جریان غلات، یکى از جریان هاى بسیار خطرناک است که از همان آغاز پیدایش تاکنون جداسازى موحدین از سرچشمه مبارک توحید، سرلوحه کار آن بوده است.
 

اباحى گرى از آسیب های خرافه گرایی

از پیامدهاى ویران گر خرافه گرایى در جامعه اسلامى، رواج و نهادینه سازى اباحى گرى است. تسامح و تساهل در انجام تکالیف و پاسدارى از ارزش ها و پاى بندى به آنها، بى گمان ریشه در اندیشه ها و رفتارهاى خرافى دارد. خرافى گرایى در بى توجهى به مسائل شرعى و ارزش هاى دینى، نقش نخست را دارد. تا اندیشه و رفتار انسانى به خرافه آلوده نگردد، ممکن نیست از پیام روشن وحى روى برگرداند و یا به آن کم توجه شود.

خرافه، براى دور ساختن انسان از سرچشمه وحى و ارزش هاى والا، ممکن است از چند راه به ذهن و روان انسان ها و مردم مسلمان جامعه اى رسوخ داده شود
:
الف. رواج اسرائیلیات با هدف تقدس زدایى از رسول خدا و دیگر انبیاى الهى.
ب. رواج اندیشه غلوآمیز. یعنى رخنه در ساحتِ زلال و روشن توحید، براى مشوب کردن جامعه به شرک و دوگانه پرستى.
ج. رواج اندیشه ها و رفتارهایى که به گونه اى که به قانون گریزى و نادیده انگارى دستورهاى شرعى مى انجامد و به اباحى گرى دامن مى زنند، مانند صوفى گرایى و... .
 
رواج اسرائیلیات :
اسرائیلیات، این اصطلاح درباره تفسیرها، تحلیل ها، داستان پردازی ها، افسانه گویی هاى چند تن از اهل کتاب، که در بین مسلمانان راه پیدا کرده بودند، به کار برده مى شود. اینان، درباره آفرینش، راز هستى، قصص پیامبران و... که در آیات قرآن مطرح شده بود و براى مردم سؤال پیش مى آمد، به افسانه بافى مى پرداختند و یا از تورات بر مى گرفتند و به نام اسلام به ذهن مردم فرو مى کردند و شمارى از اهل تفسیر هم، بى توجه به منشأ چنین مقوله هایى، آنها را در ذیل آیات، درج مى کردند.

ابن خلدون، درباره این که چگونه تفاسیر، به خاطر سهل انگارى و بى دقتى مفسران، مملو از اسرائیلیات شد، مى نویسد:

تفسیر به دو گونه تقسیم شد:
یکى، تفسیر روایتى مستند به آثار و روایاتِ نقل شده از سلف که عبارت از شناختنِ ناسخ و منسوخ و موجبات نزول مقاصد آیه هاست و براى دانستنِ کلیه این مسائل هیچ راهى به جز نقل از صحابه و تابعان وجود نداشت و متقدمان، در این باره مجموعه هاى کاملى فراهم آوردند، ولى با همه اینها کتب و منقولات ایشان، مشتمل بر غث و سمین و پذیرفتنى و مردود است و سبب آن این است که قومِ عرب، اهل کتاب و دانش نبودند، بلکه خوى بادیه نشینى و بیسوادى بر آنان چیره شده بود و هرگاه آهنگ فراگرفتن مسائلى مى کردند که نفوس انسانى به شناختن آنها همت مى گمارند، از قبیل تکوین شده ها و آغاز آفرینش، و رازهاى جهانِ هستى، آن وقت این گونه موضوعات را از کسانى مى پرسیدند که پیش از آنان، اهل کتاب بوده اند و آنها اهل تورات از یهودیان و مسیحیان اند که از کیش آنها پیروى مى کردند و پیروان تورات که در آن روزگار در میان عرب مى زیستند، مانند خود ایشان بادیه نشین بودند و از این گونه مسائل، به جز آن چه عامه اهل کتاب مى دانند، باخبر نبودند. و بیش تر پیروان تورات را حمیریانى تشکیل مى دادند که به دین یهودى گرویده بودند و چون اسلام آوردند، بر همان معلوماتى که داشتند و وابستگى آنها به احکام شرعى که رعایت احتیاط در مورد آنها ضرورى نیست، باقى بودند، مانند اخبار آغاز خلقت و آن چه مربوط به پیشگویی ها و ملاحم بود و نظایر آنها.

و این گروه، عبارت بودند از: کعب الاحبار، و وهب منبه و عبداللّه بن سلام و مانند ایشان. از این رو، تفسیرها در این گونه مقاصد، از روایات و منقولاتِ موقوف بر ایشان، انباشته شد و آنها از مسائلى به شمار نمى رفت که به احکام بازگردد، تا در صحتى که موجب عمل به آنهاست، تحرى شود. و مفسران در مورد آنها سهل انگارى کردند و کتب تفسیر را از این گونه حکایات مملو ساختند 1. 

این سهل انگارى، اثر خود را در ذهن ها، فکرها و روان ها گذارد و جامعه اسلامى را کدر ساخت و راه را براى پرتوگیرى از دانش به روى آن بست و چنان سخنان شگفتى در لابه لاى تفسیرهاى قرآن، آن هم از زبان رسول خدا، اصحاب و امامان بزرگوار شیعه، گنجاند که مردم به جاى پرتوگیرى از آیات و قصه هاى عبرت آموز قرآنى، سرگرم داستانها و مسائل شگفتى شدند که ریشه در اسرائیلیات داشت
.

 احبار و رهبان، سردمداران کفر که در پناه کتاب هاى تحریف شده ادیان پیشین، مردم را به تاریکى کشانده بودند و از آنان بهره مى بردند، وقتى از رویارویى با آیات روشنایى آفرین، رها کننده انسان از قیدِ بندهاى مرئى و نامرئى، ناامید شدند، به رخنه گرى و نفوذ در کانون فکرى مسلمانان پرداختند و حاکمان ناآگاه و ناآشناى به دقیقه هاى وَحیانى، ناآگاهانه و از روى کم بصیرتى شاید، به اینان مجال دادند، بافته ها، پندارهاى ذهنى و برساخته هاى خود و یا فرازهاى تحریف شده تورات و انجیل را به نام قرآن و اسلام، بین مردم بپراکنند و مسلمانان را گرفتار همان خرافه هایى کنند که یهودیان، مسیحیان و مشرکان گرفتار آنها بودند و اسلام براى نجات آنان، پا به عرصه گذارده بود.
 
رواج اندیشه غلوآمیز :
جریان غلات، یکى از جریان هاى بسیار خطرناک است که از همان آغاز پیدایش تاکنون، ویران گرى، شرک پراکنى و جداسازى انسان هاى موحد از سرچشمه مبارک توحید، سرلوحه کار آن بوده است.

پیروان ادیان پیشین، چون به غلو گرفتار آمدند، به وادى هلاکت درافتادند و نابودى آنان و از بین رفتن آموزه هاى وَحیانى که در پرتو آنها زندگى سعادت مندى داشتند، رقم خورد. همین ترفند را غالیان، براى این که اسلام را از مدار خارج سازند و مسلمانان را به لجن زار شرک بکشانند، در جامعه اسلامى به کار بستند. بازار اینان، به خاطر اباحى گرى که رواج مى دادند، گرم شد. بسیارى که این راه را رفتند، از آن روى بود که خود را از باید و نبایدهاى شرع رها سازند.

غالیان، با دادنِ جایگاه خدایى به اولیا در میان مردم، چنین رواج مى دادند که دوستى با اولیا، ما را بسنده است و دوستى آنان، جاى انجام تکالیف و انجام نماز و روزه را پر مى سازد. اباحى گرى و تکلیف گریزى، از علل عمده گرایش به غلو و پا را از حدود فراتر گذاشتن است.

ائمه اطهار(ع) همیشه شیعیان را از همراهى با غالیان بازمى داشتند و خواستار رویارویى با اینان و فکر شرک آلود، الحادى و ضدتوحیدى این گروه ها که هر روز به گونه اى، با ترفند و برنامه اى با توحید و فکر ناب مسلمانان به رویارویى برمى خاستند، فرا مى خواندند و یادآور مى شدند که باید هشیارانه با اندیشه هاى انحرافى آنها برخورد کنند. زیرا این جریان تحتِ نامِ اهل بیت و علاقه مند و شیفته نشان دادن خود به ما خاندان نبوت، عقاید و باورهاى شرک آمیز خود را نشر مى دهند.

غالیان، امامان معصوم(ع) را، که مورد علاقه مردم بودند، و طلایه دار شرک ستیزى و رایت افرازى پرچم توحید، در همه لحظه هاى زندگى، تا مرتبه ربوبیت بالا مى بردند. از این روى، ائمه اطهار، برخى از گروه هاى غالى را مشرک مى خواندند. امام صادق(ع) ابوالخطاب را مشرک خوانده است2 . اینان، با عقاید شرک آلود، خود را به امامان معصوم(ع) نزدیک مى کردند و خود را پیروان آنان جلوه مى دادند، تا هم زمینه هاى بدنامى آن بزرگواران را فراهم آورند و شمارى بپندارند، ائمه این چنین عقایدى دارند، و هم شیفتگان به آنان را به باتلاق شرک بکشانند. امام صادق(ع) به پیروان خود شاخص مى دهد و غالیان را به روشنى مى شناساند که مباد کسى فریب آنان را بخورد و در دام شان گرفتار آیدلعنت خدا بر غالیان و مفوضه بادا. آنان، گناه و نافرمانى خدا را سبک شمردند و به خداوند کافر شدند و شرک ورزیدند. و گمراه شدند و گمراه کردند. انگیزه آنان [از این کار] فرار از واجبات و اداى حقوق [مالى] بود3.

جریان تصوف:
زهدگرایی ها، دنیاگریزی هاى غیراصولى، افراطى و ناقانون مند، نَفس کشی هاى بیمارگون، دور افتادن از زلال معارف دینى در تهذیب نفس و مبارزه با دنیاگرایى و اشرافى گرى مذموم و ناپسندیده، شمارى از مسلمانان را از برنامه هاى دقیق و همه سویه اسلام دور ساخت و به وادی هاى شرک آلود و مرام ها و آیین هاى نابخردانه، که پیش از اسلام در میان مردم سرزمین هاى اسلامى سابقه داشتند، مانند ملامتیه، کلبیون و... فرو انداخت.

 شاید این حرکت در آغاز پسندیده مى نمود و به گونه اى عصیانى بود علیه دنیاگرایى و اشرافى گرى که جامعه اسلامى از آن رنج مى برد، اما چون از آموزه هاى وَحیانى که در مکتب اهل بیت و رفتار امامان معصوم جلوه گر شده بود، اشراب نمى شد، سر از خرافات و شرک درآورد. از این روى امامان، پیش از ایشان خود رسول اللّه، با زهدگرایی هاى نشأت نگرفته از آموزه هاى دینى، به شدت برخورد مى کردند.

 زهدگرایی ها و نَفس کشی هاى مهار گسسته، باطن گرایی ها و ظاهرگریزی هاى شمارى از ناموران جامعه اسلامى، در قرون مختلف، گروه هایى از مردم را از اجتماع اسلامى جدا ساخت و به رهبانیت و خلوت نشینى واداشت و در هر شهر و دیار و منطقه اى به مناسبت حال و احوال مردمان آن منطقه، عقاید خرافى را به ذهن آنان فرو کرد. کم کم جریان تصوف شکل گرفت، با ادبیات و عقاید خاص و جلوه هایى که سبب جذب گروه هایى از مردم به این جریان شد. قانون گریزى، دور زدن شریعت، اباحى گرى و... روز به روز در میان صوفیان، بیش از پیش جلوه گر مى شد، تا آن جا که افزونِ بر امامان(ع) از همان اوانِ شکل گیرى این جریان، عالمان شیعه در روزگاران مختلف، با این گونه رفتارها سر ناسازگارى داشتند و مردم شیعه را از نزدیک شدن به این گروه ها باز مى داشتند. شمارى از عالمان اهل سنت نیز به مخالفت آشکار با این جریان پرداختند.
 
امام رضا(ع) مى فرمایدکسى جز از سر فریب، یا گمراهى و یا حماقت، دعوى تصوف نکند 4پاره اى از گروه هاى صوفى، به نام صفاى باطن، عقل را به سُخره مى گرفتند و دانش هایى مانند فقه، فلسفه و... را دانش هاى ظاهرى مى خواندندبا فقیهان در مى افتادند و با قشرى دانستن آنان، زمینه هاى تکلیف گریزى را فراهم مى آوردندبه نام فتوت، بى توجهى به تکالیف ظاهرى شرعى، و به پندار خودشان توجه دادنِ افراد به صفاى باطن، و القاى به پیروان خود که این همه، نه در مساجد، نماز جمعه و جماعات، حلقه هاى درس و بحث و مناظره هاى علمى و حضور در محضر عالمان راستین، که در زاویه ها، خانقاه ها و با شور و نشور و رقص و سماع و اوراد خاص، برآورده مى شود.
 
رقص و غنى، به بهانه تلطیف روح و رسیدن به عشق آسمانى در زاویه هاى صوفیان جا باز کرد و اندک اندک به عشق هاى زمینى دامن کشیدابى الفتح کراجکى (م :۴۴۹) در گشت و گذارى که در حلقه صوفیان معاصر خود داشته، این گونه گزارش مى دهد: روزى، ناگزیر شدم در جمع گروهى از صوفیان باشم. پس از گرم شدن مجلس، طبق عادت و مرام خود، به رقص و غنى مشغول شدند و سراینده، اشعار عاشقانه مى خواند5. هجویرى مى نویسدمن دیدم از عوام گروهى مى پنداشتند که مذهب تصوف، جز رقص نیست 6. زمخشرى مى نویسدبه نام عشق و خدادوستى، به فسق و فجور روآورده اند7.

از این گروه خرافه پراکن و بنیادسوز و طغیان گر علیه اصول و ارزش هاى دینى، حکومت گران فاسد و جائر بهره ها برده اند. از جمله در روزگار مغولان، خرافه بافی ها و هنجارشکنی هاى این گروه مهار گسیخته و شریعت گریز و بى اعتناى به بایدها و نبایدهاى شرعى، براى حاکمان مغول در گسترش قدرت و رام کردن مردم و سرکوب مخالفان، کارگر افتاددر دوره تسلط مغولان، خانقاه ها رونق بیش ترى گرفت. زیرا مغولان، اسیر خرافات و پندارها بودند. علماى سنى نیز، به واسطه مخالفت مغولان با خلافت عباسى، روى خوشى بدانان نشان نمى دادند. ناچار صوفیان و خانقاه نشینان، مورد توجه حکام شدند. مخصوصاً حکام زیرک و جاه طلبى چون امیرتیمور گورکان. تحقیق دقیق و بى غرضانه مورخان، به خوبى مى تواند نشان دهد که رونق این مؤسسات از کرم و بخشش حکام و توان گران نادرست صورت مى گرفت.
 
به همان دلیل که خواجه نظام الملک، ترویج شرع و حمایت از خلافت عباسى را وسیله استوارى و دوام قدرت سلجوقیان قرار مى دادپس از سقوط خلافت، بازار صوفیان حرفه اى رونق گرفت و به قولِ نیکلسون: صوفیان فربه و قوى بنیه در خانقاه ها، روزگار را به بطالت مى گذراندند. اگر به روایات عدیده مثنوى بتوان استناد کرد، غالباً در این مراکز، مفت خوارى، فساد و تباهى نیز شیوع داشت 8. علامه حلى (م: ۷۲۶) از رواج رقص، غنى و... در محافل صوفیه یاد مى کند و سپس مى نویسدجماعتى از این گروه را در حرم امام حسین(ع) دیدم. یکى از آنان نماز نمى خواند. چون سبب پرسیدم، گفتند: او واصل شده است و نیازمند اداى نماز نیستعلامه سپس درباره اینان، این سان داورى مى کند:  اى خردمند در کارها و اندیشه هاى این گروه نسبت به خدا بنگر، چنانکه در شیوه عبادت ایشان شمه اى یاد شد و از عذر آنان در رها کردن نماز، سخن گفته شد. با همه این احوال، این افراد در نزد صوفیان از اولیاء خدا و ابدال به شمار مى آیند و حال این که جاهل ترین مردم اند9.
 
 حسن بن ابى الحسن دیلمى، از علماى شیعه قرن هشتم، در تحلیل گرایش شمارى از مردم به غلو و تصوف و گسترش خرافات، اباحى گرى را هم در سلسله علل و هم پیامد گرایش به این فرقه ها شمرده استدیلمى پس از تشویق مردم به خردورزى و تدبر، تأکید دارد پاره اى از امور، آدمى را از فهم حقایق دور مى سازد که باید نسبت به آنها هوشیار بود از جمله، علاقه به آسان ترین مذهبى که در آن لذت طلبى و گناه روا شمرده مى شود. دشوارى دانش پژوهى، دشوارى عمل، گرایش به اباحى گرى و... زمینه ساز این گرایش هایند. گرایش به شکست مرزهاى ممنوعه بسیارى را به سوى مذهبهاى خود ساخته غالیان کشانده است. همنشینى با اباحى گرایان، در انسان این گرایش ها را پدید مى آورد و مى نویسد: ... و از جمله این امور دورى گزیدن از محافل علما و ناآگاهى از استدلال هاى عقلانى و گوش سپردن به سخنان دنیامداران نادان و بسنده کردن به قصه ها و خرافات است. و از آن جمله، آدم نادان ،تقلید در دین را آسان تر از دانش طلبى و کاوش در علوم مى یابد و پیروى کورکورانه نیز چشم و گوش وى را بر درک حقائق مى بندد 10.

و اگر خوشبینانه انگیزه اولیه تأسیس فرقه بابیت و بهائیت را انحراف از مسلک شیخیه و فریفته شدن شمارى، به باب امام زمان بدانیم، بى گمان بهره گیرى استعمارگران از این مسلک و شعارهاى اباحى گرایانه در تداوم و گسترش آن نقش اصلى را بر عهده داشته است؛ چه بنیان گذاران بابیت، پس از استقرار پایه هاى آن، آیین هاى دینى را منسوخ اعلام کردند.
 
قرة العین، از زنان زیرک و مبلغه بابیت به رواج این مسلک پرداخت. وى در این راه تا مرحله مجاز شمردن درهم آمیختگى زنان و مردان و کنار زدن پوشش شرعى، پیش رفت. وى در شکستن حریم اخلاقى و اجتماعى از جسارت ویژه اى برخوردار بود. وى، به روشنى مى گفتاى اصحاب! این روزگار از ایام فترت شمرده مى شود. امروز تکالیف شرعیه یک باره ساقط است و این صوم و صلوة کارى بیهوده است 11. و شگفت آن که این مسلک سراسر آکنده از خرافه و به دور از ارزشهاى اخلاقى، از سوى محافل وابسته به غرب به عنوان مسلکى آزاداندیش معرفى مى شود و قرة العین به عنوان زنى خرافه ستیز و روشنفکر و الگوى جوانان مورد ستایش قرار مى گیرد 12.
 
اباحى گرى از زمینه هاى مهم گرایش به این مسلک خودساخته در میان افراد لاابالى و بى پروا بوده است. فرقه بهائیت، افزون بر رواج و رواشمارى روابط نامشروع و غیراخلاقى، تعصب مذهبى و امر به معروف و نهى از منکر را نادرست اعلام کرد13. مبانى خرافه و ساختارشکنانه این فرقه، راه را بر رواج اباحى گرى در میان هواداران آن فراهم آورده است. اینک نیز اباحى گرى در میان خرافه گرایان درون فرقه اى، بویژه فرقه هاى صوفیه و بابیت در حال گسترش است.

 شمارى از مردم، که به هیچ یک از این فرقه ها وابستگى ندارند، اما در عمل، به گونه اى از آنها اثر پذیرفته اند. بى اعتنایى به دستورات شریعت، به دعوى پاک باطنى، شرکت فعال در اعیاد و وفیات که براى ائمه اطهار برگذار مى شود، بى توجهى به نماز، استفاده مردان از زنجیر طلا، رواج آهنگ هاى مبتذل و حرام به نام بزرگداشت امامان، حرام خوارى و گرانفروشى، در کنار آن سفرهاى زیارتى به هدف سبک کردن استخوان و خاموش کردن نداى وجدان، شمه اى از از رخنه اباحى گرى در زندگى دینى این افراد است.
 
عمده محافلى که به داعیه گره گشائى از مشکلات مردم و یا به داعیه تصوف و عرفان و یا ارتباط با امام زمان، از روش هاى کف بینى، انرژى درمانى و موسیقى درمانى استفاده مى کنند، نه تنها مردم را به خدا و آرامش معنوى نرسانده که در نهایت مشکلات زندگى آنان را دو چندان کرده و بستر را براى تساهل و تسامح در ارزش هاى دینى براى این افراد فراهم مى کنند.
 
یکى از شیادان که مدتى به دعوى نیابت از امام زمان، شمار فراوانى از زنان و مردان را به دور خود گرد آورده بود، پس از دستگیرى، به اعتراف خودش، بدون هیچ گونه آگاهى از قرآن و سنت، لباس روحانیت را بر تن کرده و با استفاده از شگردهاى روان شناسى، نقاط ضعف ساده لوحان را شناسائى و آنان را فریب مى داده استگفته بود: تساهل و تسامح اخلاقى و بى توجهى به ارزش هاى مذهبى، سبب شده بود بد حجاب ها و افراد لاابالى، مجالس وى را گرم نگهدارند و از این راه نیازهاى مذهبى خود را برآورند. و یکى دیگر از این گونه افراد و محفل گردانان خرافى، پس از دستگیرى، جهالت و گرایش مردم به اوهام و خواب و خیال را از علل گرمى بازار خود یاد کرده بود.  وى بدون هیچ گونه پرده پوشى گفته بودوقتى مردم جاهل به من سوارى مى دهند چرا من سوار نشوم 14.

 رواج اباحى گرى و انحراف هاى اخلاقى در میان فرقه هاى عارف نما و مدعیان دروغین کشف و شهود، بیان گر تأثیر مستقیم خرافات در رواج مفاسد اخلاقى در جامعه استاباحى گرى و خرافه راه را بر گسترش دیگر جرم ها نیز هموار مى سازد. بخش بزرگى از پرونده هاى دادگاه هاى جزائى، حقوقى و خانواده، دادخواهى و شکایت کسانى است که در دام فالگیران، کف بینان، رازگشایان دچار شده اند. همانان که با سوء استفاده از درماندگى و ساده لوحى مردم، آنان را از چیزهاى موهوم ترسانده و با دروغ آنان را امیدوار مى ساخته و از این روش، اموال شان را از چنگ شان به در مى برده اند.

 و چه بسا حریم خانواده ها نیز از دستبرد این گروه ها در امان نمانده است. آگاهى مردم از پیامدهاى خرافه مى تواند راه را بر استفاده نابجا از دین و مذهب ببندد.
 
پی نوشت ها:
 1. مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمدپروین گنابادى، ج ۸۹۱/۲ -۸۹۲، علمى و فرهنگى، تهران.
 2. رجال کشى، ۲۹۶.
 3. بحارالانوار، ج ۲۷۱/۴۴.
 4. سفینة البحار، شیخ عباس قمى، ج ۱۴۶/۳، ماده صوف.
 5. کنز الفوائد، ابوالفتوح کراجکى، ج ۷۸/۲، در الذخائر، قم.
 6. تمدن اسلامى در قرن چهارم، آدام متز، ترجمه على رضا ذکاوتى قراگزلو، ج ۲۴/۲، امیرکبیر.
 7. تفسیر کشاف، ج ۳۵۳/۱، ذیل آیه ۳۱ سوره آل عمران، دارالکتاب العربى، بیروت. ۴۱. در دیار صوفیان، على دشتى/۱۲۶-۱۲۵، جاویدان، تهران، ۱۳۶۳.
 8. نهج الحق وکشف الصدق، علامه حلى/۵۹، دارالهجره قم.
 9. اعلام الدین فى صفات المؤمنین، حسن بن ابى الحسن دیلمى/۲۶. مؤسسه آل البیت. ۱۴/۸ ق.
 10. فتنه باب/۸۰ و ۱۸۳... .
 11. شرح حال رجال ایران، مهدى بامداد، ج ۱/۲۰۸، زوار.
 12. پژوهشى نو و مستند درباره بهائى گرى، مصطفى حسینى طباطبائى/۸۱ و ۱۱۶، انتشارات روزبه تهران.
 13. روزنامه کیهان، ۱۳۸۶/۴/۳۱

منبع: مجله حوزه، شماره ۱۵۳-۱۵۴