنهم براي يك مدت بسيار كوتاه به دزفول آمد و بلافاصله به جبهه دارخوين رفت و درحملة بيت المقدس شركت نمود .

در همان مراحل اوليه عملیات تيري به پايش اصابت كرد اما او به خود نمياورد و هر چه اصرار كردند كه براي مداوا و استراحت به پشت جبهه منتقل گردد وي نپذيرفت و با همان پانسمان مختصر  در  آن منطقه ماند .

شهيد غلامرضا بعلت مهارتي كه در شناسائي داشت در واحد اطلاعات عمليات سپاه مشغول خدمت شد دو روز قبل از آزادي خونين شهر شب هنگام براي شناسائي و كسب اطلاعات پيشاپيش چندين تن از برادران به شناسائي رفت و آن شبي بود كه به مهماني خدا مي‏رفت ناگهان انفجار توپي در جلوي پايش در سياهي شب سكوت را شكست و جسم مطهر انساني را که عمرش در سختي و خدمت و فداكاري سپري شده بود را بر خاك انداخت و روح نا آرام و عاشقي را كه سالهل در كالبد تنگ بدن زنداني بود رهانيد پس از چند لحظه با نفسي مطمئن و پاك به ديدار خدا، شتافت و به لقاء الله مفتخر گرديد .

 

فراموش نمي شود زماني كه عمويش به او مي‏گفت خدا را شكر كه اين حمله سلامت برگشتي و او مي‏گفت من لياقت شهادت را نداشتم .

 
 
 

 

وصيت نامه برادر شهيد غلامرضا قاري

اگر دين محمد(ص) باقي نمي ماند جزبا كشته شدن من ، پس اي شمشيرها بر من فرود آئيد ( امام حسين )

من سينه‏ام را براي شما آماده كرده‏ام اما براي زورگوئيهاي شما هرگز .( امام خميني )

گرچه وصيتهايم را در برنامه‏اي به خانواده‏ ام ذكر كرده‏ام اما براي تكميل وصيتم برآن شدم تا مطلبي را بيان كنم ، با درود و سلام بر همرزمان ،سلام بر تمامي اهل خانواده ، برادران با اينكه مي‏دانم من گناهان بسياري را انجام داده‏ام تنها اميدم به كرم و رحمت خداست كه شايد از سر تقصيراتمان در گذرد . برادران از تمامي شما تقاضا دارم براي عفو و بخششم دعا كنيد تا شايد مور عنايت خداوند واقع گرديم . و شما پدر و مادرم مي‏‏دانم كه نتواسته‏ام فرزند خوبي براي شما باشم مي‏دانم كه وظيفه يك فرزند را نسبت به پدر و مادرش انجام نداده‏ام شما فرزندي را تربيت كرده‏ايد تا در آينده عصاي دست شما باشد ولي من نتوانستم اين مسئوليت را انجام دهم و تو اي مادر خوشحال باش فرزندي در راه سلام داده‏اي و فرزندي قرباني داده‏اي تا اسلام عزيز زنده بماند .

مادر هرموقع مي‏خواستي بياد من گريه كني به ياد امام حسين(ع) بيفت كه در دشت كربلا با زبان تشنه شهيد گشت . از برادرانم مي‏خواهم كه سنگر مرا خالي نگذارند و بتوانند جاي خالي من را در صفوف مسلمين پر كنند و در پايان وصيتم با برادران همرزمم اين است كه ما تصميم گرفته ‏ايم با رهبري امام از ظلمت بسوي نور حركت كنيم برادران گرچه در اين راه شهداي عزيز را از دست داده‏ ايم و خواهيم داد ولي شما براي حفظ خون اين شهداء هدف و راهشان را ادامه دهيد يعني شمائيد كه با رهبريهاي امام بياد جامعه جهاني را بسوي نور كه همان اسلام هست برسانيد .

به خانواده‏ام وصيت مي‏كنم كه مبلغ 2000 تومان در بانك دارم و دفترچه‏ام در صندوق كتابهايم ميباشند و گويا چند هزار تومان در سپاه دارم آنها را بگيريد و خمس و زكات آنها را بپردازيد و بقية پول را در راه جنگزدگان بدهيد.

طلب مغفرت و دعا از همگي شما دارم

والسلام ـ خداحافظ

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

جمعه 8 اردیبهشت 1391  1:17 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:اسامی شهدای اطلاعات و عملیات لشگر 7 ولی عصر

 وصيت نامه شهيد حميد كابلي زاده

          خدايا وصيتم توئي، پيامم توئي، كلامم توئي، فريادم توئي، ركوعم توئي، سجودم توئي، روح توئي، روانم توئي، قلبم توئي، جانم توئي، رجوئم توئي، فكرم توئي .و ذكرم توئي، عشقم توئي، شوقم توئي، خوفم توئي، رجاءم توئي، به گاه نبرد سلاحم توئي، هنگام شليك فريادم توئي، به گاه دعا درخواستم توئي. هنگام نماز مقصودم توئي، به گاه عبادت رضايم توئي، هنگام حركت ثباتم توئي، شروع هر فعل توكلم توئي، خدايا پروردگارا، معبودا، مولانا اي همه چيزم و اي همه كسم، اي مقصودم اي منظورم، اي معبودم، رضايم رضاي تو تسليمم به امر تو، تو آنچه داني با من بكن، هر آنچه ميخواهي با من بكن اما شايسته مقام تو باشد نه آنچه من هستم، ميخواهي بلا بر من نازل كني پذيرايم، ميخواهي مصيبت بر من وارد كني آماده ام ميخواهي جانم را بگيري تسليمم، مي خواهي پدر و مادرم، برادران و خواهرانم را بگيري سپاسگذارم، ميخواهي معلولم كني مفلوجم كني راضيم، اما خدايا، معبودا، پروردگارا ملتمسانه از تو ميخواهم عاجزانه از تو درخواست ميكنم اين بنده فقير و مسكين را از درگاه خودت مران، كه اگر آقائي، بنده فقير ناچيز خود را از خود براند آن بنده به كه رو آورد و يا از چه كسي درخواست كمك نمايند و از او پناه خواهد، خدايا هر چه ميخواهي بر سرم بياور اما از خودت دورم مكن و در جوار رحمت و نعمتت منزلم ده و چشمم را به نور جمال بي مثالت روشنائي بخش و با نگاه عفو و گذشت بر من بنگر كه اگر چنين نكني من از دوزخيانم، خدايا، معبودا، اگر ميخواهي در دوزخم جاي دهي راضيم چون كه تو راضي هستي و در آنجا فرياد بر مي آورم و دوري تو را با ضجه و آهم به همه دوزخيان ميفهمانم و به آنها خواهم گفت كه آتش دوزخ را تحمل ميكنم اما دوري معبودم را هرگز.

والله يدعوالي دار السلام و يهدي من يشا الي صراط مستقيم(و خدا همه خلق را به منزل سعادت و سلامت ميخواند و هر كه را ميخواهد و هر كه را ميخواند به لطف خاص براه مستقيم هدايت ميكند).

پدر و مادر برادران و خواهرانم دنيا دار فاني است و مقام قرار هيچكس نمي باشد و آخرت دار بقاست و جاي حساب دادن آنچه كه در دنيا انجام داده ايم. ميخواهم بگويم كه اين دنيای عفن بي ارزشتر از آن است كه ما غم آن داشته باشيم كه يك روز بايد آن را وداع گويم چون كه دنيا مانند يك مار خوش خط و خالي ميماند كه در عين حال كه زيبا و فريبنده است، زهرآگين و كشنده نيز است پس از دنيا فرار كنيد و آن را آنچنان سه طلاقه كنيد كه مولايمان علي(ع) آن سه طلاقه كنيد. پدر و مادر، برادران و خواهرانم هميشه به فكر مرگ باشيد زيرا كه آن ظفرمندي است كه هيچ وقت شكست نميخورد و سايه اي است كه هميشه بر سر هر كس وجود دارد و تونلي است كه هر لحظه در حال داخل شدن به آن هستيم پس بر حذر باشيد فرداي آن روز بايد جواب آنچه كه انجام داده ايم بايد پاسخ داد و در آخر از شما ميخواهم كه امام را دعا كنيد و او را هيچوقت تنها نگذاريد و براي فرج آقا و مولايمان امام زمان(عج) دعا كنيد و با التماس و زاري از خدا بخواهيد كه فرجش را نزديك كند و حال چند نكته است كه بايد در چند روز عمرمان به آنها توجه كرد.

      1-        قرآن و دعا و رساله و احاديث زياد بخوانيد.

      2-        هميشه در فكر مرگ باشيد.

      3-        از عقاب آخرت بترسيد.

      4-        از برادران ميخواهم كه به نحوي به اسلام خدمت كنند و راهم را  ادامه دهند.

      5-        هر روز صبح دور هم جمع شويد و يك جلسه قرائت قرآن براي خودتان در خانه تشكيل دهيد.

      6-        از خواهرانم ميخواهم كه در حجاب كمال دقت را انجام دهند و امام را هميشه دعا كنند.

و در آخر از همه شما طلب عفو و بخشش ميكنم و از شما ميخواهم كه مرا از نماز و قرآن و هديه به فقرا و نذر و دعاي خير فراموش نكنيد.

اين وصيت را در موقعي مينويسم كه آماده حركت به سوي خدا و جانب رضاي خدا هستم و از او طلب شفاعت ميكنم كه او شافع ما گردد هيچ ترس و غمي ندارم و از او ميخواهم كه مرا به عنوان سربازي از خود قبول كند و در زمان رجعت نيز مرا از سربازان خود قرار دهد و شافع روز جزا باشد. خدايا از من قبول كن هر چند اندك و ناچيز است زيرا كه تو رحیم ترين رحم كنندگاني و بخشنده ترين بخشندگاني، خدايا عفوم كن، عفوم كن.     

 والسلام

 

 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

جمعه 8 اردیبهشت 1391  1:18 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:اسامی شهدای اطلاعات و عملیات لشگر 7 ولی عصر

 وصيت‏نامه پاسدار شهيد

علي كميلي‏ فر سردار رشيد اسلام

بعد از مدتي كه در جبهه توفيق حضور داشته‏ام تصميم گرفته‏ام چند جمله به عنوان وصيت‏نامه بنويسم .

حال كه ما نهايتاً بايد برويم و مرگ حق است پس چه بهتر كه با سربلندي به حضور يار برويم و اين حجابها را كنار بگذاريم و سربلند بگوئيم اشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمد رسول الله شهادت مي‏دهم ائمه معصومين امامان ما هستند و امام عزيز رهبر كبير انقلاب است و بايد خدا را شكر كنيم كه ما را از ظلمت رهانيد و در چنين كشوري آفريد. سالها بود كه مي‏گفتم اي كاش در كربلا بوديم و سر می داديم و امروز را خدا جهت آزمايش نصيب ما كرد و از اين آزمايش سربلند بيرون آمديم كه مرگ سرخ به از زندگي با ننگ است .

اي كاش من بي‏نهايت جان مي‏داشتم و فداي حفظ اين انقلاب اسلامي و امام عزيز مي‏كردم. من با ميل خود به جبهه رفته‏ام و خدا را شكر مي‏كنم كه چنين توفيقي را به من عطا كرد و تعجب مي‏كنم از خيلي مردم كه بعد از هشت سال كه از انقلاب گذشته، و با اين همه شهيدان اين همه توطئه دشمنان هنوز در خواب هستند و بي‏تفاوت بسر مي‏برند و نور را با اين همه روشني نمي‏بينند و جداً نمي‏دانم آن دنيا در مقابل خدا وشهيدان چه دارند بگويند؟

اين انقلاب يك آزمايش بود و جنگ آزمايش بزرگتر كه همه مردم و مسؤلين و دنيا را براي همه نشان داد و احسنت بر اين امت مسلمان و قهرمان كه تا اينجا خوب مقاومت كرده‏اند. و خدائي نكرده اگر كوتاهي بكنيم و دشمنان ما را نابود خواهند كرد و چيزي جاي ما نخواهند گذاشت و بي‏تفاوتها هم در اين بين بي‏بهره نخواهند بود. البته ترسي در پيش نيست ما وظيفه را انجام مي‏دهيم و باكي از نتيجه نداريم، پيروزي و شهادت براي ما فرقي ندارد چون هرچه خدا بخواهد آن حق است .

شهادت فوز عظيم است كه نصيب همه‏كس نميشود من كه دوست دارم و نهايت آمال و آرزوي من اين است و دائماً در دعا درخواست توفيق عاقبت به خيري را دارم .

شكر خدا كه انقلاب راه خود را مي‏رود و مردم هم راجع به خيلي از مسائل آگاه شده‏اند و خيلي از مسائل براي آنها حل شده، مقدار سختي جنگ هم تمام شدني است، اصلاً دنيا و مدت عمر آدمي كوتاه و تمام شدني است فقط توشه اعمال اوست كه باقي مي‏ماند و همراه اوست و خدا هم اعمال خالص مي‏خواهد .

سختي‏ها و بلاها براي مؤمنين است، پيامبر و ديگر امامان تمام عمرشان در جنگ و سختي بوده چون برحق بوده‏اند، ما هم همينطور چون شياطين از بسم‏الله بدشان مي‏آيد ما نبايد انتظار اين را داشته باشيم كه شرق و غرب ما را راحت بگذارند و بايد براي خدا سختي‏ها را تحمل كنيم، ما وظيفة استقامت داريم و خدا خود حافظ دين خود است و صد درصد پيروزي با ماست و از آن خداست اگر از راه حق و امام عزيز جدا نشويم پس بايد مقاومت كنند و جوانان به پشتيباني انقلاب به جبهه‏ها بروند و خواهران و مادران با حجاب و تربيت خوب و صحيح اسلامي خود عملاً به شرق و غرب جواب نه بگويند و اگر اين ملت باهم باشند و پشتيبان اين انقلاب، هيچكس نميتواند ضربه‏اي به ما وارد كند، و باطل رفتني است، صدام كه بالاتر از فرعون و نمرود نيست خدا مي‏تواند او را بدون ما از بين ببرد و فقط مي‏خواهد ما را آزمايش كند و خدا در اين مدت خيلي ما را نصرت كرده، مگر فراموش كرده‏ايم كه با چراغ سبز دنيا، صدام براي يك‏هفته به ايران حمله كرد و تا دروازه‏هاي دزفول و اهواز پيش‏آمد ولي الان غير از پس گرفتن اين مناطق در كنار شهرهاي عراق مشغول مقابله هستيم و ديري نمي‏رسد كه پيروزي نهائي را نصيب ما مي‏كند .

 

من فقط يك مسئله از خانواده‏ام مي‏خواهم و آن هم ادامه راه است و در اين مصيبت بي‏تابي نكنند كه دشمنان شاد شوند و من از همه تقاضاي عفو و بخشش دارم و التماس دعا براي عفو من، كه اگر خدا مرا نبخشد چه كنم، من در زندگي خيلي اشتباه كرده‏ام كه خدا راضي به بيان آنها نيست و فقط او مي‏داند ولي تقاضاي عفو دارم و اميد بخشش دارم و از خدا بعيد نيست و براي او مشكل نيست كه اين حقير را مورد عفو قرار دهد از پدر و مادر و تمام اهل خانواده، خواهران و برادران، تقاضاي عفو دارم و اگر پسري و يا برادري خوب براي خانواده نبوده‏ام مرا ببخشيد و مرا حلال كنيد از همه دوستان همكاران تقاضاي عفو دارم و اگر رنجشي از من ديده‏ايد ناديده بگيريد.

من تنها ناراحتي كه دارم آن هم بچه‏هاي يتيم است كه دوست دارم آنها را نوازش دهيد و تنگي نكشند من از همسرم تشكر مي‏كنم و از او مي‏خواهم كه ناراحت نباشد و بچه‏هايم را نيكو و اسلامي تربيت كند. من بچه‏هايم را زياد دوست مي‏داشتم سعي كنيد اگر صحيح دانستيد آنها را بر مزارم بياوريد تا قلب من آرام بگيرد. همچنين دوتا دخترم سميه و رقيه را بگوئيد، يادتان نرود كه شما دختران شهيد هستيد و بايد راه مرا كه همان راه اسلام است برويد.

 به هر حال انشاءالله مرا ببخشيد مرا عفو كنيد و از خدا براي من آمرزش بخواهيد و من از شما پشتيباني انقلاب و امام و اسلام را دارم كه سعادت دنيا و آخرت همه ما در اين است. مرا در بهشت علي كنار ديگر شهدا به خاك بسپاريد و از شما تقاضا دارم كاري نكنيد كه مورد رنجش روح من شود مخصوصاً همسرم و دو بچه‏ام براي پيروزي اسلام و طول عمر امام دعا كنيد

خدايا همه ما فداي امام عزيز

علي كميلي‏فر         منطقه عملياتي كربلاي 5   13/12/65

 

 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

جمعه 8 اردیبهشت 1391  1:19 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:اسامی شهدای اطلاعات و عملیات لشگر 7 ولی عصر

 احمد لياقتي راد در سال1341 در خانواده اي مذهبي وفقير در دزفول چشم به جهان گشود از كودكي علاقة وافري به فراگيري تعاليم قرآن داشت و همیشه سعي مي كرد كه تا مي تواند در يادگيري قرآن پيشرفت كند در شش سالگي پا به دبستان گذاشت همچنين تحصيلاتش را ادامه داد تا از طريق درس خواندن بتواند خدمتي به مردم محروم ومستضعف جامعه بكند همراه با تحصيل ، در مسجد صاحب الزمان (عجل اللّه تعالي فرجه الشريف) به تعليم قرآن و احكام اسلام مشغول بود هيچگاه از مسجد، اين سنگر مؤمنان و نماز، اين سلاح بندگان غافل نمي شد و هميشه سعي مي كرد كه وظايف مذهبي اش را بنحو احسن انجام دهد در طول سالهاي تحصيلي همواره با نمرات عالي قبول مي شد و هميشه سعي مي كرد كه هرچه زودتر درسها را به پايان برساند تا بتواند به مردم جامعه اش خدمتي كرده باشد .

در سال 1355 بود كه فعاليتهاي خود را گسترده تر كرد و با رهنمودهاي پيامبرگونه امام امت ، از طريق كتاب و نوار آشنا شد و با امام چنان الفتي پيدا كرد كه گوئي سالهاي سال است كه او را مي شناسد . در پخش اعلاميه هاي امام و مبارزه با رژيم ضد مردمي شاه چنان فعال و زرنگ بود كه هميشه زبانزد بچه هاي محل بود او منتظر بود تا جرقة انقلاب آغاز شود تا از اين طريق بتواند فعاليت هاي خود را علني كند و مي گفت تا مردم بيدار نشوند ، هر خون جگري خوردن بي فايده است و از طريق روشن شدن افكار مردم است كه ميتوان بر كفر شاهنشاهي پيروز شد تا اينكه در سال 1357 انقلاب اسلامي ايران به رهبري خردمندانه امام آغاز شد و او همچنان به فعاليتهايش ادامه مي داد تا اينكه توسط مزدوران رژيم شاه دستگير و روانه زنـدان شد ، ولي چـون مزدوران امريكا و شاه با ايـمان محكم و استوار او رو برو شدند و چيزي از او نفهميدند ، مجبور شدند او را آزاد كنند .

در اوايل انـقلاب بود كه به جلسه حسينيه پاسـدار شـهيد عـلم الـهداء راه يافت . هـميشه كوشش مي كرد تا قـرآن و احـكام اسلامي كه لازمه پـيروزي هر انقـلابي است به برادران تعليم بـدهد ، بـرادران جـلسه هـنوز مـطـيع بـودن او را در برابر امر امام و مخــلص بودن در كـار هاي او را فـراموش نمي كنند . در تـابسـتان هايي كه كـار مي كرد از دست رنج خود براي جلسه كتاب و نوار مي خريد تا از اين طريق بتواند بينش برادران جلسه را وسيعتر كند .

پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عضويت ستاد نيروهاي ذخيره سپاه درآمد و فعاليتهايش را در آن جا ادامه داد و از طريق اين ستاد به مدت يك ماه به ايلام اعزام گشت در اين ايام بود كه ديپلم فني خود را در هنرستان شهيد مظلوم بهشتي اخذ كرد، بعد از اخذ ديپلم دنبال وسيله اي ميگشت تا روح نا آرامش را بوسيله آن آرامش دهد به همين منظور چون سپاه را يك ارگان اسلامي و انقلابي مي دانست به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي دزفول درآمد .

بعد از گذراندن دوره آموزشي در پادگان كرخه وارد واحد عمليات سپاه گرديد و عاشقانه و خالصانه كارش را شروع كرد و چه بسيار هفته ها كه به خانه نمي آمد تا بتواند در سپاه به انقلاب و مردم خدمت كند ، در اين موقع از طريق عمليات سپاه به كردستان اعزام شد تا در جبهه اي جديد و با دشمني جديد و منافقين و فدائيان ضد خدا و خلق به مبارزه اي الهي دست بزند . در كردستان هر چه بيشتر با فنون نظامي آشنا شد و هميشه از فعالترين نيروهاي سپاه بود .

بعد ازمراجعت از كردستان وبا شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران اسلامي اسلحه اش را به خانه برده و به دست مادرش مي دهد و مي گويد : مادر، من در كردستان شهيد نشدم ولي اكنون كه جنگ بين اسلام و كفر است مي خواهم كه شهيد شوم اگر تو دوست داري كه من شهيد بشوم اسلحه ام را با دست خود به من برگردان . لحظه حساسي است براي يك مادر و بايد انتخاب كند ، بيست سال رنج و زحمت كشيده و اكنون او را بايد فداي اسلام كند ، ناگهان گفته امام كه مي فرمايد : ما همه عزيزانمان را فـداي اسـلام مي كنيم در ذهنش نقش مي بندد و مصمم و قاطعانه اسلحه را به فرزندش مي دهد و به او مي گويد : بـرو تـو كـه از عـلـي اكـبـر بـهـتـر نـيسـتـي .

بعد از اين جـريان بارها به جـبهه هاي دزفـول اعـزام گـشت تا با ديـگر بـرادران سپاهي از تجاوزات صـدام آمـريكايي مـمانعت بعمل آورد . مـدتها در جـبهه هاي كـرخه و دشت عباس بود و هرگز هوس برگشتن به خانه را نكرد .

زرنگي و تيزهوشي او در كارهاي نظامي باعث شد كه بعنوان يكي از فرماندهان جبهة دشت عباس انتخاب شود و بارها در حملات چريكي كه با ياري ديگر برادران از جمله برادران شهيد صفر صفري ، مسعود آريانپور و وحيد كابلي انجام مي گرفت شركت مي كرد و دشمنان بعثي را به خاك و خون مي غلطانيد . ديدن او در شهر باعث تعجب تمامي برادران بود زيرا او كسي نبود كه در شهر بودن و راحت آرميدن در شهر را به جبهه و مبارزه با دشمنان خدا و اسلام، ترجيح دهد . يك روز در جواب يكي از برادران كه از او سئوال كرده بود كه احمد هنوز تو زنده هستي؟ در جواب مي گويد :شـهادت لـياقت مي خـواهد ، آري براستي كه چه نيكو سخني است، شهادت لياقت و شايستگي مي خواهد و هر بنده اي را ، شايستگي ملاقات با پروردگار نيست .

او سرانجام در تاريخ 25/5/1360 ساعت دو نيمه شب در منطقه دشت عباس و در حالي كه براي درست كردن خاكريز عرق مي ريخت توسط تركش خمپاره مزدوران بعثي صهيونيست عراق به آرزوي ديرينه اش كه همانا شهادت در راه خدا بود رسيد. آري او با زندگيش درس چگونه زيستن و با شهادتش درس چگونه مردن را به ما آموخت.

والسلام علي من اتبع الهدي

 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

جمعه 8 اردیبهشت 1391  1:19 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها