ظهور و سقوط سلطنت رضا شاه
از سال 1306 تا 1312 که مخبر السلطنه نخست وزير بود، تيمور تاش، نصرت الدوله و داور، مثلث قدرت در غير مسايل نظامي هستند.تيمور تاش وزير دربار که رضا شاه را فردي کودن و بيسواد و بي تمدن تلقي مي کرد، حدود ده سال به رضا شاه کمک کرد تا پايه هاي قدرت او تحکيم شد.غالب تصميم گيري ها در زمينه مسائل اقتصادي، سياست داخلي و خارجي با تيمور تاش بود.مخبر السلطنه وجيه الملة مأموريتش به پايان رسيده بود و ديگر نمي توانست بقيه اهداف رضاخان را تأمين کند و بايد جاي خود را به کسي بدهد که با سياست هاي او هماهنگ باشد.«گروه تيمور تاش از سردار سپه، پادشاهي مستبد، مال اندوز و خشن ساختند که تنها به تحقق بخشيدن آرزوهاي ديرين خود مي انديشد.اما فروغي و برادران ماسونيش مي بايست از آن قزاق بيسواد سواد کوهي چيزي بسازد که نبود.رضا شاه نه متجدد بود و نه با فرهنگ... اين گروه فرصت يافتند تا آن تجدد طلبي و غرب گرايي (فرنگي مآبي) را که در انقلاب مشروطه، خواست مشروطه خواهان فرهنگي مآب بود به دست رضاشاه عملي سازند.»(1)خودکامگي و خشونت و اختناق و يک تجدد گرايي بي هويت دو رويه ي چهره ي حکومت سردار سپه بود.ارکان قدرت، شيوه ها و لوازم چنين سيستمي مشخصه هايي متفاوت از گذشته داشت.در اينجا به بخشي از آن اشاره مي کنيم.
1- ارکان قدرت
الف- ارتش:
ب- ديوان سالاري:
ديوان سالاري آثار بسيار گسترده اي بر نظام سياسي جديد ايران نهاد. تشکيل طبقه جديد حقوق بگير دولت، وابسته کردن اين طبقه از نظر مالي و سياسي به دولت، افزايش جمعيت شهري، افزايش بي رويه مشاغل دولتي و نهايتاً افزايش اقتدار دولت و تمرکز قدرت در دست شاه بخشي از نتايج اين بوروکراسي بود.دستگاه حکومتي با وابسته کردن زندگي گروه زيادي از طبقه ي متوسط به خود، توانايي نقد رفتار صاحبان قدرت را از آنان سلب نمود و مردابي براي غرق نمودن دولتمردان و نخبگاني ساخت که مي توانستند بالقوه به نيروي مخالف تبديل شوند.
ج- دربار:
2- مباني حاکميت:
الف) سکولاريسم:
رضا شاه ترک ها را در لباس هاي متحدالشکل و زن هايشان را بي حجاب ديد. در آنجا بجاي جمعه يکشنبه را تعطيل کرده بودند.سال ميلادي را به جاي تاريخ هجرت پيامبر اسلام، و خط عربي را به لاتين تغيير داده بودند.دربازگشت به ايران رضا شاه مدام از آن «مرد بزرگ»صحبت مي کرد واين که «ما بايد همان کار ها را بکنيم.»(7)
از اين زمان مذهب زدائي سياست رسمي رضا شاه شد.در حالي که او در گذشته براي تثبيت قدرت خويش از مذهب و روحانيت بيشترين بهره برداري را کرده بود.او به ميزان افزايش ديکتاتوري و قدرتش، سياست مذهب زدائي خود را نسبت به انزواي روحانيت ازصحنه ي سياست و کنار گذاشتن مظاهر دين در جامعه بيش از پيش اعمال مي نمود.برخورد رضاخان با شيخ محمد تقي بافقي در سال 1306 که منجر به تنبيه، حبس و تبعيد وي گشت، برخورد با قيام روحانيت به رهبري حاج آقا نورالله و مرگ مشکوک وي در همان سال، سرکوب قيام مردم در مسجد گوهر شاد مشهد در سال 1314 که تعداد زيادي به شهادت مي رسند و کشف حجاب زنان نمونه اي از اين اقدامات بود. رضاخان براي بهره برداري از توان روحانيت و حذف آنان از صحنه ي اجتماعي سعي در هضم بخشي از آنان دردستگاه قضائي و دفاتر ازدواج و اسناد رسمي نمود که اين گروه عملاًبه دنبال قانون متحدالشکل نمودن لباس جزو کادر نيروهاي دولتي قرار گرفتند.
ب) تمرکز قدرت:
رضاخان براي تضمين قدرت مطلق خود آرام آرام روزنامه هاي مستقل را تعطيل کرد.مصونيت پارلماني نمايندگان را سلب و احزاب سياسي را از بين برد و مخالفين خود را قلع و قمع ساخت.(9) او حتي کساني را که سر سوزني از خود استقلال رأي نشان مي دادند، اگرچه از دوستان نزديک وي بودند و در تحکيم قدرت او نقش بسزايي داشتند از سر راه برداشت. (10)
ج) ناسيوناليسم:
1- به بزرگداشت تاريخ ايران قبل از اسلام پرداخت و مکرراً از آئين زرتشت در دوران امپراطوري هخامنشي و ساساني ياد مي کرد. در واقع وانمود مي شد که اعراب در قرون هفتم ايران را تحقير کردند و ايرانيان را با نيرنگ و يا زور به قبول مذهب جديد وادار نمودند.(11)
2- بر زبان فارسي که مهم ترين فصل مشترک فرهنگ ايرانيان بود بسيار تاکيد شد و آثار زيان باري براي لهجه هاي محلي به عنوان عامل اختلاف وارد شد. (12)
3- فرقه هاي محلي، لباس هاي محلي و آداب و رسوم محلي مورد هجوم واقع مي شد. (13)
4- به بزرگداشت شاعران پارسي زبان به ويژه فردوسي پرداخت و نام تعدادي از شهرها را تغيير داد.
5- به باستان شناسي و تأسيس موزه ايران باستان جهت معرفي تمدن ايراني قبل از اسلام اهميت زيادي داده شد.
3- تحولات اقتصادي و آموزشي:
الف) توسعه اقتصادي:
اين توسعه از پيشرفت هايي در حوزه ارتباطات آغاز گرديد.راه آهن سراسري به بيش از 1600 کيلومتر که از شمال، سواحل درياي خزر را به تهران و تهران را به مشهد و تبريز متصل مي کرد ودر جنوب، خليج فارس را به شمال خوزستان و ازآنجا به تهران متصل مي نمود.جاده هاي اصلي از 3 هزار کيلومتر به بيش از 22 هزار کيلومتر توسعه يافت.گرچه اين راه ها به دلايل نظامي ايجاد شده بود ولي زير ساخت توسعه اقتصادي به ويژه صنعتي را نيز فراهم کرد.کارخانه هاي صنعتي از 20 کارخانه بزرگ به 146 کارخانه بزرگ افزايش يافت.تأسيس اين کارخانه هاباعث اشتغال بيش از 170 هزار کارگر شد و طبقه کارگر جديد ايران را به وجود آورد و موجب مهاجرت گسترده از روستاها به شهر گرديد.چهره قديمي شهرها از نظر اجتماعي و بافت سنتي شهري، تغيير قابل توجهي کرد.(16)
ب) توسعه آموزشي:
جنبش دانشجويي و کارگري
انديشه هايي مثل ليبراليسم،سوسياليسم، کمونيسم، آنارشيسم از طريق طبقه جديد فارغ التحصيل در دانشگاه هاي داخل و خارج کشور به جنبش دانشجويي شکلي ايدئولوژيک بخشيد.دستگيري گروه مرسوم به 53 نفر در سال 1316 اوج درگيري رژيم با طبقه روشنفکري جديد بود.(19)
سقوط رضا شاه
انگليس ها و روس ها با ارسال نامه اي براي دولت ايران خواستاراخراج آلماني ها از کشور شدند.وقتي که رضا شاه از اجراي اين درخواست خودداري کرد، قواي نظامي انگليس و شوروي وارد خاک ايران شدند.اشغال متفقين، بلافاصله سرنوشت رضاشاه را رقم زد.روزي که رضا شاه با خبر شد که نيروهاي انگليسي و شوروي آماده اند تا از قزوين به سوي تهران حرکت کنند به نفع وليعهد خود کناره گيري کرد.(21)
پی نوشت:
1- مسعود بهنود، از سيد ضياء تا بختيار، چاپ هفتم، انتشارات جاويدان 1377، صد 127.
2- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 171.
3- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 170.
4- حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي: ج1، تهران، اطلاعات، 1371، ص 83.
5- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 171-170.
6- طرح انتقال فقط پنج مخالف داشت.از مهم ترين مخالف لايحه، مدرس و دکتر مصدق بودند.مصدق مي گفت:رضا پهلوي نخست وزير و فرمانده ي کل قواي فوق العاده اي است اما دادن مسئوليت هاي اجرائي به پادشاهي که از نظر قانون اساسي هيچ گونه مسئوليت اجرائي ندارد خيانت به مشروطيت و قانون اساسي است.(ملک الشعراي بهار، تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران، ج2، ص 348 -355)
7- مسعود بهنود، از سيد ضياء تا بختيار، ص 129.
8- سفير انگليس در سال 1305 گزارش مي دهد.مجلس ايران را نمي توان جدي گرفت... هنگامي که شاه طرح با لايحه اي را مد نظر دارد تصويب مي شود، زماني که مخالف است رد مي وشد و به هنگامي که بي اعتناست بحث هاي فراواني صورت مي گيرد (يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 172.)
9- نيکي کدي،ريشه هاي انقلاب ايران، عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1375، ص 168.
10- مدرس؛ تيمورتاش، علي اکبر داور، اسدي، سردار اسعد، صولت الدوله قشقايي، فرحي يزدي و...را از ميان برداشت.حاجي مخبر السلطنه، اديب السلطنه سميعي، فروغي، ملک الشعرا و تقي زاده نيز در دوره هائي مغضوب رضا شاه شدند.(مسعود بهنود، از سيد ضياء تا بختيار، چاپ هفتم، انتشارات جاويدان،1377، ص 137.)
11- ريچارد کاتم، ناسيوناليسم در ايران، فرشته سرلک، تهران، نشر گفتار، 1371، ص 221 و يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 153.
12- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 156- 155.
13- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 155-154.
14- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 184.
15- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 182- 184.
16- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 182-184.
17- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 181- 180.
18- براي مطالعه در اين مورد رجوع کنيد به ايران در بين دو انقلاب، ص 200 و 199.
19- جهت مطالعه جنبش دانشجوئي ايران در اين دوره رجوع کنيد به ايران بين دو انقلاب ص 199 -192.
20- نيکي کدي، ريشه هاي انقلاب ايران، ص 194.
21- يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب ص 201-203.
سایت راسخون(www.rasekhoon.net)
/خ