زن و مرد باید پیش از ازدواج برای پیشگیری از آسیب پذیری زندگی خود برنامه ریزی کنند.
 

آسیب های مشکلات شغلی

مشکلات شغلی نیز مرد یا زن را در معرض آسیب قرار می دهند. به طوری که پژوهش ها نشان می دهند که هم زنان و هم مردان در برابر مشکلات شغلی و کاری واکنش روانی منفی نشان می دهند، اما زنان برخلاف مردان در برابر مشکلات زناشویی فشار خونشان هم بالا می رود. نکته جالب تر اینکه آنها حتی وقتی شوهرانشان با مشکل روبه رو می شوند، فشار خونشان بالا می رود. منشأ ناراحتی مردان متفاوت است، آنها هنگامی که می بینند همسرشان در اداره زندگی ناتوان است با خودشان از عهده مسئولیت های زندگی برنمی آیند، دچار ناراحتی روانی می شوند (ر.ک: رودز، ۲۰۰۴).
 
همچنین، مردان در برابر شغل زنان آسیب پذیر هستند. مثلا هرچه درآمد زنان بیشتر می شود، شانس مرگ زودهنگام شوهران بیشتر می شود (مک دوناگ و دیگران، ۱۹۹۹) و مدت طولانی کار زنان پیامدهای منفی برای سلامت روانی شوهرانشان دارد (بروان، ۲۰۰۲ و اشتونزلبرگ، ۲۰۰۱).
 
این یافته ها نشان می دهد زن و مرد باید پیش از ازدواج برای پیشگیری از آسیب پذیری زندگی خود برنامه ریزی کنند. روابط، خواسته ها، مسئولیت ها و نقش ها، باید به گونه ای تنظیم شوند که آسیب پذیری زندگی را به کمترین اندازه برساند. پذیرش مسئولیت زندگی در همه ابعاد و حمایت همه جانبه از زنان در مراحل مختلف زندگی به ویژه در زمان بارداری و شیردهی فرزندان از جانب مردان و پشتیبانی زنان از این مسئولیت پذیری می تواند زمینه یک زندگی سعادتمندانه را فراهم کند.
 

 کاربرد دانش تفاوت فردی در مدیریت زندگی

دانستن تفاوت های فردی و به ویژه تفاوت زن و مرد برای یک زوج جوان بسیار ضروری است. این دانش نه تنها درک متقابل زن و شوهر را از یکدیگر فراتر می برد، بلکه قدرت همدلی و مدیریت زندگی را دوچندان می کند و دید واقع نگرانه ای را به زن و شوهر می دهد.
به طور کلی، می توان کاربرد این دانش را در موارد زیر خلاصه کرد:
  1. تلاش برای ایجاد آرامش در طرف مقابل بدان گونه که او ادراک می کند، به جای انتظار درک یکسان با ذهنیت خود (همسان نگری / قیاس به نفس)؛
  2. درک نیاز طرف مقابل و تنظیم خود براساس تعادل بین نیازهای هر دو طرف؛ در این باره پیش تر نیز اشاره شد که مردان نیاز به قدرت و زنان بیشتر از مردان نیاز به مهر و محبت و پشتیبانی دارند. اگر زن و مرد به این نیازهای یکدیگر پاسخ مناسب بدهند، آرامش مناسبی بر زندگی حاکم می شود؛
  3. گذشت از مسائل بین جنسیتی و پیشگیری از ورود این مسائل به صحنه اصلی زندگی؛ هنگامی که مسئله ای به تفاوت جنسیتی ربط پیدا می کند، پذیرش و بخشش بهترین راهبرد است، زیرا کشاندن موضوعاتی به صحنه اصلی زندگی که از بین بردن آنها بسیار سخت است، رابطه زناشویی را آسیب پذیر می کند؛
  4. تنظیم مسئولیت ها براساس نقش های جنسیتی؛
  5. تنظیم نقش مادری و پدری براساس دانش تفاوت های جنسیتی و برخورداری از نظام والدینی قوی؛ در این زمینه می توان به این نکته اشاره کرد که زن و مرد به عنوان دو عنصر اساسی یک زندگی واحد، نقش مکملی در تربیت فرزندان دارند، حتی فراتر از این، مردان به دلیل مسئولیت بزرگ خود نقش بنیادینی در این زمینه دارند. اگر مادر مسئول پاسخ دهی به نیازهای عاطفی است، پدر مسئولیت کنترل و طراحی محدودیت های کاربردی در زندگی کودکان را بر عهده دارد. اگر مادر تربیت روابط عاطفی را مدیریت می کند، پدر مسئول هدف گذاری زندگی فرزندان است. بر این اساس، مادر تحول افقی و پدر تحول عمودی را تنظیم می کنند؛
  6. تلاش برای انتقال مفاهیم و خواسته ها به جای توقع درک طرف مقابل بدون شواهد کافی؛ گاهی زن و شوهرها در ذهن خود خواسته ای دارند و به زبان نمی آورند، به این امید که طرف مقابل با ذهن خوانی آن را درک کند. از آنجا که چنین درکی نیاز به هشیاری سطح بالا و وجود دلایل ضمنی یا روشن است، گاهی امکان پذیر است؛ اما هرچه زندگی پیش می رود و افراد نسبت به محرک های هم حساسیت کمتری نشان می دهند و نیز مسئولیت های زندگی هم بیشتر می شوند، تقریبا به ندرت اتفاق می افتد.
 
منبع: مشاوره پیش از ازدواج، مسعود جان بزرگی، صص 35-37، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، اول، 1397.