دشمنی با دین اسلام

با مطالعه ای در روند حرکت تاریخ اسلام، مشاهده می شود که دشمنی با دین اسلام، از همان زمانی که این دین ظهور یافت، آغاز گردید و با گسترش و انتشار سریع و شتابنده آن، این دشمنی شدت و خشونت بیشتری یافت و دشمنان و رقیبان، دشمنی و ستم و طغیان فزونتری نشان دادند. بنابراین اسلام، گریزی جز این نداشت که راه جهاد در راه خداوند عزوجل را به عنوان وسیله ای برای پاسخ به این تجاوزها و راهی برای ریشه کن ساختن ستم و طغیان در پیش گیرد تا موانع سر راه را بردارد و بتواند به حرکت خود ادامه دهد و عدالت و برابری را گسترش دهد و امنیت و آرامش را سایه گستر سازد و به نیازمندان رحمت آورد و مانع از طغیان و سرکشی سرکشان گردد.
 
مسلمانان استقبال بسیار خوب و فراوانی از این کارزار شریف - عرصه جهاد در راه خدا - به عمل آوردند و هرکدام از ایشان افتخار بسیار بزرگی برای خود می دانست که در جنگ با دشمنان خدا و حق و عدالت که همچون مانعی بر سر راه گسترش اسلام قرار می گرفتند، شرکت داشته باشد. زبان حال آنها نیز این بود: «هراسی به دل راه نمی دهم؛ اگر مسلمان باشم و کشته شوم و در راه خدا به خاک و خون افتم...» عقیدۂ اسلامی در زندگی مسلمانان، دریچه ای بود که جهان و هر آنچه در آن بود را از آن می دیدند؛ به طوری که این عقیده همچون عینکی بود که به وسیله آن تمامی حقایق هستی و علوم را نظاره می کردند.
 
سرچشمه تأثیر گذاری در عقیدۂ اسلامی، شالوده فکری - معنوی و یک چارچوب عملی اجرایی است که برای انسان معتقد و مؤمن، شیوه برخوردش با دیگران را مشخص می سازد. تاریخ و منطق به ما آموخته که اگر موضع عملی تابع حرکت انسان و حضور وی نباشد، عملی نیست و تنها موضعی نظری است که کمترین جایگاهی در عرصه های تلاش و جهاد و اقدام و عمل و درگیری، ندارد.
 
مسلمانان تنها برای رضای خدا و با خلوص بی نظیری، به جهاد در راه خدا روی آوردند. مجاهدان با عزمی راسخ به جنگ در راه خدا پرداختند و نسبت به هر بلایی که بر سرشان آمد، شکیبایی ورزیدند و از دنیا و لهو و لعب های آن درگذشتند و جان برکف و با شوق شهادت، رهسپار میدان شدند. آنها در میدان جهاد بیش از زندگی، به مرگ می اندیشیدند و همچون تشنه ای که آرزوی آب داشته باشد، تمنای شهادت داشتند.
 
اسلام از طریق آموزه ها و رهنمودها و نظامات خود، در پی ایجاد امت نیرومند و به هم پیوسته و پرکرامتی است که افراد آن در حقوق و وظایف با هم برابر باشند و در هر آنچه خیر امت را در پی داشته و شر آن را دفع کند، همکاری و همیاری داشته باشند.
 
به همین دلیل است که جهاد در اسلام برای اعتلای کلمه حق و درهم کوبیدن باطل، مطرح گردید. امت وظیفه پیدا کرد تا هر نیرویی را که بتواند فراهم آورد و پرصلابت و توانا در دفاع از خویش و رویارویی با هر دشمنی که به مسلمانان تجاوز کند یا بر سر راه اسلام قرار گیرد، مجهز گردد.
 
در حقیقت وقتی اسلام ناگزیر به جنگ شود، درگیر شرافتمندانه ترین جنگی می شود که دنیا هرگز مشابه آن را به لحاظ انگیزه ها و اهداف و شرایط و سنت ها و شیوه ها، ندیده است. زیرا علل آن در راستای دفاع و دور ساختن تجاوز، پاسخ به حملات و بازپس گیری حق سلب شده و کرامت لگدمال شده و امیدهای بر باد رفته و ریشه کن ساختن ستم قرار دارند.

 

جهاد در اسلام

اگر آنچه گفته شد از علل جهاد در اسلام نبود، مفاهیم آشفته می شد و معادلات به هم می خورد و زندگی پریشانی می گرفت و چهره اش از حق و مردان حق، تهی می گشت. انگیزه ها و علل جهاد همچنین برای دور افکندن فتنه ها در زمانه فتنه انگیزی هاست زیرا تاب و توان نفس محدود و توانایی های آن زیر پتک فتنه ها اندک است. در این صورت جنگیدن و جهاد تنها ریسمان نجات بخشی است که ویران شدگان را نجات می دهد و توطئه گران را از مفسده جویی های بیشتر باز می دارد.
 
وقتی اسلام فرمان جنگ و البته در چارچوب ضرورت حداکثری می دهد، در کارزار شرف و صحنه های جوانمردی می جنگد که در تمامی هستی چیزی والاتر از آن وجود ندارد. جنگ در اسلام از جمله بزرگترین فضیلت های اسلامی است زیرا جان بر کف گذاردن در راه اسلام از دشوارترین فضیلت هاست و انگیزه آن نیز فضیلت است زیرا این انگیزه یا رد تجاوز است و یا تأمین دعوت اسلامی و گشودن راه در برابر آن. و اگر جهاد، فضیلتی انسانی است نباید در جریان آن این فضیلت، هتک حرمت گردد. فضیلت های اسلامی را باید در جنگ و صلح رعایت کرد و رعایتش در جنگ و در هنگامی که کشته ها به زمین می افتند، اولی تر است.
 
فرمان به جنگ در اسلام، مبتنی بر ارزش های والایی بود؛ این دین در پی آن بود که مردم را از پرستش بندگان به پرستش آفریدگار بندگان بلندی بخشد. می خواست طاغوتهای مادی و معنوی در داخل و خارج را درهم شکند و خشوع و خضوع را تنها برای خدای بی همتا قرار دهد. بنابراین، جنگ در اسلام، هدف نبود بلکه وسیله ای برای تحقق هدف والایی بود.
 
اگر در آیاتی که در قرآن مجید درباره جنگ سخن می گویند تأملی داشته باشیم خواهیم دید که این آیات مفهوم هایی در اوج والایی و قدرت، گسترانیدند تا روحیه امت اسلامی و توان تحمل جهاد و پایداری در راه خدا را اعتلا بخشند. بدین ترتیب، این آیات به درون تو در توی نفس انسانی رسوخ می کنند تا آن را دریابند و توان تجدید نیرویش بخشند. جنگ در راه خدا ضرورت است، نه هدف و آخرین ابزاری است که اسلام در صورت ناکارآمدی دیگر وسایل به آن پناه می برد.
 
اسلام نمی پذیرد که مسلمانان با کسانی که با ایشان از در صلح و همزیستی در آمده یا پیمان نامه ای امضا کرده اند، از در جنگ درآیند. فرمان به جنگ با آنهایی است که با مسلمانان می جنگند، دشمنی می ورزند، کینه دارند و بدون هیچ تحریک یا کمینی، خصومت به خرج می دهند. مسلمانان تنها در چارچوب ضرورت صد در صدی با ستمکاران و سرکشان و خشونت طلبان و خیانت پیشه گان و کین توزان و فرومایگان میجنگند.
 
از نظر پژوهشگران، این مسلم است که مبارزه و کارزار میان زندگان، از طبیعت زندگی است و نیروهای شر و الحاد، بی هیچ رحم و مدارایی عمل می کنند و نبرد میان خیر و شر ادامه دارد و درگیری ایمان و طغیان جریان دارد. به همین دلیل اسلام کوشید تا مسلمانان همواره آماده رویارویی با باطل و نیروهای الحاد و گمراهی و طغیان و تباهی باشند حتی اگر فداکاری ها و قربانی های جانی و مالی و عزیزان، به هر اندازه برسد.

 

رویارویی حق و باطل

رویارویی حق و باطل، ضرورت اجتناب ناپذیری است که قرآن کریم در این آیه بدان اشاره کرده است: «... وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ» (1) (...و اگر خداوند برخی مردم را به دست برخی دیگر از میان برنمیداشت بی گمان دیرهای راهبان و کلیساهای مسیحیان و کنشت های یهودیان و مسجدهایی که نام خداوند را در آن بسیار می برند، ویران می شد و بی گمان خداوند به کسی که وی را یاری کند، یاری خواهد رساند که خداوند توانمندی پیروز است.) ناگزیری و گریزناپذیری این رویارویی، مستلزم آمادگی و تدارک است. این درست نیست که مسلمانان به انتظار دیدن نشانه های شر و تجاوز بنشینند که چه بسا کار از کار گذشته و خیلی دیر شده باشد.
 
مسلمانان باید طبیعت زندگی را درک کنند، واقعیت مردم را بشناسند و نهایت تلاش خود را برای تهیه نیرو و تدارک به کار گیرند. در اینجاست که خداوند متعال خطاب به مؤمنان می گوید: « وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ» (2) (و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان بسته آماده)، در برابر آنان فراهم سازید که بدان دشمن خداوند و دشمن خود را به هراس می افکنید و نیز جز آنها کسانی دیگر را که شما نمی شناسید (اما) خداوند آنان را می شناسد؛ و آنچه در راه خداوند ببخشید، به شما تمام باز خواهند داد و بر شما ستم نخواهد رفت.)
 
آماده شدن و تدارک در اندازه ای که توان آن هست، همان فرضیه جهاد در اسلام است و قرآن کریم فرمان می دهد که با تمام نیرو و با انواع و اقسام نیرو، آماده باشیم. ازجمله نمودهای آمادگی و تدارک، پای بندی به عقیده ای است که قرآن کریم را نیز در برمی گیرد و پیامبر اکرم حضرت محمد بن عبدالله (صلوات الله و سلامه علیه) پایه ها و شالوده های آن را تحکیم بخشید.
 
عقیدۂ اسلامی، انگیزه ها و نیروی پرداختن به هر خیر و صلاحی را در جان مؤمن برمی انگیزد و دل او را از ثبات و آرامش و یقین، سرشار می سازد و علاوه بر اینها، مهربانتر از هر چیز نسبت به انسان است و بهترین یار و یاور انسان است و دشواری ها و سختی های زندگی را بر وی آسان می سازد. عقیدۂ اسلامی، عقیدۂ توحید الهی و منزه داشتن پروردگار یکتاست و آدمی را ارجمندی خاصی می بخشد که چیز دیگری قادر به تحقق آن برای انسان نیست؛ عقیده ای است که زندگی سالم و پر نشاط را به ارمغان می آورد و در دلها گرمای زندگی و مهرورزی می تراود.
 
آیه کریمه فوق الذکر نیز در شمار نیرو و توانی قرار می گیرد که باید آن را برای مقابله با دشمنان تدارک دید زیرا ابزارهای مادی به تنهایی قادر به حل و فصل درگیری های جنگی نیست. چه بسیار شده که تعادل اعصاب جنگجویان برهم می خورد و از هر سو پا به فرار می گذارند و در این میان چیزی جز عقیدہ اسلامی که پیوستگی و دلبستگی دلها به خداوند متعال را برقرار می سازد و نیروی مجاهدان را به قدرت بزرگ و غلبه ناپذیر وصل می کند، کارساز نیست.
 
خداوند متعال مؤمنان را به آمادگی برای دفع تجاوز، حفظ جانها و عقیده و سرزمین و حق و فضیلت فرمان می دهد. این فرمان دو بخش دارد: بخش اول، تدارک در حد توان؛ و البته مقدار این تدارک در زمانها و مکانهای مختلف، متفاوت است.
 
بخش دوم، حضور در مرزهای کشور برای پاسداری از مرزها؛ زیرا محل ورود دشمنان و جای مناسب برای حمله به آنهاست.
 
دشمنان عقیده و حق وقتی متوجه آمادگی مسلمانان و تدارک آنان برای جهاد شوند، مسلما می هراسند. "ابوتمام" در اشاره به همین نکته است که می سراید:
 
و از آن بیم دارم که شمشیرهای خود به نام برید
خون بجوش آمده را فقط خون پاس می دارد
 
این هراس برای مسلمانان از چند نظر مفید است: اولا باعث می شود دشمنان به یاری دشمنان دیگر آنان نروند. ثانیا، دشمنان را بر آن می دارد تا پای بند تعهدات خود از جمله رعایت آداب، قراردادها، واردات، صادرات و سرمایه گذاری ها باشند. ثالثا، ای بسا بسیاری را به پذیرش اسلام تشویق کند.

 

تدارک و تهیه نیرو در اسلام

هدف از تدارک و تهیه نیرو در اسلام که به آن فرمان داده شده، تدارک نیروی مشابه نیروی دشمن نیست؛ زیرا فریضۂ جهاد در اسلام، به انتظار تدارک نیروی هم سنگ و اندازه نیروهای دشمن نمی نشیند؛ این کار ممکن است به درازا کشد. اگر مسلمانان در نبرد بزرگ "بدر"، منتظر می ماندند تا نیرویشان به اندازه نیروی دشمن می رسید، دوام نمی آوردند. چرا که ایمان مؤمنان به خدا و مفتخر به چنین اعتقادی، فراتر از هر معیار و ملاک دیگری است. این گروه درگیر نبرد شدند و آن پیروزی بزرگ را به دست آوردند.
 
آیه کریمه ای که فرمان به تدارک نیرو داده، از واژه "ترهبون" به صیغه مضارع استفاده کرده که خود اشاره به هدف از تدارک نیرو یعنی ایجاد وحشت در دل دشمنان پیدا و پنهان خدا و مسلمانان دارد.
 
اینک احزاب ویرانگر، اندیشه های الحادی و کشورهای استکباری و استعماری و صهیونیستی جنگ خطرناکی را علیه مسلمانان و اسلام به راه انداخته اند. آیه کریمه: وأعدوا لهم ما استطعتم من قوتی  با وجود فشردگی و ایجاز ظریفی که دارد، همه انواع تدارک برای لشکریان - همسو و هماهنگ با هر دوره و زمان - از جمله تدارک مادی، اداری، فنی، مالی، برنامه ریزی، مطالعات عینی شرایط و به طور کلی تدارک به تمام معنای کلمه را دربر می گیرد. هرگونه تصوری مبنی بر امکان تداوم زندگی در جوامع اسلامی بدون این آمادگی ها و تدارکها، توهمی است که به ضعف و زبونی می انجامد و خداوند متعال هرگز راضی نمی شود که پرچمداران اسلام و حامیان دعوت اسلامی در شمار جامدان و تن پرورانی باشند که به صرف اینکه مسلمانند، چشم انتظار پیروزی اند.
 
امت اسلامی اینک بیش از هر زمان دیگری نیازمند بیدارباش همه عناصر و سلولهای خود و فراهم آوردن همه آمادگی ها و گردآوری تمام توانهاست تا رشد آن کامل گردد زیرا تحرک دشمنان توقف ناپذیر است و یورش آنها گستاخی و هاری بیشتری می یابد. و لاجرم، حق خاموش از میان می رود. حق باید مردان و قدرت خود را داشته باشد؛ هم برای دفاع از خویش و هم برای یورش به باطل.
 
ولی این کدام قدرت است که اسلام آن را مورد ستایش قرار می دهد و از مسلمانان می خواهد بدان مسلح شوند؟ مطمئنا قدرت ستمگر و طغیانگر نیست؛ چه رسالت اسلام جنگ علیه طغیان و ستمگری و تجاوز است. قدرتی است که در برابر اهالی الحاد و ماده گرایی و فساد و تخریب می ایستد. قدرتی که اسلام ستایش می کند، قدرت جسمی، عقلی، روحی، اخلاقی، و قدرت اراده و تصمیم و عزم است.
 
نیاکان ما و مسلمانان صدر اسلام آغازگر پی ریزی تمدن بشریت بوده اند؛ آغازگر گشودن راه فتوحات اسلامی در عرصه های جامعه شناسی، اقتصاد، پزشکی، کشاورزی، صنعت و دیگر فنون و علومی که از ثمرات جهاد در اسلام به شمار می روند. مسلمانان در دوره خود با عزت و قدرتمند و ثروتمند زندگی کردند و اینها همه به برکت آمادگی هایی بود که در تمامی جوامع اسلامی مورد تشویق قرار می گرفت.
 
مسلمانان نخستین دارای تاریخ پرشکوهی بودند که آن را با خون شهدا و مجاهدان رقم زدند؛ هنوز هم صفحات درخشان تاریخ اسلامی چون گوهری تابان، سرشار از عزت و کرامت است. در اسلام مردانی پدید آمدند که بر نفس خویش فایق گشتند و شجاعت اصیل و شهامت جانانه و قهرمانی بی همتا و فداکاری کم نظیری نشان دادند. این مسلمانان را اسلام براساس کتاب خدا پرورش داد آنها اخلاق این کتاب را گرفتند و ادب آن را آموختند و شرایع و احکامش را برای خود برگزیدند و از چشمه های ناب آن سیراب گشتند. کسی که قرآن کریم و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مکتب وی را سرمشق خود قرار دهد حتما در اوج والایی اخلاقی، جنبش، فعالیت و جهاد خواهد بود.
 
آنان چنین بودند. با تلاش این قهرمانان، طغیان و بی عدالتی و ستم، سقوط کرد و موانع از سر راه دعوت اسلامی، کنار زده شد و مردم فوج فوج وارد دین خدا شدند و پایه های امت استحکام پذیرفت و پرچم آن بلندی گرفت و به اهتزاز در آمد. اگر قهرمانی های مسلمانان نبود، جاهلیت همچنان بر جا مانده بود و قوانین ویرانگر چون بختکی شوم برسینه بشریت با تمام بی شرمی ها و هرزگی ها و گستاخی ها فشار می آورد. اگر مسلمانان اولیه جان خود را در راه خدا معامله نکرده بودند، کاروان های تمدن بشری، عقب مانده بود.
 
 

مواقع استراتژیک امت اسلامی

امت اسلامی از آنچنان نیروهای بشری، امکانات مادی، مواضع و مواقع استراتژیک برخوردار است که می تواند بزرگترین قدرت روی زمین باشد؛ قدرتی نه برای طغیانگری و سرکشی، که برای برقراری عدالت میان مردم و گسترش امنیت و صلح و آرامش. کا عنصر دیگری نیز هست که در امت های دیگر خیلی وجود ندارد ولی امت اسلام از آن برخوردار است: اخوت اسلامی مبتنی بر ایمان به خدا و به رسالت حضرت محمد (علیه الصلاة و السلام). برادری مسلمانان به رغم تفاوت کشورهای آنها، نژاد آنها و منافع دنیوی آنها، از نوع برادری ملی یا تعصبی و یا از نوع روابط اجتماعی میان شرکا و همکاران براساس منافع اقتصادی نیست. برادری اسلامی کاملا عقیدتی است و اسلام یک مسلمان و ایمان وی جز با تحقق این برادری در عمق جان و وجدان وی و به فراموشی سپردن هرگونه مصلحت ملی، مذهبی، تعصبی، اقلیمی، خانوادگی، شخصی، و معیشتی تحقق پذیر و کامل نمی گردد. او همه مصلحت های پیش گفته را در صورتی که در برابر برادری اسلامی قرار گیرند، به یک سو می نهد. برادری صادقانه اسلامی می تواند بر همه فتنه ها و برآنهایی که امنیت را تهدید می کنند و صلح را متزلزل می سازند، چیره گردد. برادری اسلامی اعلان جنگ به توطئه گران و مفسده جویان و فریبکاران و مروجان خیانت کار شیوه های ویرانی و تباهی است.
 
خدمت نظامی در اسلام به کار نجات، یاری، شجاعت و رعایت حقوق و استحکام پیوندها و مشارکت و همدلی با مسلمانان در بدبختی و خوشبختی آنها می پردازد. در قلب هر مؤمنی که ایمان کاشته شده باشد، گیرنده ای است که امواج آن، منحنی احساسات و نیازهای مسلمانان را ثبت می کند و در اولین فرصت، فرمان آمادگی به تمامی دستگاههایش می دهد تا به یاری و نجات آنها بشتابند.
 
اگر ملل دیگر می کوشند تا وارد پیمانها و اردوها و مناطق نفوذ شوند، مسلمانان باید براساس ایمان گرد هم آیند و بر یاری حق و خیر و عدالت و انصاف بکوشند تا در بازگرداندن حق و کرامت، بسیج شوند.
 
امت اسلامی ما، همه پیش نیازهای پیشرفت و رهبری را دارد تا بهترین امتی باشد که پدید آمده است. خداوند متعال بزرگترین نعمت ها را به ما ارزانی داشته و ثروت های معدنی و بهترین و انباشته ترین چاههای نفت را در اختیار ما گذاشته است. همچنانکه آنقدر سواحل دریایی و رودخانه ها و گذرگاهها و راههای زمینی و دریایی و هوایی داریم که ما را در مرکز رهبری قرار می دهد و توان کنترل و تحرک فعال به ما می بخشد. و این از فضل الهی است که ما را در مناطق ثقل جهانی قرار داده تا بتوانیم نقش مؤثر خود را صادقانه و مؤثر ایفا کنیم.
 
ما برای رسیدن به خواسته های خود، تنها کاری که باید انجام دهیم این است که به ایمان کامل و یقین ثابتی چنگ بزنیم تا در برابر تندبادها و مصایب - باهر شدت و حدتی که باشند . متزلزل نشویم. باید در کوششی پیگیر و مستمر و در راستای تثبیت اصول حق و عدالت و یاری دین خداوند عزوجل و اخلاص در راه او و عدم شهرت طلبی و جاہ پرستی در کارهای خود، عمل کنیم. جنگ در اسلام و جهاد در راه خدا، برکنار از هر هدف و انگیزه شخصی است. تنها برای خدا و برای رسیدن به رضای الهی است. تدارک قدرت مادی برای مسلمانان اجباری است و تدارک قدرت معنوی در اسلام دارای تأثیر شگرفی است و جهاد نیز به یکی از دو فرجام نیک می انجامد.
 
خداوند متعال می گوید: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ * وَ أُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ »(3) (ای مؤمنان، آیا می خواهید شما را به داد و ستدی رهنمون شوم که از عذابی دردناک رهاییتان می بخشد؟ به خدا و پیامبرش ایمان آورید و در راه خداوند با مال و جان خویش جهاد کنید این برای شما بهتر است اگر بدانید؛ تا گناهتان را ببخشاید و شما را به بهشت هایی که از زیر آنها جویبارها روان است و به جایگاههایی پاکیزه در بهشت برین در آورد. این همان رستگاری سترگ است. و چیز دیگری که آن را دوست می دارید: یاری و کمکی از سوی خداوند و پیروزیی نزدیک است و به مؤمنان مژده بده.)

 

بزرگ داشتن کلمة الله

بنابراین ایمان به خدا و رسول او (صلی الله علیه و آله و سلم) و جهاد در راه خدا برای بزرگ داشتن کلمة الله، به مثابة تجارتی است که مؤمنان در آن رضای الهی را کسب می کنند و به بهشت او راه می یابند و این از هر تجارت دیگری بهتر است. خصلت دیگری نیز هست که مؤمنان در کنار ثواب آخرت آن را دوست می دارند و آن عبارت از پیروزی بر دشمنان است. به طوری که آیات پیش گفت؛ سوره صف دستیابی به پیروزی در دنیا را به عنوان نتایجی که مؤمنان آن را دوست می دارند، به دستیابی به بهشت می افزایند.
 
زیرا مجاهد وقتی به جهاد می پردازد و می کشد یا کشته می شود، زندگی آزاد و شرافتمندانه ای را می خواهد. خداوند متعال می گوید: «وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (4) (و کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندار که زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می برند.) و این یعنی آیین جهاد، یکی از ضرورتهای زندگی شرافتمندانه است و هرگونه کوتاهی در تدارک و آمادگی و خدمت نظامی، امت را با خطرات بزرگی روبه رو می سازد. و این مانند آن است که مؤمن با خداوند سبحان معامله کرده و خداوند به وی همه چیز بخشیده تا به بهشتی که برای مجاهدان تهیه شده است، دست پیدا کند. خداوند عزوجل می گوید: « إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (5) (همانا خداوند از مؤمنان، خودشان و دارایی هاشان را خریده است در برابر اینکه بهشت از آن آنها باشد؛ آنها در راه خداوند کارزار می کنند، می کشند و کشته می شوند؛ این به عنوان وعده حقی در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست. و چه کسی به پیمان خویش وفادارتر از خداوند است؟ پس به داد و ستدی که کرده اید شاد باشید و این رستگاری بزرگ است.)
 
آنچه مسلم است اینکه جهاد مورد نظر اسلام برای اعلای کلمة الله و حمایت از کشورها و زنان و مردان و فرزندان مستضعف است که باعث می گردد دعوت اسلام به گوش همه جهانیان برسد و به عموم مردم نشان داده شود که شریعت قرآن کریم، آیین افتخار به آموزه ها و اهداف خویش است، شریعت خیزش بر شالوده های حق و آرزوهای روشن و خواستهای بلندپروازانه است. شریعت عزلت گزینی و عافیت طلبی و ذلت پذیری آنچنان که برخی مغرضان و نادانان تصویر می کنند، نیست.(6)
 
پژوهشگران درک می کنند که اروپا اندیشه اسلامی را در دو مرحله کشف کرد. بار اول در قرون وسطی و پیش و پس از "توماس الاکوینی"("توماس الاکوینی" در سال ۱۲۲۹ میلادی به دنیا آمد و در سال ۱۲۷۶ میلادی وفات یافت؛ او ازبزرگترین فلاسفه و لاهوتیان دوره کلاسیک مسیحی است. در سال ۱۲۶۳م. کلیسای کاتولیک به او لقب قدیس داد) بود که در پی کشف این اندیشه و ترجمه آن به منظور غنی سازی فرهنگ و تمدن خود برآمد و گامهای مزبور عملا او را از اواخر قرن پانزدهم میلادی به جنبش رنسانس رهنمون ساخت. بار دوم در مرحله نژادپرستی و استعمار بود که یک بار دیگر اندیشه اسلامی را کشف کرد. ولی این بار نه برای تعدیل فرهنگی بلکه به منظور تعدیل و برنامه ریزی های سیاسی متناسب با اوضاع و شرایط کشورهای اسلامی و پرداختن به این اوضاع بر اساس سیاست های مربوط به کشورهای اسلامی بود.(7)

 

انگیزه های لشکریان صلیبی اروپایی

تاریخ نگاران یادآور می شوند زمانی که لشکریان صلیبی اروپایی به سرزمین های اسلامی حمله کردند، دو انگیزه داشتند: انگیزه نخست، انگیزه دینی و تعصب کوری بود که مردان کلیسا در میان اروپائیها برانگیخته بودند و بدترین و زشت ترین افتراها را به مسلمانان بسته و مسیحیان را به نجات مهد حضرت مسیح (بیت المقدس از دست کفار - یعنی مسلمانان - تحریک می کردند. به دنبال این تحریکها و تعصبها، گروههایی از جنگجویان صلیبی یعنی کسانی که تعصب های دینی آنان را با حسن نیت تمام و نیروی عقیده از دیار خویش بیرون کشید تا به دیدار مرگ و آوارگی و حمله های پیاپی لشکریان یکی پس از دیگری در آیند، بیرون آمدند.
 
انگیزه دوم، انگیزه سیاسی - استعماری بود؛ پادشاهان اروپا از تمدن و ثروت و منابع سرزمین های اسلامی، چیزهایی شنیده بودند. آنها آمدند و لشکریان خود را به نام حضرت مسیح (علیه السلام) رهبری کردند ولی در دل، تنها چیزی که به دنبال آن بودند استعمار و فتح بود. خداوند مقدر فرمود که این یورش های صلیبی را شکست خورده و منهدم شده به خودشان بازگرداند.(8)
 
همگان می دانند که اروپا هشت حملة صلیبی علیه شرق اسلامی به راه انداخت؛ جنگهای صلیبی از نیمه قرن یازدهم میلادی آغاز شد و تا پایان قرن سیزدهم یعنی حدود ۲۲۵ سال و طی هشت حمله ای که در هر کدام سلاح و جنگجویان تازه ای حضور پیدا می کردند، ادامه یافت.
 
"ریموند واجیل" اسقف شهر "لوبوی" در توصیف رفتار صلیبی ها به هنگام ورود به بیت المقدس می گوید: « در میان اعراب و زمانی که نیروهای ما بر برج و باروهای بیت المقدس چیره شدند، حوادث شگفتی اتفاق افتاد؛ سرهای برخی از ایشان بریده شد و این حداقل بلایی بود که بر سر ایشان می آمد. شکم برخی نیز شکافته شد. آنها ناگزیر می شدند خود را از بالای برج به زیر افکنند یا به آتش اندازند و ... کسی که در قدس بود چیزی جز تلی از سرها و دستان و پاهای اعراب نمی دید. کسی نمی توانست جز با لگد کردن اجساد ایشان، از آنجا عبور کند؛ ولی همه این فجایع، تنها بخشی از بدبختی های وارد بر ایشان بود.»(9)
 
همین اسقف از کشتن ده هزار نفر مسلمان در یک مسجد خبر داده و درباره آن می گوید: هم کیشان ما در خونریزی در هیکل سلیمان، افراط کردند. اجساد کشتگان همه محوطه را در اینجا و آنجا پر کرده بود؛ دستها و پاهای قطع شده چنان شناور بودند که گویی در پی وصل شدن به جسدی بیگانه بودند. وقتی دست بریده ای به بدنی متصل می شد، معلوم نبود اصلش کجاست. سربازانی که این حماسه را ایجاد کردند خود یارای تحمل بوی ناشی از این صحنه ها را نداشتند. (10)
 
در تاریخ آمده است که حملات صلیبی با ورود به بیت المقدس در ۱۵ ماه مه سال ۱۰۹۹ میلادی بیش از هفتاد هزار مسلمان را به قتل رساند؛ به گونه ای که اسبان تا سینه در خون حرکت می کردند و در انطاکیه نیز بیش از یکصدهزار مسلمان را به قتل رساندند.
 
می بینیم که موضوع بسیار خطرناک بود. کینه نیروهای شر نسبت به حق، رذیلت علیه فضیلت و دشمنی شرک با توحید و خصومت گمراهی با هدایت بود.(11) امت اسلامی در برابر این جنگ هایی که کشت و ویران کرد و دست و پا برید و غارت کرد، تاب مقاومت آورد.
 
با گذشت بیش از دو قرن از جنگ های خونین و شدیدی که میان نیروهای ایمان و لشکریان شر جریان داشت، جنگ های صلیبی روند معکوسی به خود گرفت و این حملات با شکست و ناکامی روبه رو شد. قدیس لویی نهم، فرمانده هشتمین حمله صلیبی و پادشاه فرانسه در شهر المنصورة مصر، به اسارت گرفته شد و با پرداخت فدیه از اسارت رهایی یافت. وقتی او به فرانسه بازگشت، یقین پیدا کرد که نیروی آهن و آتش، بر مسلمانانی که دارای اعتقاد راسخی هستند که آنان را به جهاد می کشاند و به فداکاری و ایثار و جانفشانی سوق می دهد، کارساز نیست.
 
بنابراین باید شیوه کار را تغییر داد. از توصیه های وی در این راستا این بود که پیروانش در پی تغییر اندیشه مسلمانان و ایجاد تردید و تشکیک در اعتقادات و شریعت ایشان کنند و این کار را در پی مطالعه اسلام به همین منظور انجام دهند. بدین ترتیب، جنگ از عرصه آهن و آتش به کارزار اندیشه کشانده شد(12) زیرا چیرگی بر اسلام یا رویگردانی مسلمانان از دین خود، از راه زور و اجبار مادی و اشغال مسلحانه امکان پذیر نیست.
 
حرکت "یورش فکری" از خاستگاه ضربه زدن به مسلمانان از راه اندیشه و کلمه و در پی شکست جنگهای صلیبی - و بر اساس رهنمودهای لویی نهم - و کوشش برای ترجمه قرآن و سنت و علوم مسلمانان برای جستجوی نقاط ضعف و طرح شبهات علیه اسلام، آغاز شد. آنها آشکارا اعلام کردند اسلام دشمن نخست آنهاست و بزرگترین هدف ایشان ضربه زدن به آن و ویران کردن شالوده های آن است.(13)
 
جنگ های صلیبی از نظر جنگی، با شکست مواجه شد ولی اشغال فکری به سم پاشی ها و تردید افکنی های خود ادامه داد. گرایش های صلیبی در آن سوی پوشش دیپلماتیک و ریاکاری سیاسی باقی ماند و به تحریک و توطئه پرداخت و با تمام توان و دانش خود، پشت سر اشغال و یورش فکری ایستاد.
 
تردیدی نیست که دشمنی صلیبی ها با اسلام، انگیزه سیاسی و اصیل "یورش فکری" مسلط بر جوامع امت اسلامی است و می بینیم این دشمنی در میان ملل غربی بویژه ایالات متحده آمریکای صلیبی، شکل آزمندی بیمار گونه ای به خود گرفت. آنها از هرسو، از چپ و راست سمپاشی می کنند و دروغ می گویند و افترا می بندند و حقایق را پنهان می کنند و توطئه می چینند و مترصد لغزشها می مانند و به خود و هم کیشان خود این گونه وانمود می کنند که آنها برترین نژاد و بهترین خردمندان و رستگارترین ادیان را دارند و اوصیای بشریت و سروران انسانیت و مرشدان و رهبران مردمند.(14)

 

دشمنی غربیان با اسلام

ویلیام لیفورد بلگراف انگلیسی، مشهور به "سوسمار" جمله مشهوری دارد که در آن دشمنی غربیان با اسلام بیان شده است: «هر زمان که قرآن و مکه از سرزمین اعراب ناپدید شد می توانیم ببینیم که عرب با تمدنی که جز حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و کتابش آنها را از آن دور نساخته، همساز می گردند.(15) و گلادستون، نخست وزیر بریتانیا می گوید: «مادامی که قرآن وجود دارد، اروپا هرگز قادر به چیرگی بر شرق نیست و خودش هم رنگ امنیت را نخواهد دید.»(16) و گاردنر بر آن است: «قدرتی که در اسلام نهفته است اروپا را به وحشت می اندازد.»(17)
 
این دشمنی را بیکر، خاورشناس، توضیح می دهد و به برخی دلایل و علل آن اشاره می کند و می گوید: «دشمنی مسیحیت با اسلام از آن روست که وقتی اسلام طی قرون وسطی گسترش یافت، دیوار محکمی در برابر استعمار و گسترش مسیحیت ایجاد کرد و سپس به آن سرزمین هایی که در محدوده نفوذ مسیحیت قرار داشت، امتداد یافت.»(18)
 
و در همین معنا لورنس براون می گوید: «خطر حقیقی در نظام اسلام و توان آن بر گسترش و پذیرندگی و پویایی آن نهفته است و تنها مانع و دیوار در برابر استعمار غربی است.»(19) لورنس براون سپس توضیح می دهد که خطر مسلمانان، تنها خطر جهانی در این دوران است و باید همه نیروها را برای مقابله با آن بسیج کرد و تمامی لشکریان را تدارک دید و توجه همگان را به آن جلب کرد. او با بازگویی نظر مبشران مسیحی می گوید: «مسئله اسلامی با مسئله یهودی متفاوت است؛ مسلمانان به لحاظ دینی با یهودیان فرق می کنند. اسلام دین فراخوانی دیگران است. اسلام در میان مسیحیان و میان غیر مسیحیان، گسترش پیدا می کند. از آن گذشته مسلمانان بنابه نظر مبشران مسیحی، دارای سابقه مبارزاتی طولانی در اروپا بودند و لذا مسلمانان هرگز اقلیتی که تنها جای پایی دارد، نبوده اند... برای همین است که به نظر ما مبشران مسیحی به یهودیان علیه مسلمانان در فلسطین کمک می کنند. پیش از این ما را از خطر یهودی و زردهای ژاپنی و چینی و بلشویکی می ترساندند ولی هیچ کدام از اینها تحقق نیافت و ما چیزی از آنچه تصور می کردیم، ندیدیم: یهودیان را دوستان خود یافتیم لذا هرکس آنان را شکنجه داده باشد دشمن سرسخت ماست؛( واقعیت آن است که یهودیان را مسلمانان آزار و شکنجه ندادند ولی این یهودیان بودند که مسلمانان را آزار دادند و علیه ایشان توطئه کردند) و بلشویک ها را دیدیم که هم پیمان ما هستند و در میان ملل زردپوست نیز کشورهای دموکراتیک بزرگی هستند که مقاومت در برابر آنها را برعهده می گیرند و حریفشان می شوند ولی خطر حقیقی در نظام اسلامی نهفته است.(20)
 
استعمار غربی، کوشش های تبشیری و کینه های صلیبی در جنگ علیه مسلمانان و پراکندن میراث و چپاول ثروت و سرزمینشان، شرکت داشتند به گونه ای که چون ابر سیاهی از کینه و نفرت بر ایشان خیمه افکن شده است. این امر در حادثه سال ۱۹۱۸م. و هنگامی که "لرد اللنبی" وارد بیت المقدس شد و گفت: «اکنون جنگهای صلیبی پایان یافت.» کاملا به چشم می خورد. این فرمانده، بیانگر روح غربی و روح صلیبی هایی است که در تمام آن دوران در عمق وجودشان شعله ور بود.
 
با همان کینه و نفرتی که ژنرال انگلیسی، اللبنی، سخن می گفت، ژنرال فرانسوی گورو، فرمانده ارتش فرانسه در دمشق هنگام حضور بر سر مزار صلاح الدین الایوبی در حالی که با اتومبیل روباز به آنجا رسیده و پای پیاده به بالای سر قبر رسیده بود و اظهار داشت: «ما اینجاییم، صلاح الدین!» نیز سخن گفت. روز بعد او همین کار را در حمص هنگام حضور بر سر مزار خالد بن الولید انجام داد و گفت: «ما اینجاییم خالد!»(21)
 
این کینه و دشمنی و بیزاری، علت اصلی و نیرومند یورش علیه مسلمانان به هر شیوه و نوع و رنگ بود. این موج حملات همچنان شدت می گیرد و به لحاظ فرهنگی و فکری جریان دارد و در پی ویران ساختن اساس اسلام و اخلاق اسلامی و نیز رواج اندیشه های ویرانگر و جریانات انحرافی (22) و مشغول داشتن امت اسلام به مسائل حاشیه ای در زندگی برای دور نگه داشتن آن از عمق مسائل و عدم توجه به توطئه هایی است که علیه آن تدارک می شود.

 

اسلام مایل به رویارویی و نبرد نیست

این ویرایش اسلام جز در هنگامی که ناگزیر می شود، وارد نبرد نمی گردد و هرگز خود را درگیر جنگی که به آن فراخوانده نشود، نمی سازد و برای انتقام جویی یا به شوق خونریزی جنگ را آغاز نمی کند. اسلام با کسانی که از در صلح با آن در آمده یا پیمان بسته اند یا همزیستی دارند، به جنگ نمی پردازد. اسلام با آنهایی که دشمنی نمی کنند و نمی جنگند، توطئه چینی نمی کنند و مترصد دشمنان نمی شوند و آنان را تحریک نمی کنند، مایل به رویارویی و نبرد نیست.
 
اسلام در چارچوب ضرورت حداکثری با ستمکاران و طاغوتیان و متکبران و زورمندان و سلطه جویان و نیرنگ کاران و عهدشکنان و خیانت پیشه گان و توطئه چینان و دشمنی ورزان و پست فطرتان می جنگد.
 
با آنهایی که فضای زندگی را سرشار از عفونت بت پرستی و عقاید و رفتار و اخلاق ناپاک خود ساختند و عفونت را به عرصه های قدرت و قانون و حکومت کشاندند، می جنگد. اسلام با اینان می جنگد تا راه را در برابر عقیدۂ توحید و شریعت آسمانی باز کند تا بدان پای بندی حاصل شود و از قانون عدل الهی پیروی گردد و اصول حق و حقیقت سرمشق قرار گیرد و ارزش های والا گسترش یابد و انگیزه های ایمانی فراگیر شود و نمودهای وادادگی و انحراف و قانون جنگل از میان برود و بشریت با بهره مندی از نعمت زندگی که هیچ نعمتی بالاتر از آن در تمام هستی یافت نمی شود، زندگی کنند:«... الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا ...» (23) (... امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین شما پسندیدم. بنابراین اسلام تنها در چارچوب ضرورت صد در صدی در نبردی شرافت آمیز که در تمام هستی چیزی پرافتخارتر از آن وجود ندارد، مبارزه می کند.
 
انگیزه های جنگ در اسلام همچنین در رفع فتنه و دفع مفسده هاست؛ فتنه ای که سربر می آورد و ترکش های آن به هرسو پراکنده می شود. گو اینکه می گویند فتنه ها در خوابند و خدا لعنت کند کسی را که آنها را بیدار سازد.
 
در این حالت جنگ، بند نجاتی است که در هم شکستگان را نجات می بخشد و توطئه گران را از توسعه طلبی و زیاده خواهی باز می دارد. جنگ در اسلام همان گونه که برای متجاوزان و شکنجه گران و فتنه جویان است در برابر کسانی که امنیت را تهدید و صلح را متزلزل می سازند نیز هست. برای کسانی که دسیسه چینی می کنند، فتنه انگیزی می کنند، فریبکاری می کنند، اباطیل و اراجیف پخش می کنند، سمپاشی می کنند و شیوه های ویرانی و تباهی را ترویج می کنند، و آنهایی که وجدانهای فاسدی دارند و خیانت و نیرنگ پیشه آنهاست. و نیز کسانی که آمادگی آن را دارند که از هر اصولی روی برگردانند و بنابر شرایط و احوال، چهره عوض می کنند.
 
اینان باید باز داشته شوند و سر جای خود نشانده شوند بویژه اگر از راه آزمایش، ثابت شود که جز این کار راه علاج دیگری باقی نمانده است؛ همچون عضو فاسدی که جز قطع آن درمانی ندارد. اسلام دین نجات و شهامت و رعایت حقوق و پایبندی به پیمانها و تحکیم پیوندهای اهل ایمان و مشارکت در خوبی ها و بدی های یکدیگر است. همچنان که جبهه کفر با هم همکاری دارند و همه بخش های آن یکدیگر را کمک می کنند، مؤمنان نیز باید در ایمان به خدا گردهم آیند و بر حق و خیر و عدل و انصاف، یکدیگر را یاری کنند. بنابراین جنگ در اسلام، جنگی در راه خدا و دفاع از دین و دعوت و حق و اصول و سرزمین و ناموس و جان و مال و عدالت و شرف و کرامت است.
 
هیچ گاه جنگ در اسلام برخاسته از تجاوز، سلطه جویی یا اجبار نبوده است. هیچوقت یورش، دشمنی و به باطل نبوده است. مسلمانان طی تاریخ همواره قربانی شکنجه و زور و خشونت بوده اند لذا به جنگ با قدرت پرداخته اند زیرا جنگ با قدرت را نمی توان با حجت و استدلال به پیش برد و باید با نوع جنگ مشابهی، با آن مقابله کرد. همه جنگهای اسلام دفاعی بوده یا برای پیشگیری از یورش احتمالی از سوی سرکشان و طاغوت هایی بوده که هرگز از حمله ناگهانی به اسلام و توطئه چینی و شوراندن مردم علیه آن، خودداری نکرده اند.
 

نبرد میان موجودات زنده

آنچه مسلم است اینکه نبرد میان موجودات زنده، از طبیعت زندگی است و به تجربه ثابت شده که در میان مردم، با هر پیشرفت و اعتلایی که در معارف و تمدنشان حاصل آمده باشد، غیرقابل اجتناب است. دلیل روشن آن نیز وقوع جنگ های جهانی میان ملت هاست و این مسابقه داغ در اسلحه های کشتار جمعی و ویرانی به رغم رسیدن به این درجه از دانش و تمدن مادی و پیشرفت است.(24)
 
بنابراین امکان ندارد که جنگ از دنیا رخت بربندد یا از شدت و حدت آن کاسته شود یا ویرانی ها و بدبختی های آن محدود گردد زیرا با همه تلخیها و دردهایی که در آن هست و با تمامی خشونت و یورش و اختلال در صلحی که همراه دارد، از رازهای زندگی و از جوهرهای آن است. زیرا زندگی، جنبش است و این جنبش ماده را دگرگون می سازد و باعث برخورد و اصطکاک و درگیری دائمی می شود.
 
تمام موجودات جهان اعم از عناصر مرکب یا ساده آن در جنگی مستمر میان اجزای خود هستند؛ آب، هوا، حرارت و دیگر عناصر همگی در جنگی دائمی اند و از جنگ است که همه پدیده های طبیعی و جغرافیایی که خود تشکیل دهنده صحنه زندگی هستند نشأت می گیرد. بادها و طوفانها و ابرها و رعد و برقها و صاعقه ها و سیلها و بارانهاو زلزله ها و آتش فشانها همه نمودهای این درگیری ها هستند. در هرکدام از ذرات هستی، این نبرد دائمی وجود دارد. کافی است از میکروسکپ نگاهی به یک قطره آب یایک قطره خون بیندازیم تا شاهد لشکریان عظیمی از موجودات ذره بینی باشیم که در تکاپو و برخورد و کنش و واکنش و درگیری با یکدیگرند.
 
و اگر خواسته باشید همین صحنه را بزرگ شده و با چشم مجرد ببینید کافی است نگاهی به جنگل بیندازید؛ آنجا که پر از جانورانی است که هر دم در حال جنگ دائمی با یکدیگرند و لحظه ای آرام و قرار ندارند و این اصل، یک کرم کوچک تا فیل عظیم الجثه را شامل می شود.
 
انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست. او والاترین چهره زندگی است که عقل و ادیان، نیروهای او را سامان بخشیده و غریزه هایی را که همیشه او را به جنگ سوق می دهند، وحدت داده اند. ولی اینها همه، این غریزه را از میان نبرده است؛ که اگر چنین بود اساس زندگی به هم می خورد. غریزه جنگ همچنان در آدمی نهفته مانده است و به مجردی که فرصتی می یابد و انگیزه ای پیدا می کند و اسباب آن فراهم می شود - که اسباب و انگیزه های زیادی هم هست - به رقابت میان افراد بشر و جنگ آنها با یکدیگر می انجامد.(25)
 
وقتی انسان، صلح روانی اش را در درون از دست می دهد، صلح اجتماعی و جهانی اش را در بیرون از دست می دهد و آسایش و آرامش و انظباطش، متزلزل می شود و به آن در و این در می زند و به هر سو روی می آورد؛ ولی جز لشکری از هوای نفس و خواهش ها و گرایش ها چیزی نمی یابد. بر طبل آزها و طمع ها کوبیده می شود و جنگ وحشیانه ای علیه آرامش درونی و سلامت روانی اش در می گیرد و خیلی زود عرصه وجدان و گستره احساساتش را در می نوردد تا لهیب آن به هر سو شعله ور شود و تر و خشک را با هم بسوزاند و روابط افراد و گروهها و ملتها و نیز سرنوشت و دارایی ها و مناطق نفوذ آنان و مظاهر تمدن و صحنه های پیشرفت و ابزارها و وسایل مدنیت را آماج و طعمه خود قرار دهد و دستاوردهای زندگی و پیشرفتهای آن را زیر سؤال برد.
 
و وای بر آن زمان که فتنه ها سربر آورند و هواهای سرکش و آزهای گشاده، روی نشان دهند و بر پایمال ساختن حق و اهل حق پای فشارند؛ لذاست که اسلام شدیدة در پی آن است که اهل ایمان، متصف به قدرت و نیرومندی گردند و همواره برای رویارویی با اهل باطل با هر اندازه فداکاری در جان و مال و اهل و عیال، آماده و گوش به فرمان باشند. و تنها تبصره ای که اسلام در مورد قدرت مسلمانان در نظر گرفته آن است که این قدرت در خدمت به عدالت و صلح باشد و از تجاوز و ستمگری دوری گزینند.

 

حتمی بودن رویارویی با دشمنان

القرطبی در تفسیر خود یادآور می شود: «اگر حکم جنگ با دشمنان در شریعت خداوند متعال به پیامبران و مؤمنان نبود، مشرکان چیره می شدند و آنچه را ارباب ادیان ساخته بودند ویران می ساختند؛ ولی شریعت الهی بر آن شد تا جنگ را واجب گرداند تا اهل دین بتوانند به کار عبادت بپردازند... بنابراین جهاد در میان هر ملت و امتی، وجود دارد و بدان است که شرایع الهی امکان حضور یافته و عبادتگاهها شکل گرفته اند.»(26)
 
بنابراین حتمی بودن رویارویی، مستلزم آن است که مسلمانان به عنوان یک امت یا مجموعه ای از جوامع اسلامی، به ضرورت تدارک و آمادگی توجه جدی مبذول دارند. مسلمانان نباید منتظر نشانه های بد و تجاوز از سوی دشمنان آشکار خود باشند و آنگاه به فراهم آوردن وسایل دفاع بپردازند. آنها باید طبیعت زندگی را از این زاویه مهمی که وجود درگیری ها را به تجربه و طی تاریخ میان مردم حتمی ساخته است، درک کنند و تمامی تلاش خود را در تهیه نیرو- حتی اگر دشمن شناخته شده ای در برابرشان نباشدبه کار گیرند.
 
صحابه حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در غزوۂ خیبر و غزوات دیگر از منجنیق استفاده کردند. مسلم بن عقبة بن عامر روایت کرده که آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از تلاوت آیه ۶۰ از سوره انفال، فرمود: «بدانید که نیرو، یعنی پرتاب کردن» و این را سه بار تکرار فرمود؛ یعنی پرتاب چیزی از دور به سوی دشمن که او را از پای درآورد و این بسی بهتر از درگیری تن به تن با شمشیر یا نیزه است. این سلاح شامل تیر و کمان و منجنیق و هواپیما و توپخانه و تفنگ وغیره هم می شود؛ حتی اگر در زمان آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) شناخته شده نبود.(27)
 
خداوند متعال می فرماید: « أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ» (28) (آیا پنداشته اید به بهشت می روید بی آنکه خداوند جهادگران و شکیبایان شما را معلوم دارد؟)
 
اسلام در این آیه کریمه، هدف مورد نظر - یعنی ورود به بهشت را به رفتار عملی مسلمانان در زندگی دنیوی مرتبط می داند و این زندگی معیار قرار می گیرد که خود دلالت بر صحت ارتباط با دین نیز هست. خداوند متعال می گوید: « قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَیَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ * وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَیَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ * أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لَا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» (29) (با آنان پیکار کنید تا خداوند آنها را به دست شما عذاب کند و خوارشان گرداند و شما را بر آنان پیروزی دهد و دل های گروهی مؤمن را خنک گرداند و خشم دل های آنان را بزداید و خداوند از هر که خواهد توبه می پذیرد و خداوند دانایی فرزانه است. آیا پنداشته اید که به خود واگذاشته می شوید در حالی که هنوز خداوند کسانی از شما را که جهاد کرده اند و جز خداوند و پیامبرش و مؤمنان، همرازی نگزیده اند، معلوم ندانسته است؟! و خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است.)
 
واژه "بأیدیکم" (به دست شما) معانی توگل جستن، اهمال و تن پروری را نفی می کند و بر سهم کوشش های بشری در رویارویی با ظالمان و ستمگران تأکید می کند. همچنان که به مسلمانان خاطرنشان می سازد امیدی جز به خود نداشته باشند.
 
و واژه " أَمْ حَسِبْتُمْ " در این آیه (به معنای آیا پنداشته اید؟) آشکارا بر این دلالت دارد که اهل ایمان هرگز نباید تصور زندگی و نظام آن را به دور و برکنار از کوشش و جهاد و شکیبایی و فداکاری و ایثار، داشته باشند و هر تصوری بر کنار از این ویژگی ها، توهم باطلی است که حتما باید با آن مبارزه کرد تا مؤمنان همواره در آمادگی واقعی و متناسب با طبیعت زندگی، به سر برند.(30)
 
از آنجا که پدیده درگیری، متعلق به تداوم خویش است تدارک برای آن و به رسمیت شناختن آن، جایگاه برجسته ای در اسلام دارد. به همین دلیل معیارهایی برای مقایسه و ارزیابی اعمال مطرح شده تا جهاد را در دل و جان مؤمن و در جایی که بر سایر اعمال برتری دارد، قرار دهد. خداوند متعال می گوید: « لَا یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا * دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا » (31) مؤمنان جهاد گریز که آسیب دیده نباشند با جهادگران در راه خداوند به جان و مال، برابر نیستند. خداوند جهادگران به جان و مال را بر جهادگریزان، به پایگاهی والا برتری بخشیده و به همگان وعده نیکو داده است و خداوند جهادگران را بر جهادگریزان به پاداشی سترگ، برتری بخشیده است؛ به پایگاههایی و آمرزش و بخشایشی از سوی خویش و خداوند آمرزنده بخشاینده است.)

 

بذل جان و مال و فداکاری و جهاد در راه اسلام

حقیقت آن است که کسی که صادقانه برای بذل جان و مال و فداکاری و جهاد آماده می شود، سایر عبادات بر وی آسان می گردد؛ لذاست که مؤمن در روند جهاد با آمادگی برای آن، از همه چیز، مجرد می شود و برای خداوند متعال کار می کند. گویی در معامله ای با خدا همه چیز خود را داده تا به بهشتی که به ابعاد آسمانها و زمین است، دست یابد.
 
و این بدان معناست که جهاد برای زندگی شرافتمندانه ضروری است و هرگونه کوتاهی در آمادگی برای آن، به نقص در ایمان و فساد در عقیدۂ فرد مقصر می انجامد. از ابوهریره روایت شده که پیامبر خدا (صلوات الله و سلامه علیه) فرمود: «هرکس بمیرد و جنگی نکرده باشد و خود را با جنگ "نو" نکرده باشد، بر شعبه ای از نفاق مرده است.»(32)
 
الطبرانی نیز می گوید: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «هیچ قومی جهاد را ترک نگفتند مگر آنکه عذاب، آنان را در بر گرفت.»(33)
 
خلاصه اینکه آنچه از آیات و احادیث مربوط به جهاد و جنگ می شود استنباط کرد آن است که وظیفه امت اسلامی کسب آمادگی دائمی برای مبارزه است. این آمادگی و تدارک جزو عقیده و از ارکان عبادات است و خداوند متعال سعادت مسلمانان در دنیا و نجات ایشان در آخرت را به تحقق این امر پیوند داده است. امت اسلامی از اندیشمندان، امکانات مادی و قدرت و مقاومت یعنی والاترین ارزش هایی که اسلام بدان فراخوانده برخوردار است. دعوت اسلام نیز برای انسان به منظور حفظ انسانیت و آزادی و کرامت و آرامش او آمده است. خداوند متعال می فرماید: «...وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ» (34) «ولی عزت از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است اما منافقان نمی دانند. بنابراین، عزت از صفات ذاتی خداوند عزوجل و اخلاق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) است و مؤمنان باید بدان متخلق باشند.»
 
تاریخ گذشته مسلمانان براساس تحقق شهوت ها و هواها و گدایی از این و آن و اتکای به دیگران شکل نپذیرفته و بر عکس، بر پایه قهرمانی ها و فداکاری ها و علم و معرفت و همراهی با پیشرفت های تمدن پی ریزی شده است. هر کس در پی عزت است باید آن را از سرچشمه ای که جز آن سرچشمه ای ندارد، جستجو کند؛ از خدا و در پرتو ایمان به خدا، به دنبال آن باشد.
 
کافی است عزت و کرامت به مفهوم و مدلول و فلسفه خود در قلب انسان مؤمن جای گیرد تا او را قادر سازد در برابر همه دنیا سرفراز و ثابت قدم و شجاعانه بایستد. کسی که عزت الهی داشته باشد، در برابر مخلوق - هر که باشد یا در برابر طوفانهای در هم کوبنده سر تعظیم فرود نمی آورد و راضی به ابتذال نمی شود. عزت و کرامت در اسلام حقیقتی است که در قلب جای می گیرد و انسان مؤمن را پیش از آنکه نمودی در دنیای مردم داشته باشد- سرشار می سازد. حقیقتی است که در قلب جای می گیرد و مسلمانان با یاری گرفتن از آن، بر همه اسباب و علل ذلت و وادادگی، فائق می آیند.
 
کسی که این همه بزرگواری به دست آورد و از سرچشمه های اسلام سیراب شود و در رفتار و اخلاق و اندیشه با اسلام پیوند برقرار سازد، هیچ کس یارای خوار ساختن او و تسلیم اراده اش را نخواهد داشت. بنابراین می توان با اطمینان کامل گفت که فلسفه عزت در اسلام، خضوع در برابر خدا و ترس از خدا و پرهیزگاری و عمل و مراقبت از خویش است. امتی که ترجیح می دهد در برابر دیگران دست گدایی دراز کند و تن پروری نماید و تابع باشد و کار خود را به دیگران واگذارد و اعتماد به نفس و جهاد در راه خدا را به یک سو نهد، امتی است که سزاوار زندگی آزاد و شرافتمندانه نیست. زندگی آزاد و شرافتمندانه، بهایی دارد و بهای آن فداکاری است.
 
هیچ امتی بی آنکه خود را بر اساس اعتماد به خود و تکیه به توانایی های خویش بسازد، نمی تواند راه خود را در زندگی بگشاید و وجود و کرامت خود را بازیابد و زندگی خویش را بازسازی کند. این از مسلمات بدیهی است که ضعف امت در جوهر و ریشه های آن، ضعف در قدرت دفاعی یا نیروی نظامی نیست بلکه در خواری و احساس ضعف و زبونی آن است. این نیز کاملا بدیهی است که ضعف امت در جوهر و ریشه های آن، ضعف در سلاح و نیروها یا در مال و امکانات نیست بلکه در فقر و ناتوانی افراد و ضعف و پریشانی اراده آنهاست. لذاست که اسلام مسلمانان را به چنگ زدن به عزت و رهاوردهای آن یعنی بزرگواری و مناعت طبع و بزرگ منشی و شجاعت فراخوانده است. اسلام توانست همه این ارزش ها را در جان مؤمنان به خدا و کسانی که دارای عقیده محکمی هستند، بکارد.

 

ترس و زبونی، عمرها را نمی افزاید

مؤمنان تمامی دشواری ها و خطرات را با شکیبایی و عزم و اراده تحمل کردند و با ایمان و شجاعت، عرصه های جنگ را درنوردیدند زیرا ترس و زبونی، عمرها را نمی افزاید و شجاعت و بی باکی، از عمر نمی کاهد. خداوند متعال می گوید: «... قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» (35) (...بگو اگر در خانه هایتان هم بودید، آنان که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود، به سوی کشتارگاههای خویش بیرون می آمدند و چنین شد تا خداوند آنچه در اندرون خود دارید بیازماید و آنچه در دلهایتان دارید، بپالاید و خداوند به همه اندیشه ها داناست.) و باز می فرماید: « قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا» (36) (بگو: گریز از مرگ یا کشته شدن - اگر بگریزید- برای شما سودی ندارد؛ و با آن گریز هم جز اندکی از زندگی بهره ور نخواهید شد. با توجه به این مفاهیم و قواعد است که مسلمانان در راه عقیده و خدا، به حرکت درآمدند؛ حرکتی که بشریت را از تباهی و زیان نجات بخشید.
 

تربیت اسلامی نسل ها

زندگی از امت اسلامی می خواهد تا به تاریخ، طعم شهادت را بچشاند و قدم های خود را در راه مجد و شکوه بر دارد و نسل هایی مفتخر به عقیده، و عشق به خیر و اصلاح، پرورش دهد. لذاست که امت باید به تربیت اسلامی نسل ها برای به دوش کشیدن مسؤولیت آینده بپردازد.
 
* تربیتی که انسان را در حرکتی فکری، روانی و جسمی و به دور از رفتارهای ویرانگر قرار میدهد و تحجر و ایستایی را رد می کند؛ اسلام رفتارهای جداطلبانه و فراری از فعالیت های زندگی و دور شدن از رویارویی با سختی ها را نمی پسندد.
 
* تربیتی که در انسان توان تولید و خلاقیت را پرورش می دهد و چشم اندازهای اندیشه و عمل را فراروی وی می گشاید.
 
* تریبتی که انسان را پختگی می بخشد و برای زندگی به شیوه و برنامه اسلام آماده می سازد؛ زیرا زندگی از نظر اسلام، کار و کوشش و سازندگی و رقابت در نیکی هاست.
 
* تربیتی که شخصیت اسلامی را شخصیت متعادلی می سازد که نه تحت تأثیر انفعال قرار می گیرد و نه اندیشه مادی بر آن چیره می شود و نه دچار انحراف فکری می گردد.
 
* تریبتی که انسان را بر پایه وحدت فکری، رفتاری و عاطفی و بر پایه هماهنگی فکری و عاطفی و رفتاری، متعهد می سازد.
 
* تربیتی که انسان مسلمان را در برابر اصلاح جامعه همواره مسؤول می سازد و به سوی ساحل امنیت و صلح، رهبری می کند.
 
* امت ما چشم به راه فردای روشنی است. این چشم به راهی نیازمند علم و عمل و کوشش های سازنده ای است که همچون نشانه های روشنی بخش راه در نظر گرفته می شوند.
 

بایدهای امت اسلامی جهت ایجاد جامعه نیرومند متحد

یکم: در راستای وحدت صف خود بکوشد؛ منشور وحدتی که "مجمع جهانی مذاهب" در تهران در نظر گرفته می تواند پیش درآمد این موضوع باشد.

دوم: کوشش در جهت گسترش فرهنگ تدارک و آمادگی تا به عنوان گامی به سوی تحقق برنامه های خیزشی تلقی گردد.

سوم: همراهی رسانه های اسلامی با مسائل سرنوشت ساز امت.

چهارم: کشف و رسوا سازی ترفندهای پیدا و پنهان کشورهای غربی در جوامع اسلامی.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- سوره حج، آیه۴۰.
2- سوره انفال، آیه ۶۰.
3- سوره صف: آیات ۱۰-۱۳.
4- سوره آل عمران، آیه ۱۶۹.
5- سوره توبه، آیه ۱۱۱.
6- الدکتور احمد السایح، معارک حاسمة ، صص، ۱۲ تا ۲۶.
7-انتاج المستشرقین و اثره فی الفکر الاسلامی( تولیدات خاورشناسان و تأثیر آن در اندیشهاسلامی)، ص ۸.
8- السنة و مکانتها فی التشریع الإسلامی (سنت و جایگاه آن در تشریع اسلامی) ، صص ۱۸۷ - ۱۸۸.
9-  گوستاو لوبون، حضارة العرب (تمدن اعراب)، صص ۲ و 4.
10- لوثورب استوارد، حاضر العالم الاسلامی (اوضاع جهان اسلام) ج1 ص 10.
11- اضواء على الثقافة الاسلامیة ( پرتوهایی بر فرهنگ اسلامی) ص 164.
12- ابراهیم نعمة الاسلام امام تحدیات الغزو الفکری (اسلام در برابر چالش های پورش های فکری).
13 - المد الاسلامی فی القرن الخامس عشر الهجری (گسترش اسلام در قرن پانزدهم هجری) ص ۱۲۹.
14 - الدکتور توفیق یوسف الواعی ، الحضارة الاسلامیة (تمدن اسلامی) ص ۷۰۶.
15- همان
16- نادیة شریف العمری، اضواء على الثقافة الاسلامیة، ص ۱۹۷.
17 - عبدالرحمن المیدانی، اجنحة المکر الثلاثة، ص ۱۳.
18- همان.
19 - همان، و عمر فروخ، التبشیر و الاستعمار، ص ۱۸۶.
20- الدکتور توفیق الواعی، الحضارة الاسلامیة، ص ۷۰۹.
21- همان، ص ۷۰۷.
22- همان، و  انور الجندی، المد الاسلامی فی القرن الخامس عشر الهجری (گسترش اسلام در قرن پانزدهم هجری) ص ۲۸۹.
23- سوره مائده، آیه ۳.
24- الدکتور احمد السایح، اضواء على الحضارة الاسلامیة، (پرتوهایی بر تمدن اسلامی) ص ۱۷۹.
25- همان، ص ۱۱.
26- القرطبی، احکام القرآن، چاپ قاهره، ج ۱۲ ص ۷۰.
27- الدین و الحیاة: نظام الحرب فی الاسلام، ص 1، چاپ وزارت اوقاف مصر، قاهره ۱۹۷۳م.
28- سوره آل عمران، آیه ۱۴۲.
29- سوره توبه، آیات ۱۴ تا ۱۶.
30- وزارة الأوقاف، نشریه شماره ۸۸ از سلسله "الدین و الحیاة" (دین و زندگی) ص ۸.
31- سوره نساء ،آیات ۹۵ و ۹۶.
32 – المنذری، الترغیب والترهیب، ج2 ص ۲۵۳.
33- همان.
34- سوره منافقون، آیه ۸.
35- سوره آل عمران، آیه ۱۵۴.
36- سوره أحزاب، آیه ۱۶.
 
منبع: مجموعه مقالات «امت اسلامی، چالش‌ها، راهبردها»، نویسنده: دکتر احمد عبدالرحیم السایح، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1390ش، صص  270-247.