حسن مستوفی
ملیت : ایرانی
-
قرن : 14
منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد سوم)
آقاى مورخالدوله در كتاب ایران در جنگ بزرگ درباره حسن مستوفى چنین مىنویسد:
«مستوفىالممالك از معروفترین و قدیمىترین خانوادههاى ایران و به آزادیخواهى و وطندوستى و درستى معروف بود. در ده سالگى به مقام مستوفىالممالكى رسید و همواره شاه و مردم او را مورد احترام و عزت قرار دادهاند. پدرش میرزا یوسف مستوفىالممالك آشتیانى صدراعظم ناصرالدین شاه فرزند میرزا حسن مستوفىالممالك فرزند میرزا كاظم مستوفىالممالك فرزند آقا محسن آشتیانى معاصر كریم خان زند مىباشد تولد او در رمضان 1291 ه.ق و وفاتش در 25 ربیعالثانى 1351 ه.ق (ششم شهریور 1311 ش) بوقوع پیوسته است.»
حسن مستوفى تحصیلات مقدماتى را نزد معلمین خصوصى فرا گرفت. پدرش مادامى كه حیات داشت درباره تحصیل او جد و جهد زیادى از خود نشان مىداد. مستوفى چون به ده سالگى رسید پدرش صدر اعظم ایران شد. و بنابر استدعاى وى لقب مستوفىالممالك و عنوان آن كه وزارت دارائى بود به فرزندش تفویض شد و حاج میرزا نصرالله گركانى كه یكى از مستوفیان درجه اول بود به نیابت مستوفىالممالك خرد سال تعیین گردید.
در 1303 ه.ق میرزا یوسف درگذشت و از طرف ناصرالدینشاه تمام مشاغل و امتیازات او به فرزند 12 سالهاش میرزا حسن داده شد و میرزا هدایت وزیر دفتر (جد دكتر متین دفترى) به نیابت او از طرف شاه تعیین گردید. میرزا هدایت كه خود را مستحق این كار مىدانست از این اقدام رنجیده خاطر شد ولى چون فرمان شاه بود نتوانست اجراى آن را به عهده تعویق اندازد.
آقاى مهدى بامداد در كتاب رجال دراین باره چنین نوشته است:
«در 1303 ه.ق كه مستوفىالممالك (میرزا یوسف) زندگى را بدرود گفت تمام كارها و مشاغلى كه داشت بر حسب امر شاه به پسر خردسالش به نیابت میرزا هدایتالله وزیر دفتر كه مدت پنج سال از كار بركنار و خانهنشین بود واگذار شد. با اینكه سمت نیابت مستوفىالممالك خردسال بر خلاف میل وزیر دفتر و براى وى سخت و ناگوار بود ولى چون شاه امر كرده بود اطاعت نمود و هر وقت كه میرزا حسن مستوفىالممالك كه سنش در حدود 11 سال بود به دفتر استیفا مىرفت وزیر دفتر مانند للهاى او را جلو انداخته و خود در عقبش راه مىافتاد.»
حسن مستوفى تا 1310 ه.ق تحت نظر میرزا هدایت انجام وظیه مىنمود و حتى مهر وى نزد میرزا هدایت باقى مىماند. در سال 1310 میرزا هدایت درگذشت و فرزند ارشدش میرزا حسین بجاى وى «وزیر دفتر» شد. در این هنگام غالب مستوفیان قدیمى به نفع فرزندان خود از كار كنارهگیرى كردند بطورى كه معتمدالسلطنه مستوفى آذربایجان به نفع فرزند خود كه بعدها وثوقالدوله لقب گرفت از كار استیفا خارج شد و میرزا حسن مستوفى خود امور استیفا را عهدهدار گردید. مستوفى سالهاى جوانى را در ایران گذرانید و غالبا وقت خود را به شكار و مصاحبت دوستان سپرى مىساخت. تا زمانى كه ناصرالدین شاه حیات داشت میرزا حسن مورد احترام و عزت شاه بود ولى پس از مرگ وى وزارت دارائى را از او گرفته به ناصرالملك دادند و مستوفىالممالك فقط عنوان تشریفاتى بود.
مستوفى در 1320 ه.ق به اروپا رفت و مدت پنج سال در كشورهاى مختلف اروپا به گردش و سیاحت اشتغال داشت و خانه وى در آنجا محلى براى ارتزاق و زندگانى ایرانیان مقیم اروپا بود. در این سفر مستوفى قسمت اعظم دارائى خود را كه پدرش در جمعآورى آن اهتمام و كوشش زیادى نموده بود از دست داد و در آنجا زندگانى اشرافى براى خود تشكیل داده بود.
در 1323 در پاریس به ملاقات مظفرالدین شاه رفت و شاه رسما از او دعوت نمود كه به ایران بازگردد و شغلى را تصدى نماید. مستوفى با وجودى كه به شاه وعده مساعد داده بود ولى مادامى كه آن پادشاه حیات داشت به ایران نیامد.
در نهضت مشروطیت و جنبش آزادیخواهان ایرآن كه قسمتى از آن را مستبدین و فرصتطلبها اداره مىكردند مستوفى دخالتى نداشت و در اروپا اخبار آن را از طریق مطبوعات خارجى بدست مىآورد یا از مجراى ایرانیان مقیم اروپا از آن مستحضر مىشد. پس از صدور فرمان مشروطیت مستوفى به تشویق اتابك به ایران آمد و به نمایندگى مجلس رسید و پس از چند ماهى در كابینه اتابك به عنوان وزیر جنگ وارد شد. اتابك در 21 رجب 1325 در میدان بهارستان به ضرب گلولههاى عباس آقاى تبریزى كشته شد و اعضاى كابینه وى نیز مرعوب و از میدان سیاست خارج شدند.
حسن مستوفى در كابینههاى اول مشیرالسلطنه و ناصرالملك همچنان وزیر جنگ بود. در كابینه اول و دوم نظامالسلطنه كه در 15 اردیبهشت 1287 ش تشكیل شد باز هم وزارت جنگ را عهدهدار گردید و در كابینه بعدى كه به ریاست مشیرالسلطنه تشكیل شد باز هم وزارت جنگ را عهدهدار گردید و در كابینه بعدى كه به ریاست مشیرالسلطنه تشكیل شد باز هم وزارت جنگ را عهدهدار گردید. در كابینه ناصرالملك كه به كفالت سعدالدوله اداره مىشد مستوفى نیز متصدى وزارت جنگ بود ولى چند روز قبل از فتح تهران استعفا كرد و جاى خود را به امیر بهادر جنگ داد.
بعد از آنكه نیروهاى گیلان و اصفهان به تهران وارد شدند و محمد على میرزا به سفارت روس پناهنده گردید و در اثر این پناهندگى از سلطنت مخلوع شد مستوفى از طرف هیئت مدیرهاى كه اداره امور كشور را برعهده داشت به سمت وزیر دربار سلطان احمد شاه منصوب شد. در مرداد 1289 ش مستوفى مورد تمایل نمایندگان دوره دوم قرار گرفت و به زمامدارى رسید و نزدیك به هشت ماه در مقام نخستوزیرى بود. مستوفى در دوره زمامدارى خود توانست با كمك قوامالسلطنه وزیر جنگ نسبت به خلع سلاح مجاهدین اقدام و از خودسریهاى بعضى از مشروطهطلبان جلوگیرى كند. وى در اواخر سال 1289 از طرف بعضى از نمایندگان كاندیداى نیابت سلطنت به جاى عضدالملك كه مرحوم شده بود گردید، ولى طرفداران ناصرالملك بر مستوفى فائق شدند و ناصرالملك به نیابت سلطنت رسید و میرزا حسن مستوفى از نخستوزیرى كنارهگیرى كرد. وى در 26 مرداد 1292 بار دیگر به زمامدارى رسید و این موقعى بود كه سلطان احمدشاه امور سلطنت را رسما عهدهدار شده بود. زمامدارى دوم مستوفى مصادف با موقعى بود كه ناقوس كلیساهاى اروپا در اثر جنگ بینالملل اول مردم را به آتش و خون نوید مىدادند. مستوفى در این كابینه خود وزارت كشور را نیز به عهده گرفت اما پس از مدتى عینالدوله به وزارت داخله منصوب و آگهى انتخابات دوره سوم را صادر نمود و بالاخره مجلس تشكیل گردید. از اقدامات مستوفى در این دوره اعلان بیطرفى ایران است، دیگر از حوادث آن ایام اشغال ایران از طرف متفقین و تعطیل مجلس و مهاجرت عدهاى از رجال و نمایندگان به كرمانشاه مىباشد كه به ریاست نظامالسلطنه مافى، دولت موقتى تشكیل گردید.
مستوفى پس از یك سال و نیم زمامدارى در بحرانىترین ایام بالاخره در مقابل مشكلات تاب مقاومت نیاورد و جاى خود را به عینالدوله وزیر داخله كابینه خود داد عمر كابینه عینالدوله زیاد طولانى نشد و بار دیگر مستوفى براى بار سوم به زمامدارى رسید و مقام وزارت خارجه را نیز بر عهده گرفت و این بار مستوفى فقط سه ماه زمامدار بود.
مستوفى در 1296 براى بار چهارم رئیسالوزارء شد و مدت سه ماه وزارت كشور را نیز عهده دارد بود تا اینكه مخبرالسلطنه را به وزارت كشور معرفى نمود. در این كابینه مستوفى موفق شد براى تخلیهى ایران از طرف متفقین اقداماتى بعمل آورد و حكام و ولاه جابر را از كار بركنار سازد. قوامالسلطنه را با اختیارات به آستان خراسان اعزام نمود و مقدمات انجام انتخابات دورهى چهارم را صادر كرد ولى موفق به انجام آن نگردید. این كابینه در فروردین 1297 ساقط گردید و مستوفى در ردیف رجال آماده براى كار قرار گرفت.
در 1299 قبل از زمامدارى سردار منصور (فتحالله اكبر) نخستوزیرى به مستوفى و عینالدوله پیشنهاد شد ولى هیچكدام زیر بار این مسؤولیت نرفتند و سرانجام سردار منصور زمامدار گردید.
در كودتاى 1299 مستوفى مورد تعرض قرار نگرفت و محترمانه در باغ خود زندگى مىكرد و ناظر اوضاع و احوال سیاسى ایران بود.
در 1300 وقتى قوامالسلطنه به نخستوزیرى رسید دستور افتتاح مجلس را صادر كرد. قسمتى از نمایندگان این دوره در دوران صدارت وثوقالدوله انتخاب شده بودند. مستوفى در انتخابات دوره چهارم مجلس شوراى ملى از تهران شركت كرد و با كمتر از هشت هزار رأى وكیل اول تهران شد و در صف وكلاى مجلس جاى گرفت و تا بهمن 1301 در مجلس بود. در این تاریخ مورد تمایل نمایندگان قرار گرفت و به جاى قوامالسلطنه نخستوزیر گردید. این پنجمین بارى بود كه مستوفى به نخستوزیرى مىرسید.
نخستوزیرى مستوفى با كمك سوسیالیستها بود ولى اقلیت بزرگى به زعامت سید حسن مدرس با زمامدارى او مخالف بودند و قوامالسلطنه را براى ادامه خدمت مناسبتتر مىدانستند. بالاخره مدرس در دوم جوزاى 1302 دولت را استیضاح نمود و طى نطق مفصلى «آقا» (به مستوفىالممالك «آقا» خطاب مىشد) را قاصر دانست نه مقصر. مدرس در نطق پنج ساعته مستوفى را با قوام مقایسه كرد و آن دو را به دو شمشیر تعبیر نمود. وى گفت مستوفى حكم شمشیر مرصع را دارد كه باید در اعیاد و جشنها و تشریفات آن را به كمر بست ولى قوامالسلطنه چون شمشیر برندهاى است كه در موقع رزم باید از آن استفاده نمود.
مستوفى در پاسخ مدرس نطق مهمى ایراد كرد. او در آن جلسه جملات معروفى را به زبان راند. مستوفى در پاسخ مدرس چنین گفت:
«مىدانم وضعیات امروزه طورى است كه اشخاصى امثال من اصلا دخالتشان در امور چندان پیشرفتى ندارد و متأسفانه و بدبختانه در این مملكت هم اشخاصى مىخواهند كه داخل كار بشوند و آجیلهائى هم بگیرند و آجیلهائى هم بدهند. من نه مىگیرم و نه مىدهم و اصرارى هم به ماندن ندارم و این ایام غیبت مجلس را هم كه شاید به عقیده بعضى كه اشتها دارند واگذار مىكنم و معده منهم خراب است و نمىتواند هضم كند...»
مستوفى پس از ایراد این نطق از مجلس خارج شد و جاى خود را به مشیرالدوله داد. در انتخابات دوره پنجم بار دیگر وكیل تهران گردید. پس از استعفاى مؤتمنالملك از ریاست مجلس نمایندگان مستوفى را به این سمت انتخاب كردند ولى او نپذیرفت و از زیربار این مسؤولیت شانه خالى كرد.
مستوفىالممالك در 1301 ش قانون استخدام را از تصویب مجلس گذرانید و تا چند سال قبل این قانون تا حدى ملاك عمل بود.
شمشین دوره زمامدارى مستوفى در خرداد ماه 1305 ش صورت گرفته كه پس از كنارهگیرى ذكاءالملك فروغى در اثر ابراز تمایل نمایندگان دوره ششم به نخستوزیرى رسید و مجموعا سه كابینه تشكیل داد. وى در كابینه اول وزارت كشور را بر عهده گرفت.
مستوفى در خرداد 1306 از كار كنارهگیرى كرد و تا آخر عمر شغلى اختیار ننمود وفات او در ششم شهریور ماه 1311 ش اتفاق افتاد.
مستوفىالممالك یكى از چهرههاى جالب و مهم عصر مشروطیت است شش بار به نخستوزیرى رسید و یازده كابینه تشكیل داد. پنج مرتبه وزیر جنگ و چهار نوبت وزیر كشور و یك دفعه وزیر امور خارجه و یكبار وزیر مشاور شد. در ادوار اول و سوم و چهارم و پنجم نماینده مجلس شوراى ملى بود ولى به علت احراز مشاغل اجرائى كمتر در مجلس انجام وظیفه نمود. غالب مورخین از او به نیكى یاد مىكنند و اقدام او در اعلان بىطرفى در جنگ بینالملل اول و استمهال براى قروض را ستودهاند.
مستوفى مردى به تمام معنى اعیان و اشرافى بود. همسران متعدد انتخاب كرد و داراى فرزندان متعددى شد ولى هیچكدام از فرزندانش رشد سیاسى و عملى پیدا نكردند.
درباره خصوصیات اخلاقى مستوفى آقاى ابراهیم صفائى در كتاب رهبران مشروطه چنین نوشتهاند:
«مستوفى تحصیلات متوسطى داشت. با ادبیات فارسى و صرف و نحو عربى آشنا بود. زبان فرانسه را به خوبى مىدانست. به اقتضاى تربیت پدرى درویش مسلك و درویش دوست بود. به شعائر ملى و مذهبى احترام مىكرد. داراى احساس و غرور ملى بود همین احساسات و رفتار بزرگمنشانه به او یك شخصیت ملى داده بود و عموم او را «آقا» خطاب مىكردند. او اهل هیچگونه سوءاستفادهاى نبود و به همین مناسبت ثروت فراوان موروثى خود را با اسراف و تبذیر خرج كرد...»
حسن مستوفى در مدت عمر خود ده همسر انتخاب كرد و مجموعا صاحب 23 فرزند شد كه ده تن از آنها دختر و بقیه پسر بودند. یكى از فرزندان وى پس از مرگش متولد شد ولى عمرى نیافت و درگذشت. وى ثروت كلان پدر خود را كه عبارت از 750 پارچه آبادى بود در جوانى در اروپا صرف نمود و خود در اواخر عمر وضعى نداشت و دولت براى اعاشه او شهریه تعیین كرد و ماهیانه هزار تومان به او مىدادند با وجودى كه زنان متعددى داشت غالبا در خارج از منزل خود سكونت داشت. او مجموعا مردى موجه و مورد احترام مردم و خوشگذران بود. مثلا او عاشق ساعت بود و حدود هزار عدد ساعت در منزل خود جمعآورى كرده بود. كلكسیونهاى متعددى داشت، از جمله كلكسیون اسلحه او بود كه نظیر نداشت. كلكسیون پروانه او هم قیمتى بود.
فعالیت ها : : مشاهیر / سیاست
تازه های مشاهیر
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}