حدودا 100 روز تا انتخابات ریاست‌جمهوری در 28 خرداد 1400 باقی مانده، انتخاباتی که قطعا منجر به جابه‎جایی رئیس‎جمهور مستقر می‌شود و همین نکته حساسیت طبیعی انتخابات را دوچندان کرده است. از شهریور 1360 تا امروز رئیس دولت در ایران بعد از پیروزی در انتخابات دور اول در چهار سال دوم هم موفق به کسب رای اکثریت شده، شاید برای همین تجربه، انتخاباتی که در پایان 8 سال یک دولت انجام می‌شود، موضوعیت بیشتری پیدا می‌کند. این ذهنیت تاریخی به‎ همراه وضعیت تضعیف‎شده دولت روحانی در سال‌های اخیر، باعث شده انتظار برای تغییر در سکان مدیریت دستگاه اجرایی کشور زیادتر از حد معمول باشد. هرچند میزان احساس شکست از کارنامه دولت روحانی در جامعه و غلبه زندگی کرونایی بر مناسبات اجتماعی باعث شده فضای انتخاباتی شبیه یک انتخابات ریاست‎جمهوری نباشد اما احتمالا با گذشت از تعطیلات عید نوروز نشانه‌های انتخاباتی بیشتری خواهیم دید.

نکته مهم این روزها نحوه عملکرد گروه‌های سیاسی برای شکل‌گیری صحنه نهایی انتخابات است. موضوع این نوشته هم به‎طور مشخص درباره آسیب‎شناسی آرایش «منتقدان دولت روحانی» در آستانه سال 1400 است که شاید هم از نظر خودشان و هم از نظر اجتماعی شانس اول پیروزی در انتخابات هستند اما چرا؟
اول اینکه  براساس چالش بر سر دولت روحانی صحنه انتخابات را می‌توان به‎طورکلی به دو بخش «منتقدان» و «همراهان» دولت روحانی تقسیم کرد. دوم اینکه درحال‎حاضر تحرکات انتخاباتی بیشتر در جبهه منتقدان دولت رخ می‌دهد، بنابراین کنش و واکنش آنها اثر زیادی روی شکل‌گیری صحنه نهایی انتخابات خواهد گذاشت.

بااین‎حال، رصد تحولات جبهه منتقدان دولت نشان می‌دهد آنها دچار چند پیش‎فرض غلط هستند که منجر به اشتباهات جبران‎ناپذیری می‌شود. به نظر زمان فعلی مناسب‌ترین وقت برای گفت‎وگو پیرامون این پیش‌فرض‌ها و اشتباهات است:


پیروزی در دست منتقدان روحانی؟

اولین مشکل منتقدان دولت این است که تصور می‌کنند یک قدم تا فتح دولت بعدی فاصله دارند، کافی است مواضع یک سال اخیر طیف‌های مختلف این جریان را بخوانید، از انتخابات 76 که صحنه انتخابات دیگر، دو چهره ملی دهه 60 را نداشت؛ رقابت متفاوت شد. به این صورت که دولت جدید پس از 8 سال دولت قبلی، «دیگری» آن دولت محسوب می‌شد و رای اکثریت را جذب می‌کرد. این الگوی تاریخی مهم‌ترین دستاویز منتقدان دولت روحانی برای احساس نزدیکی به پیروزی است اما چرا این پیش‎فرض کافی نیست؟

اولا بهار 1400 تفاوت‌های تاریخی مهمی با روزهای متناظر سیاسی‌اش در ایران یعنی بهار 76، 84 و 92 دارد. قبلا نوشتیم و برای تاکید باید گفت که مهم‎ترین گفتمان‌ رقیب دولت روحانی یعنی «عدالت» این‎بار مثل سال 84 دست‎نخورده و بدون ذهنیت اجتماعی نیست. دوم اینکه به ‎دلیل تحولات سیاسی موجود که درمورد بعدی شرح خواهم داد، توسعه «برون‌زا» به‎عنوان مرکزیت گفتمان دولت روحانی، همچنان ظرفیت بازسازی دارد.

برای نکته سوم وضعیت انتخابات دوم خرداد 76 را یادآوری می‌کنم که در آن «سیدمحمد خاتمی» گفتمان «آزادی» را با دستمایه «توسعه سیاسی» به صحنه آورد، به‎طوری‎که «دیگری» دولت هاشمی تصویر شد اما در موضع تشکیل دولت، بسیاری از چهره‌های دولت هاشمی در دولت خاتمی تکرار شدند. تغییر از نظر اجتماعی رخ داد ولی نوعی «تدلیس انتخاباتی» بود. فقط در کابینه وزیران دولت خاتمی، 7 وزیر از دولت هاشمی حضور داشتند. در بهار 1400 هم ظرفیت چنین نمایشی وجود دارد. 

نکته چهارم اینکه منتقدان دولت روحانی با نشانه گرفتن انتخابات مجلس یازدهم این پیش‎فرض را دارند که خرداد 1400 مثل اسفند 98 کار سختی برای پیروزی ندارند، در این‎باره هم تفاوت آشکاری وجود دارد. اول اینکه سازوکار انتخابات مجلس با 290 نفر کاندیدای پیروز که نیاز به ساماندهی وسیعی در تمام استان‌ها دارد با انتخابات ریاست‎ جمهوری فرق می‌کند.

دوم اینکه مزیت‌های رقابتی «آشپزهای دولت روحانی» که اصطلاحا «اصلاح‌طلب» نامیده می‌شوند در انتخابات ریاست‎جمهوری بیشتر از مجلس است. چنانچه بخواهیم سختگیرانه هم فکر کنیم شاید کارنامه مجلس یازدهم خودش دلیلی برای رد این پیش‎فرض باشد! 

به هرحال منتقدان دولت روحانی خودشان را در آستانه پیروزی در انتخابات 28 خرداد می‌دانند، فقط مانده دوخت و دوز کت و شلوار دامادی! همین پیش‎فرض غلط برای تصمیم‌ مهلک رونمایی زودهنگام از کاندیداهای احتمالی کافی است. در ماه‌های اخیر حتی کار به جایی رسیده که چهره‌های نزدیک به یک کاندیدای احتمالی از کاندیداتوری یک چهره دیگر خبر می‌دهند. اصولگرایان به‎طورکلی زیادی هول شده‌اند. درست است حدود 20 نفر از چهره‌های اصولگرا 50درصد خودشان حل شده و راضی به رئیس‌جمهور شدن هستند! اما 50درصد دوم یعنی تایید صلاحیت و رای مردم مهم‌تر است. ورود زودهنگام چهره‌ها به فاز انتخاباتی درحالی‎که هنوز صحنه سیاسی شکل نگرفته مثل لو دادن سوال‌های امتحانات یک هفته قبل از امتحان است. اینکه برخی چهره‌های ناشناخته بعد از چند ماه حرکت با موتور روشن حالا مجبور باشند چراغ‌ها را هم روشن کنند، طبیعی است اما برای چهره‌های اصلی شناخته‎شده ورود به ادبیات انتخاباتی خطای جبران‎ناپذیری است.

البته نام بردن پیاپی از رقیب درون‎گفتمانی قابل‎فهم است اما اینکه چرا بعضی اطرافیان کاندیداهای احتمالی مکرر موضع انتخاباتی می‌گیرند، واقعا قابل‎درک نیست. منتقدان دولت روحانی که حالا در ماه‌های پایانی به‎طور خودجوش طیف‌های وسیعی را شامل می‌شوند با تصور پیروزی قطعی، کارهایی برای غنائم بعد از انتخابات می‌کنند. یعنی چون پیروزی در دسترس است باید در فرآیند انتخابات به نحوی ورود کنیم که حداقل در دولت بعدی سهمی داشته باشیم! این حالت را موقعیت «تقسیم غنائم» می‌گویند! این موقعیت از چشم جامعه دور نمی‌ماند و شاید اصلا کار به غنیمتی نرسد.
 

ایده دولت در سیاست خارجی دیگر جذابیت ندارد؟

دولت روحانی با ایده توسعه از راه سیاست خارجی رای آورد. در دو سال پایانی دولت احمدی‌نژاد تحریم‌های سنگینی پس از فتنه 88 از سوی غرب اعمال شد. مساله هسته‌ای که تمام دهه 80 روندی صعودی پیدا کرده بود به دستاویز تقابل با ایران تبدیل شد و بحران‌های اقتصادی حدفاصل سال‌های 90 تا 92 صحنه سیاسی ایران را تحت‎تاثیر قرار داد. شوک ارزی آن سال‌ها که البته در دولت روحانی با شرایطی بدتر تکرار شد، زمینه پیروزی دولتی با نفی صورت‌های گفتمانی دولت احمدی‌نژاد را فراهم کرد. در این نوشته کاری با این نداریم که واقعیت دولت احمدی‌نژاد از سال 90 تا 92 چه نسبتی با آن صورت‌ها داشت ولی مهم درک فضای عمومی از گفتمان غالب است. جایی که حتی رد صلاحیت هاشمی‎رفسنجانی هم کمکی به لشکر کاندیداهای اصولگرا نکرد.

مرحوم هاشمی ‎رفسنجانی اسفند 94 در توصیف آن انتخابات گفته بود: «در انتخابات ریاست‌جمهوری از آقای روحانی حمایت کردم و ظرف یک هفته آقای دکتر روحانی که دارای 3درصد رای بیشتر نبود به بالای 50درصد رای رسید.» اشاره هاشمی به روزهایی است که ردصلاحیت هاشمی امید جناح مقابل برای پیروزی را افزایش داد، در نظرسنجی‌های آن روزها هاشمی رشد صعودی زیادی داشت اما در اتاق فرمان اصلاح‌طلبان محمدرضا عارف با سابقه معاون‎اولی خاتمی در دولت اصلاحات مجبور به کناره‌گیری به نفع حسن روحانی با سابقه مذاکره‎کننده هسته‌ای در دولت خاتمی شد. درحالی‎که مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا به‎دلیل انتخابات ایران به بعد از خرداد 92 موکول شده بود، روحانی با شعار بهبود وضعیت معیشت از طریق مذاکره از پایین‎ترین نقطه جدول به صدر صعود کرد و شد آنچه شد. کلید روحانی برجام را به دنیا آورد تا تصویر رویایی جبهه اصلاحات از توافق با غرب عملی شود.

روحانی، ظریف، سیف، رئیس بانک مرکزی و... در همان سال اول برجام از اینکه آمریکا به تعهداتش عمل نمی‌کند، گلایه کردند و بعدها که ترامپ در آمریکا ظهور کرد، اوضاع بدتر شد. در انتخابات 96 هم نسخه «هیولاسازی از رقیب» در سیاست خارجی و داخلی جواب داد و این‎بار روحانی بیشتر رای آورد. در دولت دوم روحانی کار تا تحریم وزیر خارجه یعنی جناب ظریف بالا کشید. شوک ارزی سال 97 کاری کرد که گرانی‌های پایان دولت احمدی‌نژاد تبدیل به شوخی کوچکی شوند. دولت جدید آمریکا همان نخ پوسیده برجام را هم پاره کرد تا حتی ادعای جناب ظریف برای اینکه «دولت بعدی آمریکا نمی‎تواند از برجام خارج شود» نیز باطل شود. این داستان تکراری است اما هزاران نکته باریک‎تر از مو در آن وجود دارد.

قصه برجام و آمریکا در تصور منتقدان دولت روحانی به آیینه تمام‎نمای شکست ایده دولت تبدیل شد اما وقتی در آبان 99 انتخابات ریاست‎جمهوری در آمریکا تبدیل به جریان‌سازترین خبر روز در ایران شده بود، معلوم شد سیاست خارجی تبدیل به گره ذهنی جامعه ایران شده است. اینکه اخبار و تحولات انتخابات در تک‎تک ایالات آمریکا در فضای عمومی ما رصد و پیگیری می‌شد، یک معنا بیشتر ندارد: «پنجره سیاست خارجی همچنان باز است». باید چه کنیم؟ اول اینکه واقعیت قابل‎انکار نیست. منتقدان دولت باید مسیری عقلانی مبتنی‎بر اصول و مبانی مورد ادعای خودشان درخصوص مساله سیاست خارجی به جامعه معرفی کنند که نقطه تقاطع استقلال و امنیت و پیشرفت کشور باشد.

در یادداشت‌های مفصلی اینکه این مسیر چه خصوصیتی دارد، توضیح داده شده و باز در ایام آینده سراغ آن خواهیم رفت ولی روشن است ایده منتفی بودن اهمیت سیاست خارجی در انتخابات پیش‎رو به‎خصوص بعد از تغییرات در آمریکا غلط است. دوم اینکه برای تغییر در ذهنیت جامعه نسبت به کارکرد سیاست خارجی حرف‌درمانی نیاز نداریم، اگر ایده‌ای مبتنی‎بر عقلانیت انقلابی بتواند دستگاه اجرایی را از طریق رای عمومی بگیرد و در عمل نگاه به درون و برون در توسعه را منطقی کند، می‌توان امیدوار بود ذهنیت اجتماعی تغییر کند. نکته مهم و حیاتی این است که در موقعیت کنونی و با توجه به تحولات احتمالی در بهار 1400 شاید همان نسخه تکراری دولت روحانی در سیاست خارجی بتواند با بازسازی در روبنا اعتماد عمومی را جلب کند.
 

دوقطبی‌های اجتماعی دیگر اثر ندارد؟

سیاست خارجی تنها بال پرواز دولت روحانی نبود، در 8 سال اخیر با گسترش شبکه‌های اجتماعی پدیده‌های سیاسی و فرهنگی قابلیت تبدیل شدن به یک چالش اجتماعی از منظر گفتمان آزادی پیدا کردند. شاید اکثر افراد چند عبارت مشهور روحانی مثل «حمله گازانبری»، «می‌خواهند در خیابان دیوارکشی کنند» یا «دانشجویان را لوله کردید» را یادشان باشد و بگویند این تبلیغات دیگر اثر ندارد. اما مساله تک‎جمله‌های تکراری نیست (البته از اصولگرایان بعید نیست دوباره از زاویه تکراری گل بخورند)، مثل زمین شمال کشور که از چوب خشک یک درخت سبز می‌روید، زمینه اجتماعی ما مستعد ساختن دوقطبی‌هاست. برخی صاحبان تریبون و جبهه وسیعی از تصمیم‌گیران و نهادهای عمومی و حکومتی در مواجهه با افکار عمومی به تفاوت‌های طبیعی در جامعه و اثر اظهارات و عملکردشان توجه نمی‌کنند.

در ساخت اجتماعی همانقدر که کارآمدی و عدالت مهم است، مفهوم آزادی اجتماعی اهمیت دارد. همان‎طور که عدالت اجتماعی آرمان انقلاب است، آزادی‌های مشروع و توجه به افکار عمومی مهم است. حاج‎قاسم سلیمانی یک الگوی تمام‎عیار از این نگاه منظومه‌ای به گفتمان انقلاب اسلامی است. تا پای بذل جان برای اسلام و انقلاب ایستادگی کرد و در قله معنویت به مقام والای شهادت رسید، همزمان خودش را سرباز نامید و از موضع عقل کل با جامعه سخن نگفت. حاج‎قاسم زمانی که نیاز به حتی یک برگه رای در انتخابات نداشت مثل پدری مهربان فرزندان شهدای مدافع حرم را در آغوش محبت می‌کشید و هم‌زمان می‌گفت «...آن دختر کم‌حجاب هم دختر من است». در تمام دوران فرماندهی و مدیریت حاج‎قاسم یک نمونه سراغ نداریم که او در یک دوقطبی بی‌جهت بخشی از جامعه را نسبت به آرمان‌ها در نقطه مقابل خودش قرار دهد. چنانچه تشییع پیکر حاج‎قاسم نه در یک شهر بلکه در چندین شهر قابی بی‌نظیر از مشارکت عمومی ساخت. در تمام نظرسنجی‌های معتبر نیز حاج‎قاسم در صدر شخصیت‌های محبوب قرار دارد.

می‌دانم مقایسه حاج‎قاسم با سیاسیون دور از ذهن است اما اشاره به هدف و قله برای پیدا کردن مسیر است. حاج‎قاسم نشان داد برای دفاع از انقلاب نیاز به دوقطبی‎سازی اجتماعی و فرهنگی نیست. ضمنا همانقدر که ساختن چالش‌های اجتماعی برای اهداف انتخاباتی خلاف مشی حاج‎قاسم است، پنهان شدن پشت عکس او برای انتخابات هم نقطه مقابل این شهید بزرگ است.