ادامه جنگ در باریکه غزه و ناتوانی ارتش مدعی رژیم صهیونیستی در غلبه بر مقاومت و دست یافتن به اهداف حداقلی خود پس از 21 روز نبرد زمینی و دروغ از آب درآمدن همه ادعاهای مطرح شده در مورد بیمارستان شفا و دیگر بیمارستانها و مراکز خدماتی در این باریکه باعث شکلگیری تحلیلهای جدید و متفاوت از رفتارهای امریکا در قبال متحدانش شده است.
واقعیت آن است که امریکا امروز در چند جبهه مهم درگیر است، یکی جبهه اوکراین است که جنگ در آن به نقطه نامفهوم و سختی رسیده، دیگری جبهه داخلی و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی است که واشنگتن در حال دست و پنجهنرم کردن با آن است، سوم بحران انتخاباتی است که شخص رئیس جمهور امریکا آن را یکی از عمدهترین مشکلات خود میداند، بحران بعدی که این روزها جهان را به خود مشغول داشته و به دلیل حمایتهایی که رژیم امریکا از رژیم کودککش صهیونیست کرده مسوول این جنایتها میداند، جنگ در فلسطین است.
همه این بحرانها و درگیریها در کنار دهها بحران ریز و درشت دیگر امریکا را با یک ابرچالش مواجه ساخته که نه تنها قدرت مدیریت این بحرانها را ندارد که حتی به نظر میرسد که دیگر متحدان واشنگتن را هم حیرتزده کرده است. واضح است که برای متحدان امریکا در آسیا، تمرکز ناگهانی بر نوار غزه، پیشرفت سیاستهای مورد انتظار واشنگتن را در منطقه هند و اقیانوس آرام تهدید میکند.
پس از سالها مشاهده حمایتهای واشنگتن از رفتار خشن و جنایتهای اسرائیل و شهرکنشینان افراطی صهیونیست با فلسطینیان، برخیها دیگر به ایالات متحده برای ایفای نقش میانجی گر منصف در این غائله اعتماد ندارند. این را البته میشد در بحران یمن هم دید، تا جایی که امریکاییها در کنار سعودیها همواره در تلاش بودند تا خود را به عنوان میانجی در جنگ این کشور معرفی کنند اما دولت صنعا هر دو را یک طرف جنگ دانسته و به هیچ عنوان حاضر نبود وساطت آنها را بپذیرد.
امریکا در سال 2012 طرح گسترش به شرق را در پیش گرفت و با خروج از عراق و کم کردن توجهها در غرب آسیا در تلاش بود تا تمرکز بیشتری بر کنترل چین داشته باشد. برای رسیدن به این منظور پیمانهای متعددی مانند آکوس و کواد امضا شد و توافقات امنیتی در سطوح جدیدی تعریف و قرار شد تا امریکا به عنوان پشتیبان اصلی کشورهای شرق، جنوب شرق و جنوب آسیا در برابر توسعهطلبی چین عمل کند. اما همانگونه که در ابتدای عملیات طوفان الاقصی نوشتم، امریکا تلاش دارد تا از پنجره این نبرد بار دیگر به غرب آسیا بازگردد.
اما چرا امریکا میخواهد دوباره به این منطقه برگردد؟ آیا غرب آسیا مهمتر از شرق آسیا است؟ یا اینکه اتفاقی در این منطقه روی داده که سران کاخ سفید را ناچار به تصمیمات سخت و طاقتفرسا کرده است! امریکا وقتی در سال 2012 اعلام کرد که حضورش را در غرب آسیا کاهش میدهد امیدوار بود که متحدانش در منطقه از پسِ مشکلات برآمده و کاخ سفید فقط حمایت سیاسی، دیپلماتیک و پشتیبانی نظامی و اقتصادی از آنها به عمل بیاورد اما حدود 12 سال پس از این اعلام مشخص شده که محاسبات واشنگتن در این مورد به شدت اشتباه بوده است.
در این 12 سال بسیاری از مسائل و موارد مشخص و روشن شد؛ امریکا فکر میکرد متحدان و مزدورانش در غرب آسیا آن اندازه قدرتمند شدهاند که بتوانند از خودشان دفاع کنند، آنها بر این باور بودند که با تحریمهای سفت و سخت ایران، برآمدن داعش و جبهه النصره، ویرانی عراق، سوریه و لیبی و البته بعدها یمن کشورهای عربِ حوزه خلیج فارس و «اسرائیل» مشکلی در مدیریت مشکلات منطقهای نداشته و به سمت نزدیکتر شدن روابط حرکت خواهند کرد؛ پروندههای منطقهای را همین طرفها میتوانند حل و فصل کنند و امریکا فقط باید پشتیبانی کند و این البته بخشی از اشتباهات راهبردی و غیرقابل جبران امریکا بود.
در واقع، قطر و عربستان در کنار ترکیه هیچ توفیقی در سرنگونی دولت سوریه نداشتند و حتی موفق نشدند با داعش مقابله کرده و برای خود یک وجهه منطقهای درست کنند، سعودی و امارات در کنار کمک برخی کشورهای دیگر عربی و غربی جنگی همه جانبه علیه ملت یمن راه انداختند اما نتوانستند در آن نه تنها به پیروزی برسند که شکست مفتضحانهای خوردند، تلاش برای نابودی حزبالله و گروههای مقاومت در عراق همگی به شکست منجر شد؛ رژیم صهیونیستی که قرار بود بتواند به عنوان «تنها دمکراسی خاورمیانه» الگوی کشورهای منطقه باشد و با آنها روابط حسنه برقرار کند به دست ابلهترین صهیونیستها و قاتلهای بالفطره جهان افتاد.
اما مهمتر از همه، تحریمها علیه ایران اثر نکرد، هر بحرانی که در منطقه درست شد با مداخله ایران به پایان رسید و متحدان و دوستان ایران قویتر شدند. عربستان ناچار به آشتی با ایران و پذیرش شکست در یمن شد، در عراق و سوریه تروریستها شکست خوردند، امریکا ناچار به فرار از افغانستان شد و حزبالله و محور مقاومت زمام امور را به دست گرفتند. شکست غرب در اوکراین که با مشارکت نزدیک ایران به دست آمد بحرانی بر بحرانهای امریکا اضافه کرد و در نهایت با طوفان الاقصی امریکاییها به این نتیجه رسیدند که قویترین ارتش غرب آسیا نیز از همان جنس ارتشهای پفکی عربی است که در یمن شکست خوردند.
شکست ذلیلانه صهیونیستها در نبرد طوفان الاقصی مهر پایانی بود بر همه آرزوها و تحلیلهای اندیشکدههای امریکایی و سران کاخ سفید؛ در واقع امریکا فهمید که آخرین جای پاها را هم دارد از دست میدهد. ایران با قدرت در منطقه آقایی میکند و پوچ بودن قدرت رژیم صهیونیستی برای همه جهانیان مشخص شده است. شکستی که رژیم صهیونیستی در طوفان الاقصی از مقاومت فلسطین خورد نشان داد که تئوری دفاعی و راهبرد نظامی ناتو و امریکا قدرت لازم برای غلبه بر طرف مقابل را ندارد. پیش از این این راهبرد در اوکراین شکست خورده بود و حالا متحدان امریکا در شرق آسیا از اینکه مبادا صبح بیدار شوند و ببینند که کشورشان اشغال شده بحرانزده هستند.
امریکا ناچار است به منطقه بازگردد، اما شکل بازگشتش بسیار متفاوت است. امریکاییها نه برای پیروزی، که برای جلوگیری از شکستهای بیشتر باید بیایند، آنها در حالی میخواهند حضورشان را پررنگتر کنند که پایگاههایشان روزانه در منطقه هدف قرار میگیرد. تمرکز ناگهانی بر جنگ در غزه نه تنها اوکراین، که کرهجنوبی، ژاپن و برخی دیگر از شکروهای شرق آسیا را که روی اسب بازنده امریکا برای مقابله با چین سرمایهگذاری کرده بودند را هم وحشتزده کرده است. در این میان تایوان بیش از همه دچار حیرت، وحشت و ترس شده و نمیداند در سایه دو جنگ در شرق اروپا و غرب آسیا، کسی به این جزیره توجه میکند یا نه.
امریکا به غرب آسیا باز میگردد، اما این بازگشت به معنای صید پیروزی نیست؛ امریکا میخواهد دوباره در منطقه حاضر شود تا از مردهریگش مراقبت کند تا بیش از این نابود نشود ولی همه میدانند که امریکا توان جلوگیری از این مساله را ندارد... آمریکا بسیار ضعیفتر از آن چیزی است که بسیاری فکر میکنند.
اعزام یگان جدید تفنگداران دریایی امریکا به غرب آسیا
همانگونه که در بالا گفته شد، امریکا در تلاش است تا به هر شکل ممکن از پنجره جنگ در سرزمینهای اشغالی وارد منطقه شوند. حالا چند منبع نظامی آمریکایی به پایگاه اینترنتی مسنجر نیوز آمریکا گفتند، پنتاگون در نظر دارد دستور استقرار یک یگان از تفنگداران دریایی این کشور در غرب آسیا را صادر کند.این مقامهای نظامی که نامشان را فاش نکردند اظهار داشتند، به محض صدور این دستور، این تفنگداران باید در عرض ۷۲ ساعت پس از دریافت اطلاعیه مستقر شوند. در ادامه این گزارش نوشته شد، هنوز تصمیم نهایی در مورد این استقرار اتخاذ نشده و مقامهای نظامی آمریکا، هنگ ششم یگان تفنگداران دریایی این کشور را برای این استقرار بالقوه در نظر گرفتهاند. این هنگ که در پایگاه «کمپ لوژون» در کالیفرنیای شمالی مستقر است ناظر بر چهار گردان پیاده نظام است.
همچنین در این گزارش مشخص نشده که پنتاگون در نظر دارد چه تعداد از این تفنگداران دریایی را در منطقه مستقر کرده، چه ماموریتی برای آنها تعیین کرده یا در کجا آنها را مستقر کند. ماه گذشته میلادی وزارت جنگ آمریکا دستور به استقرار ۲۰۰۰ تن از پرسنل دفاعی را داد. این پرسنل شامل نیروهای مستشاری و پشتیبانی در غرب آسیا که در عملیاتهای رزمی مستقیم شرکت نخواهند داشت، هستند. به طور کلی یک هنگ یگان تفنگداران دریایی ارتش آمریکا شامل سه گردان پیاده نظام و ۲۰۰۰ نیروی ترکیبی است. هنگ تفنگداران دریایی قابل به کارگیری در واحدهای توپخانه و شناسایی با هدف تشکیل یک تیم رزمی است.
تعدادی از نیروهای این یگانه هم اکنون در حوزه دریای سرخ در غرب آسیا استقرار یافتهاند. گردان اول هنگ ششم تفنگداران دریایی برای ماموریت فرامرزی با قابلیت اجرای عملیاتهای ویژه از جمله خارج سازی شهروندان آمریکا از یک منطقه جنگی به کار گرفته شده است. این واحد مجهز به چندین بالگرد و قایق مورد استفاده برای فرود نیرو در سرپلهای ساحلی است. /کریم جعفری، اخبار سوریه