بلوغ، یعنی تولدی دوباره برای مرحله ای دیگر از زندگی.
 

دیگر تحولات زیستی در دوران بلوغ

دامنه ی تحول در نوجوان وسیع است که شرح همه ی آنها نیاز به فرصت و امکانی بیشتر است و آنچه که با رعایت اختصار در این مقوله قابل عرضه است عبارت اند از:
  1. میل شدید و حتی حرص عصبی به غذا آن چنان که گویی دائم گرسنه است.
  2. بی اشتهایی های روانی برای برخی از افراد به ویژه دختران، به ویژه در آستانه ی بلوغ
  3. نگرانی نسبت به تغییرات بدنی، که برخی از آنها ناشی از جهل و بی خبری است.
  4. حساسیت نسبت به عدم زیبایی خود و زمانی هم نقایص و نارسایی های بدنی.
  5.  حساسیت نسبت به جوش صورت که این امر در بین پسران و دختران متفاوت است و دختران درست در ایام قبل از عادت ماهانه جوش های بیشتری در صورت پیدا می کنند و پسران اگر دچار نگرانی یا خستگی مفرط به ویژه نگرانی های پیش از امتحانات باشند جوش بیشتری در صورت خواهند داشت.
  6. حساسیت نسبت به آبرو تا بدان حد که گاهی ممکن است او را به مرگ و خودکشی بکشاند.
  7. و در نهایت اضطراب ناشی از مردودی، تجدیدی که باز هم مربوط به آبروست. او حیثیت خود را بسیار دوست دارد و اگر مورد بی اعتنایی قرار گیرد بسیار خشگمین و نسبت به عاملان آن بدبین می گردد و... .
 

تحول و تکلیف

کودک ما فعلا در آستانه ی بلوغ است و از نظر علمی هنوز در شرایطی نیست که بتوانیم تکالیف و مسئولیت ها را بر عهده او بگذاریم. او را «مراهق» می خوانند، اگر پسر باشد هنوز احکام شرع بر او واجب نیست و اگر دختر باشد بالغ است ولی تکلیف بر او به میزان استطاعت توان و ظرفیت اوست.
 
مقدمات تحول از سنین ۱۱و۱۲ سالگی آغاز می گردد و نهایت آن، در سن ۱۸ سالگی است (البته به عقیده برخی از دانشمندان کمی بیشتر و به عقیده عده ای دیگر کمی کمتر) در همه حال او نه چون کودک دیروز است و نه چون جوان فردا، حالتی بینابین دارد که گاهی به این سوی و زمانی به آن سوی در کشاکش و دگرگونی است. با همه ی بیداری هایی که برای او پدید می آید هنوز آن چنان بیدار و هشیار نشده است که از مسائل دنیای خود آگاه باشد و مسائل و جریانات بیرون را با دید انتقادی بنگرد و به صورتی عقلانی و قابل دفاع موضعی اتخاذ کند.
 
از همان آغاز ظهور نوجوانی، میلی به آزادی و استقلال در او پدید می آید و سعی دارد دست خود را از دامان مربیان جدا سازد که این امر به علت کمی تجربه و پایین بودن سطح آگاهی های اجتماعی و فرهنگی اوست و در نهایت به صلاح وی نخواهد بود. در کل فرزند ما وجود دیگری می شود غیر آن چه که دیروز بود و رفتارش متحول می گردد به غیر آن چه را که در ده سالگی و پایین تر شاهد آن بوده ایم. و یقین داریم که در سنین بعدی نیز وضع و حالی به غیر از امروز خواهد داشت. (و آن زمانی است که او به مرحله های نوجوانی و جوانی و میانسالی برسد).
 

دیدها در تحول

روان شناسان و زیست شناسان اصرار دارند که اساس و مایه ی تحول را در بدن و شرایط زیستی نوجوان ببینند و برای آن توجیه هایی در خور دفاع پیدا کنند. بر این اساس است که دگرگونی و تغییرات سریع و رو به پیشرفت او را ملاک داوری و اظهارنظر قرار داده و همه گونه تغییرات و تحولات را به آن مربوط می سازند. به زبانی ساده، تحولات عاطفی، روانی و...به جسم او مربوط می شود.
 
ولی از نظر ما این تحول نشئت گرفته از نوعی گداختگی درونی است که در نوجوان در شرف تکوین وجود دارد و می رود تا کل وجود او را شعله ور سازد (شباب یا برافروختگی). آری، در درون او دگرگونی های عظیمی پدید می آید که به تدریج سراسر وجود او را فرا می گیرد و نه تنها جسم، بلکه اخلاق، رفتار و عاطفه ی او را نیز تحت تأثیر قرار می دهد.
 
حاصل این تحول و تغییر، بیرون آمدن از دوران کودکی است و تلاشی در او به چشم می خورد که گویی در سایه ی آن می خواهد بزرگ شود و از دنیای وابستگی ها برهد. عواطف و ذهنیات او در این جهت سیر می کند و اخلاق و رفتار و مواضع او نیز همین خط را می پیماید.
 

آشفتگی و سردرگمی

حال و وضع نوجوان، به مثابه ی حال فردی سردرگم است و یا حال سرمایه داری بی تجربه، که پولی و ثروتی در اختیار او قرار داده و از او خواسته اند آنها را در جهتی معقول به کار برد و او در مصرف معقول آن، وامانده و در مانده است.
 
این مرحله، دوران آشفتگی و فشار و دوران توقع از همه کس برای رهیابی به سوی مقصود است. روان شناسان آن را «دوران ششم زندگی» ذکر کرده اند که مرحله ی فهم نیک و بد است و هم آن را دوران زدودن آثار جهل و حمق از خویشتن دانسته اند. نوجوان از اعمالی که در گذشته انجام داده، پشیمان است و از نادانی ها و اتخاذ مواضع کودکانه اش در خجلت و شرمساری است و یادآوری گذشته، عرق شرم را بر پیشانی او جاری می سازد.
 
بیداری های گوناگون و متعدد، زمینه ساز انقلاب هایی در فکر و عمل و مزاج اوست. خواسته های جدید در معاشرت و زندگی شخصی و آینده سازی های نوجوان، در مواردی مزاحم والدین و مربیان می باشد. احساس نوجوان این است که:
  1. مقررات خانه و مدرسه، برای او دست و پاگیر و مزاحم اند.
  2. ریاست طلبی پدر و مادر و مدیران و مسئولان مدرسه و جامعه، از نظر او موجبات اهانت و تحقیر به حساب می آیند.
  3. همگان باید در خط منافع خواسته های او گام بردارند و توقعات او را برآورده سازند. بدون آنکه او خود را بدهکار دیگران بداند.
  4. اگر خلاف خواسته های او سخن به میان آمد آن را دلیل بر عدم درک خود و موقعیت خود می شناسد و مدعی است که پدر و مادر او را درک نکرده اند.
  5. در این ولادت تازه احساس می کند که باید مستقل و به دور از امر و نهی ها باشد مصالح خود را درک کرده و بدان عمل نماید و مقررات زندگی خود را خود باید تدوین کند و از حالت طفیلی گری خارج شود.
شما می دانید که قبول این امر از سوی مربیان برای نوجوان خسارت آور است.
 
نویسنده: علی قانمی امیری 

منبع: کتاب «دنیای بلوغ»