پایتخت نمیخواست و نمیخواهد که رؤیا پردازی کند. خانواده ای را ترسیم کند که همه آنها خوب هستند، پاک هستند، هیچ اشتباهی نمیکنند و نیازی نمیبینند که یکدیگر را امر به معروف کنند. گرچه رعایت اخلاق در این سریال دست و پا شکسته است. اما میتواند به ما بفهماند برخی از خلقیاتمان ناپسند است و باید آنها را دور بریزیم. ضعفهای پایتخت برگرفته از ضعفای جامعه ما است. اگر میبینیم گاهی رفتار شخصیتهای فیلم روی اعصاب ما راه میرود، باید به خودمان نگاه کنیم. همان لحظاتی که خودمان رفتارهای غیرمتعادل داریم ولی توقع داریم دیگران نداشته باشند.
نقدهایی که به این فیلم وارد شده تاکنون حول محوری یک خواسته است و آن اینکه چرا پایتخت ما و فرهنگ ما و مردم ما را در این سطح از اخلاق و رفتار نشان میدهد؟ ما دنبال چه هستیم؟ یک فیلم آرمانی؟ بدون آنکه در خودمان تغییر ایجاد کنیم میخواهیم پایتخت همان آرمان ما باشد و نقش ما را در معرفی فرهنگ ایرانی به جهان ایفا کند؟ ما از پایتخت میخواهیم دروغ بگوید و جامعه ما را مملو از شهروندانی معرفی کند که قدیس هستند و خطایی ندارند. اما اگر لحظه ای کلاهمان را قاضی کنیم میبینیم که همه ما نقی معمولی هستیم. همه ما بهبود و ارسطو هستیم و...
در احوالات نقی معمولی
نقی معمولی فردی است که ادعا دارد هد فامیل است. او خود را بزرگ میبیند، اما بزرگی کردن را نمیداند. توقع احترام دارد، ولی به کسی احترام نمیگذارد. میخواهد همه تغییر کنند ولی اراده ای برای تغییر ندارد. او این توانایی را در خود نمیبیند که بتواند تغییر کند. اما دیگران را در تغییر توانمند میبیند. البته این خواسته او یک توقع ناممکن است. همان توقعی که ما از پایتخت داریم. میخواهیم پایتخت حالت تغییر پیدا کرده ما را نشان دهد. چون توان تغییر در خودمان نمیبینیم، پس باید این سریال را مجبور کنیم. این توقع بیجایی است.این هد فامیل مردی است به دنبال خوشبختی. او کمبودهای خود را در کلامش جبران میکند. ادعا میکند، زخم زبان میزند، یک کلاغ چهل کلاغ میکند و...؛ گاهی هم تظاهر میکند و اگر لازم باشد دروغ میگوید برای آنکه نانی به دست بیاورد و گذران زندگی کند. اینقدر که به ظاهر خود اهمیت میدهد به باطن خود اهمیت نمیدهد. او مرد زحمتکشی برای خانواده اش هست، اما نمیتواند نقش پدر را به خوبی ایفا کند. آنقدر برای خود کم گذاشته که وقتی هم با علاقه وضو میگیرد، باورش نمیکنند و فکر میکنند در حال ریا کردن است تا جایگاهی به دست آورد و او را مسخره میکنند. او کسی را هم اندازه خود نمیبیند و نمیخواهد کسی بالاتر از او باشد. اگر احساس کند او را کوچک شمردهاند، همه را با خودش پایین میکشد.
رفتار نقی معمولی همان رفتار معمولی ما است. او نمیخواهد معمولی باشد و اگر واحد شمارش هر چیز بی ارزش یا کم ارزشی را معمولی بدانند، ناراحت میشود و گلایه میکند. نقی میخواهد همه را مدیریت کند. اما برای مدیریت خود باید بهانه ای داشته باشد، مثلا اگر نفع مادی در مدیریت و کنترل خود ببیند، این کار را انجام میدهد وگرنه نه؛ همان کسی که در خانواده جرأت نمیکنند به او بگویند بالای چشمت ابرو، در برابر فریادهای نماینده مجلس خود خوری میکند و فریادش را در گلویش خفه میکند. او میخواهد یک قهرمان باشد. نه تنها قهرمان برای خانواده بلکه قهرمان برای همه همشهریان.
آنچه که نقی را متمایز کرده اما دل پاک اوست. او قلبی پر از محبت دارد و میخواهد در بزرگی کردن محبتش بر خشمش غلبه کند. حال آیا در این نیت موفق است یا نه، معلوم نیست. کمی دقت کنیم به شخصیت نقی؛ همه ما نقی هستیم. رفتارهایمان شبیه او است. به دنبال همان چیزی هستیم که او دنبالش میگردد. اگر میخواهیم نقی مردی درست با رفتاری درست باشد، باید خودمان این رویه را پیش بگیریم. نقی فکر میکند همه میخواهند مثل او باشند. فکر میکند آینه تمام نمای مردی کامل است و همه باید به او تأسی کنند. البته خودش هم میداند که اینچنین نیست، ولی دل خوش به این خیال است.
به خاطر یک مشت دلار
ارسطو البته دست کمی از نقی ندارد. او هم میخواهد همیشه مردی پولدار باشد. تجربه های زیادی دارد ولی کمی بدشانس است. گاهی بخت با او همراه نیست و در همان لحظه که فکر میکند نوک قله است سقوط میکند. برای رسیدن به پول از هر خط قرمزی عبور میکند و قانون را زیر پا میگذارد. او همانند نقی دنبال بزرگی است. اما این بزرگی را در غوطه ور بودن در پول میبیند. انتخابهای او عجولانه است. خودمختار است و نیازی نمیبیند در کاری از کسی مشوت بگیرد. خودش را عقل کل میداند و از شکستهایش عبرت نمیگیرد. او به ظاهرش اهمیت میدهد و میخواهد مردی لاکچری و جنتلمن به نظر برسد.همچنین دوست دارد شخصیتش را حفظ کنند و از منت بدش میآید. در حالی که دنبال برتری است، دیگران را قضاوت میکند و همیشه سیاهترین حالت را در مشاهداتش در نظر میگیرد و تا عکسش ثابت نشود بر همان سیاه نمایی خودش پافشاری میکند. او برای کمکهایش منت میگذارد و اجر خود را زائل میکند. برای هم طراز شدن با دیگران خصوصا اطرافیانش حاضر است به هر کاری دست بزند.
ارسطو زود میبخشد اما یادش نمیرود. لطفهایش را گوشه ذهنش نگه میدارد تا در موقع لزوم استفاده کند. اما در عین حال رفیق خوبی است. برای کمک به خانواده، اقوام و دوستان دریغ نمیکند. خود را به خطر میاندازد تا خود و خانواده اش را از خطر نجات دهد. آنقدر که ارسطو در این سریال فراز و فرود داشت شخصیت دیگری نداشت. البته ناگفته نماند که دردسر ساز چیره دستی هم هست.
متعادل ترین عضو خانواده
عقل کل خانواده هما سعادت است. در سری اول تا پنجم همیشه متعادلترین شخصیت بود و همه را کنترل میکرد. اما در سری ششم نزول کرده است. تا جایی که قدرت دارد در کنترل افراد و جلوگیری از خرابکاریهایشان تلاش میکند. او برعکس نقی به تربیت فرزندانش خیلی اهمیت میدهد و تلاش میکند دخترانش گرفتار دامهای مختلف در زندگی نشوند. او میداند که در تربیت فرزندان حساستر از نقی است، پس ترجیح میدهد همه بار را خود به دوش بکشد. به همین دلیل همه حساسیت خود را معطوف فرزندانش کرده است.کار کردن برای او عار نیست، گرچه دختری در خانواده ای متمول بوده است. همینکه در کنار نقی دوام آورده، معلوم است زنی سختکوش، خانواده دوست و مهربان است. در بزنگاههای وارد میشود و همیشه سعی میکند بهترین راهها را انتخاب کند. به همین دلیل هم هست که او را عقل فامیل میدانند. در این مورد کسی نمیتواند هماورد او باشد. زیرا همه میدانند این زن اهل اعتدال است و افراط و تفریط نمیکند، پس حرفهایش را قبول میکنند. هما سعادت نمونه بارز یک زن ایرانی است که سختیها را به جان میخرد ولی زبان به گلایه نمیگشاید. از رفتارهای شوهرش میرنجد ولی تحمل میکند. با فرزندانش مهربان است، اما در مباحث تربیتی با آنها تعارف ندارد.
همیشه قهرمان
بهبود فریبا هم نمونه بارز یک مرد ایرانی است. مانند همه ما، او هم میخواهد قهرمان باشد و همیشه در حال رقابت است. رقیب او هم میتواند نقی باشد که نیش و کنایه میزند و او را وادار به عکس العمل میکند و هم میتواند رحمت باشد که باید پایین باشد. مثل همه ما، وقتی گل میزنیم خودمان را با بالاتر مقایسه میکنیم و وقتی گل میخوریم با پایینتر خود را مقایسه میکنیم. پس در زندگی هم به امثال نقی نیاز داریم و هم به امثال رحمت. بهبود هم مثل همه ما وقتی روزی یکی را پایینتر از خود ببیند برای همیشه تصویر او را در ذهن حک میکند و هیچوقت فراموش نمیکند. اگر رحمت روزی رئیس جمهور شود، باز هم بهبود او را خروس باز صدا میزند و اصلا داخل آدم نمیآوردش. زبان او و قدرت داستان سرایی او توانایی خاصی دارد که میتواند نقاط ضعف خود را نقطه قوت تعریف کند.مشت نمونه خروار
فرزندان این دو خانواده هم مانند برخی فرزندان ما هستند. نکته عجیب و غریبی در آنها پیدا نمیشود که وجودش ما را آزار دهد تا نتوانیم قبول کنیم که هر خانواده ای یکی دو فرزند مانند بهتاش و سارا و نیکا دارد. خود سری جوانهای ما و بی ادبی آنها در مقابل بزرگتر در بهتاش نمود پیدا کرده است. او اهل تیغ زدن و خلافهای بی سروصدا است. لباسهای نامتعارف میپوشند، به چند دختر همزمان وعده ازدواج میدهد و... در سخنانش بی تعارف حرف خود را میزند و مراعات پدر و مادر و بزرگتر بودن را نمیکند. با جیب خالی پز میدهد و وقتی دستش به پول میرسد میخواهد خود را خفه کند.میجنگد تا به جایی برسد و آن رسیدن را بر سر دیگران بکوبد. خامی میکند و با هر نکته کوچکی رد میدهد. او به عقل و شعور خود خیلی اعتماد دارد و روی آن حساب باز میکند. از چاله در میاید که به چاه بیوفتد. تا لنگ ظهر خواب است و کار و باری ندارد. تن به کار نمیدهد و میداند، اگر بدهد هم چندان موفق نیست. سایه گریز است، اما تحمل آفتاب سوزان را هم ندارد. دنبال استقلال جسم است در حالی که از نظر فکری استقلال ندارد. همین عدم استقلال فکری هم هست که شخصیت او را اینطور شکل داده.
میشود که بخت با او همراه شود و از نعمتی خدادادی استفاده کند و به جایی برسد، اما رسیدن او به خاطر این خلقیات ثبات ندارد. هنوز به جایی نرسیده جوگیر میشود و فکر میکند دوران سیاه بختیاش تمام شده. برنامه ای برای حفظ داشته هایش ندارد و هیچ کس، حتی خدا را در موفقیتهایش به حساب نمیآورد. در کل جوانانی اینچنینی در اطراف ما زیاد هستند و شاید یکی از ما خود بهتاش باشیم. اما اینکه اصرار داریم پایتخت جوان ما را سر به زیر، مؤدب، خانواده دوست، اهل کار و زندگی و محسنات بیشمار دیگر نشان دهد، تعجب دارد.
نقش خانواده
خانواده ای که در پایتخت به تصویر کشده شده، دارای خلقیاتی است که همه ما قسمتی از آن را داریم. غمها، شادیها، تلخیها، شیرینیها، گرمی و سردیها در این خانواده، در خانواده ما هم دیده شده و میشود. هرچند بدترین حالت ما از بهترین حالت برخی خانواده ها در کشورهای دیگر بهتر است، اما معلوم نیست این بهتر بودن آینده ای دارد یا نه؟ و آیا ماندگار است و میتواند بهتر شود؟ فکر میکنم جواب خیلی از ما منفی باشد.حالا بنا نیست پایتخت را الگو قرار دهیم که بیقرار نمایش برخی رفتارهای ناهنجارش باشیم. بناست در پایتخت خودمان را ببینیم و از اشتباهات آن درس بگیریم و خوبیهایش را تکرار کنیم. بناست با این سریال و مانند آن تجرباتمان بیشتر شود. قابلیت پایتخت این بود که ما توانستیم خود را در آن ببینیم. این سریال رویایی نیست به همین دلیل است که به ما چسبیده است. حرفها و نکته ها در این خصوص زیاد است. هر سری از این سریال خانواده نقی را در حال پیشرفتهایی نشان داده، اما آنچه مسلم است سازندگان فیلم فقط پیشرفت مادی را مدنظر داشتند و نه پیشرفت اخلاقی را...