0

بانک مقالات دفاع مقدس

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : تروريسم انتحاري، اشغالگري و جهاني سازي شهادت
انواع مقالات :علمي و فرهنگي
موضوعات مقالات :جهانيان و ايثار و شهادت
رشد فزاينده تروريسم انتحاري يا عملياتي كه مستلزم مرگ تروريست جهت تضمين موفقيت آن است از سال 2001 باعث شده است كه روزنامه¬نگاران، متخصصان تروريسم و محققان علوم سياسي اين پديده را از زواياي مختلف در نظر بگيرند و با انجام مطالعات تطبيقي و بررسي اسنادتاريخي به تحليل آن بپردازند نكته مهم اين¬¬كه در هيچ¬كدام از اين مطالعات داده¬هاي آماري وجود ندارد. در تحليل كتاب مرگ در راه پيروزي كه منطق راهبردي تروريسم انتحاري است. رابرت پيپ استاد علوم¬سياسي دانشگاه¬شيكاگو مي¬گويد كه جمع¬آوري اطلاعات آماري حوادث تروريستي امكان¬پذير نبوده و بايد با كسب تجربه مسير مطالعات تروريسم انتحاري را روشن ساخت او بررسي اين پديده را در دانشگاه مديريت مي¬كند نكته كليدي در بررسي¬هاي او اين است كه مذهب به ندرت دليل ريشه¬اي تروريسم انتحاري است و هدف اصلي اين¬گونه عمليات تروريستي وادار كردن دموكراسي¬هاي نوين به خروج نيروهاي¬نظامي از سرزمين¬هايي كه به آنان تعلق دارد مي¬باشد اين¬گونه عمليات سه¬ويژگي مشخصي دارد:
اول اين¬كه عمليات تروريستي به عنوان بخشي از رقابت¬هاي سازمان يافته شكل مي¬گيرد.
دوم اين¬كه دولت¬هاي مردمي و دموكراتيك نسبت به اين عمليات بسيار آسيب¬پذيرند.
سوم اين¬كه اين عمليات در جهت يك هدف راهبردي معين، ايجاد يك حكومت¬سياسي آزاد و يا آزادي سياسي است به گفته پيپ حتي عمليات القاعده نيز از چنين ويژگي برخوردار مي¬باشد.
افزايش اين عمليات به خاطر آن است كه تروريست¬ها تصور مي¬كنند اين شيوه موثرترين روش ممكن براي حصول به اهداف است مطالعات پيپ منابع ارزشمندي را براي محققان در اين زمينه فراهم كرده و نظرات مهمي در مورد اين سبك عمليات فراهم مي¬كند او به عنوان مثال نشان مي¬دهد كشورهايي كه بين 1980 تا2001 توسط تروريسم انتحاري آسيب ديده¬اند نه تنها كشورهاي فقيري نبوده بلكه مرفه بوده و انتظارات مردمان آن كمتر از امريكايي¬ها نبوده است. او مي¬گويد در ابتدا فقر يكي از شاخص¬هاي تروريسم بوده و مطالعات رابطه فقر و تروريسم را تأييد كرده است.
مرگ در راه پيروزي كتابي است در مورد اين¬كه چگونه مي¬توان روش¬هاي علمي- اجتماعي را در مطالعه تروريسم بكار برد و در بسياري مطالعات موردي قوي مي¬باشد. بررسي عملكرد تروريست¬هاي انتحاري حزب¬الله در جنوب لبنان شاهد بارزي بر كمونيست و مسيحي بودن تروريست¬ها و اين¬كه آنان بنيادگرايان اسلامي نيستند مي¬باشد. مطالعه موردي پيپ در اين زمينه در مورد جنبش مستقل و نوين سيك مي¬باشد و اينكه الگوي عمليات تروريستي امروزه از حالت بومي به جهاني تغيير يافته است اما او توضيح متقاعد كننده¬اي در مورد آنچه كه او جهاني سازي شهادت ناميده نداده است.
او موضوعي با عنوان عقل قراردادي در مورد تروريسم انتحاري كه متفاوت از تروريسم غيرانتحاري است بيان مي¬كند به اين معنا كه گرچه عمل انتحاري از نظر تمامي بمب¬گذاران غير عقلاني و غير منطقي به نظر مي¬رسد اما روح و هدف كلي حاكم بر اين عمليات باعث مي¬شود كه اين عمليات ظاهراً منطقي به نظر برسد.
پيپ با رد نظرات مارتين¬كارمر در اثرش با عنوان منطق وجداني حزب¬الله كه بسيار مورد توجه محققان برجسته شيعه قرار گرفته است و حتي باعث شده آنان تفسير خود از قانون اسلامي مبني بر ممنوع بودن اين¬گونه عمليات را تغيير دهند، مي¬گويد: كه تروريسم انتحاري نه يك پديده سازماني بلكه عملي فردي است علاوه بر آن، او در مخالفت با مقاله جرالد روانشناس معروف با عنوان منطق رواني تروريست كه عمليات خشونت¬آميز را در نتيجه فشارهاي¬رواني وارد بر افراد مي¬داند با تفكيك تروريسم از تروريسم انتحاري بر غير منطقي و غير عقلاني بودن تاكتيك¬هاي انتحاري تأكيد مي¬كند از چهل¬وهفت مقاله¬اي كه در كتاب مرگ در راه پيروزي نقل شده است حتي يك مقاله به تروريسم انتحاري به عنوان يك رفتار منطقي اشاره نمي¬كند وعقل جمعي يا دانش قراردادي نيز بر اين حقيقت اذعان دارد.
پيپ در تبيين غير ديني بودن واژه ابداعي خود با عنوان تروريسم انتحاري به تروريست¬هاي سكولاو ببرهاي تاميل در سريلانكا اشاره مي¬كند كه اهداف آنان نه مردم عادي بلكه بر عليه اهداف نظامي است. او 315 عمليات تروريستي بين سال¬هاي 1980 تا 2003 را تروريسم انتحاري مي¬نامد گرچه بسياري از آنان بر عليه زنان و مردان در مراكز نظامي يا سربازان در حين مأموريت بوده است. از 75 عمليات تروريستي توسط سازمان غير ديني ببرهاي تاميل نيمي از آن عليه اهداف نظامي بوده است. لذا تنها 37 عملياتي كه پيپ، ¬ليست كرده است عمليات تروريستي انتحاري محسوب مي¬شوند از طرفي با مقايسه عمليات انجام شده توسط حماس با عمليات ببرهاي تاميل كه كمتر از آن است مي¬توان دريافت كه عمليات تروريستي انتحاري از وجه مذهبي نيز برخوردار مي¬باشد.
ديدگاه پيپ مبني بر اين¬كه تروريسم انتحاري در حقيقت پاسخي به تصرف خارجي مي¬باشد را نمي¬توان به راحتي رد كرد چرا كه در بسياري از موارد تروريسم انتحاري از حماس تا پي¬كي¬كي در تركيه و از ببرهاي تاميل تا حزب¬الله موضوع اشغال¬گري تا حدي نمايان است اما اشغالگري به تنهايي عامل تروريسم انتحاري نمي¬باشد چرا كه عمليات انتحاري در بسياري از موارد در جاهايي كه اشغالگري انجام نشده رخ داده است از جمله بنگلادش، اندونزي، اردن، عربستان، تركيه و ازبكستان كه در سال¬هاي اخير از حملات تروريستي آسيب ديده¬اند علاوه برآن در كشورهاي اشغال شده اين عمليات به سمت اشعال¬گران نبوده است، بطوري¬كه در عراق اين عمليات به منظور ايجاد تنش¬قومي بين شيعيان، سني¬ها و كردها انجام گرفته است.
همچنين كشورهاي ديگري كه در اشغال عراق نقش نداشته¬اند نيز مورد حملات انتحاري قرار گرفته¬اند از جمله انفجار سه هتل در اَمان( مركز اردن) در9 نوامبر 2005.
ديگر اين¬كه در عراق بسياري از عمليات انتحاري نه توسط اشغال¬شدگان بلكه توسط كساني كه از لحاظ نظري بيشترين مخالفت را در اشغال عراق داشته¬اند از جمله عرب¬هاي سعودي، سوري، كويتي و آفريقاي جنوبي انجام شده است بعلاوه عملياتي كه در سرزمين¬هاي ايالات متحده در11 سپتامبر 2001 انجام شده پيپ آن را واكنشي به اشغالگري مي¬داند اما از آنجايي¬كه اين عمليات عمدتاً توسط عامليني از عربستان، مصر و امارات انجام شده است لذا نظريه پيپ مبني بر عمليات انتحاري در واكنش به اشغال¬گري ديگر نمي¬تواند مبناي نظري داشته باشد. موضوع ديگر اين¬كه از سال 1981 كه اين¬گونه عمليات رايج شد، بمب¬گذاري¬ها عمدتاً در مكان¬هاي بومي و از لحاظ جغرافيايي در مناطقي متمركز بوده كه داراي تعارضات قومي مذهبي و سياسي بودند اما امروزه با جهاني شدن تروريسم¬انتحاري در هر لحظه جان و منافع كشورها در سطح¬ جهاني به خطر مي¬افتد و سازمان¬هايي خاص بمب¬گذاران انتحاري را انتخاب و جهت انجام عمليات در داخل يا خارج كشور آموزش مي¬دهند و اين سازمان¬ها از جمله حماس، پي¬كي¬كي، ببرهاي تاميل و حزب¬الله دولت¬هاي دشمن را در مناطق مورد مناقشه يا ساير مناطق دنيا مورد هدف قرار مي¬دهند، اما اين عمليات در مناطق دور مانند امريكا يا روسيه براي آنان بسيار مشكل و خطرناك مي¬باشد.
رويكرد جديد جهاني شدن شهادت سه ويژگي عمده دارد كه در كتاب مرگ در راه پيروزي به آن توجه نشده است:
اول اين¬كه اين پديده ماهيتاً در اصول و اهداف سيال و پويا مي¬باشد.
دوم اين¬كه اين پديده اغلب توسط سازمان¬هاي متصل به شبكه¬هاي تروريستي يا جنبش¬هاي ديني كه اهداف بين¬المللي دارند طراحي و اجرا مي¬شود.
سوم اين¬كه اين پديده توسط افرادي با مليت¬هاي مختلف نه صرفاً در مناطق مورد مناقشه بلكه در سطح¬ جهاني انجام گرفته است.
متأسفانه پيپ در تحليل¬هاي خود از عمليات انتحاري به جنبه¬سياسي آن كمتر پرداخته است و بيشتر به عوامل ملي گرايي و جغرافيايي توجه داشته است. لذا او دليلي براي بمب گذاري¬هاي 7 جولاي لندن يا بالي و يا اَمان كه جنبه سياسي داشته است ندارد. علاوه بر آن ارزش سازمان¬هاي تروريستي كه جهت حصول به اهداف خود گاهي اوقات مردمان بي¬گناه را قرباني مي¬كنند، روز به روز كاهش مي¬يابد هم¬چنين حضور نظامي امريكا نه تنها در مناطقي كه نيروهاي آن از لحاظ فيزيكي حضوردارند بلكه در جاهايي كه دولت امريكا اقدامات امنيتي براي منافع خود تدارك مي¬بيند يا كشورهاي مجاور كه در آن¬ها پايگاه آموزشي دارد باعث شده است كه طرح پيپ مبني بر سنتي و بومي بودن عمليات تروريستي بر عليه قدرت¬هاي اشغال¬گر نقص شود. در نهايت لازم است در موضوع جهاني¬سازي شهادت به نكته¬اي كه كتاب مرگ در راه پيروزي آن را ناديده گرفته است اشاره كرد و آن نقش مهمي¬است كه اينترنت در القا، انتخاب و تعليم شهادت طلبي به انسان¬ها دارد و به آنان آموزش مي¬دهد كه براي مقابله با موضوع نسل¬كشي، اشغالگري، صهيونيزم و امپرياليسم بين¬المللي بهترين راه عمليات انتحاري و قرباني كردن خود براي رضاي امت مسلمان و تقويت قدرت اسلام است.

برگرفته از سايت www.Harward.edu

نقدكتاب مرگ در راه پيروزي – نوشته آصف مقدم از مؤسسه مطالعات راهبردي دانشگاه¬ هاروارد كمبريج امريكا
گردآوري شده توسط دفتر مطالعات و تحقيقات معاونت پژوهش و ارتباطات بنياد شهيد و امور ايثارگران

 
 
پنج شنبه 31 فروردین 1391  11:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : شعرپايداري درآيينۀ ذهن هنرمند افغان
كلمات كليدي : ذهن،اسطوره،حماسه،جنگ،شعرافغاني
موضوعات مقالات :جهانيان و ايثار و شهادت
فرشته رستمي
مسعود كشاورز

چكيده
بسا انسان هايي كه- از كذشته تاكنون-وراي هراثرهنري نهفته اند.آن هنري كه انديشه وباوري راباخود شلال مي زند،هنري ورجاونداست كه ازيك تن عبوركرده وماندگار است. گزارشي كه درپي خواهدآمد برشاعران افغاني چشم دارد كه عنان برذهن پوياي خويش نزده اند،آزاد ورها،سرودند؛پس بازتاب نسل خود وخواست خويش گشتند.دراين ميان ازآن روي كه پيشينه اي مشترك دري زبانان رابهم گره مي زند وسپهري همانند دارند،اسطوره وحماسه – چه ملي،چه ديني- نازك كاري هاي شاعر،رقصان وپيچان به نمايش درمي آيد.گويي رگ هاي شعرشان ازآنچه بوده اند ريشه مي گيرد واميد دارند دركشاكش جنگي ايد.گويي رگ هاي شعرشان ازآنچه بوده اند ريشه مي گيرد واميد دارند دركشاكش نامرد،خود،زبان وفرهنگ خويش راماندگار سازند.
افغاني درآشوب نبرد وغارتي ديرباز به شعري دست يافته كه درآن هستي وزندگي درپالوانۀ آزمون وخطاغربال مي شوند.آنها كه ذهن شاعررا آماج نامردي وناراستي كردند،ناخواسته موجب آزمون موجب بروز شعري پخته گشتند وسرريزگدازه هاي واژه بركاغذبود كه شعرشادي شكارافغاني پديدارشد.نه،غم نامه نيست!شعري كه ثمره تجربياتي لمس شده وپسودۀ شاعر،ديده ها وشنيده هاي اوست،باشعري كه برآمده ازرامش ودوستي است،چه بخواهيم يا نخواهيم دوسويه مي باشد.شعرافغاني بازتاب جنگ وجدال است!


آغاز

سرانجام آمد.تكيه بركوه داشت؛اما چشم ها؟!چه اندازه ناپديد!چقدرخالي!
گلشا(نامي افغاني است)!چشمان خود رابه كدامين بغض ارمغان داده اي؟چشمان توبه جستجوي كدام سوت سرب ازچشم خانه قدكشيده است؟وذهن تودرجدال چه"يافتن"ي هزاهزبراه انداخته؟گلشا!توخود"ذهن"هستي،نوذهني چابك وجويايي!توخودخود شعري،گلشا!خسته اي؟نه،تو
خسته نيستي نا اميد نيستي همه يكپاره روحي، تو ادامه بده، توخود رادرمن شعرادامه بده، كه شعرسرزمين تو براي يك تن بيش است.
زماني كه روزنه هاي چشم گلشا فراخ شد وذهنش بندها را وانهاد ازليت رابازپس داد.ذهنش با ازليت پيوندي شگفت يافته بود واكنون درشعر،هرآنچه دريافت كرده بود،نمودارمي گشت.گلشا خودشعربود،شعري كه باگرايش ويژه به انسان وزندگي،به درك تازه اي ازعشق وسيروسلوك انديشه هاي تاب رباي مي پردازد كه كشف اوست،كشف شعريت گلشا است،نه،گلشا!توزن نيستي،تومردنيستي،توذهن شاعرهستي،به گستردگي اذهان.
زماني كه رمانتيك هاي انگلستان به چالش شعرپرداختند،پيرامون ذهن شاعرآتشي افروختند كه هرچه دوران كلاسيك بازبسته1بود درآن سوزانده شد؛شعري ناب مي درخشيد كه پويايي وزايايي،نخستين پرتوآن بود.كالريج2شعررا فرايندي مي دانست كه تمامي ادراك هاي حسي شاعررادرهم مي تند وثمرۀ آن جوشش شعراست،ازدل هرآنچه رخوت وسكون وايستايي وناجنباني ست.
شعرزنده بايستۀ زندگي زنده است.اشياء،زماني توان راهيابي به درون شعررا دارند كه درپالوانۀ ذهن شاعردگرديسي يابند،وزماني كارايي خواهندداشت كه بازتاب جهان درون ودنياي ذهن شاعرباشند.وردزورث3مي گويد:"اگرازاشياء خارجي درشعراستفاده شده باشد،تنهادرصورتي كه اين اشيا دردرون شاعردگرگون شده،ويا بازتاب احساس هاي شاعر باشند توان راه يابي به دنياي شعري شاعر رادارند"(رستمي،1382:20)زندگي بيروني شاعر با ديگرانسان ها پيوند است اما درزندگي دروني،اوفلسفه اي شخصي دارد.بيلك وشلي4 شعررابينش شاعرمي دانستند.بينشي كه بادنياي عادي آزمون هاي همگون مردم دركنشي دوسويه است.
شعرشاعر،سرريزستيهندگي ها وچالشگري هاي بسيارذهنش است.وذهني پيكرمند كه نيك بيگانه باديگران است بيافريند.زماني كه انسان خلق مي كند به آفرينش الهي انگشت زده است.آيا اين انسان كه وجودش پرسش است وجستجو،دمي-اگرچه اندك – مي تواند آرام پذيرد؟اوزبان به مزذ مي گيرد؛زباني كه حوزه اي ازنيروهاي اجتماعي است كه ماراتا اعماق ريشه هاي مان شكل مي بخشد(ايگلتون122-1380:121).واژه ها همان است كه همه جا هست،اما آبگينه اي شدند كه مي توان ازآن سويشان ازليت رانگريست.شاعردراين ميان تنها گذرگاهي است كه"بي نهايت"از ذهن او،سپس سخن او و سرانجام شعراو،نمودمي يابد وبرهستي گيتي گام مي نهد.كرنش برچنين شعري وفرخباد برچنين گذرگاهي... .
مردم____ شاعر _____ ذهن برتر
اما تمام قصه اين نيست.نيرو نيز تنها يك سويه نيست.اگرذهن برترمايۀ ذهني انديشمندان است
انرژي مردم وانديشمندان نيز به ياري ده آن بزرگ ذهن است.كيهان روزنه هايي دارد براي دريافت،تبديل وبازتاب آن به جهان.شايد از اين روي است كه آفريده هاي ايزدي بيشتر كرويست وچرخش برهسته اي دارند وجهان پرازانرژي رها شده ايست كه بايد به كارگرفته شود:
مردم_____انديشمند______ذهن برتر______انديشمند______ مردم
_______بزرگ نيروي كارمايۀ جهان________
اكنون نيزانديشمندان به شعري كه پشتوانه اش فكروخيال وذهن باشد بيش ازپيش بها مي دهند.هايدگر،ازآن جهت كه شعر،هستي ها برزبان مي آورد وبه هستي وزيست انسان زمينه مي دهد،برآن ارج بسيارمي نهد6.ذهن شاعردرآگاهي دمادم قراردارد،ازاين روي پيوندش باجهان خارج نيزدستخوش نوسان است.آلفرد شوتزمي گويد:"ما آدميان درگذرگاهي تاريخي زمدگي مي كنيم وبه طور طبيعي درزيست فرهنگي جامعه شركت مي جوييم وهمان گونه كه ديگران درزندگي فردي ما مداخله دارند ما نيز درزندگي آيندگان نقشي انكارپذيرخواهيم داشت. (هوسرل1380:83) شوتز، جهان روزمره را دركالبد جهان بينا ذهني مي دميد.دست وپنچه نرم كردن يك ذهن با ذهني ديگر،درپردۀ چنديد لايۀ شعرنمودمي يابد(ذهن خواننده با ذهن شاعر).
چنين ذهني كه يك پا در درون فرد ويك پا دربيرون وجودشاعردارد،براي برقرارماندن نيازمند توشه است.اوتوشه اش راازناخودآگاهي وجوشاعرمي گيرد؛وآيا شعربرآمده از ناخودآگاهي براي يك تن است؟آيا به يك زمان دل سپرده است؟نه آيا زورق بان نورد آرام مكان هاست؟"آفرينش هنري مرز زمان همچون مرزمكان، درهم مي شكند وبه فرانسوي اين هردوراه مي برد. هنردرسرشت وسرنوشت خويش، آنسري ومينوي است وازاين روي، مانند پديده هاي استومند وپيكرينه واين سري، دربند گيتي نمي ماند."(كزازي،1384:231)هنري كه دمساز"مينو"بوده، نه پردوراست نه بسيارنزديك. به آساني نمي توان به آن دستبرد زد؛ اما شكيب سوز، بايد چشم برنواخت شاعرداشت. شاعري كه تنها درزمان شعرگفتن گذرگاه آن ذهن ازلي به اين دنياست ودرديگرزمان ها فردي است چونان تمامي انسان هاي دور.


سپهرمشترك
"تفرد"شاعريا هرشخص ديگر،ثمرۀ سرشت و تاريخ شخصي وانديشه اوست؛كه كارپذيرفته ازفرهنگ وتاريخش است.اگرانسان ها همه همانند هم بودند كوشش براي راه يابي به انديشه ديگري، هرزه جويي پيش نبود.ازسويي ديگراگريكسره با هم متفاوت بودند نيز پويشي بيهوده بود. قلاب انداختن به ذهن آن ديگري، گرچه دشواراست اما ازآن رو كه ما اندكي همانند واندكي گوناگونيم، شدني است.
روشنفكران از"سپهرمشترك ذهن"يادمي كنند ومي گويند"ما با رجوع به سپهرمشترك ذهن مي توانيم برفاصلۀ موجودميان انسان هاي عصاريافرهنگ هاي مختلف،با همۀ اعتقادات وايدئولوژي هاي مختلف،فايق شويم.اوج سخن شاعرنيزدرشباهت هايي است كه باديگرشاعران دارد.تي اس اليوت،درمقالۀ سنت واستعدادهاي فردي مي گويد:"شاعربزرگ كسي ايت كه به ديگران تقرب جويد ودرعرصۀ يك شعرعمومي به شركت دركارديگران دست بزند."بخش كليدي درچالش ذهني هنرمند افغان وتاجيك پيوند فردبا خودش(كه حماسۀ مذهبي راشكل مي دهد)وپيوند فرد با ديگرافراد،ازگذشته تاكنون است(كه حماسه ملي راقدرت مي بخشد).دونيرويي كه"بقا"ي ملتي به آن زنجيرشده است.زنجيري گسست ناپذير!درنخستين گام به سپهر مشترك ذهن وشباهت هاي شاعران،ناگريز ازنياكان واجداد شعرجنگ،يعني اسطوره وحماسه يادكرده مي شود:
چه جهازي به ازاين گنجورمار به دوش؟! وقت آن است كه فتوا بدهي خازن را
(دختربن لادن:محمدتقي اكبري)
آنجاكه نيروي جادويي اذهان به گره مي افتد،وازيك ذهن برتراثرستان مي شود،اسطوره برمي خيزد.گوهرومانايي شعرزماني است كه مويي فولادين به ذهن برتربيابد وآنرا به هيچ روي نگسلد.درپناه اسطوره،جريان دارد،پيام شعريش بي چند وچون برذهن خواننده مي نشيند؛گويي نشستنگاهي بجزآن درخوراونيست.اين گونه،دردوري هنري،انرژي از ذهن خواننده به ذهن شاعرو وارونه،مي جهد.زايايي وپويايي هنر-كه رمانتيك هابرآن پافشاري داشتند_بيش ازپيش حاصل مي گردد.هرچند ذهن شاعردررده بندي،جايگاهي فراتردارد وبه آن ذهن برترنزديك تراست اما اذهان كوچك است.اسطوره هايي كه درپي خواهدآمد،اكنون درزبان دري افغاني رخنه يافته است؛اما معلوم نيست دركدام زمان وبركدام نژاد ديگرحلقه برافكنند وآن نژاد را ازخود كنند؛كه اگرآب سرچشمه تمام شود_اگر!_چشمه اي ديگربا آبشخوري نوترسربازمي كند كه بگويد اين اسطوره تنها براي تونيست،اي شاعر!وديعه اي است براي تو:
اين بيشه هفت سال پـــياپي پدرنديد گوساله هاي بت شده ديد وپدر نديد....
اينك نشسته ايم كه تا نسل سامري گوساله هاي شيري شان را بقركنند
(مادر:سيدابوطالب مظفري)
آهسته لمس كرد تن ترد سيب را دستي كه درحرارت عشقش مذاب شد
(سارا:سيدنادراحمدي)
اي حماسه آفرين يل زمانه ساز!/پهلوان نامداررنج وكار/اي تجسم تمام رنج/اي تجسم تمام ايستادگي به روي ظلم!/مادر زمين پس ازتوتا زمان ما/هزارها هزاركاوه زاده است ....(درفش:ليلا كاويان)
درشب ميلاد آدم وحوا/كه شايد مرده اي به پاخيزد/وبه آهنگ ديگربلند بخواند/حديث آدم را....(بطن سرد زمين:حفيظ الله شريعتي)
وحماسه كه زادۀ اسطوره است"گرايشي است ديگرباره به خودآگاهي كه دردل اسطوره ها-كه يكباره برآمده وبرجوشيده از ناخودآگاهي است – پديد مي آيد.حماسه،گذري است.شاعرتنها به چند نام تاريخي بسنده نكرده است.اودركاري باريك فرزند كشي وخون كشي،نابرادري برادران كه زخم ذهن شاعر بوده است رابدون درد مويه ها وضجه زدن ها بيان كرده است واين رادرد دلي بدون واژه براي دل پناهي خواننده – كه حماسه نيز مي داند-نهاده است.آيا اين همان سفيدي هاي متن نيست؟وهرباردرهرزمان با نمودي جديد فرزندها كشته مي شوند وبرادرها نيز....
داستان ها وروايات قديم با برافزودن كارمايه هاي نوين،حماسه راتوشه مي دهند.نازش تازش پهلوانان درگشودن اقليمي نوبراي كشوري كروفروبراي سرزميني خستگان زخم دشمن رابرجاي مي نهد.ازسينۀ پهلوانان آبشارگردآوري وگنداوري سرريزمي كند.اما حماسه به تمامي اين نيست،بلكه منظومه حماسي كامل آنست كه درعين توصيف پهلواني ها ومردانگي هاي قوم،نمايندۀ عقايد واراء وتمدن اونيز باشد.ازاين روي نازك كاري حماسه سرا درآميزش فرهنگ،اجتماع همبالا وهمپاپه چالاكي وچستي است:
حماسه نوعي ازاشعاروصفي است كه مبتني برتوصيف اعمال پهلواني ومردانگي ها وافتخارات وبزرگي هاي قومي يا فردي باشد به نحوي كه شامل مظاعرمختلف زندگي آنان گردد.موضوع سخن دراينجا امرجليل ومهمي است كه سراسرافرادملتي دراعصارمختلف درآن دخيل وذي نفع باشند...مسالۀ تشكيل مليت وتحصيل استقلال ودفاع ازدشمنان اصلي... است.(همان،ص24)
براي كشوري كه نامش اندرقهرمان است وقهرماني نه برجاي چه ماند؟آن سرزمين نمي پايد ونمي پويد؛ودرخود مي شكند.زيرا درآفرينش سازوناساز همبري وهمسري دارند.هرچيزي ضدخويش رادرخود دارد.نمونه اي از جماسه ملي كه تبلورفرد دراجتماع است گفته شد.اكنون- بازبه كوتاهي-به حماسۀ مذهبي كه غليان درون فردبا خودش است پرداخته مي شود.حماسه هاي ديني كه هم به قلمرو اسطوره مي آيند وهم درحماسه شررخيزند،زمان ومكان،درون وبيرون فرد را خورش مي دهند؛هرچند داراي محكي قاطع براي جداسازي فرد از درون خودش يا بيرون وجودش نيستند.
دربيشترشعرهاي افغاني علي(ع)،فاطمه(س)،حسين(ع)وآشوب كربلا جايگاهي جاوانتاب دارد ودرشعرتنيده شده اندهم ازآن روي كه باوري مذهبي دارند وهم ازآن روي كه ستمديدگي خويش راباستمديدگي آنان تراز مي زنند.مايه وتوان شعريشان راازآن بزرگان مي گيرند تا شومي فتنه واختلاف را بنمايانند:
از تند باد حادثۀ سرداختلاف زيباترين طراوت هستي كوير شد
(شكست بارقه:عبدالغفورآرزو)
روشن داشت سخن آنكه،شاعرافغاني ازبزرگان ديني اش فراگرفته كه بداند وباورداشته باشد كه بيش ازآنچه هست،هست.ايشان بخ خشك انديشان مي نمايانند كه به سرزمين"اسطوره-تاريخ"گان نهاده اند ونمي توان مرزي بي چند وچون براي آن پنداشت.زيرا بزرگان ديني براستي وبدرستي هم دراسطوره مي زيبند وهم تاريخ راطرازمي بخشند.هنگامه هاي بيرون وآشوب هاي درون انسان رابه مرداب وگنداب مي رساند؛نسيمي عطرآگين ازدياربزرگي راه طي كرده،به دوست رسيده،مي تواند روشنايي براي روح آسيب ديده باشد وياري ده او؛كه اين راه درنورديدني است وصبرتكيه گاهي ستبر.سخن برسرتكرارمي خواند:يادت باشد،بزرگان ديني ات نيزاين گونه سرنوشتي راچشيده اند.اشعارنمونه هاي اندك ازاين تبلورحماسي وخلوت ذهني شاعراست:
به هرشهري به پايي كربلاي خون وخاكستر به هرروزي زسوگ واشك"عاشورا"ستي ميهن
يتيم بي پدررا دوزخ عصيان ابليسي! شهيد بي كفن رامحشر كبراستي ميهن
من ايستادم اگرپشت آسمان خم شد نماز خواندم اگرشهرابن ملجم شد
به اين امام قسم،چيزديگري نبرم به غيرخاك حرم،چيزديگري نبرم
(شاعر اين شعررا درمشهد،بهار1370ش.سروده وپنداشته مي شود مراد او امام رضا(ع) بوده است.)(بازگشت:محمدكاظم كاظمي)
حسين تشنه درناباوري خشكيده اي مردم! خدا لعنت كند اين گونه آب آوردن ما را
(شكست: پرويز آرزو)
اشـــاره كرد"بمـــانيد با شـــما هســـتم" نگــــاه ايـــل مســـافرپرازمـــعما شد
جوانه زدهيجان ها،جهان تكاني خورد فرازشانه هاي صحرا،دونخل برپاشد
درآن هــواي هيـــاهو پرنده ها خواندند ميان قافله،مردي غريـــب مـــولا شد
گذشت خنده وتبريك ها،بگــو تاريـــخ! شكوفه پوش كرامت،چه زود تنها شد
(دوشاخه نور:زهراحسين زاده)
چقدردشواراست/سرودملي خود را زترس ازسينه/برون نياوردن/وخطبه ها رانيز/به ناشناخته نام خليفه اي خواندن(سرعت غربت:صالح محمدخليق)

زخم جنگ در ژرفاي ذهن شعرافغان
گذشت،دوران حماسه،پهلواني وقهرماني يك تن گذشت.اكنون زماني است كه گروه گروه ازمردم،كودك وجوان،ميان سال وكهن سال،تمامي نماد ونهادحماسۀ كشوري را نشان مي دهند.اگردشمني ازبيرون يا خانه خواهي از درون،به حق خويش بسنده نكند وبيش بخواهد،ازسكنج هرخانه،سينه سينايي رادمرد مردي مي شورد تا جهاني بياشوبد.جنگ،امروزه گستردني ها دارد.ميهمانش رابه چرك وچروك خوراك مي دهد.براي كشورما ايران براي افغان ها وبراي هركشوري كه بقا بخواهد،جنگ پديده اي آشناست.
انسان امروزي وارونه انسان ديروز،جنگ نمي خواهد.تاجايي كه بتواندازآن دوري مي كند.حماسه هايي كه برانگيزاننده وفراخواننده براي كشورگستري ست، امروزديگزمعنا ندارد...انسان امروز، چشم بازمي كند ومرز وكشور خود را درشعرنيز زبان استعاره كه تخيل وذهن درآن مي شكفد به ياري شاعرمي آيد تا سيماي فرتوت،كوژ وكاو جنگ را بنماياند.
ومرد،ساك غمش را گرفت وبالا رفت سكوت مه زده اي،كوپه راتصرف كرد
نشست وپشت سرش رانگاه كردونوشت جهاد،جنگ،سپس روي واژه هاتف كرد
دوپلك خستۀ خودبست ومردمش گم شد هواي دهكدۀ روشن تصوف كرد.....
زكوپه خون سياهي به راه آهن ريخــت چرا؟چگونه قطاراينچنين تصادف كرد؟
(قطار:محمدشريف سعيدي)
زماني كه عاقبت نگري وانديشه براي فردا رنگ مي بازد،عقل به كارنمي آيد واحساس ها پررنگ تر وبي رنگ ترنشان داده مي شود.زماني كه فردايي نيست همه چيز درامروز است،وهمه چيزبراي فردا،بسيارساده درهم وبرهم شدن مغزها نمايان مي شود.خدا نزديك ونزديك ونزديك تر است وشعر ونمود آن بگونه اي ديگر.زيست گاه وتبلورگلشا درواژه ها وكاغذها مي شود؛زيرا ديگرگلشاها وگل آغه وابوطالب وجليل ودارا.... وجودي ندارند.واژگان،زندگي آنان را ادامه مي دهند.
دوشـــــيزگان قريــــۀ بالا كجا شدند؟ گلچهره وگل آغه وگلشا كجا شدند؟
گلشا شكوفه داد،جوان شد،عبوس شد دردشت هاي تفتۀ تفتان عروس شد
گلچهره خوش به حال غمش غصه سيرخورد يك شب كنارمرزوطن ماند وتيرخورد
ذهن شاعرنويسنده است.رماني چندخطي كه هرخطش فصلي ازرازشاعررا مي نماياند.شاعرنقاش نيزهست رنگ احساس رادركلام مي ريزد تكان مي دهد،تكان مي دهد ورنگي همه رنگ،يانه،
رنگي بي رنگ مي آفريند وبه كلام مي آورد.درچشم خواننده رنگ مي رقصد؛درذهنش رنگ به كلمه مياويزد ودرگوشه اي ازروانش مي خرامد.شعربردل خواننده نفوذ كرده،مي رقصد.پس بايد
موسيقي داشته باشد.شاعرنويسنده بود؟نقاش بود؟نوازنده بود؟هرچه بود وهرچه هست شاعراست به سخن ويليام باتلربيتز- شاعرايرلندي-رقصنده ورقص ازيكديگرتفكيك ناپذيرند.
اگرجنگ فقط درپلشتي گنجانده نشود،گاهي براي شاعري يا نويسنده اي يا هرهنرمند ديگري مي تواند چشماني با بينايي ديگرتحفه بياورد.به گفتۀ اخوان"اي خوشا زيروزبرديدن!"يا:"اي خوشا آمدن ازسنگ برون/سرخودرابه سرسنگ زدن".هنرمند جنگ ديده،باذهني كه ازجهاني ديگرازذهني برترنيرومي گيرد،لرزه هاي خرد برپيكرهنروارد مي سازد كه بسا براي عمرباتلاق گونۀ انسان ها،باريكه راهي به دريا گشوده شود.نوراميد،خنجري است كه از روزنه هاي فردا مي آيد وصورت امروز تلاش مي كند آن رابپوشاند اما چه خوب كه دستانش بسته ست.بايد آن روبرو شد.بايد ازميان تمام خنجرها آن راديد؛بدون آن نمي توان ادامه داد.زنجيري كه هرحلقۀ آن زنجيرچشمي است بهم گره خورده كه دستان امروز را گرفته تا نتواند ازنورخنجري فردا جلوگيري كند.چشم گروه گروه از مردم درگير باجنگ سرخ،صورتي،زرد،سفيد...نم دار،هراسان،حيران،سرگشته و...چاره نيست!بايد با آن روبرو شد:
چگونه بازنگردم؟كه سنگرم آن جاست چگونه؟آه!مزاربرادرم آن جاست
چگونه بازنگردم؟كه مسجد و محراب وتيغ منتظر بوسه برسرم آن جاست
(بازگشت:محمدكاظم كاظمي)
به سربازان اعلام كنيد/دودكش ها راببنديد/وبگوييد/فصل ديگري دركارنيست/زمين دريك فصل مي ميرد/ودريك فصل زنده مي شود....
(بطن سردزمين:حفيظ شريعتي)
اي مادرمقدس انديشه هاي سبز!/اي ناظرغريب ترين مرگ وانتقام!/مي بينمت كه/وحشت وبيداد جنگ را/نفرين مي كني....
(زن را درديارنامي نيست:فوزيه رهگذر)
جنگ رابه جنگ مي نشانيم وويژگي هايش رادرشعرافغاني برمي شمريم:
1- شعرها درهردوساخت انسان امروزه زياده گو نيست،شرح نمي دهد؛او ازتصوير،تخيل وتمامي حواس ياري مي گيرد تاباكمترين واژه بيشترين سخن رابگويد وخواننده نيزهمبازاوست.
2- حضوربلورباورهاي اسلامي وبه ويژه شيعي درشعرافغاني كه نمونه هايي ازآن آورده شده است نبرد را مي توان مي دهد.راستي ودرستي دفاع ازمليت وكشورراگوشزد مي كند.
3- بروز واژگاني كه درفرهنگ جنگ پديد مي آيد، نام جنگ ابزارها واصطلاحات نبرد بارفتارشعررا تشكيل مي دهد.
4- زبان شعري ساده است گويي شعر ازتودۀ مردم برآمده،جوشيده،غريده وبه خشم فرونشسته است.پس همچنان بردل تودۀ مردم نيزكارايي دارد.
5- درنمايۀ شعري مهر،نوروروشني است وبا بدي،پليدي،دروغ دشنام يكسره بيگانه.
6- پرتحرك است وديناميسم حركتي درآن موج مي زند.اما اين حركت ازگيتي به مينو وجهان برين است.سيلي كه ازبيرون وجودشاعرسرچشمه مي گيرد وبه درون شاعرمي ريزد وحركتي ذهني درپيوستن به آن ذهن برتر.به اين نويد كه"ماهي جدامانده ازخورشيد بتواند آسماني را روشن سازد".
7- شعرجنگ،شعرحق است ومبارزه.
8- درخشيدن شاعران زن كه فرداي وطن رادربطن خويش وشعرشان،رقم مي زنند.
شعرجنگ درافغانستان دوراه كاردارد:نخست درمحورعمودي،افغان ها يا اوغان ها آزمون سال هاي نبرد با بيگانگان را داشته اند:
جنگ با شوروي، پاسباني ازمرزهاي كشورافغانستان و وطن خواهي، شعرافغان ها با مردمي باورمند روبروييم باورهاي ريشه دار كه ازتحرك وديناميسم اعتقادي جامعه نيرو مي گيرد ودرنهايت به حفظ وحراست ازسرزمين كهن سال ومردپرورمي گردد.
مردم جنگ ديده به همه چيزجان مي دهند،به اشياء،به كوه،به رود....به گفتۀ چتمن: به آن ها جان مي بخشند تا بدان حد كه شخصيت ساختاري ديرينه وآشنا درهنروزندگي پيدا مي كند آن اندازه از پشت مرگ راه رفته اند كه بايد"زنده"بيافرينند.آنان به زندگي تعهد دارند وبه دنيا،ديني كه بايد آن رابه انجام رسانند.آري دنيا نيز برگردن ماحقي دارد تصويرهاي جنگ همواره با اين مردم خواهدبود؛اما تصويري ديگري نيز وجود دارد،آنكه به او مي گويد تو هستي چون او نخواست كه تونباشي....
من از دياردرختان عبورمي كردم/صدايي ازپس ديوارآشنايي ها/مراخواند:/كه اين مسافرشب/چرابه مزرعه ها قامت تفنگت را/زهشت بوته برافراشتي مترسك وار/چه سال ها شده ازخوشه ها نشاني نيست/چه فصل ها شده با باغ هايتان قهريم/پرنده هاي مهاجر به گريه مي گفتند.
(پرنده هاي مهاجر:لطيف ناظمي)
وخاك/خاك مضطرب شهر/گشته است/آجين خون وخنجروخاكستر
(درعمق يك جنون:ليلا صراحت روشن)
اندوه ميهنم شد/درفصل بارداري باروت/وشكوفه هاي مسلسل/سالي كه بهترين گل/داغي بود ازعشق/بازخمي/ازخمپاره اي/ودنيا/نه بد بود/ولي ما بدي كرديم/وبدي را خوب گفتيم.
(مردان ما نامردند:سعادت ملوك تابش)
زتنورطبع"فاني"تومجو سرود آرام مطلب گل از دكاني كه تفنگ مي فروشند
(صدف:رازق كافي)
ازآن جا كه به گمان ميشل فوكو:آنجا كه قدرت هست مقاومت نيز سربرمي دارد،زيرا وجودقدرت موكول است به حضور مجموعه اي ازنقاط مقاومت.
(فوكو،1381:156)
دشمن بيروني درشت ناك ودرشت خوي براي درچنبرگرفتن گروهي ازمروم زميني كه ارزشي وصف ناپذيردارد يورش مي آورد .كاربرهمۀ مردم روشن است.دفاع!
محوردوم درشعرافغاني زماني است كه دوست ديروز دشمن امروز مي شود به گفتۀ رازق فاني:"همه جا دكان رنگ است،همه رنگ مي فروشند"ديگرباكه نبردشود وبركه تاخته گردد؟
بوميان را"خارجي ها"خوانده اند ازديارمادري شان رانده اند
(ازكاشانه هاي دوردست:زهراحسين زاده)
هاي آزادي!/كجايي؟/هاي داركشيدۀ چهارراه خيانت وظلم/من مرگت را ديدم(هاي آزادي:طيبه سهيلا)
شاعردرپسين ذهن خويش آرام مي جويد؛گويي"اين قانون جامعه است كه وقتي دوران بلا ودرد فرا مي رسد، افرادجامعه به نوعي زندگي خصوصي پناه برند وجامعه راناديده گيرند."نيروي شگفت وشگرف تخيل حضورمي يابد."براي مطالعه بيشتربه گزارش"بررسي كاركرد تخيل دراشعار...."رستمي،توجه شود شاعرپشت به خواننده ورودروي جهاني قرارمي گيرد پرازنوركه خواننده تنها ازآن پرتوي مي يابد وآن اندك نيز بسياراست. ساخت وبافت شعري افغان دردومحورجنگ بيروني وجنگ داخلي، الگويي را مي آفريند كه كمترشعرجنگي توان رويارويي با آن را دارد:
دو رهبر خفته بر روي دو بستر دوعسكرخفته دربين دو سنگر
دو رهبر پشت ميزصلح خندان دوبيرق برسرگور دو عسگر
(دورهبر:عبدالسميع حامد)
آن روز كه درشهرتلاطم بوده جنگ دونفر- به حرف مردم- بوده
هفتادنفر كشته شد و در آخر گفتند كه يك سوء تفاهم بوده
(سوء تفاهم:همان)
آيينه را به آيينه هم اعتماد نيست در كوچه هاي كاذب ديدار،باخبر
(همسايه،همان)
زرنج ناخوشي هايي كه بردل دارم از خويشان كنون اي دوست!مي آيد زنام خويش هم ننگم
(فرهنگ:محمدآصف فكرت)
به دكان بخت مردم كه نشسته است يا رب گل خنده مي ستانند،غم جنگ مي فروشند
دل كس به كس نسوزد به محيط ما به حدي كه غزال جوجه اش را به پلنگ مي فروشند
بنگر كه كس نـــديده گـــهري به قــــلزم ما كه صدف هر آنچه دارد به نهنگ مي فروشند
(صدف:رازق فاني)
كين،انتقام،شعرافغان را به جانگلايه هايي جانفرياد كشانده است.او بركشندۀ خويش لبخند مي زند زيرا او را مي شناسد.فضاي شعريش آكنده ازخشم است،خشمي كه نه بردشمن بيرون بلكه ازدرون مي باشد وحتي دشنام نيزخنكاي دل نخواهد بود.دراين دسته ازاشعار،شاعران افغاني به فريادي تسكين دهنده مي رسند.چنانچه شاعران رمانتيك باوردارند،روان نژند انسان درواگويۀ درددهاي عفن،به تخليه دروني مي رسد وپالايش مي يابد.عنصري كه درتراژدي با روان پالايي از ان ياد مي شود7.براي اينكه نسبت به آنچه بدين سان حقير وزار كرده است احساس برتري مي كند،بدين سان حرمت خودش را اعاده مي كند؛كاشاني،1382:19
باورافغاني،چون نياكانش بررستن ازكين- كه پلي است به برترين اميدها ورنگين كماني از پس طوفان هاي دراز- است.مثلث دشمن- (آن كه ترا نمي خواهد)كين واميد8خيزابه هاي سهمگين ازازادي درشعرافغان نشانده است گاه ابزار كارآمدي است،گاه ذهن ها بايد به بند كشيده شود وگاه جسم ها.بند مويه هاي جانشكارشاعرازاين ناكامي ذهن است.به گفتۀ ميشل فوكو بندكشيدن دو معني دارد:
يكي به معناي منقاد ديگري بودن به موجب كنترل و وابستگي وديگري به معني مقيد به هويت خود بودن به واسطۀ آگاهي يا خودشناسي.هردومعني حاكي از وجود نوعي قدرت هستند كه منقاد ومسخركننده است به طوركلي مي توان گفت كه سه نوع مبارزه وجود دارد اين مبارزات يا برعليه اشكال سلطه اند يا برعليه اشكال استثمارند كه فرد را ازآنچه توليد مي كند جدا مي سازند ويابرعليه چيزي هستند كه فرد رابه خودش مقيد مي كند وبدين شيوه وي را تسليم ديگران مي سازد.
مبارزات برعليه انقياد،برعليه اشكال سوژه وتسليم شدگي وتسليم.(فوكو،1379:348)به اين روش،شاعرافغاني درپناه ذهن جادويي خويش مي تواند ازهر دو بند داخلي وخارجي،دروني وبيروني رهايي يابد شايد كوهي كه سيدابوطالب مظفري آنرا آماج درد دل خويش قرار داده است همان آشوب آرام ذهني شاعرباشد:
بگذارد تا به چشمه خون،شست وشو كنم بگذار،روبه كوه،كمي گفتگو كنم
اين كوه شانه هاي مراچسون برادراست بگذارد با برادر خود گفتگو كنم
ويا:
مادر!سلام ما همگي تا خلف شديم درقحط سال عاطفه هامان تلف شديم
مادر!سلام،طفل توديگربزرگ شد اما دريـــغ كــودك نـاز تو گرگ شد
مادر!اسير وحشت جادو شديم ما چشمي گزيد ويكسره بدخو شديم ما
مادر!طلسم دفع شرازخوي ما ببند تعويذ مهر بر سر بازوي ما ببند....
(همان)
مظفري، همان گونه كه از زمهريرنامردي ونامرادي مي سرايد، واژه مادر رامنادا قرار مي دهد، واژه مادر دراين شعر مي تواند نشان ونماد مادر(=راياننده)او و يا مادر=زمين(=نيرودهندۀ)او باشد.ازاين روي زمين خاك وطن وهرچه درپايداري آن خاك خوب مي تواند چشم نواز شاعرباشد به ديدگان خالي او مي خزد وآن را پر مي كند پرازعشق به وطن.
تفاوتي براي خاطرخاكي او ندارند/مزرعه ها بازهم/خاكستري وخالي مي مانند/عن جاي كودكان مرده اش ...(يك صفحه همنوايي طلوع گندم:فوزيه رهگذر)
پسرم،آه پسرم كجا بودي؟/مادر،درپاي هندوكش غلتيده بودم/وسنگي لاجوردين سايه ام بود./..../-پسرم به من لاله آوردي؟/-خون پسرتوست مادرم!/در درۀ خبير/خشم خود رابه عقاب هاي جوان/خون خود رابه لاله هاي جهان/بخشيدم...(رستاخيز: پروين پژواك)
به گاهي كه دگرازهيمه وهيزم،/نشاني نيست درخانه/ودود،/با ديگدان ها وتنورخانه/بيگانه ست/درآن گاهي كه ديگر،/كودكي خسته شدست ازدست انداختن به دامان پدريامادرش/...(آيا:خالده بارش)
پس از تمامي اين زخم ها،ذهن شاعربه برتري دل خوش مي دارد.اومرزاحساس راطي كرده است وبه فكررسيده؛حركتي ذهني.احساسي كه به پشتوانۀ فكر بروز نمايد به گونه اي عملگرايي مي رسد. درشعرفكرپيام متن و نه فوران عاطفي اهميت دارد. به بيان ديگربرتاثيرمعنامثلاً تاثيراجتماعي متن تاكيد مي شود.
به هر روي از ويژگي هاي اشعاري كه آنرا"شعرفكر"نام نهاده اند مي توان به چند نمونه اشاره كرد.نخست:زبان شعري است كه درخدمت ارتباط وپيوند با خواننده است.به گفتۀ فوكوودلوز،جهان ازطريق زبان دردسترس ما قرارگيرد واشياء درون آن نيزازآيينۀ زباني بازمي تابند،كه ما آن رابه كارمي بريم.دو:موضوع وهدف شعربسيارمهم است. سه:شعرمتفكربه اجتماع ورويدادهاي آن توجه نشان مي دهد.چهار:شاعروگويندۀ اشعارپافشاري دارد تا پيام شعرتوسط خواننده دريافت گردد وبراي اين دريافت برهيچ كوششي چشم نمي بندد.اما دراين كوشش لذت خواننده نيزخواست شاعراست.شاعري كه ازجامعه تاثيرپذيرفته وخود بازتاب جامعه است."هنرتنها از زندگي نسخه برداري نمي كند،بلكه به آن شكل مي دهد."اين رفتاريويومانند ميان شاعرواجتماع،گفتمان نويني راپي ريزي مي كند.خواننده اي كه هررا ازبرتشخيص نمي دهد،دراين راه پرآي و رو داراي تميز اجتماعي مي گردد.شعرمتفكر مي تواند اپيستمه را توازن بخش كردارهاي گفتماني دانش ها ونظام هاي فكري است،در رشته شعر،بعنوان گزيده ترين گوهر،قرار دهد:براي آفريقا/نه/براي كابل خودمان بخوان/براي نژاد تحقيرشده ي آدمي/براي آپارتابد خودمان بخوان(آپارتايد:لطيف پدرام)
ويا اشعارپرتو نادري كه گزيده كردن چندخط ازآن براي گزارش كاري نيك دشوار است.اوشعر متفكررا با طنزتلخ درهم آميخته است كه هر دوبروز اجتماع بيماراست.
اجتماعي كه جنگ را،خيانت را،دوستي ودشمني راديده"ازسبد روزنامه فروشي دروغ خريده"پرتونادري"واينك طنزرا راه درشوي براي خويش ديده تا با خنده بگريد:
حساب شده سخن مي گويم
حساب شده مي نويسم
كبوتروجدانم را
درقفس دموكراسي
به نرخ روزگار
ارزان مي ريزم
....من حساب شده سخن مي گويم
حتي وقتي سگ همسايه سوي من پارس مي زند
كلاه غيرت ازسربرمي دارم
وبا صداي ابريشميني مي گويم
بفرماييد منتظرشما بودم
دركوچه اگربا خرسي مقابل مي شوم
با لبخندي مضحكي مي گويم:
ازديدارتان خيلي خوشحالم
والاغ سركار
اگرگوشي به سوي من تكان داد
ازتفكر،چيني برجبين من اندازم
ومي گويم
شما درست مي فرماييد
من هم همينگونه فكرمي كنم...
(استعداد بزرگ:پرتو نادري)
ژرژپول،مي گويد:"هنگام خواندن يك اثرادبي،زماني مي رسد كه گويي درون مايۀ اثرخود راازپيرامونش جدا مي كند وتك وتنها مي ايستند"او دراين زمان است كه به گوهر يكسان درهمه آثاريك استاد بزرگ دست مي يابد.بدين گونه خواننده خود رابه متن مي سپارد ومتن زنده مي شود.زيرا خواننده به تاخت وتازي درگسترۀ راز،متن راآغازيده است وآن آموزه اي كه به شعرانجاميد دركالبدذهني خواننده نيز نشت مي كند.خواننده درشعرافغاني شگفت زده مي شود.زيرا شاعرنيزازشگفت كاري اين "ديگ واژون فضا"حيرت كرده است:
ديوانگان شهر
اين جانيان ساده دل مغموم
اين عاشقان صادق پول وقمارومي
بادست پرجنايت ابليس
درعمق گندزار جنايات بي امان
ويراني بهار....
باسرفتاده اند
(درعمق يك جنون:ليلا صراحت روشني)
چرا بر كام ديو و دد،فروماندي به ناكامي/چراچون دشنه اي بر خويشتن كاراستي ميهن؟
كجا شد مردي؟كجا شد بانگ آزادي/وبا خود،خود درافتادي چه بي پرواستي ميهن(عروج برج خاكستر:جليل شبگيرپولاديان)
همواره"چرا"ازيك نامعلوم روح شاعررامي آزارد.شايد باورابن سينا براين كه لذت شعري نوعي ارتباط متعجب دارد وخواننده اشعارزماني لذن مي برد كه تعجب كند،هنگامي حاصل مي شود كه گويندۀ اشعار در رده هاي بالاترشگفت زده شده باشد.
شعري كه ازيك"چراهميشگي"برمي خيزد،نا اميد نيست.اشك نمي ستاند شعر بهت است شعرجستجوست كشف كردن من درتو. اين گونه ذهن شاعر درسنگ ساب هميشگي قرار دارد، هربارسابيده مي شود وبارديگرجلا ديده نمود مي يابد. بلوغ شعري از همين جايگاه برمي خيزد وچرخۀ شعرهرزمان خروشان تر وگزيده ترمي گردد وبه ايجاز شعري مي انجامد، نغزوبران:
يك پلك بعد صبح سرسينه اش نشست پيشاني اش به روشني آفتاب شد....
دوپلك بعد قطره ي شبنم چكيده نرم بر روي سيب،وقتي كه از شرم آب شد
سه پلك بعد آتش ودود وغريو ودرد سارا وسيب ومزرعه درخون خضاب شد
(سارا:سيدنادراحمدي)
زان جا كه ميخ ها/برتارك بشر/كوبيده مي شوند/زآن جا كه خون ومغز جوانان وكودكان/ازسنگفرش كوي وخيابان ورهگذر/روييده مي شوند/ازدشنه هاي كينۀ بيگانه دوستدار/ازانجماد قامت مردان فرازدار/ازغرش هراس برانگسز بمب ها/ازدخمه هاي تيره وبي وزن بي نور،بي هوا/فريادمي كشم.
(فرياد:هما محتسب زاده-آذر)
"چرا"ي شاعرافغاني، ثمرۀ دست يابي ذهني او به زيبايي وزشتي، پاكي وپليدي، درستي ونادرستي، بايدها ونبايدها، شايست ها وناشايست هاست. هجوم ملخ هاي كژانديشي و وحشت، جهاني پرازتالاب گنده وبدبو،شاعرافغاني راآزارمي دهد.آزمون هاي فردي كه با آسايش بدست آمده با شعري چون شعرافغان كه افت وخيزهايش مرك وزندگي است يكسان نمي باشد.فراز ونشيب هايي كه ازيك فرد بگذرد ورگه هايي ازذهنيت جمعي داشته باشد،ماندگاري بيشتري خواهد داشت.شعري مي گردد كه به بن اقيانوس قلاب انداخته،نه چون آب سوار كه بر رويه هاست وبه هوايي،به سويه ها ره سپار.اقيانوسي كه همان خردجمعي است،همان ذهن برتروهمان ناخودآگاهي است،شعرشاعرراچه بخواهد يا نخواهد فراگيرخواهدساخت.ازاين روي افغاني شعرجمعي مي گويد.تفاوت نمي كند كدام شاعر مي سرايد،درنمايه تمام شعرها جنگ وحيرت و وطن است.


پي نوشت
1- درديدگاه افلاطون،هنربه طوركلي درعالم محسوس نمود مي يابد وبا سايه ها پيوند دارد او باور خود رادركتاب دهم جمهورچنين مي گستراند:
افلاطون براي نشان دادن ماهيت هنردرمثالي به سه نوع تخت اشاره مي كند.ماهيت تخت كه طبيعت اشياء ودست سازخدايان است؛تخت ديگري كه دست ساز نجارودردگراست؛وتختي كه نقاش از روي تخت نجار تصويرمي كند...اگرتخت نخستين رااصل بدانيم،تخت سوم كه كارنقاش است سه مرتبه ازحقيقت فاصله دارد...هنرمندان خود را به اشباح وسايه ها مشغول مي دارند واز صورت ناب حقيقت فاصله مي گيرند..(ضميران،62-1380:61)
2- ازشاعران ومنتقدان شعررمانتيك انگلستان،1834.
3- شاعرانگليسي،مجموعه اي ازاشعاراومبين شورش عليه سبك مصنوعي شعراست اواشعارش رابه سبك آزاد مي سرود.1850.
4- شاعرانگليسي،1792-1822.
5- به كهكشان ها وآسمان ها وزمين وخميدگي هاي انسان و... توجه شود.
6- هايدگر،هستي مي داند.اوزماني كه واژه دازاين را بكارمي برد،مرادش به هيچ روي زمين وياگسترۀ مكان نيست."بلكه اومجموعه اي ازمناسبات پويا واجد صيرورت كه امكانات آدمي رادربرمي گيرد وبه اشياء واموري كه آدمي با آنها مواجه مي شود معنا مي بخشد است.
7- واژه روان پالايي"شايد بيش از هرواژه تخصصي ديگر،درمورد تراژدي به كار رفته است...به عقيده بوچر،ما درتراژدي دلسوزي وترس رابدون درد ورنجي كه معمولا ملازم آنها شمرده مي شود،تجربه مي كنيم.(مجموعه مقالات علوم انساني...)
8- لسينگ گمانمند است كه:
ذات انسان كنش واراده است،انگيزه ارزش كنش راتعيين مي كند....زمان كامل شدن براي انسان پيش مي آيد،زيرا عقل انسان بيشترمتقاعدشده كه اين آينده به طور روز افزون بهترخواهد شد،...(ومي گويد:)به جاي آنكه زندگي رامانند ماده اي بي ارزش روز به روز درنقشه ها وانتظارات تباه كني ولحظه ي كنوني وعواطف راتابع آينده اي نامعلوم سازي،خودت را از ارزش ذاتي هرروز بي همتا....لبريز ساز(ديلتاي،1382:222)

نام نامه
(نان نامه به نا،سال تولد وآثارشاعران افغاني كه درگزارش آمده است مي پردازد.)

1- آرزو،پرويز؛تولد1357ش.آوارآينه376؛آسمان؛دريا؛داستان منظوم يا سر وليالي.
2- آرزو،عبدالغفور؛تولد1340ش.اشك خنده؛ستاك سكوت؛سرودمسلسل.
3- آزاده محتسب،هما؛تولد1330؛ازسال1350درزمينه شعربا روزنامۀ اتفاق السلام همكاري مي كرد.
4- آصف فكرت،محمد؛تولد1325ش.نكهت خاك ره يار1379؛اخلاص عمل ونسيم؛شيدايي.
5- احمدي،سيدنادر؛تولد1345ش.مردان برنو1376؛دفتردوم مقاومت با همكاري ابوطالب مظفري 1373.
6- اكبري،محمدتقي؛تولد1352ش.مجموعه شعر1380.
7- بارش،خالده.
8- پدرام،لطيف؛تولد1342؛نقشي درآبگينه وباران 1361؛لحظه هاي مصلوب 1362شعرهاي
انزوار1366.
9- پژواك،پروين،تولد1345؛آثاراوبيشترشعرداستان كوتاه ونوشته هايي براي كودكان است.مجموعه شعردريا درشبنم،وداستان كوتاه نگينه وستاره از اوست.
10- پولاديان،جليل شبگير؛تولد1344ش.چكامه براي طلوع؛دراشراق پيوستن؛فرازبرج خاكستر1374؛درافق1376؛بدرودي با آفتاب؛خراساني سرود؛ازحماسه تاپندار؛افق فاجعه؛حماسه اي براي كوه؛درلحظه هاي غربت.
11- تابش،سعادت ملوك؛تولد 1330ش.سروده هاي مهاجر1359؛دو راهي 1359؛حماسۀ انتظار1360؛لحظه هاي طلوع 1360؛طورخونين.
12- تابش،قنبرعلي؛تولد1349ش.دورترازچشم اقيانوس 1376.
13- جوادمهاجر،فائقه تولد1354ش.سروده هاي او درنشريه المومنات منتشر مي شود.
14- حامد،عبدالسميع؛ تولد1348ش. شيفته هاي تشنه؛ باغچه هاي شهيد؛ يادها وفريادها؛ ازدوزخ ارديبهشت 1372؛ راز بنها درفصل شكفتن گل انجير1377؛ بگذارشب هميشه بماند1377؛ رمزشب؛ كارتون ها وترجمه هاي شعر؛ باد وپنجره؛ ترجمه هاي شعر وشبنامۀ آفتاب1378.
15- حسين زاده،زهرا،تولد1349؛نامه اي ازلالۀ كوهي 1382.
16- خليق،صالح محمد؛تولد1344ش.سلام به آفتاب،كاج بلند سبز؛برپاي راه ابريشم.
17- رهگذر،فوزيه؛مجموعه شعرديار شگفتني ها؛آسمان پدرم...اونويسنده وخبرنگاراست.
18- دستگيرزاده،حميرا؛تولد1340ش.آبي رهايي1369.
19- سهيلا،طيبه؛تولد1377؛مجموعه شعرآب وآيينه؛دنياي كودك؛اوبراي كودكان مي نويسد،
خبرنگارنيزهست.
20- شريف سعيدي،محمد،تولد1349ش.تيروباغ گل سرخ جلد2-1،1374؛وقتي كبوترنيست 1376؛گزيده ي اشعار1380.
21- شريعتي،حفيظ الله(سحر)،تولد1367ش.حديث سپيده 1377؛درآستانه ي باران 1378؛جيتجو درمعبراشراق؛چاله هاي متروك زمين؛برهنه درطوفان.
22- صراحت روشني،ليلا؛تولد1337ش.طلوع سبز1369؛تداوم فرياد1370؛سنگ ها وآيينه ها1376.
23- عطايي،خورشيد؛تولد1326،مجموعه شعروداستان هايش دركتابي به نام دودل چاپ شده است.
24- غني،سيما؛تولد1346.
25- فاني، رزاق؛ تولد1322ش. ارمغان جواني1344؛ پيامبران باران 1365؛ ابروآفتاب 1373؛ شكست شب1376.
26- فقيري، سيما؛ تولد1359.
27- قدسي، سيدفضل الله؛ تولد1341ش .خاكسترصدا1375.
28- كاظمي، محمدكاظم؛ تولد1346ش. مجموعه اشعارپياده آمده بود1370؛ صبح در زنجير1377؛ مجموعۀ اشعار9 شاعرگزيدۀ ادبيات معاصر1378؛ همزباني وبي زباني.
29- كاويان؛ليلا،تولد1329؛فوت1376.
30- نادري،پرتو؛تولد1331ش.قفلي بردرگاه خاكستري1369؛سوكنامه اي براي تاك1370؛
آن سوي موج هاي بنفش 1377.
31- ناظمي،لطيف؛تولد1325.سايه ومرداب؛باد درفانوس؛دربيشه هاي ياد؛پنجره،ازباغ تا غزل.
32- نيازي،خالده؛تولد1344؛دفترشعرخاك،خرمن،خاكستر.
33- مظفري،سيدابوطالب؛تولد1344ش.سوگنامۀ بلخ 1372؛شعرمقاومت افغانستان1372؛
مجموعه شعر42ازگزيده ي ادبيات معاصر1378.

كتاب نامه
1- باباچاهي،علي.(1380چ اول) گزاره هاي منفرد ج1،تهران:موسسه انتشاراتي سپنتا.
2- براهني،رضا.(1380چ 1) طلا درمس،تهران:انتشارات زرياب.
3- بشريه،حسين.(هيوبرت دريفوس)(1379)فراسوي ساختگرايي وهرمنوتيك تهران:نشرني.
4- حري،ابوالفضل.(مايكل جي تولان)(138)روايت،تهران:انتشارات فارابي.
5- حسين زاده،زهرا.(1382)نامه اي ازلاله كوهي،تهران:نشرعرفان.
6- حنايي كاشاني،محمدسعيد(مارتين هايدگر)(1382)زرتشت نيچه كيست؟،تهران:انتشارات هرمس.
7- حنايي كاشاني،محمدسعيد(مارتين هايدگر)(1382)ويلهلم ديلتاي زندگي وافكارتهران انتشارات هرمس.
8- رستگارفسايي،منصور.(1373)انواع شعرفارسي،شيراز:انتشارات نويد.
9- رستمي،فرشته ومسعودكشاورز.(1382)رمانتيسم درشعرفروغ فرحزاد:بانگاهي به مفاهيم كودكي،تنهايي،انديشه،عصيان،گناه درسرودهاي ورززورت،كولريح،كيتس،بليك وبايرون
قم:نواي دانش.
10- رستمي،فرشته،(ارديبهشت1383)"علل گرايش به رمانتيسم:پس ازمشروطه تا1345"
اصفهان:همايش بين المللي نقش ترجمه درگفتگوي تمدن ها.
11- رستمي،فرشته ومسعود كشاورز.(مهر1383)"جايگاه تخيل درشعرفروغ فرحزاد و
سهراب سپهري"تهران:همايش بين المللي نخستين چشم انداز شعرمعاصرفارسي،سازمان
گسترش زبان وادب فارسي.
12- رستمي،فرشته ومسعود كشاورز.(اسفند1383)"زن درهنرسيمين دانشوروفروغ فرحزاد"
زنجان"همايش بين المللي زن درتاريخ ايران معاصر،دانشگاه شهيد بهشتي.
13- رستمي،فرشته ومسعودكشاورز.(ارديبهشت1384)"رمانس مشروطه درقالب شمس وظغرا"تهران:همايش بين المللي يك صدمين سالگردمشروطيت،دانشگاه تهران.
14- رستمي،فرشته.(خرداد1384)"چون سرمامك گرم"اروميه:همايش بين المللي خاقاني شناسي.
15- شفيعي كدكني،محمدرضا(1366چ سوم)صورخيال درشعرفارسي،تهران:انتشارات آگاه.
16- صفا،ذبيح الله.(1378)حماسه سرايي درايران،تهران:انتشارات فردوسي.
17- ضميران،محمد.(1380)نيچه:فيلسوف زندگاني،تهران:انتشارات هرمس.
18- ضميران،محمد(مارتين هايدگر)(1380)پديدارشناسي هرمنوتيكي،تهران:انتشارات هرمس.
19- ضميران،محمد.(ادموند هوسرل)(1380)پديدارشناسي،تهران:انتشارات هرمس.
20- ضميران،محمد.(ميشل فوكو)(1381)دانش وقدرت،تهران:انتشارات هرمس.
21- طاهري،فرزانه(ويلفرد گرين)(1380)مباني نقدادبي،تهران:انتشارات نيلوفر.
22- طنين،ظاهر.(1383)افغانستان درقرن بيستم1900-1996،تهران:نشرعرفان.
23- كزازي،ميرجلال الدين.(1384) آب وآيينه،تبريز:انتشارات آيدين.
24- كزازي،ميرجلال الدين.(1376)رويا،حماسه،اسطوره،تهران:نشرمركز.
25- كميته علمي همايش.(1383)باغ بسياردرخت،تهران:مركز گسترش زبان وادبيات فارسي.
26- ليچ،كليفورد،"برائت ازگناه يا ايثار"؛رخشنده نبي زاده؛مجموعه مقالات علوم انساني زبان وادبيات،(پاييز1379)دفتريكم.
27- مخبر،عباس(تري ايگلتون)(1380)انديشه هاي فلسفي درپايان هزاره ي دوم،تهران:
مركز.
28- موحد،ضياء وپرويز مهاجر(رنه ولك/آوستن وارن)(1382)نظريه ادبيات تهران:شركت انتشارات علمي فرهنگي.
29- ميرشاهي،مسعود.(1383)شعر زنان افغانستان،تهران:نشرافكار.
30- ميرعلايي،احمد.(آرتوميلر)(1381)دربارۀ ادبيات،تهران:نشرفرزان.




منبع : كتاب نامه پايداري – مجموعه مقالات اولين كنگره ادبيات پايداري – كرمان -

 
 
پنج شنبه 31 فروردین 1391  11:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : گسترش گفتمان در مورد برنامه هاي تلويزيوني با موضوع شهادت
انواع مقالات :اجتماعي
موضوعات مقالات :جهانيان و ايثار و شهادت
بهار 2009، برنامه هاي شهادت مشوق كاربرد خشونت از جمله بمب¬گذاري¬ انتحاري به منظور كنترل شرايط تضاد سياسي و ادعاي اينكه مذهب توجيهي براي مقابله با نابرابري¬ها است، مي¬باشد. گرايش¬هاي بين¬المللي و نقد برنامه¬هاي تلويزيوني شهادت از سال 2007 شروع شد كه تلويزيون الاقصاء به مالكيت حماس، شخصيتي مشابه ميكي موس بنام فارنو، در برنامه¬هاي كودك خود با عنوان پيشگامان فردا ارائه داد. محتواي كلام نهفته در اين برنامه اين بود كه اينگونه پيام¬هاي خشونت آميز تأثير عمده¬اي بر كودكان فلسطيني خواهد گذاشت. گرچه اين ادعا منطقي به نظر مي¬رسد اما مويد پژوهش¬هاي ميداني من در مورد عادات استفاده از تلويزيون نيست.
محتوا و توليد اينگونه برنامه¬ها بدون ترديد در حصول به اهداف مسأله¬ساز خواهند شد. تحقيقات اينجانب بيانگر عدم تأثير اين برنامه¬ها بر خشونت¬طلبي كودكان فلسطيني عليه يهوديان بويژه آناني كه در اسرائيل ساكن هستند مي¬باشد. يكي از دلايل اين امر نبود تنوع در اين برنامه¬ها و عدم انطباق آن با روحيات لطيف و دوست¬گرايانه كودكان بوده است. برنامه پيشگامان فردا بخاطر حمايت از خشونت عليه يهود همواره مورد نقد قرار گرفته است. به علاوه همواره اين خطر و جود داشته است كه محتواي اين برنامه¬ها اثرات بسيار مضري بر مخاطبان هدف كه كودكان فلسطيني هستند داشته باشد. اين موضوع باعث شده است تا سازمان آگاهي بخش رسانه¬ها به تجزيه و تحليل اين¬گونه برنامه¬ها پرداخته و به تبليغ ايجاد يك سرزمين يا امت واحد¬ سياسي، كه بتواند اهداف و ديدگاه¬هاي مسلمانان فلسطين را با يهوديان اسرائيل به هم نزديك كند بپردازد. متأسفانه زمينه برنامه پيشگامان فردا همانند ساير برنامه¬هاي شهادت رويكردهاي مناسبي براي رشد كودكان فلسطيني نداشته است و عليرغم سعي در آرامش¬دهي به اين كودكان، استفاده از خشونت را ارتقاء بخشيده است.
گرچه ايجاد زمينه خشونت در كودكان در جهت رفع انفعالي بودن و پذيرش ظلم توسط آنان موثر به نظر مي رسد اما ظاهراً كودكان فلسطيني نيز همانند ساير كودكان دنيا از نزاع و خشونت با خبر بوده و پذيرفته¬اند كه اختلاف و درگيري مي¬تواند بخشي از زندگي روزمره آنان باشد و آن¬ها اين خشونت را هم به عنوان قربانيان و هم به عنوان عاملين كم و بيش تجربه مي¬كنند.
اما متأسفانه رويكرد اين برنامه¬هاي خشونت طلب در جهت توجيه درگيري¬ها و استفاده از نزاع سياسي نبوده است. لذا استفاده از راهبردهاي مصالحه آميز بيشتر مي¬تواند به رشد و آگاهي كودكان كمك كند با توجه به اينكه اين¬گونه برنامه¬هاي خشونت آميز تمامي توليدات رسانه¬اي فلسطين نمي¬باشد، لذا گفتمان در اين زمينه بايد در برگيرنده محتواي تمامي برنامه¬هاي اين رسانه از جمله توليدات مثبت و منفي آن باشد. منتقدين بر اين فرض مي¬باشند كه محتواي رسانه¬هاي فلسطين اثرات مستقيم روانشناختي – اجتماعي بر بينندگان بويژه كودكان داشته است و به آنان آموزش¬هاي اعمال خشونت از جمله چگونگي كاربرد بمب¬هاي انتحاري عليه اسرائيلي¬ها داده است با اين حال هيچكدام از اين نقدها سندي دال بر اثر پذيري كودكان از اين برنامه¬ها ارائه نداده است، حتي اينكه كودكان دقيقاً اين برنامه¬ها را تماشا و پي¬گيري كرده و پيام¬هاي آن را تفسير كرده باشند مشخص نيست بعلاوه اين گفتمان¬ها ميزان اثرپذيري كودكان از اين برنامه¬ها و اينكه حالات¬روحي كودكان هنگام تماشاي اين برنامه¬ها تا چه حَد تغيير كرده است را دقيقاً روشن نكرده¬اند.
به هر حال آنگونه كه فراتحليل¬هاي جامعه نشان داده است پيام¬هاي تلويزيوني آنطور كه بايد تأثير مستقيمي بر رفتار مردم نداشته است و كودكاني كه برنامه¬هاي شهادت را تماشا مي¬كنند ممكن است پيام برنامه¬ها را بر خلاف تصور توليد كنندگان تفسير كنند، و دليل مستندي مبني بر اين¬كه برنامه¬هاي شهادت موجب خشونت طلبي كودكان فلسطيني شده مشاهده نشده است. در اين زمينه اينجانب به مدت دو سال از سال 2004 تا2006 تحقيقي را بر اساس نمونه آماري تصادفي از كودكان فلسطيني از كرانه¬هاي باختري غزه تا سرزمين اسرائيل انجام داده¬ام كه يك كار ميداني خانه محور در بر گيرنده تماشاي تلويزيون و بازي¬هاي الكترونيكي رايانه¬اي توسط كودكان و نظريات والدين¬شان در اين زمينه بوده است. بر اساس اين تحقيقات كودكان فلسطيني حضور چنداني در برنامه¬هاي شهادت نداشته و در نتيجه ميزان اثر پذيري آنان از اين برنامه¬ها روشن نيست.
داده¬هاي اين پژوهش بيانگر توجه كودكان فلسطيني به برنامه¬هاي جهاني بيش از برنامه¬هاي محلي است و كانال¬هاي تلويزيوني بيشتر از طريق ماهواره در دسترس آنان قرار مي¬گيرد كه به ترتيب اهميت و علاقه آنان عبارت است ازspacetoon وsaudiarabia radio و T.Vnetwork وMbc3 اين كودكان به هنگام فراغت از برنامه¬هاي پان عربي، ژاپني و امريكايي بيش از برنامه¬هاي رسانه¬اي فلسطيني استفاده كرده و برنامه مورد علاقه آنان عمدتاً برنامه كونان، ساندي¬بل، سوك¬سوك، كاپيتان مجيد، سندباد، تارزان، عدنان و ليندا، كاپيتان رابي، استار آكادمي، موسيقي روتانا¬كليپ و برنامه لبناني آواز حيفا بوده است.
هنگامي كه از اين كودكان درباره برنامه¬هاي مورد علاقه¬¬شان صحبت شد هيچكدام نگفتند كه از برنامه¬هاي شهادت طلبي تلويزيون فلسطين خوششان مي¬آيد بلكه آنان بيشتر برنامه¬هاي كانال¬هاي جهاني از جمله كارتون امريكايي تام¬ و¬جري را دوست دارند كه بسيار جذاب و سرگرم كننده¬است. بنابه نتايج تحقيقات قوم¬نگاري كودكان فلسطيني خود در مورد اين¬كه چه برنامه¬اي را تماشا كنند تصميم مي¬گيرند و نه والدين آنان، جالب اين¬كه بسياري از كودكان¬ از نام و كانال پخش¬برنامه¬هاي مورد علاقه خود اطلاعات كامل دارند و والدين از اين¬كه كودكان¬شان تا اين حد به اين برنامه¬ها توجه و دقت دارند شگفت¬زده شده¬اند. كودكان فلسطيني نه تنها شماره¬كانال¬هاي جهاني را حفظ مي¬باشند بلكه ساعات پخش برنامه¬ها را هم مي¬دانند لذا عدم توجه آنان به كانال¬هاي محلي مانع از ارزيابي خشونت پذيري آن¬ها مي¬شود و پرسش از والدين در اين زمينه فاقد اعتبار علمي و دقيق است چرا كه آن بيانگر ديدگاه والدين و نه خود كودكان است بنابر اين نقد و بررسي اين¬گونه برنامه¬¬ها زماني معتبر مي¬باشد كه تفسير و استنباط كودكان 5 تا 8 ساله فلسطين را در مورد محتواي برنامه¬ها كه آينده اين كودكان را ترسيم مي¬كند در برگيرد.
نقد و بررسي تأثير¬پذيري كودكان فلسطيني از برنامه¬هاي شاهد بايد براساس داده¬ها و نتيجه گيريهاي دقيق و معتبر باشد و اينكه تصور شود اين كودكان بطور مستقيم تحت تأثير چنين برنامه¬هايي قرار مي¬گيرند چندان درست نمي¬باشد لذا لازم است محققان و مجريان گفتمان بررسي¬هاي دقيق¬تري با استفاده از تحقيقات رسانه محور و پوشش دهي تمام مخاطبان انجام دهند و صرفاً بر اطلاعات تجربي موجود كه عمدتاً خلاف يافته¬هاي منتقدين است كفايت نكنند. بلكه تفسير كودكان و تأثيرپذيري آنان از برنامه¬هاي شهادت را مورد ارزيابي قرار دهند.

برگرفته از سايت www.oxford.edu

نوشته: يال وارشل استاديار ارتباطات بين¬المللي و عضو هيأت علمي دانشگاه امريكايي حل اختلافات و صلح بين¬المللي
گردآوري شده توسط دفتر مطالعات و تحقيقات معاونت پژوهش و ارتباطات بنياد شهيد و امور ايثارگران

 
 
پنج شنبه 31 فروردین 1391  11:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : مفهوم شهيد در مسيحيت
موضوعات مقالات :جهانيان و ايثار و شهادت
واژه يوناني martus بيانگر شاهدي است كه بر حقايقي كه تجربه كرده و حاصل مشاهدات اوست گواهي مي دهد . تعريف شهيد در ادبيات مسيحيت بدين گونه است كه حواريون شاهداني بر رفتار و گفتار مسيح همچنين آموزه هاي او در اورشليم و گسترش آن به دنيا بوده اند . سنت پيتر خطاب به حواريون مي گويد : ما با يستي تا قيامت مبلغ دين مسيح و شاهدي بر رسالت او باشيم او در اشاره به دوازده حواري مسيح ، آنان را گواه و شاهداني بر رسالت عيسي مسيح مي داند.
واژه شهيد در مسيحيت به معناي شاهدي كه در دادگاه شهادت مي دهد نيست بلكه اين شاهدان از مقام معنوي والايي برخوردارند و در اين راه متحمل مجازاتهاي سخت و حتي مرگ شده اند بطوريكه سَنت استفان شاهدي بود كه در آغاز تاريخ مسيحيت شهادت خود را با خونش امضاء كرد .
گرچه در ادبيات مسيحيت شهيد يا شاهد مسيح هرگز باني مقدس كليسا را شاهد نبوده اما او قاطعانه بر حقايق دين مسيح اذعان دارد بطوريكه تا پاي جان از آن دفاع مي كند . مفهوم شهيد در دين مسيحيت در مقايسه با كفر معنا يافته و بيانگر افرادي است كه براي ذكر كلام خدا و تصديق حقايق آن كشته شده و روحشان به آسمان رفته است .
در دوران اوليه كليسا شهدا صرفاَ به افرادي كه بخاطر اعتقاداتشان كشته مي شدند اطلاق مي شد و اين كشته شدن معمولاَ همراه با آزار و شكنجه بود . اما در قرن دوم ميلادي اين واژه صرفاَ بيانگر پيرواني بود كه بخاطر اعتقاد به مسيح به زندان افتاده و شكنجه مي شدند اما كشته نمي شدند در قرن سوم شهيد به روحانيون مقام بالا از جمله اسقف گفته مي شد در قرن چهارم اين واژه به هر فردي كه در راه مسيحيت متحمل رنج و عذاب مي گرديد اطلاق مي شد و در نيمه دوم اين قرن شهدا صرفاَ در برگيرنده افرادي بودند كه در چهارچوب كليسا به فعاليت ديني مي پرداختند و خارج از كليسا حتي اگر كشته مي شدند شهيد محسوب نمي شدند . البته اين افراد در صورتيكه در معرض مرگ قرار مي گرفتند پذيرش آن را امري شجاعانه و رد كردن آن را ترس و بزدلي مي دانستند لذا از آن استقبال مي كردند .
در مذهب ارتدكس ، شهادت طلبي مجاز نبود و افرادي كه در برابر سنتها و قوانين شديد جامعه هنجار شكني مي كردند و به نوعي بت شكن محسوب مي شدند به عنوان خرابكار تلقي مي شدند و تنها راه رهايي از مجازات ، توبه كردن از اعمالشان بود .
زمينه هاي آزار پيروان مسيح
پذيرش دين ملي جامعه در عهد عتيق براي تمامي شهروندان الزامي بود و امتناء از آن خيانت محسوب مي شد . مسيحياني كه از قبول و پرستش خدايان حكومت سرباز مي زدند تحت تعقيب قرار گرفته و كافر تلقي مي شدند . در عين حال يهودياني كه خدايان رومي را انكار مي كردند از آزار مصون بودند چرا كه در روم باستان آنان يك دين ملي و يك دين الهي داشتند كه براي پرستش آنان از آزادي برخوردار بودند .(حتي پس از ويراني اورشليم كه يهوديان متفرق شدند و دولت جديدي تشكيل دادند اين روند پرستش ادامه داشت) .
تا قبل از پايان قرن اول ميلادي ، عليرغم استقبال خوب كليساي مسيحي از و يژگيهاي ديني ملت يهود ، يهوديان نسبت به دين مسيح و باني آن تنفر داشتند لذا دولت روم قوانيني جهت تبيين مسيحيت و تمايز دقيق آن از دين يهود تدوين كرد .
در قرن دوم شرايط براي مسيحيان به قدري سخت شد كه آنان براي حفظ جان خود نه تنها مجبور بودند مسيحيت خود را انكار كنند ، بلكه آن را تقبيح نيز مي كردند تا از مجازات در امان بمانند .در اين شرايط بعضي از مسيحيان براي اجتناب از آزار يهوديان تظاهر به پذيرش دين آنان مي كردند.
از اوايل قرن سوم به بعد با نفوذ دولت روم و ترويج روحيه محافظه كاري رومي دوران جديدي از رابطه مسيحيت با حكومت روم آغاز و امپراطور تا حد زيادي مانع از اذيت و آزار مسيحيان شد در نتيجه اعتبار از دست رفته مسيحيان مجداَ بازگشت ، بطوري كه در سال 250 ميلادي امپراطور فرماني مبني بر تعيين يك روز خاص براي مسيحيان جهت وقف و قرباني به خدايان صادر نمود . در اين زمان بنابه قانون هيچ مسيحي نمي بايد بخاطر اعتقادات مورد اذيت و آزار قرار مي گرفت و تمامي عملكرد افراد بر اساس قانون سنجيده و ارزيابي مي شد .
در دوران حكومت والرين ( 260-257 ) مسيحيان ، دوران سختي را تجربه كردند بطوريكه از انجام عبادات ديني محروم ماندند . و حتي امكان حضور در قبرستان ها و دعا براي اموات را نداشتند و بسياري كشيشان ، اسقف ها و كاردينالها تبعيد ، شكنجه و كشته شدند . درجه و اعتبار اشراف تا حد بردگان كاسته شد و اموال آنان ضبط گرديد. از شهداي اين دوره مي توان به پاپ ششم و سَنت سيپرين كارتاژ اشاره كرد .
با سرنگوني دولت والرين توسط پارسيان ، جانشين او جالينوس تمامي قوانين قبلي را ملغي اعلام نمود و به مسيحيان آزادي تام داد . از اين زمان تا پايان قرن سوم ، كليسا از اختيارات قانوني برخوردار گرديد .
با آغاز قرن چهارم،حكومت ديوكلت ها اقدامات شديدي توسط دولت ،روم جهت نابودي مسيحيت انجام داد كه مي توان به موارد ذيل اشاره نمود .
1- تمامي اجتماعات مسيحيان ممنوع گرديد.
2- كليسا ها و كتب مقدس نابود شد .
3- مسيحيان را مجبور به مرتد شدن كردند. كه در غير اينصورت شكنجه و يا كشته مي شدند .
4- اشراف مسيحي را وادار به بردگي كردند واز آزادي محروم نمودند .
5- تمامي كشيشان از بالا ترين تا پايين ترين درجه به زندان انداخته شدند.و با توجه به اين شرايط مسيحيان شهداي بيشماري دادند. كه خوشبختانه اين دوران با پيروزي كنستانتين به پايان رسيد .

تعداد شهد ا
از اولين دوره آزار و اذيت مسيحيان در سال 64 تا دوره كنستانتين در سال 313 كه صلح دائمي برقرار گرديد . مسيحيان متحمل 129 سال رنج و عذاب و 120 سال صبر و مدارا گرديدند . بايد توجه داشت كه حتي در سالهاي آرامش نسبي آنان همواره مورد بد رفتاري و تهديدات ديني قرار مي گرفتند . در اين دوران كفار و حاكمان خودكامه دائماَ اصالت دين مسيح را تهديد مي كردند ، لذا بسياري از مسيحيان جهت حفظ دين خود شهيد شدند كه از جمله آنان مي توان به سَنت جاستين اشاره كرد كه او زني بود كه دين مسيح آورد و توسط همسرش به الحاد متهم و به مرگ محكوم گرديد .در دادگاه از او خواسته شد تا دين مسيح را انكار كند اما او از اين كار امتناع كرد حتي دو نفر به طرفداري از او و اينكه مرگ بخاطر اعتقاد به مسيح مجازات عادلانه اي نيست به پا خواستند كه آنان نيز توسط قاضي به مرگ محكوم شدند .

تعداد شهدا طي اين سه قرن دقيقاَ مشخص نيست اما مسيحيان از ارواح مومناني كه بخاطر ذكر كلام خود بويژه در حكومت دوميتين شهيد شدند صحبت مي كنند . در دوره آنتونيوس پيوس و از اواخر قرن دوم ميلادي بسياري از مسيحيان بخاطر ايمان به مسيح به صليب و زنجير كشيده شده ، در آتش افكنده شدند و زير دست و پاي حيوانات وحشي انداخته شدند.آنان انواع شكنجه ها را متحمل گرديدند و حتي تمامي دارايي آنان غصب گرديد . تعدادي از مسيحيان آواره كوه و بيابان شده و براثر گرسنگي ، تشنگي ، سرما ، بيماري و حمله حيوانات وحشي از بين رفتند . بسياري از مردان ، زنان و كودكان از هر سن و نژاد با آتش سوزانده شده و يا با شمشير كشته شدند و بسياري ديگردر رودخانه ها غرق شدند .
در حكومت نيكومديا ، مسيحيان بي شماري از جمله اسقف اعظم ، آنتيموس بوسيله شمشير ، آتش ويا غرق شدن به شهادت رسيدند و گاهي اوقات آزار و شكنجه مسيحيان بقدري شديد بود كه آرزوي مرگ مي كردند و اين شهيدان ،سرمايه حيات و آزادي خود را در راه آرمانهاي مسيح از دست دادند . در موارد بسياري اين افراد قبل از محاكمه مدتهاي طولاني در سياه چالهاي تاريك با حداقل غذا ، آب و نور زنداني شده و به غل و زنجير كشيده مي شدند ، بطوريكه از شدت گرما وفشار اغلب تلف مي شدند . آنهايي كه از قدرت بدني بيشتري برخوردار بودند بربدنشان سنگ و آهن سنگين گذاشته مي شد و تمامي شب يا روز با يك دست آويزان مي شدند و روحانيون ديني ، زنان و كودكان برهنه و گرسنه در معادن تاريك و نمناك به بيگاري گرفته مي شدند .

تكريم شهيدان در مسيحيت
بديهي است شهداي راستين مسيحيت كه در جهت حفظ دين خود متحمل آزار و اذيت بسيار شدند در نزد پيروان مسيح ارزشي فراتر از طلا و سنگهاي قيمتي خواهند داشت به طوريكه در روم شهداي معروفي چون سنت پيتر و سنت پال بسيار مورد توجه و تكريم قرار گرفتند و مقبره آنان كه توسط كشيش رومي كايوس در قرن سوم ميلادي بنا شده بود بعنوان زيارتگاه مسيحيان قرار گرفت. در دين مسيح شهادت اين بزرگان پيروزي عظيمي در تاريخ نژاد انساني محسوب مي شود و همواره بر مزار آنان مراسم ياد بود ، تكريم و سالگرد برگزار مي شود . اين توجه خاص به شهدا بويژه از زمان كنستانتين اهميت يافت به طوريكه پاپ داماسوس ( 384-366 م ) دستور داده بود اين افراد در جوار كشيشان و مكانهاي مقدس دفن شوند . در قرون وسطي نيز شهدا از درجات والايي برخوردار بودند و بويژه در روم مقبره و تمامي آثار آنان حفظ و مورد بازديد قرار مي گرفت.

سايت الكترونيكي مركز مطالعات آسيا

 
 
پنج شنبه 31 فروردین 1391  11:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : مفهوم شهيد در فرهنگنامه و يكي پديا
موضوعات مقالات :جهانيان و ايثار و شهادت
اصطلاح شهيد برگرفته از لغت يوناني MAPTUC به معني شاهد امروزه بيشتر براي توصيف شخصي بكار برده مي شود كه حيات يا آزادي شخصي خود را فداي پيشبرد اعتقادات يا اهدافش در جهت آسايش بشر مي كند.
شهيد ابتدا در زمانهاي قديم ، به شخصي گفته مي شد كه در محاكم قضايي براي ارائه شهادت در دادرسي هاي حقوقي احضار مي شد.
شهادت با اين معني در فضاي مادي و غيرمعنوي وهم در انجيل عهد قديم و هم عهد جديد استفاده شده است . روند اداي شهادت در دادگاه به شكلي نبوده است كه منجر به مرگ شاهد شود، اگر چه از نويسندگاه قديم ( ازجمله ژوزف ) اينگونه مي فهميم كه شاهدين بويژه از طبقات پايين اجتماعي قبل از بازجويي معمولاَ شكنجه مي شدند تا اينكه حقايق را افشاء كنند .
طي قرون اوليه رواج مسيحيت معني اين واژه گسترش يافت و به معتقداني اطلاق مي شد كه براي شهادت اعتقادات مذهبي خود احضار شده و به خاطر اين شهادت متحمل عذاب و حتي مرگ مي شدند. در زبان انگليسي واژه شهيد يك نوع گرته برداري است و معني كلي شخصي رامي دهد كه به خاطر اعتقادات مذهبي كشته مي شود. مرگ يك شهيد يا ارزشهاي مرتبط با آن را شهادت مي نامند.
در فرايند تاريخ كليسا ، از زمان تعقيب اولين مسيحيان در امپراطوري روم ، شهيد يادآور شخصي بوده است كه براي حفظ اعتقاد مذهبي خويش كشته مي شد. شهيد مي دانست كه اعتقاداتش قطعاَ منجر به از دست دادن جانش مي گردد( اگر چه عمداً در پي مرگ نبود).
شهداي مسيحي گاهي در مرحله اي بدون دفاع از خود سر در راه شهادت مي نهادند زيرا شهادت را انعكاسي از ايثار حضرت مسيح مي دانستند .
استفاده از اصطلاح شهيد همچنين در ميان مسيحيان عرب تبار به معني هر كسي كه در ارتباط با دين مسيح و يا جامعه مسيحي كشته شده است رايج مي باشد.گر چه اين واژه اغلب ذاتاً مذهبي مي باشد ،اما در متون غيرمذهبي گاهي اوقات براي كساني بكار برده مي شود كه از خشونت براي پيروزي يك ملت در زمان جنگ استفاده مي كنند. اين واژه همچنين ممكن است براي افراد غيرخشن كه در جهاد براي استقلال و حقوق مدني
شهادت در اديان غيرمسيحي
از شهادت در مذهب يهودي بعنوان يكي ازنمونه هاي عمده kidash Hashem به معني تقديس نام خداوند با پذيرش عمومي كيش يهود ياد مي شود.
متون دين يهود به باز شماري شهداي متعددي مي پردازد كه توسط مسيحيان به خاطر مقاومت در برابر خدايگان سلوكوس ، پيروي از آيين برخي از مسيحيتي (كه نيايش خود را در روز يكشنيه انجام مي دادند ) ، ختنه كردن پسران و يا امتناع ازمصرف گوشت خوك و گوشتهاي قرباني براي بتها ، مورد آزار قرار گرفتند.
متون اوليه و بعدي از آئين ريا كارانه از مسيحيتي كه بعدها تحريف شد ناشي مي گردد. اوصاف شهدا در اين متون تحت تاثير ادراكات مسيحيت اوليه از حقوق اجداد و همچنين خداوند مي باشد. در آئين يهود، واژه شهيد را براي كساني بكار مي بردند كه به گونه اي مخالفت خود را با بت پرستي اعلام مي كردند و يا اينكه نوع آوريهايي داشتند كه با آداب و رسوم كيش رايج در آن زمان سازگاري نداشته است.
يكي از متون تاريخي عفريم بن يا كوو ( 1200 تا 1132 قبل از ميلاد ) به تشريح قتل عام تقريباَ چهل يهودي در مراسم بلوس پرداخته و مي گويد مسيحيان آنان را شكنجه كرده تا از دين خود دست برداشته و دين مسيح را بپذيرند اما آنان از اين كار خود داري كردند و همگي متفق القول يكديگر را تشويق به مقاومت و شهادت براي تقديس نام خداوند كردند .
در طي دوران تفتيش عقايد مذهبي در اسپانيا ، بسياري از اعدام شدگان يهودياني بودند كه از ترك دين خود و پذيرش مسيحيت خود داري كرده بودند گرچه تعدادي از آنان تظاهر به پذيرش دين مسيح جهت نجات از اعدام كرده بودند .
شهادت در نزد پيروان سيك
از نظرسيكها ، شهادت يك مفهوم بنيادي و نهاد مهم اعتقادي مي باشد كه ريشه در ايثارگريها ي گوروآرژن اولين پيامبر ديني هندو و به عنوان شهيد ايمان دارد كه بخاطر بيان حقايق ديني در تضاد با نظام ستمگر كشته شد. گورواثبات كرد كه شهادت نه تنها يك نهاد بنيادي و ديني است بلكه آن آموزش و تربيت انسانها براي ايثارگري در جهت صداقت، عشق و حقيقت است و اين را مي توان از نهايت ايثارگري سيكها در جهت اهداف ديني و انساني مشاهده كرد پيامبر ديني سيك از اينكه چگونه مي توان به نهايت اهداف انساني و حقايق دست يافت و ديوار دروغ و گمراهي را فرو ريخت صحبت كرده است و آن را غرق شدن در درياي تقوا و ديگر خواهي مي داند او حيات را صحنه بازي عشق مي داند و از انسانها مي خواهد كه در اين راه گام بردارند . در دين سيك هدف انسانها نه رستگاري شخصي بلكه ، شناخت اراده الهي، كسب تجارب معنوي و غرق شدن در عشق به جهان و انسان است .
شهادت از ديدگاه اسلام
در زبان عربي شهيد از نظر ادبي به معناي گواه مي باشد. اين مفهوم در احاديث پيامبر اسلام مورد بحث قرار گرفته و از نظر لغوي در قرآن به چشم نمي خورد اما مفاهيم بعضي از آيات بيانگر آن است كه مفهوم شاهد ( witness )در عربي و شهيد (Martyr) در زبان انگليسي به عنوان مسلماناني كه در جنگ در حين انجام وظيفه كشته مي شوند استفاده مي شود . از اين واژه بعضاً اعراب مسيحي تبار و هند و يا سيك ها نيز استفاده مي كنند.
شهيد شخصي است كه جايگاه وي در بهشت مطابق آيات قرآن مجيد وعده داده شده است.
از فرمايشان حضرت پيامبر در مورد شهدا اين گونه روايت مي شود كه شهدا از خداوند مي خواهند كه خداوندا براي رضايت، دوباره ما را زنده بگردان تا بتوانيم در راهت يك بارديگر شهيد شويم .»
تاريخ شهادت :
مفسرين مسلمان شهيد را اينگونه تفسير مي كنند كه « شهيد با مرگش ايمان را گواهي مي دهد و يا اينكه شهيد در هنگام گفتن شهادتين مي ميرد.
اما موقعيت هاي بيشتري وجود دارد كه يك نفر مي تواند به چنين عنوان با افتخاري دست يابد. به نقل ازابن هجر در كتاب في الصباح تميز صحابه در مبحث مربوط به زندگي نامه سميه بن خباب مي گويدكه اولين شهيد در اسلام يك زن بود.
سميه بن خباب و مادر عمار بن ياسر ، هفتمين شخصي بود كه به اسلام گرويد.» ابوجهل او را مورد آزاد و اذيت قرارداد و او در پي شكنجه هاي وي از دنيا رفت . المجاهدي مي گويد: اولين هفت نفري كه رسماً به طور علني در مكه اسلام آوردند عبارت بودند از : پيامبر خدا، ابوبكر ، بلال ، خباب ، سهيب ، عمار و سميه . ابوبكر و رسول خدا را افراد قبيله شان محافظت نمودند ولي ديگران غل و زنجير و در زير آفتاب سوزان قرار داده شدند . اين روايت را ابوبكربن ابي شيب از مجاهدي نقل نموده است كه . اسناد آن درست مي باشند.
ابي سعد با سندي صحيح از مجاهد نقل نمود كه اولين شهيد اسلام سميه مادر عمار ياسركه پيرزني ضعيف بوده است. وقتي كه ابوجهل در جنگ بدر كشته شد ، پيامبر خطاب به عمار فرمود» خداوند قاتل مادر تو را كشت .

شهيد در قرن اخير
در قرن بيستم ،امام خميني (ره)، رهبر ايران بر اهميت شهادت در ميان مسلمانان همزمان با آغاز انقلاب اسلامي كه خود رهبري آن را بعهده داشت تاكيد داشته و بعداً در جنگ ايران و عراق وقتي كه ايران در جنگ با همسايه متجاوز خود ، عراق بوده بر آن اذعان كرده است . ( امام خميني روحي تازه در كالبد شهدا در كشور ايران دميده است).
در اكتبر 1983 يك كاميون حاوي بمب هاي انتحاري در سرباز خانه نيروي دريايي آمريكا در بيروت منفجر شدو 241 نفر آمريكائي را كشت . اين نوع كشتار چهره ترور را عوض كرد و نوعي جديد از شهادت در اسلام بوجود آورد . اسلام ديني است كه در آن از مرگ مجاهد بعنوان يك چيز ارزشي ياد مي شود .
حماس ، جهاد اسلامي فلسطين و گروهي از شورشي هاي افغاني و عراقي جزء گروههاي جهادي محسوب مي شوند و از سال 1999 درگير عملياتهاي شهادت طلبانه مي باشند.
« به نظر مي رسد كه از قرن بيستم به بعد ، موضوع شهادت به يك بحث چالش انگيز تبديل شده است از فحواي كلام و متون لاتين موجود اينگونه استنباط مي شود كه امروزالقاعده و اقدامات تروريستي آنان را مظهر و نماد جهاد اسلامي مي دانند و افرادي را كه دست به عمليات انتحاري مي زنند را نيز جزء شهدا قلمداد مي كنند. مضاف براينكه كشتارهاي خياباني در كشور عراق توسط گروههاي مختلف را نيز نمادي از شهادت مي دانند. و بعضاً اين گونه عمليات تروريستي و كساني را در اين مسير كشته مي شوند را با اخلاص و فداكاريهاي جوانان رشيد كه در مقام دفاع از مرز و بوم و دين مبين اسلام شهيد شده اند مقايسه مي كنند.
معناي جهاد در اسلام همواره مورد مباحثه بوده است وپيامبر اسلام هرگز خودكشي را با جهاد برابر ندانسته است. جهاد در اسلام، پيكار جهت دفع تجاوز يا گسترش اسلام است در حاليكه بنا به احاديث پيامبركساني را كه خودكشي مي كنند حتي از بوي بهشت هم محروم دانسته اند بنابراين خودكشي مغاير با روحيه اسلام وآيات الهي است. بنا به حديثي از ابوبكر جنگ با كفار جهاد اما جنگ با شيطان درون جهاد اكبر است واين دليل روشني بر سوءتفاهم غربيان از مفهوم جهاد است.

 
 
پنج شنبه 31 فروردین 1391  11:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : مفهوم كهنه سرباز ( ايثارگر ) در فرهنگنامه ويكي پديا
موضوعات مقالات :جهانيان و ايثار و شهادت
كهنه سربازجنگ ( برگرفته از واژه لاتين vetus به معني كهنه ) به شخصي اطلاق مي شود كه، ساليان دراز تجربه خدمت در نيروهاي مسلح دارد. لذا اين افراد به خاطر تاثيري كه در تحولات جهاني و كشور خود داشته اند بسيار مورد احترام و افتخار مي باشند. گرچه ممكن است در جوامعي مانند آلمان ، كهنه سربازان به عنوان افراد منفي كه نه در توسعه بلكه در انحطاط جامعه نقش داشته اند تلقي شوند ويا كهنه سربازان امريكايي جنگ ويتنام كه موجب برانگيختن احساس جنايات ضد بشري شده اند.
در روسيه پس از جنگ جهاني دوم، سنتي بوجود آمد كه براساس آن، زوجهاي جوان بايد در روز عروسيشان از گورستان نظاميان ديدار كنند. در فرانسه، كهنه سربازان از اولويت استفاده و نشستن در وسايل نقليه عمومي برخوردارند و اكثر كشورها يك روز تعطيلي به عنوان روز كهنه سرباز جهت گرامي داشت كهنه سربازان در كنار قربانيان جنگ دارند. در كره گرچه ميزان بازماندگان جنگ كره حتي از جنگ ويتنام بيشتر بود اما اين افراد بطور كلي به فراموشي سپرده شدند. پس از جنگ در كشورهايي كه سنتهاي ضد نظامي دارند مانند: آلمان، از كهنه سربازان نه تجليل بعمل مي آيد و نه از روز خاصي برخوردارند.
كهنه سربازان آمريكا
در اين كشور واژه كهنه سرباز، بيشتر به پرسنل سابق نيروهاي مسلح كه سوابقي درخشان در جنگ داشته اند ( بويژه آناني كه سالهاي طولاني و معمولا" 20 سال و بيشتر در اين زمينه سابقه داشته اند) اطلاق مي شود. همچنين اين واژه در شرايط خاص در مورد افرادي كه تنها يك ماموريت نظامي انجام داده اند نيز بكارمي رود.
با توجه به اينكه، ملاك اصلي براي كهنه سربازان نظامي شركت در نبردها مي باشد، بر اين اساس زناني كه در واحدهاي نظامي شهري بوده و بازنشسته شده اند كهنه سرباز محسوب نمي شوند.

تاريخچه كهنه سربازان آمريكا
آبراهام لينكن در سال 1865 ميلادي، در افتتاحيه دوره دوم رياست جمهوري خود كه مصادف بود با پايان جنگ هاي داخلي آمريكا؛ خواستار رفتار مطلوب با كهنه سربازان شد و گفت: « ما بايد از همسران و فرزندان كساني كه در جنگ آسيب ديده اند مراقبت هاي لازم را بعمل آوريم». جنگ هاي داخلي آمريكا موجب تشكيل سازمان هاي كهنه سربازان از جمله ارتش بزرگ جمهوري گرديد
پس از جنگ جهاني اول ، نحوه برخورد با اين افراد بسيار مطلوب گرديد بطوري كه تعداد كهنه سربازان ناراضي به عنوان عامل بي ثباتي جامعه تلقي شدند چرا كه آنان سريعا" قادر به سازماندهي، ارتباط با ارتش و حتي تشكيل گروه هاي نظامي بودند و كهنه سربازان در بي ثباتي آلمان پس از جنگ جهاني اول نقش محوري داشتند . در حاليكه در آمريكا گروه هاي بيكار ارتش كهنه سربازان يكي از مهمترين نهضت هاي اعتراض و مقابله با ركود بزرگ دهه 30 در اين كشور بودند و در واشنگتن جهت دريافت تسهيلات وعده داده شده توسط كنگره راهپيمايي كردند بعدها در اين كشور ملاك كهنه سرباز تغييركرد. بطوري كه تا قبل از سپتامبر 1980 اين افراد مي بايست حداقل 180 روز خدمت فعال نظامي داشته باشند در حاليكه بعد از اين تاريخ اين ميزان خدمت به حداقل 24 ماه افزايش يافت .

تجربيات كهنه سربازان آمريكايي پس از جنگ دوم جهاني
پس از جنگ جهاني دوم تا حدي بخاطر تجربيات جنگ اول، اكثر ايالاتي كه در اين رابطه نقش داشتند گروه هايي از كهنه سربازان، از جمله سپاه كهنه سربازان آمريكا و سازمان كهنه سربازان جنگ هاي خارجي تشكيل دادند و توانستند تسهيلاتي از جمله، يارانه آموزشي و بهداشت از دولت دريافت كنند و اعضاي آنان با دريافت وام هاي دولتي به تهيه مسكن مناسب پرداختند و تاحد طبقه متوسط جامعه ارتقاء يافتند.
عليرغم تاكيد هاري ترومن مبني بر تبعيض زدايي نظامي در جنگ جهاني دوم در اين كشور سياه پوستان نظامي از تسهيلات برابر با سفيد پوستان برخوردار نشدند و اين زمينۀ نهضت هاي حقوق مدني را در آمريكا فراهم ساخت .

كهنه سربازان زن درآمريكا
زنان امريكايي، به مدت بيش از دو قرن در ارتش فعاليت داشته و اغلب مجبور شده اند جهت جلوگيري از تعدي ها، خود را مرد نشان دهند. آنان به عنوان افراد نامشهود همواره مورد تبعيض مردان قرار گرفتند. پس از جنگ جهاني دوم زنان امريكايي به عنوان كهنه سرباز شناخته نشدند و از تسهيلات محروم ماندند. خوشبختانه، امروز اين زنان از شرايط نسبتا" مطلوبي برخوردارند. طي بررسي هاي بعمل آمده تا سال 2010 ميلادي زنان آمريكايي40 درصد جمعيت نظامي آمريكا را تشكيل خواهند داد.

روزكهنه سربازان در آمريكا
يازدهم نوامبر، روز بزرگداشت كهنه سربازان در آمريكا هم در سطح ايالتي و هم ملي در سراسرآمريكا تعطيل رسمي شناخته شده است. در عين حال اگراين روز با يكشنبه مصادف شود روز بعد كه دوشنبه است نيز تعطيل شده و اگر با شنبه مصادف شود روز قبل از آن كه جمعه است تعطيل مي شود.
در ساير كشورها يازدهم نوامبر به عنوان روز، آرميتيس يا روز يادبود به احترام امضاي پيمان خلع سلاح كه منجر به پايان جنگ جهاني اول است جشن گرفته مي شود. (اين پيمان عليرغم خصومت ها و مخالفت هاي آلمان نهايتا" در ساعت يازده از يازدهمين روز ماه يازدهم سال 1918 ميلادي توسط اين كشور امضاء شده است ). پيشنهاد برگزاري اين روز در ابتدا در سال 1919 ميلادي توسط رييس جمهور ويلسون به كنگره آمريكا داده شد و 7 سال بعد در سال 1926 ميلادي با تاييد رسمي كنگره به عنوان تعطيل ملي در تقويم و تبليغات به ثبت رسيد .
درماه مه سال 1954 ميلادي بنا به پيشنهاد تجار و اتاق بازرگاني كانزاس، يازدهم نوامبر به عنوان روز بزرگداشت تمامي كهنه سربازان اعم از نظاميان جنگي و غير جنگي با پيگيري كنگره مورد تصويب رييس جمهور آيزنهاور قرار گرفت و به عنوان تعطيل ملي و رسمي هر سال با مراسم راهپيمايي و جشن هاي بزرگداشت كهنه سربازان برگزار مي شود .

تكريم كهنه سربازان
مقوله ايثارگري و ارزش دادن به كهنه سربازان جنگ، به عنوان قهرمانان ملي در غرب ارزش زيادي از جهت عرق ملي وميهني و نه از جهت ديني و معنوي دارد و ملاك ارزش دهي به آنان عملكرد است نه اعتقادات. دولت و ملت براي اين افراد ارزش زيادي قائل بوده و تمامي امكانات و تسهيلات را در اختيار آنان قرار مي دهند.
در آمريكا كهنه سربازان جنگ جهاني دوم، جنگ كره ، عراق و افغانستان همچنين بازماندگان يازدهم سپتامبر و انفجار ساختمان فدرال اوكلاهاما در سال 1995 بسيار مورد ارزش و احترام قرار گرفته و براي آنان درخت ، مجسمه وستون ياد بود همراه با لوح اطلاع رساني در پارك ها و مراكز شلوغ بنا گرديده است .
به تمامي كهنه سربازان و خانواده شان تسهيلاتي از جمله: مسكن، آموزش، ازدواج ، امكانات پزشكي، تفريحي و رفاهي تخصيص داده مي شود. اين امكانات براي نسل هاي بعدي آنان حتي عليرغم تغيير و تحولات سياسي و فرهنگي جامعه ادامه خواهد يافت. به كهنه سربازان مدال افتخار كنگره داده مي شود و هر سال مورد تكريم قرار مي گيرند و از آنان گزارش و مصاحبه هايي جهت ارتقاء روحيه جنگ آوري و رشادت در جامعه به عمل مي آيد.
به منظور ترسيم عملكرد و ارزشهاي ايثارگري در قالب هنر، كمسيون هنرهاي زيبا در آموزش عالي تشكيل و وب سايت مربوط به كهنه سربازان نيز ايجاد گرديده است و تصاوير و آثار مربوط به آنان در موزه ها و نگارخانه ها به نمايش در مي آيد .
همچنين در اين كشور كهنه سربازان ساير ملل كه در جنگ هاي متحد آمريكا شركت داشته اند مورد احترام و ارزش قرار مي گيرند. بنا به گفته باب دال: (سناتور سابق كنگره) ما هرگز نمي توانيم دين خود را به كهنه سربازان جنگ ادا كنيم زيراكه آنان فرزندان دموكراسي و الگوي هويت آمريكا هستند و بايد همواره از آنان قدر داني گردد.

 
 
پنج شنبه 31 فروردین 1391  11:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : تغيير رنگ شهادت (نوشته آليسون زريك)
نويسنده :  آليسون زريك
موضوعات مقالات :جهانيان و ايثار و شهادت
درسپتامبرسال 2001 ، بحران بين المللي تروريسم درآمريكا شدت گرفت. ابرسياهي كه برمحله مانهاتان نيويورك سايه افكنده بود ، بالاخره كناررفت اما ورود آمريكا را به صحنه ترور از ميان نبرد. رئيس جمهور بوش هنگام سخن با ملت داغديده و عزادار بر عليه تروريست ها و آنهايي كه به تروريست ها كمك مي كردند، اعلام جنگ صليبي نمود.مضمون صحبت هاي او كه به عربي جهت پخش درتمام خاورميانه ترجمه شده بود بيانگر اين بود كه بوش درصددراه اندازي جنگ صليبي است.نشانه هاي مذهبي درمورد تمام تروريست هايي كه به ساختمان مركز تجارت جهاني حمله كردند واقعيت دارد، تمام اين افراد متعلق به گروهك تروريستي القاعده ( اسامه بن لادن) بودند. اين گروه يك سازمان اسلامي مي باشد كه معتقدند تمام كساني كه اعمالي نظير حادثه 11 سپتامبر را انجام مي دهند ، شهيد مي باشند و به بهشت جاودان وارد خواهند شد.
پديده شهادت صرفاً مختص دين اسلام نمي باشد. ازنظرتعريف : شهيد كسي است كه داوطلبانه به جاي انكار مذهب ، مرگ را با حرف يا عمل پذيرا مي شود. چنين عملي درتمام مذاهب اصلي دنيا به درستي شناخته شده است. ...... شهيد همچنين به شخصي اطلاق مي شود كه زندگي و يا چيزي باارزش را به خاطر آرمان خود ازدست مي دهد. ( دايره المعارف بريتانيكا).
واژه شهيد ازكلمه يوناني به معناي شهادت گرفته مي شود . درطول ادوارمختلف ، تمايل به مردن به دلايل شرافتمندانه، همواره يك عقيده و انديشه محكم بوده است.
شهادت درسه مذهب عمده و اصلي دنيا، اسلام ، يهوديت و مسيحيت ، نقش عمده اي داشته است .
دردين يهود،مفهوم شهادت تحت عنوان kiddash Hashem « به معناي تقديس نام خداوند» بكاررفته است. اين تعريف دربرگيرنده ممانعت از انكارخدا به منظور حصول به رستگاري است.
مطابق اعتقادات دين يهود ، ابراهام ( ابراهيم ) اولين موسس كيش يهودي به خاطر انكار بت پرستي به آتش انداخته شده است. اگر چه خداونداو را نجات داد ،ولي به خاطر تماس وي با آتش او را اولين شهيد راه عقايد يهوديت ناميده اند.
درقرون وسطي، مسيحي ها، يهودي ها را تحت تعقيب قرارداده و آنان را به دلائل جرائم مختلف مانند بي حرمتي به تكه نان تبرك شده براي عشاي رباني دركليسا ، محاكمه و به مرگ محكوم مي نمودند . بسياري از يهودي ها به خاطر فرار ازمحاكمه ناعادلانه مجبور شدند كه روانه اسپانيا شوند. اين شهدا را معمولاً با تيرچوبي مي سوزاندند. هيتلر دردهه1940 بيش از 6 ميليون يهودي را درطول حكومت رايش سوم قتل عام نمود. اينها تنها نمونه هاي اندكي از شهداي يهودي هستند .
درآغازترويج دين مسيح ، تمام كساني كه به اين دين اعتقاد داشتند، شهيد تلقي شدند. بعداً ، فقط به كساني كه ايمان خود به دين مسيح را انكار نمي كردند و درنتيجه آن شكنجه مي شدند( خواه كشته مي شدند و يا زخمي مي شدند) شهيد مي گفتند. سرانجام اينكه تنها ، انهايي كه به خاطراعتقاداتشان كشته مي شدند شهيد ناميده شدند.
اغلب واژه شهادت را به جاي كلمه saint ياانسان بهشتي كه زندگي توام با اعمال خيرخواهانه وتقوا همانند ترزاي مقدس دارد اشتباه مي گيرند.
درزمان رومي ها، ازمسيحي هايي كه ايمان خود را انكار نمي كردند به عنوان خوراك شيرها استفاده مي كردند. درقرن شانزدهم ، ملكه ماري كه گاهي ماري خون آشام ناميده مي شد، هزاران تن از پروتستانها را به خاطرعدم پذيرش عقايد و دين كاتوليك روم كشت. دراين دين ، يك فرهنگ اعلام شهدا وجوددارد وافراد مقدسي را كه شهيد شدند براساس روز شهادت آنها درتقويم به ترتيب اعلام شده اند.
اولين شهيددراسلام سميه بنت خباب ، هفتمين كسي كه دين اسلام را پذيرفت مي باشد.. او توسط رهبر مكه كه درتلاش بود جلوي گسترش اسلام را بگيرد، به شهادت رسيد به طور كلي دو دسته از مومنان بنام شهداي اسلام شناخته اند.آنهايي كه درجهاد كشته مي شوند و آنهايي كه بي رحمانه وناعادلانه كشته مي شوند.
درسالهاي اخير ، تعريف شهادت كه هركدام ازاين مكاتب ديني ارائه نمودند، دستخوش تغييرات شده است. ازنظرتاريخي ، واژه شهادت به طور كلي يك تداعي غيرخشونت طلبانه و منفعل دارد: شهدا به طور فعال اعمال خشونت آميز مرتكب نمي شوند بلكه وادار مي شوند كه به خاطر اعتقادشان متحمل شكنجه و عذاب زياد شوند . به طور سنتي ، شهيد كسي است كه به جاي انكار ايمان خود ، مرگ و آزار و اذيت را مي پذيرد. به هرحال ، سازمانهايي كه به نام ايمان واعتقاداشان درحال ترويج خشونت هستند ، امروزه دردنيا درحال كسب قدرت مي باشند .دردل اين سازمانها گونه اي جديد از شهادت به وجود آمده است. نوشهيدان، زيربار مرگ ستمگران نمي روند، بلكه فعالانه به منظور توجيه اهداف خود مرگ را با آغوش باز مي پذيرند اين انحراف از شهادت به يك سيستم اعتقادي وايماني خاص محدود نمي شود. ازلحاظ بين المللي ، گروهها درتفسير خود از مذهب و دين بيشتر ستيزه جو شده اند. درخاورميانه ، درگروهاي حماسي ،اعمال شهادت طلبانه جديد ، بين اسرائيل و فلسطين به طور ترسناكي وجوددارد و به ندرت روزها بدون كشتار و يا خشنونت واعمال وحشيانه از طرف هركدام از اين گروهها سپري مي شود. فعال گراي آمريكايي ٌپل هيل قهرمان نهضت ضد سقط جنين دراين كشور مي باشد. او به خاطر قتل دونفردررابطه با جنگ صليبي نهضت خود محاكمه واعدام شد. تيموتي مك وي آمريكايي همچنين دررابطه با بمب گذاري درشهر اوكلاهاما محاكمه واعدام شد. او عضو شبه نظاميان ضددولتي كه حامي بمب گذاري است بود. گرچه هم هيل وهم مك وي ازنظر فني به اين دليل كه خود دربمب گذاريها از بين نرفته اند، نوشهيد محسوب نمي شوند اما از آنجائيكه بعدها به خاطر اين اقدامات به مرگ محكوم شده اند . امروزه درنهضت خود به عنوان قهرمان مورد احترام مي باشند.
حاملين بمب هاي انتحاري فلسطيني واسرائيلي مانند هيل و مك وي ، وتعدادي بي شمار از ديگر افراد معرف قدرت جنگ افزار اتمي انسان ضعيفي هستند كه معتقداست خداوند خون و خونريزي را دوست دارد.
دريك گزارش 111 صفحه اي كه براي كنگره آمريكا چاپ شده 46 گروه متفاوت درليست گروههاي تروريست خارجي قراردارند. هرگروه اهداف مجزا و ابزار ارتكاب خشونت خاص خويش را دارد. وابستگي مذهبي ملاك طبقه بندي رايج براي اين گروهها مي باشد. از ميان گروههاي اسلامي مي توان القاعده گروهك مسئول حادثه 11سپتامبر، را نام برد. گروهك القاعده درصدد نابودي هرقدرتي كه باشكوه و عظمت اسلام مخالفت كند و يا آن را تهديد كند، مي باشد. هدف و انديشه تعالي بخشيدن به اسلام از طريق نشانه گرفتن قدرتهاي غربي درمناطق خاورميانه رواج يافته است. بررسي اين گروهها كه ازخشونت به عنوان ابزار رواج و دفاع از اسلام استفاده مي كنند روح تازه اي دركالبد شاخه جديد شهادت دميده است. مرجان ساتراپي درشرح حالي مفصل نوعي ديگر از شهادت را كه درزادگاهش ايران هنگام جنگ ايران وعراق دردهه 1980 به وجود آمده ، بررسي مي نمايد. اگرچه دونوع شهادت ازبسياري جهات باهم شبيه مي باشند، تفاوتهاي اساسي بين آنها وجوددارد و همين تفاوتها مبناء تقسيم شهادت به دو گروه مي باشند.
شهادت مفهومي پويا دارد و بستگي به متني دارد كه اين كلمه درآنها بكار مي رود. درك دامنه و قلمرو اين پديده دردين اسلام از اهميت بسيار بالايي برخوردار است. شهادت يك عمل رايج ، معمولي، وهمه گير درفرقه هاي تندرو اسلامي مي باشد.به طور كلي ، معتقدين و پيروان دين اسلام افراطي نيستند و به شهادت تمايل ندارند.اوليوتي مي گويد كه كمتر از 5درصد ازمسلمانان را مي توان به عنوان بنيادگرا ناميد و ازميان اين 5 درصد فقط يك صدم درصد به تروريسم يا خشونت مذهبي تمايل دارند. بنابراين فقط يك نفر از هردويست هزار مسلمان را مي توان به تروريست متهم نمود. عليرغم اين تعداد كم مسلمانان افراطي ، همه جا و درسراسر دنيا ترس از اعمال خشونت بار مسلمانان وجوددارد.
درمورد اينكه مسلمانان افراطي كه اعمال خشونت آميز تحت لواي نام اسلام انجام مي دهند را شهيد بناميم، تناقص و چالش وجوددارد. بعد از 11 سپتامبر، بوش آنهايي كه هواپيما را به سمت ساختمان تجارت جهاني هدايت كردند نه تنها لقب شهيد نداده است بلكه آنها را قاتل ناميده است.
رسانه هاي عربي ازجمله شبكه تلويزيوني الجزيره عموماًً به نوعي از بمب گذاري انتحاري تحت عنوان بمب هاي انساني اشاره دارند و درآمريكا اين اصطلاح درمورد خلباناني بكار مي رود كه حادثه 11 سپتامبر را رقم زدند. اين اختلافات ، بيانگر ديدگاههاي متفاوت ازكنشهاي شهادت گونه مسلمانان مي باشد. به منظور اجتناب از اشتباه و انطباق با موضوع همچنين آگاهي دقيق از اهداف اسلام گرايان افراطي . درتمامي اين متن ، هنگام اشاره به افرادي كه تروريست ، بمب گذاري انتحاري ، جاني و آدم كش هستند از واژه شهيد استفاده شده است.

www.comcol.umass.
برگرفته از سايت
Edu/dbc.so7/DR

 
 
پنج شنبه 31 فروردین 1391  11:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : فرهنگ شهادت، عامل هويت بخش در عصر جهاني شدن
كلمات كليدي : جهاني شدن، شهادت، هويت، عام گرايي، خاص گرايي
نويسنده :  سيد جواد امام جمعه زاده ,  حبيب اله افتخاري
موضوعات مقالات :جهانيان و ايثار و شهادت
چكيده
در جامعه سنتي، با توجه به پيوند تنگاتنگ فضا، زمان و فرهنگ با مكان يا محل و سرزمين معين، نياز انسان به هويت و معنا به خوبي تأمين مي شد. در اين جوامع، قرار داشتن فرهنگ هاي خاص در چارچوب مرزهاي نفوذ ناپذير و فضايي بسته، اين امكان را براي آنها فراهم مي كرد تا به آساني هويت و معناي لازمه را براي افراد خود فراهم كنند، ولي فرآيند جهاني شدن با نفوذ پذير كردن مرزها و افزايش دادن برخوردهاي فرهنگي، آگاهي انسان ها را از عناصر فرهنگي ديگر، مانند هنجارها، ارزش ها، آداب و اديان بيشتر مي كند. اين فرآيند به واسطه عواملي مانند فرسايش و فروريزي مرزها، افزايش وابستگي متقابل ميان انسان ها، بازسازي فضا، زمان و مكان و ... نوعي بحران هويت و معنا در جوامع مختلف پديد مي آورد. اين بحران هويت و معنا در احساس ترديد و ناامني نمود پيدا مي- كند. كنار هم قرار گرفتن فرهنگ هاي خاص درون فضاي اجتماعي بسيار گسترده و پهناور و نسبي شدن حاصل از آن، دنيايي فارغ از اصول عام و مطلق پديد مي آورد و بنيادهاي هر گونه يقين و قطعيت معناساز را متزلزل مي كند و اين تزلزل در واقع تزلزل پايه هاي باور و ايمان است.
در عين حال كه جهاني شدن هويت سازي سنتي را مخدوش و مختلف مي كند، امكانات و بسترهاي جديدي براي بازسازي هويت نيز فراهم مي كند. فرآيند جهاني شدن صرفاً بحران آفرين نيست، بلكه ابزارهايي هم براي گذار از بحران عرضه مي كند. در واقع، ديالكتيك جهاني شدن موجد فرصت و تهديد است. در عرصه هويت اين فرآيند از آن رو پديد آورندة امكان و فرصت است كه منابع و ابزارهاي لازم براي ساخت هويت را بسيار روز افزون مي كند.
در واقع، جهاني شدن با رها كردن امر اجتماعي از قيد و بندهاي مختلف، به ويژه سرزمين و دولت- ملت و عرصه انبوه منابع فرهنگي هويت، قابليت و امكان پايان هويت سازي را آشكار مي كند. شهادت يكي از مهمترين عناصر هويت ساز فرهنگ تشيع است كه كاركرد هويت بخشي خود را در طول زمان ها و ادوار مختلف تاريخي نشان داده و همواره بستري فراهم كرده است تا معنا و هويت به زندگي انسان ها باز گردد. حال در عصري كه جهاني شدن به عنوان واقعيتي غير قابل ترديد خود نمايي مي كند، بايد از طريق بهره گيري از بسترهاي جهاني شدن و نيز استفاده از ظرفيت هاي آن، گفتمان و فرهنگ شهادت را براي جهان تشنه معنا تبيين كرد و اين فرهنگ هويت ساز را فراتر از منطقه و ملت و زبان و قوم خاص گسترش داد.
با توجه به ديالكتيك جهاني شدن، سؤال اين است كه شهادت چه نقشي در عرصه فرهنگي جهان دارد؟ مفروض مقاله بر اين بنا شده است كه در صورت استفاده مطلوب از فرصت ها و بسترهاي حاصل از جهاني شدن و جهانشمول كردن پيام شهادت، كاركرد هويت بخشي آن معناي جديدي به انسان تشنه يقين و هويت خواهد بخشيد. اين مقاله بر اساس مطالعه توصيفي- تحليلي و با استفاده از روش كتابخانه اي و بهره گيري از منابع اينترنتي نگارش يافته است.

مقدمه:
جهاني شدن كه از آن به عنوان يكي از تحولات مهم عصر كنوني ياد مي شود ، به فرآيندي اشاره دارد كه در آن مرزهاي ملي در اثر وابستگي متقابل ، مبادلات بين المللي و گسترش تعاملات و پيوندهاي فراملي اهميت گذشته خود را از دست داده است. در واقع، به نظر مي رسد آنچه در ابتداي امر ، ما را به تحولي كه جهاني شدن نام گرفته، معطوف مي دارد ، اين نكته است كه امروزه بسياري از موضوع هايي كه قبل از اين در سطح ملي يا منطقه اي جريان داشتند، برد جهاني پيدا كرده اند و از اين رو، فرهنگ نيز مانند اقتصاد و سياست به گونه اي چشمگير در قالب جريانهاي جهاني قرار مي گيرد و به دنبال آن ارزشهاي فرهنگي نيز در عصر دهكده جهاني مشمول قاعده جهاني شدن شده است. اين فرهنگ جهاني با خود نوعي هويت و ارزشهايي را به همراه مي آورد كه گاه در تضاد با هويت هاي ملي جوامع مختلف است و اين تضاد باعث ايجاد آنومي ، اضطراب و پريشاني هويتهاي ملي مي گردد. لذا براي برون رفت از اين آثار سوء بايد رهيافتي ارائه گردد تا با ارائه آن ضمن كاهش آثار مخرب جهاني شدن ، گفتمان بديل و رقيبي را براي گفتمانهاي هويت ساز عرصه جهاني عرضه كند. گفتمان ايثار و شهادت در اين مقاله چنين نقش هويت سازي را مي تواند ايفا كند، چنانچه از فرصتهايي كه جهاني شدن در اختيار همه قرار خواهد داد، به طور مطلوب استفاده شود.
جهاني شدن و تعاريف آن
در زبان انگليسي ، واژه گلوبال Global به سه معني به كار برده مي شود:
1- گرد مثل توپ يا كره ؛ 2- عام ، كلي و جهانشمول ؛ 3- مقوله هاي مربوطه به اين جهان يا سراسر زمين. البته، كلمه گلوبال هم به معناي لازم و هم به معناي متعدي به كار برده مي شود. بر همين مبناست كه نويسندگان آثار جهاني شدن ، اين واژه را كه اسم مصدر (to globalize) است، هم به معناي جهاني شدن يا جهانشمول شدن در معناي لازم استعمال مي كنند و هم به معناي جهاني سازي يا يكپارچه كردن كه متعدي است به كار مي برند (اصغري ، 1383: 69) .
فرهنگ علوم سياسي جهاني شدن را براي توصيف مرحله بين المللي شدن ارتباطات، چه از طريق وسايل ارتباط جمعي و چه از طريق مبادله كالاها و انوع پيام ها و گردش انسان ها به كار مي برد (آقابخشي ، 1376: 137).
تعريف جهاني شدن از منظر انديشمندان
«ديويد هلد» معتقد است جهان گرايي متضمن تغيير شكل در فضاي سازمان انساني و فعاليت و اقدام فرا قاره اي يا الگوهاي بين منطقه اي ، تعامل و اعمال قدرت است (تاجيك ، 1380: 310) .
«مك لوهان» جهاني شدن را شكل گيري شبكه اي مي داند كه در چارچوب آن، اجتماعاتي كه بيش از آن در كره خاكي دور افتاده و منزوي بودند، بر پايه وابستگي متقابل و وحدت جهاني ادغام مي شوند (اصغري ، 1383: 11) .
«آنتوني گيدنز» جهاني شدن را به عنوان تشديد روابط اجتماعي جهان تعريف مي كند؛ همان روابطي كه موقعيت هاي مكاني دور از هم را چنان به هم پيوند مي دهد كه هر رويداد محلي ، تحت تأثير رويدادهاي ديگري كه كيلومترها با آن فاصله دارند، شكل مي گيرد و برعكس (گيدنز ، 1377: 77) «كيت نش» در تعريف جهاني شدن آن را در بردارنده جريان كالاها ، سرمايه ، انسان ، اطلاعات ، عقايد ، انديشه ها و خطرات بين مرزهاي ملي مي داند كه با ظهور شبكه هاي اجتماعي و نهادهاي سياسي كه دولت – ملت را محدود مي كنند، توأم شده است (نش ، 1380: 71) .
«ساموئل هانتينگتون» مي گويد: منظور از جهاني شدن ، نزديك شدن باورها ، آگاهي ها ، رفتارها و نهادهاي مشتركي است كه انسان ها در سراسر جهان دارند(هانتينگتون ، 1378: 87) .
«يان كلارك» اظهار مي دارد كه جهاني شدن از منظر ديدگاه واقع گرايي، متضمن دگرگوني فرآيندهاي روابط بين الملل با كاهش پيوسته ابعاد قدرت و امنيت آن خواهد بود (كلارك ، 1382: 20) .

ج- جهاني شدن فرهنگ
جهاني شدن فرهنگ عبارت است از شكل گيري و گسترش فرهنگي خاص در عرصه جهاني. اين فرآيند موجي از همگوني فرهنگي را در جهان پديد مي آورد و همه خاص هاي فرهنگي را به چالش مي طلبد. فرآيندهاي جهاني شدن در عين حال كه اقتصادي جهاني و جامعه اي فراملي پديد مي آورد ، فرهنگ جهاني را نيز شامل مي شود،گرچه عده اي از انديشمندان با اين نظرات مخالفت كرده ، عقيده دارند كه جهاني شدن به معناي گرايش روز افزون به سوي يك فرهنگ جهاني يكپارچه واحد نيست. استدلال جهاني شدن فرهنگي، اين است كه امروزه به واسطه رسانه هاي ارتباط جمعي ، جريان مهاجرت انسان ها ، توريسم و.. به هم پيوستگي فرهنگي فزاينده اي در سراسر جهان به وجود آمده است. جريان هاي فرهنگي جهاني مي توانند به فهم ما از جهان به عنوان يك مكان واحد كمك كنند. همچنين ممكن است اين جريان ها درك هاي جديدي از فرهنگ مليت ، مفهوم خود در جهان، چيستي يك فرد خارجي ، چيستي يك شهروند ، چگونگي مشاركت سياسي مردم و بسياري از ديگر جنبه هاي زندگي اجتماعي ايجاد كنند. بر اين اساس، جهاني شدن فرهنگ به نوعي مسير تناقض نمايي را طي مي كند. اين جريان از سويي سبب ايجاد نوعي فرهنگ جهاني بر فراز فرهنگ هاي ملي و بومي خواهد شد و از سوي ديگر، به فرهنگ هاي بومي به واسطه رشد و گسترش رسانه ها و وسايل ارتباط جمعي رشد و بالندگي
مي دهد(نش ، 1380: 77) .
در جهت شناسايي و چگونگي برخورد با جهاني شدن، دو ديدگاه متضاد و متفاوت وجود دارد: ديدگاه اول بر آن است كه جهاني شدن نوعي پروژه تحميلي است كه از ناحيه غرب بر ديگر مناطق جهان صادر مي شود. اينان جهاني شدن را جهاني سازي (پروژه جهاني سازي) تعبير مي كنند. آن ها در پشت پرده حوادث جهاني دست هاي پيدا و پنهان جوامع غرب و بخصوص آمريكا را مي بينند و تعمدي را در مسير حركت تغييرات جهان به سمت دلخواه غرب مي يابند. در مقابل ديدگاه فوق ، عده اي جهاني شدن را پروسه اي مي دانند كه در جهان به راه افتاده و سبب تغييراتي گسترده شده است. اين عده روند تحولات فعلي را به عنوان ادامه تحولات كلان تاريخ بشري در نظر مي گيرند و اذعان مي كنند كه جوامع در حال گذار از مراحل تحول هستند. آنها خاطرنشان مي كنند كه اين تحولات گسترده تر از آن است كه بتوان آن را دستاورد يك گروه خاص قلمداد كرد (رجايي ، 1382: 12). مع الوصف، جهاني شدن كه جهاني شدن فرهنگي جزء اصلي آن به شمار مي آيد، نوعي فرآيند و تحول ديالكتيكي را سبب مي شود. در واقع، با فروريزي فزايندة مرزهاي سياسي و فرهنگي و ادغام روزافزون جوامع در جامعه اي جهاني ، در عين حال كه فرهنگ هاي خاص گوناگون به يكديگر نزديك مي شوند و فرهنگ هايي عام شكل مي گيرند ، توسل به عناصر هويت بخش خاص فرهنگي هم تشديد مي شود؛ مثلاً جهاني شدن با پديد آوردن آگاهي جهاني ، جنبه هاي عام فرهنگ هاي خاص ديني را كه معطوف به شرايط و مسائل جهاني هستند، تقويت مي كند، ولي از سوي ديگر انواعي از بنيادگرايي هاي فرهنگي را هم تقويت مي كند. اين فرآيند در عين حال كه با نوعي همگون سازي فرهنگي همراه است و فرهنگي واحد را بر جامعه جهاني حاكم مي كند ، بسترها و امكان هاي فراواني را هم براي همزيستي ، تبادل ، آميزش و تعالي فرهنگي و همچنين خاص گرايي هاي گوناگون فرهنگي فراهم مي كند (گل محمدي ، 1381 : 121) .

مفهوم شهادت و شهيد
كلمه شهادت از ريشه (ش ه د) به دو معناي ديدن ، نظارت و گواهي ظاهري (به وسيلة حواس) و باطني (به وسيله دل و درون) به كار مي رود. اين اصطلاح معادل واژه Martyrdom به معني لفظي (گواهي ، نظاره) و اسم فاعل آن Marty به معني شاهد، ناظر و گواه است كه تقريباً معادل شهيد در فرهنگ اسلامي است.
در دايره المعارف Modern Islamic word واژه شهيد در لغت به معناي گواه آمده است(كرماني ، 1381: 7) .
در فرهنگ علوم سياسي شهادت( Martyrdom) به معناي كشته شدن در راه عقيده آمده است و اشاره دارد كه شهادت دو ركن دارد: يكي اينكه در راه خدا باشد و ديگر اين كه آگاهانه صورت گرفته باشد ( آقا بخشي، افشاري راد، 1383: 400) .

شهادت مفهومي عام و خاص
شهادت كه ” اصطلاحي است اسلامي“ عمري به درازاي عمر بشر دارد و كم وبيش در همه جوامع وبه اشكال مختلف تجلي يافته است، زيرا بشر هميشه و در همه حال به وجود افرادي نياز داشته است تا در شرايط سخت و دشوار زندگي، و نيز در شب هاي طولاني و بلند ستم يار و مددكار وي باشند. فرد يا افرادي كه با هديه كردن خون، زندگي تيره و وحشتناك آنان را مبدل به شادي و سرسبزي كنند.
اسطوره هايي كه با رفتار و كردار وگفتاري متفاوت و گاهي مجرد و انتزاعي، از خود الگويي ساخته كه تا جهان باقي است، از آنها به عنوان پشتوانه هاي مستقيم تاريخ يك ملت ياد خواهد شد. بنابراين، شهادت مفهومي است كه از جهاتي عام و جهانشمول است و آن را در فرهنگهاي ديگر مي توان يافت و اختصاص به مكتب يا دين خاصي ندارد، چنان كه در مسيحيت نيز اين مفهوم را مي توان يافت. مفهوم شهادت در مسيحيت ابتدا به وسيله حواريون در مورد عيسي (ع) به كار گرفته مي شد ، و سپس اين كلمه براي كساني كه مرگ داوطلبانه را بر ترك دين و ايمان خود ترجيح مي دادند، به كار گرفته مي شد.
تاريخ بزرگداشت شهداي مسيحيت به قرن دوم ميلادي بر مي گردد . آرامگاه شهدا از احترام خاص برخوردار بود و محل دعا و نيايش گرديد و با زياد شدن تعداد شهدا در مسيحيت ،فرهنگ و ادبيات شهادت در مسيحيت به وجود آمد و حتي نوعي شكل شهيد پرستي در مسيحيت رواج يافت. در اين مذهب، روز شهادت شهدا را روز تولد آنها تلقي مي كنند و اين نظر كه شهدا زنده و براي هميشه جاودانه اند، در مسيحيت نيز ديده مي شود.
در مذهب يهود نيز مفهوم شهادت را مي توان يافت . در يهوديت عهد تورات و پس از آن شهادت عملي مبتني بر تقوا و مقاومت در برابر شيطان تلقي مي شد. هدف از شهادت در اين دين، تكامل و تقويت مباني اخلاقي و معنوي مردم و جامعه بود.
شهادت طلبي حبيب نجار كه به مؤمن آل ياسين معروف است و نيز شهادت گروه زيادي از پيامبران تبليغي كه در پي تحقق آرمانهاي واقعي دين يهود بودند، نمونه هايي از آن است (شاعري ، 2381: 21) .
توصيه به كشته شدن به خاطر عشق ((يهوه)) در اين دين نيز در راستاي همين امر است كه باعث خوشبختي بزرگ در يهوديت مي شود (لپ ، 1375: 112) .
شهادت در آيين هندو نيز جايگاه رفيعي دارد. چنان كه مردن به هنگام اداي مسؤوليت را عين حيات مي دانند و راههاي متكي بر عشق رهايي بخش ،ايثار و از خود گذشتگي ، امري گريزناپذير است. در معرفت مقدس و يا سرسپردگي مقدس ، فرد مي تواند در حالي كه هنوز در اين جهان زنده است، در آن فاني شود و براي مرگ جسم خاكي نبايد غمگين باشد،بلكه بايد در راه مسؤوليت هاي ديني و اخلاقي ايثار كرد و مرگ حياتبخش داشت(چايدتر ، 1380: 172) .
در آيين بودا نيز از فرهنگ شهادت استقبال مي شود و خوب مردن را باعث جاودانگي و تعالي مي داند و رزمندگان با ايثار جان خود در قربانگاه خداوند مورد رحمت او قرار مي گيرند (همان: 266) .
در آيين زرتشت كشته شدن انسانها در راه حقيقت و فضيلت با انگيزه مذهبي توجيه مي شد، چنان كه كيومرث و سيامك توسط سروش ايزدي از تصميم اهريمن به نبرد آگاه مي شوند و به مقابله بر مي خيزند و در جنگ سيامك به شهادت مي رسند (شاعري ، 1381: 25).حتي بسياري از انبيا نيز خون خود را در راه مكتب خود ريختند و به شهادت رسيدند،چنان كه امام خميني (ره)فرمودند: "انبيا و اوليا خونشان را براي حفظ مكتبشان دادند(امام خميني،197:1375) .
همان گونه كه ذكر شد، مفهوم شهادت جهانشمول ، عام بوده، در همه اديان و مكاتب مي توان آن را يافت، اما در اثر غلبه گفتمانهاي اومانيستي وفايده گرا اين مفهوم متعالي به حاشيه رفته ، مطرود فرهنگ جهاني شدن شد. دنياي مدرن با خرد خود بنياد خود غيريت را به حاشيه رانده ، مشروعيت خود را با طرد گفتماني هاي ديگر مي جست، در حالي كه تلاش براي برتر جلوه دادن فلسفه مادي و حذف غيريت ها نتيجه اي جز به چالش كشيده شدن مشروعيت ساختگي وسر بر آوردن نظامهاي معنادار نداشت (حقيقي، 1379: 53) .

مفهوم خاص شهادت در تشيع:
تشيع مكتبي است كه حركت، جنبش، تلاش، جهاد و ايثار را براي تحقق بخشيدن به حاكميت قوانين الهي مي طلبد، چنان كه در طول تاريخ تحقق عيني اين حركت و تلاش و جهاد به شكل هاي گوناگون به ثبوت رسيده است. موضوع كربلا ومظلوميت امام حسين (ع) و اهل بيتشان و شهادت ديگر ائمه اطهار وبزرگان مكتب براي تشيع به يك رمز وشعار وهويت خاص تبديل گشته و جزءلاينفك تعليمات اين مكتب است. اين فرهنگ با هويت قدسي خود، توانايي سرشاري رادر متأثر ساختن نهادهاي اجتماعي وساختارهاي سياسي به انضمام بافت فرهنگي جامعه را داراست و هيچ فرهنگي تا اين حد مفهوم شهادت با آن عجين نشده است و اين به معناي خاص بودن مفهوم شهادت در مكتب تشيع است.
امام خميني دراين رابطه مي فرمايند:"براي تحصيل هرحقي البته فداكاري لازم است .مذهب تشيع،مذهب فداكاري بوده است"(امام خميني،197:1375).اين گفتمان امام كه درحقيقت نماينده گفتمان خاص گرايانه تشيع است، درتقابل با گفتمان جهاني شدن قرار دارد و درپي به متن آوردن معناگرايي است كه در اثر فرهنگ جهاني شده به حاشيه رفته است.
امروزه، در جهاني بسيار فشرده كه به اندازه يك دهكده كوچك شده است ، فرهنگ عام و جهاني در حال شكل گيري است كه از نشانه هاي آن رواج فرهنگ مادي و سكولار و افول فرهنگهاي معنوي و ايثارگرانه است.
در انديشه غرب، خدا با سياست نمي تواند عجين شود و حتي به اعتبار گفته ماركس ، دين افيون ملتها تلقي مي گردد. در اين انديشه دوران حضور دين در عرصه سياست سپري شده ، دين چيزي براي ارائه به دنياي مدرن ندارد، در حالي كه در گفتمان خاص گرايانه تشيع ، دين دريچه اي جديد به روي صاحبان انديشه و سياست است. تفكر سياست ديني و دين سياسي، الگوي جديدي بود كه در دوران معاصر ضمن تقابل و تضاد با گفتمان مدرنيته ، در پي آن بود كه خود را به عنوان گفتمان برتر در دوران پسا مدرن معرفي كند(محمدي ،1385:510 ).
لذا بايد رهيافتي ترسيم شود كه ضمن عرضه گفتمان ايثار محور آثار مخرب گفتمان جهاني شدن را به حداقل برساند.

گفتمان هاي هويت ساز و جهاني شدن:
در زمانة ما ، ((جهاني شدن)) در قالب فرآيند فشردگي فزايندة زمان و فضا تجلي يافته است كه از رهگذر آن هويت هاي متمايز ؛ به نوعي همگوني فراخوانده مي شوند. فرآيند جهاني شدن ، از يك سو ، ثبات ، همگوني و يكپارچگي را بر هم زده ، جامعه را به فضايي نفوذپذير و پاره پاره تبديل كرده است و از جانب ديگر ، در برگيرندة نزديكي ، ارتباط فزاينده و وابستگي متقابل ميان انسان ها ، گروه ها و جوامع مختلف ، افزون شدن آگاهي انسان ها و زمينه ساز فراگيرتر شدن فرهنگ ها و هويت هاست.
بنابراين ، جهاني شدن نوعي فرآيند و تحول ديالكتيكي را سبب مي شود. با فروريزي فزايندة مرزهاي سياسي و فرهنگي و ادغام روزافزون جوامع در جامعة جهاني ، در عين حال كه فرهنگ هاي خاص گوناگون به يكديگر نزديك مي شوند و فرهنگ هايي عام نيز شكل مي گيرند ، توسل به عناصر هويت بخش خاص فرهنگي هم تشديد مي شود.
با دگرگون شدن شرايط و چارچوب سنتي هويت سازي و تضعيف و تخريب عوامل و منابع سنتي هويت ، فرآيند هويت سازي در جهان كنوني دشوار مي شود. با نفوذپذير شدن و فرو ريختن فزايندة مرزها ، فضاي امن و خلوت فرهنگ ها نيز از بين مي رود و در فضاي بسيار فراخ زندگي اجتماعي ، فرهنگ هاي مختلف به آساني گسترش و جريان مي يابند ؛ بنابراين همة حوزه هاي استحفاظي در هم مي ريزند و هر فرهنگي به ناچار در فضايي قرار مي گيرد كه عرصة حضور و ابراز وجود فرهنگ هاي ديگر هم مي شود. به واسطة همين سرزمين زدايي ، پيوندهاي فرهنگ با مكان تضعيف مي شود و نظام هاي معنايي از لنگرگاه هاي محلي خود آزاد مي شوند (تاجيك ، 1384: 33) .
در فضاي اين بيقراري و بحران كه از افول يك گفتمان مسلط و عينيت يافته ناشي شده است ، غلبه وعينيت يابي گفتمان هاي جديد ، شرايطي را مي طلبد. براي آنكه يك اسطوره يا گفتمان به افق تصوري جامعه و يا گفتمان مسلط تبديل شود ، شرايطي لازم است. پيروزي و غلبه يك گفتمان ، محصول قابليت دسترسي آن است؛ يعني در دسترس بودن در زمينه و موقعيتي كه هيچ گفتمان ديگري خود را به عنوان جايگزين واقعي هژمونيك نشان نمي دهد.بنابراين، در دسترس بودن مي تواند زمينة پيروزي يك گفتمان خاص را فراهم كند و آن را به افق تصوري جامعه تبديل نمايد. دليل اين امر آن است كه هيچ مقياس مشتركي ميان محتواي بيقراري هاي موجود و اسطوره اي كه آن را بازنمايي مي كند، وجود ندارد و صرف اين واقعيت كه اين گفتمان خود را به عنوان نوع آرماني و كامل جلوه مي دهد ، كافي است تا زمينه پذيرش آن را فراهم كند. در شرايط بحراني ، كنشگران اجتماعي كه اينك از روابط هژمونيك قدرت رها شده اند ، براي وضعيت بديل به يكي از گفتمان هاي نوظهوري كه در دسترس آنها قرار دارد ، گرايش يافته ، زمينة برتري و تفوق آن را فراهم مي آورند. گفتمان هايي كه در دسترس قرار مي گيرند،يا جزء گفتمان هاي سركوب شده پيشين هستند، يا گفتمان هاي جديدي هستند كه خارج از عرصة سياسي پيشين آن جامعه وارد آن شده و خود را در دسترس بازيگران و كنشگران سياسي جامعه قرار داده اند. گفتمان ايثارگري و شهادت طلبي در جهان اسلام جزو گفتمان هاي سركوب شده و به حاشيه رانده شده است كه با بحران گفتمان مسلط ، دوباره در دسترس قرار گرفته است (لك ، 1386: 68) .

گفتمان هويت ساز شهادت در عصر جهاني شدن:
از نظر لغوي ، واژه هويت معادل Identity است كه از Identitias مشتق مي شود و دو معناي تداوم و تمايز را مي رساند. گرچه اين دو معنا متضاد به نظر مي آيند ، اما در اصل به دو جنبة اصلي و مكمل هويت معطوف هستند. بر اين پايه ، هويت را مي توان به احساس تداوم و پيوستاري ، بي مانندي يا متمايز بودن از ديگران مربوط دانست. به عبارتي ، هويت داشتن؛ يعني احساس تمايز ، تداوم استقلال شخصي داشتن ، يا فرد احساس كند همان است كه بوده و ديگران نيستند (Jacobsen, 1998:9) .

بازسازي هويت:
نكات بيان شده دلالت بر اين دارند كه هويت با بهره گيري از عناصر و مصالح معيني ساخته مي شود. به عبارتي، گفتمان هاي هژمونيك هويت ساز با تركيب و دستكاري عناصر و مصالح مختلف ساخت و بازسازي هويت را عهده دار مي شوند. هر چند تركيب و اهميت اين گونه عناصر با هم متفاوت است، به طور كلي مي توان فرهنگ- به معناي كلي آن- و تاريخ را از مهمترين عناصر ساخت و بازسازي هويت به شمار آورد.
رمز آگاهي از امر هويت سازي و هويت باني، در گرو توجه به دو وجه (تمايز و تداوم) هويت است. در واقع ، اگر هستة هويت عبارت باشد از احساس تمايز و تداوم ، كه به واسطة تعلق به گروهي از مردم تأمين مي شود ، هويت سازي و هويت باني هم عبارت از ايجاد احساس و تمايز و تداوم در افراد جامعه اي معين است. پس ، ساخت و حفظ هويت چيزي جز تمايزآفريني يا مرزسازي و تداوم بخشي يا تاريخ سازي نيست و منظور از كار ويژه هاي هويت سازي و هويت باني هم همين است( Greenfeld,2000:35). دو وجه هويت پيوندي ناگسستني با يكديگر دارند ، اما براي درك بهتر و آسانتر اين پديده ، وجوه نامبرده به صورت جداگانه بررسي مي شود.

1.تمايز آفريني يا مرزسازي:
تمايز آفريني يا مرزسازي ، در برگيرنده نوعي انفكاك اجتماعي و همچنين نوعي سلسله مراتب است ، يعني مرز هويتي ، افزون بر انفكاك ، بر فروتري و فراتري نيز دلالت دارد. قرار گرفتن در اين يا آن سوي مرز به معناي جدايي و تمايز صرف نيست ، بلكه به معناي تصرف جايگاه برتر يا فروتر هم هست. هنگامي كه ميان خود و ديگري مرز مي كشيم ، مي خواهيم به صورت ضمني يا آشكار ، جايگاه برتري را هم به خود اختصاص دهيم، يا دست كم، جايگاه فروتري را به خود اختصاص ندهيم. به بيان ديگر ، جايگاه يا مرتبة انسان هايي كه در آن سوي مرز هويتي قرار مي گيرند ، اگر پايين تر از جايگاه يا مرتبة ما نباشد، بالاتر نيست (Eller,1999:43) .
هويت اگر در برگيرنده چنين عناصري نباشد ، نمي تواند نياز رواني انسان ها را به خوبي تأمين كند.
از طرفي، فرهنگ مسلط منبعث از جهاني شدن گرچه در حوزه مادي دستاوردهايي براي بشريت داشته ، اما در حوزه معنا و هويت سازي توان توجيه رفتارهاي ايثارگرانه ، دگرخواهانه وهويت ساز را ندارد. فايده گرايي كه به عنوان نگرش مسلط اين فرهنگ حساب منطقي سود و زيان مادي خود را مي كند، معتقد است، مردم در اهداف مشترك گروهي شركت نخواهند كرد، مگر آنكه رفاه شخصي خود را افزايش دهند و اصولاً افراد عاقل و پيرو منافع شخصي در يك حركت جمعي شركت نخواهند كرد ( محمودي ، 1385: 315)، در حالي كه در فرهنگ شهادت، قداست ماوراء مادي، ايده آلهاي مقدسي براي انسان ترسيم مي كند كه به آن شان مكتب و ايدئولوژي مي بخشد و آنگاه شهادت وسيله اي مي شود براي سلامت، حيات، حركت ، ايمان و عزت تاريخ ( شريعتي، 1360: 235) .
اين عمل آگاهانه و هويت ساز حيات و زندگي برتر و مقدس تر و عظيم تري را مي نماياند. منطق شهيد دميدن روح به اندام مرده از ارزشهاي انساني و هويت بخش است. سوختن و روشن كردن و حل شدن و جذب شدن در جامعه براي احياي جامعه است . در دنياي مدرن جهاني شده، كه عقلانيت را در چارچوب مباني هستي شناسي و معرفت شناسي سكولار خود و در محدوده آرمانهاي دنيوي به كار مي برد، توجيه رفتار شهادت طلبي امكان پذير نيست، چنان كه «دوركيم» در تقسيم خود از اقسام خودكشي شهادت را از نوع خودكشي دگرخواهانه دانسته كه در اثر غلبه وجدان اجتماعي بر وجدان فردي پديد مي آيد. او وجدان اجتماعي را كه به واقعيت عيني جامعه نسبت مي دهد، امري مي داند كه با قدرت قاهر بر افراد حكم مي راند. وي اين رفتار را داري توجيه عقلاني نمي داند (پارسانيا، 1387: 2) .
اصولاً ايثار و از خود گذشتن چيزي نيست كه در فرهنگ غرب وجود نداشته باشد، اما اين رفتارها توجيه عقلاني نمي شوند. به همين علت، وجود آن را يا به غلبه امري ديگر بر ذهن وادراك آدمي نسبت مي دهند، يا به ابعاد احساسي وجود انسان؛ در حالي كه در انديشه شيعي جغرافياي رفتار انسان دنيوي و سكولار نيست، بلكه مبتني بر وحدانيت و خداپرستي است و شهادت انتخابي آگاهانه و هدفمند است واين تمايز جدي و برتري اساسي فرهنگ شهادت را بر فرهنگ مدرن جهاني شده مي رساند ( همان، 4).
مبرهن است كه در فرهنگ شيعي ، شهادت به عنوان نقطه تمايز بخش با بسياري از فرهنگها خود نمايي مي كند و اين مفهوم را داراي تفوق و برتري نسبت به مفاهيم مادي موجود در فرآيند جهاني شدن معرفي مي كند.

2. تداوم سازي:
به همان اندازه كه متمايز بودن (از ديگران) براي تأمين نياز هويتي افراد و گروه ها لازم است ، احساس تداوم يا پيوستاري زماني هم لازمة تأمين چنين نيازي به شمار مي آيد. در واقع ، از آنجا كه هويت داشتن به معناي داشتن توام احساس تمايز و تداوم است ، باز توليد مرز و تمايز بايد با باز توليد احساس تداوم همراه باشد. هويت نه تنها بايد نياز رواني انسان ها به متمايز و حتي برتر بودن از ديگران را تأمين كند ، بلكه بايد نوعي حس تداوم هم در آنها به وجود آورد. پس وجه ديگر ساخت و حفظ هويت، ايجاد احساس ثبات و تداوم است كه پيوندها ، همپوشي ها و همساني هاي گريزناپذيري با وجه نخست آن دارد.
از لحاظ رواني، حس تداوم با زمان پيوند مي خورد. هنگامي اين نياز هويتي شخص تأمين مي شود كه شخص احساس كند، علي رغم دگرگوني هاي محيطي و رشد فردي ، ماهيت ثابتي داشته و همان است كه بوده است . در واقع ، وحدت فرد به وحدت زمان بستگي دارد و هويت داشتن يك ملت هم از وجهي به معناي احساس تداوم زماني است ؛ بنابراين، متوليان هويت بايد اين احساس را در اعضاي جامعه به وجود آورند كه ملتي كه عضوي از آن هستند ، علي رغم دگرگوني ها و تحولات پرفراز و نشيب ، ماهيتاً دگرگون نشده و همان است كه ده ها و صدها و حتي هزارها سال پيش بوده است. (Mckinney,1996:411) تازماني كه جريان هايي در تاريخ حضور دارند تا هويتهاي بيگانه را بر انسانها تحميل كنند، عناصر هويت بخشي چون شهادت اين روند را تعديل كرده، تداوم هويت معنا دار را امكان پذير مي سازند و اين به مفهوم كاركرد تداوم سازي شهادت است.
انگيزه شهادت طلبي و حضور در صحنه حق و باطل در جريان يك حركت تاريخي است و از هابيل شروع شده و در طول تاريخ استمرار خواهد داشت، چرا كه دفاع از حق و مبارزه با باطل و قرار گرفتن در مسير حركت انبياء و شهدا و صالحين و فداكاري و جانبازي در ابعاد اساسي حيات انساني از اهداف شهادت است ( شاعري، 1381: 116).
شهادت در بستر تاريخ تشيع واجد خصوصيت تداوم سازي بوده است و اصولاً فرهنگ شيعي همواره با شهادت قرين بوده ؛ به گونه اي كه شهداي مكتب تشيع از زمان ائمه اطهار (ع) تاكنون كاركرد تداوم سازي را به نحو مطلوب ايفا كرده اند. با اين وصف، امروزه به علت فرآيند جهاني شدن،هويت سازي يا همان ساختن احساس تمايزوتداوم، زماني داراي بردجهاني خواهد شد كه درقالب مجاري ارتباطي جهاني ساري وجاري گردد.

استفاده از مجاري ارتباطي جهاني شدن:
شبكه هاي ارتباطي جهاني و حوزة عمومي مجازي ناشي از آن ممكن است در خدمت ايجاد و تقويت خود آگاهي هويتي بديل نيز قرار گيرند. با بهره برداري از اين شبكة ارتباطي مي توان خودآگاهي هويتي را ايجاد يا خودآگاهي هاي موجود را تقويت كرد. اين كار با انتشار اطلاعات معيني در اين حوزة مجازي صورت مي گيرد كه ممكن است به ايجاد و يا تقويت خودآگاهي هويتي بينجامد.
بدين ترتيب، مي بينيم كه فرآيند جهاني شدن ، از طريق يك شبكه ارتباطي جهان گستر و يك حوزة عمومي مجاري ناشي از آن ، فضاها و امكان هاي جديدي براي نقد تعريف رسمي از هويت و بازتعريف آن و ايجاد و تقويت خودآگاهي هويتي بديل فراهم مي كند(Guibernau, 2001: 259) .
در شرايط كنوني، فرهنگ شهادت بيش از هر اقدامي نيازمند تلاش براي يافتن جايگاه و منزلتي است كه بتواند خود را به عنوان موجد و معمار هويت معنابخش در عرصة جهاني بيان كند و اين اتفاق نخواهد افتاد مگر با استفاده از ساز و كارها و فرصتهايي كه جهاني شدن در اختيار فرهنگها قرار مي دهد.

نتيجه گيري:
همان گونه كه اشاره شد، فرآيند جهاني شدن ، فرآيندي ديالكتيك است و در عين داشتن تهديد براي هويت ها ، موجد فرصتهايي هم براي بازسازي و تقويت هويتهاي خاص است. جهاني شدن با ايجاد بسترها و امكانات و كانالهاي ارتباطي جديد ، ابزارهاي لازم براي ساخت هويت را بسيار روز افزون مي كند . فرهنگ شهادت به عنوان مفهومي جهانشمول كه در بسياري از مكاتب و عقايد ديده مي شود، در فرهنگ تشيع ، حضور پررنگ تري دارد. اين فرهنگ در طول تاريخ شيعي كاركرد هويت بخشي خود را اثبات كرده است. حال با توجه به فرآيند جهاني شدن، خطر به حاشيه رفتن اين فرهنگ وجود دارد . از طرف ديگر اين فرهنگ مي تواند با ارائه خود به عنوان گفتماني هويت بخش و معنا گرا، با استفاده از فرصتهاي جهاني شدن ، خود را به عنوان آلترناتيو فرهنگها و گفتمانهاي مادي معرفي كرده ، هويت هاي انسانهايي را كه در اثر عوارض جهاني شدن به حاشيه رفته اند بازسازي كند.

منابع و مآخذ
1-آقابخشي ، علي. (1376) . فرهنگ علوم سياسي، چاپ سوم، تهران: مركز اطلاعات و مدارك علمي.
2-آقا بخشي، علي؛ افشاري راد، مينو.(1383). فرهنگ علوم سياسي، ويرايش ششم، تهران: نشر چاپار.
3-اصغري، محمود. (1383). نگاهي به چيستي پديده جهاني شدن، دو ماهنامه انديشه حوزه ، سال هشتم ، شماره ششم،خرداد و تير.
4-امام خميني،روح اله.(1375).تبيان،ايثار و شهادت درمكتب امام خميني،تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
5-پارسا، حميد.(1383). كنش هاي ايثار گرايانه و نظام هاي معنايي، دو هفته نامه پگاه حوزه، شماره 143.
6-تاجيك، محمدرضا. (1380). فرآيند جهاني شدن و فراگشت جامعه ايراني، فصلنامه مطالعات راهبردي، شماره سوم و چهارم ، پاييز.
7-(1384).جهاني شدن و هويت، مجموعه مقالات هويت ملي و جهاني شدن، به كوشش اكبر عباس زاده و مهدي عباسي، تهران: چاپ رامين.
8-چايدستر، ديويد. (1380). شور جاودانگي، ترجمه غلامحسين توكلي، قم: مركز مطالعات اديان.
9-حقيقي، شاهرخ. (1379). گذار از مدرنيته؟ نيچه، فوكو، ليوتار، دريدا، چاپ دوم، تهران: نشر آگاه.
10-رجايي ، فرهنگ.(1382). پديده جهاني شدن، ترجمه عبدالحسين آذرنگ،چاپ دوم، تهران: نشر آگه.
11-شاعري، محمدحسين. (1381). جامعه شناسي شهادت طلبي و انگيزه هاي شهيدان، تهران: نشر شاهد.
12-شريعتي، علي.(1360). حسين وارث آدم، تهران: نشر قلم.
13-كرماني ، طوبي.(1381). شهيد، شهادت، تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر.
14--كلارك، يان.(1382). جهاني شدن و نظريه روابط بين الملل، ترجمه فرامرز تقي لو، چاپ اول، تهران: وزارت امور خارجه.
15-گل محمدي، احمد.(1381). جهاني شدن،فرهنگ، هويت، تهران: نشر ني.
16--گيدنز،آنتوني.(1377). پيامدهاي مدرنيته، ترجمه محسن ثلاثي ،چاپ اول،تهران: نشر مركز.
17-لپ، ايناس.(1375). روان شناسي مرگ، ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي،تهران: نشر شاهد.
18-لك، غلامرضا.(1386). جهاني شدن و اسلام سياسي در ايران، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
19-محمدي،منوچهر.(1385). بازتاب جهاني انقلاب اسلامي، تهران: نشر فرهنگ و انديشه اسلامي.
20--محمودي،سميه.(1385). بررسي و مطالعه تطبيقي پديده و ايثار و شهادت در ايران و ساير فرهنگها، پايان نامه كارشناسي ارشد علوم اجتماعي، دانشگاه اصفهان.
21-نش، كيت.(1380). جامعه شناسي معاصر (جهاني شدن سياست و قدرت)،ترجمه محمدتقي دلفروز، چاپ اول،تهران: انتشارات كوير.
22-هانتينگتون،ساموئل.(1378). برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني، چاپ اول،تهران: دفتر نشر پژوهشهاي فرهنگي.

23-Eller,D.j(1999).From Culture to Ethnicity to Conflict, Ann Arbor:the University of Michigan Press.
24-Greenfeld, L.(2000),Democracy , Ethnic Diversity and Nationalism and Internationalism in Post-Cold war Era, eds. K.Goldmann , .Hannerz and C. Westin , London: Routledge .
25-Guibernau,M(2001).Nationalism, Cambridge Polity Press.
26-Jacobsen.J.(1998).Islam in Transition, London: Routledge.
27-Mckinney,J.P.(1996).Identity Formation, in Concise Encyclopedia of Dictionary of Psychology, Danvers:John wiley sons.

 
 
پنج شنبه 31 فروردین 1391  11:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : جهاني شدن و ترويج فرهنگ ايثار و شهادت
كلمات كليدي : جهاني شدن، جهاني سازي، جهاني بودن، فرهنگ، فرهنگ ايثار و شهادت
موضوعات مقالات :جهانيان و ايثار و شهادت
چكيده
گفتمان جهاني شدن، امروزه يكي از جدي ترين و مهمترين واژه هاي رايج در سطح نخبگان و مراكز علمي و فرهنگي كشورهاست؛ هر چند اتفاق نظري درباره مفهوم جهاني شدن وجود ندارد و تعاريف گوناگوني از آن ارايه شده است. در عين حال ، جهاني شدن حركت به سوي يك جامعة جهاني، فشردگي جهان و تبديل شدن آن به مكاني واحد را كه امري حتمي است، در ذهن متبادر مي سازد. در مقاله حاضر، با بررسي مفاهيم ، تعاريف و تاريخچه جهاني شدن، به تفاوتهاي جهاني شدن با جهاني بودن و جهاني سازي پرداخته خواهد شد. با بررسي ابعاد مختلف جهاني شدن، به فرصت ها و تهديدهاي فرهنگي حاصل از آن، و فرهنگ ايثار وشهادت در اين عرصه، به عنوان فرصتي براي ترويج فرهنگ مقاومت و پايداري به منظور برون رفت از بحران هويت و حفظ و تثبيت هويت ملي پرداخته مي شود.
فرهنگ ايثار وشهادت مي تواند تهديدهاي حاصل از جهاني شدن را به فرصتي براي حفظ ارزشها تبديل كند. تأكيد اصلي پژوهش حاضر بر ابعاد جهاني شدن فرهنگ و انواع واكنش هاي ملل و فرهنگهاي مختلف ومتغيرهاي تأثيرگذار در اين عرصه است. در اين پژوهش، به جهاني شدن فرهنگي و احياي نقش تمدن ايراني ـ اسلامي و گسترش و افزايش سهم آن در آينده فرهنگ ها و مقابله با يكسان سازي فرهنگي و ارايه الگوها و سبك زندگي معنوي به عنوان نياز عصر حاضر پرداخته شده است. به منظور دستيابي به اهداف پژوهش حاضر، با مروري بر ديدگاهها و نظريات و اسناد مكتوب موضوع جهاني شدن از روش تحليلي استفاده شده است.
نتايج يافته هاي پژوهش نشان مي دهد كه در دوره جهاني شدن، فرهنگ ايثار و شهادت، نمونه و الگويي براي گسترش فرهنگ با رويكرد انقلابي به جامعه در دوران معاصر خواهد بود.

مقدمه
جهاني شدن از جمله مفاهيم كليدي است كه در حوزه هاي سياست، فرهنگ و اقتصاد در دوره هاي اخير مورد توجه ويژه انديشمندان و سياستگذاران بوده است، به طوري كه اين مفهوم را مي توان يكي از متداول ترين و پر استفاده ترين مفاهيم علوم انساني دانست كه با گذشت زمان افق هاي جديدتري از آن آشكار مي شود.گفتمان جهاني شدن به دليل ارتباط مستقيم آن با سرنوشت و آينده بشريت، از جمله مباحث مراكز علمي و فرهنگي كشور است. هر چند جهاني شدن در سالهاي اخير بسياري از جريانها و پديده هاي سياسي، فرهنگي اجتماعي و اقتصادي را تحت تأثير قرار داده است در عين حال، ابعاد جديدي از واقعيت هاي جهان را نيز ترسيم نموده است؛ مفهومي كه حركت به سوي انديشيدن به جهان واحد را در پي داشته است. فرصت ها وتهديدات حاصل از جهاني شدن سبب گرديده است تا ملتها براي حفظ و صيانت از هويت خود با تدبير وبرنامه ريزي درست، علاوه بر بهره مندي از فرصتهاي ايجاد شده، آسيب هاي آن را به حداقل برسانند .جهاني شدن فرهنگ، از جمله ابعاد جهاني شدن است كه مي تواند حركت به سمت يك فرهنگ واحد را ميسر نموده، زمينة طرد وحذف و يا حداقل كمرنگ شدن فرهنگهاي ملي و محلي را فراهم نمايد. جهاني شدن ازعمده نگرانيهاي نخبگان جامعه در پديده جهاني شدن فرهنگ ، حفظ فرهنگ و هويت ملي است، زيرا فرهنگ وجه مميز هر ملت با ساير ملتهاست و با حل شدن فرهنگ هاي نوين، ديگر چيزي به نام ملت باقي نمي ماند. فرهنگ ايثار و شهادت، به عنوان سرمايه اي فنا ناپذير مي تواند فرصتي را براي برون رفت از بحران هويت و حفظ و تثبيت هويت ملي فراهم آورد .ترويج فرهنگ ايثار و شهادت در عرصه جهاني شدن مي تواند فرهنگ پايداري و مقاومت را به عنوان فرصتي براي احيا و حفظ ارزشهاي ملي ايجاد نمايد.
بيان موضوع
هدف
هدف از مقاله حاضر بررسي ابعاد جهاني شدن فرهنگ و انواع واكنش فرهنگهاي مختلف و متغيرهاي تأثير گذار در عرصة جهاني شدن است. تعيين نقش وجايگاه فرهنگ ايثار و شهادت، به عنوان نقش محوري در تثبيت ، احيا و حفظ تمدن ايراني-اسلامي و اشاعه سهم آن در آينده فرهنگ ها مي تواند به گسترش فرهنگ ايثار و شهادت به منظور مقابله با يكسان سازي فرهنگي و ارايه الگو و سبك زندگي معنوي به عنوان نياز كنوني عصر حاضر كمك نمايد.

روش
براي دستيابي به اهداف پژوهش حاضر، با مروري به ديدگاهها ونظريات و اسناد مكتوب موضوع جهاني شدن از روش تحليلي استفاده گرديده است.

مفاهيم و اصطلاحات
فرهنگ: اصطلاح فرهنگ از نظر تنوع مفاهيم و وسعت معاني چنان ابعاد گسترده اي دارد كه دستيابي براي تعريفي جامع از فرهنگ عملاً غير ممكن شده است و با توجه به ابعاد آن، شايد تاكنون بيش از 200 تعريف از فرهنگ ارائه شده است .
ويليامز ، فرهنگ را يكي از دو يا سه واژه اي مي داند كه بيشترين پيچيدگي را در زبان انگليسي دارد( ويليامز , 1976 : 76 ).
باروفسكي معتقد است كه تلاش هاي معطوف به تعريف فرهنگ « شبيه تلاش براي به چنگ آوردن باد » است. اين استعاره جذاب بر اين امر دلالت دارد كه دستيابي به يك تعريف جامع از فرهنگ تا چه اندازه دشوار است . ( باروفسكي , 1998 ص64 )
امام خميني (ره) معتقدند كه والاترين و بالاترين عنصري كه در موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد،فرهنگ آن جامعه است . اساساً فرهنگ هر جامعه هويت آن جامعه را تشكيل مي دهد ( صحيفه نور، 1370) .
در كنفرانس جهاني درباره سياست هاي فرهنگي ( مكزيكو ، 1982) بر سر تعريف زير از فرهنگ توافق شد . « در كلي ترين مفهوم , فرهنگ را مي توان كل پيچيده اي از خصيصه هاي متمايز روحاني، مادي، فكري و عاطفي دانست كه ويژگي هاي يك جامعه يا گروه اجتماعي به شمار مي آيند و نه تنها هنر و ادبيات، بلكه شيوه هاي زندگي، حقوق اساسي انسانها، نظام هاي ارزشي و سنت ها و باورها را در بر مي گيرند ( اجلالي، 1379: 18 ).
جهاني شدن : اصطلاح جهاني شدن را ظاهرا حركت به سوي يك جامعه جهاني واحد تعبير كرده اند كه بر اساس آن تنها يك جامعه و يك فرهنگ در سراسر سياره زمين مستقر خواهد شد.جهاني شدن ، فشردگي جهان و تبديل آن به يك مكان واحد معني شده است كه اين امر جهاني شدن را امري حتمي مي داند(مؤمني راد ، 1381: 24).
انديشمندان سياسي، جهاني شدن را حركتي در جهت دور شدن از مفهوم تعريف شدة قراردادي دولت و قلمرو حاكميت ناحيه اي و ظهور بازيگران قدرت غير دولتي در نظم نوين جهاني مي نگرند.
شولت در بررسي جامع خود در يك جمع بندي مفهوم جهاني شدن را در پنج طبقه گروه بندي كرده است.
1-جهاني شدن به مثابه بين المللي شدن :
در اين ديدگاه واژه جهاني براي توصيف روابط برون مرزي ميان كشور ها به كار مي رود. اصطلاح جهاني شدن مشخص كنندة مبادلات بين المللي و وابستگي متقابل جوامع و كشورها به يكديگر است .
2-جهاني شدن به مثابه فرآيند آزادسازي
در اينجا جهاني شدن يه فرآيند برداشته شدن محدوديت هايي اطلاق مي شود كه دولت ها در فعاليت ميان كشورها برقرار مي كنند و هدف آن خلق اقتصاد جهاني آزاد و بدون مرز است.
3-جهاني شدن به مثابه جهان گستري2
بر اساس اين تعريف، جهاني شدن روندي است كه در قالب آن روابط توسعه مي يابد. ابزار توسعه ، رسانه ها و وسايل ارتباط جمعي است.
4-جهاني شدن به مثابه نوسازي يا غربي كردن، بويژه با رويكرد آمريكايي شدن:
در اين رويكرد جهاني شدن نوعي پويايي است كه از طريق آن ساختارهاي اجتماعي نوگرايي، شامل سرمايه داري ، عقل گرايي ، صنعت گرايي ،ديوان سالاري و .... در سراسر دنيا گسترش مي يابد و نتيجه طبيعي اين روند، نابودي فرهنگ هاي پيشين و خود مختار محلي خواهد بود.



5- جهاني شدن به مثابه قلمرو زدايي :
در اين رويكرد مزرزهاي جغرافيايي با گسترش فرامنطقه اي به هم مي ريزد . جهاني شدن شامل تجديد بناي شكل بندي جغرافيايي است.

جهاني شدن و جهاني سازي
برخي از تحليل گران مسايل بين المللي بين جهاني سازي و جهاني شدن تفاوت قايل شده اند .
جهاني شدن يك فرآيند يا پروسه اجتناب ناپذير است كه به صورت طبيعي در حيات نظام بين المللي به وجود آمده است و به صورت خودكار به پيش مي رود ودر آن كشور هايي كه از قدرت اطلاعاتي بالايي برخوردارند، نقش آفريني بيشتري خواهند داشت، در حالي كه جهاني سازي يك پروژه است كه قدرت هاي استعمارگر در پي آن در صدد القاي انديشه هاي سياسي ، فرهنگي و اقتصادي خود با تكيه بر فن آوري و انقلاب ارتباطات در سطح جهان هستند (مومني راد ، 1381: 3).
هر چند برخي جهاني شدن را غربي شدن و به معناي سلطة بي چون و چراي تمدن غرب و استيلاي بيشتر كشور هاي دارا، عليه كشورهاي فقير تعبير كرده اند، ولي حقيقت اين است كه جهاني شدن يك پروسه ويك حقيقت طبيعي و درحال وقوع است ، در حالي كه جهاني سازي را مي توان يك برنامه و طرح از قبل طراحي شده دانست.

نگاهي گذرا به تاريخچه جهاني شدن
برخي از انديشمندان شروع جهاني شدن را از فراعنة مصر و اسكندر مقدوني مي دانند .عده اي نيز معتقدند كه امپراتوري بريتانياي كبير و دورة آلمان هيتلري كه داعيه حهاني داشته اند، آغاز جهاني شدن است.
آغاز جهاني شدن به معناي مدرن آن سال 1970 ميلادي ،زماني كه دكتر كلاوس شواب ايدة صنعت و تجارت جهان را براي مديران بازرگاني و مديران اجرايي رده بالاي اروپايي مطرح نموده، مي دانند(مؤمني راد ، 1381 :2).
رابرتسون بر اين باور است كه تاريخ جهاني شدن به ظهور سرمايه داري بازگشت مي يابد. او براي جهاني شدن مسير پنج مرحله اي را ترسيم مي كند . ( رابرتسون ، 1385 : 131-132)
مرحله اول: مرحلة نطفه اي ،از اوايل قرن پانزدهم تا قرن هيجدهم در اروپا، همراه با رشد اجتماعات ملي ونزول نظام"ورا ملي" قرون وسطي و گستردگي حيطة نفوذ كليساي كاتوليك ، آغاز گرديد.
مرحله دوم:مرحله آغاز جهاني شدن از نيمة دوم قرن هيجدهم تا دهة 1870 اساسا در اروپا ادامه يافت. گرايش شديد به ايدة دولت واحد ، تبلور عنوان شهروند ، گسترش قابل توجه ميثاق ها و نمايندگي هاي مرتب با تنظيم روابط بين المللي فرا ملي ،نمايشگاههاي بين المللي ، آغاز «پذيرش» جوامع غير اروپايي به جامعة بين المللي و تراز بندي موضوع ملي- بين المللي، از مشخصه هاي آن بود.
مرحله سوم:مرحله خيزش كه از دهة1870 شروع شد و تادهة1920 ادامه يافت . «خيزش» در اينجا براي دوره اي به كار رفته است كه در آن گرايش هاي جهاني كننده پيشين به قالبي واحد و بازگشت ناپذير شامل چهار مرجع اصلي عبارت از: جوامع ، فرد ، جامعة بين المللي و نوع بشر تبديل شده است .طرح مفاهيم مربوط به هويت هاي ملي و شخصي ، ورود تعدادي از جوامع غير اروپايي به جامعه بين المللي ، جهاني شدن محدوديت هاي مربوط به مهاجرت ، ازدياد شكل هاي ارتباطات جهاني ،پيدايش نخستين «رمان هاي بين المللي»، رشد جنبش هاي وحدت جهاني ، رشد مسابقات جهاني، مانند المپيك و نوبل، نزديك شدن به پذيرش جهاني يك تقويم واحد ونخستين جنگ جهاني از ويژگيهاي آن بود.
مرحلة چهارم:مرحله مبارزه براي هژموني؛ اين مرحله از دهة 1920 شروع شد وتا اواخر دهة 1960 ادامه يافت: منازعه و جنگ بر سر وضعيت مسلط جهاني شدن كه در پايان دورة خيزش استقرار پيدا كرده بود ، تأسيس جامعه ملل و بعد سازمان ملل، تثبيت استقلال ملي ، و به دنبال آن بالا گرفتن جنگ سرد ، معطوف شدن توجه به سرنوشت و چشم انداز بشريت در اثر جهنم اتمي و استفاده از بمب اتم و تبلور جهان سوم.
مرحله پنجم:مرحله بلا تكليفي كه از اواخر دهة 1960 شروع شد و در اوايل دهة 1990 عوارض بحراني در آن نمودار شد: بالا گرفتن آگاهي نسبت به جهان در اواخر دهة 1960، قدم گذاشتن انسان بر كرة ماه، تحكيم ارزش هاي پساماديگرايي ، پايان جنگ سرد و طرح مسايل مربوط به حقوق بشر و دسترسي گسترده تر به سلاح هاي اتمي ، افزايش قابل ملاحظة تعداد نهادها و نهضت هاي جهاني ، رو به رو شدن جوامع با مسايل متعدد فرهنگي و تكثر نژادي به صورت فزاينده ، پيچيده تر شدن مفهوم فرد به واسطة طرح ملاحظات جنسي ، نژادي و قومي ، تبديل حقوق مدني به مساله جهاني ، نرمش بيشتر در نظام بين المللي و پايان نظام دو قطبي.

چرا فرهنگ براي جهاني شدن اهميت دارد؟
توجه به فرهنگ در نيم قرن پاياني هزاره دوم نوسانهاي مختلفي را آزموده است . در دهه 1940 و 1950 فرهنگ به عنوان يك عامل الزامي در درك جوامع ، تجزيه و تحليل تفاوت هاي ميان آنها و تبيين توسعه اقتصادي و سياسي نگريسته مي شد. در دهه 1980 علاقه مندي به موضوع فرهنگ به عنوان متغير تبيين كننده احيا شد . هريسون در اثر خود با عنوان «توسعه يك وضعيت ذهني است» اين نظريه را مطرح كرد كه در آمريكاي لاتين فرهنگ مانع اصلي در برابر توسعه بوده است . انتشار اين اثر موجي از اعتراض عاي اقتصاددانان، كارشناسان و روشنفكران آمريكاي لاتين را به دنبال داشت . با نزديك شدن به سالهاي پاياني قرن بيستم، انديشمندان حوزه علوم اجتماعي به صورت روزافزون از عوامل فرهنگي براي تبيين نوسازي ، مردم سالاري سياسي ، راهبرد نظامي ، رفتار گروههاي قومي و توافق ها ومخاصمات كشورها استفاده كرده اند . واكنش هاي بروز يافته در سالهاي پاياني قرن بيستم اين ايده را مطرح كرد كه فرهنگ عامل مهمي است، اما يگانه عامل تأثيرگذار بر عملكرد اقتصادي و سياسي توسعه به مفهوم جامع آن به شمار نمي رود (هانتيگتون و هريسون ، 1383 : 28-29 ).
با وارد شدن به قرن بيست و يكم، اهميت مقوله فرهنگ در ابعاد جهاني گسترده تر شد . با توجه به پيشرفت هاي اقتصادي و ارتقاي سطح فناوري ها، تأمين نيازهاي مردم در ابعاد حياتي با سهولت بيشتري انجام مي شود . در نتيجه، توجه به نيازهاي معنوي به طور عام و فرهنگ به طور خاص مدام در حال افزايش است . با مطالعه اثر ارزشمند اينگلهارت، با عنوان تحول فرهنگي در جوامع پيشرفته صنعتي و فزوني گرفتن نسبت جمعيتي فراماديون، به ماديون، بر اهميت مقوله فرهنگ در سطح روابط بين فردي ، گروههاي اجتماعي، مؤسسات و سازمانها و روابط بين كشور ها افزوده شده است .
در حال حاضركه فرهنگ قوام بخش ارتباط پيچيدة انساني است و جهاني شدن جامعه انساني به ميزان تأثير مناسبات فرهنگي بر آرايش هاي اقتصادي و سياسي وابسته است، بنابراين به درجه اي مي توان انتظار جهاني شدن اقتصاد وسياست را داشت كه اينها فرهنگي شوند؛ يعني به گونه اي نمادين انجام گيرند . بديهي است جهاني شدن در عرصه فرهنگي بيشتر از دو عرصة ديگر مورد انتظار است(حكيمي ، 1381 :40).


فرهنگ و جهاني شدن :
يكي از مهمترين جنبه هاي فرآيند جهاني شدن بعد فرهنگي آن است. اين فرآيند به واسطه تكنولوژي مدرن اطلاعات، تمام مرزهاي مختلف، بويژه مرزهاي فرهنگي را تحت تأثير خود قرار مي دهد. جهاني شدن با كمك مؤلفه هايي چون دانش فني اطلاع رساني، كامپيوتر، تلويزيون ماهواره اي، اينترنت، تمامي شؤون سياسي، اجتماعي و فرهنگي كشورها را تحت الشعاع قرار داده است. يكي ازمؤلفه هاي مهم جهاني شدن علم است.. امروزه علم و تكنولوژي از عنصرهاي تأثير گذار بر فرهنگ ها هستند و ماهيت و خصلت جهانشمول دارند. با همين اعتبار، پذيرفتني نيست كه كشوري مرزهاي خود را به روي دانش، فن و علوم در عرصه هاي مختلف باز كند، ولي مانع از ورود فرهنگ بهره گيري از آن شود؛ مثلاً اتومبيل يك پديده صنعتي شمال- كشورهاي پيشرفته- است كه تحولي عظيم در عرصه هاي فرهنگ حمل و نقل، شهر نشيني، آداب رعايت قوانين و هنجارهاي مصرف كننده جنوب فراهم آورده است. تلويزيون و ماهواره نيز از همان مقوله اند. كسي نمي تواند از مزايا و مواهب يك پديده بدون تن دادن به ارزش ها و هنجارهاي آن بهره گيري كند ( كاظمي، 1380 :271 )
بدين ترتيب، جهاني شدن فرهنگي، نظام معنايي را تحت تأثير خود قرار مي دهد و هويت را به مفهومي نسبي تبديل مي كند؛ يا به تعبير والر شتاين جهان نوبنيادي در حال شكل گيري است كه در خصوص هويت سخت مردد است. به عبارت ديگر، ثبات نسبي كه از رهگذر نگرش ملي در قرن بيستم پديد آمده بود، در پرتو ادعاي هويت جهاني تاحدودي رنگ باخته و تصميم گيري در اين زمينه را با مشكل جدي مواجه ساخته است؛ بدين معنا كه منابع هويت سازي ملي جاي خود را به منابع هويت سازي جهاني سپرده است (افتخاري، 1380 : 33-38 ).
هنگامي كه جامعه اي عناصر هويت ساز خود را در خارج از مرزهاي ملي خود جستجو مي كند، درحقيقت به مصرف كننده الگوهاي عرضه شده فراملي تبديل مي شود، در نتيجه نوع نوشيدنيها و خوردنيهاي مردم در قازه هاي مختلف به هم نزديك مي شود. لباس و الگوي پوشش حالت جهاني مي يابد. شيوه هاي گذراندن اوقات فراغت همسوتر مي گردد، مسكن و محل سكونت افراد با يكديگر شباهت پيدا مي كند و در مجموع در فرآيند جهاني شدن فرهنگي، ذهن مردم، طرز تلقي و نگرش آنها به خود در جهان متحول شده ، به آگاهي مردم در محيط هاي فراسرزميني خود افزوده خواهد شد. نتيجه اين شناخت و افزايش آگاهي هاي مردم نسبت به حقوق خود و آشنايي با زندگي ديگر اقوام سطح انتظارات مردم را افزايش مي دهد. كساني كه تا ديروز در چهارچوب الگوهاي تعريف شده و محدود خود زندگي مي كردند، با ديدن الگوهايي ديگر نيازهاي جديدي را براي خود تعريف مي كنند، ارزش هاي نو و نگرش هاي جديدي درباره موضوعات كسب مي كنند و به تعبير فرهنگ شناسي نسبت گرايي فرهنگي را مي توان از جمله پيامدهاي مهم جهاني شدن دانست. در نسبت گرايي فرهنگي نظام ارزشي افراد حالت مطلق انگارانه خود را از دست مي دهد و افراد به سمت وسوي الگوي دگرپذيري فرهنگي روي مي آورند. در اين حالت، افراد هويت هاي تركيبي پيدا مي كنند. چيستي و كيستي خود را با معيار هاي فرهنگ بومي مقايسه نكرده، به سراغ معيارهاي جهان شمول خواهند رفت.
در دهه 1990 با عمومي شدن اينترنت بحث شكل گيري فرهنگ واحد جهاني و گرايش به وحدت همساني و همگوني فرهنگي، به عنوان يكي از مباحث اصلي در عرصه فرهنگ و اجتماع تبديل شد
رابرتسون جهاني شدن فرهنگي را،نهادينه شدن فرآيند «عام شدن خاص وخاص شدن عام» مي داند. او ژاپن را به عنوان مصداق اصلي اين پديده تجزيه و تحليل نموده است. اقتباس انديشه هاي چيني،بودايي،مسيحي و اخيراً انديشمندان مدرن و آميزش با سنن بومي و دادن هويت ژاپني نشان دهندة گرفتن جريان عام تجدد و خاص شدن ژاپن و در مرحله بعد، به عنوان الگو شدن براي سايركشورها خود به عنوان جريان عام تبديل شده است (رابرتسون، 1380 : 18 ).
جهاني شدن در انديشه رابرتسون هم فرآيندي ذهني و هم فرآيندي عيني است. او در جهاني شدن هم به تراكم جهان و هم به تشديد آگاهي از جهان به عنوان يك كل اشاره مي كند.
از نظر آلبرو، جهاني گرايي متعهد به ارزش هاي جهاني، جنبش هاي فكري و تعاريفي است كه به وسيله آن ها ذهنيت مردم درعرصة تمامي دنيا شكل مي گيرد. نهضت هاي زنان، حقوق بشر، صلح و محيط زيست نمونه هايي از اين دسته هستند. ارزش هاي مورد نظر جهاني شده، زندگي مردم راتحت تاثيرخود قرار مي دهد (آلبرو ، 1998: 144-148).
آپادوراي پنج بعد متمايز براي فرهنگ جهاني قايل است :
1- ابعاد قومي و اجتماعي : جريان يافتن جا به جايي مردم؛ يعني مهاجران، توريست ها، آوارگان، پناهندگان، تبعيدي ها، اخراجيان و كارگران ميهمان؛
2- ابعاد تكنولوژي: گسترش ماشينيزم و رشد تكنيك؛
3- ابعاد مالي: جريان سريع پول در بازارهاي ارز و مبادلات بورس؛
4- ابعاد رسانه اي: جريان تصوير و اطلاعات از طريق روزنامه ها، تلويزيون، ماهواره، اينترنت و فيلم؛
5- ابعاد ايدلوژيك: جريان انگاره هاي وابسته به ايدلوژي هاي دولتي يا ضد دولتي، شامل ديدگاه هاي جهاني روشنگري غرب؛ يعني انگاره هاي دموكراسي، آزادي، رفاه و حقوق بشر (گيبرنا، 1378: 225)
تاملينسمون جهاني شدن را به عنوان يك ارتباط پيچيده تلقي مي كند. او معتقد است كه فرهنگ براي جهاني شدن اهميت دارد؛ به اين معنا كه جنبه ذاتي از تكامل، فرآيند ارتباط پيچيده است كه درآن فرهنگ واقعاً قوام بخش اين ارتباط پيچيده است( تاملينسمون،1381 :40).
به نظر گيدنز جهاني شدن محصول مدرنيته متأخر است. اين پديده چند بعدي بوده و ممكن است در زمان ها و مكان هاي متفاوت پيامد هاي متضادي داشته باشد، كه او آن را جهاني شدن ديالكتيكي مي نامد. از اين رو، جهاني شدن مي تواند به صورت تشديد روابط اجتماعي در سرتاسر جهان بيان شود كه در آن جوامع دور از هم، طوري به يكديگر وابسته مي شوند كه حوادث محلي نيز كه در مناطق دور دست شكل مي گيرند از رويدادها تأثير مي پذيرند و بر آنها تأثير مي گذارند. اين فرآيندي ديالكتيكي است. به نظر او، دنياي جديد در حال رخداد سه تحول است: جهاني شدن به معناي وابستگي متقابل و فزاينده است.تكنولوژي و اطلاعات سبك زندگي ما را تغيير داده است.ساختار زندگي ما بيشتر از آن كه تحت تأثير گذشته، عادات، آداب و رسوم و سنت ها باشد، بيشتر با آينده قرين است ( گيدنز، 1380: 61-62).
مارشال مك لوهان، واضع نظرية دهكدة جهاني رويكردي فرهنگي به جهاني شدن دارد. به زعم او درك جهاني شدن مستلزم شناخت جايگاه رسانه ها و فن آوري هاي حمل و نقل و ارتباطات است (گل محمدي، 1386 : 43). به نظر او، بشر در مرحله سوم تاريخي كه با اختراع تلويزيون و ماهواره شروع مي شود، با دهكدة جهاني مواجه مي گردد (ساروخاني ، 86 : 44).
دردهكده جهاني، انسان ها به سمت ارزش ها و مباني مشترك تسهيل كننده زندگي اجتماعي، قواعد مشترك بازي و روش هاي مورد توافق حل مسأله حركت مي كنند و فرهنگ هاي قويتر نقش بيشتري در شكل دادن به آن ارزش ها، قواعد ها و روش ها دارند، ولي فرهنگ ها يكسان نمي شود و يك فرهنگ ادامه حيات را از دست نمي دهد. گروه ها و ملل مي توانند از امكانات زيادي استفاده كنند. ثانيا ارتباط فرهنگي بين فرهنگ ها برقرار مي شود (گل محمدي ، 1376 : 99).
بايد به مراحل درنظرگرفته شده توسط مك لوهان، مرحله چهارم؛ يعني گسترش اينترنت را هم اضافه كرد.اينترنت به عنوان تورگسترده الكترونيكي كه ازاتصال شبكه هاي مختلف رايانه اي به وجود مي آيد، در سال 1969 در وزارت دفاع آمريكا (پنتاگون) طراحي شد.هدف اصلي اين شبكه كه ابتدا آپرانت نام داشت، ايجاد ارتباط بين مراكز تحقيقات علمي و نظامي آمريكا و كشورهاي اروپاي غربي به صورت غير متمركز بود تا در صورتي كه يكي از اين مراكز مورد حمله هسته اي شوروي قرار گيرد، ارتباط كل شبكه مختل نشود. مهمترين ويژگي هاي اينترنت و تمركز زدايي بود. هيچ كس صاحب كل شبكه نبوده، به تنهايي آن را اداره نمي كند. هيچ كس به تنهايي قدرت آن را ندارد تا ديگري را براي هميشه از شبكه بيرون كند. سهولت دسترسي، پايين بودن هزينة ارسال و دريافت اطلاعات و فقدان مرز از مهمترين خصوصيات اينترنت به شمار مي روند (عراقچي، 1377: 351).
كاربرد اينترنت كه در ابتدا اطلاع رساني علمي و آموزشي بود، به سرعت، ابعاد اقتصادي، سياسي، حقوقي، تجاري، پزشكي، نظامي و فرهنگي يافته است. توزيع موارد ضد اخلاقي، تصاوير و نوشته هاي مستهجن و غير اخلاقي كه اصطلاحاً پور نوگرافي ناميده مي شود و تشديد تبليغات نژاد پرستانه، تبليغات ضد مذهبي و اهانت به باورهاي مذهبي پيروان اديان مختلف، از جمله پيامدهاي منفي فرهنگي و اجتماعي اينترنت است. پايين بودن قدرت كشورهاي غير صنعتي در توليد پيام هاي الكترونيكي و تشديد جريان يكسويه اطلاعات نيز از مهمترين پيامدهاي منفي گسترش اينترنت است.
شايد اصطلاح آمريكايي سازي فرهنگي براي توصيف اين پديده مناسبتر باشد. اينترنت حجم وسيعي ازاطلاعات متنوع را بدون درنظر گرفتن كيفيت ومحتواي آنها مبادله مي كند. در نتيجه، جوامع با سيل عظيمي از اطلاعات مواجه مي شوند كه با فرهنگ خودي آنها مغايرت دارد. اين جريان به صورت نسبتاً يك سويه از غرب و بويژه آمريكا به ساير كشورها روانه شده است.
آمريكا از طريق اينترنت به گسترش زبان، فرهنگ و ارزش هاي خود پرداخته ، در نتيجه، فرهنگ ساير ملل را به انزوا مي كشاند. ژاك شيراك، رئيس جمهور وقت فرانسه درسال1996گفت كه تسلط زبان انگليسي در اينترنت باعث شده است تا فرهنگ و زبان فرانسه، اسپانيولي، ژاپني، چيني و روسي و ديگر كشورهايي جهان كه داراي زبان مهمي هستند، تحت شعاع اين فرهنگ قرار گيرند. بدين منظور وي از متولّيان رسانه هاي جمعي، خواست تا به منظور كنترل وسايل ارتباطي دقت لازم را به خرج دهند. زيرا در غير اين صورت فرهنگ و زبان انگليسي در جهان حاكم خواهد شد و ديگر فرهنگ هاي غني را درخطر نابودي و اضمحلال قرار خواهد داد ( روزنامه كيهان 13/3/1375).
به اعتقاد فيدرستون فرهنگ جهاني را نبايد به عنوان يك فرهنگ جهاني كلي در نظر گرفت. فرهنگ جهاني در معناي محدود آن، مجموعه اي از اعمال، دانش ها، قراردادها و سبك هاي اجتماعي، فرهنگي و توليدات فرهنگي، صرفاً به عنوان عوامل و بيان كننده دولت – ملت هاي خاص است. در معناي وسيع، در نتيجه رشد برخوردها و ارتباطات بين دولت – ملت ها، فرهنگي ايجاد مي شود كه بايد براي مشخص كردن محدوده هاي بين خود و ديگران تلاش زيادي انجام دهد ( فيدرستون، 2000: 121 )
در رويكرد پست مدرن جهاني شدن فرهنگي، افزايش تنوع و پيچيدگي فرهنگ ها با سنت هاي متنوع در يك اجتماع مطرح مي شود. جهاني شدن در اين ديدگاه چند گانگي فرهنگي و تنوع فرهنگي را به وجود مي آورد.
جهاني شدن به عنوان امكاني است كه در آن همه نظام هاي فرهنگي، فرهنگ هاي محلي خود را ايجاد مي كنند. تلويزيون،ماهواره، اينترنت، فيلم و ويدئو و... در نگرش ها و اعمال مردم و فرهنگ هاي عمومي تأثير بسيار وسيع دارند و از اينجاست كه چند گانگي و تنوع فرهنگي زاده مي شود كه همان نقش اجتماعي پست مدرنيته است (ترنر،2000: 110-111 ).
اصطلاح فرهنگ جهاني به معني يكي شدن فرهنگ ها در جهان نيست، بلكه اشاره اي به «جهاني شدن فرهنگ» است. در اين رويكرد فرهنگ هاي ديگر امكان مي يابند تا مؤلفه ها و عناصر محوري و نظام ارزشي فرهنگ هاي ديگر را از دريچه فرهنگ خود بنگرنند و آن را ارزيابي كنند. پيامد جهاني شدن اين است كه ديگر فرهنگ غربي فرهنگ انسان ساز، متعالي و تسلي بخش آزادي و عدالت نيست. در اين ديدگاه، فرهنگ غرب با وجود سلطه بر رسانه هاي جمعي، بالاخص تلويزيون و اينترنت به عنوان فرهنگ مسلط در نمي آيد. در نتيجه آمريكايي شدن يا امپرياليسم فرهنگي در عمل تحقق پيدا نخواهد كرد، بلكه فرهنگ هاي محلي و بومي مي توانند به عرضه راه و روش خود بپردازند. البته، بايد پذيرفت كه اگر هدف فرهنگ جهاني شدن ترويج فرهنگ تجاري – مصرفي باشد، در اين زمينه آمريكا مي تواند بهترين الگوي مصرف باشد. در عصر مدرنيته سعي در تقابل فرهنگ غربي با بقيه فرهنگ ها بوده است، اما اكنون ديگر فرهنگ ها در درون فرهنگ غرب جاي گرفته اند؛ حتي اسلام در غرب يك پديدة غربي شده است. انديشة تقابل و برابري جاي خود را به ايده همزيستي داده است. خلاصه اين كه با نگاه خوش بينانه تر، در آينده گفتمان غالب «گفتگوي فرهنگ ها» است (نش، 1385 : 110 – 112).
كوهن و كندي در نظريه خود با عنوان بسط هويت ها بر اين باورند كه هر جامعه با تأكيد بربنياد گرايي و مقاومت در برابر فرهنگ جهاني، سعي در بسط هويت خود دارد و با توجه به ويژگي هاي خاص درمقابل فرهنگ هاي ديگر در حوزه«محلي و جهاني» به سه طريق عكس العمل نشان مي دهد.:
1- انتخاب: موافقت با اقتباس و سازگار كردن اين پديده با شرايط و موقعيت محلي؛
2- تطبيق: پذيرش عنصر بيروني فرهنگ و دريافت آن به عنوان عنصر ناسازگار و تطبيق و موقعيت خود با شرايط فرهنگ سير دمي؛
3- مقاومت: در اين حالت پيرامون عام گرايي و خاص گرايي فرهنگي از طرف فرهنگي مقاومت مي شود.
گيبرنا نيز دو نوع واكنش را در مقابل جهاني شدن پيش بيني مي كند: مقاومت محلي در برابر همگن سازي و بروز جنبش هاي ناسيوناليستي به دليل افزايش احساس نا امني و ترس از دست رفتن هويت ملي. (گيبرنا، 1378: 218)

فرهنگ اسلامي و جهاني شدن فرهنگ:
يكي از مهمترين جنبه هاي فرآيند جهاني شدن بعد فرهنگي آن است .اين فرآيند به واسطه تكنولوژي مدرن اطلاعات ،تمام مرزهاي مختلف، بويژه مرزهاي فرهنگي را تحت تأثير خود قرار مي دهد. شكل دادن فرهنگ واحد جهاني به عنوان رسالت اصلي و عمده در انديشه دين اسلام، نمونه بارزي از پيشينه و قدمت جهاني شدن فرهنگ در بستر تاريخ جوامع بشري است. شهيد مطهري در اين خصوص مي فرمايد:
«مذهبي مانند اسلام بزرگترين رسالتش، دادن يك جهان بيني بر اساس شناخت صحيح از نظام كلي وجود بر محور توحيد و ساختن شخصيتي روحي و اخلاقي انسان ها بر اساس همان جهان بيني و پرورش افراد و جامعه بر اين اساس كه لازمه اش پايه گذاري فرهنگي نوين است كه فرهنگ بشري است نه فرهنگ ملي ؛اينكه اسلام فرهنگي به جهان عرضه مي كند كه امروزه با نام فرهنگ اسلامي شناخته مي شود ، نه از آن جهت كه هر مذهبي كم و بيش با فرهنگ موجود مردم خود در مي آميزد، از آن تأثير مي گيرد و كم وبيش آن را تحت تأثير قرار مي دهد، بلكه از آن جهت بود كه فرهنگ سازي در متن رسالت اين مذهب قرار گرفته است»(مطهري ، 1365 :47).
با توجه به اينكه پيشينة تاريخي جهاني شدن فرهنگ با شكل گيري زندگي اجتماعي بشر و آغاز تعاملات او با ساير انسانها بوده است، بنابر اين حركت انسان به سوي فرهنگ واحد امري طبيعي خواهد بود
از نگاه اسلام سير طبيعي و حركت تكاملي جوامع به سوي جامعه يگانه با فرهنگ يگانه است وفلسفه مهدويت در اسلام و شكل گيري حكومت جهاني حضرت مهدي (ع) از قرنها پيش ناظر به همين اعتقاد سلطه و سيطره فرهنگ اسلامي بر تمامي جهان مي باشد (صيادي ،1384 :4).

فرهنگ انقلاب اسلامي و جهاني شدن
انقلاب اسلامي 1357 در كشوري به پيروزي رسيد كه رهبران كاخ سفيد، آن را جزيره ثبات دانسته بودند. اين انقلاب در يكي از حساسترين مناطق جهان كه براي هر دو اردوگاه غرب و شرق داراي موقعيت راهبردي بود توانست يكي از رژيم هاي مدافع غرب را از صحنه خارج نمايد و با نفي الگوهاي حاكم به جهان سرمايه داري و كمونيسم، بر اين ادعا بود كه الگوها و مدلهاي مبتني بر آيين اسلام را جايگزين مدل هاي اقتباس شده غرب نمايد؛ الگوهاي اخذ شده از غرب كه در فرآيند نوسازي ايران به شدت مورد انتقاد واقع شده بود.انقلاب اسلامي با فراخواندن توده هاي مردم به صحنه سياست فراتر از الگوهاي حزبي و تشكيلاتي ، الگوي نوي از مشاركت مردم را ارائه كرد. نظام سازماندهي و تشكيلاتي انقلاب اسلامي از درون مساجد برخاسته بود .
مساجد به عنوان پايگاه عبادي مسلمانان در دهه هاي پاياني قرن بيستم توانست به عنوان كانون فعاليت هاي سياسي تبديل شود. فعال شدن مساجد در انقلاب اسلامي پايان نماد جدايي دين از سياست بود كه به عنوان دستاورد مدرنيته مطرح شده بود. اين انقلاب نه تنها به طور نمادين مساجد را به صحنه اجتماع و سياست باز گرداند ، بلكه به طور عميق ذهنيت پرچمداران و مشعلداران و شركت كنندگان را تحت تأثير الگوهاي مذهبي و ديني قرار داد. انقلاب اسلامي هنگامي در جهان پيروز شد كه مذهب در جهان غرب حداكثر داراي يك نقش فردي و خانوادگي بود . انقلاب اسلامي توانست با الهام از آموزه هاي فرهنگ اسلامي و نهضت رهايي بخش امام حسين (ع) مسيري را ترسيم نمايد كه هر گونه قدم نهادن در آن عين تكليف بود و نتيجه آن پيروزي تلقي مي شد .
مسلماناني كه در مسير انقلاب و اهداف آن جان خويش را از دست مي دادند، شهيد تلقي و نزد خداوند زنده محسوب مي شدند و در جهان آخرت با اولياي خدا محشور مي گرديدند و در صورت پيروز شدن تكليف ديني و عبادي خود را انجام داده ، در پيروزي حق تأثير گذار بودند . انقلاب اسلامي با خلق الگوها و رفتارهاي ايثارگرانه در بين مردم، نوعي از همكاري و تعاون را به مردم عرضه نمود كه در نوع خود بي نظير بود .گذشت و ايثار گري از ويژگي هاي مهم اخلاقي شكل گرفته در فرآيند انقلاب اسلامي است.
انقلاب اسلامي آموزه هاي متعدد فرهنگي و اجتماعي را به مردم عرضه كرد . يكي از مهمترين آموزه ها ، الگوهاي پايداري و فرهنگ مقاومت بود . انقلابيون براي تحقق اهداف انقلاب اسلامي پرچم مقاومت را افراشتند و در اين مسير با فدا كردن جان خويش ايثارگري را به اوج رساندند. انقلاب اسلامي با آموزه شهادت مسير جديدي براي مبارزه فراهم كرد. در فرهنگ انقلاب اسلامي و رهبران فكري آن، شهيد به مثابه قلب تاريخ و شمع تاريخ تلقي شد.
الگوي بي بديل شهادت ترسيم كنندة چگونگي حركت انقلابيون در زمانهاي متعددي است كه فرد انقلابي در مسير آرمان و اعتقاد خويش جان خود را فدا مي نمايد. جانبازي در راه انقلاب و اوج آن؛ يعني شهادت از آموزه هاي بزرگ انقلاب اسلامي بود كه انديشه پروران و سياستگذاران مخالف با انقلاب اسلامي را دچار بن بست راهبردي نموده است. چالش اصلي نظريه پردازان مخالف با انقلاب ها اين مطلب بوده است كه چگونه انقلابيون را تطميع كنند ويا تهديد سازند تا از حركت انقلابي خود دست بردارند . الگوي شهادت و جانبازي پاسخ متقن انقلابيون مسلماني است كه در اين مسير آخرين مرحله تمام هستي خويش؛ يعني جان خود را در مسير انقلاب فدا مي كنند. اين چالش همچنان به عنوان يك سؤال براي نظريه پردازان مطرح است كه چگونه در اين مسير مانع حركت انقلابيون گردند.
انقلاب اسلامي در جريان پيروزي خود به يك فرهنگ تبديل شده است كه از مباني فلسفي و شيوه هاي عملي خاص خود تبعيت مي كند. كسب سعادت و محور قرار دادن خداوند به عنوان كانون هستي ،جامعه و تاريخ از مهمترين عناصر فرهنگ انقلاب اسلامي به شمار مي رود .انقلاب اسلامي با تمسك به سنت و سيره نبوي باز گشت به دوران افتخار و شكوه مسلمانان را مد نظر قرار داده است؛ شكوه وافتخاري كه به تعبير ابن خلدون، انديشمند بزرگ تونسي ،با جداشدن اندلس از تمدن اسلامي مسير انحطاط را پيش گرفته بود و مسلمانان در اين مسير آزمونهاي تلخي را تجربه كرده اند. فروپاشي دولت عثماني از مهمترين تجربه هاي شكست مسلمانان بوده است. انقلاب اسلامي با نداي بازگشت به گذشته ، آينده اي نويد بخش را براي مسلمانان وبشريت عرضه نمود.
فرهنگ اسلامي و انقلاب اسلامي داعيه جهاني را در درون خود به همراه داشته است. انقلاب اسلامي هنگامي به پيروزي رسيد كه جهان در آستانة همگرايي بيشتر اقتصادي و سياسي واقع شده بود. بعدها از اين همگرايي در روند تكاملي اش با عنوان جهاني شدن ياد گرديد.
فرهنگ اسلامي اين توان را دارد كه به لحاظ فرهنگي و اجتماعي، خود را به عنوان يكي از مدعيان اصلي به جهانيان معرفي نمايد. انقلاب اسلامي حول محور خدا محوري ، كسب سعادت و رستگاري را به عنوان غايت زندگي انتخاب نموده است. چالش فرهنگ اسلامي با فرهنگ جهان غرب در بعد فلسفي عدم همخواني اين دو فرهنگ در مباحث غايت شناسانه است.در بحث الگوها فرهنگ اسلامي به منافع ديني چون قرآن ، سنت و اولياي دين، عقل و اجماع عام تاكيد دارد.
فرهنگ اسلامي در الگوهاي عملي به نقش مؤمن در جهان آكنده از فضاي معنوي تأكبد مي ورزد، در حالي كه فرهنگ غرب به انسان صاحب اختيار و تشخيص دهندة خير و نيكي به صلاح عام تأكيد مي نمايد. انسان ايده آل در فرهنگ اسلامي ، انساني است كه در مسير حق و عدالت و كسب فضايل اخلاقي تلاش مي كند، اما انسان والا در فرهنگ غرب كسي است كه در مسير لذت فردي و سود شخصي و رضايت و خير عامه قدم بر مي دارد.
جامعه ايده آل در فرهنگ اسلامي جامعه اي است كه مطابق باور هاي ديني شكل گرفته و در روابط اجتماعي بر اساس الگوهاي برادري وبرابري تنظيم شده باشد . همه انسانها در مقابل خداوند با يكديگر مساوي هستند. هيچ كس بر ديگري برتري ندارد و برترين افراد با تقواترين افراد نزد خداوند هستند، ليكن اين افراد در حقوق اجتماعي با ديگران مساوي هستند . گروه بندي هاي اجتماعي در جامعه اسلامي صرفا به منظور ادره امور پذيرفته شده اند، لذا هيچ گونه ادعاي برتري نسبت به ديگران از آنان پذيرفته نيست.
جامعه ايده آل در فرهنگ غرب ، جامعه اي است كه اعضاي آن با يكديگر توافق كرده اند تا براساس رضايت با يكديگر همكاري نموده ، اهداف جمعي خويش را كه حول منافع مشترك افراد تنظيم شده است ، به پيش برند. در جامعه آرماني اسلامي ، خانواده اصلي ترين سلول اجتماعي مطرح است . معيارهاي تعلق قوي و خويشاوندي ملاك تفوق و برتري نيست، اما در جامعه خانواده به عنوان نهاد اجتماعي پذيرفته شده است، لكن جوز نهادهاي بنيادين به شمار نمي رود. در جامعه اسلامي ارزش هاي اسلامي حول خداجويي ، كمال طلبي و عزت خواهي ، برادري و برابري مسلمانان تنظيم شده است. مؤمن در اين جامعه تنها به فكر نجات وكسب سعادت شخصي خود نيست. بلكه نجات و رهايي همكيشان و همنوعان خود را مدّ نظر دارد. درجه پيوستگي او به همكيشان به حدي است كه او در ارتباطات ميان فردي و جمعي، منافع جمع را بر منافع فردي مقدم مي دارد و دراين مسير ايثار را بر مي گزيند . مومن مسلمان براي تحقق الگوهاي ديني حاضر است جان خويش را از دست بدهد.

انقلاب اسلامي و فرصت هاي ناشي از جهاني شدن
حركت جوامع به سوي يك جهان واحد و قرار گرفتن در مسير همسان سازي و يكپارچگي فرهنگها، از جمله تبعات جهاني شدن است. در اين راستا، جداي از تهديدات عديده اي كه فرهنگ ملت ها را هدف قرار داده است، فرصتهايي را نيز براي بهره برداري در راستاي اهداف جهاني سازي فراهم مي آورد. بي ترديد، با شناخت دقيق فرصتها امكان كاهش تهديدات ميسر مي گردد؛ به گونه اي كه مي توان برخلاف جريان نظام سلطه كه در صدد حاكم نمودن فرهنگ خود بر جوامع است ، به معرفي و ترويج انديشه هاي الهي و انساني بر گرفته از فرمانهاي انبيا پرداخت. در جهان امروز كه بشريت چهرة حقيقي نظام سلطه را شناخته است، نداي دلنشين تفكر ديني و به ويژه دين اسلام ترفندهاي آنها را خنثي ساخته است.در چنين شرايطي با وجود امكانات گسترده اي كه نظام سلطه براي غلبه فرهنگ خود فراهم نموده است ، مي توان با بهره گيري از همين امكانات فرصت ايجاد شده را در اختيار گرفت و نقش مؤثري در آينده بشر و بويژه جهان اسلام ايفا نمود. مهمترين اين فرصتها را مي توان چنين برشمرد:
1-با گسترش دسترسي به اطلاعات و امكان بهره گيري از آخرين دانش روز دنيا مي توان نسبت به جبران عقب افتادگي ها و تأمين نياز هاي علمي اهتمام نمود(منصوري، 1385).
2- با استفاده از فن آوريهاي نوين در عصر جهاني شدن، امكان شتاب بخشيدن به برنامه ها وفرآيندهاي اجرايي پروژه ها تسهيل مي شود و از حداقل زمان مي توان حداكثر بهره برداري را نمود.
3- ترويج انديشه هاي ديني و انساني و همچنين فرهنگ غني ايراني- اسلامي را مي توان با كمترين هزينه به مخاطبان مختلف در اقصي نقاط جهان با بهره مندي از انقلاب رسانه اي در اين عرصه ارايه نمود.
4-با شناخت ترفندها و شيوه هاي نوين تبليغاتي، امكان مقابله به مثل ميسر خواهد بود. بنابراين، مي توان علاوه بر خنثي سازي توطئه ها و پاسخگويي به شبهات نسبت به تطهير چهرة غبار آلود فرهنگ ديني- ايراني اقدام نمود.
5-عرصة جهاني شدن كارزار يكطرفه اي نيست، بنابراين، قدرت حقيقي در اختيار كساني خواهد بود كه منطق و استدلال قويتري دارند. پس مي توان با تجهيز به سلاح انديشه و منطق، قلوب ميليونها انسان جوياي حقيقت را با كمترين هزينه به سوي خود جلب نمود.
6-جاذبه هاي بصري وبهره مندي از فعاليتهاي هنري در دوران جهاني شدن از قدرت تأثيرگذاري بيشتري برخوردار است. بنابراين، با استفاده از توانايي هاي هنرمندان مي توان به معرفي فرهنگ ايراني اسلامي اقدام نمود. در اين دوران ، جهان اسلام با همكاري و وحدت مي تواند به كارزار نظام سلطه عليه اسلام خاتمه دهد وحقيقت را براي دنيا بازگو كند.

ترويج فرهنگ ايثار و شهادت
شوراي عالي انقلاب فرهنگي در جلسه شماره 288 خود در تاريخ 20 / 5 / 71 براي نخستين بار سياست هاي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران را به تصويب رسانيد . هر چند سياست هاي تدوين شده بسيار خلاصه و حاوي مجموعه اي كلي از عناوين است كه خود نيازمند شرح و تفسيرند و نقدهايي بدين سبب و همچنين ابهامات موجود بر آن وارد است، با اين حال، تعيين و تدوين سياست هاي فرهنگي خود زمينة تعيين مسير و حركت فرهنگي كشور را فراهم نموده است و تا حدودي مي تواند از برخي اختلاف هاي نظري در امر اجرا جلوگيري نمايد .
در مقدمه اين مصوّبه سياست فرهنگي چنين تعريف شده است : « سياست فرهنگي در حقيقت همان توافق رسمي و اتفاق نظر مسئولان و متصديان امور در تشخيص، تدوين و تعيين مهمترين اصول و اولويتهاي لازم الرعايه در حركت فرهنگي است . سياست فرهنگي را مي توان اصول راهنماي كارگزاران فرهنگي و مجموعه علايم و
نشانه هايي دانست كه مسير حركت را نشان مي دهد . به عبارت ديگر، نوعي دستورالعمل فرهنگي است كه روشنگر حركت است . » (شوراي عالي انقلاب فرهنگي ،1371) در اين مصوبه همچنين سياست فرهنگي به معناي عام و عرفي آن به مجموعه اي از اهداف، مباني، اصول، اولويتها و خط مشي اجرايي گفته مي شود .
در بند 3 اهداف سياست فرهنگي جمهوري اسلامي ايران چنين آمده است:"تكيه و تاكيد بر آرمانها و ارزشهاي معنوي و فرهنگ اسلامي و حفظ و ترويج فرهنگ بسيجي و تقويت روحيه ايثار و فداكاري در راه ارزشهاي اسلامي با توجه به لزوم درك مقتضيات و تحولات زمان و همچنين تقويت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف و مهيا شدن براي مواجهة صحيح و همه جانبه با ضرورتها و تحولات (شوراي عالي انقلاب فرهنگي ، 1371:مصوبه 288).
در ادامه اين مصوبه به منظور تحقق اهداف سياست هاي فرهنگي كشور، ابزار و امكانات مورد نياز را پيش بيني نموده است. همچنين در بند 44 امكانات آمده است:"تأسيس وتقويت موزه هاي بزرگ و كوچك جنگ در مركز و مناطق كشور و ساختن بناهاي يادبود و حفظ اسناد و آثار و نيز تدوين و تكميل تاريخ دفاع مقدس" كه راهكاري در راستاي ترويج فرهنگ ايثار وشهادت است.
ترويج فرهنگ ايثار و شهادت به عنوان راهبردي براي حفظ هويت و فرهنگ ملي پذيرفته شده است . در اين راستا، سياستگذاران براي دستيابي به اين هدف، علاوه بر تدوين قوانين مورد نياز و تأمين اعتبارات لازم شيوه هايي را براي آن ترسيم نمودند.
تاثير شگرف فرهنگ پربار ايثاروشهادت درگسترة جهاني ازجلوه ممتازي برخوردار است. اين فرهنگ با هويت قدسي خود توانايي سرشاري را در متأثر ساختن نهادهاي اجتماعي وساختارهاي سياسي به انضمام بافت فرهنگي جوامع را داراست وبي شك برترين اصل براي كسب رشد اجتماعي محسوب مي شود . شهادت كه نتيجه سلامتي روان، روحيه شجاعت وانتخاب آگاهانه است، مقاومت و پويايي جامعه را به دنبال دارد، چرا كه ريشه درقدرت ، صبر واستقامت ومبارزه با ظلم و فساد دارد واين عوامل درمجموع مقاومت جامعه را بالا برده ، جامعه را محرك وپويا مي سازد.

جايگاه فرهنگ ايثار و شهادت در جهاني شدن
مسأله جهاني شدن نيز از دغدغه هايي است كه صاحب نظران را به تفكر واداشته است، زيرا جهاني شدن برسرنوشت همه فرهنگ ها اثر مي گذارد . به ميزاني كه جهاني شدن به هويت آسيب مي رساند، به دين نيز آسيب خواهد رساند. . بي هويتي پيامد گريز ناپذير روند كنوني جهاني سازي است . با تأثيراتي كه جهاني شدن برهويت فرهنگي افراد وجوامع مي گذارد، به تدريج شاهد حل شدن اين فرهنگها درفرهنگ غالب خواهيم بود . انسان ها ضرورتاً بايد ريشه درفرهنگ خودي داشته باشند تا براساس آن بتوانند هويت فرهنگي خود را شكل دهند . لازمه اين امر، شناخت آن فرهنگ ، عقيده به آن ويافتن مشتركاتي ميان خود وفرهنگ ملي است . هرفرهنگي ساز و كارهاي دفاعي مخصوص به خود را دارد . فرهنگ ديني نيز براي اعتلا وسربلندي خويش متضمن بهترين سيستم ها ومكانيزمها است كه موجب سربلندي واقتدار آن مي شود؛ ازجمله فرهنگ شهادت طلبي كه اززير مجموعه هاي فرهنگ ديني است .ازبهترين وقويترين مكانيزمها دراين راستاست. دشمنان اسلام بعد ازجنگ تحميلي متوجه شدند كه شكست مفتضحانه آنها به خاطر وجود روحية ايثار وشهادت طلبي درميان فرزندان پاكباخته امام راحل (ره ) بوده است . درهمين راستا، همگام با تهاجمات فرهنگي كه به مقدسات ديني توسط نظام رسانه اي از طريق القاي شبهات موهوم آغاز شده است، دادن پاسخ مناسب علمي به اين شبهات وتبيين دقيق اين فرهنگ دراين مقطع زماني ضرورت انكارناپذير دارد. فرهنگ ايثار وشهادت ، فرهنگي است كه بدون خودخواهي وخود محوري وباآزاد انديشي ورسوخ دراعماق قلوب جامعه، نسبت به ويژگيهاي انساني وضعف هاي او وتهديدات زمانه بي تفاوت نيست، بلكه به جاي ديدن ضعف ها، ازقوت هاي انسان مي گويد وبه جاي مرعوب شدن نسبت به تهديدات زمانه، همان را به فرصتي براي پيشبرد اهداف ماندني خود تبديل مي نمايد.
والرشتاين معتقد است يكي از پيامدهاي مهم جهاني شدن در حوزه فرهنگ ، بازانديشي در نظريه هاي اجتماعي- سياسي است، چرا كه با پذيرش خرده فرهنگ ها و فرهنگ هاي محلي، جهان را به سوي كثرت گرايي سوق مي دهد و تعامل مثبت و تأثير متقابل فرهنگ ها و تمدن ها را مي پذيرد كه اين خود باعث طرح هويت هاي قومي در بستر جهاني گسترده اي مي شود و از سوي ديگر، با برجسته سازي دايمي يك فرهنگ و تمدن خاص سعي در به وجود آمدن فرهنگي جهاني با ارزش هاي يكسان در همه عرصه ها و تحميل آن دارد(والرشتاين ، 1984: 67).
در عرصه اي كه رويه پذيرش تكثر گرايي و هويت هاي فرهنگي و تمدني گوناگون در آن امكان پذير است، اشاعه و ترويج فرهنگ هاي محلي و خرده فرهنگ ها و از جمله فرهنگ ايراني- اسلامي و بويژه فرهنگ ايثار وشهادت مي تواند فرصتي برا ي معرفي چهره حقيقي ايران اسلامي باشد. پايداري و مقاومت ملل مختلف جهان، از جمله در كشورهاي آسياي ميانه ، آمريكاي لاتين، افغانستان، لبنان و فلسطين و بخشهايي از آفريقا، جلوه اي از بهره مندي اين جوامع از فرهنگ ايثار وشهادت ملت ايران است.
امام خميني (ره) در پيام خود به مناسبت پذيرش قطعنامه فرمودند: «چه كوته نظرند آنهايي كه خيال مي كنند چون ما در جبهه به آرمان نهايي نرسيده ايم ، پس شهادت و رشادت و ايثار و از خود گذشتگي و صلابت بي فايده است ، در حالي كه صداي اسلام خواهي آفريقا از جنگ هشت سالة ماست . علاقه به اسلام شناسي مردم در آمريكا و اروپا وآسيا و آفريقا، يعني دركل جهان از جنگ هشت ساله ماست.»(صحيفه نور ،1370)

بحث و نتيجه گيري
جهاني شدن يا جهاني سازي- چه به عنوان پروسه يا پروژه- واقعيتي است كه در حال حاضر با آن مواجهيم. تأثير گذاري و تأثير پذيري وقايع به يكديگر، از جمله ويژگي هاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي و سياسي جهان معاصر است. جهاني شدن داراي پيامدهاي مختلف (مثبت يا منفي) است كه بايد با آن برخوردي منطقي داشت.
مخالفت يا شيفتگي مطلق با اين پديده و ابعاد براي انقلاب اسلامي راهگشا نيست. با يك نگاه مجموعه نگر، جهاني شدن از جمله آرمانهايي است كه فرهنگ اسلامي نيز به آن پاي مي فشارد . به بيان ديگر، ما در آستانة شرايطي هستيم كه در جهان فرهنگ ها و قدرتهاي مختلفي مسير جهاني شدن را ترسيم مي سازند. فرهنگ غرب در اين ميان يكي از مدعيان است كه با پشتوانه تاريخي در دوران يونان باستان و بخش مدرن آن كه ماحصل پس از رنسانس است، تلاش دارد تا الگوي خود را به عنوان تنها الگو به جهانيان عرضه نمايد و اين تمدن با محور قرار دادن انسان در مركز هستي، ليبراليسم اقتصادي و اقتصاد مبتني بر بازار را معرفي مي نمايد ودر عرصة سياست الگوهاي جمهوري و دموكراسي را ندا مي دهد ودر عرصه فرهنگ واجتماع الگوي لذت طلبي و فرد محوري را مبنا قرار مي دهد.
حال اين پرسش مطرح است كه ايثار و فرهنگ آن در دنيايي كه به سمت جهاني شدن در حال حركت است، چه جايگاهي خواهد داشت؟پاسخ اين سؤال مستلزم ديدگاه و نگرش ما نسبت به جهاني شدن است . اگر منظور از جهاني شدن همان غربي شدن باشد ، شهادت را بايد جزو عناصر بنيادين مقاومت و پايداري دانست كه از طرف مسلمانان بروز مي يابد . شهادت در اين حالت الگويي است كه در مرحل پاياني راه توسط پيروان بروز مي كند. فرهنگ شهادت در اين حالت الگويي است كه در مقابل شيوه هاي استعمارگرانه و ذلت مسلمين به كار برده مي شود. فرهنگ شهادت عاليترين سطح مقاومت و پايداري است كه مرگ شرافتمندانه را به زندگي توام با ذلت ترجيح مي دهد .
چنانچه جهاني شدن را به معناي گسترش ارتباطات بين المللي و حتي فروپاشي مرزهاي جغرافيايي و سياسي بدانيم در اين معنا فرهنگ اسلامي از جمله مدعيان جهاني سازي است. در اين تعبير، امت اسلامي جايگزين وطن با مرزهاي جغرافيايي مي شود. در مسير پيشبرد اين آرمان، شهادت به عنوان يكي از راهبردهاي مهمي است كه پيروان آن را بر مي گزينند. نكته مهم در مسير شهادت ، انتخابي بودن آن است. فرد بايد تركيب بهينه اي از شناخت اعتقادي و احساس تعلق به معبود وآمادگي عملي لازم پيدا كند تا بتواند مسير شهادت را بپيمايد.
در مجموع بايد گفت كه در فرآيند جهاني شدن مطابق الگوهاي اسلامي فرهنگ ايثار وشهادت به عنوان فرهنگ مطلوب مطرح مي باشد. فرهنگ شهادت و ايثار در اين حالت به عنوان يك فلسفه اعتقادي مطرح است كه راهنماي عمل مؤمنين و مؤمنات است. كه مؤمن از طريق آن به سعادت بزرگ (تقرب الهي )دست مي يابد، ضمن آنكه دشمنان را از دستيابي به اهداف مانع شده، پرچم عزت را همچنان به اهتزاز در مي آورد. ايثار به عنوان عنصر اصلي نظام ارزشي فرهنگ اسلامي مطرح است فرهنگي كه خودخواهي را ناديده مي گيرد ومنافع همكيشان و حتي همنوعان را بر منافع خود مقدم مي دارد. در اين حالت ايثار عاليترين تجلي اخلاق در كنش و ارتباطات بين انسانها به شمار مي رود . در صورتي كه شعاع اين فرهنگ گسترده شود و به عرصه هاي روابط حرفه اي در محيط كار ارتقا يابد، نوع جديدي از فرهنگ سازماني شكل مي گيرد كه بهره وري را به حداكثر مي رساند و در بعد فرهنگي خود به سرمايه اي ارزشمند تبديل مي شود كه باز توليد آن و تعميم در قلمروهاي مختلف نظام فرهنگي و اجتماع خود مدار و خود محور، به نظام فرهنگي واجتماعي ديگر محور تبديل خواهد شد.

راهكارهاي ترويج فرهنگ ايثار وشهادت در عرصه جهاني شدن
دربررسي شيوه هاي ترويج فرهنگ ايثار وشهادت در فرآيند جهاني شدن بايد تمامي عوامل اقتصادي ، فرهنگي ومسايل بين المللي كه مستقيم يا غير مستقيم بر ترويج فرهنگ ايثار وشهادت تأثير دارند، درنظر گرفته شوند تا بتوان به شناخت درست اين مقوله رسيد. بازتاب اين شناخت اگر دربرنامه ها وراهكارهاي فرهنگ سازان لحاظ شود، جامعه از تأثيرات مثبت روحيه ازخود گذشتگي ( دور شدن ازخودخواهي ) برخوردارمي گردد. تأثيراتي كه درآن علاوه بر پاسداشت حرمت وقداست شهيد، به شكل واقعي وحقيقي ، امكان بهره مندي جوامع از ذخاير معنوي وآثار وجودي فرهنگ ايثار وشهادت ميسر مي گردد.
با شناخت دقيق از ابزار و امكانات در عرصة جهاني شدن اين فرصت فراهم خواهد شد تا از همين امكانات براي بهره گيري ترويج فرهنگ ايثار وشهادت سود جست .رسانه ها و وسايل ارتباط جمعي، از جمله ابزارهاي مؤثر در جهاني شدن هستند. با اين حال، موارد زير را مي توان به عنوان فرصتهايي براي ترويج فرهنگ ايثار وشهادت بر شمرد:
•گسترش زبان و ادبيات فارسي و ايجاد كرسي هاي تدريس زبان فارسي در دانشگاههاي مختلف جهان امكان شناخت فرهنگ ايراني- اسلامي را براي مشتاقان تمدن بزرگ ايران و از جمله فرهنگ پربار ايثار و مقاومت كه برگرفته از فرهنگ ديني و فرهنگ كهن ايراني است ،فراهم خواهد كرد؛
•توسعه و گسترش صنعت گردشگري و جهانگردي وافزايش ميزان جذب گردشگر با شيوه هاي نوين و مؤثر تبليغاتي؛
•گسترش مبادلات تجاري وجذب سرمايه گذاري خارجي در ايران خود عاملي براي تردد بيشتر تجار جهان خواهد بود .اين امر به شناخت بيشتر آنها از فرهنگ ايران منجر خواهد شد.بديهي است بدون برنامه ريزي براي شناخت ايشان از ظرفيت هاي فرهنگي كشور اين مهم ابتر خواهد بود.
•تبادلات بين المللي علمي و فرهنگي در سطح دانشگاهها از طريق بورسيه وپذيرش دانشجويان خارجي براي تحصيل در دانشگاههاي برجستة ايران، فرصتي براي صدور فرهنگ ايران اسلامي خواهد بود كه نهايتا به ترويج فرهنگ ايراني در بيرون از مرزهاي ايران تبديل خواهد شد.
•ديپلماسي فرهنگي يكي ديگر از راههاي مؤثر در ترويج فرهنگ هاست.فيگنبام معتقد است تنش ميان فرهنگ و تجارت بايد ما را به سوي بررسي گسترده تر نقش فرهنگ در روابط بين الملل سوق دهد.فرهنگ براي روابط بين كشور ها بسيار مهم است، در حالي كه تجارت كالاها و خدمات فرهنگي به موضوعي دردسرساز تبديل شده است. دسترسي و درك فرهنگ ديگران مي تواند فرصت هاي تازه اي نه فقط براي درگيري، بلكه براي همكاري ايجاد كند.ظرفيت فرهنگ براي ايجاد درك و تفاهم ميان مردم، بويژه در بخش تبادل آموزشي و ديپلماسي فرهنگي بسيار بالاست.
•برگزاري مسابقات بين المللي ورزشي همراه بابرنامه هاي معرفي فرهنگ ايراني ؛
•تقويت وگسترش دفاتر و رايزني هاي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در نقاط مختلف جهان، علاوه بر دانش افزايي نسبت به فرهنگ ايراني ، زمينة جذب گردشگر را فراهم مي كند كه اين خود عاملي براي ترويج فرهنگ ملي وبه دنبال آن فرهنگ مقاومت ايران در مقابل نظام سلطه خواهد بود؛
•برگزاري همايش هاي بين المللي علمي ، اقتصادي ، فرهنگي ، هنري وصنعتي و همچنين پذيرش ميزباني اجلاسهاي مهم جهاني؛
•استفاده از ابزار هاي هنري، از جمله توليد و ساخت فيلمهاي سينمايي و مستند در گسترة جهاني وشركت در جشنواره هاي جهاني؛
•برپايي نمايشگاههاي علمي ، هنري ، اقتصادي و بازرگاني به عنوان راهكاري براي ترويج فرهنگ ايراني؛
•شركت در مناقصه هاي بين المللي براي انجام پروژه هاي مهم در كشورهاي مختلف جهان با استانداردهاي جهاني همراه با انتقال فن آوري هاي نوين ايراني ؛
•حضور فعال در ايجاد پايگاههاي اطلاع رساني جهاني (اينترنت) و معرفي جنبه هاي گوناگون فرهنگ ايران؛ از جمله فرهنگ ايثار و شهادت وبيان واقعيت هاي دفاع ملت ايران؛
•توليد نرم افزار هاي فرهنگي با رويكرد فرهنگ ايثار و شهادت و ارايه آن با گسترة جهاني؛
•بهره گيري از ادبيات غني ايراني در توليد داستان ، قصه ،رمان با نگاه ويژه به فرهنگ ايثار وشهادت؛
•ترجمه آثار برجسته ادبيات و فرهنگ مقاومت ايراني به همة زبان هاي زنده دنيا و توزيع فراوان براي دسترسي جوامع مختلف؛
•توسعه وگسترش شبكه هاي ماهواره اي ، راديويي و تلويزيوني به زبان هاي مختلف جهان وتأسيس وتقويت دفاتر خبري وخبر گزاري ها ؛
•اعزام گروههاي فرهنگي و تبليغي به كشور هاي مختلف همراه با برنامه هاي جذاب فرهنگي ،هنري ومذهبي؛
•تبادلات نظامي و دفاعي در راستاي معرفي توان ملت ايران در دوران دفاع مقدس؛
•برگزاري جشنواره بين المللي سينمايي با رويكرد سينماي جنگ وارايه فيلم هاي دفاع مقدس.

منابع
1.-اجلالي ، پرويز .(1379). سياست گذاري و برنامه ريزي فرهنگي در ايران، تهران: انتشارات آن.
2.افتخاري، اصغر. (1380). بررسي چهره دوم جهاني شدن، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي.
3.-امام خميني . (1370). صحيفه نور، ج 10 ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
4.-پهلوان ، چنگيز . (1382). فرهنگ شناسي، تهران: نشر قطره .
5.-حكيمي ،محسن. 1381.جهاني شدن و فرهنگ ، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي.
6.-رابرتسون ، رونالد. ( 1385). جهاني شدن: تئوري هاي اجتماعي و فرهنگ جهاني، ترجمه كمال پولادي، تهران: نشر ثالث با همكاري مركز بين المللي گفتگوي تمدنها.
7.-ساروخاني ، باقر.(1386).جامعه شناسي ارتباطات، تهران: انتشارات كيهان.
8.-شوراي عالي انقلاب فرهنگي.(1371).مجموعه مصوبات،تهران: دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي.
9.-شولت ، يان آرت. (1386).نگاهي موشكافانه بر پديده جهاني شدن، مترجم مسعود كرباسيان ،تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي .
10.-صيادي ابوالقاسم .( 1384). ريشه هاي جهاني شدن فرهنگ ، باشگاه انديشه modules.php www.bashgah.net/
11.-فيگنبام، هاروي .(1385). جهاني شدن و ديپلماسي فرهنگي، ترجمه نيلوفر قديري ، فصلنامه مطالعات ميان فرهنگي، شماره 2 .
12.-كاظمي ،سيد علي اصغر(1380). جهاني شدن فرهنگ و سياست ( نقد و تحليل نظري، معرفت شناختي )، تهران: نشر قدس.
13.گل محمدي ،احمد. (1386). جهاني شدن، فرهنگ، هويت، تهران: نشر ني .
14.-گيبرنا ،مونتسرات .(1378) .مكاتب ناسيوناليسم ، ناسيوناليسم و دولت – ملت در قرن بيستم – ترجمه امير مسعود اجتهادي ،انتشارات وزارت خارجه .
15.-گيدنز آنتوني. (1386) .جامعه شناسي، ترجمه منوچهر صبوري كاشاني، تهران: نشر ني .
16.(1380).( در جهاني از تحولات بنيادين به سرمي بريم ) گفتگو با آنتوني گيدنز،ترجمه نيكو سرخوش، ماهنامه كتاب ماه علوم اجتماعي، سال چهارم، شماره 11و12.
17.-مطهري ، مرتضي .(1361). جامعه و تاريخ ، تهران: انتشارات صدرا.
18.-منصوري ، جواد.(1385). فصلنامه انديشه انقلاب اسلامي ،شماره 7 و 8.
19.-مومني راد، احمد.(1381). دنياي بدون مرز ، ماهنامه سوره، شماره 11.
20.-نش،كيت. (1385). جامعه شناسي سياسي معاصر: جهاني شدن، سياست و قدرت، ترجمه محمد تقي دلفروز با مقدمه دكتر حسين بشيريه، تهران: انتشارات كوير .
21.-هانتيگتون ، ساموئل و لارسن هريسون .(1382). اهميت فرهنگ ، ترجمه انجمن توسعه ،تهران: انتشارات امير كبير.

22.Albrow.(1998).the global age,cambrige polity press
23.Borofsky,Robert, (1998), Cultural Possibilties in Unesco world.
24.culture Report (1998a), pp.64-75.
25.-Featherston.M (2000) Globalization the Reader, London athlone press.
26.Gedqes-Tom(1992)Cultural Development and Enviranment - Pans unesco.
27.-Immanauel Wallerstein.The Politics of World Economy. (Cambridge:Cambridge University Press). 1984.PP.166-67
28.-Turner,B.S (2000) Globalization and the postmodernization of culture" in J.Beyn and D.Dunkerley (eds.) Globalization the reader.london: Athlone press.
29.Williams- Raymond (1976) Kewords- Newyork- Oxford university press.
30.-Williams, Raymond, (1976), key word , A Vocabulary of Culture and society, London Fontana.

 
 
پنج شنبه 31 فروردین 1391  11:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : تصاوير ديواري تهران بازسازي شده اند
كلمات كليدي : جنگ ايران و عراق، امام خميني، تصاوير، بازسازي
موضوعات مقالات :جهانيان و ايثار و شهادت
اين مقاله در24 مي 2007 تحرير شده و از سايت www.harvard.edu دريافت شده است.
وقتي كه فاتي ني كريستينا دانشجوي دكتري سياست عمومي در دانشكده كندي براي اولين بار وارد تهران شد تا اينكه ادبيات فارسي بخواند او تحت تاثير تصاوير ديواري بسيار بزرگ كه شهر را احاطه كرده بودند قرار گرفت تمثالهاي بزرگ حضرت آيت الله خميني و خامنه اي كه بر اطراف ساختمان ها و روگذرهاي نقاشي شده بودند، قدرداني از شهداي جنگ ايران و عراق، نكوهش اسرائيل و آمريكا و نوشته هاي بسيار بزرگي كه سرشار از سمبل هاي مذهبي بودند منظره اي بصري ايجاد نموده اند كه نظير آن را قبلا نديده بود.كريستينا يك چيز عجيب تر نيز كشف كرد به نظر نمي رسيد كسي از تصاوير روي ديوارهاي با خبر باشد اين تصاوير براي شهروندان معمولي تهران ناپيدا شده اند، و براي آنها اين تصاوير دورنماي (زمينه) تاريكي بر روي فعاليت هاي زندگي روزمره است.

كريستينا سعي كرد اين تصاوير ديواري را به صورت مستند درآورد، كاري كه هيچ كس تا به حال به صورت نظام مند انجام نداده است او يك دوربين با قدرت رزولوشن بالا قرض گرفت و شروع كرد به عكس گرفتن و آن ها را با نقشه تهران مرتبط كرد.
او گفت: «دوستانم فكر مي كردند من ديوانه شده ام. آنها فكر مي كردند اگر مسئولين كشور ايران بفهمند كه من چه كار مي كنم به دردسر خواهم افتاد!!
او به دردسر نيفتاد و تمام عكس هايي را كه گرفته بود به سلامت با خود آورد. آن تصاوير را اكنون مي توان در گالري مركز مطالعات دولتي و بين المللي (GGIS) واقع در كمبريج پلاك 1730 پيدا كرد. كريستينا توانست با همكاري غزل عباسي طراح اسبق ايراني تمام عكس ها را دراندازه هاي بزرگ با مواد مختلف (كرباس، ونيل، كاغذ آبرنگ و مايلر) بگونه اي كه دقيقاً مطابق نمونه اصل باشند، چاپ كند. نمايشگاه در تاريخ 15 ژون با استفاده ازكمك هاي مالي مركزweathoohead مركز اطلاعات خاورميانه و اداره provost برگزار شد. درتاريخ 19 مي چندين ميزگرد برگزار شد تا معاني و اهميت تصاوير روي ديوارها را بحث نمايند. اين كنفرانس ها تحت عنوان «ديوارهاي شهادت: ديوار نقش هاي تبليغاتي ايران» با همكاري و مساعدت مالي مركز سياست حقوق بشر CARR و برنامه مطالعات حقوقي اسلام در دانشكده حقوق دانشگاه هاروارد برگزار شد.
ميكل فيشر از گروه مردم شناسي(MIT) موسسه فني ماساچست مي گويد كه ديوار نقش ها بيانگر انعكاس تنش بين فرهنگ مرگ و فرهنگ زندگي است. فيشر گفت: شاخه اصلي شيعي اسلام كه در حدود90% جمعيت ايران را تشكيل مي دهد تأكيد خاص بر مرگ و عزاداري و شهادت مي كند در آئين زرتشت، مذهبي كه قبل از اسلام بود نزاع دائم و هميشگي بين نيكي و بدي و روشنايي و تاريكي بوده است و در نهايت اعتقاد بر اين بود كه نيكي غالب و همه گير خواهد شد. در زمان شاه تلاش شده بود كه بر تصاوير غم و مرگ تاكيد نشود و آنها را با سمبل هاي سرزنده و بشاش زرتشتي نظير تصاويري كه در مورد جشن هاي نوروز زرتشتي بوده اند كه فرا رسيدن سال نو و فصل بهار را جشن مي گرفتند جايگزين كنند.
همگام با انقلاب اسلامي به رهبري آيت الله خميني در سال 1979 مراسم مذهبي شهادت و مرگ دوباره ترقي نمود. اكنون حدود سه دهه بعد از انقلاب فرهنگ زندگي دوباره در حال جان گرفتن و برگشتن است و در بسياري از موارد با فرهنگ جواني كه از لوس آنجلس وارد شده آميخته است.
كسينه گروبر كه يك تاريخ نگار هنر در دانشگاه ايندايانا و متخصص هنر اسلامي است به بسياري از نمايشگاه هاي هنر عمومي در تهران اشاره كرد و گفت: مراسم مذهبي و شهادت نه جشن است و نه بيانگر انتقادهاي تلخ آميز عليه غرب.
فرهنگ هنر تجسمي از زمان انقلاب و جنگ ايران ـ عراق تغييرات زيادي كرده است. اكنون تلاش مي شود كه ارزش هاي اجتماعي را ترقي داده و اسلام را به دنيا آنگونه كه واقعا وجود دارد معرفي شود.
با اين وجود اكنون مي توان تمثال هاي امام خميني را كه در آن ترشرويي(تهديد) ايشان جايگزين مهرباني بردباري و شكيبايي شده است را مشاهده نمود.
يكي از ديوار نقش ها امام خميني را نشان مي دهد كه در خيابان نوفل شاتو حومه پاريس جايي كه امام در آنجا قبل از بازگشت به ايران در تبعيد بسر مي برد. در حال قدم زدن است. «اينجا تمركز بر پياده روي عارفانه روزانه امام خميني مي باشد، تصويري كه عاري از احساسات ضد آمريكايي است.»
كريمي دانشجوي دكتري در دانشكده معماري دانشگاه ماساچوست كه شخصاً نتوانست حضور يابد و مقاله وي توسط گروبر خوانده شد به مضمون هنر ديوار نقش ها كه متناسب با خميره تبليغاتي نيستند، پرداخت.
يكي از مثال هاي اوليه وي فيروزه گل محمدي بود يك هنرمند زن كه چندين ديوار نقش بزرگ را در سال 1990 نقاشي كرد كه در آنها تصاوير متاثر از صوفيگري غالب شدند. ديگر هنرمندان تقريبا مسير يكساني را طي كردند پيام هاي سياسي را به نفع طرح هايي كه زمينه تخيل را فراهم مي كردند كنار مي زدند (رد مي كردند). بسياري تاثير هنرمندان غربي نظير اندي وارل و ديويد هاكتي را نشان مي دهند.
مضمون شهادت ذهن عليرضا كرنگي دانشجوي دكتري درگروه زبان ها و تمدن شرقي در دانشگاه هاروارد را مشغول كرد اما از نظر تاريخي و ادبي. كرنگي از بدبيني و حس شكست اجتناب ناپذير كه به نظر مي رسيد حتي قبل از ورود اسلام بر ادبيات فارسي حاكم بود سخن گفت :
«هميشه يك نفر هست كه زميني مي خواهد هميشه كس ديگري هست و در قلب يك شخص مورد علاقه، جايي مي خواهد»
اين ايده شكست و سرنوشت بد در بسياري از داستان هاي عاشقانه فارسي رايج است معشوقه (محبوب) مانند شخص خواستگار ديده مي شود، كسي كه باعث نابودي اش مي شود ول با اين وجود خودش را براي او قرباني مي كند.ي كي از قوي ترين تاثيرات بر مضمون فارسي شهادت است (عليرضا كرنگي) هاچنگ چهابي استاد روابط بين الملل و تاريخ در دانشگاه بوستون به عنوان يك مباحثه كننده بود كه گفتمان ديگران با توضيحات و مشاهدات خودش خلاصه نمود. او گفت: زيرا شكل قديمي نقاشي ايران مينياتوري مي باشد ديوار نقشها در خيابان هاي تهران را مي توان نقاشي هاي بزرگ ناميد. به نظر او روشي كه آنها (ايراني ها) خود را بر دانش و بصيرت مسافران از طريق تصاوير بزرگ تحميل مي كنند را به عنوان نمادي از حكومت ديكتاتوري است. آنها همچنين نما و علائم آب و هواي گرم گذشته در ساختمان هاي تهران مي باشند. دريك ساختمان نمونه نماد هاي خارجي كه بيشترين نور خورشيد را دريافت مي كنند بدون پنجره ساخته مي شوند و ديوارهاي كور مرده بوجود مي آورند كه مكان هايي مناسب براي تمجيد و ستايش از مرگ مي باشند اين نقشهاي بزرگ از رهبران مذهبي و آنهايي كه در راه خدا كشته شدند يك پيام ديگر نيز حمل ميكنند يك تذكردهنده كه ايران يك كشور روحاني سالاري است (چهابي مي گويد). ايده اين است كه فكر نكنيد شما در اروپا هستيد. ما شهري اروپايي نمي خواهيم. اين ديوار نقشها يادآور مداوم مي باشند كه اينجا چامسپس اليزه نيست.

مجري يا نهاد حمايت كننده: دانشگاه هاروارد

 
 
پنج شنبه 31 فروردین 1391  11:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : حج امام حسين عليه السّلام در كربلا(26/9/90)
موضوعات مقالات :عاشورا ،ايثار و شهادت

حج امام حسين عليه السّلام در كربلا
 

نويسنده: سيدمرتضي نبوي
منبع: پايگاه شعائر (www.shaaer.com)
 

مقصد اول: بيت الله حقيقي قلب آن حضرت است
مقصد اول: اينكه آن جناب است بيت الله حقيقي، بدانكه خداوند متعال اجل است از اينكه در مكان باشد، يا اينكه خانه و مسكني داشته باشد، چون جسم و جسماني نيست، و اينكه بعض امكنه را خانه خود ناميده به جهت شرافت مخصوصي است، از جهت اينكه محل عبادت اوست، يا محل كثرت عبادت است، يا محلي است كه عباد مأمورند به توجه به سمت آن، يا اينكه محاذي محل عبادت است، يا محل نزول فيض است، يا اينكه وصول به آن صعب است، پس قصد قربت در آن به خلوص اقرب است، و همه اين صفات در مكه معظمه چمع است، و بعض آنها در مساجد موجود است، و اينها بيت الله ظاهري هستند، و اما بيت الله واقعي پس آن است كه در حديث قدسي وارد است، كه مي فرمايد: گنجايش ندارد مرا آسمان وزمين، و لكن گنجايش دارد مرا قلب بنده مؤمن (عوالي اللئالي 4 / 7 _ محجة البيضاء 5 / 26) و خداوند وحي نمود به سوي داود كه: از براي من خانه اي خالي نما تا در آن ساكن شوم، عرض كرد: خداوندا تو اجلي ازاينكه در مسكن سكني نمائي، وحي رسيد كه: قلب خود را از براي من فارغ نما. (عوالي اللئالي 1 / 295 «با كمي اختلاف»).
پس هر قلبي كه نباشد در او محبتي غير از محبت خدا، آن است بيت الله حقيقي، و آن قبل مؤمن كامل است كه خالي است از همه تعلقات، و در آن فكر و ذكري نيست مگر از خدا، و گاه به حدي مي رسد كه نمي بيند و نمي شنود مگر از خدا، چنانكه در حديث قدسي است: « حتي اكون سمعه و بصره» : [ من چشم و گوش او مي شوم].( كافي2/352) بنابر بعضي از معاني.
و چون اين مطلب معلوم شد، ظاهر مي شود كه بيت الله بزرگ حقيقي همان قلب حسين (عليه السلام) است كه فارغ بود از براي خدا به فراغ حقيقي، به نحوي كه باقي نمانده بود در آن علاقه از غير خدا، حتي علايقي كه منافات باعلاقه مع الله نداشته اند، و قطع علاقه نمودن از شيء به جهت خدا، دليل است بر اشديت علاقه الهي، خصوصا اگر علاقه شديده باشد، قطع جميع علايق دليل انحصار علاقه الهي است، و تمام شرايع مبني بر همين است، و تدين به دين به مقدار قطع علاقه از ما سوي الله است درراه رضاي خدا، و درجات ايمان مختلف مي شود به اختلاف علايق شدة و ضعفا، و مقدار قطع آنها زمانا و كيفية. چون اين مطلب ظاهر شد، پس بدانكه جناب حسين (عليه السلام) هنگامي كه متوجه او شد امر الهي، كه در صحيفه امامت ثبت گرديده بود، به اينكه خود را بفروش در راه خدا، همان قصد نمود امتثال آن امر را، پس از اول خروج از مدينه الي نزول به كربلا، قصدش امتثال امر خدا بود، بلكه قصد نمود جميع مصائبي را كه بر او وارد گرديد، همه به عنوان تقرب به سوي خدا، پس همه آنها با نيت قربت، و توطين نفس بر آن وارد شد، حتي پاره پاره شدن اعضاء را از اول امر نيت داشت، چنانكه از خطبه مكه ظاهر مي شود(بحار44/ 364 و 367- لهوف صفحه 26 و 27)، و كشته شدن اصحاب و اولاد و اهل بيت را در نيت داشت از مدينه، چنانكه صورت واقعه را به ام سلمه نمود. (بحار44/331- منتخب طريحي 2/ 125).
پس آن جناب فارغ نمود تمام قلب خود را از تعلق به وطن، بلكه جميع اماكن و مساكن، و از تعلق به اموال حتي لباس، و سلطنت و راحت و رياست، و عيال و اطفال و اولاد و اخوان و عشيره و اصحاب، پس همه را پيش انداخت، و فارغ نمود قلب را از تعلق به متاع دنيا حتي آب، بلكه يك قطره آن [كه] به محتضرمي دهند، بلكه گذشت از سر و بدن و اجزاء آن از استخوان و گوشت و خون و صورت و هيئت و تركيب آن، حتي اينكه گذشت ازصورت قلب صنوبري، و از مهجه آن كه خون قلب است در وقتي كه تير سه شعبه زهر آلود بر آن وارد شد، و خون از او جاري گرديد، پس مي گرفت آن خون را، بر سر و محاسن خود مي ماليد(بحار45/53- لهوف صفحه 54 - مقتل خوارزمي 2/34)، چنانكه در زيارت است كه آن جناب مهجه خود را در راه رضاي تو داد. (بحار98/ 331- تهذيب6/113).
پس چون آن جناب قلب ظاهري خود را با مهجه اش، و جميع علايقش داد، پس خالص گرديد قلب معنويش از براي خدا، وفارغ گرديد از جميع ما سوي، پس گرديد بيت الله حقيقي تحقيقي، ونبود در آن غير از خدا، پس بر مردم است كه حج كنند اين بيت الله را، به شرط استطاعت، و از اين تحقيق ظاهر گرديد سر آنچه وارد شده است درخبر كه هر كس حسين (عليه السلام) را زيارت كند چنان است كه خدا را در عرش زيارت نموده. (بحار 98/ 70- كامل الزيارات باب 59 صفحه 147).

مقصد دوم: بيت الله حقيقي و تعظيم نمودن بيت الله ظاهري
مقصد دوم: چون آن بيت الله حقيقي تعظيم نمود بيت الله ظاهري را به نحو مخصوصي، پس خداوند هم از برايش خصائص كعبه را قرار داد با علاوه، تفصيلش آن است كه آن حضرت روز جمعه سوم شعبان وارد مكه گرديد (بحار 44 / 332- ارشاد مفيد 2/ 33)، و در آنجا بود تا موسم حج، پس احرام بست از براي حج يا عمره تمتع، پس خبر رسيد به او كه يزيد پليد سي نفر از شياطين بني اميه را فرستاده است كه آن جناب را به حيله شهيد كنند، و لشكري با عمربن سعد العاص روانه كرده كه آن حضرت را علانية بگيرند (بحار 45 / 99 _ منتخب طريحي 2 / 124)، پس حضرت احرامش را به عمره مفرده تبديل نمود در روز ترويه يا عرفه عزم خروج نمود، محمد بن حنفيه چون خبر شنيد شبانگاه به خدمتش مشرف گرديد، و عرض كرد: اي برادر غدر وبي وفايي اهل كوفه بر شما مخفي نيست، و به تحقيق كه دانسته اي رفتار ايشان را با برادر و پدر بزرگوارت، و مي ترسم كه با تو نيز غدر و مكر كنند، و وفا به وعده خود ننمايند، و اگر در اينجا بماني معزز و محترم خواهي بود، و دست تعدي به دامان جلال تو نرسد، حضرت فرمود كه: مي ترسم يزيد پليد در اين جا مرا به حيله بكشد، و به اين سبب احترام خانه كعبه شكست گردد، عرض كرد: پس برو به طرف يمن، يا به بعض نواحي صحرا كه در آن جا ايمن خواهي بود، فرمود: تأملي دراين امر مي كنم، پس در وقت سحر حضرت امر به رحيل نمود، چون شنيد به خدمت آمد و زمام ناقه را گرفت، و عرض كرد: شما وعده نمودي كه در اين امر تأمل فرمائي، پس چرا به اين تعجيل روانه مي شوي؟ فرمود: چون تو رفتي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم) به نزد من آمد، و فرمود: برو، كه خدا خواسته است ترا كشته ببيند، محمد استرجاع نمود، عرض كرد: پس چرا اين زنان را همراه خود مي بري؟ و حال آنكه از براي شهادت مي روي، فرمود: خدا خواسته كه ايشان را اسير ببيند (بحار 44 / 364 _ لهوف صفحه 27)، وباز فرمود: اي برادر اگر در سوراخ جانوري از جانوران زمين داخل شوم، هر آينه مرا بيرون مي آورند، و مي كشند. (بحار 45 / 99 _ مقتل خوارزمي 1/218 «در جواب نامه عبد الله بن جعفر»).
و بعد عبد الله بن زبير و عبد الله بن عباس و عبد الله بن عمر به خدمتش آمدند و هريك سخني از منع گفتند، حضرت جواب فرمود ابن زبير را به اينكه: نمي خواهم حرمت خانه خدا به سبب من شكسته شود. (بحار 44 / 185 _ مناقب ابن شهر آشوب 3 / 211) .
و ابن عمر را به بيان بي اعتباري دنيا ، و قضيه قتل يحيي، و كشته شدن أنبياء بني اسرائيل. (بحار 45 / 365 _ لهوف صفحه 13-14) .
و ابن عباس را جواب داد به اينكه: حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مرا امري كرده است كه بايد اطاعت نمايم (بحار 44 / 364 _ لهوف صفحه 13)، پس همه ايشان تسليم نمودند، و وداع كردند، و گريستند، و ابن عمر خواهش نمود كه ببوسد، موضعي را كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مكرر بوسيد، پس حضرت ناف مبارك را گشود، و عبد الله بوسيد و گريست، و حضرت به طرف عراق روان شد. (بحار 44 / 313 _ امالي صدوق مجلس 30 صفحه 131).
مؤلف گويد: كه ملاحظه نما اين امام بزرگوار را كه چگونه مراعات نمود احترام كعبه را و راضي شد كه آن صدمات بر او وارد شود، ولي نزديك خانه خدا نباشد كه موجب هتك آن شود، و به سبب اين احترام كه آن امام محترم از كعبه نمود، خداوند جميع خصائص و كرامات كعبه را از براي او قرار داد، پس خوب است كه آن فضائل و كرامات را بشماريم، و اشاره به تطبيق نمائيم، و آن درباري نظر پنجاه فضيلت است:

جميع فضائل و كرامات كعبه از براي حضرت امام حسين عليه السلام
اول: كعبه اول خانه اي است كه از براي مردم قرار داده شده، و حسين (عليه السلام) چون از پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است و پيغمبر اول مخلوقات است، و نور حسين (عليه السلام) با نور جدش و پدرش و مادرش و برادرش پيش از خلقت زمين و آسمان بوده (بحار 53 / 142 بحار 25 / باب اول) پس اول بيتي است كه قرار داده ازبراي مردم، و از براي ملائكه، و از براي جميع مخلوقات.
دوم: اينكه در مكه است كه افضل مواضع است، و حسين (عليه السلام) در كربلا است، كه به مقتضاي حديث مفاخرت، اشرف از مكه است. (بحار 98 / 106- كامل الزيارات باب 88 صفحه 267).
سوم: بناي خليل خدا است، و حسين (عليه السلام) گوشت و خونش از گوشت و خون حبيب خدا است كه اشرف از خليل است.
چهارم: مبارك است به زوار و مجاورين، و حسين (عليه السلام) صاحب بركات الهيه است كه فيضهاي الهي به سبب او بر خلايق مي ريزد، پس جمعي به شهادت در ركابش به بهشت رفتند، و گروهي به گريه بر او مستحق مي شوند، و برخي به اقامه عزايش، و جماعتي به گريانيدن بر او، و طايفه اي به تباكي، و فرقه اي به ياد آوردن از او در وقت آب خوردن، وبعضي به زيارتش، يا به اعانت زوارش، يا دفن شد در تربتش، و نحو اينها از بركاتي كه به سبب آن جناب بر مردم فايض مي شود.(جنانكه در بابهاي گذشته شرح داده شده است).
پنجم: سبب هدايت خلق است، و حسين (عليه السلام) ايضا سبب هدايت است، بلكه او جان خود را فداي دين خدا كرد، تا اينكه به سبب قتل او ظاهر شد حقيقت دين شيعه، چنانكه در زيارت اربعين، حضرت صادق مي فرمايد در حق آن جناب كه مهجه خود را در راه خدا داد تا اينكه خلاص نمايد بندگان را از گمراهي و حيرت.(بحار98/ 331-تهذيب 6/113)
ششم: حرم كعبه را از چهار طرف محترم قرار داد، و حرام نمود صيد آن را و بريدن درخت و گياه آن را، و لقطه اش را، مگر به جهت پيدا كردن صاحبش، و از براي مدفن آن حضرت احترامي است از چهار طرف، كه تربتش را محترم نمود و خوردن آن را به جهت شفا تجويز كرد، و حرمش تا يك فرسخ است، يا چهار فرسخ، يا پنج فرسخ، علي اختلاف الاخبار، و بعضي جمع كرده اند به تفاوت مراتب فضيلت، و كلمات علماء مختلف است در تحديد نسبت به مواضع جواز اكل، بعضي تربت حرم را مطلقا تجويز كرده اند، و بعضي تربت خود قبر و نواحي قريبه به آن را كه عرفا خاك قبر گويند، و اين احوط است. و از بعض روايات ظاهر مي شود تحديد بيك ميل، يا چهار ميل، يا هفتاد ذراع.(در موضوع تربت و حد حرم و حد جواز خوردن تربت مراجعه شود به كتاب بحارالانوار جلد 98 از صفحه 106 تا صفحه 116 و به كتاب كامل الزيارات از صفحه 279 تا صفحه 284).
و از براي خوردن تربت، آداب و شرايطي است كه در محلش مذكور است (بحار 98 / 127 _ كامل الزيارات باب 93 صفحه 280)، و از كثرت آن آداب بعضي را گمان شده است كه استشفاء به آن در كمال صعوبت است، و گويا شرطيت فهميده است، و اظهر آن است كه آن همه از آداب است نه شرائط. هفتم: كعبه محل امن و امان است، و هركس پناه بردن خون او محفوظ مي شود و قتلش جايز نيست، و حسين (عليه السلام) نيز مأمن است، و حلال نيست خون كسي كه به او پناه برد، لكن بني اميه، هم هتك حرمت خانه را كردند، و هم هتك حرمت آن جناب را نمودند، و كساني را كه به او پناه بردند خونش ريختند، حتي دوطفل صغير را كه يكي در دستش بود و از برايش طلب آب نمود، تير به حلقومش زدند (بحار 45 / 46 _ ارشاد مفيد 2 / 112- لهوف صفحه 50 _ تذكرة الخواص صفحه 143)، و ديگري بالاي سينه اش دستش را قطع كردند، پس استغاثه به عمويش كرد، آن حضرت او را به سينه گرفت، پس تيري به او زدند و او را كشتند بالاي سينه اش (بحار 45 / 53 - 54 _ ارشاد مفيد2 / 114- لهوف صفحه 53)، و كبوتران برج امامت را كه بر او احاطه نموده بودند متفرق كردند، يعني دخترش سكينه را از روي سينه اش كشيدند، و به زنجير بستند، و بر جهاز شتران سوار كردند.(بحار 45 / 59 _ لهوف صفحه 58).
هشتم: كعبه قبله حبيب خدا بوده در نمازش كه اشرف حالات و افضل عبادات است، و محل توجه وجه آن جناب است، و حسين (عليه السلام) مخجه قلب پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ثمره فؤاد آن سرور، و ريحانه آن جناب(بحار43/270- كامل الزيارات باب 14 صفحه 51-52)،بلكه نفس آن حضرت بود، چنانكه فرمود:«حسين مني و انا من حسين (عليه السلام)» (بحار 43/270-271- كامل الزيارات باب 14 صفحه 52) بلكه قبله وجه قلب پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود. كه هميشه قلبش متوجه به سوي او، و در ياد او بود، حتي در اثناء خطبه، يا در اثناء نماز كه او را بر دوش مبارك سوار نموده بود.(بحار43/296- مناقب ابن شهر آشوب3/227).
كعبه ركني از اركان اسلام و حضرت امام حسين عليه السلام ركني ازاركان ايـمان
نهم: طواف كعبه ركني است از اركان اسلام به شرط استطاعت، و اگر كسي ترك آن نمايد ركني از اركان اسلامش ناقص است، و زيارت حسين (عليه السلام) ركني است از اركان ايمان، و در حديث است كه تارك زيارت آن جناب ناقص الايمان است، و قاطع حرمت رسول خدا است، و عاق آن جناب است، و شيعه نيست، و اگر در بهشت رود مهمان خواهد بود، و تارك حقي است از حقوق خدا، اگر چه هزار حج كرده باشد، و محروم است از خير.(بحار98/4-5- كامل الزيارات باب 78 صفحه 193-194 «و در باب زيارت گذشت».
و در خبر است كه كسي يكسال يا دو سال بر او بگذارد، و به زيارت نرود، حظ خود را گم كرده، و از خدا كناره جسته، و از جوار پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دور شده.(بحار98/12- كامل الزيارات باب 98 صفحه 295).
دهم: كعبه مغناطيس قلوب است، كه همه دلها به سوي آن مايلند، و به آن مشتاقند از دور و نزديك، و حسين (عليه السلام) مغناطيس قلوب شيعيان است كه تمام را ميل حاصل است به سوي آن جناب، و محبت او ممتاز است از محبت ساير ائمه بالوجدان، و از اخبار هم مستفاد مي شود، چنانكه در بحار و غير آن، روايت كرده است از مقداد بن اسود كندي كه حضرت رسول بيرون تشريف برد در طلب حسنين(عليهما السلام) كه از خانه بيرون رفته بودند، و من در خدمت آن حضرت بودم، پس ديدم قامتش از نخل بلندتر است، و از شتر ضخيم تر است، و از دهانش آتش بيرون مي آمد، پس مرا واهمه ربود، و ترسيدم، پس چون نظرش به حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) افتاد، باريك و ضعيف گرديد، و بمانند ريسماني شد، پس پيغمبر خدا ملتفت به من شد، و فرمود: مي داني اين افعي چه مي گويد؟ عرض كردم: خدا و رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) بهتر مي دانند، فرمود مي گويد: حمد خدا را كه مرا باقي گذاشت تا اينكه نگاهبان فرزندان رسول خدا شدم، پس در ميان رملها روان شد، ناگاه ديدم در آنچا درختي است كه پيش از اين نديده بودم و بعد از آن روز هم نديدم، و آن درخت سايه انداخته بود بر حسنين (عليهما السلام)، پس حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) نشست در ميان ايشان، و سر حسن (عليه السلام) را برداشت و بر ران مبارك گذاشت، بعد سرحسين (عليه السلام) را برداشت و بر ران چپ خود گذاشت، آنگاه زبان مبارك را در دهان حسين (عليه السلام) برد، حسين (عليه السلام) بيدار شد، و عرض كرد: يا ابه، دوباره به خواب رفت، و همچنين حسن (عليه السلام) بيدار شد، و يا ابه گفت و به خواب رفت، عرض كردم: گويا حسين (عليه السلام) بزرگتر است حضرت فرمود: به درستي كه از براي حسين (عليه السلام) محبت مكنونه اي است، پس چون بيدار شدند، ايشان را به دوش مبارك برداشت، تا آخر حديث كه بسيار مفصل است. (بحار 43/271-272- خرائج 2/841-842) .
كعبه مقام ابراهيم، و مقام حسين عليه السلام كتف پيغمبـر صلي الله عليه و آله و سلم
يازدهم: در آن جا مقام ابراهيم (عليه السلام) كه اثر قدم ابراهيم(عليه السلام) بر سنگ باقي است، و حسين (عليه السلام) مقام حبيب خدا است كه دهان مباركش در چند عضو او اثر نموده، و آن پيشاني و گلوي مباركش بود كه از اثر بوسه پيغمبر (عليه السلام) هميشه مي درخشيدند(بحار44/187-188- منتخب طريحي 1/117- مناقب ابن شهر آشوب 3/230)، و اگر مقام بدن خليل در نزد بيت است، پس به تحقيق كه مقام حسين (عليه السلام) كتف پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، و پشت و سينه آن سرور بوده، و اگر كسي تتبع در اخبار و آثار نمايد، خواهد ديد كه، پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) گاهي آن جناب را بر دوش مبارك مي گرفت و راه مي رفت، و گاهي كه خوابيده بود بالاي سينه مي نشانيد، و در سجده بر پشت مباركش سوار مي شد، پس سجده را طول مي داد تا او به ميل خود فرود آيد، و از اينها معلوم مي شود چه قدر محبت وعلاقه داشته است به حسين (عليه السلام)، كه احدي را با أحدي چنين محبت و علاقه اي اتفاق نيفتاده، و نخواهد افتاد. (بحار43/286 و 296- مناقب ابن شهر آشوب3/226 و 227).
خداوند براي مقام كعبه و حضرت حسين عليه السلام كرامات قرار داده است.
دوازدهم: از براي كعبه كرامت ظاهره قرار داده، كه كبوتران ازبالاي آن عبور نمي كنند، و بر ديوار آن نمي نشينند.
مترجم مي گويد: حقير هنگامي كه مشرف شدم به حج بيت الله ، چند روز مواظب اين مطلب بودم، و در مطاف نشسته نظر به كبوتران داشتم، مي ديدم در حالت شدت طيران، چون به محاذي ديوار بيت مي رسيدند، منحرف مي شدند، و به طرف ديگر مي رفتند، و از بالاي خانه عبور نمي كردند، ولي اين حكم مخصوص كبوتران است، نه مطلق طيور، چنانكه مؤلف فرموده - انتهي.
و از براي حسين (عليه السلام) نيز كرامت ظاهره بود كه آب به قبرش بستند، قبر بلند مي شد، و آب به آن احاطه نمي كرد، و گاوها به طرف قبر مطهر نمي رفتند در وقتي كه متوكل مدت بيست سال امر نمود به حرث آن قبر شريف، و محو آثارش، حتي اينكه حكم كرد نبش نمودند آن قبر منور را، پس ديدند چسد شريفش را كأنه در آن ساعت دفن شده، پس آن را به حال خود گذاشتند، و آب بر آن بستند، پيش نرفت، و گاوها را به سوي او حركت دادند پيش نمي رفتند، و مي ديدند جماعتي را كه تير به سوي ايشان مي اندازند، و اگر اينها تيري به سمت آن جماعت مي انداختند، تير بر مي گشت، و به صاحبش مي خورد. (بحار 45 / 395، 404 _ مناقب ابن شهر آشوب 3 /221- منتخب طريحي 2 / 67).

مرغ سفيدي نزد جسد شريف آن حضرت
بلي طيور بريدن شريفش واقع گرديدند آن هم به چهت شرافتش بود.
تفصيلش آن است كه در روايت وارد است كه چون آن جناب را شهيد كردند، و بدنش را بر روي خاك گذاشته رفتند، مرغ سفيدي به نزد آن جسد شريف آمد، و پر و بال خود به خون آن جناب آلود، و پرواز كرد، پس ديد مرغان چندي در سايه درختان و بستان آسوده اند، گفت: اي مرغان، شايسته است كه شما به عيش مشغول باشيد، و حسين (عليه السلام) در زمين كربلا بر روي خاكهاي گرم افتاده باشد، و خون از رگهاي او روان باشد، سرش را بر نيزه نموده، عيالش را اسير كرده اند، و در شهرها مي گردانند؟ آن مرغان پرواز كردند، و به كربلا آمدند، و ديدند آن بدن بي سر را كه بي غسل و كفن بر خاك افتاده، بادها گرد و خاك بر آن ريخته اند، و هيچ كس به زيارتش نمي آيد، مگر وحوش صحرا، و نوحه گري ندارد، مگر جنيان، و تمام عرصه صحرا از نور آن بدن روشن است، پس نوحه و ناله آغاز نمودند، و خود را به آن خون مطهر آلودند، و هريك به طرفي پرواز نمودند، از آن جمله مرغي به سوي مدينه طيبه شتافت، و بر قبر حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) طواف نمود در حالتي كه خون از پرهاي او مي چكيد، و فرياد مي كرد: آگاه باشيد حسين (عليه السلام) را در كربلا كشتند، و ذبح نمودند، و مرغان به دور او جمع شدند، و دختر يهوديه به بركت آن خون مطهر كه از بالش مي چكيد شفا يافت. (بحار49/191- منتخب طريحي 1/61).
و طيور خاكي كه كنايه از اسباب مخالفين است بر آن بدن شريف تاختند به نحوي كه زبان را ياري تقرير نه.
عـقـرت بنات الأعــوجيـــــة هــل درت
مــــا يستباح بهــــا و مـــــــاذا يــصنــع
اعوج، اسم اسبي بوده است، و اولاد آن را بنات الاعوجية مي ناميده اند، و معني آن بيت آن است كه: بريده باد پي آن اسبان، آيا دانستند كه چه حرمت بزرگي با ايشان هتك شد؟ و چه عمل شنيعي را با ايشان مرتكب گرديدند؟!
سيزدهم: كعبه را مطاف خلايق قرار داده، و ثواب طواف بسيار است نسبت به شوطها و گامها، و فضيلت زيارت حسين (عليه السلام) بر آن چندين صنف است چنانكه در عنوان زيارت ذكر شد.

كعبه و حضرت حسين عليه السلام مطاف ملائكه اند
چهاردهم: كعبه را مطاف ملائكه قرار داد، چنانكه در خبر است كه جبرئيل به امر رب جليل كعبه را بنا نمود و قبل از آن، خيمه از بهشت نازل گرديده بود، و نصب شده بود بر قواعدي كه ملائكه بنا نموده بودند پيش از خلق آدم در مقابل ضراح كه درمقابل بيت المعمور است، و آن محاذي عرش است، و هفتاد هزار ملك حراست آن خيمه مي نمودند، پس چون چبرئيل بناي بيت نمود، آن ملائكه بر دور آن طواف نمودند و آدم و حوا نيز طواف كردند هفت شوط.(بحار11/208- بحار 96/75 - علل الشرائع صفحه 421 و ايضا صفحه 206).
و حسين (عليه السلام) نيز مطاف ملائكه بود در وقتي كه نور بود، و شفيع ملائكه بود چنانكه از قضيه صلصائيل و دردائيل ظاهر مي شود، كه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) حسين (عليه السلام) را به روي دست گرفت، و در حق ايشان دعا كرد، و فطرس به گاهواره او پناه چست، و جبرئيل و ميكائيل خادمش در مهد، و مكافات فطرس آن است كه سلام و صلوات زوارش را به او مي رساند.(بحار43/248-251و259- منتخب طريحي 1/86- كمال الدين 1/282- السرائر صفحه 478).
و قبر آن جناب مطاف ملائكه، و محل زيارت ايشان است
و در اين عمل چند صنف هستند:
يكي: آن چهار هزار ملكند كه ژوليده و غبارآلوده در اطراف قبرش هميشه مشغول گريه هستند، و به استقبال زوار مي روند، و عيادت ايشان، و تشييع چنازه ايشان مي كنند، و ايشان همان ملائكه اند كه در روز عاشورا به جهت زيارتش آمدند، وقتي رسيدند كه آن حضرت شهيد شده بود، پس مأمور گشتند كه همانجا بمانند، و گريه كنند، تا در زمان رجعت از ياوران او باشند، و اسم رئيس ايشان منصور است.(بحار45/220 و صفحه 226- امالي صدوق مجلس 92- كامل الزيارات باب 78 صفحه 222).
و ديگر: هفتاد هزار ملكند، كه موكلند به قبر آن جناب، و بر او صلوات مي فرستند از روز شهادتش تا زمان قيام حضرت قائم(عجل الله تعالي فرجه).(بحار45/222- كامل الزيارات باب27 صفحه 84).
و ديگر: هفتاد هزار ملكند كه وقت طلوع فجر نازل مي شوند، و گريه مي كنند تا وقت زوال، پس صعود مي كنند، و چهار هزار ديگر نازل مي شوند، و گريه مي كنند تا طلوع فجر.(بحار45/22- كامل الزيارات باب 27 صفحه 85).
و ديگر: ملائكه شب و روزند، ملائكه حفظ اعمالند، كه چون نازل مي شوند به زمين به سوي حاير مي روند، و با ملائكه آنجا مصاحفه مي كنند، و بالهاي خود را به زوار مي مالند، و دعا در حق ايشان مي كنند به امر پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام) و حسن (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) چنانكه در اخبار وارد است.(بحار45/224- كامل الزيارات باب 27 صفحه 86).
و ديگر: پنچاه هزار ملكند چنانكه از حضرت صادق (عليه السلام) مروي است كه ايشان مرور كردند به آن جناب در وقتي كه مشرف بر شهادت بود، پس به آسمان عروچ نمودند، خطاب الهي به ايشان رسيد، كه شما گذشتيد به فرزند حبيب من، و او را مي كشتند، شما ياريش نكرديد، پس برويد، و بر قبر او ساكن شويد، شوريده و غبار آلوده تا روز قيامت.(بحار45/226- كامل الزيارات باب 39 صفحه 115).
و ديگر: آنچه در خبر ام ايمن است از حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: احاطه مي نمايند به او از هر آسماني صد هزار ملك هر شبانه روز، و بر او صلوات مي فرستند، و تسبيح خدا مي نمايند، و استغفار مي كنند از براي زوارش، و مي نويسند اسمهاي كساني را كه به جهت تقرب به خدا و رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) به زيارت مي آيند، و اسماء آباء ايشان، و عشاير و بلادشان را، و مي زنند به پيشاني ايشان از نور عرش خدا، كه اين است زائر قبر بهترين شهداء، و فرزند بهترين انبياء، پس چون روز قيامت شود، نوري از آن مهر ساطع گردد، كه چشمها را خيره نمايد، و به آن شناخته شوند، چنانكه در همين خبر است، كه جبرئيل به حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت، كه: گويا مي بينم تو را، اي محمد، كه در ميان من و ميكائيل باشي، و علي (عليه السلام) در پيش روي ما باشد، و با ما باشند ملائكه بسياري، كه عدد ايشان به شماره در نيايد، پس بر چينيم كساني را كه اثر آن مهر در صورت ايشان است از ميان خلايق، تا اينكه از احوال روز قيامت، و شدايد آن نجات يابند.(بحار45/182- كامل الزيارات باب 88 صفحه 265).
و ديگر: در وقت هر نماز هفتاد هزار ملك نازل مي شوند، تا قيامت نوبت ايشان نمي شود، چنانكه در كامل الزيارة از حضرت صادق (عليه السلام) نقل نموده. (بحار 98 / 40 _ كامل الزيارات باب 65 صفحه 159).
پانزدهم: كعبه از آسمان نزول نموده است، چنانكه در خبر است از حضرت صادق (عليه السلام) كه خداوند نازل نمود كعبه را از آسمان، و از برايش چهار در بود، و در هر دري قنديلي از طلا آويخته بود.(من لا يحضره الفقيه صفحه 214 باب الحج- تفسير عياشي1/ 39- بحار96/63(با تفاوتي)).

حضرت امام حسين عليه السلام اشرف از كعبه است
اگر شرف كعبه آن است كه از آسمان نازل شده، پس حسين (عليه السلام) اشرف است، كه نوري بوده است پيش ا زخلق آسمانها، بلكه لوح و كرسي از نور او خلق شده. (بحار 36/73).
و بعد از قتل او، جسدش را با خونهايش به آسمان بردند، و با صورت علي (عليه السلام) در آسمان پنچم بداشتند، كه بر اوست اثر ضربت ابن ملجم ملعون، و ملائكه آسمانها در آنچا چمع شدند، و به ايشان نظر مي نمودند. (بحار 45 / 229 _ المحتضر صفحه 147-146).
و در روايتي است كه حسين (عليه السلام) در يمين عرش است، و نظر مي كند به محل شهادت، ودفنش، و به زوار و گريه كنندگانش، چنانكه در خواص گريه ذكر كرديم. (بحار 44 / 292).
شانزدهم: كعبه معظم و مجلل بوده است در جاهليت و اسلام، بلكه از زمان آدم تا حال هميشه خلائق آن را احترام مي كرده اند، و به زيارتش مي رفته اند، حتي اهل كفر و شرك، و حسين (عليه السلام) معظم و محترم بود حتي در نزد دشمنانش، چنانكه در خبر است كه محبت حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) در همه قلوب هست حتي منافقين و كفار.(بحار43/281- مناقب ابن شهر آشوب3/154).
و اين معني ظاهر مي شود از اخبار تكلم نمودن آن حضرت به ابوبكر در طفوليتش، و از تكلم او با معاويه و درشتي كردنش با او، و با عمر و عاص، و با احترام ايشان از آن جناب را(بحار44/206-209- مناقب ابن شهر آشوب30/223- احتجاج طبرسي2/22)، و وصيت كردن معاويه يزيد را به رعايت حرمت آن جناب، و مكالمه عتبه با آن حضرت در مسئله بيعت با يزيد، و جوابي كه به مروان داد، چون او را امر به قتل آن حضرت نمود(بحار44/312- امالي صدوق مجلس 30 صفحه 120- ارشاد مفيد2/30)، پياده شدن سعد وقاص با جميع حاج در وقتي كه آن حضرت پياده راه مي رفتند در سفر مكه(بحار43/276- مناقب ابن شهر آشوب 3/174- ارشاد مفيد 2/132)، و اين حرمت باقي بود تا روز عاشورا، كه ابن سعد ملعون حرمت آن جناب را ضايع نمود، و وقتي كه آن مظلوم از اسب بر زمين افتاد، آن ملعون سوار شد، و امر نمود ده نفر سوار شوند، و اسب بربدن شريفش بتازند.(بحار45/59- لهوف صفحه 59- مقتل خوارزمي 2/38-39).

نماز مسافر در كعبه و كربلا تمام است
هفدهم :جايز است از براي مسافر كه نماز را تمام بخواند در مسجد الحرام كه محيط است به كعبه بنابر اظهر و اشهر، و اين حكم در حاير حسين (عليه السلام) نيز جاري است(بحار98/84- كامل الزيارات باب 82 صفحه 294)، و در تحديد حاير خلاف است. ابن ادريس گفته است كه: مراد مقداري است كه سور مشهد و مسجد بر آن احاطه دارد نه سور بلد، دليلش آن است كه حاير به معني زمين پستي است كه آب در آنجا بايستد.
و اين قول مختار شيخ مفيد است در ارشاد، زيرا كه همه اصحاب را در حاير دانسته به جز حضرت عباس، ودليل ديگرش احتياط است چون اين قدر را مورد اجتماع دانسته.(بحار86/89- و 98/117- سرائر صفحه 77- ارشاد مفيد2/130).
و شهيد گفته است كه: در همين موضع بود، كه آب بگرد آن ايستاد، و پيش نرفت در زمان متوكل (بحار86/89-98/117- الذكري صفحه 255- 256)، و بعضي گفته اند: حاير تمام صحن است، و بعضي اقتصار نموده اند بر همان زير قبه منوره، و بعضي حرم و رواق و قتلگاه را داخل دانسته اند، و مرحوم مجلسي رحمة الله عليه گفته كه: ظاهر در نزد من آن است كه مجموع صحن قديم از حاير است، نه آنچه زياد شده است در زمان صفويه، و استدلال كرده است به اخباري كه مضمون آنها آن است كه چون داخل حاير شوي، بايست و بگو، و دعائي را ذكر كرده، پس قدري راه برو، و بگو، پس دستها را بلند كن و بگذار بر قبر، چون از آنها مستفاد مي شود حاير وسعت دارد، و اين قول قوت دارد، و احوط اقتصار بر حرم مطهر است. (بحار 86 / 89-90 و 98 / 117).
هجدهم: كعبه طواف گاه تمام انبياء است از آدم، تا خاتم، چنانكه از اخبار متواتره مستفاد مي شود، و اين معني از براي حسين (عليه السلام) نيز ثابت است، هم نسبت به جسد شريفش، و هم نسبت به سر مبارك، و هم نسبت به قبر مطهرش، بلكه در خبر است كه اگر كسي در شب نيمه شعبان، آن حضرت را زيارت كند، مصافحه نمايند با او صد و بيست و چهار هزار پيغمبر. (بحار 98 / 93- كامل الزيارات باب 72 صفحه 179- 180).

تمام انبياء زيـارت كرده اند زمين كربلا را
و از كعب الاحبار مروي است كه هيچ پيغمبري نبوده است مگر اينكه زيارت كرده است زمين كربلا را، و گفته است كه: در تو مدفون خواهد شد ماه برج امامت و تفصيل آن را محل عليحده است.(بحار44/301- كامل الزيارات باب 21 صفحه 67).
نوزدهم: خداوند زينت داده است كعبه را به حجر الاسود كه ياقوتي بوده است كه از بهشت نزول كرده، و از شير سفيد تر بوده، از اثر مس كفار و فساق سياه شد، و حسين (عليه السلام) زينت بهشت است، بلكه زينت عرش است، چنانكه در حديث است از جناب پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كه بهشت سؤال نمود از خداوند كه او را زينت دهد، پس وحي رسيد كه زينت دادم اركان تو را به حسن(عليه السلام) وحسين (عليه السلام)، پس بهشت از خوشحالي به خود باليد مانند عروس، و بسيار مسرور شد.(بحار43/275-276- ارشاد مفيد2/131).
و در خبر ديگر است كه چون روز قيامت شود، عرش خدا را با تمام زينتها زينت كنند، پس بياورند دو منبر، كه بلندي هر يك صد ميل باشد، و بگذارند در يمين و يسار عرش، و حسن(عليه السلام) و حسين (عليه السلام) بر آن منبرها بر آيند، و خداوند عرش خود را به ايشان زينت دهد مانند گوشواره كه در گوش زنان موجب زينت ايشان باشد.(بحار43/261-262- امالي صدوق مجلس 24 صفحه 98-99).
و از جمله فضائل حجر الاسود آن است، كه ميثاق خلائق به او سپرده شده زيرا كه او، اول ملكي بود كه اقرار نمود به آنچه خداوند از خلائق ميثاق آن را گرفت، و محبت او به محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و آل او، از همه كس بيشتر بود، پس خداوند او را جوهري كرد، و به سوي آدم فرستاد، و مونس آدم بود، و چون آدم به مكه آمد، آن جوهر را بر گردن خود گرفته بود، و مخفي نيست بر كسي كه آن ميثاق كه شرافت حجر الاسود به آن است اقرار به خدا و پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و حضرت علي (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و ائمه بوده است، پس شرافت به سبب حسين (عليه السلام) است. (بحار 96 / 224- علل الشرايع صفحه 429-432).
بيستم : از براي طواف كعبه لازم است نماز كردن در نزد مقام ابراهيم به جهت احترام خانه خدا، و حبيب خدا دو ركعت نمازشكر نمود وقتي كه حسين (عليه السلام) متولد گرديد، و آن نافله مغرب مقرر شد، و همچنين در وقت تولد امام حسن(عليه السلام) و اين سنت جاري شد تا روز قيامت (بحار 79 / 262-263 و 43 / 292- علل الشرايع باب 15 صفحه 324 _ مناقب ابن شهر آشوب 3/163) پس هر كس نافله مغرب مي گذارد كأنه من باب شكر وجود ايشان و احترام ايشان است.
و در روايت ديگر است به سند معتبر از حضرت امام باقر (عليه السلام) كه در شب معراج نمازهاي يوميه ده ركعت مقرر گرديد، كه هر نمازي دو ركعت بود، و چون حسنين متولد شدند، حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) هفت ركعت من باب شكر اضافه نمود، پس خداوند هم امضاء كرد، و نماز هفده ركعت شد. (بحار 44 / 285- كافي3 / 487).
بيست و يكم: كعبه نور ميداد به مانند آفتاب و ماه، تا زماني كه قابيل هابيل را كشت، پس كعبه به اين حالت شد كه هست، چنانكه در روايت حضرت صادق است. (بحار 11 / 217- كافي 4 / 189).
و در روايت ديگر در موضع كعبه ياقوت سرخي بود كه نور آن مي تابيد تا حدود حرم. (بحار 96 / 64 _ تفسير عياشي 1/60).

نور حضرت حسين عليه السلام از كعبه بيشتر است
مؤلف گويد كه: اگر كعبه نوراني بود، و حال نورش بر طرف شده. پس به درستي كه حسين (عليه السلام) نوراني بود، كه صورت و پيشاني او مي درخشيد، و به همين حال بود تا وقت شهادتش، چنانكه هلال بن نافع مي گويد كه: در عسكر عمر بن سعد بودم، ناگاه شخصي فرياد كرد كه بشارت تو را اي امير، اينكه شمر حسين را كشت، پس به ما بين صفين رفتم، ديدم آن حضرت مشغول جان دادن است، پس قسم به خدا هرگز نديده ام كشته اي به خون آغشته، كه چنين نوراني باشد، و نور صورتش شريفش مرا مشغول نمود از فكر كشتنش، و در آن وقت طلب آب مي نمود. (بحار 45 / 57 _ لهوف صفحه 55).
و اگر نور كعبه از اثر ياقوت بوده، كه تا حدود حرم مي تابيد، پس به درستي كه تمام صحراي كربلا مي درخشيد از نور تجلي الهي كه بر شجره مباركه واقع شد، زيرا كه كربلا همان وادي ايمن است و بقعه مباركه كه موسي در آن نور الهي را مشاهده نمود، و آن نور به آفاق آسمان و اقطار عالم رسيد، و ايضا بدن آن جناب بعد از شهادتش مي درخشيد مانند آفتاب، چنانكه در روايتي مذكور است. (بحار 45 / 194_ منتخب طريحي 2 / 61).
بيست و دوم: مكه ام القري است، و حسين (عليه السلام) ابو الائمه النجباء است، و اين فضيلت را خداوند به او كرامت فرمود در عوض شهادتش، چنانكه در روايات وارد است. (بحار 44 / 221 _ امالي طوسي 1 / 324).
بيست و سوم: كعبه سيد بيوت است، و حسين (عليه السلام) سيد جوانان بهشت است، و همه اهل بهشت جوانند، اين خبر به طرق شيعه و سني متواتر است، حتي عمر بن الخطاب آن را از پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت كرده. (بحار 43 / 291-292 - مناقب ابن شهر آشوب 3 / 163).
بيست و چهارم : مكه با اينكه وادي بي زرع است، از اطراف و جوانب هر چيزي به آن جا نقل مي شود به دعاء ابراهيم (عليه السلام) و از براي حضرت حسين (عليه السلام) ثمرات بهشتي نقل مي شود، چنانكه در روايات متعدده رسيده است، از آن جمله در بحار روايت نموده است، از ابن شاذان، از ذاذان، از جناب سلمان، كه گفت: به خدمت حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) متشرف شدم، و سلام كردم، چون به خدمت حضرت فاطمه (عليها السلام) رسيدم، فرمود: اي سلمان حسن و حسين از شدت گرسنگي گريه مي كنند، دست ايشان را بگير، و ببر نزد جدشان پس دست ايشان را گرفتم، و به نزد پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بردم، فرمود: چه مي شود شما را اي حسنين من؟ عرض كردند: گرسنه هستيم، و به طعام ميل داريم، حضرت دعا نمود، كه خدايا طعام ده ايشان را، و سه مرتبه مكرر كرد، پس ديدم كه يك دانه به به دست پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد، كه به قدر يك كوزه بزرگي بود از كوزه هايي كه در بلد«هجر» مي سازند و از برف سفيد تر بود، پس حضرت آن را با انگشت ابهام دو نيمه كرد، نيمي به حسن(عليه السلام) و نيمي به حسين (عليه السلام) عطا نمود، من به آن نظر مي كردم، و ميل داشتم كه از آنها بخورم، حضرت فرمود: اي سلمان شايد ميل داري به خوردن آن؟ عرض كردم: بلي، فرمود: اين طعام بهشت است، و كسي از آن نمي خورد مگر بعد از فراغ از حساب. (بحار 43 / 308- مقتل خوارزمي 1/ 97).
و از آن جمله حديث رطب است، كه حضرت حسين (عليه السلام) ميل به آن نمود، پس طبقي از بلور حاضر شد، كه در آن رطب بهشتي بود، و بر روي آن پارچه اي از سندس سبز بود، و اين حديث بسيار مفصل است، و در بحار و جلاء مذكور است. (بحار 43 /310-311 _ منتخب طريحي 1 /12).

حديث سيب و به و انار ...
و از آن جمله حديثي است، كه در بحار روايت نموده، از حسن بصري، و ام سلمه، كه حسنين (عليهما السلام) وارد شدند بر رسول خدا، و جبرئيل در نزد آن حضرت بود، پس ايشان در اطراف او گرديدند به گمان اينكه دحيه كلبي است، جبرئيل دست خود را حركت داد مانند كسي كه از كسي چيزي بگيرد، پس سيبي و بهي، و اناري آورد، و به ايشان داد، روي ايشان از خوشحالي برافروخت، و دويدند به نزد جد خود، حضرت از ايشان گرفت، و بوئيد، و فرمود: برويد نزد پدر ومادر خود، پس رفتند، و هيچ يك از آن نخوردند، تا اينكه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به نزد ايشان رفت، و همه با هم خوردند، و هر چند از آن مي خوردند، به حال خود عود مي نمود، و به همين حالت بود، تا زماني كه حضرت فاطمه (عليها السلام) وفات نمود، حسين (عليه السلام) فرمود: كه «انار» مفقود شد و چون امير المؤمنين (عليه السلام) شهيد گشت«به» مفقود گشت، و سيب به حال خود بود، تا وقتي كه آب را به روي ما بستند پس چون تشنگي من به نهايت رسيد، دندان بر آن فشردم، و يقين به هلاك نمودم، حضرت سجاد (عليه السلام) مي فرمايد، كه اين سخن را از پدر بزرگوارم شنيدم يك ساعت قبل از شهادتش، و چون شهيد گرديد، بوي سيب از محل شهادتش استشمام مي شد، ولي خودش را نيافتند، و اين رائحه در آن محل باقي است، و هر كس از زوار بخواهد استشمام رائحه آن را نمايد، در وقت سحر به زيارت رود، كه اگر از مخلصين باشد، آن را خواهد استشمام نمود. (بحار 43 / 289- مناقب ابن شهرآشوب 3 / 161).
بيست و پنجم : از جمله احترامات كعبه آن است كه حضرت اسماعيل موكل بر زينت آن، و پوشانيدن جامه بر آن بوده، پس طوايف عرب هدايا وتحف مي آوردند، و مادر اسماعيل و زوجه اش جامه مي ساختند، به خانه مي پوشانيدند (بحار 12/ 95 _ كافي 4/204) ، و بعد حضرت سليمان جامه اي به جهت كعبه فرستاد، همچنين ساير ملوك، و خداوند از براي حسين (عليه السلام) جامه اي فرستاد، و حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بر او پوشانيد، چنانكه ام سلمه روايت كرده، ديدم حضرت رسول خدا جامه اي بر حسين (عليه السلام) مي پوشاند، كه از جامه هاي دنيا نيست، سؤال كردم كه اين چيست؟ فرمود: اين هديه اي است كه خداوند از براي حسين فرستاده است، و پودش از پرهاي نازك بال جبرئيل است. (بحار 43 / 271 _ منتخب طريحي 1/71).
و گاهي خود آن حضرت ازمادرش جامه به جهت عيد طلب نمود، پس رضوان جامه اي هديه آورد به جهت او و حضرت حسن (عليه السلام) و حضرت فاطمه (عليها السلام) بر ايشان پوشانيد، چنانكه مشهور است. (بحار 43 / 289 _ مناقب 3 / 161 _ منتخب طريحي 1 /72).
و گاهي از جدش طلب نمود به جهت عيد، و خداوند هديه فرستاد، و جبرئيل او را سرخ رنگ نمود به خواهش آن جناب، و گريست، چنانكه حديث آن نيز معروف است. (بحار 44 / 245-246 _ منتخب طريحي 1 / 70- 71).
و گاهي از خواهر طلب نمود، اما جامه كهنه، نه از براي عيد و زينت، بلكه از براي آنكه چون او را شهيد نمايند و لباسهاي نو، را ببرند، طمع در اين جامه كهنه نكنند، و بدنش عريان نماند، پس خواهرش زينب جامه كهنه آورد، و حضرت چند موضع آن را پاره نمود، و خونهاي حضرت آن جامه را رنگين كرد (بحار45/54- لهوف صفحه 53)، به همان رنگ كه جبرئيل جامه اش را در عيد رنگين نمود، و خاكهاي كربلا او را خاكي كرد، و نيزه و تير و شمشير پاره پاره اش نمود، مع ذلك اسحاق بن حويه آن را بيرون آورد، و بدن شريفش را عريان بر روي خاك گذاشت آه. (بحار 45 / 57 _ لهوف صفحه 56).
مصحح گويد: اين پيراهن، پيراهن حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) بود، كه آن را حضرت فاطمه (سلام الله عليها)، سه روز پيش از شهادتش به حضرت زينب كبري (سلام الله عليها) داد و فرمود: هنگامي كه اين پيراهن را برادرت حسين از تو مطالبه كند، بدانكه او فقط يك ساعت مهمان تست، سپس او را اولاد زنا به سخت ترين وضعي مي كشند. _ انتهي _ (مسند فاطمة الزهراء (سلام الله عليها) صفحه 324 به نقل از وقايع الشهور و الايام صفحه 95).

داستان اصحاب فيل در كعبه و يزيد در كربلا
بيست و ششم : اصحاب فيل چون اراده خراب كردن كعبه نمودند، ابابيل سنگ ريزه هاي جهنم را بر فرق ايشان مي زدند، كه از دبر ايشان بيرون مي رفت، و چون اصحاب كلب و خنزير يعني بني اميه اراده نمودند تخريب خاندان رسالت را به كشتن حسين (عليه السلام)، خداوند هر چند زمان قليلي ايشان را مهلت داد به جهت مصالح چندي، و ليكن بعد بر ايشان فرستاد جماعتي را كه يك يك را گرفته به انواع عذابها معذب نمودند دست و پا بريدند، و به آتش سوزانيدند، و به روغن زيت جوشانيد، و كشتند و بعد جسدش را سوزانيدند مانند ابن زياد(بحار45/374-384- امالي طوسي 1/245-250- تاريخ طبري 6/331)، خودش به آتش سوخت مانند اخنس بن زيد(بحار45/321- منتخب طريحي 1/103/ 104- مقتل خوارزمي 2/98)،و از حاجب ابن زياد منقول است كه گاهي صورت آن ملعون به آتش مشتعل مي شد پس آن را خاموش مي كرد.(بحار45/309- مقتل خوارزمي 2/87).
و يزيد شب را مست خوابيد، صبح ديدند كه مرده است، و رويش سياه شده.(بحار45/309- كامل الزيارات باب 17 صفحه 61-62).
و اسبابي كه از حضرت به غارت بردند، همه آتش گرفته، مانند گوشت شتران آن جناب، و عطرياتي كه برده بودند، از
زعفران و غيره، چنانكه در مقامش مفصل است.(بحار45/322- امالي طوسي2/336).
نظر به كعبه سبب مغفرت و نظر به حضرت حسين عليه السلام از اعظم عبادات
بيست و هفتم: نظر نمودن به كعبه ازبراي كساني كه عارف به حق ائمه هدي باشند سبب مغفرت است، و موجب كفايت هموم دنيا و آخرت است(بحار96/62-محاسن برقي صفحه 558) و همچنين نظر به سوي حسين (عليه السلام) از اعظم عبادات بوده، و پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عمدا نظر به سوي او مي نمود، و گاهي كه گرسنه مي گرديد مي فرمود: بروم نظر به حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) كنم تا گرسنگي من زايل شود. (بحار 43 / 309 _ مقتل خوارزمي 1/ 129).
و حضرت امير (عليه السلام) هم عمدا نظر به آن جناب مي كرد، و لكن مجرد نظر به او، سبب غلبه حزن و گريه ايشان بود. (بحار 44 /280 _ كامل الزيارات باب 36 صفحه 108).
و نظر به سوي قبر آن جناب عبادت است، و اثرش نيز غلبه رقت و حزن است بر ناظر، خصوصا اگر نظر نمايد به قبر فرزندش علي، كه نزد پاهاي پدر مدفون است، البته محزون خواهد شد، چنانكه همه اينها مروي است. (بحار 98 / 73 _ كامل الزيارات باب 108 صفحه 325).
بيست و هشتم: درحج وارد است كه هر درهم كه در راه آن صرف كنند، به هزار درهم محسوب مي شود، و ابن سنان از حضرت صادق سؤال نمود كه درهمي كه در راه حج صرف مي شود به هزار درهم است، پس درهمي كه در راه زيارت پدرت حسين (عليه السلام) صرف شود چه قدر است؟ فرمود: حساب مي شود هر درهم به هزار هزار درهم، تا ده مرتبه هزار مكرر كرد، و رفع مي شود از براي او درجات به همين عدد، و رضاي الهي از براي او بهتر است.(بحار 98 / 50 _ كامل الزيارات باب 46 صفحه 128).
بيست ونهم: خداوند مكه را خلق نمود، و آن را حرم خود قرار داد پيش از دحو الارض، و لكن در روايت است از علي بن الحسين (عليه السلام) كه خداوند قرار داد زمين كربلا را حرم امن و مبارك، پيش از آنكه كعبه را خلق كند، و آن را حرم قرار دهد بيست و چهار هزار سال، و چون زلزال روز قيامت شود، برداشته شود اين زمين با تربت نوراني صافي، و گذاشته شود در بهترين مواضع بهشت، كه ساكن آن نشوند مگر نبيين و مرسلين، با فرمود: مگر انبياء اولوالعزم، و آن زمين نور مي دهد درميان رياض بهشت، مانند ستاره روشن در ميان ستاره ها كه نور آن ديده را خيره مي كند، و آن زمين ندا مي كند: منم آن زمين مقدس پاكيزه، كه در بر داشتم سيد الشهداء، و سيد جوانان بهشت را. (بحار 98 / 108 _ كامل الزيارات باب 88 صفحه 268).

كعبه و كربلا هر دو تكلم نمودند
سي ام: مكه سخن گفت: و تفاخر نمود به كرامتهاي خدا، و گفت: كيست مانند من، و حال اينكه خانه خدا بر روي
من بنا شده، و مردم از اطراف به جانب من مي آيند، و از براي كربلا برتري است بر او، چنانكه مروي است كه چون مكه تفاخر نمود، وحي شد به سوي آن، كه به جاي خود باش، نيست فضل خانه كه سبب فضل تو است، در جنب فضل كربلا، مگر به مانند سوزني كه در دريا فرو برند، پس چه قدر آب از دريا بر مي دارد، و اگر خاك كربلا نبود تو را فضيلت نمي دادم، و اگر آن شخص كه در آنجا مدفون است نبود، ترا و خانه را خلق نمي كردم، پس به جاي خود باش، و تواضع وخشوع نما و تكبر مكن بر كربلا، و الا ترا به جهنم خواهم انداخت.(بحار 98 / 606-107 _ كامل الزيارات باب 88 صفحه 267).
باز مي گوئيم كه: كربلا نيز تكلم نمود، و مفاخره كرد در اين نشأة، و خداوند بر آن رد نكرد، و يك مفاخرت در بهشت خواهد كرد، اما مفاخرتش در اين عالم، پس وقتي بود كه خطاب رسيد سخن گو، و فضايل خود را ذكر كن، پس گفت: منم زمين خدا كه مبارك و پاكيزه هستم، در خاك و آبم شفا است، و فخر نمي كنم، بلكه خاضع و ذليل هستم از براي خداوندي كه مرا چنين قرار داده، و فخر نمي كنم، بر زمينهاي ديگر، بلكه اين كلام را من باب شكر الهي ادا نمودم، پس خداوند او را گرامي داشت به حسين (عليه السلام) و اصحابش، به سبب تواضع و شكرش، پس فرمود: حضرت صادق(عليه السلام) كه هر كس تواضع كند از براي خداوند تعالي، بلندش نمايد، و هر كس بلندي كند، پستش سازد. (بحار 98 / 109 _ كامل الزيارات باب 88 صفحه 271).
و اما مفاخره اش در بهشت، پس در وقتي است كه آن را بهترين روضه هاي بهشت و اعلي درجات آن قرار دهند، ندا كند كه منم زمين خدا كه پاكيزه و پاك و مبارك بودم كه در برداشتم سيد شهداء و سيد جوانان بهشت را. (بحار 98 / 108 _ كامل الزيارات باب 88 صفحه 268).
سي و يكم: خانه، بيت عتيق است، يعني سالم شد از طوفان، يا طواف به آن شده است از قديم الأيام، و حسين (عليه السلام) نيز بيت العتيق است، كه حائرش از طوفان سالم شد، و از جريان آب سالم (بحار 98 / 106- فرحة الغري صفحه 71)، و احترامش از قديم الأيام پيش از خلق آسمان و زمين بود، و از آتش آزاد است، و سبب آزادي از آن است.
سي و دوم: در كعبه حطيم است، كه سبب محو ذنوب عبادت است، و به سبب حسين (عليه السلام) همه گناهان گذشته و آينده آمرزيده مي شود، و پاك مي شود مانند روزي كه از مادر متولد شده. (بحار 98 / 20و 21 _ امالي طوسي2 / 28- كامل الزيارات باب 54 صفحه 138).
سي و سوم: در كعبه مستجار است، كه پناه به آن مي برند از عذاب، و حسين (عليه السلام) از روز تولدش مستجار بود از براي ملائكه، و از براي خلائق تا روز قيامت.
سي و چهارم : حجر اسماعيل ذبيح متصل است به كعبه، و در آن است قبر اسماعيل، و دخترانش، و در مابين ركن و
مقام قبر هفتاد پيغمبر است، كه همه از گرسنگي مرده اند، چنانكه در اخبار مأثور است (كافي 4/214 حديث 10)، و حسين (عليه السلام) قبر علي بن الحسين (عليه السلام) متصل است به او، و قبر هفتاد و دو صديق در پائين پاي او است، كه همه تشنه كشته شدند، و در يك حفره مدفون گشتند، و حائر به ايشان محيط است (بحار 45 / 108_ ارشاد مفيد 2 /130)، و در آن جا دويست نبي و دويست وصي مدفونند، چنانكه در روايات صحيحه است. (بحار 98 / 116_ كامل الزيارات باب 88 صفحه 270).

در اطراف كعبه و كربلا چند مقام معظم محترم است
سي و پنجم: در اطراف كعبه چند مقام معظم محترم است، مانند مني، ومشعر، و عرفات، و صفا، و مروه، و در اطراف قبر حسين (عليه السلام) نيز چند مقام معظم است، مانند قتلگاه آن حضرت، و محل قتل شهداء، و علي اكبر، چون سبب شرافت مني به واسطه آن است كه محلي است كه ابراهيم اسمعيل را خوابانيد به جهت كشتن، و محل شهادت حسين (عليه السلام) و علي و عبد الله و عباس و قاسم از آن اشرف است، و اگر شرافت مني به سبب اين است كه محل ذبح اضحيه و هدي است، پس محل ذبح قربانيهاي الهي كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود در حق ايشان كه: سادات شهداي امت منند(مثير الاحزان صفحه 12) اشرف از مني خواهد بود، و شرف مشعر الحرام به جهت آن است كه ابراهيم در آن جا به خواب ديد كه مأمور است به ذبح فرزندش، و مكاني كه حضرت حسين (عليه السلام) در بيداري فرزندش را در آن كشته ديد، افضل خواهد بود.
سي و ششم: خداوند مقرر فرمود كه: حضرت ابراهيم مؤذن و داعي به سوي خانه باشد، پس آن جناب بر مقام بر آمد، و ندا كرد كه بيا به سوي حج، و مؤذن وداعي به سوي حسين (عليه السلام) حبيب خدا به امر الهي، كه فرمود: « قل لا أسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي»: [بگو: من در برابر اداي رسالت پاداشي جز محبت خويشاوندان نمي خواهم].(سوره شوري آيه 22).
پس آن جناب بر منبر بر آمد، و مكرر فرمود: اي مردم من دو چيز نفيس يا سنگين درميان شما مي گذارم، كتاب خدا، و عترت من، و ندا نمود به سوي ياري حسين عليه السلام و محبت او چندين مرتبه، چنانكه حذيفة بن اليمان روايت نموده، كه گفت: شنيدم حضرت رسول در حالتي كه دست حسين (عليه السلام) را گرفته بود، مي فرمود: ايها الناس اين است حسين بن علي (عليه السلام) او را بشناسيد، به خدا قسم كه او در بهشت است، ودوستان او در بهشتند، و دوستان دوستانش در بهشتند. (بحار 43 / 262- امالي صدوق مجلس 87 صفحه 478).
و خود آن جناب نيز چندين مرتبه ندا نمود، ودعوت كرد مردم را به سوي ياري خود، در مدينه، و مكه، وما بينهما، و در كربلا، به طريق خطبه، و استنصار، و استغاثه، و داعيه پس اجابتش نمودند پياده، و سواره، و ياريش نمودند كساني كه ادراك فيض صحبتش را نمودند، مانند شيعيان كه آرزو مي كنند شهادت درركابش را، و بعض زوار وگريه كنندگان.
سي و هفتم: از احترامات كعبه معظمه فرستادن هدي است به سوي آن از گوسفند و شتر، و تعظيم حسين (عليه السلام) از آن عظيم تر است، كه خداوند امر نمود آهو را كه بچه خود را به جهت آن جناب ببرد پيش از آنكه اشك از ديده او جاري شود، چنانكه مروي است كه روزي اعرابي بچه آهوئي هديه ازبراي پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا آورد، و عرض كرد كه: اين را صيد كرده ام، و از براي فرزند تو حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) آورده ام، حضرت قبول فرمود: و دعاي خير در حق او نمود، و چون امام حسن (عليه السلام) در آن جا حاضر بود، حضرت آن را به او عطا كرد، پس ساعتي بعد حسين (عليه السلام) آمد، ديد برادرش بچه آهوئي دارد و با او بازي مي نمايد، عرض كرد: يا جداه به برادرم بچه آهو دادي، و به من ندادي، و مكرر كرد اين سخن را، و پيغمبر خدا او را تسلي مي داد، و با او ملاطفت مي نمود تا اينكه نزديك شد به گريه افتد. ناگاه صداي هاي و هوي از در مسجد بلند شد، ديدند آهوئي با بچه اش داخل مسجد شد، و از عقب ايشان گرگي است كه ايشان را مي راند به سوي پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تا اينكه به خدمت آن حضرت رسانيد، پس آهو به سخن درآمد، و عرض كرد: يا رسول الله دو بچه داشتم، يكي را صياد صيد نمود، و به خدمت رسانيد، ديگري از براي من باقي بود، و به آن دلخوش بودم، و الآن او را شير مي دادم، ناگاه صدائي شنيدم، كه شخصي مي گفت: بشتاب اي آهو، و بچه خود را به پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) برسان به سرعت، زيرا كه حسين (عليه السلام) در نزد آن جناب ايستاده، ونزديك است به گريه افتد، و تمام ملائكه سرهاي خود را بلند كرده اند از محل عبادت خود، و اگر حسين (عليه السلام) گريه كند، ملائكه مقربين به گريه مي افتند، وصدائي شنيدم، كه اي آهو بشتاب پيش از آنكه اشك بر صورت حسين (عليه السلام) جاري گردد، و الا اين گرگ را بر تو مسلط مي كنم، كه تو را با بچه ات بخورد، پس اينك بچه ام را به خدمت آورده ام از راه بسيار دور، وزمين در زير پاي من پيچيده مي شد، تا اينكه به زودي به خدمت رسيدم، و حمد مي كنم خدا را، كه پيش از جاري شدن اشك بر صورت حسين (عليه السلام) آن را رسانيدم، پس صداي تكبير و تهليل از اصحاب بلند شد، و حضرت از براي آهو دعاي خير وبركت نمود، و حسين (عليه السلام) بچه آهو را گرفت، و به نزد مادرش برد، و همه مسرور شدند. (بحار 43 / 312 _ منتخب طريحي 1 / 72).
سي وهشتم: خداوند مقرر نموده است از براي حج بهترين ماههاي حرام را، و آن را مخصوص حج گردانيد، علاوه بر آن كه ايام سال را براي عمره قرار داد، و از براي زيارت حسين (عليه السلام) نيز همان وقت را معين نمود، بلكه ابتدا نظر به زوار آن جناب مي نمايد پيش از آن كه نظر به اهل عرفات كند، علاوه بر اوقات شريفه كه از براي زيارت بالخصوص مقرر نموده، با اينكه زيارت مطلقه را هم در تمام اوقات سال قرار داده. (بحار 98 / 85 ثواب الاعمال صفحه 116_ كامل الزيارات باب 70 صفحه 170).

نماز در كعبه و كربلا بهتر از هزار نماز
سي و نهم: نماز در مسجد الحرام مساوي صد هزار نماز است به مقتضاي اخبار، و در خبر است كه نماز در مسجد مدينه بهتر از هزار نماز است، و در مسجد الحرام هزار مقابل آن است، پس هزار هزار مي شود، و شعيب عقرقوفي روايت كرده است از حضرت صادق (عليه السلام) كه فرمود: اي شعيب هيچ كس نماز نمي كند نزد حسين، مگر اينكه قبول مي شود از او، و از براي تو است به هر ركعتي كه در نزد آن جناب به جا آوري، ثواب هزارحج، و هزار عمره، و عتق هزار بنده، و هزار وقوف در سبيل خدا با نبي مرسل. (بحار 98 / 82-83 _ كامل الزيارات باب 83 صفحه 251-252 و معلوم شود كه اين روايت از عقرقوفي است تا جمله(قبول مي شود از او) و بعد از آن روايت جابر جعفي است كه امام صادق(عليه السلام) به مفصل فرموده است رجوع شود به مصادر، مصنف جمع كرده است ما بين دو روايت).
چهلم : خداوند واجب كرده است بر قاصد كعبه، كه احرام ببندد، و ترك مال و علاقه دنيا نمايد، از زنان، و عطريات، و زينت، وسرمه، و سايه، و لباس(در كتب فقيه در باب تروك احرام شرح داده شده است) ، و مستحب است از براي زائر حسين (عليه السلام) كه غبار آلوده و گرسنه و تشنه باشد، (بحار 98 / 140 _ ثواب الاعمال صفحه 114 _ كامل الزيارات باب 48 صفحه 131) و از عطريات و لذايذ اجتناب كند. (بحار 98 / 148- تهذيب الاحكام 6 / 76).
چهل و يكم: مكه محل تولد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، و علي مرتضي (عليه السلام) است، و مدفن حسين (عليه السلام) محل زيارت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) است در غالب اوقات سال. (بحار 98 / 60 _ كامل الزيارات باب 38 صفحه 113).
چهل و دوم: مكه مبدأ ظهور اسلام است، و جدا شدن مسلمين از مشركين، و كربلا مبدأ ظهور ايمان است، و افتراق شيعيان از مخالفان، اين است كه آن را قبة الاسلام ناميده اند. (بحار 98 / 109 _ كامل الزيارات باب 88 صفحه 269).
چهل و سوم: شمرده شده است دراخبار از براي مكه صد و بيست رحمت خاصه (بحار 96 / 202 _ ثواب الاعمال صفحه 72- خصال 2 / 408) ، و از براي وسائل حسيني (عليه السلام) شمرده شده است زياده از صد و بيست هزار رحمت خاصه.
چهل و چهارم: مكه محلي است كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) چند مرتبه از آن به معراج رفت، از خانه ام هاني، يا از شعب، و مدفن حسين (عليه السلام) معراج پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده كه در شب معراج به آنجا رسيده از آن جا عروج فرموده (بحار 44 / 239 _ ارشاد مفيد 2 / 133)، و آن زمين معراج حسين (عليه السلام) است در روز عاشورا، و معراج ملائكه است.
حضرت خليل درمكه و امام حسين عليه السلام دركربلا مأمور به ترك عيال
چهل و پنجم: مكه محلي است، كه حضرت خليل مأمور شد كه ذريه و عيال خود را تنها در آنجا بگذارد، و برود، و حسين (عليه السلام) نيز مأمور شد كه عيال خود را در كربلا حيران و تشنه و گرسنه، و بي كس بگذارد، و برود، لكن خليل دعا نمود در حق عيالش، كه خداوند قلوب خلايق را مايل نمايد به سوي ايشان، و از ثمرات به ايشان روزي كند، و حسين (عليه السلام) عيال خود را در اين زمين گذاشت، و فرمود: مهياي اسيري باشيد، و صبر كنيد بر هر بلا كه بر شما وارد مي شود. (بحار 45 / 3 - ارشاد مفيد 97- منتخب طريحي 2 / 127).
چهل و ششم: خداوند امر نمود اشرف مخلوقات را، به اينكه اركان كعبه را ببوسند، و دست به آنها بمالند، و اين از همه فضائل كعبه بالاتر است، و نظير آن از براي مولاي مظلومان ما ثابت است، زيرا كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) او را در بر مي گرفت، و جميع اعضاي او را مي بوسيد، خصوصا زير گلو، و قلب، و جبين، و لبهاي آن جناب را، و همچنان كه اسلام پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ركن عراقي و شامي را بالخصوص، اسرار و حكمتها داشته، همچنين به جهت تقبيل و استلام پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اعضاء و جوارح حسين (عليه السلام) را اسرار چندي است، و از براي تكثير تقبيل مواضع مخصوصه نيز اسرار و معجزات و اخبارات بوده، اما سر كثرت تقبيل گلوي مباركش پس معلوم است. و اما پيشاني، پس شايد به جهت آن است كه موضع سنگي بود كه پيشاني شريفش شكست و خون بر صورت انورش جاري گرديد (بحار 45 / 53 _ لهوف صفحه 52 _ مقتل خوارزمي 2 / 34)، يا موضع تير است كه به آن پيشاني زدند (بحار 45 / 52 _ مقتل خوارزمي 2/43- مناقب 3/258)،يا چون موضع سجود بوده، و از اين جهت پيشاني محل ظهور نور مؤمن است، چنانكه درروايت است(بحار82/160- مجمع البيان9/127)، و حسين دراين مقام خصوصيتي داشت كه سجده اش سجده مخصوص است، بيانش آن است كه حالت سجود خودش ازجمله حالات تقرب به خداست صورتا و معنا، و در آيات و اخبار دلالت بر آن است، و در خبر است از اقرب حالات عبد به خدا حالت سجود است (بحار82/162- عيون الاخبار2/7- ثواب الاعمال صفحه 56)، و از براي حسين (عليه السلام) سجود خاصي بوددر وقتي كه در درجات قرب الهي ترقي مي نمود، از وقتي كه از وطن خارج شد تا زماني كه به حالت سجود پيشاني مبارك برخاك گذاشت به قصد سجود، و ديگر سر بلند نكرد، مگر بر سر نيزه، چنانكه از عبارت«المذبوح من القفاء» مستفاد مي شود (بحار 45 / 59 - لهوف صفحه 58- مناقب ابن شهرآشوب 3 / 260) پس از اين جهت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) آن پيشاني مبارك را مكرر مي بوسيد.
و اما بوسيدن قلب منورش، پس سرش آن است كه موضع تير سه شعبه زهر آلود است كه في الحقيقه همان تير سبب قتل آن جناب شد. (بحار 45 / 53 _ لهوف صفحه 52- مقتل خوارزمي 2 / 34).
و اما بوسيدن لب ودندان او، پس يكي از اسرار آن ظاهر شد در وقتي كه زيد بن ارقم گفت: اي پسر زياد بردار چوب خود را از اين دو لب مبارك، كه من به چشم خود ديدم كه رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا مكرر مي بوسيد اين لبها را. (بحار 45 / 118- مثير الاحزان صفحه 72).

كعبه و كربلا هرگز بدون طواف نيستند
چهل و هفتم: كعبه هرگز بدون طواف كننده نيست، نه در شب، و نه در روز، امام حسين (عليه السلام) نيز از روز شهادتش تا حال بدون زوار نيست، از بشر، يا ملائكه، و يا وحوش، يا جن، از اهل دنيا، يا از عوالم ديگر، چنانكه در روايات منقول است.(بحار98/60- كامل الزيارات باب 39 صفحه 113).
چهل و هشتم: خداوند امتحان نموده است اهل عالم را به خانه مبارك، چنانكه حضرت امير (عليه السلام) فرمود درخطبه اش: آن را قرار داد در ميان زمينهاي سنگلاخ تنگ بي انتفاع، كه در اطرافش كوههاي سخت، و رملهاي سست، و آبهاي بسيار كم، و قريه هاي دور از هم است، به جهت امتحان عباد.(نهج البلاغه فيض الاسلام صفحه 794 خطبه 234(خطبه قاصعه).
و اما بيت حقيقي يعني حسين (عليه السلام)، پس محك امتحان عالميان شد در وقتي كه استغاثه نمود در زماني كه از همه جا تنگ تر بود به احاطه [دشمنان] و شمشيرهاي كشيده، و نيزه هاي بلند شده، و تيرهاي پران، و سنگها، و در اطرافش اعضاي مضطرب و روهاي زرد، و چشمهاي گود شده، و ناله ها و عويلها و كشته هاي به خون آغشته (بحار 45 / 46 و 12_ لهوف صفحه 44 و 50)، پس همه مردم را امتحان نمود، وامر فرمود: به ياريش، و اينكه دعوت او را اجابت نمايند به تفصيلي كه كيفيتش مذكور شد در باب زيارت.
چهل ونهم: خداوند تارك حج را به استطاعت كفار شمرده من باب مبالغه در بزرگي عقابش (سوره ي آل عمران آيه ي 97)، و از تارك زيارت امام حسين (عليه السلام) با قدرت تعبير شده است به انيكه غير مؤمن است، و يا ناقص الايمان است، يا اينكه شيعه نيست و عاق رسول خدا است، با اينكه زيارت آن حضرت از جمله مستحبات است، و حج از جمله واجبات است. (بحار 98 / 1- 4 _ كامل الزيارات باب 78 صفحه 193 و باب 46 صفحه 128).

مقصد سوم: ميزان ثواب آن حضرت با ثواب حج بيت الله
در بيان سر اينكه ميزان ثواب زيارت آن حضرت را ثواب حج بيت الله نموده اند.
بدان كه از براي حضرت حسين (عليه السلام) در فعل حج مدخليت خاصي بوده است، كه خودش بيت الله است، و از براي خدا چند حج مخصوص نموده، كه، نه از سابقين، و نه از لاحقين، چنين حجي واقع نيست، و از براي هر يك از حجهاي آن جناب، تركيب مخصوصي، و مناسك خاصي بوده است، و از براي اين بيت الله حقيقي صاحبان مخصوصي است، كه از براي هر يك مناسك خاصي بوده، و ايشان چند صنفند:
اول: انبياء و ملائكه، دوم شهداء، و سوم اهل بيت آن جناب، چهارم شيعيانش، پس در اين جا چند مقصد است:

اول: در حج خود آن حضرت، بدان كه آن جناب هشت نوع حج نمود:
نوع اول آن كه بيست و پنج مرتبه حج كرد پياده، بعضي با امام حسن (عليه السلام)، و بعضي بعد از او (بحار 44 / 193- مناقب 3 / 224)، و در بعض حج ها امير حاج سعد بن ابي وقاص بود، و چون قافله حجاج در بين راه عبور نمودند به ايشان درحالتي كه پياده راه مي رفتند، تمام حجاج با امير پياده شدند، و با ايشان رفتند، پس سعد به خدمت ايشان آمد، و عرض كرد پياده بودن به مردم زحمت مي دهد، و سواري هم با پياده بودن شما دشوار است، خوب است كه سوار شوي، تا مردم سوار شوند، و راحله ايشان حاضر بود، پيشاپيش مي بردند، ايشان راضي نشدند، و فرمودند: كه ما بر خود لازم كرده ايم، كه پياده به حج رويم، و سوار نشويم، و لكن از ميان قافله به كنار مي رويم تا برايشان سواري دشوار نباشد، پس از راه به كناري رفتند و حجاج سوار شدند. (بحار 43 / 276 _ ارشاد مفيد 2 / 132- مناقب ابن شهر آشوب 3 / 168).
نوع دوم حج قلبي باطني بسي روحاني بود، يعني حقيقت اعمال حج، كه اين اعمال ظاهريه عناوين و دلايل آنها است، چون كه از براي احرام يك معني قلبي است، و همچنين از براي كندن جامه و پوشيدن جامه احرام، و لبيك گفتن، و طواف، و سعي، و وقوف، ونحر، و حلق، و رمي جمرات، و بيتوته مني، روح و باطن و حقيقتي است، كه اين صورتها به جهت آن حقيقت مقرر شده، و تفصيلش در روايات اسرار حج مبين است (بحار12 / 108- 110 _ علل الشرايع صفحه 400 _ 460)، و حسين جمع نمود باطل همه اعمال، و حقيقت تمام مناسك، و بواطن جميع ظواهر، و روح اشباح اين اعمال، و حقايق صور آنها را در عبادت خود، كه به آن امتثال نمود خطابي را كه نسبت به آن جناب وارد شده بود، چنانكه بر شخص عارف بصير مخفي نيست، زيرا كه روح ارارده حج و مناسك آن مجملا مجرد نمودن قلب است، و وداع نمودن با دنيا، و اهل دنيا، و تسليم نمودن قضا، و ترك علايق، حتي لباس بدن، و گشودن هر عقده با احرام، و ايستادن به درگاهي بعد از درگاهي، و طلب اذن نمودن، و سعي كردن در خدمت مولا، و دويدن به سوي خدمات، و دفع دشمنان، و پناه بردن به آستان آقا، و امتثال آنها، و از آن جناب صادر شد تمام اين حقايق، او است كسي كه واقع گرديد از او حقيقت حج حقيقي صريحا نه اشارة، مانند مناسك حج پس مصور نمود مشار اليه اعمال را، و موجود ساخت درخارج.
نوع سوم حجي است، كه مكرر به آن احرام بست، و محل گرديد، اول احرام بست از براي تمتع، و چون دانست كه اگر آن را تمام كند، به حيله او را در حرم خدا مي كشند، پس عدول نمود به عمره مفرده، و مناسك آن را به جاي آورد، و محل شد (بحار 44 / 363- 364 _ ارشاد مفيد 2 / 68 _ لهوف صفحه 27)، پس احرام بست به حج ديگر، و اين احلال و احرام از خصايص آن حضرت است، و بيانش آن است كه چون آن چناب محل گرديد از حجي كه منادي به سوي او حضرت خليل الله بود، در وقتي كه ندا نمود عباد الله را كه بشتابيد به سوي حج، پس جواب داند او را اشخاصي كه در اصلاب بودند، محرم گرديد به حجي كه منادي به سوي آن، خداوند جليل بود در وقتي كه پيش از خلقت آسمانها و زمينها او را ندا نمود كه اي حسين بفروش خود را در راه خدا (بحار 36 / 192- امالي صدوق مجلس 63 صفحه 328 « كافي 1 / 280»)، و محل گرديد از حجي كه ميقاتش مسجد شجره بود، و محرم شد به حجي كه ميقاتش شجره مباركه است، كه نداي: لا اله الا انا از آن به گوش موسي رسيد (سوره طه: آيه 14)، محل شد از حجي كه از احكام آن است، كندن جامه دوخته، و پوشيدن دو جامه سفيد، و محرم شد به حجي كه احرامش كندن جميع لباسها است، و پوشيدن دو جامه يكي از خون و ديگري از غبار صحرا، محل شد از حجي كه از جمله تروك احرامش ترك خضاب ريش و دست و پا است به حنا، و محرم شد به حجي كه از جمله افعالش خضاب صورت و ريش و سر و تمام اعضاء است به خون (بحار 45 / 55 _ لهوف صفحه 54) محل شد از حجي كه بايد در حال سير درسايه نباشد، و محرم شد به حجي كه در آن ترك سايه نمود د رحال سير و وقوف و نوم، محل شد از حجي كه احرامش سر برهنه كردن است، و محرم شد به حجي كه احرامش سر بريدن است، محل شد از حجي كه از جمله اعمالش اطعام طيور حرم است به گندم يا جو، و محرم شد به حجي كه در آن حبه فؤاد را طعام طيور حرم نمود، محل شد از حجي كه در آن بايد ترك نمود كافور را، محرم شد به حجي كه در آن ترك نمود سدر و كافور را، بلكه آب قراح را نيز، محل شد از حجي كه اكثر عابدين آن را به جا آورده اند از زمان پيش از آدم به سي هزار سال، و محرم شد به حجي كه غير از آن جناب چنان حجي نكرد، ومحل شد از حج اصغر، و محرم شد به حج اكبر، محل شد از حج ظاهري، و محرم شد به حج ظاهري وباطني، محل شد از حجي كه بسياري از مردم، مستطيع به سوي آن هستند، و محرم شد به حجي كه احدي غير از آن جناب را استطاعت آن نيست، محل شد از حجي كه خداوند به آن امر نموده است در قرآن كه بر زبان پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل گرديده از براي همه جن، و انس، و محرم شد به حجي كه خداوند امر نمود به آن در رساله مخصوص به آن جناب، كه در صحيفه مهر شده بود به مهر طلا، كه آتش به آن نرسيده، و آن يك صحيفه بود از دوازده صحيفه اي كه جبرئيل به خدمت حضرت رسول(صلي الله عليه و آله و سلم) آورده، و آن رساله اين بود، كه اي حسين (عليه السلام) بفروش خود را در راه خدا، و بيرون رو با جماعتي كه از براي ايشان شهادت نيست مگربا تو، و جهاد نما تا كشته شوي، محل شد از حجي كه مؤذن آن ابراهيم خليل بود به امر خدا، ومحرم شد به حجي كه مؤذن آن حضرت پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، در وقتي كه آمد به نزد قبرش از براي وداع، و شكايت حال خود نمود، پس خواب، او را در ربود، و جد خود را در خواب ديد، كه او را در بر گرفت، و پيشاني او را بوسيد، و امر نمود او را به خروج به سوي شهادت، و خبر داد او را به آنچه بر او وارد مي شود از مصائب. (بحار 44 / 313 _ امالي صدوق مجلس30 صفحه 130).
بلكه در بيداري او را ايضا امر كرد در مدينه زماني كه جابر به آن جناب عرض كرد، كه بهتر آن است كه با بني اميه مصالحه كني، حضرت فرمود: [نظر كن، گفت] نظر كردم ديدم رسول(صلي الله عليه و آله و سلم) خدا و اميرالمومنين علي مرتضي (عليه السلام) و امام حسن مجتبي (عليه السلام) را كه به او مي گويند به اين مضمون كه: اي جابر شك مكن در امر حسين (عليه السلام) كه او هر چه مي كند امر خداست(شرح شافيه ابي فراس صفحه 132- ناسخ التواريخ 4 / 13)، محل گرديد از حجي كه يك حج بود، و بعد از فراغ از مناسكش شخص محل مي شود، و محرم شد به حجي كه مركب بود از پنج حج، و هر چند از مناسك يكي فارغ مي شد، واز آن محل مي گرديد، محرم به ديگري مي شد.
تلبيه گفتن حضرت امام حسين عليه السلام مانند تلبيه كليم الله
و بيان اجماليش، آن است كه آن جناب محرم گرديد از ميقات مدينه، و تلبيه گفت مانند كليم الله در وقتي كه از فرعون فرار نمود و تلاوت نمود اين آيه را: «فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجني من القوم الظالمين»: [ترسان و نگران از آن بيرون آمد و گفت: پروردگارا! مرا از قوم ستمگر نجات ده]، در وقت خروج از مدينه(بحار44/332- ارشاد مفيد 2/33- سوره قصص آيه 21) [و] تلاوت نمود اين آيه را: «و لما توجه تلقاء مدين قال عسي ربي أن يهديني سواء السبيل»: [هنگامي كه به طرف مدين روي نمود گفت: اميد است كه پروردگارم مرا به سوي راه راست هدايت فرمايد]، در وقت فرمود به مكه (بحار 44 / 332 _ ارشاد مفيد _ 2 / 33 سوره قصص آيه 22)، چون از مناسك [آن] فارغ گرديد و محل شد از آن، محرم شد به حج حضرت خليل كه مي گفت: « اني ذاهب إلي ربي سيهدين»: [من به سوي پروردگارم مي روم، زود است كه مرا هدايت كند] (سوره صافات آيه 99).
پس از براي آن تلبيه گفت، و چون از مناسك آن فارغ شد، محرم شد از خيمه ها، و تلبيه گفت به حجي كه مخصوص خودش و اهل بييتش بود، و چون از آن فارغ شد، محرم شد از موقف و مركزش در ميدان حرب (بحار 45 / 50 _ لهوف صفحه 51)، و چون از آن فارغ گرديد، محرم شد از قتلگاه و تلبيه گفت به حج مخصوصي بعد از جدا شدن روح ازجسد مباركش، و از براي هر يك از اين حجها مؤذن مخصوصي بود، كه اذان گفت در آن حج، به اذان دعوت از براي امتثال امر خاصي كه به آن جناب تعلق يافته بود، و در آن صحيفه مختصه به خودش ثبت گرديده بود.
و بيانش آن است كه اولا شنيد اذان پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا را در حج اولش كه از قبر رسول احرام به آن بست، پس تلبيه گفت واز مدينه بيرون آمد، و چون از مناسك فارغ شد، در مكه اذان دوم را شنيد، پس تلبيه گفت و احرام بست، و از مناسك آن فارغ شد عصر روز تاسوعا، پس اذان سوم رادر پيش روي خيمه ها شنيد از براي حج سوم كه سخت تر بود، و از مناسك آن ظهر روز عاشورا فارغ شد، پس شنيد اذان چهارم را از براي حج اكبر، يعني خطاب: «قاتل حتي تقتل» يعني: جنگ كن تا كشته شوي، و مؤذن آن علي اكبر بود از زبان حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) (بحار 45 / 44 _ لهوف صفحه 49 _ مقتل خوارزمي 2 / 31)، پس تلبيه گفت، و از موقف احرام بست، و از مناسك آن فارغ شد در وقتي كه با سر بريده بر روي خاك افتاد، پس شنيد اذان پنجم را از براي حج پنجم، ومنادي بدون واسطه خداوند متعال بود، پس تلبيه فرمود از براي آن در آن نشأة و حج كرد آن حجي را كه مخصوص بود به او.

بيعت گرفتن براي فرعون اين امت!
و بيان تفصيلي اين حجها آن است كه خواستند از آن جناب بيعت بگيرند از براي فرعون اين امت يزيد بن معاويه، فرار كرد از مدينه، و دست از وطن برداشت، و با ترس و بيم روانه مكه شد، پس تلبيه گفت به ترك بيعت، و اظهار مخالفت، با قلت ناصر، و علم به اينكه كسي ياري او نخواهد كرد، پس احرام بست ازبراي مخالفت و مقاتلت و ترك تقيه و آمد به سوي مكه، و دعوت مي نمود مردم را به سوي حج و جهاد با بني اميه، و چون از اعمال اين حج فارغ شد، محرم شد به حج خليل، و احرام بست از براي آن در ميقات مكه در روز عرفه به حج قران، و هدي آن مسلم بن عقيل بود، و اشعارش كشته شدن مسلم بود در آن روز، چون مشعر بود به مصائب حسين (عليه السلام) و اصحاب و اهل بيتش، و مؤذن اين حج رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بود درخواب، كه به آن حضرت فرمود در مكه: بيرون رواي حسين (عليه السلام) و اصحاب و اهل بيتش، و مؤذن اين حج رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بود درخواب، كه به آن حضرت فرمود در مكه: بيرون رواي حسين (عليه السلام) زيرا كه خدا خواسته تو را كشته ببيند، و زنان را همراه ببر، كه خدا خواسته ايشان را اسير ببيند، پس تلبيه گفت و عرض كرد لبيك، مي روم، خودم، و اولاد، و برادران، و بني اعمام، و خواص صحابه را از براي كشته شدن در راه تو بيرون مي برم، زنان و خواهران و دختران را از براي اسيري در راه تو، لبيك اطاعت مي كنم امر تو را، كه فرمودي: بيرون رو با جماعتي كه از براي ايشان شهادتي نيست مگر با تو، پس احرام بست از محلي كه از براي همه كس از بني آدم و طيور و وحوش و اشجار و نباتات و كفار و مشركين مأمن بود، و از براي آن جناب مأمن نبود، و احرام بست از امنيت، و هر كس در بيداري به آن جناب مي رسيد او را مي ترسانيد، ومي گفت: كجا مي روي؟ كه پيش رويت به غير از شمشير چيزي نيست، بلكه هاتف غيب در هر منزل ندا به كشتن او مي داد، چنانكه در منزل خزيمه خواهرش زينب شنيد، كه در نصف شب هاتفي ندا مي دهد به چند شعر، كه مضمونش آن است كه اين جماعت را اجلشان مي كشاند، پس نقل از براي برادرش كرد، فرمود: خواهر هر چه مقدر شده است خواهد شد. (بحار 44 / 272 _ مقتل خوارزمي 1 / 225).
در خواب هم خوف از برايش حاصل مي شد
و در خواب هم خوف از برايش حاصل مي شد، حتي اينكه روزي از خواب بيدار شد و گريست، فرزندش علي عرض كرد از براي چه گريه مي كني اي پدر؟ فرمود: در خواب ديدم كه شخصي مي گفت: اين جماعت مي روند، و اجل ايشان را مي كشد، عرض كرد: اي پدر مگر ما بر حق نيستيم؟ فرمود: چرا، بلكه ما بر حقيم به حق آن كسي كه بازگشت خلايق به سوي اوست، عرض كرد: پس باكي از مردن نداريم (بحار 44 / 379 _ ارشاد مفيد 2 / 84)، و احرام بست از اميد ياري خلق، اگر چه هر چند گاهي طلب ياري مي نمود، به جهت اتمام حجت بود، و احرام بست از اميد زندگاني چنانكه به عمر و بن [لوذان] فرمود در وقتي كه آن حضرت را ترسانيد از مخالفت بني اميه، فرمودند، بر من مخفي نيست، والله مرا نخواهند گذاشت مگر اينكه اين دل خون شده را بيرون آورند (بحار 44 / 375 _ ارشاد مفيد 2 / 77-78 _ مقتل خوارزمي 2 / 226)، پس شروع نمود در مناسك اين حج، و احرام بست از جميع اماكن و بلاد، و سعي نمود به سوي صفاي كربلا، و رحل خود را در آن جا گذاشت از براي وقوف، پس احرام بست از طعام و از آب، و شروع نمود در تمام مناسك آن، كه بيرون رفتن به سوي جهاد بود، با جماعتي كه مأمور بود كه ايشان را با خود ببرد، و ميثاق از ايشان بگيرد، و چون از اعمال اين حج فارغ شد، صداي اذان سوم بلند شد از براي حج سوم، و ميقات آن خيمه ها بود، ومنادي رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا و حضرت علي (عليه السلام) و حضرت فاطمه (عليها السلام) و امام حسن (عليه السلام) و با ايشان بود ملكي در دست داش شيشه سبزي از زمرد سبزتر، و وقت آن عصر تاسوعا بود در وقتي كه آن جناب سر به زانو گذاشته بود، اندكي خواب بر او غلبه نمود (بحار 44 / 391 _ ارشاد مفيد2 / 92 _ لهوف صفحه 39) و اذانش كلام پيغمبر خدا بود، كه فرمود: اي پسر من توئي شهيد آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، و تمام اهل آسمانها به قدوم تو مستبشرند، زود باش كه بايد فردا شب افطار تو در نزد من باشد، و اينك ملكي است از آسمانها نازل گرديده است، كه خون تو را در اين شيشه سبز ظبط نمايد، پس آن جناب اظهار خوشحالي نمود، و لبيك گفت و احرام بست به اين حج. (بحار 45 / 3 _ مقتل الخوارزمي 1 / 252).
لكن چون خواهرش مطلع گرديد بر اين تلبيه و اذان، و تسليم برادرش از براي موت در شب [عاشورا]، سر خود را برهنه نمود، و پاي برهنه به طرف برادر دويد، و لطمه بر صورت زد، و فرياد زد اي برادر كاش مرده بودم، اين كلام كسي است كه يقين به كشته شدن داشته باشد، فرمود: بلي خواهر چنين است، يعني من تسليم كرده ام، و علاجي ندارم، و تمام اسباب خلاص منقطع گرديده، عرض كرد اين بيشتر دل را به درد مي آورد، كه تو را بيچاره ببينم، پس دست انداخت، و گريبان خودرا چاك نمود، و صيحه زد، و بي هوش شد، و بر زمين افتاد، حضرت به بالينش نشست، و آب بر صورتش پاشيد تا به حال آمد، پس او را موعظه كرد، و تسلي داد. (بحار 45 / 2 - ارشاد مفيد 2 / 96).

خدايا توئي خداي بي شريك
پس مشغول شد به مناسك اين حج، ودر آن طواف خانه محبت الهي و نماز و تلاوت قرآن بود، و آن را طواف وداع قرار داد، پس هدي خود را پيش فرستاد، و قرباني خود را تقديم كرد، نه ازشتر و گوسفند، بلكه از اصفياء و دوستان، و كسي كه افضل بود از اسماعيل در خلق، و خلق و منطق، و كساني كه نور چشم، وقوت پشت او بودند، همه را قرباني و هدي فرستاد، پس مشغول سعي شد، و بيشتر از هفتاد مرتبه از خيمه گاه آمد تا به قتلگاه، و برگشت، و در بعض از آنها هروله مي نمود، مانند حاجيان، و چون از اين حج فارغ گرديد، صداي اذان چهارم بلند شد، و منادي آن شبيه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) جناب علي اكبر بود، كه از زبان جدش به والدش پيغام آورد در امر به حج كه آمر به او خداوند متعال است، كه فرمود: «اي حسين جهاد كن تا كشته شوي»، و آن حج اكبر بود كه مؤذن علي اكبر بود وقتي كه در ميدان افتاد پس فرياد كرد: اي پدر اينك جدم رسول خدا مي فرمايد به تو: «العجل، العجل» : [بشتاب، بشتاب] (بحار 45 / 44 _ لهوف صفحه 49 _ مقتل خوارزمي 2 / 31)، و وقت آن ظهر عاشورا بود، پس لبيك گفت درميقات آن كه مركز ميدان بود، وعرض كرد كه: خدايا پيش فرستادم اولاد وبرادران و بني اعمام را، و هيچ يك ازايشان براي من نماند، و وداع نمود زنان و دختران و خواهران را، و عرض كرد: لبيك خدايا، گذاشتم در عقب خود زنان و دختران تشنه حيران را (بحار 45 / 46-47 _ منتخب طريحي 2 / 132- 134_ مقتل خوارزمي 2 / 32)، پس در بر كرد جامه احرام را كه لباس كهنه پاره پاره بود (بحار 45 / 54 _ لهوف صفحه 53)، و بر اسب سوار شد، و ايستاد، در موقف عجيبي كه احدي چنين وقوف به عمل نياورده است در راه خدا، نه در عرفات، و نه در مشعر، و نه در ميدان مبارزت، و تلبيه گفت كه: خدايا توئي خداي بي شريك، اينك من با تن تنها به سوي تو آمدم، واحرام بسته است قلب من به ترك جميع علايق، پس نه از غربت خود كربتي، و نه از وحدت خود وحشتي دارم، و نه قتل اولاد جگرم را ضعيف نموده ، و نه اضطرار عيال حالم را تغيير داده، و نه از قتل رجالم باكي، و نه از كثرت دشمنانم بيمي، و نه از شدت بلايم خوفي، و از اين جهت در كمال طمأنينه و سكون بود، و رخسارش مي درخشيد، به نحوي كه بعض دشمنانش ملتفت گشته و تعجب مي نمودند. (بحار 45 / 54 _ لهوف صفحه 53).
باز عرض كرد: لبيك احرام بسته است سرم ازاتصال پيكرم، و بدنم از ايستادن بر سرپا، و دستم از گرفتن چيزي، و كبدم از آب، و جسدم ازسلامتي به قدر سر موئي، ومويم از خضاب زينت، و اعضايم از اتصال، و گوشتم از اتصال به استخوان، واستخوانم از تركيب، و قلبم از استقرار، و از بقاء صورتش، وخون قلبم از ماندن در آن، ورگهايم از تعلق بسر، و وتينم از وصل به گردن، پس طواف نمود بيت الله را، وسعي نمود، پس وقوف نمود درمركز خود چنان وقوفي كه احدي ازعباد الله نكرد، پس از براي او بود حقيقت عرفه و مشعر، پس رمي جمرات نمود، به حملات ثلاثش كه تفصيل آن درباب شهادتش مذكور است، پس آمد به مني نه از براي تراشيدن سر و ذبح هدي، يا نحوآن، بلكه از براي بريدن سر، و قربان نمودن نفس به ذبح و نحر، و بيتوته را سه شب به انجام رسانيد از ايام تشريق، و بعد از اتمام مناسك اين حج، ومحل شدن از آن، متحقق شد نداء ازمعدن عظمت و كبريا به سوي حج اعظم، كه قسم پنجم بود از حجهاي آن جناب، كه احدي از متقدمين و متأخرين را چنين حجي ميسر نشده، و اذان اين حج از جانب خداوند متعال بدون واسطه بود، يعني خطاب: «يا أيتها النفس المطمئنة ارجعي إلي ربك راضية مرضية»: [اي نفس آرام! خشنود و خشنود شده به سوي پروردگارت باز گرد] (سوره ي فجر، آيه ي 27-28)، و مخاطب حسين (عليه السلام) است به مقتضاي روايت (بحار 44 / 218-219 _ تفسير قمي 2 / 422 _ تأويل الآيات الظاهرة صفحه 769)، و آن جناب است نفس مطمئنه، و وقت احرام اين حج، عصر عاشورا بود بعد از مفارقت روح از جسد شريفش، و ميقاتش قتلگاه بود، و اعمال اين حج تلبيه بود از براي دعوت الهي، نه مانند تلبيه ديگران، بلكه تلبيه مخصوصي بود، كه از آن تعبير شده است به عبارت راضيه مرضيه، زيرا كه آن جناب با وجود آن مصائب عظيمه نفسش مفارقت نمود ازجسد به طريق رضا، نه به طريق صبر، بلكه با نهايت رضا، حتي اينكه در آيه شريفه صفت راضيه را مقدم داشته است بر مرضيه، واز آن نكته دقيقي مكشوف ميشود بعد ازتأمل، پس بعد از تلبيه سلاح خود را انداخت، پس جامه ها را انداخت، حتي جامه احرامي كه در حج سابق پوشيده بود، بلي دو جامه ديگر پوشيد، كه از بادهاي صحرا، و خون شريفش بافته گرديده بود (بحار 45 / 107- لهوف صفحه 63)، پس ترك نمود زينت ها را، حتي انگشتر (بحار 45 / 58 _ لهوف صفحه 56) پس برهنه نمود سر مبارك، و به همين برهنگي باقي گذاشت تا بعد از موتش مانند محرم، پس از بدن جدا نمود، پس در آفتاب بدون سايه، پس سه شب بيتوته نمود، پس ترك كرد عيال و اولاد، و تمام انس را، پس به روح مبارك طواف كرد به خانه اي كه احدي قبل از آن جناب طواف نكرده، يعني بيت المعمور، پس سعي نمود به سر منورش از صفاي كربلا به سوي كوفه، و از كوفه به شام، واز شام به مدينه، و از آن جا به آسمان، و از آن جا به صفاي كربلا، پس ذكر خدا كرد به تلاوت قرآن در چندين موضع. (بحار 45 / 304- مناقب ابن شهرآشوب 3 / 218- ارشاد مفيد 2 / 122).
پس احرام بست از براي سر انورش، نه از سايه تنها، بلكه از گذاشتن بر زمين هم، زيرا كه گاهي بر نيزه بود (بحار 45 / 115- منتخب طريحي 2 / 148)، و گاهي بر درخت (بحار 45 / 304 _ مناقب ابن شهر آشوب 3 / 218)، و گاهي بر دروازه ي دمشق (بحار 45 / 136- مقتل خوارزمي 2 / 63) و گاهي بر در خانه ي يزيد (بحار 45 / 143- مقتل خوارزمي 2 / 74 _ كامل بهائي2 / 179) بلي در اين حج احرام ازخضاب نداشت، بلكه احرامش به خضاب بدن بود به چندين خضاب، و خضاب محاسنش به خضابي، و صورتش به خضابي، و سرش به خضابي، و از آن محل نگرديده بلكه فرمود: به همين حالت ملاقات خدا خواهم نمود. (بحار 45 / 53 _ لهوف صفحه 54 - مقتل خوارزمي 2 / 34).
و مقصودش ملاقات محشري بود، زيرا كه آن جناب محشور مي شود در حالتي كه بدنش خون آلود است، وخون از رگهاي گردنش جاري است. (بحار 43 / 226 _ تفسير فرات كوفي صفحه 172_ سوره ي طور).
و همچنين دراين احرام اجتناب ننمود از صيد وحوش و طيور، بلكه همه وحوش را صيد نمود، و قيد كرد، و تمام شب تا صبح گردنها را كشيده بودند به سوي آن جسد شريف، و بر او نوحه وگريه مي نمودند (بحار 45 / 205- كامل الزيارات باب 97 صفحه 291 و باب 26 صفحه 79)، و طيور را نيز صيد كرد كه بر جسد انورش مي افتادند، و بالهاي خود را به خون منورش آلوده نموده به اطراف مي بردند. (بحار 45 / 191 _ منتخب طريحي 1 / 61).
خاتمه چون محقق شد اختصاص حضرت امام حسين (عليه السلام) به حج، خصوصاً اين حج آخري كه عبادت نشده است خداوند به مانند آن، پس عچبي نيست كه قرار دهد خدا اجر زيارت آن جناب را معادل حج و عمره، زيرا كه اجر مزور (امام حسين عليه السلام) است به سبب اين حج خاصي كه بجا آورد، و تعجبي نيست از مضاعف بودنش به حسب خصوصيات زيارت، تا اينكه برسد به صد هزار، و هزار هزار، تا اينكه به هر قدمي يا گامي اين مقدار، و عجب نيست كه به زائر عطا شود اجر حج كردن با پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا، يا با امام عصر عجل الله فرجه الشريف، و از مضاعف بودنش، و ايضاً عجب نيست كه عطا شود به زائر اجر نود حج پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) زيرا كه همه اينها اجر حسين (عليه السلام) است لا غير.
مقصد دوم: در حاجيان مخصوص به آن حضرت را ملائكه و انبياء و ساير خلق از رجال و نساء. اما رجال پس اول ايشان حضرت ختمي مآب بود كه به قصد آن جناب آمد، و حج نمود به مناسك مخصوصه.

شهداء اصحاب حاجيان حقيقي
و بعد شهداء اصحاب بودند كه از براي آن حضرت حج كردند در حقيقت، و احرام بستند از هر عادتي، و از زنان، و اولاد، و اموال و زندگي، و در مناي او بيتوته نمودند سه شب، و لباسها را كندند، و بدون كفن دفن شدند، و سايه را ترك نمودند در حال سير، بلكه در حال وقوف نيز. (بحار 45 / 62 _ مقتل خوارزمي 2 / 39).
و نيز كيفيت حج ايشان مختلف بود به اختلاف مناسكش، پس به دور آن بيت الله حقيقي طواف نمودند، و سعي كردند در زيارتش، و وقوف كردند در خدمتش، و با آن جناب نماز كردند (بحار 45 / 21_ مقتل خوارزمي 2 / 17_ ارشاد مفيد 2 / 109)، و نيت ايشان در اين مناسك در مقام خلوص و تقرب فايق بود بر نيات ساير حجاج، و ساير شهداء، بلكه از براي ايشان حالتي عارض شد هنگامي كه مشاهده كردند غريبي و بي كسي آن حضرت را، و حالت عيال و اطفالش كه از خود فاني شدند، و بي اختيار خويشتن را به دم تيغ و تير دادند. (بحار 45 / 29 _ مقتل خوارزمي2 / 29).
و اعمال ومناسك ايشان مختلف بود، پس بعضي احرام بستند، و متمكن نشدند از اتمام حج، مانند اشخاصي كه در
اول روز عاشورا شهيد گشتند (بحار 45 / 12- مقتل خوارزمي 2 / 9- لهوف صفحه 44)، و بعضي اختصار نمودند بر تقبيل آستانه اش، چون حربن يزيد رياحي (بحار 45 / 10- 11- ارشاد مفيد 2 / 102)، و بعضي اكتفا كردند بعد از احرام به طواف آن بيت حقيقي مانند سعيد بن عبد الله حنفي، كه بدن خود را هدف تيرها نمود در اطراف آن جناب تا كشته گرديد (بحار 45 / 21 _ مقتل خوارزمي 2 / 17)، و بعضي طواف و سعي وقوف بجاي آوردند، و بعضي نماز طواف بيت را با بيت و نزد بيت كردند، واز براي بعضي ايشان خصوصيتي بود در وقت استلام اركان اين بيت حقيقي، هنگام طوافش، و بعضي از ايشان را بيت استلام نمود، و اركان او را بوسيد مانند غلام تركي (بحار 45 / 30 _ مقتل خوارزمي 2 / 24)، ولكن بيتوته ايام تشريق در مني از همه ايشان محقق شد.

مادر وهب و زوجه وهب از زنان در گرد بيت الله حقيقي
و اما زناني كه با اين بيت الله حقيقي حج نمودند، پس يكي مادر وهب بود، كه از نصرانيت تازه به اسلام داخل شده بود، احرام بست ازبراي حج اين بيت معظم، و وقوف نمود به مشعر شعور، و دانست كه ياري حسين (عليه السلام) و امر به ياريش واجب است، و اين كه بيت الله است، كه بايد هدي به سوي او آورند، پس هديه خود را تقديم نمود، يعني آمد نزد فرزندش وهب، و گفت: اي پسر برخيز ياري نما فرزند رسول خدا را، عرض كرد: چنين خواهم كرد اي مادر، و كوتاهي نمي كنم، پس به سوي جهاد رفت، و رجز خواند، و هفده نفر سوار و دوازده نفر پياده را به قتل آورد، پس برگشت به نزد مادر و زوجه اش، و گفت: اي مادر از من راضي شدي؟ گفت: نه مگر اينكه كشته شوي پيش روي فرزند رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) خدا، تا اينكه شفيع تو درروز قيامت شود، پس يزگرد اي پسر به سوي قتال، و بعد از كشته شدن هديه اش، رمي جمرات نمود به سوي اعداء كه احدي چنين رمي نكرده است. (بحار 45 / 16-17 _ مقتل خوارزمي 2 / 12-13 (با اختلاف مختصري در مصادر).
ديگر زوجه وهب بود، كه او در اول، اين بيت معظم را نمي شناخت و احرام از براي آن نبسته بود، بلكه شوهرش را منع نمود، و گفت: مرا به مرگ خود مبتلا مكن ومادرش گفت: زنهار، گوش به حرف اين زن مكن، و لكن بعد حالتي مشاهده نمود در آن جناب، كه احرام بست، و ندا داد شوهرش را كه جهاد كن در پيش روي پاكان، و طواف نمود دور بيت الله، هروله نمود به سوي ميدان، تا اينكه غلام شمر لعين او را به قتل آورد، و در مني بيتوته نمود سه شب، ولي معلوم نيست كه سر او را از بدن جدا نمودند، و با خود بردند يا نه. (بحار جلد 45، صفحه هاي 16و 17 مقتل خوارزمي جلد 2 / 12-13 (با اختلافي درمصادر).
و ديگر زني بود كه شوهرش در آن روز كشته شده بود، پس پسرش را به ميدان فرستاد، حضرت فرمود: اين پسر، پدرش در معركه كشته شده، او را برگردانيد، شايد مادرش كراهت داشته باشد، پس آن پسر عرض كرد: اي آقا مادرم مرا امر نمود، و گفت: برخيز اي پسر پيش روي فرزند رسول خدا جنگ كن، پس آن به عنوان هدي و قرباني تقديم نمود، پس چون كشته شد، سرش را جدا كردند، به نزد مادرش انداختند، آنرا گرفت، و بوسيد، پس به سوي ايشان انداخت. (بحار 45 / 27-28 _ مقتل خوارزمي 2 / 21-22).
و ديگر آن زني بود كه حقيقت حج حسيني از او محقق شد، به نحوي كه از احدي محقق نشد، و نمي شود، آن مكرمه حضرت زينب خاتون سلام الله عليها بود، و شرح كيفيت آن حج، و مناسك آن واحرامش را مقام ديگر بايد.

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  8:50 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : عاشورا و امام حسين عليه السّلام در كلام معصومين(23/9/90)
انواع مقالات :علمي و فرهنگي
موضوعات مقالات :عاشورا ،ايثار و شهادت

عاشورا و امام حسين عليه السّلام در كلام معصومين
 

منبع: (www.vaares.com)
پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله و سلم):
اي مردم ، اين حسين بن علي است ، او را بشناسيد؛ قسم به آن كه جانم در دست اوست ، او در بهشت است، دوستدانش در بهشت‌اند و دوستداران دوستدارانش نيز در بهشت‌اند».
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 12
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم):
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:« شهادت حسين (عليه السلام) حرارتي در دلهاي مؤمنان افروخته كه تا ابد خاموشي ناپذير است».
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 14
امام صادق (عليه السلام):
« اي ابوعمار ، درباره حسين بن علي (عليه السلام) شعري برايم بسراي » . ابوعمار گويد : شعري سرودم و امام گريست ؛ به خدا سوگند پي در پي شعر مي‌سرودم و آن حضرت مي‌گريست ، تا اينكه صداي گريه از اهل خانه نيز به گوش رسيد . سپس به من فرمود : « اي ابوعمار ، كسي كه شعري براي حسين (عليه السلام) بسرايد و پنجاه نفر را بگرياند پاداش بهشت خواهد داشت ، كسي كه شعري براي حسين (عليه السلام) بسرايد و سي نفر را بگرياند پاداش بهشت خواهد داشت ،كسي كه شعري براي حسين (عليه السلام) بسرايد و بيست نفر را بگرياند پاداش بهشت خواهد داشت، كسي كه شعري براي حسين (عليه السلام) بسرايد و ده نفر را بگرياند پاداش بهشت خواهد داشت ، كسي كه شعري براي حسين (عليه السلام) بسرايد و يك نفر را بگرياند پاداش بهشت خواهد داشت ، كسي كه شعري براي حسين (عليه السلام) بسرايد و [ خود ] بگريد پاداش بهشت خواهد داشت و كسي كه شعري دربارة حسين (عليه السلام) بسرايد و خود را به گريه درآورد پاداش بهشت خواهد داشت » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 16
امام صادق (عليه السلام):
امام صادق (عليه السلام) فرمود : « فاطمه دختر محمد (عليه السلام) نزد زائران قبر فرزندش حسين (عليه السلام) حضور مي‌يابد و براي گناهانشان طلب آمرزش مي‌كند » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 17
امام صادق (عليه السلام):
خدا لعنت كند كشندة حسين (عليه السلام) را ، چه قدر ياد [ شهادت ] حسين (عليه السلام) زندگي را ناگوار مي‌سازد ! من هيچ گاه آب سردي ننوشيدم ، مگر اينكه حسين (عليه السلام) را ياد كردم ؛ و هيچ بنده اي نيست كه آب بنوشد و حسين (عليه السلام) را ياد كند و كشنده اش را لعنت فرستد ، مگر اينكه خداوند صد هزار حسنه برايش مي‌نويسد ، صد هزار گناه او را پاك مي‌سازد ، صد هزار درجه او را بالا مي‌برد ، گويي صد هزار بنده را آزاد كرده است و خداوند در روز قيامت او گشاده رو محشور مي‌كند » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 18و 19
امام باقر (عليه السلام):
« اگر مردم مي‌دانستند كه زيارت قبر حسين (عليه السلام) چه فضيلتي دارد ، از شوق جان مي‌دادند و از حسرت ، پيكرشان پاره پاره مي‌شد » . گفتم : آن چه [ فضيلتي ] است ؟ فرمود : « كسي كه از روي شوق به زيارت او آيد ، خداوند هزار حج مقبول ، هزار عمره نيكو ، پاداش هزار شهيد از شهداي بدر ، پاداش هزار روزه دار ، ثواب هزار صدقة پذيرفته شده و هزار بنده آزاد كردن با نيت خالص براي خدا را برايش مي‌نويسد و در آن سال از هر آفت و بلايي كه كمترين آن شيطان است محفوظ مي‌دارد و فرشته اي گرانمايه بر او گماشته مي‌شود كه او را از روبرو ، پشت سر ، سمت راست ، سمت چپ ، بالاي سر و پائين پا نگاه مي‌دارد . اگر در آن سال بميرد ، فرشتگان رحمت نزد او حضور مي‌يابند و در مراسم غسل و كفن او شركت مي‌كنند و برايش طلب آمرزش مي‌نمايند و با استغفار بر او وي را تا قبرش مشايعت مي‌كنند . [ بعد از اينكه او را در قبر نهادند ] قبر به اندازه ديدش برايش گسترده مي‌شود ، خداوند او را از فشار قبر و ترس ‍‍‍‍‍‍‍] دو فرشته ] منكر و نكير ايمن مي‌دارد و دري به سوي بهشت برايش گشوده مي‌شود . [ در محشر نيز ] نامه اعمالش را به دست راستش مي‌دهند و روز قيامت به او نوري مي‌بخشند كه ما بين شرق و غرب را روشن مي‌سازد ، و ندا كننده اي ندا در مي‌دهد ، اين پاداش كسي است كه حسين (عليه السلام) را از روي شوق زيارت كرده است . پس از قيامت كسي باقي نمي‌ماند مگر اينكه آرزو كند كه [ كاش ] از زائران حسين (عليه السلام) مي‌بود » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 20 و 21
امام حسين (عليه السلام) :
از امام حسين (عليه السلام) روايت شده است كه فرمود : « اين سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نزد من راست آمد كه فرمود : « برترين كارها پس از نماز شاد كردن دل مؤمن است ، كه در آن گناهي نباشد » . زيرا كه من غلامي را ديدم كه به سگي غذا مي‌داد ؛ از او علت را پرسيدم ، گفت : اي فرزند رسول خدا ، من غمگينم و از شاد كردن آن شادي مي‌طلبم ، زيرا كه اربابي يهودي دارم كه تصميم به جدايي از او دارم . حسين (عليه السلام) نزد ارباب او آمد و دويست دينار بهاي غلام را به يهودي داد . يهودي گفت : به مناسبت قدم رنجة شما غلام را به شما و اين بوستان را به او بخشيدم و اين پول را هم به شما باز گرداندم . [ امام حسين (عليه السلام) ] فرمود : من هم اين پول را به تو بخشيدم . [ يهودي ] گفت : آن را پذيرفتم و به غلام بخشيدم . حسين (عليه السلام) فرمود : من غلام را آزاد ساختم و همه آنها را به او بخشيدم . زن يهودي گفت : من اسلام آوردم و مهرم را به همسرم بخشيدم . يهودي گفت : من هم مسلمان گشتم و اين خانه را به همسرم بخشيدم » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 26
امام صادق (عليه السلام):
امام صادق (عليه السلام) فرمود : « روزي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه فاطمه (س) بود و حسين (عليه السلام) را در آغوش داشت ، كه آن حضرت گريست و به سجده رفت ، سپس فرمود : اي فاطمه ، اي دخت محمد ! بزرگ والامقام [ جبرئيل امين ] هم اكنون در سراي تو در نيكوترين سيما و آراسته ترين هيئت بر من آشكار شد و مرا گفت : اي محمد ! آيا حسين را دوست داري ؟ گفتم : پروردگارا او نور ديده و گل خوشبوي و ميوه دل و پوست ميان چشمان من است . پس از آن در حالي كه دست بر سر حسين (عليه السلام) نهاده بود گفت : اي محمد ! مبارك باد آن فرزندي كه برخوردار از بركات و صلوات و رحمت و [ مقام ] رضوان من است ، و لعنت و خشم عذاب و خواري و نقمتم شامل كسي است كه او را بكشد و به دشمني و پيكار با او بپردازد . آگاه باش كه او سرور شهيدان اولين و آخرين در دنيا و آخرت است . او آقاي جوانان اهل بهشت از ميان همه مردم است ... » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 29
امام باقر (عليه السلام):
امام باقر (عليه السلام) فرمود : « هنگامي كه آن مصائب ناگوار بر حسين (عليه السلام) وارد آمد ، بر پيكر وي سيصد و بيست و اندي ضربة نيزه و شمشير و تير يافت شد و روايت شده است كه همگي اين جراحتها از مقابل آن حضرت بوده است ، زيرا كه حسين (عليه السلام) هيچ گاه [ به دشمن ] پشت نمي‌كرد » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 31
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم):
حسين از من است و من از حسينم . خداوند دوست مي‌دارد هر كه حسين را دوست بدارد .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 32 و 33
امام باقر (عليه السلام):
امام باقر (عليه السلام) فرمود : « پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در خانه ام سلمه بود، به او فرمود : كسي نزد من نيايد . حسين (عليه السلام) كه در آن هنگام كودك بود فرا رسيد و ام سلمه نتوانست او را باز دارد ، تا اينكه نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد . در پي او نيز ام سلمه وارد شد . مشاهده كرد كه حسين (عليه السلام) بر سينه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نشسته است و آن حضرت چيزي در دست دارد و آن را مي‌بوسد . پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود : اي ام سلمه ، اين جبرئيل مرا آگاه مي‌سازد كه اين [ پسرم ] كشته مي‌شود و اين خاكي است كه بر آن كشته مي‌گردد ، آن را نزد خود نگاه دار ، هر گاه كه به خون تبديل شد براستي حبيبم [حسين (عليه السلام) ] كشته شده است . ام سلمه گفت : اي رسول خدا ، از خدا بخواه كه آن را از او دور سازد . فرمود : چنين كردم ، اما خداي صاحب عزت و جلال به من وحي كرد كه او مرتبه اي دارد كه هيچ يك از آفريدگان به آن دست نمي‌يازد و نيز شيعياني دارد كه درخواست شفاعت مي‌كنند و خداوند هم شفاعتشان را مي‌پذيرند . [همچنين ] مهدي (عليه السلام) از فرزندان اوست . پس خوشا به حال كسي كه از دوستان و شيعيان حسين (عليه السلام) باشد ؛ آنان ، به خدا سوگند ، در روز قيامت سعادتمند خواهند بود » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 37 و 38
امام صادق (عليه السلام):
امام صادق (عليه السلام) فرمود : « چون حسين (عليه السلام) زاده شد ، خداي صاحب عزت و جلال جبرئيل را فرمان داد تا با هزار فرشته فرود آيد و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را از جانب خداي تعالي و جبرئيل تبريك گويند . جبرئيل در هنگام فرود آمدن از يكي از جزائر دريا گذشت كه در آن فرشته اي بود به نام فطرس از حاملان [ عرش ] ؛ خداوند عزيز و شكوهمند او را در پي كاري برانگيخته بود و او در آن تأخير ورزيد [ و خداوند به كيفر آن ] بالش را شكست و او را در آن جزيره افكند . او تا هنگام ولادت حسين (عليه السلام) هفتصد سال خدا را عبادت كرده بود . [ فطرس ] ملك به جبرئيل گفت : كجا مي‌روي ؟ گفت : خداي عزوجل به محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) نعمتي بخشيده و من برانگيخته شدم تا به او از جانب خدا و خودم تبريك گويم . [ فطرس ] گفت : مرا هم با خود بردار شايد محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) برايم دعا كند . [ جبرئيل ] او را با خود برداشت . چون جبرئيل به خدمت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيد و به آن حضرت از جانب خداي عزوجل و خود تبريك گفت ، حال فطرس را هم بيان كرد . پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود : به او بگو : خود را به اين نوزاد بساي و به جايگاه [ و مقام ] خويش بازگرد . فطرس خود را به حسين (عليه السلام) ساييد [ و بال و پرش ترميم يافت ] و پرواز كرد . سپس گفت : اي رسول خدا ، آگاه باش كه امتت او را خواهند كشت و من به جبران [ اين احسان ] هيچ زائري نيست كه او را زيارت كند ، مگر اينكه زيارتش را به وي برسانم ، هيچ مسلماني بر او سلام نمي‌كند مگر اينكه سلامش را به وي ابلاغ كنم و هيچ درود فرستنده اي نيست كه بر او درود فرستد مگر اينكه درودش را به وي برسانم . با گفتن اين سخنان ، فطرس پرواز كرد [ و از ديده ها پنهان شد ] » . ابن عباس گويد : « اين فرشته در بهشت به رهين احسان حسين بن علي (عليه السلام) شناخته مي‌شود » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 42 و43 و 44
امام حسين (عليه السلام):
امام حسين (عليه السلام) فرمود : « من به نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) رفتم ، در حالي كه ابي بن كعب در خدمت ايشان بود . پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود : « آفرين بر تو اي ابا عبدالله ! اي زيور آسمانها و زمينها ! ابي به آن حضرت عرض كرد : چگونه كسي جز شما مي‌تواند زيور آسمانها و زمينها باشد ؟ ! فرمود : اي ابي ، سوگند به آن كه مرا بحق به پيامبري برانگيخت ، حسين بن علي (عليه السلام) در آسمان عظمت فزونتري دارد تا در زمين ، و در سمت راست عرش خداي عزيز و شكوهمند نوشته شده است . [ حسين ] چراغ هدايت و كشتي نجات است ، پيشواي نيكي و بركت و شكوه و فخر و علم و تقواست ... ».
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 45 و 46
امام صادق (عليه السلام):
امام صادق (عليه السلام) فرمود:«علي (عليه السلام) به حسين (عليه السلام) فرمود : اي ابا عبدالله (عليه السلام)، تو از پيش اسوه مردم بوده اي . [ حسين (عليه السلام) ] عرض كرد: فدايت شوم، حال من چگونه است ؟ فرمود : تو دانشي داري كه ايشان بدان نادان‌اند و زود است كه دانشمند از دانش خود بهره جويد. اي فرزندم، گوش فرادار و بينا باش، قبل از آنكه [ واقعه اي ] تو را در يابد . قسم به آن كه جانم در دست اوست، بني اميه خون تو را مي‌ريزند ، اما نمي‌توانند تو را از آئينت برگردانند و از ياد پروردگارت غافل سازند . حسين (عليه السلام) فرمود : قسم به آن كه جانم در دست اوست كافي است . من بدانچه خدا فرود آورده است اقرار كردم و سخن پيامبر خدا را تصديق مي‌كنم و سخن پدرم را دروغ نمي‌شمارم ».
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 48 و 49
امام صادق(عليه السلام):
همه ساله به زيارت حسين (عليه السلام) بشتابيد ، زيرا هر كس شناساي حق [ امامت ]‌ او باشد و او را انكار نورزد و به زيارت او نائل شود ، پاداشي جز بهشت نخواهد داشت و از روزي گسترده اي برخوردار خواهد شد و خداوند گشايشي سريع در كار او ايجاد خواهد كرد . هر آينه خداوند بر قبر حسين بن علي (عليه السلام) چهار هزار فرشته گماشته است كه همگي بر او گريان اند و زائر او را تا [ رسيدن به ] خانواده اش مشايعت مي‌كنند ، اگر بيمار شد به عيادت او مي‌روند و اگر درگذشت در تشييع جنازة او حضور مي‌يابند و برايش طلب آمرزش و رحمت مي‌كنند » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه52 و 53
امام رضا (عليه السلام):
امام رضا (عليه السلام) فرمود:« روز [ شهادت امام ] حسين (عليه السلام) پلك چشمان ما را مجروح و اشكهاي ما را جاري ساخت ، عزيز ما را در سرزمين پريشاني و بلاخوار كرد و تا روز پايان [ يعني قيامت ] پريشاني و بلا را در ما به يادگار گذاشت . پس گريه كنندگان بايد بر همانند حسين (عليه السلام) بگريند، كه گريه بر او گناهان بزرگ را فرو مي‌ريزد». سپس فرمود:« پدرم با فرا رسيدن ماه محرم خندان ديده نمي‌شد و اندوه و آشفتگي بر او چيره مي‌گشت، تا اينكه ده روز از آن بگذرد ، روز دهم [ روز عاشورا ] روز مصيبت و اندوه و گريه او بود و مي‌فرمود : در اين روز است كه حسين - كه درود خدا بر او باد - كشته شد ».
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 60
امام رضا (عليه السلام):
امام رضا (عليه السلام) در ضمن حديث به ربان بن شبيب فرمود : « اي پسر شبيب !‌ اگر براي چيزي گريان شدي ، بر حسين بن علي بن ابي طالب (عليه السلام) اشك ببار ، زيرا او را مانند گوسفند [ از پشت ] سر از پيكرش جدا ساختند و هجده مرد از خانواده او ، كه در زمين بي مانند بودند ، همراه او كشته شدند و براستي كه آسمانهاي هفتگانه و زيمنها در قتل او گريستند . چهار هزار فرشته براي ياري او بر زمين فرود آمدند ، اما اجازه نيافتند . و ايشان آشفته و غبار آلود تا قيام قائم (عليه السلام) نزد قبر او هستند [ و پس از ظهور ] از ياران او هستند و شعارشان خوانخواهي حسين (عليه السلام) است » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 61و 62
امام صادق (عليه السلام):
فرمود : « مصيبت روز كشته شدن حسين (عليه السلام) بس بزرگتر از مصيبت ديگر ايام [ سوگواري ] است ، و اين از آن لحاظ است كه خاندان كسا ، كه گراميترين مردم نزد خدايند ، پنج نفر بودند ؛ چون پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از جمع آنان درگذشت ، امير المؤمنين و فاطمه و حسن و حسين (عليه السلام) باقي ماندند و مايه تسلي و آرامش مردم بودند . با درگذشت [ شهادت ] فاطمه (س) امير المؤمنين و حسن و حسين (عليه السلام) تسلي بخش مردم به شمار مي‌آمدند . با درگذشت امير المؤمنين (عليه السلام) حسن و حسين (عليه السلام) ملجأ و مايه آرامش مردم بودند و چون حسن (عليه السلام) درگذشت مردم به حسين (عليه السلام) آرامش مي‌جستند . اما با كشته شدن حسين (عليه السلام) ديگر از اصحاب كسا ، كسي باقي نماند كه بدو تسلي جويند و رفتن او برابر با رفتن همه آنان بود ، همان گونه كه باقي ماندن او برابر با باقي ماندن تمامي آنان به شمار مي‌آمد . از اين رو مصيبت روز [ شهادت ] او از ديگر ايام مصائب [ شهادت خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ] بزرگتر است » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 64 و 65
امام سجاد (عليه السلام):
امام سجاد (عليه السلام) فرمود : « سخت ترين روزي كه بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) گذشت ، روز [ غزوه ] احد بود كه در آن عمويش حمزه بن عبدالمطلب - كه شير خدا و شير پيامبرش بود - كشته شد ، و پس از آن ، روز [ جنگ ] موته بود كه در آن پسر عمويش جعفر بن ابي طالب كشته شد . سپس فرمود : اما هيچ روزي همانند روز حسين (عليه السلام) نيست ، كه سي هزار مرد [ جنگاور ] بر او روي آوردند و مي‌پنداشتند كه از اين امت هستند و همگي آنان با ريختن خون او به خداي عزوجل تقرب مي‌جستند ، در حالي كه او خدا را به ياد آنان مي‌آورد ، اما آنان پند پذير نبودند تا اينكه او را به ظلم و ستم و دشمني كشتند » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 68 و 69
امام صادق (عليه السلام):
امام صادق (عليه السلام) از آباء گرامي خود از امام حسين (عليه السلام) نقل مي‌كند كه فرمود : « من كشته گريه ام . هيچ مؤمني مرا ياد نمي‌كند ، مگر اينكه گريان مي‌شود » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 70
امام صادق (عليه السلام):
امام صادق (عليه السلام) فرمود : « هر گونه گريه و بي تابي براي بنده در هر جا كه بي تابي كند مكروه و ناپسند است ، مگر گريه بر حسين بن علي (عليه السلام) كه پاداش و ثواب دارد » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 71
امام باقر (عليه السلام) :
امام باقر (عليه السلام) فرمود : « چون حسين (عليه السلام) بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد شد ، او را به سوي خود مي‌كشيد [ و به بازي مي‌گرفت ] و به امير المؤمنين مي‌فرمود كه او را بگيرد و سپس [ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ] بر او مي‌افتاد و او را مي‌بوسيد و مي‌گريست . [ امام حسين (عليه السلام) ] مي‌گفت : پدر جان ! چرا مي‌گريي ؟ مي‌فرمود : پسرم ! جاي شمشيرها را كه بر پيكر تو وارد مي‌شوند مي‌بوسم و مي‌گريم. فرمود: پدرجان! مگر من كشته مي‌شوم؟ فرمود: آري به خدا ، پدر و برادرت و تو [ كشته مي‌شويد ] . [ امام حسين (عليه السلام) ] فرمود : پدر جان ! آيا قتلگاههاي ما پراكنده خواهد بود ؟ فرمود : آري پسرم . [ امام حسين (عليه السلام) عرض كرد ] : چه كسي از امتت ما را زيارت مي‌كند ؟ فرمود : مرا و پدر و برادرت و تو را جز صديقان از امتم زيارت نمي‌كنند » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 71
امام صادق (عليه السلام):
امام صادق (عليه السلام) فرمود : « چون قصد زيارت حسين (عليه السلام) را كردي ، در حالي كه پريشان ، غمناك ، مصيبت ديده ، ژوليده ، غم آلود ، گرسنه و تشنه اي او را زيارت كن ، زيرا حسين (عليه السلام) در حالي كشته شد كه غمگين ، مصيبت ديده ، ژوليده ، غم آلود ، گرسنه و تشنه بود . از او حوائجت را بخواه و بازگرد . و آن [ كربلا ] را وطن خود قرار مده » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 74
امام صادق (عليه السلام):
مردي از اهل طوس به امام صادق (عليه السلام)گفت : اي فرزند رسول خدا ، كسيكه قبر ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) را زيارت كند و بداند كه او امامي است كه از جانب خداي عزوجل پيرويش بر بندگان واجب است ، چه [ پاداشي ] خواهد داشت ؟ امام صادق (عليه السلام)فرمود : خداوند گناهان گذشته و آينده اش را مي‌آمرزد و شفاعتش را درباره هفتاد هزار گنهكار مي‌پذيرد ، و نزد قبر او [ ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) ] هر حاجتي كه از خداي عزوجل بخواهد ، خداوند حاجتش را برآورد - تا پايان حديث » .
منبع : كتاب چهل حديث صفحه 85 و 86
امام صادق (عليه السلام) :
امام صادق (عليه السلام) فرمود : سوره فجر را در نمازهاي واجب و مستحب خود بخوانيد زيرا اين سوره امام حسين (عليه السلام) است و به آن دل ببنديد . خدا شما را رحمت كند و بيامرزد . ابواسامه كه در مجلس حاضر بود ، پرسيد : چرا اين سوره مخصوص امام حسين (عليه السلام) است ؟ امام فرمود : آيا نمي‌شنوي سخن حق را كه مي‌فرمايد : اي نفس مطمئن .... ، مقصود امام حسين (عليه السلام) است زيرا او است كه نفس مطمئن است و از خدا راضي و خدا از او راضي است و اصحاب او از آل محمد از خداوند روز قيامت راضي هستند و او از آنان راضي است . اين سوره درباره امام حسين (عليه السلام) و شيعيان و شيعه آل محمد خصوصاً وارد شده است هر كه بر آن سوره مداومت كند ، همراه با امام حسين (عليه السلام) و درجه اش در بهشت است و همانا خداوند غالب و حكيم است .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 56
امام صادق (عليه السلام):
امام صادق (عليه السلام) فرمود : برترين تربت زمين ، تربت سيد الشهداء است . سجده بر آن حجابهاي هفتگانه را كنار مي‌زند .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 61
امام صادق (عليه السلام):
امام (عليه السلام) به مسمع فرمود :آيا متذكر مي‌شوي با حسين چه كردند ؟ عرض كرد آري ، فرمود : آيا جزع و گريه مي‌كني ؟ گفت: آري ، به خدا سوگند گريه مي‌كنم و آثار غم و اندوه در صورتم ظاهر مي‌شود . حضرت فرمود : « خداي اشك چشمت را رحمت كند . آگاه باش كه تو از آن اشخاص هستي كه از اهل جزع براي ما شمرده مي‌شوند ، به شادي ما شاد و به حزن ما محزون و اندوهناك مي‌گردند . آگاه باش كه بزودي هنگام مرگ ، پدرانم را بر بالين خود حاضر مي‌بيني ، در حالي كه به تو توجه كرده و ملك الموت را درباره تو بشارت مي‌دهند ، و خواهي ديد كه ملك الموت در آن هنگام از هر مادر مهربان به فرزندش ، مهربانتر است » . سپس فرمود : « كسي كه بر ما اهل بيت به خاطر رحمت و مصائب وارده بر ما گريه كند ، رحمت خدا شامل او مي‌شـود قبـل از اينكه اشكي از چشمش خارج گردد ؛ پس زماني كه اشك چشمش بر صورت جاري شود اگر قطره اي از آن در جهنم بريزد ، حرارت آن را خاموش كند ، و هيچ چشمي نيست كه گريه كند بر ما مگر آنكه با نظر كردن به كوثر و سيراب شدن با دوستان ، خوشوقت مي‌گردد » .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 65 و 66
امام صادق (عليه السلام):
امام صادق (عليه السلام) فرمود : تربت امام حسين (عليه السلام) شفاي هر بيماري است .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 61
امام رضا (عليه السلام):
امام رضا (عليه السلام) فرمود : هر كس كه عاشورا ، روز مصيبت و اندوه و گريه اش باشد ؛ خداوند ، روز قيامت را براي او روز شادي و سرور قرار مي‌دهد .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 72
امام رضا (عليه السلام) :
امام رضا (عليه السلام) فرمود : براستي محرم ماهي است كه مردمان عهد جاهليت جنگ و خونريزي را در آن حرام مي‌شمردند ليكن خونهاي ما را در اين ماه حلال شمردند ، و حرمت ما را شكستند و فرزندان و زنان را به اسارت كشيدند و آتش در خيمه هاي ما افروختند و آنچه در آنها زاد و توشه داشتيم به يغما بردند و حرمت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) را در امر ما نگاه نداشتند .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 74
امام رضا (عليه السلام) :
امام رضا (عليه السلام) فرمودند : كسي كه در روز عاشورا دست از كسب و كار بكشد ؛ خداوند ، حوائج دنيا و آخرت وي را برآورد و كسي كه روز عاشورا در ماتم و عزا بسر ببرد ؛ خداوند متعال روز قيامت را روز شادي و سرور قرار دهد و با ديدار ما ، در بهشت ، چشم او را روشن گرداند ( و افزود ) كسي كه روز عاشورا را روز بركت بنامد و بعنوان عيدي چيـزي را به منزل ببرد خدا آن را بر او مبارك نگرداند و در قيامت با يزيد و عبيدالله و عمر سعد محشور شود و در اسفل السافلين در جهنم درافتد .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 74
امام باقر (عليه السلام) :
امام باقر (عليه السلام) فرمودند : بر مؤمنان لازم است روز عاشورا را در ماتم بسر برند و به يكديگر كه رسيدند ، بگويند : عظم الله اجورنا و اجوركم بمصابنا بالحسين و جعلنا و اياكم من الطالبين بثاره مع وليه المهدي من آل محمد .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 75
امام صادق (عليه السلام):
امام صادق (عليه السلام) به جعفر بن عفان فرمودند : هيچ كس نيست كه درباره حسين (عليه السلام) شعري بسرايد و بگريد و با آن بگرياند مگر آن كه خداوند ، بهشت را بر او واجب مي‌كند و او را مي‌آمرزد .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 78
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم):
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود : درود خدا بر گريه كنندگان و عزاداران حسين (عليه السلام) و نيز بر كساني كه بر دشمنان حسين لعن و نفرين مي‌فرستند و نيز درود خدا بر آنان كه دل آنان مملو از خشم و كينه نسبت به قاتل حسين (عليه السلام) است ، كسي كه به قتل حسين (عليه السلام) راضي باشد ؛ در قتل او شريك است .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 83
امام رضا (عليه السلام):
امام رضا (عليه السلام) فرمودند : كسي كه مصيبت ما را به ياد آورد و بر مظلوميت ما گريه كند در قيامت با ما هم درجه خواهد بود و كسي كه از مصائب ما پيش او بازگو كنند و او بگريد و يا ديگران را بگرياند در روزي كه همه ديدگان گريانند ، نمي‌گريد و كسي كه در مجلسي و محفلي شركت جويد كه در آن امر ما احياء گردد در روزي كه همه قوب به نوعي مي‌ميرند قلب او نمي‌ميرد . ( محزون و افسرده نيست ) .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 84
امام صادق (عليه السلام) :
امام صادق (عليه السلام) فرمود : علي بن الحسين بر پدرش حسين بن علي (عليه السلام) بيست سال گريست هيچ طعامي در برابر او نمي‌نهادند مگر آنكه مي‌گريست تا آنجا كه يكي از خادمان او گفت فدايت شوم ، اي فرزند رسول خدا ، من مي‌ترسم شما با اين وضع از بين برويد . فرمود : حزن و غم بي پايان خود را نزد خدا شكوه مي‌كنم و از خدا مي‌دانم آنچه را كه نمي‌دانيد من هيچگاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به ياد نمي‌آورم مگر آنكه گريه راه گلويم را مي‌گيرد .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 95
امام صادق (عليه السلام) :
امام صادق (عليه السلام) شنيديم كه فرمود : پس از آنكه ابا عبدالله حسين بن علي (عليه السلام) رخت از اين جهان بربست ، آسمانها و زمينهاي هفتگانه و ساكنان درون آنها و ساكنان ميان آنها و هر كه بر آنها مي‌جنبد بر او گريستند بهشت بر او گريست ، دوزخ بر او گريست ، هر چه پروردگار ما آفريد و آنچه ديده مي‌شود و ديده نمي‌شود ، بر او گريستند .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 101
امام سجاد (عليه السلام) :
امام سجاد (عليه السلام) فرمودند : هر قومي كه ديگانش به خاطر كشته شدن حسين (عليه السلام) پر از ا شك گردد به گونه اي كه به صورتش روان شود خداوند غرفه هايي از بهشت را براي او اختصاص دهد ، كه صدها سال در آن سكونت كند و چشمان هر مؤمـني كه به خاطـر آزارهائي كه از نـاحيه دشمن در دنيا به ما رسيد . اشك آلود شود و اشكش به گونه هايش سرازير گردد . خداوند او را در منزل صدق ( جايگاه رفيع بهشت ) ساكن كند.
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 102
امام صادق (عليه السلام) :
امام صادق (عليه السلام) فرمودند : حسين (عليه السلام) فرمود من كشته گريه ام كه مرا در پريشاني كشتند و سزاوار است بر من كه هيچ فرد پريشاني نزدم نيايد مگر آنكه خداوند او را با دل شاد به سوي خانواده اش بازگرداند .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 107
امام صادق (عليه السلام) :
امام صادق (عليه السلام) فرمودند : هر كه قبر حسين بن علي (عليه السلام) را در روز عاشورا زيارت نمايد و عارف به حق او باشد ، همانند كسي است كه خداوند را در عرش او زيارت نموده باشد .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 115
امام كاظم (عليه السلام) :
امام كاظم (عليه السلام) فرمودند : هر كه حسين (عليه السلام) را با شناخت به حق او زيارت كند . خداوند گناهان گذشته و آينده اش را مي‌آمرزد .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 116
رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) :
در كانون دلهاي مؤمنان معرفتي ويژه نسبت به امام حسين (عليه السلام) وجود دارد .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 25
رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) :
امام حسين (عليه السلام) چراغ هدايت و كشتي نجات است .
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 25
رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) :
براي شهادت حسين (عليه السلام) حرارت و گرمايي در دلهاي مؤمنان است كه هرگز سرد و خاموش نمي‌شود.
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 26
رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) :
حسين از من است و من از حسين. خداوند هر كه حسين را دوست بدارد، دوست مي‌دارد. حسين نوه‌اي از نواده‌هاي پيامبران است.
منبع : كتاب پيام عاشورا صفحه 26
امام هادي (عليه السلام) :
آرامگاه پاك امام حسين (عليه السلام) از روزي كه حضرت در آن دفن شد باغي از باغ هاي بهشت بوده است .
منبع : المحجه البيضاء ، ج4،ص65
موسي بن جعفر (عليه السلام) :
هر كه زيارت قبر امام حسين (عليه السلام) كند در حالي كه حق آن حضرت را بشناسد خدا گناهان گذشته و آينده اش را مي‌آمرزد.
منبع : الحجه البيضاء ،ج4،ص45
امام صادق (عليه السلام) :
آرامگاه مقدس امام حسين (عليه السلام) كانالي از كانالهاي بهشت است.
منبع : الحجه البيضاء ،ج4،ص45
امام صادق (عليه السلام) :
در خاك قبر امام حسين (عليه السلام) شفاي هر دردي است و آن دارو است .
منبع : الحجه البيضاء ،ج4،ص45
امام صادق (عليه السلام) :
ميان قبر پاك امام حسين (عليه السلام) تا آسمان هفتم محل رفت و آمد فرشتگان است .
منبع : الحجه البيضاء ،ج4،ص46
امام صادق (عليه السلام) :
همانا زيارت كننده امام حسين بن علي (عليه السلام) زيارت كننده رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است .
منبع : بحار ، 98 ص 76
امام صادق (عليه السلام) :
اگر بيماري از اهل ايمان حق و حرمت و ولايت حضرت امام حسين (عليه السلام) را بشناسد و باندازه سر سوزني از خاك پاكش استشفا نمايد ، دوا و شفايش خواهد شد .
منبع : بحار ، ج 98 ، ص 125
امام صادق (عليه السلام) :
كام كودكان نوزاد خود را با تربت حضرت امام حسين (عليه السلام) بگيريد زيرا كه آن امان هر درد و بيماري است .
منبع : بحار ، ج 98 ، ص 124
امام صادق (عليه السلام):
هر كه را علت و بيماريي در رسد و به خاك پاك قبر مطهر امام حسين (عليه السلام) مداوا كند خداوند وي را از آن علت شفا دهد ، مگر آنكه بيماري او علت مرگ باشد .
منبع : بحار ، ج 98 ، ص 124
رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) :
درباره تربت حضرت امام حسين (عليه السلام) چنين فرموده است : خوشا به حال تو اي خاك ! و خوشا به حال آن كس كه در تو شهيد مي‌شود .
منبع : بحار ، ج 44 ، ص 228
رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) :
هر كه دوست دارد به سرور و آقاي بهشتيان بنگرد به حسين بن علي عليهما السلام نگاه كند .
منبع : آثار الصادقين ، ج 3 ، ص 424
ابي عبدالله (عليه السلام) :
هر بي تابي و گريه اي مكروه و ناپسند است جر بي تابي و گريه بر حسين عليه السلام .
منبع : بحار ، ج 44 ، ص 280
حسين بن علي (عليه السلام) :
چشمان هيچ بنده اي بر ما اشك نريزد يا چشمانش بخاطر ( مصائب ما ) نگريد مگر اين كه خداوند سالها او را در بهشت جاي دهد .
منبع : بحار ، ج 44 ، ص 279
ابي عبدالله (عليه السلام) :
هر كس ما را ياد كند و يا در نزد او يادآوري شويم و از چشمانش به اندازه بال مگسي اشك فرو غلطد خداوند گناهانش را ببخشد ، و اگر چه گناهانش به اندازه كف درياها باشد .
منبع : بحار ، ج 44 ، ص 278
ابي جعفر (عليه السلام) :
هر مؤمني كه چشمش براي شهادت حسين (عليه السلام) اشكي بريزد و آن اشك بر صورتش جاري شود خداوند او را در اطاقهاي بهشتي جاي دهد كه در آن سكوت نمايد .
منبع : بحار ، ج 44 ، ص 285
ابي عبدالله (عليه السلام) :
ما ( با مصائب و رنجها) نزد هر كس ياد شويم و از چشمهايش اشكي ريزد خداوند صورتش را بر آتش جهنم حرام فرمايد .
منبع : بحار ، ج 44 ، ص 285
ابي عبدالله (عليه السلام) :
امير المؤمنين (عليه السلام) نگاهي بر حسين (عليه السلام) كرده، فرمود: اي اشك و گريه اهل ايمان ( اي سرمشق و عبرت ايمانيان ) عرض كرد : پدر جان ! من ؟ فرمود : بلي پسرم .
منبع : بحار ، ج 44 ، ص 280
ابو عبدالله (عليه السلام) :
حسين (عليه السلام) ( و مصائب جانگداز او موجب ) گريه مؤمنين است .
منبع : بحار ، ج 44 ، ص 280
امام حسين (عليه السلام) :
امام حسين (عليه السلام) فرمود : من براي عبرت و پند ديگران شهيد مي‌شوم .
منبع : بحار ، ج 44 ، ص 280
ابو عبدالله (عليه السلام) :
كربلاء از خاك بيت المقدس است .
منبع : كامل الزيارات ، ص 269 ، باب 88 ، ح 7
ابي جعفر (عليه السلام) :
آدميان و پريان و پرندگان آسمان و وحوش بيابان بر حسين بن علي عليهما السلام گريستند و از چشمانشان اشك روان گرديد .
منبع : بحار ، ج 45 ، ص 250
ابي عبد الله (عليه السلام) :
آسمان جز بر حسين بن علي و يحيي بن زكريا عليهما السلام نگريسته است .
منبع : بحار ، ج 45 ، ص 211
ابو عبدالله (عليه السلام) :
سرزمين كربلا و آب فرات اولين زمين و نخستين آبي بودند كه خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشيد.
منبع : بحار الانوار ، ج 98 ، ص 109
ابو عبدالله (عليه السلام) :
به راستي كه خدا كربلا را حرم امن و با بركت قرار داد پيش از آنكه مكه را حرم قرار دهد .
منبع : كامل الزيارات ، ص 267
امام رضا (عليه السلام) :
اي دعبل ! براي حسين بن علي عليه السلام مرثيه بگو ، چرا كه تا زنده اي تو ياور و ستايشگر مايي ، پس تا مي‌تواني ، ازياري ما كوتاهي مكن .
منبع : جامع احاديث الشيعه ، ج 12 ، ص 567
امام صادق (عليه السلام) :
امام زين العابدين (عليه السلام) بيست سال ( به ياد عاشورا ) گريست و هرگز طعامي پيش روي او نمي‌گذاشتند مگر اينكه گريه مي‌كرد .
منبع : بحار الانوار ، ج 46 ، ص 108
امام صادق (عليه السلام) :
نزد هر كس كه از ما ( و مظلوميت ما ) ياد شود و چشمانش پر از اشك شود ، خداوند چهره اش را بر آتش دوزخ حرام مي‌كند .
منبع : بحار الانوار ، ج 44 ، ص 285
امام صادق (عليه السلام) :
برترين تربت زمين ، تربت سيد الشهداء است .
منبع : جواهر الكلام ، ج 8 ، ص 437
ابي جعفر (عليه السلام) :
چهار هزار ملك ، آشفته و غم آلود تا روز قيامت بر او مي‌گريند .
منبع : كامل الزيارات ، ص 113
ابي جعفر (عليه السلام) :
انس و جن و پرندگان و وحوش ( حيوانات خشكي ) بر حسين بن علي (عليه السلام) گريستند به حدي كه اشك از چشمانشان جاري گشت .
منبع : كامل الزيارات ، ص 100
امام صادق (عليه السلام) :
كربلا را زيارت كنيد و اين كار را ادامه دهيد ، چرا كه كربلا بهترين فرزندان پيامبر را در آغوش خويش گرفته است .
منبع : كامل الزيارات ، ص 269
ابي عبدالله (عليه السلام) :
آسمان يك سال بعد از شهادت حسين (عليه السلام) و يحيي بن زكريا سرخ گشت ، و اين گريه اش بود .
منبع : كامل الزيارات ، ص 129
ابي عبدالله الصادق (عليه السلام) :
پس از كشته شدن حسين بن علي (عليه السلام) ، چهل روز از آسمان خاك سرخ باريد .
منبع : كامل الزيارات ، ص 130
ابوعبدالله (عليه السلام) :
حسين (عليه السلام) را زيارت كنيد و به او جفا روا مداريد ، زيرا كه او سرور جوانان بهشت از ميان خلايق و سيد شهيدان است .
منبع : كامل الزيارات ، ص 181
ابي جعفر (عليه السلام) :
هر مؤمني كه در سوگ حسين (عليه السلام) اشك از ديده ريزد ، به حدي كه بر گونه اش جاري گردد ، خداوند او را ساليان سال در غرفه هاي بهشت مسكن مي‌دهد .
منبع : كامل الزيارات ، ص 165
امام صادق (عليه السلام) :
كسي كه ( در عزاي حسين ) بگريد يا ديگري را بگرياند و يا آنكه خود را به حالت اندوه عزا درآورد بهشت بر او واجب است.
منبع : جلاء العيون ، ص 463
 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  8:51 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : جلوه هاي تربيتي قيام عاشورا(20/9/90)
انواع مقالات :علمي و فرهنگي
موضوعات مقالات :عاشورا ،ايثار و شهادت

 

جلوه هاى تربيتى قيام عاشورا


نويسنده: دكتر محمد محمدشاهى
از قيام عاشورا در بعد تربيت، در حد شايسته سخن به ميان نيامده و حال آن كه اين حركت، نكات تربيتى قابل توجه و ماندگارى را در خود مستتر دارد. در مقاله حاضر بعضى از نكات تربيتى قريب به يك سال آخر زندگى امام حسين (ع) مورد توجه قرار گرفته است و در انتخاب گزينه ها نيز شبهات عصر، پرسش هاى روز و نياز زمان مورد توجه جدى قرار گرفته اند.
در يك نگاه، ابعاد تربيت را مى توان به اقسام «فردى» و «جمعى» فروكاست. در اين نوشتار، در بعد فردى تنها به «عزت مدارى و ذلت گريزى» عنايت شده و خواهيم ديد كه از نهضت عزت مدار حسينى، مى توان درس هاى عزيزانه فراوان در بعد اخلاقى گرفت. در بعد تربيت جمعى، تنها به تربيت سياسى در نهضت كربلا عنايت شده، تا به اين شبهه به صورت مستقيم و غيرمستقيم پاسخ داده شود كه نمى توان هم حسينى بود و زيست و هم بر جدايى دين از سياست حكم داد.
۱) تعريف تربيت: تربيت كلمه اى عربى و معادل Education انگليسى است كه در فارسى به «آموزش و پرورش» ترجمه مى شود. واژه تربيت از «ربو» اخذ شده است. در «المنجد» ربو گاه به معناى غذا دادن و گاه به معناى تهذيب و پاك ساختن اخلاق فرد از آلودگى ها به كار رفته است.
«راغب اصفهانى» در «مفردات»، ذيل كلمه «رب»، تربيت را حركت تدريجى چيزى به سوى كمال تعريف نموده است.
«مرحوم دهخدا» در «لغتنامه»، تربيت را به معانى زير آورده است: پروردن، پرورانيدن، پروردن كودك تا بالغ شود، پروردن و آموختن.
۲) از تربيت در اصطلاح تعريف واحدى وجود ندارد. از شاخصه ها و ويژگى هاى امر تربيتى آن است كه گرچه «تعليم» شرط لازم آن است اما شرط كافى نيست و از اين رو آموخته ها را محقق كردن، بار آوردن، شكوفا نمودن و به ثمر نشاندن، از مميزات امور تربيتى است.
از ويژگى هاى تربيت آن است كه هر سه حوزه «جسم»، «عقل» و «قلب يا دل» آدمى را دربرگرفته و شامل مى شود. مفروض در تربيت آن است كه چون نشو و نما دادن چيزى مطرح است پس متعلق تربيت بايد داراى استعداد درونى بالقوه براى بالفعل شدن باشد.
۳) از نهضت حسينى و قيام عاشورا در بعد تربيتى، سخن اندكى رفته است و حال آن كه از قيام عاشورا هم در «ابعاد مختلف تربيت» فردى و جمعى (سياسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و...) بهره هاى فراوانى مى توان برد و هم از «روش هاى تربيتى» در موارد بسيارى مى توان استفاده نمود و هم... طرح همه مباحث تربيتى مربوط به امام حسين (ع) در حد يك مقاله نمى گنجد. مثلا از خاستگاه هاى تربيتى امام حسين و از تاثيرات خانوادگى مى توان سخن گفت. اگر از خصايص تربيتى و روحى امام حسين ظلم ستيزى بود؛ او فرزند پدرى است كه حتى در حال احتضار و پس از ضربت خوردن از ابن ملجم و در وصيتش به فرزندانش مى آموزد كه: «كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا»؛ دشمن ظالم و ياور مظلومان باشيد.
و يا در كودكى، حركت پيچيده تربيتى امام حسين (ع) همراه با برادرش در اصلاح نقص وظيفه دينى پيرمردى را ديديم كه وقتى وضوى بااشكالش را ديدند، از پيرمرد خواستند كه به داورى درباره وضوى آن دو بنشيند تا ببيند كدام يك زيباتر وضو مى گيرند و پيرمرد متوجه شد كه اين كار براى رفع نقيصه او بود و...
۴) نهايتا اينكه، نوشتار مختصر حاضر در گزينش نكات تربيتى از نهضت حسينى و قيام عاشورا، نظر به مسايل عصر، شبهات مبتلا به و خصوصا پرسش هاى نسل جديد در فضاى امروز ايران دارد. از اين رو اگر امروزه مطرح مى گردد كه از دين نبايد پيام هاى سياسى جست و انتظار داشت و «سكولاريسم» مدافعان جدى دارد، در اين مقاله از تربيت سياسى در نهضت كربلا، زياد سخن خواهد رفت. و يا اگر مساله زن و حضور سياسى او در جامعه و حقوق بانوان از نگاه دينى، با مطرح شدن پرسش هاى «فمينيست ها»، پرسش جدى روز ما است، از اين رو از تربيت بانوان و زنان در نهضت عاشورا سخن به ميان مى آيد و اگر...
ابعاد تربيت در قيام عاشورا
در يك نگاه، تربيت را مى توان در دو سطح «فردى» و «جمعى» به تحليل نشست كه هر يك خود اقسام و زيرمجموعه هاى خاص خود را خواهد داشت. مثلا «تربيت اخلاقى» از زيرمجموعه هاى تربيت فردى است و حال آن كه «تربيت فرهنگى»، «تربيت اقتصادى» و... در ذيل تربيت جمعى قابل دسته بندى اند.
۱) تربيت اخلاقى: عزت مدارى و ذلت ستيزى:
براى اين كه مباحث مربوط به عزت در فرهنگ عاشورا به اختصار مطرح گردد، مجموع مباحث در چند نكته ارايه مى شود.
اول: از آن رو از بين همه فضايل اخلاقى و تربيتى امام حسين در بعد فردى و شخصى، بر روى «عزت» تاكيد شده است كه به تعبيرى، اين مفهوم اخلاقى در هيچ يك از معصومين (ع) به اندازه اباعبدالله الحسين تكرار نشده و «عزت» كليد شخصيت امام حسين است. عزت، مدار و مبنا و محراب كلام و سيره حسينى است و در نهضت عاشورا موج مى زند.
دوم: شرايط عصر و نظام بين الملل به گونه اى است كه جامعه ما نياز به تقويت عزت مدارى و ذلت گريزى دارد.
در شرايط سياسى كنونى كه عزت، شرف و افتخارات ايران اسلامى در معرض خطر است، به تقويت روحيه عزت طلبى و كرامت نياز است و از اين رو، سه سال پيش (۱۳۸۱) از سوى مقام معظم رهبرى به «سال عزت و افتخار حسينى» نامگذارى شد، تا با تمسك به عزت و افتخار حسينى و با توسل به «هيهات من الذله» عاشوراييان، تن به ذلت ندهيم. با توجه به اين عطش و نياز، تمركز پژوهش حاضر در تربيت اخلاقى، بر مدار بحث «عزت» در قيام عاشورا تنظيم شده است.
سوم: از عزت در نهضت حسينى حداقل از دو زاويه مى توان به بحث نشست؛ يكى مراجعه استقرايى به كلمات امام حسين (ع) در مواردى كه در طى نهضتش از كلمه عزت و يا مفهوم متضادش، «ذلت» بهره برده است و ديگرى با مراجعه به سيره آن حضرت، براساس شاخصه هاى عملكردى و مواضعى كه به عزت و كرامت آن حضرت و نهضت او منجر مى گردد.
در بعد ذلت ستيزى، با مراجعه به سير نهضت كربلا، بارها از امام حسين زير بار ذلت نرفتن براى حفظ عزت و شرافت، شنيده شده است. چنانچه آن حضرت در كلام حماسى و مشهورشان مى فرمايند: «الا و ان الدعى ابن الدعى، قد ركزنى بين اثنتين، بين السله و الذله و هيهات منا الذله»؛ آگاه باشيد كه اين فرومايه (ابن زياد) و فرزند فرومايه، مرا بين دو راهى شمشير و ذلت قرار داده است و هيهات كه ما به زير بار ذلت برويم.
و يا در سخنرانى آن حضرت در روز عاشورا، وقتى كه «قيس بن اشعث» با صداى بلند گفت: يا حسين، چرا با پسر عمويت بيعت نمى كنى، كه در اين صورت با تو به دلبخواهت رفتار خواهند كرد و كوچك ترين ناراحتى متوجه تو نخواهد بود؟، امام عزيزانه در پاسخ فرمودند: «لا و الله لا اعطيهم بيدى اعطاء الذليل و لا اقر اقرار العبيد». نه به خدا سوگند، نه دست ذلت در دست آنان مى گذارم و مانند بردگان فرمانبردارشان نخواهم شد. و نيز وقتى يكى از بستگان امام در جريان نهضت كربلا، پس از گفت و شنودى، خبر شهيد شدن آن حضرت را از زبان پدرش مطرح كرد و سپس گفت: «آرى، كاش از آنها كناره نمى گرفتى و تن به بيعت مى دادى»!، امام فرمود: «پدرم از رسول خدا (ص) نقل مى كرد كه آن حضرت به ايشان اين گونه فرموده بود كه، من و او (على) هر دو به تيغ كينه و ستم، كشته مى شويم و مزارمان نزديك يكديگر است. آيا تو فكر مى كنى كه آنچه را كه تو مى دانى، من نمى دانم؟» و سپس اين كلام ماندگار در تاريخ را فرمودند كه: «والله لا اعطى الدنيه عن نفسى ابدا»؛ همانا من هرگز تن به ذلت نخواهم سپرد.
سيره آن حضرت نيز مقرون و محفوف به عزت طلبى و ذلت ستيزى است. تمام سخن يزيد و عمالش را در يك جمله بيعت امام حسين با يزيد مى توان خلاصه كرد و تمام موضع گيرى هاى امام حسين از مدينه به مكه و از مكه تا كربلا را نيز در يك جمله مى توان خلاصه كرد كه در پاسخ پيشنهاد برادرش، «محمد حنفيه» كه معتقد بود خوب است كه امام در شهر خاصى اقامت نكنند و در عين حال نمايندگانى براى جذب نيرو بفرستند تا ببينند شرايط چگونه است، زيرا نگران بود كه امام كشته شود، امام فرمود: «يا اخى لو لم يكن فى الدنيا ملجا و لا ماوى لما بايعت يزيد بن معاويه»؛ برادر، اگر در تمام اين دنياى وسيع هيچ پناهگاه و ملجا و ماوايى نباشد، باز هم با يزيدن بن معاويه بيعت نخواهم كرد.
از «سير» امام در طول نهضت، اين اصل كليدى به عنوان «سيره» آن حضرت قابل استخراج است كه مشى اخلاقى، وصف شخصيتى و ويژگى نفسانى امام حسين (ع) عزيزانه و شرافتمندانه و جوانمردانه و آزادى مدار است، نه زندگى ضعيف و قرين با هر پستى و ذلت براى زندگى ظاهرى.
چهارم: اما پرسش اساسى آن است كه بحث از ويژگى «عزت» در شخصيت امام حسين و نهضت كربلا با تربيت چه ارتباطى دارد؟ اگر بتوان بحث عزت نفس و كرامت آدمى را به عنوان مهم ترين مبحث تربيتى و يا حداقل به عنوان يكى از مباحث مهم تربيتى پذيرفت، در آن صورت بايد بين اصل عزت در نهضت كربلا و آثار تربيتى آن براى سايرين پل زد. براى برقرارى اين دو مبحث، مى توان از بحث «طرح اسوه ها و الگوها» در سازندگى و بازسازى تربيتى بهره برد.
امروزه در مباحث تربيتى، بحث اسوه ها و الگوها مورد عنايت است. مثلا در مكاتب روان شناسى معاصر هم نسبت به الگوها سخن رفته و «بندورا» در نظريه يادگيرى اجتماعى خود، به شكل گسترده اى بر يادگيرى هايى كه در نتيجه مشاهده الگوها پديد مى آيد، تاكيد ورزيده است. همين طور «ساليوان» در نظريه شخصيتى كه تحت عنوان «روان پزشكى تاثير متقابل اشخاص»، ارايه كرده است، از تاثير تعيين كننده الگوها بر رفتار آدمى ياد مى كند. با نگاه گذرايى به قرآن، به اسوه هاى متعددى برمى خوريم؛ حضرت ابراهيم (ع) اسوه بت شكنى است، اصحاب كهف، سمبل و اسوه مجاهدين فى سبيل الله اند و حضرت يوسف، اسوه ايستادگى در برابر شهوات و حضرت رسول (ص)، اسوه حسنه است.
پس اگر مى توان از اسوه ها در امر تربيت از نگاه مكاتب روان شناسى و تربيتى و نيز در تربيت دينى بهره برد و با توجه به بحث حاضر، مى توان از عزت و كرامت حسينى، براى القا، تلقين و تقويت عزت مدارى براى ديگران استفاده نمود تا ذلت گريزى و ذلت ستيزى آنان، الهام بخش شيعيان و پيروانش باشد كه در مقابل تهديد، ارعاب و زورمدارى ديگران بتوانند نه بگويند و فرياد «هيهات مناالذله» سردهند.
پنجم: همان گونه كه از اسوه ها مى توان درس تربيتى نيكو و مناسب آموخت، در صورت تحريف اهداف، سخنان، برنامه و نتايج تلاش هاى آنان، مى توان به غايتى تربيتى نامناسب و نامطلوب دست يافت. نهضت عاشورا نيز به رغم آن كه مى تواند بار مثبت فراوان تربيتى را حامل باشد، اما متاسفانه به علت تحريف اهداف و شعارهاى نهضت، گاه به جاى اين كه بتوانيم پيام هاى عزت بخش آن حادثه حياتبخش را آويزه گوش كنيم، از آن، پيام هاى منفى و غيرسازنده و حتى گاه ضد اهداف نهضت برداشت مى كنيم. اينجا است كه بايد معلمان دينى و مربيان متعهد و مفسران اين حركت ها، هشيارانه وارد عمل شوند و نهضت حسينى را از تحريفات پيرايش نمايند. از پيام هاى غلط و خطرناكى كه گاه از قيام عاشورا گرفته شده و آثار ضدتربيتى جدى نيز دارد، آن است كه به جاى اين كه از راه و رسم عزيزانه آن حضرت درس عزت بگيريم، به جاى اين كه از اسوه ها و الگوهاى كربلا، درس پايدارى، مقاومت، صلابت، حماسه و ايثار بياموزيم و به جاى اين كه بدانيم كه امام حسين به ما آموخته و در عمل ما را بدين طريق هدايت نموده كه در راه حفظ عزت و شرافت از هزينه كردن جان و مال نهراسيم، بدان سمت كشانده مى شويم كه به نهضت بار عاطفى شديد داده و آن را در گريه كردن و سوگوارى تنها خلاصه كنيم و در نتيجه به جاى حركت، توجيه گر وضع موجود باشيم. اين گونه نگرش قطعا تحريف معنوى اهداف نهضت حسينى است، زيرا امام در وصيتنامه شان، هدف نهضت را اصلاح امت اسلامى و احياى اصل امر به معروف و نهى از منكر و اعاده سيره نبوى و علوى ذكر مى كنند؛ تربيتى كه نتيجه اش بى توجهى به سرنوشت جامعه و دين باشد، تربيتى حسينى نيست و با وصاياى آن حضرت در تعارض است.
ششم: اگر قرار بود كه از كربلا درس آموخت و از عاشورا تعليم گرفت، كار سهل تر از آن بود كه ادعا كرد كربلا آثار و جلوه هاى تربيتى دارد. قطعا كربلا درس هاى فراوانى براى آموختن دارد و جنبه تعليمى عاشورا عميق است به قول «اقبال لاهورى» در مثنوى «در معنى هويت اسلاميه و سه حادثه كربلا»:
تيغ بهر عزت دين است و بس
مقصد او حفظ آيين است و بس
رمز قرآن از حسين آموختيم
ز آتش او شعله ها اندوختيم
ولى چگونه قيامى پس از قريب به چهارده قرن، مى تواند تاثيرات تربيتى داشته باشد و متناسب با اين بحث، در زمينه عزت طلبى و ذلت گريزى الهام بخش باشد؟ زيرا يك مربى بايد بتواند در قلب و دل متربى، علاوه بر عقل او، تاثير بگذارد و نفوذ كند حال آن كه در تعليم، تاثير در عقل و فكر كافى است. شايد بتوان رمز پايدارى نهضت حسينى در الهام بخشى به ديگران در حوزه عزت خواهى و ذلت ستيزى را به شهادت امام حسين و شيوه مرگ فداكارانه و ايثارگرانه يارانش جست. البته در اين زمينه، دشمن و يزيديان نيز با صعوبت زايدالوصف (از كشتن بچه شيرخوار تا آتش زدن خيام حسينى، تا قطع آب و...)، ابعاد جانسوز كربلا را تعميق بخشيدند و از اين رو ياد حسين دل ها را مى لرزاند، چشم ها را از اشك لبريز مى كند و قلب ها را آتش مى زند. اگر از اهداف نهضت امام خمينى (از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا بهمن ۱۳۵۷) و نيز دفاع مقدس هشت ساله را نفى ستم و ذلت پذيرى و حفظ و كسب و تثبيت عزت خواهى بدانيم، مى بينيم كه تاثير عزت و افتخار حسينى بر نهضت امام خمينى و نيز نظام اسلامى تا چه حد عميق است.
به تعبيرى: «پيروزى انقلاب اسلامى، دوام آن، محورهاى اصلى پيام هاى رهبر انقلاب، وصيت ها و توصيه هاى بنيانگذار جمهورى اسلامى بعد از پيروزى انقلاب، در جريان نهضت جهانى سالار شهيدان خلاصه مى شد.»
حاصل آن كه هم آثار تربيتى كلام خصوصا عزت طلبى و ذلت گريزى، به صورت مشخص در ميان ملت ما در دهه هاى اخير مشهود است و هم اين كه چگونه اين نهضت تا اين حد مى تواند موثر باشد را بايد به اصل شهادت و شيوه شهادت بازگرداند كه خود شهادت طلبى از عوامل و شاخصه هاى عزت طلبى است، زيرا فرد يا ملتى كه از مرگ نهراسد، آنگاه مى تواند در مقابل همه قلدرها «نه» بگويد و عزيز بماند.
۲) تربيت سياسى در نهضت كربلا:
چنانچه اشاره شد، در اقسام تربيت جمعى (تربيت اجتماعى، تربيت فرهنگى، تربيت اقتصادى و...)، براى رعايت حجم مقاله و اختصار، تنها به تربيت سياسى اشاره مى شود و حداقل پيام مقاله نافى ديدگاه آنانى است كه مدعى اند، دين براى سياست پيامى ندارد. اما چون «قول، فعل و تقرير معصوم حجيت دارد»و اگر امام حسين در سياست مداخله نموده و مربى سياسى بود، پس چگونه يك نفر شيعى مى تواند مدعى نفى ارتباط دين و سياست باشد؟ اما نكات قابل بحث در اين قسمت عبارتند از:
اول: جداى از اين كه از قيام عاشورا در بعد تربيت سياسى سخنى نرفته است، در جامعه بحث تربيت سياسى از سوى متوليان امر تعليم و تربيت مورد غفلت قرار گرفته و مثلا در وزارت آموزش و پرورش به عنوان متولى رسمى تربيت كودكان و نوجوانان، تربيت سياسى مغفول مانده است. همچنين تعريف تربيت سياسى نيز مورد تامل جدى قرار نگرفته است.
در اين نوشتار، مراد از تربيت سياسى آن است كه اگر در سياست، مشاركت و يا نظارت بر دولت، حكومت و قدرت سياسى موضوعيت دارد.
تربيت سياسى عبارت است از فعاليتى منظم و مستمر براى شكوفا نمودن استعدادهاى آدميان جهت توليد، كسب، حفظ و توزيع قدرت سياسى، دولت و حكومت و نيز نظارت بر آن.
دوم: ارزش كار تربيت در بعد سياسى در نهضت كربلا، آنجايى بيشتر نمايان مى شود كه بدانيم نظام حاكم عصر، به سركردگى يزيد، با انتخاب شيوه مستبدانه، حق گزينش و انتخاب را از افراد سلب نموده و آثار تربيتى نامطلوبى را بر جامعه به بار مى گذاشته و جامعه از تربيت صحيح و سالم و همه جانبه تهى بوده است.
براى مردم قدرت و جرات مقابله با سياست هاى حاكم وجود نداشت و هرگونه اعتراضى به شدت در نطفه خفه مى شد (شاهد آن قيام عبدالله زبير در مكه است). در چنين فضايى، امام حسين از روز اول در مقابل پيشنهاد بيعت حاكم مدينه «نه» گفت و ايستاد و تا آخر نيز سخنش و شيوه كارش، ايستادن در مقابل قدرت سياسى عصر بود.
اما اين كه آيا جنسيت (زن يا مرد بودن) در تربيت سياسى دخيل است يا نه؟ آيا زنان حق مشاركت در سياست را دارند، تا براى شيوه حضور و مديريت، تربيت شوند؟ بسيارى از متفكران بزرگ جهانى و ايرانى - اسلامى، به اين سوال پاسخ منفى داده اند. از فلاسفه يونان قديم، «ارسطو» دلاورى مرد را در فرمانروايى و دلاورى زن را در فرمانبردارى مى داند و يا «امام محمد غزالى» معتقد بود كه زنان حق اميرى، حكومت و قضاوت ندارند و...
اما در فرهنگ عاشورا و در سيره امام معصوم، حضور فعالانه زنان در مسايل سياسى و مداخله در رابطه با دولت و قدرت عصر پذيرفته شده و از اين رو اگر زنان بايد در عرصه سياسى حضور داشته باشند، تربيت سياسى آنان نيز ضرورت پيدا مى كند. امام حسين مى توانست از مدينه خارج شود، اعتراضش را در مكه به جهان اسلام اعلام كند، در راه كربلا در روز عاشورا به شهادت برسد، اما اهل بيتش را به همراه نداشته باشد. آيا اين پرسش در اذهان نمى جوشد كه چرا در اين مبارزه سياسى، امام حسين (ع) زن و فرزندان را با خود همراه نمود، با اين كه در هر زمان و مكان خطر آنها را تهديد مى كرد؟ اما تصميم امام و زنان همراه او، خلق نهضتى در كنار يكديگر بوده است.
از مشاركت زنان گاه در كنار مردان در روز عاشورا و سپس از پيام رسانى زنان در نهضت كربلا، در حد اين نوشتار نمى توان داد سخن داد، فقط بعضى از نكات قابل تاكيد اين بحث عبارتند از:
اول: مشاركت سياسى زنان در قريب چهارده قرن قبل در مبارزه و نهضت، بسيار پندآموز و درس آفرين است.
زيرا حتى در جهان غرب و مدعيان حقوق بشر، تنها از قرن ۲۰ است كه براى زنان سهم قابل توجه براى مشاركت سياسى (مثلا راى دادن) قايل شده اند.
دوم: مقاومت، پايدارى و استقامت زنان پس از آن حوادث سنگين و رفتار وحشيانه عمر سعد و لشكريانش، حكايت از تربيت سياسى بالاى آن زنان دارد. در اين فضا سخنرانى هاى حضرت زينب و گفت وگوى جسورانه و غيورانه اش با ابن زياد، همه حكايت از وجود مهارت ها و آمادگى هاى سياسى در خاندان اهل بيت دارد.
زيرا حتى اگر كسى خطيب توانايى نيز باشد، بايد شرايط روحى و جسمى خودش آماده و فضاى جمع و مستمعين نيز مناسب باشد تا او بتواند خوب سخن بگويد و حال آن كه زينب داغدار برادران و فرزندان و درگير مشكلات عديده در مقابل كسانى است كه براى ديدار اسرا آمده اند، چنان سخنرانى غرايى ايراد نمود كه فضا را مغلوبه نمود و يا در مناظره اى، ابن زياد را تحقير كرده و از حقانيت راه خود سخن گفت و اينها همگى حكايت از وجود تربيت سياسى عميق و روشنگرانه در ميان اين زنان دارد.
سوم: اگر در مباحث تربيتى، با اسوه و الگو مى توان بيشترين تاثير را گذاشت، زينب و ساير زنان حاضر در قيام عاشورا، الگوهاى مناسب و جامعى هستند براى زنان مسلمان شيعى براى مشاركت سياسى، حضور در عرصه هاى نهضت، سرزنده و بانشاط و هشيار بودن و از اوضاع تحليل سياسى مناسب داشتن.

منبع: روزنامه جوان (www.javanonline.ir)

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  8:51 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : عاشورا و كرمان
موضوعات مقالات :عاشورا ،ايثار و شهادت
دكترشمس الدين نجمي، عضو هيات علمي دانشگاه شهيد باهنركرمان



مقدمه
چند سال كه "گاهشمار تاريخ كرمان" را تدوين مي كردم، درجستجوي اسناد ومدارك تاريخي بودم. به اسنادي بسيارارزشمند وبي نظير دست يافتم. چند برگ ازاين اسناد كه متعلق به خاندان بني اسد ساكن سيرجان است، حاكي ازآن است كه اجداد اين خاندان ازاخلاف قبيلّ بني اسد بوده اند، كه سه روز ازواقعۀ عاشورا نسبت به اقامۀ نماز وكفن ودفن شهداي كربلا عليهم السلام اقدام كرده وافتخاراين خدمت بزرگ را براي خود حفظ كرده اند.
درقرون اوليه اسلامي به ويژه دردورۀ اموي وعباسي تني چند ازسران بني اسد همراه شاه تهماسب صفوي كلانتران وبزرگان اين طايفه، عريضه اي به حضورشاه نوشتند وبا ارايۀ وبراي هميشه ازپرداخت هرگونه ماليات وعوارض وحقوقي دولتي معاف باشند.اين فرمان كه اكنون دراختيار آقاي محسن اسدي زيدآبادي يكي ازبزرگان اين خاندان است، پس ازشاه تهماسب چنانچه معمول ومرسوم انن زمان بود توسط شاهان بعدي تا پايان دورۀ قاجار، تجديد شد وازسوي حكام وعلما وفقهاي بزرگ پايتخت وديگرايالت كرمان با صدوراحكامي مورد تاكيد ومقام وجايگاه اين طايفه مورد تكريم و تاييد قرارمي گرفت.
دراين مقاله با ارايه پنج سند وعلاوه بر عرض ادب واحترام به آستان مقدس حضرت اباعبدالله سيدالشهداء عليه السلام وياران بزرگوار ايشان، اين اسناد ومدارك مهم وارزشمند تاريخي از طريق مجله محترم، نشريۀ دانشكدۀ ادبيات وعلوم انساني دانشگاه شهيد باهنركرمان، انتشار يابد وازنابودي وامحاي آنها جلوگيري شود.

قبيله بني اسد
ازقبايل سلحشورعرب محسوب مي گردد وتاريخ درخشاني درعصرجاهليت واسلام دارند. ازمهمترين جنگهاي آنها دردورۀ جاهليت، جنگ با قبيلۀ بني طي بوده است كه در اين جنگ قسمتي ازسرزمين بني طي رابه خود اختصاص دادند ونيزجنگ آنها با حجرپدر شاعرمعروف عرب امروالقيس كه طي ان حجر به قتل رسيد وسرزمين خويش را ازدست داد مشهوراست بني اسد بعداز جنگ احد كه خيال كردند مركزيت ضعيف شده، درصدد حمله به مسلمانان بودند كه مردي ازقبيلۀ بني اسد را تاروماركردند. همچنين بني اسد درپيمان بزرگ اهل مكه كه عليه مسلمانان ورسول اكرم(ص) منعقد نمودند شركت داشتند بني اسد را دادند وپس ازشكست آنها مسلمانان غنايم زيادي ازشتر وغيره به دست آوردند وسرانجام نمايندگاني بني اسد درسال نهم هجري كه سال قحطي وفجاعه بود، به خدمت پيامبر(ص) رسيدند واسلام آوردند.
بني اسد درجنگ قادسيه به سال14 ه ق شركت داشتند وازهمان زمان مهاجرت اين قبيله به عراق شروع گشت وبه هنگام بناي كوفه اين قبيلۀ محلۀ خاصي را درجنوب مسجد كوفه به خويش اختصاص دادند. درسال 36 ه ق درجنگ جمل، بني اسد با اميرالمومنين(ع) بيعت كردند. ودستۀ سوم از بني اسد در سرزمين الغاضريه دركنار نهرعلقمه درشمال شرقي كربلا سكونت داشتند وپس ازشهادت حضرت ابي عبدالله(ع) وياران وي، زنان بني اسد گذرشان به ميدان جنگ افتاد واجساد امام حسين(ع) و اصحاب او درزير آفتاب تابان مشاهده كردند و سخت تحت تاثير قرارگرفتند وبه سرزمين خود الغاضريه شتافتند.
مردان خود را براي دفن اجساد شهداء خبركردند. ولي ترس ابن زياد، مردان بني اسد حاضربه خاك سپردن شهداي كربلا نشدند لذا بني اسد خود بيل وكلنگ وزنبيل وبيدارگشت وخود آمدند وبه دنبال زنان خود حركت كردند. وبه دفن پيكر مطهر حضرت سيدالشهدا(ع) واصحاب وفادارش پرداختند اين نخستين جنبش مخالف ونهضت وعصيان آنها نزد شيعيان جهان شد وازهمان زمان تا عصر حاضر، شيعيان با نظر احترام ومحبت به قبيلۀ اين محبوبيت گاهي به درجۀ تقديس رسيده است. اكثرايراني هايي كه قبل از جنگ قادسيه تا نيمه دوم قرن چهارم ه ق با بني اسد براساس رسم ديرينه وجاري اعراب، وامروز هم اكثربني اسد را ايراني ها تشكيل مي دهند ودرواقع تمام بطون اين قبيله بين ايراني ها"صهر" گشته اند وازديرزمان تا عصرحاضر در روز سوم حضرت سيدالشهداء(ع) دركربلا دسته اي به نام دستۀ"بني اسد" به اين حكم جمال الدين محمد كرماني يكي از علماي بزرگ اين دوره كه بعد ازايشان به تاييد علماي مختلف به طور ادواري رسيده است
مطابق فرامين سلاطين سلف واحكام عديده كه طايفه اعراب بني اسد سيرجان دردست دارند وبه واسطۀ خدمت شاياني كه اجداد آنها درواقعۀ كربلاي معلي به اجساد مطهره منوره شهداي راه حق كرده اند وازاين جهن مهدي ابوطالب ولد ولا محمد كربلايي فتح الله كربلايي نصرالله كربلايي شكرالله كربلايي امرالله، عزيزالله كسي معترض آنها نشود به آسودگي مشغول كسب وكارخود باشند.
حكم والا شد آنكه چون ازقرار فرامين سلاطين واحكام حكام قدم طايفۀ ناجيۀ بني اسد كه درسيرجان سكونت دارند وبه واسطۀ خدمت بزركي كه اجداد آنها درواقعۀ كربلا تا اجساد مطهرۀ شهداي راه حق كرده اند ازجميع تحميلات وعوارضات ديواني به هرجهت معاف بوده اند وملا محمد ابن مرحوم محمود كه يكي ازولدان اين طايفه است استدعاي امضاي فرامين واحكام حكام وهمواره دررفاه مي خواهد لهذا به صدور اين ملفوفه رقم مطاعه به مباشرين وعمال حال واستقبال سيرجان امر ومقرر مي فرماييك كه مشاراليه را من جميع الوجهات ازوادرات وتحميلات معاف شمرده درعهده شناسند.
مباشرين حال واستقبال سيرجان را مرقم مي شود حكم غفرانماب سردارفرمانفرما اطاب الله ثراه مطاع ولازم التباع است بايد برحسب آنچه مرقم فرموده اند نمود رعايت طايفۀ بني اسد را منظور داريد خاصه ملامحمد كه همه ساله ازعوارضات وتحميلات معاف بوده كما في السابق معاف ومسلم داريد وازافرادي كه مقرر ومرقم است مستثني است تجاوز ننمايند.
مدت 35 سال مشغول جنگ با ازبكها، دولت عثماني، گرجيان وكردان بود. كتاب تذكره شاه تهماسب به قلم اوست وارزش تاريخي دارد. همايون پادشاه هند درزمان او به ايران پناهنده شد. شاه تهماسب 50 سال سلطنت كرد ودرسال 974 ه ق درگذشت. شاه عباس كبير: شاه عباس اول پسر سلطان محمد خدابنده وخيرالنسا بيگم دخنرميرعبدالله خان والي مازندران بود. درشهرهرات به دنيا آمد. نويسندگان ومورخان او را ابوالمظفرلقب داده اند. به هنرهاي زيبا علاقه داست. به تشيع تعصب داشت ويكي ازعلل اختلاف ايراني وعثماني همين بود. شاه عباس با دادن امتيازات تجاري به خارجيان پاي آنها را به ايران بازكرد مركز حكومتش قزوين واصفهان بود ازكارهاي مفيد او ساختن كاروانسراها، آب انبارها، مساجد، مدارس، بازارها، كاخ ها وتوسعۀ راهاي كشوربود به طوري كه اصفهان را به صورت يكي ازمراكز هنري مشرق زمين دراورده ودرسال 1038 ه ق درمازندران درگذشت. (دايره المعارف دانش بشر)
• فرمانفرما: شاهزاده نصرالدوله فيروز ميرزا فرمانفرما پس ازيك سال ونيم اقامت دركرمان ازماندن دراين منطقه عذرخواست وبنا به درخواست او حكومت كرمان به فرزندش شاهزاده سلطان عبدالحميد ميرزا قاصرالدوله واگذارشد. ناصرالدوله با لقب فرمانفر بازده سال متوالي والي كرمان وبلوچستان بود تا اينكه دررمضان1309ق به علت داشتن چند ناخوشي دركرمان درگذشت.
• فرمانفرما سالارلشكر: عبدالحسين ميرزا فرامانفر(نصرت الدوله- سالارلشكر- فرمانفرما )پسردوم فيروز ميرزا نصرت الدوله فرمانفرما درسال 1274 ق متولد ودرسال 130 ه ق بعد ازمرگ پدرش ملقب به نصرت الدوله گرديد.
• عبدالحسين ميرزا نصرت الدوله پس اززادواج با عزت السلطنه دختروليعهد درسال1306 ه ق به سمت صندوقدار وليعهد تعيين گرديد و... درسال 1309 ه ق نصرت الدوله ملقب به سالارلشكرورئيس قشون آذربايجان شد ودرهمين سال پس ازفوت سلطان عبدالحميد ميرزا ناصرالدوله فرمانفرما برادرصلبي خود والي كرمان وبلوچستان، ملقب به فرمانفرما و والي كرمان شد. حكومتش تا سال 1311 ه ق دوام داشت.
(شرح حال رجال ايران)
جمال الدين محمد: الراجي جمال الدين محمد فرزند غلامرضا شريف كرماني به سال 1292 ق. دركرمان متولد شد. تحصيلات ابتدايي ومقدماتي را دركرمان سپري كرد وآنگاه به اصفهان مهاجرت نمود وازمحضردرس علماي آن ناحيه به ويژه آيت الله محمد هاشم چهارسوفي نهايت استفاده را كرد وپس ازكسب مدارج بالاي علوم اسلامي به زادگاه خويش كرمان بازگشت وسالها دراين ديار به شرح وبسط علوم اسلامي پرداخت.
(نام آوران علم واجتهاد دركرمان، ص347)


كتابنامه
1- ابن اثير، عزالدين علي. الكامل في التاريخ، ج 1، ترجمه ابوالقاسم حالت، موسسه مطبوعاتي علمي، چاپ دوم، تهران، 1364.
2- ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد. تاريخ ابن خلدون، ترجمه عبدالحميد آيتي، موسسه مطالعات وتحقيقات فرهنگي، چاپ اول، تهران، 1366.
3- بامداد، مهدي. شرح حال رجال ايران، كتابفروشي زوار، تهران، 1357.
4- خرمشاهي، بهاء الدين- فاني، كامران- صدرحاج سيدجوادي، احمد، دائره المعارف تشيع، نشرشهيد سعيد محبي، تهران، 1375.
5- دهخدا، علي اكبر، لغت نامه، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول ازدورۀ جديد، تهران 1372.
6- شوشتري، نورالله، مجالس المومنين، نشراسلاميه، تهران، 1354.
7- مدرس، محمدعلي، ريحانه الادب في تراجم المعروفين بالكنيه او لقب ياكني والقاب، تبريز،1364.
8- مصاحب، غلامحسين، دائره المعارف مصاحب، موسسه انتشارات فرانكلين، 1345.
9- معين، محمد، فرهنگ فارسي، موسسه انتشارات اميركبير، تهران، 1364.
10- موسوي بجنوردي، كاظم، دائره المعارف بزرگ اسلامي، انتشارات مركز دائره المعارف بزرگ اسلامي، تهران، 1374.
11- نفيسي(ناظم الاطباء)، علي اكبرخان، فرهنگ نفيسي، كتاب فروشي خيام، تهران، 1355.




منبع : كتاب نامه پايداري – مجموعه مقالات اولين كنگره ادبيات پايداري – كرمان - 1384

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  8:51 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات دفاع مقدس

عنوان : عاشورا،منشأ ادب پايداري
موضوعات مقالات :عاشورا ،ايثار و شهادت

چکیده

عاشورا منشأء ادب پایداری،مقاومت،حماسه وجانبازی وایثاراست وحسین بن علی(ع)سمبل مدح ورثای ادب پارسی می باشد.

بی شک اگرتاریخ کربلا وحماسه عاشورا رابه دقّت بنگریم وزوایای پنهان آن را بازنگری کنیم می توان به این واقعیّت رسید که بیش ازهرچیزوپیش ازهرچیز،امام حسین (ع)دربرابریزید وحکومت وسلطۀ جابرانه وزورگویانۀ اوباسلاح پایداری ومقاومت،مقابله وپیکارکرده ودراین روش،یقیناًبه پیروزی قاطع رسیده وتاریخ،خودگواه این مدّعاست.برای بررسی منشأ ادب پایداری درحماسۀ عاشورا، راهی به جزآشنایی با تأثیرگذاری عاشورا درادب و شعرحماسی نیست. خوشبختانه درزمینه شعروادب زبان عربی کتابی ارزشمند به نام (ادب الطّف اوشعراءالحسین) ازسوی محمّدجوادشبّرنگاشته شده امّا درادب پارسی کمترتحقیق وپژوهش جامعی صورت گرفته است.نگارنده درمدّت بیش ازپانزده سال پژوهش وتحقیق درزمینه بررسی اشعاری که درمدح ورثای حسین بن علی(ع)سروده شده به این باوررسیده که تمامی شعراکه درمدح ورثای سیّدالشهداء سروده های دارند به این نکته اذعان دارند که عاشورامنشاءادب پایداری بوده وانقلاب اسلامی ایران نیزمتأثّرازحماسه عاشورامی باشد وپایداری ملّت ایران برگرفته ازپایداری نهضت عاشوراست.

 

مقدّمه

((...وَالشُّعراءُیَتَّبعُهُمُ الغاوُون*اَلَمِ تَرَاَنَّهُم فی کُلِّ وادیَهیمونَ*وَاَنَّهُم یَقولوُنَ مالایَفعَلون*الّاالذینَ آمَنو وعَمَلوالصّالحاتِ وَذَکَروَاللهَ کَثیراً وَاَنتَصَرَّوُامِن بَعدِماظُلِموُاَ وسَیَعلَمُ الذّینَ ظَلَموا اَیِّ مَنقَلَب یَنَقَلِبوُنَ*1

((وشاعران،کسانی هستند که گمراهان پیروی می کنند ازآنان.آیا نمی بینی که آنها درهروادی سه گردانند وسخنانی می گویند که به آنها عمل نمی کنند.مگرکسانی که ایمان آورده وکارهای شایسته انجام می دهند وخدارابسیاریادمی کنند وبه همگانی که موردستم واقع می شوند به دفاع ازخویشتن برمی خیزند وازشعردراین راه کمک می گیرند*وآن کسانی که ستم کردند به زودی بدانند که بازگشتگان به کجاست؟!))شعراء227

بادقت دراین آیات پایانی سورۀ مبارکه شعرا،می توان به چهارصفت پسندیده برای یک شاعرمتعهّدوپایداراشاره کرد:

1.     مؤمن بودن به مبانی اسلامی.

2.     درستکاری ونیکو کرداری.

3.     همواره خدای رادریاد داشتن.

4.     دادخواهی ازستمکاران ومقاومت وپایداری.2

 

بیان چنداصل وچندمقدّمۀ قطعی:

1-انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره)منبعث ازنهضت خونین عاشوراست وپایداری ومقاومت امام امت وامت امام خمینی(ره)،ازقیام وپایداری امام حسین(ع)ویارانش دربرابرظلم وستم سرچشمه می گیرد وهمان که دربرابردشمن می فرمود:((هیهات منّاالذّله))؛((ذّلت هرگز))واونیز درمکتب پدربزرگوارش امیر بیان چنین آموخته بود که:((امنیّه ولاالذنّیه،التقلّل ولا التوّسل))؛((مرگ آری،ذّلت وخواری هرگز!کمبود وکاستی آری،توسل ووابستگی هرگز.))

وامیرمؤمنان علی(ع)،که دست پرورده رسول خدا(ص)وشاگردمکتب وحی بود،بارها وبارها این خطاب ربّانی به پیامبر(ص)راشنیده بود که(فاستقم کَما اُمرت)؛بدآنچه فرمان یافتی،استواروپایدارباشد.

2-یکی ازشیواترین وتأثیرگذارترین پیام آوران ومبلّغان وروایان این مقاومت وپایداری ازآغازتاکنون،شاعران شیرین زبان ومرثیه سرایان خوش بیان بوده اند،همان شاعران ستوده شده درقرآن که مقاومت وپایداری آنان دربرابرستمکاران ونیزدفاع ازستمدیدگان،یکی از ویژگی های ایشان است وقرآن کریم،آنان راازصف انبوه شاعران گم کرده راه وگمراه کننده ومداحان سرگردان وستایشگران پادشاهان ویاوه گویان واغواگران جداساخته ودرپایان سوره شعرا به ستایش وتأیید آنان پرداخته است.

3-برای آشنایی باشاعران حسینی،فارسی زبان،باید به تمامی سروده ها ومرثیه های آنان ازهمان قرن اوّل(سال شهادت سیّدالشهداء،محرم61ه)دسترسی واشراف پیدا می کردیم و اگرمی خواستیم تمام سروده ها ومراثی حضرت راگردآوریم بیش ازصدها مجلّد فراهم می آمد؛چرا که بعضی ازشعرای حسینی،چندین مجلّددررثای امام حسین(ع)سروده اند.

واصلاً جمع آوری واستقصای اشعاردرمدح ورثای امام حسین(ع)کاری مشکل بلکه محال است واین مدّعا درمورد شعرای معاصربسیارمحسوس است؛چراکه ازقلب واحساس هرشیعۀ شاعری،(نه)هرشاعرآزاده ای،شهری وروستایی،باسواد وبی سواد،مشهوروگمنام،ابیاتی حزین واشعاری آتشین می جوشد وبا شمشیر شعرش می کوشد که بربیدادوستم بخروشد وهرگز جامه ذّلت نپوشد.پس این اوّلین ونخستین گام است درجمع آوری ومعرفی آثارتاازدستبردحوادث درامان ماند وپژوهندگان ودیگرفرهیختگان به داوری ونقدوتحلیل بپردازند.

4-شعرای عاشورایی درپهنه جهان اسلام باهرکیش وآیین ومذهب وملّیتی،ازحسین بن علی(ع)ورشادت اوسروده اند وپایداری ومقاومت اوراستوده اند.ازحماسه جاودان عاشورا گفته اند وبااشک چشم خویش،مرواریدهای درخشان ودرّ،درّی راسفته اند.

 

برخی شاعران عاشورایی دراین مقال،ازاین بلدهستند:

آذربایجان،اردبیل،اصفهان،بلخ،ترکمنستان،غزنین،مرو،خراسان،ری،نیشابور،فارس،همدان،کرمان،کاشان،کردستان،مازندران،گیلان.شیرازوشهرضا،فرغانه وفریومد وجوین ومراغه،کرمانشاه وتهران...واکنون درجای جای این دهکده جهانی وکره خاکی،که شیعه یا محبّ اهل بیت(ع)قدم نهاده وبهره ای ازشعرداشته،درمدح ورثای سالارشهیدان،شعری سروده است.

 

دراین بوستان،بیگانگان ودوستای خوش آرمیده اند:

(اهلی ووحشی)،(عندلیب وطوطی وپروانه وهما وعنقا)،(شهریار ومحتشم وحشمت وخاقان وخواجووحقیروبنده وسیّدبیچاره)،(نشاط وسرخوش ومحزون غمگین وحزین وبیدل وپرغم وژولیده وآشفته وپریش)،(عاشق وعارف وعابد ومقدس وزاهد)،(معلّم و مدرس ومشتاق و مشفق و مصباح و مشکاة)،(بقا وفنا)،(هشیار ودیوانه وغافل وعاقل)،(آتش وطوفان وقطره)،(صامت وناطق،صحبت وخاموش،ذاکروگویا وجویا)...وکوتاه سخن آن که ازهرگروه وقبیله به ساحت آن امام همام،اظهارارادت وادب شده است.

 

حسین بن علی علیه السّلام،سمبل مدح ورثای ادب پارسی

تاریخ ازآغازتاکنون جزحسین بن علی علیه السّلام شخصیّتی راسراغ ندارندکه این چنین شعرونثر،مدح ورثا درشأن اوگفته باشند.درهرعصروزمانی وبه هرلحن وزبانی اوراستوده اند واشعارزیادی دروصف اوسروده اند.

((واقعۀ عاشورای حسینی،مهم ترین اثری بود که دردگرگونی ادب وشعرفارسی وعربی ازخودباقی گذاشت که می توان آن رامبدأ رستاخیزی درادبیّات درخشان ایران وآنیران دانست؛شرح وجزئیات الهی ایستادگی درراه حقیقت که انسان رابالاترازفرشتگان ونزدیک تر به روح وحدانیّت الهی قرارمی دهد،نه تنها درصد کتاب ومقتل بیان شده،بلکه درزنده ترین وجاودان ترین اشعارفارسی مادرآمده...)) (3) این فراوانی وگونه گونی اشعار امام حسین (ع) دلائل وعلل زیادی دارد که دراین مخنصرنمی توانیم به همۀ آنها اشاره کنیم؛

امّا شاید یکی ازعلل اصلی            بی شماربوده سروده های شعرا درمدح ورثای امام حسین (ع) ترغیب وتشویق ائمۀ معصومین(ع) براین کارباشد.احادیث وروایات زیادی درکتب روایی دراین موضوع آمده است.(4) به خاطرتیمّن وتبرّک به برخی ازکلمات معصومین (ع) دربیان ارزش ومقام شعروشاعران مدّاحان اهل بیت(ع) اشاره می شود.

در(بحارالانوار)، علامۀ مجلسی(ره) حدیثی راازامام صادق(ع) نقل می کند که فرموده اند: ((هرکسی شعری برای امام حسین بن علی علیه السّلام بگوید وپنجاه نفررابگریاند بهشت اوراست...)) ودرپایان روایات می فرمایند: ((وهرکسی شعری برای حسین علیه السّلام انشادکند وبگرید وبگریاند ویاخودراغمگین نشان دهد، بهشت اوراست...))(5)

وبازدرجلد76بحار،درمقام وارزش شاعراهل بیت علیه السّلام چنین آمده:

((امام صادق علی السّلام فرموده اند:درشأن وفضیلت ما،بیت شعری گفته نمیشود مگرآنکه مؤیَّدبه تأییدالهی وروح القدس باشد.))(5و6)

 

مراثی مذهبی

حسین بن (ع)، سبط گرامی رسول اکرم علیه السلام، تولدش، زندگی اش وشهادتش باعث تحولات ودگرگونی های عظیم در تاریخ بشریت بوده است. واقعه سترگ وهولناک روز عاشورا ونبرد میان حق وباطل موضوع اصلی تمام مراثی مذهبی است. کلمات مرثیه ورثاء و نوحه، آن چنان باواقعه جانسوز عاشورا وشهادت حضرت ابی عبدالله (ع) عجین گشته که هرگاه مرثیه ونوحه مطلق آورده شود ذکر مصائب اهل بیت عصمت وطهارت، به ویژه حضرت سیدالشهداء(ع) دراذهان تداعی می شود. مرحوم دکتر سیدحسن سادات ناصری درمقدمه خود بر "ترکیب بندمولانا محتشم کاشانی" درتعریف رثاء ومرثیه چنین گفته اند:

"اظهار تالم واندوه را به زبان شعر در ماتم عزیزان وسروران وذکر مصائب پاکان راستی، به ویژه حضرت مولی الکونین ابی عبدالله حسین بن علی(ع)، سیدالشهداء علیه السلام،ویاد کردن مناقب وفضائل ومکارم وتجلیل مقام ومنزلت شخص متوفی وبزرگداشت واقعه و تعظیم مصیبت و دعوت ماتم زدگان را به گریه وشیون وگاه به اقتضای مقام، به صبر وسکون ومعانی دیگری ازاین دست ها را رثاء ومرثیه یاسوگ وسوگنامه گویند."

تاریخ رثا درادب تازی، کهن و درادب فارسی بسیارکهن می باشد وقدیم ترین مراثی استادانه را در پارسی دری ازاستاد شاعران، ابو عبدالله جعفربن محمد رودکی (م:329ق) می شناسیم که دررثاء ابوالحسن مرادی واستاد شهید بلخی (م:325ق) سروده است.

تاریخ ومنشاء عزاداری وگریه برامام حسین علیه السّلام

تاریخ ومنشاء عزاداری وگریه برامام حسین علیه السّلام باتوجه به احادیث و روایات فراوان، قدمتی بس کهن دارد و به همان آغاز خلقت آدم برمی گردد. عزاداری ونوحه سرایی برحسین  علیه السلام را خداوند علی اعلی شروع نموده وبرای آدم ابوالبشر وپیامبران دیگر ذکر مصیبت فرموده است.(7)

در"بحارالانوار" علامه مجلسی(ره) روایاتی درمورد نحوه عزاداری وذکر مصیبت پیامبران برسبط پیامبر خاتم علیه السلام نقل شده است. به عنوان مثال: "آدم ابوالبشرعلیه السلام هنگام تلقین کلمات اسماء خمسه طیبه، نوحه نوح علیه السلام وترس از غرقاب وتوسل به خمسه طیبه،ابراهیم علیه السلام درموقع ذبح اسماعیل، وحضرت زکریا وسلیمان وموسی وعیسی علیه السلام و... در مواردی ذکر مصیبت می کرده اند. وباز از زمان حضرت رسول اکرم(ص) وائمه معصومین علیهم السلام تازمان مابوده وهست وروز به روز بروسعت ومجدوعظمت آن افزوده می شود." دراینجا نام انبیاء وائمه اطهارعلیهم السلام که به مناسبت های عزاداری و نوحه سرایی برامام حسین(ع) رده اند، به همراه ماخذ عربی وفارسی ذکر شده است. محققان برای اطلاع بیشتر به آن مأخذ رجوع کنند.

 

عزاداری انبیاء وجبرئیل علیه السلام

ردیف

نام پیامبر

موضوع اجمالی حدیث

دربحارالانوار

درکتاب عزای حسین

1

آدم ابوالبشرعلیه اسلام

تلقین کلمات وخمسه طیبه

ج44،ص245

6

2

نوح علیه السلام

ترس ازغرقاب وتوسل به خمسه

ج38،ص243

7

3

ابراهیم علیه السلام

به هنگام ذبح اسماعیل

ج6،ص225

8

4

اسماعیل علیه السلام

به هنگام چرای گوسفندان کنارشط

ج40،ص243

9

5

زکریا علیه السلام

فهمیدن تاویل کهیعص

ج1،ص223

10

6

سلیمان علیه السلام

آرامش بعداز طوفان وباد

ج42،ص244

11

7

موسی علیه السلام

پاره شدن کفش وخونریزی

ج41،ص244

12

8

عیسی علیه السلام

دراثناء سیراز کربلا ومواجه باشیر

ج43،ص244

13

9

اخبارنصرانی (300 سال قبل از بعثت)

مضمون چندروایت

ج3،ص224

14

10

گریه جبرئیل علیه السلام

بیان علت لباس سبز وسرخ

ج45،ص246

15

 

عزاداری چهارده معصوم علیه السلام

توضیح: درجدول ذیل درستون چهارم نشانی روایت درکتب حدیث و درستون پنجم نشانی آن درکتاب "عزای حسین" آمده است.

 

1

پیامبر(ص) واصحاب

ازجمله اخبارترساننده پیامبر(ص)

اقناع اللائم/محسن امین،ص30، به نقل از اعلام النبوه/ماوردی،ص83

ص31-20

2

حضرت علی وفاطمه علیهم السّلام

درکنارشط فرات/گریۀ فاطمه

 

بغیه النباء،ص154،به نقل ازنشوارالمحاضره،ص154

ص38-31

 

3

اهل حجاز هنگام جدایی

گریۀ محمّدبن حنفیّه/زنان عبدالمطلب

مجالس السنّیه،ص42و45

ص39

 

4

امام حسین علیه السّلام

خبرهای غمباروگریۀ اهل بیت

اقناع اللائم،ص108؛مجالس السنیه ص78،کامل الزیارات، ارشادمفید؛موسوعه آل النبی،ص146

ص53

5

امام سجّاد علیه السّلام

درمجلس ها وبه وقت طعام...

زین العابدین ازعبدالعزیز،ص82؛مجالس السنیه،ص146

ص641

6

امام باقر علیه السّلام

مجالس ودعوت وصلۀ شعرا

نهضه الحسین،ص152،کامل ابن قولویه،ص174

ص172

7

امام صادق علیه السّلام

(وهوأشدّ حزناً)درمجالس مختلف

اقناع اللائم،ص97والرجال کشی

ص177

8

امام کاظم علیه السّلام

روایاتی دقیق وکم،به نقل ازفرزندشان

درکتاب های گوناگون درسیره امام کاظم علیه السلام

ص186

9

امام رضا علیه السّلام

روایاتی زیادازاخبارحزن ونوحه

امالی صدوق/قصدیه تائیه دعبل؛الشیعه والحاکمون،ص178

ص188

10

امام جواد علیه السّلام

گریۀ بقیّۀ ائمۀ هدی درمصیبت جدّشان فراز

درزمان امام جواد نسبتاً آزادی بیشتری احساس می شد

ص196

11   

 

 

 

امام نقی علیه السّلام امام نقی علیه السّلام

 

ونشیب بسیاری داشت که این تابع سیاست عباسین وسلطۀ آنان بود

درزمان این سه امام، مجالس بسیار مخفیانه بوده

ص198

12

امام عسکری علیه السّلام،امام مهدی (عج)          

 

 

 

 

 

ما دراین مقاله، دوبخش را اوردیم: الف- عصرشاعران؛ ب- شعر شاعران

اولین سوال:

چرا اولین شاعرحسینی درقرن چهارم هجری معرفی شده؟ مگر در قرن اول هجری که ولادت، زندگی وشهادت حسین بن علی (ع) درآن واقع شده، شاعری سوخته دل، عاشق ومحب اهل بیت عصمت وطهارت عموماً وشاعری شیعی مذهب وشیفته سیدالشهداء(ع) خصوصاً نبوده یاشعری نسراییده ویا سرایندگان پارسی زبان مدح ورثاء داشته اند وبه ما نرسیده؟!

این اولین سوالی است که به ذهن هرمحققی می آید. چرا در طول سه قرن واندی از زمان شهادت حسین بن علی علیه السلام تازمان حیات اولین شاعرحسینی ما(کسائی مروزی)، هیچ شاعر دلسوخته ای این مصیبت عظیم را درک نکرده و اهمیت فاجعه عاشورا را نادیده گرفته؟ علت اساسی چیست؟

پاسخ به سوال:

بااندک مطالعه وبررسی تاریخ غمبار وخونبار سه قرن گذشته- ازشهادت امام تا360 هجری- پاسخ سوال فوق تاحدودی روشن است. زیرا باشهادت مظلومانه سیدالشهداء علیه السلام، بنی امیه به حکومت مطلقه نائل آمدند وآخرین ومحکم ترین دژ مزاحم خود را به زعم خود ویران ساختند وپس از آنها بنی العباس وپادشاهان ستمگر یکی پس از دیگری، برای غارت اموال مردم وتجاوز به اساس وهستی کشور اسلامی دریک مسابقه خونین فقط به فکرتصاحب قدرت وحکومت بودند ودراین راه، همه چیز وهمه کس راقربانی می کردند. هرکس راکه سر راه شان ومزاحم کارشان بود ازمیان برمی داشتند. به برادر وخواهر وپدرو حتی مادر خود رحم نمی کردند، وضع عامه مردم دیگر روشن بود.

درآن روزگار سیاه ووحشت بار، دشمنان، شیعه وخط سرخ آل علی وامات ورهبری امامان معصوم علیه السلام رامزاحم تداوم سلطه گری خود می دیدند وهمواره برای نابودی شیعه وآثار فرهنگی او تلاش می کردند؛ امامان معصوم علیهم السلام رابه شهادت می رساندند (درمورد شخصیت مورد بحث ما، نه تنها امام حسین(ع) رابه شهادت رساندند بلکه حتی فرزندان وخویشان واصحاب وانصارش رااز دم تیغ کین گذراندند.)

آثار ارزنده شیعه رانابود کردند وبا فرمان وبخشنامه همه را، مخصوصاً کارگزاران حکومتی رابسیج کرده بودند، که نام علی علیه السلام وامامان پس از اومطرح نباشد وآثار علوی گسترش نیابد. شیعیان نابود و تارومار و دانشمندان شیعه قتل عام شوند وآنگاه بازندان وچوبه دار وشمشیر وزنجیر، بدن ها رابه خاک وخون کشیدند وباتهمت وشایعه وجعل وتحریف، به فرهنگ وایدئولوژی تشیع وآثارعلوی هجوم آوردند.ازیک طرف کتابخانه های دانشمندان شیعه را به آتش کشیدند واز طرفی، باپخش ونشر کتب ومقالات سراسر جعل وتحریف به افکار وعقائد مردم حمله ور می شدند وانحرافات وفرقه گرایی وگروه تراشی را دامن می زدند. شاعران پارسی زبان شیعه، اگر بوده اند، ازاین محیط وجامعه جدا نبوده اند وازاین رو مشکلات فراوانی درسرراه آنان قرار داشته که به برخی ازآنها اشاره می شود:

برخی از مشکلات شیعیان ازآغاز تا قرن چهارم

1- شیعیان کتاب ها، آثار واشعارعلوی رااز ترس پنهان می کردند.

2- برخی از آثار دردل خروارها خاک دفن و به تدریج ازبین می رفت.

3- شیعیان، جرات اظهار سروده ها و رواج آن را نداشته اند.(برفرض سرودن اشعار پارسی)

4- بسیاری از کسانی که مداح وشاعر اهل بیت علیهم السلام بودند، انکار می کردند.

5- برای حفظ جان، برخی دانشمندان وشعرای شیعه به پنهان کاری ومخفی شدن وتقیه روی می آوردند.

6- بامهاجرت های غبار مداوم برای نجات جان زن وفرزندان شیعه، آثار علوی نیز دربلارد پهناور آن روز پراکنده می شد.

7- مرکزیتی برای جذب وجمع آوری آثار پراکنده علوی وجود نداشت واز طرفی این جمع آوری ها پس از پراکندگی به سفرهای مداوم وامکانات اقتصادی فراوانی نیازمند بود درآن روزگاران هجرت و سرگردانی وانزوا و فقر وتهیدستی شیعیان، ممکن نبود.

8- شعرای خودفروخته ای بودند که برای اندک  صله وجایزه ای، صدها بیت شعر در وصف پادشاهان وامرا می سروده اند و درمقابل شعرای پاک باخته ای که به جرم حق گویی و دفاع از تشیع سر می باختند وبرادر می شدند، نه تنها تشویق وترغیب برشعرای حسینی نبوده که تهدیدها وتکفیرهای دشمنان، آنان را مایوس می ساخته؛ همان شعرایی که درهمه جا برای سرمبارک شان جایزه تعیین می گشت وچوبه دارشان همه جا برافراشته بود.

کوتاه سخن آن که ، نه تنها فقط اجازه کارفرهنگی ونشرآثارعلوی را دشمنان نمی دادند که اصل واساس تشیع درخطر جدی قرار داشت وپس از آنکه شیعیان را تارومار نمودند و دانشمندان وادیبان شیعه را به شهادت رساندند آرام نگرفته، حتی به قبر حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام نیز هجوم آوردند. متوکل دستور داد، قبرامام حسین علیه السلام ومنازل وبناهای اطراف را خراب کنند وپس از شخم زدن، گندم بکارند، تاآثارظاهری قبرها در کربلا ازبین برود وبخش نامه صادر کرد که زیارت کربلا ممنوع است.

پیدایش زمینه های مناسب درقرن چهارم

وقتی مجموعه تنگناها ومشکلات چهار قرن نخستین اسلام را می نگریم ارزش اثر جاویدان و طبع والای اولین شعرای حسینی پارسی زبان بیشتر آشکار می شود. برای این که زمینه های مناسب رابهتر مورد شناسایی قرار دهیم باید برخی ازتحولات مهم قرن چهارم را دقیق تری مطالعه کنیم:

الف- اوضاع اجتماعی- سیاسی شیعیان تغییر یافت و کم کم روی پای خود ایستادند.

ب- دانشمندان وفرزانگان وادیبان شیعه در عالی ترین شکل ممکن رهبری مردم راه به دست گرفتند.

ج- قرن چهارم تبدیل به قرن تالیف وترجه و تدوین کتب اسلامی شد.

د- شیعیان در برخی از کشورها، حکومت را به دست گرفتند و برخی دیگر درکادر حکومت ورهبری وهدایت جامعه حضورفعال وتعیین کننده ای پیدا نموده اند.

 

تحولات سیاسی درامور شیعیان

پس از ظهور حوادث ناگوار در بغداد، سرانجام احمدف پسربویه، که کرمان واهواز و واسط راتصرف کرده بود، به طرف بغداد لشکرکشی کرد وبغداد را درسال334هجری فتح نمود. خلیفه عباسی (المستکفی) از او استقبال کرد وسمت امیرالامرایی ولقب معزالدوله را به وی داد و به نام او سکه زده شد. از آن پس، آل بویه، که از شیعیان علی علیه السلام بودند، حکومت وقدرت را درایران در عراق به دست گرفتند. شیعیان از انزوای سیاسی رهایی یافتند وازاین پس فرهنگ فرهنگ اصیل اسلام وقرآن را مطرح نمودند. این شرایط شیرین وپربار از سال334 تا 447 هجری ادامه یافت. این دوران، عصرشکوفایی استعدادهای فرهنگی وهنری و علمی و فلسفی دانشمندان شیعه محسوب می شود.(8)

البته باید توجه داشت ترقی ادب فارسی درقرن چهارم ونیمه اول قرن پنجم باقدرت شاهان سامانی آغاز شد و این نتیجه مستقیم تشویق پادشاهان وامرا و وزیران آنان نسبت به گویندگان ومداحان خویش بوده است که بنا به گفته دکترصفا: ((علت عمده این توسعه و رواج روز افزون شعر در عهد مورد مطالعه ما، تشویق بی سابقه شاهان نسبت به شعرا ونویسندگان است.9)) وما را رداین مقاله باشعرای دربارسامانی کاری نیست؛ چرا که محیط آن دربار جایی برای شیعیان آزاده وقناعت پیشه نداشت چه رسد به شاعر شیعه مذهب ومحب اهل بیت علیهم السلام درآن روزگار، محیط ومرکز ادبی درمشرق زمین بیش از مراکز غربی ایران بوده وگویا اصلاً درمراکز غربی تا اوایل قرن پنجم شعر ونثر فارسی رونق و رواجی شایسته نداشته چنانچه دکترصفا بدا اشاره کرده اند.(10)غیراز بخارا که مهم ترین مرکز ادبی ایران درقرن چهارم بود، درعهدی که مورد مطالعه ماست، مراکز مهم دیگری مانند: سیستان وغزنین وگرگان وچغانیانونیشابور و ری وسمرقند برای ادب فارسی وجود داشت ودر مراکز ادبی مشرق، رونق شعر ونثرپارسی بیش از سایر مراکز بوده است وبر روی هم در مراکز غربی ایران تا اوایل قرن پنجم شعر ونثرفارسی رونق ورواجی چنان که باید نداشت؛ زیرا اولاً هنوز زبان وادبیات دری در آن نواحی کاملاً انتشار نیافته بود وثانیاً رقابتی که میانن امرای بویه وسامانی وجود داشت مانع آن بود که زبان ادبی دربار آل سامان درقلمرو حکومت آل بویه رونق بسیار یابد.

ازمجموع این نظریه ها وگفتارها می توان چنین جمع بندی ونتیجه گیری کرد:

در دربار آل سامان که درآن رواج ورونق ادب پارسی فزونی می گرفت تشویق وترغیبی برای سرودن شعر در مدح ورثای ائمه شیعه وبالاخص سالار شهیدان صورت نمی گرفته و در قلمرو حکومت آل بویه که از دوستداران دانش وبینش اسلامی بودند و ازمشوقین شعر وادب به شمار می آمدند، اثری به زبان پارسی دیده نمی شود؛

اگر چه به زبان عربی ازاین دوره آثار فراوانی درمدح ورثای ابی عبدالله علیه السلام به چشم می خورد. بخشی از آن مدایح ومراثی را می توان درکتاب وزین ادب الطف مشاهده نمود. به برخی از شعرای عرب زبان که دراین دوره در رثای حسینی علیه السلام اثری داشته اند اشاره می شود: ابوفراس الهمدانی، صاحب اسماعیل بن عباد، بدیع الزمان همدانی، سیدرضی، سیدمرتضی، ابوالعلاء معری احمدبن ابی منصورالقطان.(11)

نوحه سرایی برامام حسین علیه السلام درزمان سلاطین آل بویه(334-447هـ)

بررسی کتب تاریخی نشان می دهد آل بویه اولین کسانی بوده اند که نوحه سرایی وعزاداری را ازخانه ها ومجالس خصوصی به خیابان ها وبازارها کشاندند واشکارا عزاداری کرده اند.

درکتاب "مدینه الحسین درسلسله دوم" آنجا که خدمات آل بویه رادرعراق وعتبات مقدسه ذکر می کند آمده است: ((آل بویه اول کسی بودند که درپایدار کردن یادحسین(ع) درعاشورا شروع کردند، چون سلطان معزالدوله که درسنه334 درعهد خلیفه مستکفی به بغداد مستولی شد بعد درسنه352 دستور داد بازار راتعطیل وحرکت دادوستد را فلج کنند وباگذاشتن سقاخانه ها دربازار، مردوم راسیراب کنند وزن ها از خانه بیرون می آمدند، سیلی به صورت شان می زدند وبرحسین علیه السلام نوحه سرایی می کردند واین عادت ورویه هرسال روز عاشورا استمرار داشت وتااواسط قرن ششم که عهدسلجوقی ها بود به آن عمل می کردند.(12)

((اگرچه سلاطین آل بویه اولی کسانی نبودند که مجالس نوحه سرایی وعزا وسوگئاری برامام شهید(ع) اقامه کردند ولی آنان اولین کسانی بودند که آن راوسعت دادندو ازدایره تنگ نوحه سرایی درخانه ها ومجالس خصوصی وخواننده های آرام وبر سرقبر امام شهید(ع) به دایره بازارهای آشکارو باحرمت به خیابان ها وکشاندن مردم به سینه زنی مبدل کردند....))(13)

آقای علی اصغرفقیهی درکتاب ارزشمند ((آل بویه نخستین سلسله قدرتمند شیعه)) اشاره ای به انجام مراسم عزاداری ومرثیه سرایی به طورآشکار درعهدآل بویه دارند(14): ((یافعی دراین باره می گوید که درسال352 درروز عاشورا، معزالدوله به اهل بغداد دستورداد ماتم به پادارند ونوحه گری کنند، دکان ها را ببندند ودرجلو آن پلاس بیاویزند، طباخان رااز پختن طعام منع کرد، زن ها مویه کنان بیرون آمدند، گویند این نخستین روزی بود که برشهدای کربلا سوگواری شد.))(15) ومقصود عزاداری آشکار است والا سوگ شهدای کربلا همواره درنهانی به پامی شده است.

((از سال مزبور به بعد تااواخر آل بویه، دربیشتر سال ها درعاشورا مراسمی کم وبیش برپا می شد واگر روز عاشورا باعید یامهرگان مطابق بود مراسم عید یک روز به تاخیر می افتاد ازجمله درسال398 که روز عاشورا باعید مهرگان مطابق بود، مراسم عید را به تاخیر انداختند.))(16)

اگرچه آل بویه دوران آزادی اقامه عزای حسینی ومرثیه سرایی بود وشعرای فراوانی در مدح ورثای اباعبدالله الحسین علیه السلام شعر سروده اند اما مع الاسف از شعرای فارسی زبان شعری از این دوران نرسیده هرچند از سرایندگان عرب زبان اشعاری در دست می باشد.

درکتاب ((ادب الطف اوشعراء الحسین)) تالیف جوادشبر،که اشعار عربی رااز قرن اول تاقرن چهارده هجری جمع آوری نموده، به نمونه هایی ازاشعار شعرای قرن چهارم وپنجم برمی خوریم که همزمان بادوران آل بویه است(17). شعرایی همچون صاحب بن عباد، بدیع الزمان همدانی، الشریف رضی، الشریف مرتضی، مهیار دیلمی، ابوالعلاء معری.))(18)

 

قدیمی ترین مرثیه فارسی دررثای حسین بن علی(ع)

قدیمی ترین مرثیه ای که تاکنون به دست آمده ومستقیماً اشاره به امام حسین علیه السلام ووقایع روزعاشورا دارد ازکسایی مروزی می باشد.(20)

البته درکتاب((اشعار حکیم کسایی مروزی)) ازدکترمهدی درخشان اشاره ای به آن نشده است، اما دکتر ریاحی درتحقیق خود تمام قصیده راآورده اند.(21)

پس ازکسایی مروزی به سروده هایی اززناصرخسرو قبادیانی می رسیم که اشاراتی به امام حسین علیه السلام وواقعه کربلا دارد؛ هرچند بیان مطالبی در آن روزگاران بسیار دشوار بوده است.

آقای اشرف زاده درمقاله ادبیات انقلابی چنین آورده اند: ((ناصرخسرو در زمانی می زیسته که خلفای عباسی ازطرفی وپادشاهان غزنوی وسلجوقی ازطرف دیگر، شیعیان راتحت فشار کوبنده ای قرار داده بودند و هرکس به نوعی دم ازاین خاندان طیب وطاهر می زدند بلافاصله برچسب فاطمی ورافضی وقرمطی به او می زدند واورا به نوعی شکنجه وآزار ومقتول ومصلوب می کردند...))(22) واین فشار واختناق درزمان فردوسی واسدی طوسی به مراتب دشوارتر وبیشتر است. ((فردوسی واسدی طوسی در زمانی می زیستند که"شیعه" رافضی بود و حاکمان زمان "انگشت در کرده بودند و رافضب می جستند" ودرباره فردوسی نزد سلطان محمودغمز کردند که"مردک رافضی است" واین تهمت مساوی بود بااز دست رفتن جان ومال که باکمتر ازاین تهمت "حسنک وزیر رابردار کرده بودند" ازاین جهت است که این دو عزیز-اسدی طوسی وفردوسی- ازترس کشته شدن یکی سرانجام سراز طبرستان به درآورد و یکی از آذربایجان.))(23)

 

موقعیت خاص شیعه در قرن چهارم

((وضع شیعه در قرن چهارم واوایل قرن پنجم هجری ازمیان سایرقرون ممتاز است. زیرا در این دوره براثرغلبه سادات طالبیه وامرای آنان ازقبیل اسفار وماکان ومرداویج وآل بویه قسمت بزرگی از ایران تحت تسلط دولت های طرفدار تشیع بادولت های غیرمزاحم نسبت به شیعه قرار داشت.آل سامان هم براثر بی آزاری خود به اهل ادیان ومذاهب مختلف باشیعه از درمخالفت در نمی آمدند. دربغداد وممالک تابعه آل بویه شیعه دراقامه مراسم مذهبی خود آزاد بودند وحتی درلعن وسب مخالفان خاندان رسالت وغاصبان حق وقتله آنان، جنبه افراط می پیمودند.

قرن چهارم مصادف است بادوره غیبت امام منتظر واین امر ازچند جهت درعالم تشیع موثر واقع شد. نخست از ادامه تشعب شیعیان جلوگیری کرد ودوم ازآن روی که باغیبت امام مساله اجتهاد وموضوع انتخاب کسی از میان علمای شیعه، که اعلم واتقی ازدیگران باشد، به عنوان نایب امام به پیش آمد وهمین امرباعث تکامل علوم مذهبی شیعه ازقبیل حدیث وفقه وکلام شد.))(24)

 

 

رفتار بنی عباس باعزاداران حسین بن علی علیه السلام(25)

پس از آنکه حکومت اموی از بین رفت فاصله کوتاهی برای نفس راحت کشیدن شیعه پیش آمد وبرای آنان مجال وفرصتی بازشد که برای زیارت قبرشریف به کربلا بروند واطراف حرم سیدالشهداء علیه السلام مجالس نوحه سرایی به پاکنند و دردهه اول محرم مخصوصاً روزعاشورا حزن واندوهشان رابرملا سازند ویاد آن روز دردناک رابازگو نمایند. ولی متاسفانه این فرصت کوتاه به حکومت عباسی ملحق شد ورودررو شدن آنان بانهضت حسینی بیشتر ازمقاومت حکومت اموی دربرابر آن بود وحکومت عباسی دربار قبرشریف درکربلا وزائرین و واردین کاری کردند که امویان درزمان سلطنت خود نکرده بودند. نگاهی کوتاه به دوره خلفای عباسی می افکنیم تاوضعیت شیعه وشعرای آن دوره ها بهتر شناخته شود:

اول کسی که ازخلفای عباسی دستور خرابی قبرامام حسین علیه السلام را داد وزوار رااز زیارت وعزاداری و نوحه سرایی منع کرد ابوجعفر منصور دوانیقی بود ورفتار او برخلاف خلیفه قبل ازخودش، سفاح بود.

ابوالعباس سفاح: باشیعه همراهی می کرد تابه وسیله آنان علیه باقیمانده امویین کمک بگیرد.

مهدی عباسی: دستور داد سقف قبرامام(ع) دوباره ساخته شود وعزا ونوحه سرایی برامام(ع) اقامه گردد.

معتصم وواثقک تااندازه ای علویین آزاد بودند ومجالس عزا ونوحه سرایی رااقامه می کردند.

جعفرمتوکل (نوه هواپرست هارون): شیعیان راآواره کرد وچند مرتبه قبرامام(ع) راویران کرد وشخم زد وکاشت.

منتصر(پسرجعفر): دوباره قبر سیدالشهداء رابه حال اول برگرداند وبه شیعیان، درمراسم عزا، آزادی داد.

خلفای بعداز منتصر دراثر ضعف وناتوانی، درامور دولتی دخالتی نمی کردند وبانفوذ ترک ها بعداز عباسیان، اقامه عزاداری تابع مذهب وسیاست آنان شد.

 

موقعیت شیعه درنیمه قرن پنجم تاقرن هفتم هـ ق

این دوره مصادف بود باخلافت بنی عباس وسلجوقیان (447-575). ما دردو بخش نحوه برخورد خلفای بنی عباس باشیعه(26) وکیفیت اوضاع شیعه درزمان سلجوقیان را به اختصار پی می گیرم:

الف- رفتار خلفای بنی عباس باشیعه در این دوره

- الناصرلدین الله (575هـ): درعهد اوکه می خواست شان خلافت راعزیز ومحترم نگاه دارد وتسلط وقدرت رااز دست سلجوقیان بگیرد؛ شیعه مقداری نفس راحت کشید و دراقامه عزا ونوحه سرایی برحسین علیه السلام آزادی به آنان دادهشد واین خلیفه عاطفه ومهربانی به علویان نشان می داد.

- الظاهر بامرالله والمستنصر بالله (23هـ ق): اوهم مانند جدش،الناصر باالله در اقامه عزا ونوحه سرایی باشیعه همگام بود.

- معتصم عباسی (656هـ انقراض بنی عباس): گاهی باشیعه همراهی می کرد. درزیارت عزاداری وگاهی تحت فشار علماء متعصب اهل سنت واطرافیانش خصوصاً پسرش، ابوالعباس احمد، قرار می گرفت وبرای جلوگیری از عزاداری اقدام می کرد. البته این شدت وضعف ها به علل وعومل مختلفی بستگی داشته ولی در مقایسه باوضع فوق، شیعه در این دوره وضع بهتری داشته است.

ب- شیعه امامیه اثنی عشریه درزمان سلجوقیان

در دوره اول سلطنت سلجوقیان و اصولاً از دوره سلطنت سلطان محمود غزنوی به بعد، سیاست ضدشیعی بسیار شدید درمشرق زمین ایران اتخاذ شده بود وشیعیان راآزار می داده اند. هنگامی که سلجوقیان برایران غلبه یافتند، دوره غلبه امرای شیعه برطبرستان ودیلمان وعراق عجم وعراق عرب و... بود ولی بافتح بغداد شروع به آزار فرق مختلف شیعه وطرد آنان از دستگاه های دولتی نمودند. رافضیان(شیعیان) دراین روزگاران در ردیف گبران وترسایان یارای تظاهر به دین و ورود در خدمات عمومی را نداشتند. این سیاست ضدتشیع، اگرچه نتوانست مدت زیادی دوام آورد اما به هرحال مانعی برسر راه شاعران شیعه بود. در اواخر سلطنت ملکشاه، باسقوط نظام الملک، شیعیان ککم کم درامور سیاسی ومملکتی سلطان محمد خوارزم شاه یکی از علویان را به نام علاء الملک از ترمذ برای خلافت نامزد کرد وائمه مملکت را وادار نمود تا برعدم استحقاق آل عباس به خلافت فتوا دهند و به مستحق بودن سادات حسینی اعتراف کند(27). در اواخر دوره سلجوقی که شیعیان آزادی عمل نسبی یافتند وحتی آماده تبلیغ در بلارد مختلف شدند چون کمتر نیاز به تقیه داشتند"منقبت خوانان"(28) را تربیت کردند و به کار گماشتند وازهمین زمان است که استفاده از مناقب خوانان یا "مناقبیان" برای نشرو ترویج شیعه اوج می گیرد.(29)

 

شعرا وتجربه های تازه در مراثی مذهبی

مناقب خوانان، اشعار راازآثار شاعران شیعه مذهب انتخاب می کردند(30) وشاعران مرثیه گر بااحساس این نیاز به مرثیه سرایی می پرداختند. سرودن مراثی مذهبی در قرن ششم، گام های تازه ای بود که می توانست نیاز "منقبت خوانان" و"مرثیه گویان" را تامین کند و به گونه ای باشد که به کار تبلیغ وجلب قلوب واحساس توده ها آید. به تعبیر نصرالله امامی(31)، درتاریخ مرثیه سرایی فارسی، قرن های ششم تاهشتم هجری را باید را باید "قرون تجربه های تازه در مراثی مذهبی" شناخت. چنانچه در دوره های بعد به شعرایی خواهیم رسید که مراثی مذهبی را به اوج بلاغت وفصاحت رسانده ومحوراصلی موضوع مراثی هم "حسین بن علی علیه السلام" و ماجرای "نینوا وعاشورا" می باشد. ازمشاهیر شعرای حسینی علیه السلام درقرن ششم قوامی رازی است.(32) باقوامی هم دوره ومعاصربوده است. مقایسه ای که بین شعرای این عصر صورت می گیرد بیانگر سیرصعودی واوج رواج مرثیه سرایی ازآغاز تاکنون بوده.شعرای حسینی این عهد عبارتند از: سنایی غزنوی(437)، عبدالرزاق(م588) وظهیرفاریابی(م598).

 

وضع شیعه در قرن هفتم وهشتم هجری

مذهب تشیع درقرن هفتم وهشتم هجری(33)، به سرعت راه قوت می پیمود واز مقدماتی که درقرن ششم واوایل قرن هفتم برای نیرومندی آن فراهم آمده بود مدد می گرفت تابه تدریج به صورت مذهب غالب درایران درآید.

تظاهرات عادی اهل تشیع درایام سوگواری وساختن وخواندن اشعاری درمرثیه امامان وشهیدان هم دراین دوره بررواج خود برقرار بود وازنمونه های خوب این گونه اشعار، قصیده ای است ازسیف فرغانی، عارف وشاعر بزرگ اواخر قرن هفتم واوایل قرن هشتم هـ که برای "کشته کربلا" ساخت، قصیده ای بسیار روان وحزین بااین مطلع ساخت:

                    ای قوم درین عزا بگریید

                    برکشته کربلا بگریید

                    اشک ازپی چیست تابریزد

                    چشم ازپی چیست تابگریید

درقرن هفتم وهشتم موضوع بیشتر سروده های شاعران مسلمان، ذکرمناقب یامراثی اهل بیت علیه السلام می باشد. ازشعرای حسینی این دوره، سیف فرغانی، اوحدی مراغه ای، سلمان ساوجی، خواجوی کرمانی وابن یمین فریومدی می باشند وشعرایی همچون عطارو مولوی وکمال اسماعیل اصفهانی، اشاراتی به وقایع کربلا دارند.(34و35)

 

وضع شیعه درقرن نهم هجری (عصرتیموریان)(35)

ذکرمناقب آل رسول وائمه اطهار علیه السلام دراشعار این عهد هم امری رایج است. نه تنها درقصاید غرابی ازشاعران این زمان مانند ابن حسام، کاتبی، لطف الله نیشابوری، امیرشاهی، امیرحاج حسینی جنابدی، کمال الدین غیاث شیرازی، نظام استرآبادی، فغانی شیرازی، لسانی و جزآنان مدایحی در ذکرمناقب حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام واولاد داریم بلکه ازسنیان متعصبی مانند جامی(36)هم، اظهار احترام وافر دراشعار وخاصه در مثنویات نسبت به اهل بیت علیه السلام دیده می شود... واینها همه علائم ونشانه های تمایلی است که طرفداران سنت وجماعت به تدریج به طرف تشیع وپیشروان آن پیدا می کردند.

 شیعه که در طول قرن نهم هجری برقوت خود می افزودند، گویا همین مایه نفوذ وپیشرفت را کافی نمی دانستند وبرآن بودند تارسمیت مذهب خود رامسجل سازند ومی بینیم که وقایع قرن نهم هجری مقدمه سودمندی شد برای قیام نهایی وغلبه قطعی آنان درآغاز قرن دهم هجری وقدرت قاطع تشیع دکترصفا درمورد رسمی شدن تشیع چنین می گوید:((کوشش مداوم شیعه درتحصیل برتری برسنیان، باضعف قطعی تیموریان به جایی کشید که تنها یم نهضت مساعد جدید می توانست آن را به نتایج قطعی برساند واین همان قیام دلاورانه شاه اسماعیل صفوی بود؛ برای تشکیل حکومت واحد ومتمرکزی در سراسر ایران وبرانداختن همه عوامل مخالف دیگر...))(37) دراین عهد، نمونه هایی رااز اشعار ابن حسام خوسفی، داعی شیرازی وجامی آورده ایم، اما اشعار زیبای ابن حسام، دراین بین جلوه ای دیگر دارد.

ابن حسام بیشترین اشعارش را درذکر اوصاف ومناقب وکرامات پیشروان تشیع وفضایل وخصایص علی بن ابی طالب، به ویژه، اختصاص داده، به حدی که از مجموعه نعوت ومناقب ومراثی پیشوایان دین و ترکیبات وتربیعات وتخمیسات وتسدیسات وتثمینات درتوحید وستایش رسول واهل بیت علیهم السلام یا درمراثی بعضی ازآنان که دارد درآغاز اشعار ابن حسام به آنها اشاره می شود(38). ذکر مراثی کربلاواشعاری درمدح ورثای حسین بن علی(ع) را چه او وچه شاعران دیگری که یاد خواهیم کرد درقصائد خود به تفصیل آورده اند؛ چنان که این کارشان را می توان مقدمه شیوع همین نوع شعر درعهد صفوی دانست(39)وما به وضوح می بینیم که درعهد صفوی((کمترشاعری را می توان یافت که قصیده یاترکیب وترجیعی درستایش پیامبراسلام(ص) وامامان شیعه نسروده باشد وچنین به نظر می آید که شاعران این کار را زکات طبع وقریحه خود به شمار می آورده اند واز گذارندن آن به عنوان یک وظیفه محتوم دینی، غفلت نداشتند.))(40)

درهمین عهد، محتشم کاشانی(ره) سمبل مرثیه سرایی می شود ودر رثای حسین بین علی علیه السلام، دوازده بندمعروف خود را به اقتفای "هفت بندحسن کاشی"(41) می سراید چنان که ازمیان مرثیه های شهیدان کربلا[شانی دیگر وشرف قبولیتی بالاتر]یافت(42) واگر چه چندتن ازشاعران بعداز او کوشیدند تانظیر آن رابیاورند لیکن هنوز ترکیب بند محتشم بهترین موثرترین آنها شناخته می شود.ساختن مرثیه اهل بیت علیهم السلام، [به ویژه مراثی سیدالشهداء علیه السلام]پس ازاین نیزدر ادب فارسی گسترش پیدا کرد وبه ویژه درعهدقاجاری توسعه یافت(43)وپس ازآن به حد وفور بالنده شد ودرعصر جمهوری اسلامی، درخششی نوین وفروغی بی پایان یافت وکثرت شعرا وسرایندگان به حدی رسید که گلایعد ولایحصی"وما نیز فقط به برخی از آنان اشاره می کنیم؛ چراکه تتبع واستقصای اثار معاصران؛ کاری عظیم ودشوار است خصوصاً منابع آن درقلوب شیعیان ودور ازدسترس محققان ومولفان باشد، پس باید زمانی بگذرد وآثارشان به منصه ظهور برسد تابتوان دوباره آن سخن گفت. ((دیگران کاشتند وماخوردیم...)).

بااین حال، حدود250 شاعر معروف وبرجسته معاصر(قرن14و15 هـ ق)که اشعاری در رثاوثنای امام حسین علیه السّلام داشته اند.معرفی شده اند ونامشان درپایان همین مقال آمده است.

 

منقبت ومرثیت دردورۀ صفویان

 

((بعدازاستقرارصفویان(907-1148ه ق)ورسمیت یافتن مذهب تشیّع درایران،زمینۀ ایجاد وانتشار مدح ورثا بیش ازپیش فراهم شد وبازارمنقبت گویی ومرثیت سرایی وبه طورکلی،سرودن هرنوع شعرمذعبی رونقی تمام یافت ودربارهای پادشاهان که تااین زمان شعروهنر،علم وادب رابرای تبلیغ حشمت وشوکت وقدرت خویش بهترین وسیله ازوسائل رسانه های گروهی می شمردند،همین کارراازراهی وبه روشی دیگر درپیش گرفتند....سرانجام درعصرصفوی کارشعروشاعری ورسم تألیف وتصنیف تاحدی زیاد،گونه ای دیگرگرفت وازهرسوی شاعران،نویسندگان پیداشدند که دیگر برای ادامۀ کارخویش چندان به دربارها ودستگاه های حکومتی درمدح گستری امید نمی بستند وظاهرآن است که دراین دوره به مناسبات عدیده با رفاه نسبی که پدیدآمده بود اهل فضل وکمال هم بیشتر شدند...واز همین زمانی است که دیوان ها وکتب ورسائل درمناقب معصومان علیه السّلام ومراثی شهیدان کربلا وفضائل وبزرگ منشی ها وخلقیّات پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)وائمه طاهرین علیهم السّلام پرداخته آمدولی بسیاری ازاین آثارواشعارفاقد جنبه های والای ادبی ومستندات تاریخی است ونمی توان همۀ آنها رادرزمرۀ ذخائرگران بهای فرهنگی وهنری زبان شیرین ومعنی آفرین به حساب آورد....))(45

 
 

اسامی شعرای حسینی علیه السلام به ترتیب تاریخی(77شاعر)

ردیف

تخلص ونام شاعر

تاریخ تولد

 هـ ق

تاریخ وفات

 هـ ق

صفحه

1

کسایی مروزی- مجدالدین

341

زنده در391

41

2

ناصرخسرو قبادیانی

394

481

49

3

سنایی غزنوی- ابوالمجد

437

525

55

4

قوامی راازی- بدرالدین

نیمه اول

قرن6

60

5

ابوالمفاخر رازی

قرن ششم

 

67

6

انوری ابیوردی- اوحدالدین

 

585

72

7

جمال الدین عبدالرزاق

 

588

73

8

ظهیرفاریابی

 

598

76

9

عطارنیشابوری

537

627

78

10

کمال اسماعیل اصفهانی

 

635

80

11

مولوی- مولانا جلال الدین

604

672

82

12

سیف فرغانی

قرن7

قرن8

86

13

سعدی شیرازی

604

691

88

14

سلمان ساوجی

 

قرن8

89

15

اوحدی مراغه ای

673

738

93

16

خواجوی کرمانی

679

753

98

17

ابن یمین فریومدی

685

769

102

18

ناصربخارایی-درویش

710یا720

790

107

19

داعی شیرازی سیدنظام

815

869

110

20

ابن حسام خوسفی

 

875

112

21

جامی خراسانی- نورالدین

817

898

116

22

بابافغانی شیرازی

 

925

118

23

خواندمیر

 

941

125

24

اهلی شیرازی- محمد

 

942

127

25

فضولی بغدادی

 

963

141

26

وحشی بافقی- محمد

 

991

148

27

محتشم کاشانی

 

996

152

28

موذن خراسانی- محمدعلی

 

قرن11

164

29

نظیری نیشابوری

قرن10

1021

173

30

زلالی خوانساری

 

1031

179

31

فیاض لاهیجی

 

1072

183

32

صائب تبریزی

1016

1086

195

33

واعظ قزوینی- محمدرفیع

1027

زنده در1097

198

34

جویا تبریزی(کشمیری)

 

1118

201

35

دامی(داعی)همدانی

1103

1173

208

36

متین اصفهانی

1111

1175

210

37

عاشق اصفهانی- محمد

 

1181

212

38

صباحی بیدگلی- سلیمان

قرن12

1207

225

39

رونق کرمانی

1179

1230

239

40

صبای کاشانی- فتحعلی خان

 

1238

241

41

نامی کرمانشاهی- محمد

1175

1238

244

42

نشاط اصفهانی

1185

1244

245

43

خاقان، فتحعلی شاه

 

1250

248

44

مفید شیرازی

 

1251

258

45

صحبت لاری، محمدباقر

 

1251

260

46

طراز یزدی-عبدالوهاب

1224

1262

278

47

وصال شیرازی- محمدشفیع

 

1262

280

48

اشرف طسوجی- علی

1200

1268

288

49

اسرارتبریزی- محمدکاظم

1265

 

290

50

راجی کرمانی

 

1260یا1270

294

51

قاآنی شیرازی-حبیب الله

1222

1270

297

 

52

نصرت اردبیلی-نصرالله

 

1272

300

 

53

یغمای جندقی-میرزارحیم

1196

1276

303

 

54

مشتاقی

 

1280

309

 

55

پرغم تبریزی

 

زنده در1280

318

 

56

رونق سنندجی-عبدالله

1218

1281

322

 

57

داوری شیرازی-محمد

1238

1283

329

 

58

سروش اصفهانی

1228

1285

337

 

59

غالب-اسدالله خان

1212

1285

348

 

60

خاکی شیرازی-محمدابراهیم

 

1286

352

 

61

آشفتۀ شیرازی-کاظم

 

1288

353

 

62

همای شیرازی

 

1290

355

 

63

راجی تبریزی

1247

1292

360

 

64

خاموش یزدی(صالح)

 

1295

362

 

65

حسین ارموی

 

زنده در1295

371

 

66

وقارشیرازی-احمد

1232

1298

372

 

67

محمّدخان دشتی

1246

1299

386

 

68

جوهری کردستانی-خسروبیگ

 

قرن13

389

 

69

اخترطوسی-میرزااختر

 

قرن13

393

 

70

عندلیب کاشانی

 

قرن13

396

 

71

گلکار

 

قرن13

401

 

72

گوهری بروجردی-عباس

 

قرن13

402

 

73

مجرم افشارهمدانی

 

زنده در1281

404

 

74

نیازجوشقانی-حسین

 

قرن13

406

 

75

هشیارشیرازی

1224

1289

407

 

76

امیداعظمی

 

قرن13

409

 

77

صاحب دیوان

 

قرن13

411

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پاورقی

1.      شعرا،224تا227.

2.      شعروشاعری درایران اسلامی،معظم اقبالی(اعظم)،زمستان63،دفترنشرفرهنگ اسلامی،ص25.

3.      زندگانی امام حسین(ع)،زین العابدین رهنما،ج1،پیشگفتار،ص ز.

4.      کاما الزیارات،باب 32و33،امالی الصدوق،قرب الاسناد،ثواب الاعمال،بحار الانوار،ج44و45،عیون اخبارالرض.

5.      بحارالانوار،ج44فص289،روایه15:ابن المتوکل،عن محمدالعطارعن الاشعری عن محمدبا الحسین عن محمدبن اسماعیل عن صالح بن عقبه عن ابی عبدالله (ع)قال:من انشدفی الحسین بیتامن شعرفیکی وابکی عشره فله ولهم الجنه ومن انشدفی الحسین بیتا فبکی تسعه فله ولهم الجنه قلم یزل حتی قال{و}من انشدفی الحسین بیتا فبکی واظنه قال اوتبارکی فله الجنه.

6.      بحارالانوار،ج44،ص282،روایه15،باب34:قال فقال:یاأباعماره من انشدفی الحسین بین علی شعرأفابکی خمسین قله الجنه ومن انشدفی الحسین شعراًفابکی ثلاثین فله الجنه ومن انشدفی الحسین بیتا فابکی عشرین فله الجنه ومن انشدفی الحسین شعراًفابکی عشره فله الجنه ومن انشد فی الحسین شعرافابکی واحدافله الجنه ومن انشدفی الحسین شعرافابکی الجنه ومن انشدفی الحسین شعرافتبارکی فله الجنه.

7.      بحارالانوار،ج76،ص291،روایه10،باب108:عن الوراق عن الاسدی عن التخعی عن النوفلی عن علی بن سالم عن ابیه عن ابی عبدالله علیه السّلام قال:ما قال فینا قائل بیت شعرحتی یؤیدبروح القدس.

8.      عزای حسین از زمان آدم تا زمان ما،سیدصالح شهرستانی،انتشارات عمادزاده،قم،1403ق،ص3.

9.      برگرفته از:تربیت درنهج البلاغه،دفترنشرامام علی(ع)قم،کارشناسی قرآن ومعارف اسلامی،1371،ج1،ص22.

10.  تاریخ ادبیّات درایران،صفا،ذبیح الله،ج1،ص365،چ6،انتشارات فردوسی،تهران،1366.

11.  همان،ص358.

12.  ادب لطف،ج2(شامل شعرای قرن چهارم وپنجم هجری)،الطبعه الاولی 1309هجری-1988 م،دارالمرتضی،بیروت.

13.  شهید کربلا،حاج سیدنقی قمی طباطبایی،ص396.

14.  عزای حسین اززمان آدم تا زمان ما،سیدصالح شهرستانی،ص213.

15.  آل بویه،علی اصغرفقیهی،ص467.

16.  مراه الجنان،ج3،ص247.

17.  ابوالمحاسن،ج4،ص218.

18.  آل بویه113سال قدرت رابه دست داشتند.ازسال 334ه ق تا447 ه ق.

19.  ادب الطف،جوادشبر،ج2والنقض،عبدالجلیل قزوینی.

20.  کسایی،شاعرشیعی وسخنورنامدارقرن چهارم(متولدسال341ه ق)

21.  کسایی مروزی؛زندگی،اندیشه وشعراودکترمحمدامین ریاحی،دستیابی به این مأخذرامدیون خواهرزادۀ عزیزم سیداحمدطباطبائی فرهستم که آن رادرکتاب تاریخ ادبیّات دبیرستان یافته بودم-م.

22.  اشرف زاده رضا،مقالۀ ادبیّان انقلابی،مجلۀ مشکوه،شمارۀ3،ص223.

23.  همان،شماره2،ص217.

24.  تاریخ ادبیّات درایران،صفا،ذبیح الله،ج1،ص224،چ6،انتشارات ابن سینا،تهران،1347.

25.  عزای حسین از زمان آدم تا زمان ما،سیدصالح شهرستانی،انتشارات عمادزاده،قم،1403ه ق،ص226.

26.  عزای حسین از زمان آدم تا زمان ما،سیدصالح شهرستانی ،1403ه ق،ص230به بعد.

27.  تاریخ ادبیّات درایران،صفا،ذبیح الله،ج2،ص181،ج6،تهران،1363.

28.  ر.ک:جهانگشای جوینی،چاپ لیدن،ج2،ص97،تاریخ ادبیّات درایران،ج2،ص190.

29.  ر.ک:النقض،ص77،تاریخ ادبیّات ایران،صفا،ج2،ص188.

30.  برای اطلاع کافی ر.ک:النقض،ص77،252و628 بحث مربوط به مناقبیان وفضائلیان.

31.  النقض،ص252،تاریخ ادبیّات درایران،ج2،ص193و194.

32.  مرثیه سرایی درادبیّات فارسی،امامی،نصرالله،دانشگاه تهران،1362،ص76،پایان نامۀ دکتری.

33.  تاریخ ادبیّات درایران،ج2،ص193.

34.  همان،ج1،ص142-336.

35.  به بارزترین نمونه های مراثی،درهمین کتاب،بخش شعرشاعران برمی خورید.

36.  برگرفته ازتاریخ ادبیّات درایران ذبیح الله صفا،ج4،ص56.

37.  دربخش اشعار نمونه ای ازعشرجامی آمده است.

38.  همان،تاریخ ادبیّات،ج4،ص60.

39.  بخش شعرشاعران،ابن حسام خوسفی.

40.  ر.ک:تاریخ ادبیّات،صفا،ج4،ص186.

41.  ر.ک:همان،ج1/5،ص622و624.

42.  همان،ج3،ص745-751وج1/5،ص624.

43.  نتایج الافکار،ص622.

44.  تاریخ ادبیّات،صفا،ج1/5،ص624.

45.  ترکیب بندمحتشم،مقدمۀ کتاب ازسیدحسن سادات ناصری،ص9.یقیناًبررسی وتحقیق اشعارحسینی ازدورۀ صفویه به بعدوبه ویژه پس ازپیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی درایران،نیاز به مجال وسیع تری دارد که بایددربخش شعرمعاصران ذکرشود.-مؤلّف.

 نویسنده: دکترسیّدعلیرضا حجازی  عضوهیأت علمی دانشگاه قم

 
 
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391  8:52 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها