اشاره
هنگامی که نظرات یک پست اینستاگرامی در مورد بازی مرکب را میخواندم چند نظر دیدم که با تعجب میگفتند: «ما نمیدانستیم که وضعیت مردم کره در بعد اقتصادی اینقدر اسفناک است! یا نظری که میگفت: یعنی مردم این کشور از ما مقروضتر هستند؟! به مدد رسانههای دروغ پرداز که مدام ایران را از کرهشمالی شدن میترساندند و به سمت کرهجنوبی شدن فرامیخواندند، تصویری در ذهن مردم ما در مورد این کشور ایجاد شده بود که با این سریال از بین رفت. این سریال نقاب از چهره حقایق اقتصادی کره برداشت. اتفاقا یکی از همین رسانههای فارسی زبان غربی در مورد ممنوعیت واردات کالای کرهای نوشت: میتوانید با ورود کالای کرهای مخالفت کنید اما با واردات فرهنگش نمیتوانید مقابله کنید.(!) انگار این کره جنوبی دارای یک فرهنگ تمدنی چند هزار ساله است که مردم ما بخواهند آنرا بپسندند و دوست داشته باشند. شاید خود کرهایها مانند فیلمسازان ما فکر نمیکنند که یک سریال چقدر میتواند در کثیف کردن چهره یک کشور اثر بگذارد وگرنه سعی میکردند چهرهای بهتر از این را به تصویر بکشند. البته کره هم مانند اسپانیا و برخی کشورهای کمتر توسعه یافته در حال تقویت هنر هفتم خود است تا بتواند در بعد اقتصادی از آن کمک بگیرد و کمبودهای اقتصادی و فرهنگیاش را سامان دهد. کیفیت فیلمسازی و مطرح شدن در جهان میتواند سرمایههای زیادی برای کشورهای پیشرفته یا در حال توسعه ایجاد کند و این یک فکر بکر است که متاسفانه در کشور ما وجود ندارد.
در این یادداشت نمیخواهیم از نظر فنی به سریال بازی مرکب نگاه کنیم بلکه قصدمان این است که بُعد تاریک سریال را روشن کنیم. بُعدی که در لایههای زیرین فیلم است و بعید نیست پیامی را به مخاطب انتقال دهد که اصلا قصدش را نداشته، در اصل هدف فیلمساز انتقال پیام است و هدف مخاطب دریافت آن، پس در نحوه پیام رساندن باید دقت کرد.
قبل از نگاه به خود فیلم باید نگاهی کوتاه به کشور کره و وضعیت اقتصادی آن داشته باشیم تا بهتر قصد فیلمساز را متوجه شویم. کشور کره کشوری است که 35 سال از 1910 تا 1945 تحت سلطه مستقیم و لطمه زننده ژاپن بود و پس از آن تحت سیطره امریکا قرار گرفت. این سلطهگریها کره را ضعیف کرده و لطمات فرهنگی، فکری و هویتی زیادی به آن وارد کرد؛ هرچند برخی دستاوردهای اقتصادی برای او ایجاد کرد اما مشکلاتش بر پیشرفتش غلبه دارد. خودکشی در کشور کره در طول سالیان گذشته پایینتر از پنج کشور اول جهان نبوده و سالهایی رتبه اول بوده؛ امید به زندگی در این کشور بسیار کم است و مردمش هنگامی که میبینند نمیتوانند کار کنند تا خرج خود را دربیاورند خودکشی میکنند! زیرا مردن را به سربار و گرسنه بودن و زجر کشیدن ترجیح میدهند. کره از نظر اقتصادی پیشرفته بهنظر میرسد اما نتوانسته از نظر عدالت و مواسات پیشرفت کند. این پیشرفت هرچه بیشتر شده مشکلات را هم بیشتر کرده است. این کشور احتمالا نتوانسته در حمایت از بیکاران، از کار افتادگان، بازنشستهها و... خوب عمل کند. همچنین نتوانسته فاصله طبقاتی را کنترل کند تا با ناامیدی قشر ضعیف حامعه مواحه نشود. زیرا سن بیشتر کسانیکه خودکشی میکنند بالای 40سال است و دلیل عمده آن بیکاری، افسردگی و از کارافتادکی است. خودکشی کنندگان فقط از یک طبقه خاص نیستند بلکه نام هنرپیشهها و حتی رئیس جمهور پیشین کره هم در میان خودکشیها دیده میشود. فساد سیاسی در کره در اوج است و فساد اخلاقی هم در آنجا یک صنعت شده در مقابل مسئولان فقط برای رأی گرفتن از مردم و ماندن در حکومت مدام قول میدهند این فساد و آن صنعت را جمع کنند، مردم هم استقبال میکنند اما وقتی رأی میآورند همه چیز را فراموش میکنند. مردم این کشور تنها راه نجات را درس خواندن میدانند برای همین بیشتر هزینه و زمان را برای آن میگذارند. البته این سریال پنبه این تفکر را هم میزند که در ادامه میگوییم.
فیلم ابتدا وضعیت غیرقابل تحمل اقتصادی افرادی را نشان میدهد که نه راه فراری دارند و نه راه نجاتی. آنها زندگی و خانواده خود را دوست دارند و سعی دارند خوشحالشان کنند یا لااقل دردسری برای ایشان نداشته باشند. این اخلاق نقطه قوت مردم کره است و نشان میدهد آنها به ابعاد معنوی زندگی نیز توجه ویژهای دارند اما راهی که میروند درست نیست. افراد مدنظر در فیلم در سیستمی گرفتار شدند که عدالت را فدای همهچیز میکند و نمیتواند راهی برای بیرون رفتن از مشکلات مقابل پای مردم بگذارد جز آنکه وضعیت را بدتر میکند. در آخرین سکانسهای فیلم، فیلمساز صحنهای را به معرض تماشا میگذارد که سونگ گی هون(شخصیت اول) در رستوران شاهد اخباری است که از طرح جدید دولت برای اجازه اعطای وام توسط بانک ها میگوید و این یعنی بیشتر وام بگیرید تا مثلا مشکلاتتان حل شود، اما مسلما به این راحتی نیست. گرچه این سکانس کوتاه و گذرا بود اما حرف خود را زد و ایرادی بر سیستم وارد کرد که تو هم به نوبه خودت تقصیر داری.
ظاهرا سیستمی در کره است که قمار روی قمار، قرض روی قرض و بدهکاری روی بدهکاری درست میکند و مردم هم وقیحتر از گذشته بهدنبال آن میروند. برخی شهروندان کره عادت کردهاند به دزدی، اختلاس، نزول، قمار، قرض، وام زیر چتر سیستمی که نمیتواند آنها را نجات دهد. سیستم نهتنها آنها را نجات نمیدهد بلکه اوضاعشان را با تصمیماتش بدتر میکند. این فیلم هم نقد به مردم دارد و هم نقد به دولت، گرچه مردم در آن مقصر اصلی نشان داده میشوند. نقد فیلم به مردم این است که آنها را زیاده خواه و راحتطلب میداند. جامعه هدف در این فیلم یا بیکار هستند با قرضهای زیاد و یا مشغول کار هستند با طمع و حرصی که نابودشان میکند. آنها که درس نخواندند زندگیشان ساقط است و آنها که درس خواندهاند هم با ندانم کاری خود را ساقط میکنند. مثلا چو سانگوو، بهترین شغل را دارد اما طمع کرده و با اختلاس خود را گرفتار میکند، تاجاییکه مجبور میشود خانه و زندگی خود و مادرش را در گروی بانک بگذارد. اوضاع برخی از شرکت کنندگان در بازی آنقدر خراب است که حتی آن 100میلیون وونی که بهای هر کشته هست هم نمیتواند مشکلشان را حل کند. جامعه مورد هدف در فیلم حتی در فقر، فردگرا، متکبر و خودخواه هستند و به چیزی جز رسیدن به پول و جبران مافات گذشته فکر نمیکنند. وقت آن است که به صراحت بگوییم «این فیلم صددرصد به نفع نظام سرمایهداری است»؛ به نقد مردم میپردازد یا سوالات و شبهات پیرامون خود را پاسخ میهد تا خود را تبرئه کند.
از این قبیل فیلمهایی که میخواهند تهمتهای تمدنی، تاریخی، سیاسی و ایدئولوژیکی را پاسخ دهند و خود را تبرئه کنند هم زیاد هستند. بهطور مثال وقتی فیلم آپوکالیپتوApocalypto یا (آخرالزمان) به کارگردانی ملگیبسون در سال ۲۰۰۶ آمریکا میخواست اکران شود همه میگفتند این فیلم طرف ساکنان بومی امریکا را گرفته و با آنان همدردی میکند و... اما هنگامی که فیلم اکران شد در کمال تعجب همه دیدند که جملهای از «ویل دورانت» در همان سکانس اول حرف دیگری میزند. ملگیبسون به نقل از دورانت میگوید: «تا زمانیکه یک تمدن بزرگ خود را از درون نابود نکرده باشد، از بیرون تسخیر نمیشود.»(!) این منتی بود که گیبسون بر سر اقوام مایا، سرخپوستان و بومیان امریکا گذاشت و سرپوشی بر جنایات مهاجران! زیرا در این فیلم «قوم مایا» بهتصویر کشیده میشود که خودشان در حال نابودی خودشان هستند و اگر مهاجران و مهاجمان نبودند هم محکوم بهنابودی بودند....
فیلمهایی مانند: «انگل»، «جوکر»، «پلتفرم» و... که در دو سه سال قبل ساخته شدند همین ظاهر را دارند و همان باطن را؛ ظاهری برعلیه نظام سرمایهداری و باطنی مدافع سرمایهداری؛ در فیلم انگل خانوادهای به تصویر کشیده میشوند که مانند انگل به سرمایه و داشتههای یک خانواده مرفه میچسبند تاجاییکه در خوشخوشانشان و هنگامی که در حال تفریح در خانه مجلل صاحبکارشان هستند مادر میگوید: «...اگر الان صاحب خانه بیاید تو مانند سوسک فرار میکنی و مخفی میشوی»؛ که همین اتفاق هم میافتد؛ یعنی فیلمساز شخصیت این خانواده را در حد سوسک پایین میآورد. تماشاگران فیلم انگل از نظر احساسی تنها با یک خانواده همراه میشوند و آن هم همان خانواده بالا نشین و مرفه است. حتی پوستر فیلم انگل، خانواده مرفه را تطهیر میکند چه رسد به متن فیلم؛
جامعه مدنظر در فیلم پلتفرم نیز همان طبقات پایین جامعه هستند که در یک حفره موقتا بالاتر از دیگر افراد قرار دارند و با علم به اینکه افراد پایینتر از خودشان هم جزو طبقه محروم جامعه هستند، هیچ حقی برای آنها قائل نیستند. آنها فقط میخواهند به بالاترین سلول حفره بروند تا به زندانیان سلولهای پایین مسلط شوند و بدترین رفتار را با آنان داشته باشند. این فیلمها درصدد هستند که بگویند: وقتی مردم رحم و مروتی نسبت به یکدیگر ندارند، سیستم نمیتواند آنها را نجات دهد. پلتفروم سیستم را منظم و دلسوز و کارا نشان میدهد. سیستم در این فیلم شدیدا به کیفیت کارش توجه میکند و از یک تار مو در کیک هم نمیگذرد در حالیکه زندانیان حفره هیچ رحم و ملاحظهای نسبت به هم ندارند مگر آنکه خودشان در خطر باشند.(ادامه دارد)
مطالعه بخش دوم یادداشت
در این یادداشت نمیخواهیم از نظر فنی به سریال بازی مرکب نگاه کنیم بلکه قصدمان این است که بُعد تاریک سریال را روشن کنیم. بُعدی که در لایههای زیرین فیلم است و بعید نیست پیامی را به مخاطب انتقال دهد که اصلا قصدش را نداشته، در اصل هدف فیلمساز انتقال پیام است و هدف مخاطب دریافت آن، پس در نحوه پیام رساندن باید دقت کرد.
قبل از نگاه به خود فیلم باید نگاهی کوتاه به کشور کره و وضعیت اقتصادی آن داشته باشیم تا بهتر قصد فیلمساز را متوجه شویم. کشور کره کشوری است که 35 سال از 1910 تا 1945 تحت سلطه مستقیم و لطمه زننده ژاپن بود و پس از آن تحت سیطره امریکا قرار گرفت. این سلطهگریها کره را ضعیف کرده و لطمات فرهنگی، فکری و هویتی زیادی به آن وارد کرد؛ هرچند برخی دستاوردهای اقتصادی برای او ایجاد کرد اما مشکلاتش بر پیشرفتش غلبه دارد. خودکشی در کشور کره در طول سالیان گذشته پایینتر از پنج کشور اول جهان نبوده و سالهایی رتبه اول بوده؛ امید به زندگی در این کشور بسیار کم است و مردمش هنگامی که میبینند نمیتوانند کار کنند تا خرج خود را دربیاورند خودکشی میکنند! زیرا مردن را به سربار و گرسنه بودن و زجر کشیدن ترجیح میدهند. کره از نظر اقتصادی پیشرفته بهنظر میرسد اما نتوانسته از نظر عدالت و مواسات پیشرفت کند. این پیشرفت هرچه بیشتر شده مشکلات را هم بیشتر کرده است. این کشور احتمالا نتوانسته در حمایت از بیکاران، از کار افتادگان، بازنشستهها و... خوب عمل کند. همچنین نتوانسته فاصله طبقاتی را کنترل کند تا با ناامیدی قشر ضعیف حامعه مواحه نشود. زیرا سن بیشتر کسانیکه خودکشی میکنند بالای 40سال است و دلیل عمده آن بیکاری، افسردگی و از کارافتادکی است. خودکشی کنندگان فقط از یک طبقه خاص نیستند بلکه نام هنرپیشهها و حتی رئیس جمهور پیشین کره هم در میان خودکشیها دیده میشود. فساد سیاسی در کره در اوج است و فساد اخلاقی هم در آنجا یک صنعت شده در مقابل مسئولان فقط برای رأی گرفتن از مردم و ماندن در حکومت مدام قول میدهند این فساد و آن صنعت را جمع کنند، مردم هم استقبال میکنند اما وقتی رأی میآورند همه چیز را فراموش میکنند. مردم این کشور تنها راه نجات را درس خواندن میدانند برای همین بیشتر هزینه و زمان را برای آن میگذارند. البته این سریال پنبه این تفکر را هم میزند که در ادامه میگوییم.
فیلم ابتدا وضعیت غیرقابل تحمل اقتصادی افرادی را نشان میدهد که نه راه فراری دارند و نه راه نجاتی. آنها زندگی و خانواده خود را دوست دارند و سعی دارند خوشحالشان کنند یا لااقل دردسری برای ایشان نداشته باشند. این اخلاق نقطه قوت مردم کره است و نشان میدهد آنها به ابعاد معنوی زندگی نیز توجه ویژهای دارند اما راهی که میروند درست نیست. افراد مدنظر در فیلم در سیستمی گرفتار شدند که عدالت را فدای همهچیز میکند و نمیتواند راهی برای بیرون رفتن از مشکلات مقابل پای مردم بگذارد جز آنکه وضعیت را بدتر میکند. در آخرین سکانسهای فیلم، فیلمساز صحنهای را به معرض تماشا میگذارد که سونگ گی هون(شخصیت اول) در رستوران شاهد اخباری است که از طرح جدید دولت برای اجازه اعطای وام توسط بانک ها میگوید و این یعنی بیشتر وام بگیرید تا مثلا مشکلاتتان حل شود، اما مسلما به این راحتی نیست. گرچه این سکانس کوتاه و گذرا بود اما حرف خود را زد و ایرادی بر سیستم وارد کرد که تو هم به نوبه خودت تقصیر داری.
ظاهرا سیستمی در کره است که قمار روی قمار، قرض روی قرض و بدهکاری روی بدهکاری درست میکند و مردم هم وقیحتر از گذشته بهدنبال آن میروند. برخی شهروندان کره عادت کردهاند به دزدی، اختلاس، نزول، قمار، قرض، وام زیر چتر سیستمی که نمیتواند آنها را نجات دهد. سیستم نهتنها آنها را نجات نمیدهد بلکه اوضاعشان را با تصمیماتش بدتر میکند. این فیلم هم نقد به مردم دارد و هم نقد به دولت، گرچه مردم در آن مقصر اصلی نشان داده میشوند. نقد فیلم به مردم این است که آنها را زیاده خواه و راحتطلب میداند. جامعه هدف در این فیلم یا بیکار هستند با قرضهای زیاد و یا مشغول کار هستند با طمع و حرصی که نابودشان میکند. آنها که درس نخواندند زندگیشان ساقط است و آنها که درس خواندهاند هم با ندانم کاری خود را ساقط میکنند. مثلا چو سانگوو، بهترین شغل را دارد اما طمع کرده و با اختلاس خود را گرفتار میکند، تاجاییکه مجبور میشود خانه و زندگی خود و مادرش را در گروی بانک بگذارد. اوضاع برخی از شرکت کنندگان در بازی آنقدر خراب است که حتی آن 100میلیون وونی که بهای هر کشته هست هم نمیتواند مشکلشان را حل کند. جامعه مورد هدف در فیلم حتی در فقر، فردگرا، متکبر و خودخواه هستند و به چیزی جز رسیدن به پول و جبران مافات گذشته فکر نمیکنند. وقت آن است که به صراحت بگوییم «این فیلم صددرصد به نفع نظام سرمایهداری است»؛ به نقد مردم میپردازد یا سوالات و شبهات پیرامون خود را پاسخ میهد تا خود را تبرئه کند.
از این قبیل فیلمهایی که میخواهند تهمتهای تمدنی، تاریخی، سیاسی و ایدئولوژیکی را پاسخ دهند و خود را تبرئه کنند هم زیاد هستند. بهطور مثال وقتی فیلم آپوکالیپتوApocalypto یا (آخرالزمان) به کارگردانی ملگیبسون در سال ۲۰۰۶ آمریکا میخواست اکران شود همه میگفتند این فیلم طرف ساکنان بومی امریکا را گرفته و با آنان همدردی میکند و... اما هنگامی که فیلم اکران شد در کمال تعجب همه دیدند که جملهای از «ویل دورانت» در همان سکانس اول حرف دیگری میزند. ملگیبسون به نقل از دورانت میگوید: «تا زمانیکه یک تمدن بزرگ خود را از درون نابود نکرده باشد، از بیرون تسخیر نمیشود.»(!) این منتی بود که گیبسون بر سر اقوام مایا، سرخپوستان و بومیان امریکا گذاشت و سرپوشی بر جنایات مهاجران! زیرا در این فیلم «قوم مایا» بهتصویر کشیده میشود که خودشان در حال نابودی خودشان هستند و اگر مهاجران و مهاجمان نبودند هم محکوم بهنابودی بودند....
فیلمهایی مانند: «انگل»، «جوکر»، «پلتفرم» و... که در دو سه سال قبل ساخته شدند همین ظاهر را دارند و همان باطن را؛ ظاهری برعلیه نظام سرمایهداری و باطنی مدافع سرمایهداری؛ در فیلم انگل خانوادهای به تصویر کشیده میشوند که مانند انگل به سرمایه و داشتههای یک خانواده مرفه میچسبند تاجاییکه در خوشخوشانشان و هنگامی که در حال تفریح در خانه مجلل صاحبکارشان هستند مادر میگوید: «...اگر الان صاحب خانه بیاید تو مانند سوسک فرار میکنی و مخفی میشوی»؛ که همین اتفاق هم میافتد؛ یعنی فیلمساز شخصیت این خانواده را در حد سوسک پایین میآورد. تماشاگران فیلم انگل از نظر احساسی تنها با یک خانواده همراه میشوند و آن هم همان خانواده بالا نشین و مرفه است. حتی پوستر فیلم انگل، خانواده مرفه را تطهیر میکند چه رسد به متن فیلم؛
جامعه مدنظر در فیلم پلتفرم نیز همان طبقات پایین جامعه هستند که در یک حفره موقتا بالاتر از دیگر افراد قرار دارند و با علم به اینکه افراد پایینتر از خودشان هم جزو طبقه محروم جامعه هستند، هیچ حقی برای آنها قائل نیستند. آنها فقط میخواهند به بالاترین سلول حفره بروند تا به زندانیان سلولهای پایین مسلط شوند و بدترین رفتار را با آنان داشته باشند. این فیلمها درصدد هستند که بگویند: وقتی مردم رحم و مروتی نسبت به یکدیگر ندارند، سیستم نمیتواند آنها را نجات دهد. پلتفروم سیستم را منظم و دلسوز و کارا نشان میدهد. سیستم در این فیلم شدیدا به کیفیت کارش توجه میکند و از یک تار مو در کیک هم نمیگذرد در حالیکه زندانیان حفره هیچ رحم و ملاحظهای نسبت به هم ندارند مگر آنکه خودشان در خطر باشند.(ادامه دارد)
مطالعه بخش دوم یادداشت