"جرج اورول" نویسنده کتاب "مزرعه حیوانات" به خوبی این واقعیت را در قالب این کتاب به تصویر کشیده است؛ این کتاب که در فضای انقلاب های کارگری و کمونیستی نوشته شده است داستان مزرعه ای است که حیوانات در آن مزرعه از ظلم انسان ها به ستوه آمده اند و تصمیم می گیرند که از شر انسان ها راحت شوند؛ آن ها با همبستگی و تلاش فراوان مزرعه را از انسان ها گرفته و آن ها را بیرون می کنند؛ "میجر" خوک پیری که این انقلاب را به راه انداخته بود در لحظه مرگ تلاش می کند تا حیوانات مزرعه را به ادامه راه متقاعد کند و خوک ها رهبری ادامه انقلاب علیه انسان ها را به عهده می گیرند و خوکی به اسم "ناپلئون" از طرف خوک ها به عنوان رئیس انتخاب شده و امور مزرعه را به دست می گیرد؛ اما او و همراهانش که انگیزه های آرمان گرایانه میجر را نداشتند برای آنکه بتوانند شیر بیشتری دریافت کنند در کتاب قانون میجر دست می برند؛ در آن کتاب به عنوان اصل اول آمده بود همه حیوانات با هم برابرند ناپلئون جمله ای به آخر این اصل اضافه کرده و می نویسد همه حیوانات با هم برابرند بعضی ها برابر ترند! تغییر انگیزه در اداره مزرعه باعث می شود تا سایر حیوانات دوباره به بردگی گرفته شوند با این تفاوت که آن ها قبلا برای انسان هایی کار می کردند که علم و انگیزه لازم برای نگه داری از حیوانات را داشتند اما حالا برده خوک هایی هستند که هیچ انگیزه ای غیر از غذا و رفاه بیشتری ندارند و دانشی هم برای نگه داری و تیمار حیوانات مزرعه ندارند.
نکته مهم در این بین این است که انقلاب اسلامی از بدو شروع از رأس نهضت تا بدنه ملت دارای انگیزه الهی و ربانی بود. در آن دوره از هرکدام از مبارزینی که خود را ذیل نهضت امام خمینی تعریف می کردند سوال می کردید "اعتلای کلمه الله" به عنوان رکن حرکت معرفی می شد و حکومت اسلامی و عدالت بر مبنای شریعت به عنوان انگیزه های اصلی نهضت در هر تریبونی جار زده می شد.
استقرار جمهوری اسلامی
نهضت با همه فراز و نشیبهایش به پیروزی رسید و بعد از کشمکش های زیاد در عرصه نظری؛ جمهوری اسلامی به عنوان نظام مستقر با اکثرت قاطع آرا پذیرفته شد و همچنان انگیزه های الهی و شعارهای دین مدارانه رکن همه سخنرانی ها بود؛ بزرگان انقلاب مانند شهید بهشتی و مطهری به تبیین خط و مشی انقلاب بر مبنای اسلام می پرداختند و هرکس ذره ای در سیاست های اعلامیش از اسلام فاصله می گرفت از طرف مردم طرد می شد؛ سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی و جریان های ملی_مذهبی از جمله این طرد شدگان بودند؛ مردم اسلام را پذیرفته بودند و هر کس با اسلام سر ناسازگاری می گذاشت باید خود را برای جدا شدن از بدنه ملت آماده می کرد.اظهار نظر های سال 67
تغییر انگیزه در برخی از مسئولین را می شد در اظهار نظرهای خلاف واقع و تحلیل های غلط آن ها به وضوح مشاهده کرد؛ مرحوم حسینعلی منتظری که آن روزها در سمت قائم مقام رهبری بود در اظهار نظرهای عجیبی گفته بود: ما در جنگ خیلی اشتباه کردیم و خیلی جاها لجبازی کردیم و شعارهایی دادیم که می دانستیم نمی توانیم آن را انجام دهیم، شعارهایی دادیم که دنیا را از خودمان ترساندیم. این تحلیل ها که به گوش امام رسید در نامه ای که در سوم اسفند 1367 خطاب به روحانیون نوشتند و بعدها به منشور روحانیت مشهور شد به صورت رسمی از این تحلیل های غلط عذر خواهی کرده و مسئله انگیزه ها را مطرح کرده و فرمودند:من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیل های غلط این روزها رسماً معذرت می خواهم و از خداوند می خواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد. ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است، آیا از اینکه به وظیفه خود عمل کرده است نگران باشد؟
خطبه مانور تجمل
جنگ تمام شد و درست بعد از رحلت امام جریانی به قدرت رسید و عنان اجرائیات کشور را به دست گرفت که انگار زمینه های موثری در تغییر انگیزه ها داشت؛ همان جریانی که با جوسازی قطعنامه را به امام قبولاند و مسیر آرمانی کشور را تغییر داد. رئیس جمهور وقت که به قول مقام معظم رهبری اجتهادهای متفاوتی داشت در خطبه های نماز جمعه که محل دعوت مردم به تقوا، زهد و دنیا گریزی است به طور رسمی مردم را به تجمل و اشرافی گری دعوت کرد؛ مرحوم هاشمی در خطبه هایی که بعدا به خطبه مانور تجمل مشهور شد از رفتار زاهدانه انتقاد کرد و با بیان این مطلب که باید به مانور تجمل روی بیاوریم گفت:اظهار فقر و بیچارگی کافی است. این رفتارهای درویش مسلکانه وجهه جمهوری اسلامی را نزد جهانیان تخریب کرده است. زمان آن رسیده که مسئولین ما به «مانور تجمل» روی آورند. از امروز به خاطر اسلام و انقلاب مسئولین وظیفه دارند مرتب و باوقار باشند. هرچند ما فقیر باشیم و اقتصادمان به سامان نباشد، اما برای آنکه در دیدگان سایر ملل مسلمان و غیر مسلمان ملتی مفلوک جلوه نکنیم لازم است تا جلوههایی از تجمل در چهره کشور و مسئولین حاکمیتی رویت شود»، تا حدی به طور نمادین نشان دهنده این رویکرد بود.
این که واقعا در اندیشه هاشمی چه می گذشت و به چه فکر می کرد چیزی است که قضاوت از آن به تاریخ و تحلیلش واگذار می شود؛ اما اتفاقی که در خارج افتاد این بود که مسئولین و طبقه مرفه به جای مانور تجمل به رقابت تجمل و اشرافیت روی آوردند و کسانی که تا دیروز شاید زندگی ساده را فخر خود می دانستند حالا زندگی لاکچری خود و اطرافیانشان را به عنوان سند افتخار خود رو می کنند.
پیشبینی یک شهید
شهید حمید باکری جانشین لشکر 31 عاشورا در بخشی از وصیتنامه خود به اتفاقی که بعد از جنگ خواهد افتاد و ماجرای تغییر انگیزه ها اشاره کرده و می نویسد:دعا کنید که خداوند شهادت را نصیب شما کند در غیر این صورت زمانی فرا می رسد که جنگ تمام می شود و رزمندگان امروز سه دسته می شوند: اول دسته ای که به مخالفت با گذشته خود بر می خیزند؛ دوم دسته ای راه بی تفاوتی بر می گزینند و در زندگی مادی غرق میشوند و همه چیز را فراموش میکنند؛ دسته سوم به گذشته خود وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت مصائب و غصه ها دق خواهند کرد. پس از خداوند بخواهید که با وصال شهادت از عواقب زندگی بعد از جنگ در امان بمانید چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزو دسته سوم ماندن بسیار سخت و دشوار خواهد بود.
انگیزه اصلی قیام
قیام امام خمینی (ره) قیام به حق است. او تنها برای خدا و با هدف اعتلای «کلمه الله» قیام کرد. همه کسانی نیز که به ایشان لبیک گفتند و همراه شدند، با همین انگیزه وارد صحنه مبارزه شدند. رمز پیروزی سریع انقلاب نیز همین بود. امام خمینی (ره) در بند الف وصیتنامه خود اول چیزی را که برای تداوم انقلاب لازم میداند، پاسداری از انگیزه ها است. ایشان می فرماید: «بى تردید رمز بقاى انقلاب اسلامى همان رمز پیروزى است؛ و رمز پیروزى را ملت مى داند و نسل هاى آینده در تاریخ خواهند خواند که دو رکن اصلى آن: انگیزه الهى و مقصد عالى حکومت اسلامى؛ و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه براى همان انگیزه و مقصد.»انگیزه الهی همان موعظه واحدی است که پیامبر اکرم مأمور است همه را به آن دعوت کند: « قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى...»[1] « بگو: شما را تنها به یک چیز اندرز مى دهم، و آن اینکه: دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر براى خدا قیام کنید...» این انگیزه اصل و اساس تمام تحولاتی است که عموم پیامبران به ویژه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دنبال آن بودند.
امام خمینی(ره) در ادامه همان بند الف وصیتنامه می فرماید:« این جانب به همه نسل هاى حاضر و آینده وصیت مى کنم که اگر بخواهید اسلام و حکومت اللَّه برقرار باشد و دست استعمار و استثمارگرانِ خارج و داخل از کشورتان قطع شود، این انگیزه الهى را که خداوند تعالى در قرآن کریم بر آن سفارش فرموده است از دست ندهید.»
حرف آخر
نکته مهمی که وجود دارد این است که در هر بخش از کشور که انگیزه های الهی همچنان باقی مانده باشد پیشرفت و کمال نیز وجود دارد و در هر بخش ازکشور که انگیزه های مادی جای انگیزه های الهی را گرفته باشد سیر قهقرایی به وضوح قابل مشاهده است برای پی بردن به این واقعت کافی است صنعت موشکی را با صنعت خودرو مقایسه کنید.پینوشت:
[1] . سبأ،46.