مستعد اهمال کاری هستید

یکی دیگر از علل بی انگیزگی، اههمال کاری است. در واقع وقتی دقیقاً نمی دانید چه باید انجام دهید و برای اقدام آتی خود برنامه ریزی نمی کنید، دچار سردرگمی می شوید. این سردرگمی و ابهام می تواند به اهمال کاری و به تعویق انداختن کارها منجر شود. اهمال کاری نیز اگر زیاد اتفاق بیافتد، در نهایت موجب از دست رفتن انگیزه و بی انگیزگی می شود.
 
راه حل
هر کاری را که احساس می کنید باید انجام دهید اما انگیزه کافی برای آن ندارید، در اولویت قرار داده و سعی کنید در اولین فرصت آن را انجام دهید.
 
به عنوان مثال، من در حال کار بر روی طراحی دوره ای آموزشی هستم که به افراد شرکت کننده کمک می کند تا در زندگی خود تغییراتی ایجاد نموده و با کمک این تغییرات به اهداف خود برسند. در این دوره 30 روزه تلاش می کنم هر آنچه درباره رشد انسان می دانم، در اختیار دانش پژوهان قرار دهم.
 
برای آماده کردن محتوای این کارگاه، کارهای زیادی باید انجام دهم. از آماده کردن مطالب تا طراحی پاورپوینت و حتی ضبط صدا و بسیاری کارهای دیگر.
 
اخیراً در مورد این حجم بالای کاری فکر می کردم و شدیداً احساس بی انگیزگی نمودم، زیرا احساس کردم کارهای زیادی روی سرم انباشته شده و نمی دانم از کجا باید شروع کنم. کم کم داشتم نا امید می شدم و می خواستم در یک گوشه دفتر کارم بنشینم که به یاد توصیه های خودم افتادم و سعی کردم با تقسیم بندی کارها، از یک جایی شروع کنم.
 
به جای اینکه به حجم انبوه کارهای عقب افتاده فکر کنم، با خودم گفتم در این لحظه چه کاری می توانم انجام دهم تا مرا به هدفم نزدیک کند؟ پاسخ این بود که برای خودم برنامه و دستورالعملی بنویسم. پس از اینکه همه چیز را با زمانبندیِ مشخص روی کاغذ نوشتم، برای انجام تک تک آن کارها، در زمان تعیین شده، به شدت انگیزه یافتم.
 
بنابراین اگر شما نیز به علت حجم انبوه کارها و یا هر دلیل دیگری، دچار اهمال کاری هستید، بهتر است با تقسیم کردن کارها به کارهای کوچک تر و برنامه ریزی دقیق، انگیزه خود را برای رسیدن به هدف، چند برابر کنید.
 

داشتن اهداف مجهول و مبهم

تمرکز بر هدفی خاص در یک دوره طولانی، بسیار دشوار است.... مگر اینکه مسیر و جهت بسیار دقیق و مشخص باشد. یکی از دلایلی که ممکن است موجب کاهش انگیزه تان شود این است که اهداف خود را خیلی گَل و گشاد و مبهم انتخاب می کنید.
 
وقتی اهداف مجهول و مبهم باشند، انگیزه کم کم، کمرنگ می شود. برای روشن تر شدن مطلب، سه نمونه از اهداف کلی و مبهم را خدمت شما عرض می کنیم:
 
صبح ها زوتر از خواب بیدار شوم
بیشتر ورزش کنم
سالم تر بخورم
 
اگر هر کدام از موارد بالا و یا موارد مشابه را به عنوان هدف برگزیده اید، احتمالاً در اوایل کار، شاهد انگیزه ای قوی در خود باشید، اما با گذشت اندک زمانی انگیزه تان کم کم رنگ باخته و نیرویتان برای حرکت، تحلیل خواهد رفت.
 
راه حل
به مغز خود دستوراتی قابل اجرا و اندازه گیری ارائه دهید. با این کار در واقع به مغزتان دستور می دهید تا بر موضوعی کاملاً واضح و مشخص تمرکز نموده و انرژی اش بیهوده هدر نرود.
 
بهترین روش برای جهت دهی صحیح و به اهداف و روشن نمودن آن ها این است که این سؤال را از خود بپرسید:
 
"اگر چگونه باشم، خودم را موفق می دانم؟"
 
پاسخ صحیح به این سؤال می تواند تا حدود زیادی به اهداف و برنامه های شما جهت صحیح دهد.
 
برای نمونه پاسخی که خودم به این سؤال داده ام را برای شما بیان می کنم. به عنوان مثال هدف من این است که یک نویسنده و یا پژوهشگر موفق شوم.
 
چه زمانی در این هدف خودم را موفق می دانم؟
زمانی که بتوانم یک کتاب 300 صفحه ای با عنوانی همچون، «برنامه ریزی صحیح و هوشمندانه، برای دستیابی به موفقیت» را به چاپ برسانم.
 
همانطور که می بینید، این هدف کاملاً روشن، مشخص و قابل اندازه گیری است. سپس می توانید با تقسیم بندی فصل های کتاب، برای نوشتن هر کدام از آن ها، برنامه زمانبندی مشخصی را در نظر بگیرید.
 
هر چه اهداف تعیین شده، خاص تر و روشن تر باشند، بهتر می دانید که برای رسیدن به آن ها، به چه اقداماتی نیاز دارید. از سویی هر چه اهداف جزئی تر باشند، اقداماتی هم که برای رسیدن به آن ها انجام می دهیم، جزئی تر و ساده تر خواهند بود و در نتیجه انگیزه شما برای انجام آن ها افزایش خواهد یافت.
 

در جایی که باید به دنبال عدات باشید، در جستجوی انگیزه هستید

آخرین دلیلی که باید برای بی انگیزگی مطرح کرد این است که بیشتر ما در پایان روز، نمی توانیم به اندازه شروع روز، انگیزه داشته باشیم. اغلب اوقات افراد از من می پرسند: "تو چگونه اینقدر با انگیزه هستی!!؟" اما واقعیت این است که من در تمام طول روز، تنها با انگیزه به نظر می رسم. واقعیت این است که آنچه دیگران آن را با انگیزه بودن می بینند، در واقع عادت هایی است که در حوزه های مهم زندگی، با تمرین به آن ها دست یافته ام.
 
ببینید، من برای اینکه ساعت 5 صبح بیدار شوم و هر روز صبح ورزش کنم، انگیزه خاصی نمی خواهم، چرا که خودم را به این کار عادت داده ام.
 
من برای اینکه برای نوشتن این تمرکز کنم، نیازی به انگیزه ندارم، چرا که هر روز می نویسم و به انجام این کار، عادت دارم.
 
من برای انجام کارهایی که به آن ها عادت کرده ام، نیاز به هیچ انگیزه ای ندارم و این کارها را به صورت اتوماتیک و با کمترین تلاش و زحمتی، انجام می دهم. حالا سؤال اساسی این است که چگونه می توان کاری را به عادت تبدیل کرد؟
 
راه حل
می توانید یک روز آفتابی برای تفریح و پیک نیک به بیرون از خانه بروید و یک تخم مرغ و یک ذره بین با خود ببرید. سپس با استفاده ازذره بین و نور آفتاب، تخم مرغ خود را سرخ کنید!
 
برای اینکه بتوانید کاری را تبدیل به عادت کنید، باید برای مدتی تمام انرژی و تمرکز خود را صرف آن نمایید. برای این هدف مراحل زیر را دنبال کنید:
 
هدف خود را انتخاب کنید
هدف بلند مدتی را که قرار است در یک سال آینده و یا حتی بیشتر به آن دست یابید، انتخاب کنید.
 
عادتی را که در پی آن هستید، انتخاب کنید
عادت جدیدی که دوست دارید در خود ایجاد کنید را نیز در نظر بگیرید. این عادت باید کاری باشد که در رسیدن به هدف، به شما کمک کند.
 
سپس هر کاری را که می تواند برای انجام صحیح آن عادت به شما کمک می کند، بیاموزید
مثلاً ممکن است دوست داشته باشید عادتِ نوشتن را در خود تقویت کنید. من هر روز می نویسم. اما بسیاری از آنچه را می نویسم، هرگز منتشر نمی کنم. من هر روز می نویسم، زیرا که هدفم این است که مهارت نوشتنم را تقویت نموده و در آینده نویسنده ای بزرگ شوم. بنابراین بر خودم لازم می دانم تا هر آنچه را که مرا به نویسنده ای قابل تبدیل می کند، بیاموزم.
 
عادتی را که امکان انجام همیشگی آن ها وجود دارد را شناسایی کنید
 کاری را که می توانید هر روز آن را انجام داده و در برنامه روزانه خود کنید، انتخاب کنید. مهم نیست چه باشد. حتی ممکن است آن کار، بسیار ساده باشد و برای انجام آن به تلاش و انگیزه ی زیادی نیاز نداشته باشید. پس از مدتی متوجه می شوید که آن کار به صورت یک عادت در آمده است. این کار را می توانید برای اموری دشوارتر نیز انجام دهید. کافی است برای مدتی روی یک کار و یا فعالیت خاص تمرکز کنید تا پس از مدتی، تبدیل به عادت شود.
 
منبع: سایت لایف هک