آدم ها با انگیزه ها و اهدافشان زندگی می کنند و هرکجا انگیزه آدم ها عوض شود مسیر زندگی آن ها نیز عوض می شود و این نکته واضح است که هیچ تضمینی برای ثبات انگیزه ها در طول حرکت ها، نهضت ها و انقلاب ها وجود ندارد؛ بسیاری از حرکت هایی که با شعار عدالت در دنیا شروع شد به بی عدالتی رسید و اکثر حکومت هایی که با انگیزه رها سازی توده ها از اسارت دیکتاتورها تشکیل شد خود زنجیری نو بر پای توده ها شد.
 
"جرج اورول" نویسنده کتاب "مزرعه حیوانات" به خوبی این واقعیت را در قالب این کتاب به تصویر کشیده است؛ این کتاب که در فضای انقلاب های کارگری و کمونیستی نوشته شده است داستان مزرعه ای است که حیوانات در آن مزرعه از ظلم انسان ها به ستوه آمده اند و تصمیم می گیرند که از شر انسان ها راحت شوند؛ آن ها با همبستگی و تلاش فراوان مزرعه را از انسان ها گرفته و آن ها را بیرون می کنند؛ "میجر" خوک پیری که این انقلاب را به راه انداخته بود در لحظه مرگ تلاش می کند تا حیوانات مزرعه را به ادامه راه متقاعد کند و خوک ها رهبری ادامه انقلاب علیه انسان ها را به عهده می گیرند و خوکی به اسم "ناپلئون" از طرف خوک ها به عنوان رئیس انتخاب شده و امور مزرعه را به دست می گیرد؛ اما او و همراهانش که انگیزه های آرمان گرایانه میجر را نداشتند برای آنکه بتوانند شیر بیشتری دریافت کنند در کتاب قانون میجر دست می برند؛ در آن کتاب به عنوان اصل اول آمده بود همه حیوانات با هم برابرند ناپلئون جمله ای به آخر این اصل اضافه کرده و می نویسد همه حیوانات با هم برابرند بعضی ها برابر ترند! تغییر انگیزه در اداره مزرعه باعث می شود تا سایر حیوانات دوباره به بردگی گرفته شوند با این تفاوت که آن ها قبلا برای انسان هایی کار می کردند که علم و انگیزه لازم برای نگه داری از حیوانات را داشتند اما حالا برده خوک هایی هستند که هیچ انگیزه ای غیر از غذا و رفاه بیشتری ندارند و دانشی هم برای نگه داری و تیمار حیوانات مزرعه ندارند.
 
 
 
آنچه در ایران 1357 رخ داد انقلاب بزرگی بود که بسیاری از آن به عنوان بزرگترین حادثه قرن یاد می کنند؛ این حادثه بزرگ توانست هندسه قدرت را در منطقه و جهان تغییر بدهد و در کنار بلوک شرق و غرب و درست در میانه دعوای کمونیسم و لیبرالیسم مکتب تازه ای را به جهان معرفی کند و به عنوان قطب سوم جهان خط قدرت را به مثلث قدرت تبدیل کند؛ البته این مثلث خیلی دوام نیاورد و با افول شوروی و فروپاشی بلوک شرق حالا دنیا در حال تجربه دوقطبی  اسلام و استکبار است.
 
نکته مهم در این بین این است که انقلاب اسلامی از بدو شروع از رأس نهضت تا بدنه ملت دارای انگیزه الهی و ربانی بود. در آن دوره از هرکدام از مبارزینی که خود را ذیل نهضت امام خمینی تعریف می کردند سوال می کردید "اعتلای کلمه الله" به عنوان رکن حرکت معرفی می شد  و حکومت اسلامی و عدالت بر مبنای شریعت به عنوان انگیزه های اصلی نهضت در هر تریبونی جار زده می شد.
 

استقرار جمهوری اسلامی 

نهضت با همه فراز و نشیبهایش به پیروزی رسید و بعد از کشمکش های زیاد در عرصه نظری؛ جمهوری اسلامی به عنوان نظام مستقر با اکثرت قاطع آرا پذیرفته شد و همچنان انگیزه های الهی و شعارهای دین مدارانه رکن همه سخنرانی ها بود؛ بزرگان انقلاب مانند شهید بهشتی و مطهری به تبیین خط و مشی انقلاب بر مبنای اسلام می پرداختند و هرکس ذره ای در سیاست های اعلامیش از اسلام فاصله می گرفت از طرف مردم طرد می شد؛ سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی و جریان های ملی_مذهبی از جمله این طرد شدگان بودند؛ مردم اسلام را پذیرفته بودند و هر کس با اسلام سر ناسازگاری می گذاشت باید خود را برای جدا شدن از بدنه ملت آماده می کرد.
 
 
 
همین انگیزه های الهی باعث شد تا مردم به تبعیت از حکم جهاد امام خمینی(رحمه الله) جان که بالا ترین سرمایه آن ها بود به میدان بیاورند و نزدیک به سیصد هزار نفر از بهترین فرزندان خود را برای بقای حکومت اسلامی تقدیم نمایند. جنگ که به سال های آخر و شاید روزهای آخر خود نزدیک می شد تغییر رنگ شعارها خبر خوبی را به همراه نداشت؛ امام خمینی همچنان استوار و قاطع می فرمودند جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم؛ در این بین مردم در راهپیمایی ها و تجمعات خود شعار می دادند جنگ جنگ تا پیروزی اما سیاسیونی که حالا سودای حکومت در سر داشتند شعار جنگ جنگ تا یک پیروزی را به عنوان شعار رسمی خود انتخاب کردند و اینجا جایی بود که بوی تغییر انگیزه ها به مشام می رسید؛ البته این تغییر انگیزه نه در کل انقلاب و یا مردم که در بخشی از سیاست بازانی بود که از قضا تاثیر گذاری قابل توجهی بر روند تصمیمات در کشور داشتند. همان سیاست بازان توانستند با فشار سیاسی و دادن اطلاعات غلط امام را مجبور به پذیرش قطعنامه ای کنند که امام از آن به جام زهر یاد کردند.
 

اظهار نظر های سال 67

تغییر انگیزه در برخی از مسئولین را می شد در اظهار نظرهای خلاف واقع و تحلیل های غلط آن ها به وضوح مشاهده کرد؛ مرحوم حسینعلی منتظری که آن روزها در سمت قائم مقام رهبری بود در اظهار نظرهای عجیبی گفته بود: ما در جنگ خیلی اشتباه کردیم و خیلی جاها لجبازی کردیم و شعارهایی دادیم که می ‌دانستیم نمی ‌توانیم آن را انجام دهیم، شعارهایی دادیم که دنیا را از خودمان ترساندیم. این تحلیل ها که به گوش امام رسید در نامه ای که در سوم اسفند 1367 خطاب به روحانیون نوشتند و بعدها به منشور روحانیت مشهور شد به صورت رسمی از این تحلیل های غلط عذر خواهی کرده و مسئله انگیزه ها را مطرح کرده و فرمودند:
 
من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیل های غلط این روزها رسماً معذرت می ‌خواهم و از خداوند می ‌خواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد. ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کرده ‌ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده‌ ایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است، آیا از اینکه به وظیفه خود عمل کرده است نگران باشد؟
 
 
 
جام زهر کار خودش را کرد و روح بلند خمینی کبیر در خرداد 1368 به دیار باقی شتافت و امتی را یتیم کرد. بعد از آن خبرگان رهبری در اقدامی هوشمندانه آیت الله خامنه ای را به رهبری نقلاب برگزید؛ کسی که نزدیک ترین اندیشه، ‌فکر،‌ انگیزه و عملکرد را نسبت به امام خمینی داشت.
 

خطبه مانور تجمل

جنگ تمام شد و درست بعد از رحلت امام جریانی به قدرت رسید و عنان اجرائیات کشور را به دست گرفت که انگار زمینه های موثری در تغییر انگیزه ها داشت؛ همان جریانی که با جوسازی قطعنامه را به امام قبولاند و مسیر آرمانی کشور را تغییر داد. رئیس جمهور وقت که به قول مقام معظم رهبری اجتهادهای متفاوتی داشت در خطبه های نماز جمعه که محل دعوت مردم به تقوا، زهد و دنیا گریزی است به طور رسمی مردم را به تجمل و اشرافی گری دعوت کرد؛ مرحوم هاشمی در خطبه هایی که بعدا به خطبه مانور تجمل مشهور شد از رفتار زاهدانه انتقاد کرد و با بیان این مطلب که باید به مانور تجمل روی بیاوریم گفت:
 
اظهار فقر و بیچارگی کافی است. این رفتار‌های درویش مسلکانه وجهه جمهوری اسلامی را نزد جهانیان تخریب کرده است. زمان آن رسیده که مسئولین ما به «مانور تجمل» روی آورند. از امروز به خاطر اسلام و انقلاب مسئولین وظیفه دارند مرتب و باوقار باشند. هرچند ما فقیر باشیم و اقتصادمان به سامان نباشد، اما برای آنکه در دیدگان سایر ملل مسلمان و غیر مسلمان ملتی مفلوک جلوه نکنیم لازم است تا جلوه‌هایی از تجمل در چهره کشور و مسئولین حاکمیتی رویت شود»، تا حدی به طور نمادین نشان دهنده این رویکرد بود.
 
این که واقعا در اندیشه هاشمی چه می گذشت و به چه فکر می کرد چیزی است که قضاوت از آن به تاریخ و تحلیلش واگذار می شود؛ اما اتفاقی که در خارج افتاد این بود که مسئولین و طبقه مرفه به جای مانور تجمل به رقابت تجمل و اشرافیت روی آوردند و کسانی که تا دیروز شاید زندگی ساده را فخر خود می دانستند حالا زندگی لاکچری خود و اطرافیانشان را به عنوان سند افتخار خود رو می کنند.
 

 

پیشبینی یک شهید

شهید حمید باکری جانشین لشکر 31 عاشورا در بخشی از وصیتنامه خود به اتفاقی که بعد از جنگ خواهد افتاد و ماجرای تغییر انگیزه ها اشاره کرده و می نویسد:
 
دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند در غیر این صورت زمانی فرا می‌ رسد که جنگ تمام می ‌شود و رزمندگان امروز سه دسته می‌ شوند: اول دسته‌ ای که به مخالفت با گذشته خود بر می‌ خیزند؛ دوم دسته ‌ای راه بی‌ تفاوتی بر می ‌گزینند و در زندگی مادی غرق می‌شوند و همه چیز را فراموش می‌کنند؛ دسته سوم به گذشته خود وفادار می‌ مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت مصائب و غصه‌ ها دق خواهند کرد. پس از خداوند بخواهید که با وصال شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان بمانید چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزو دسته سوم ماندن بسیار سخت و دشوار خواهد بود.
 

انگیزه اصلی قیام

قیام امام خمینی (ره) قیام به حق است. او تنها برای خدا و با هدف اعتلای «کلمه الله» قیام کرد. همه کسانی نیز که به ایشان لبیک گفتند و همراه شدند، با همین انگیزه وارد صحنه مبارزه شدند. رمز پیروزی سریع انقلاب نیز همین بود. امام خمینی (ره) در بند الف وصیت­نامه خود اول چیزی را که برای تداوم انقلاب لازم می­داند، پاسداری از انگیزه ­ها است. ایشان می ­فرماید: «بى ‏تردید رمز بقاى انقلاب اسلامى همان رمز پیروزى است؛ و رمز پیروزى را ملت مى‏ داند و نسل هاى آینده در تاریخ خواهند خواند که دو رکن اصلى آن: انگیزه الهى و مقصد عالى حکومت اسلامى؛ و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه براى همان انگیزه و مقصد.»
 
انگیزه الهی همان موعظه واحدی است که پیامبر اکرم مأمور است همه را به آن دعوت کند: « قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏...»[1] « بگو: شما را تنها به یک چیز اندرز مى‏ دهم، و آن اینکه: دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر براى خدا قیام کنید...» این انگیزه اصل و اساس تمام تحولاتی است که عموم پیامبران به ویژه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دنبال آن بودند.
 
امام خمینی(ره) در ادامه همان بند الف وصیت­نامه می­ فرماید:« این جانب به همه نسل هاى حاضر و آینده وصیت مى‏ کنم که اگر بخواهید اسلام و حکومت اللَّه برقرار باشد و دست استعمار و استثمارگرانِ خارج و داخل از کشورتان قطع شود، این انگیزه الهى را که خداوند تعالى در قرآن کریم بر آن سفارش فرموده است از دست ندهید.»
 
 
 
ریشه فتنه­ های بعد از رحلت رسول خدا که منجر به شهادت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و خانه نشینی امام علی(علیه السلام) شد، همین تغییر انگیزه­ ها است، چنان که برپایی جنگ جمل توسط دو صحابی خاص پیامبر(صلی الله علیه و آله) یعنی طلحه و زبیر ریشه در همین تغییر انگیزه ­ها داشت. اگر انگیزه ­های الهی در فرد یا جامعه تغییر کرد، سیر قهقرایی نهضت آغاز می­ شود و جامعه تا آن­ جا سقوط می­ کند که عالمانه و آگاهانه در کربلا دست به جنایت می ­زند. بنابراین تغییر انگیزه ­های الهی به مادی بزرگ­ ترین آفتی است که اگر انقلابیون و به ویژه خواص جامعه به آن گرفتار شدند، انقلاب در نیمه راه می ­ماند و به مقصد خود که زمینه سازی برای حکومت مهدوی است، نخواهد رسید.
 

حرف آخر

نکته مهمی که وجود دارد این است که در هر بخش از کشور که انگیزه های الهی همچنان باقی مانده باشد پیشرفت و کمال نیز وجود دارد و در هر بخش ازکشور که انگیزه های مادی جای انگیزه های الهی را گرفته باشد سیر قهقرایی به وضوح قابل مشاهده است برای پی بردن به این واقعت کافی است صنعت موشکی را با صنعت خودرو مقایسه کنید.


پی‌نوشت:
[1] . سبأ،46.