سياست خارجي ايران در دوره محمد رضا شاه پهلوي

ايران و عراق با رژيم سلطنتي هر دو عضو پيمان بغداد و در اختيار غرب بودند و با وجود اختلاف ديرين مرزي برخوردي نداشتند (10)
سه‌شنبه، 7 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سياست خارجي ايران در دوره محمد رضا شاه پهلوي
 سياست خارجي ايران در دوره محمد رضا شاه پهلوي
سياست خارجي ايران در دوره محمد رضا شاه پهلوي
نويسنده: دكتر سيد جلال ‌‌الدين‌ مدني
منبع:تاريخ سياسي معاصر ايران

1- طرح كلي موضوع:

ما قصد نداريم سياست خارجي گذشته ايران را در همه ابعاد در اين كتاب مطالعه نمایيم. بلكه در مسير تاريخ سياسي معاصر نيازمند شناسايي پاره‌اي روابط هستيم. وضع جغرافيايي ايران و اهميت آن از جهت سوق‌الجيشي و بخصوص با توجه به مسأله انرژي همواره سياست خارجي را در نقطه حساسي قرار داده است. سياست خارجي كشور از سياست عمومي آن جدا نبود و طبق معمول جلوه‌اي بارز از سياست عمومي كشور محسوب مي‌شد. زمامداران ايران در دوره مورد بحث به سياست خارجي ايران نام«سياست مستقل ملي»(1) داده بودند اما واقعاً نه مستقل بود و نه ملي، اساساً سلب اختيار و حاكميت از ملت شده بود استبداد حاكم اجازه نمي‌داد صاحبان اصلي حق اعمال نظر نمايند كساني خود را مسلط بر سرنوشت ملت ساخته بودند كه صلاحيت اتخاذ تصميم به نام مردم را نداشتند. نتيجه اين عدم اتكا به ملت تسليم آنها در مقابل قدرتهاي خارج بود و طبعاً سياست اتخاذي غير ملي و غير مستقل بود. هميشه و همه جا پشتوانه عمومي مردم سياست مستقل را باعث مي‌گردد و قدرت مي‌بخشد و وقتي اين پشتوانه نبود نياز به حمايت خارجي پيدا مي‌شود و هرچه بيشتر اين نياز احساس گردد استقلال هم بيشتر متزلزل است. رژيم سلطنت براي بقاي خويش به دنبال نقطه اتكاء بود و وقتي اين نقطه اتكا را پيدا مي‌كرد به آن تسليم مي‌شد تا حفاظت و حمايت شود اما براي اين كه اعتراض قدرتهاي ديگر رقيب پيش نيايد و قرباني تصميمات مشترك ابرقدرتها نگردد مجبور بود به آنها هم امتيازاتي بدهد، تعهداتي را بپذيرد تا هدف اصلي كه بقاي رژيم با وضع استبدادي است حفظ شود.
رژيم به اين سياست آرام سازي و سلطه پذيري نام استقلال داده بود و با هزينه بسيار در رسانه‌هاي گروهي جهان آن را عنوان مي‌ساخت و تبليغ مي‌نمود و در نطق‌هاي تشريفاتي مربوط به ضيافت ميهمانان خارجي تكرار و مبادله مي شد و يا در مجامع بين‌المللي در عبارات بي‌اعتباري بازگو مي‌گرديد.ايران با قرارداد كنسرسيوم نفت سال 33 و تعهدات متعاقب آن عملاً تحت سلطه امريكا قرار گرفت و با ورود به پيمان بغداد سال 34 متحد نظامي غرب شد و با قرارداد دو جانبه سال 38 از امريكا تضمين كمك نظامي گرفت طبعاً چنين سياستي با منافع ايران تطبيق نداشت برقراري روابط سياسي و همكاري فني با اتحاد شوروي و ديگر كشورهاي بلوك شرق هم راضي ساختن قطبي ديگر از ستمگران بود. رژيم سلطنت در سالهاي آخر عمر با تحصيل درآمد عظيمي از نفت يعني ثروت واقعي ملت ايران به حاتم بخشي و جلب نظر دول متجاوز جهان پرداخت در اواخر سال 1353 (ژانويه 1975) شاه در مصاحبه با خبرنگار روزنامه«السياسيه» كويت ضمن اشاره به اين مطلب كه ايران به صندوق بين‌المللي پول، بانك بين‌المللي، انگلستان و ديگر كشورهاي سرمايه‌داري رشد يافته، پس از افزايش درآمد نفت، وام و اعتبار داده است و مبالغ كلاني در اين كشورها سرمايه‌گذاري نموده، با صراحت اظهار داشت كه ايران به جهان غرب تعلق دارد(2).
در همين زمان هويدا نخست وزير اظهار داشت مبلغ كلي كه در سال 1974 ايران بعنوان كمك و وام به كشورهاي خارجي داده 9 ميليارد دلار است بدين ترتيب همان طور كه قبلاً توضيح داده شد ايران از درآمد نفت براي تقويت و كمك به دول استعماري و انحصارگر كه در نتيجه بحران اقتصادي به وضع دشواري دچار بودند استفاده كرد و هم چنين به خريد اسلحه براي دایر داشتن كارخانجات اسلحه‌سازي و رفع بيكاري آن دولت‌ها اقدام نمود. تنها در سالهاي 74-72 مبلغ 8/6 ميليارد دلار انواع اسلحه از امريكا خريد و سپس بسوي انگليس و آلمان غربي براي خريد اسلحه روي آورد و بخش عظيمي از درآمد نفت را به اين شكل بازگرداند(3).
دولت ايران دلخوش بود كه امنيت خليج فارس يعني راه منافع غرب را عهده‌دار است.

2- ايران در خليج فارس:

خليج فارس تنها راه دريايی ايران با جهان خارج است(صرف نظر از درياي خزر) مهمترين ذخایر نفتي دنيا را در بر دارد و صدور نفت ايران از همين منطقه صورت مي‌گيرد. دولت ايران بحرين را بخشي از سرزمين خود مي‌دانست كه بطور غيرقانوني از جانب انگلستان اشغال شده و در سال 1306 شمسي(1927) هم موضوع را در جامعه ملل مطرح كرد و در تقسيم‌بندي سال 36 آن را استان 14 ناميد كشورهاي عربي تحت تأثير سياست استعماري انگليس و به اين دليل كه اكثريت اهالي اين جزاير عرب هستند با حق حاكميت ايران بر اين سرزمين موافق نبودند سرانجام به شرحي كه توضيح داده شد با توافق رژيم شاه و دولت انگليس و از طريق نماينده دبي كل سازمان ملل و با قطعنامه شوراي امنيت و به ادعاي نظر اكثريت مردم بحرين، اين جزيره را مستقل اعلام داشتند و دولت غيرقانوني ايران آن را به رسميت شناخت و روابط ديپلماتيك برقرار ساخت پس از تخليه پايگاه انگلستان از بحرين، پايگاه نظامي هوايي امريكا در اين منطقه استقرار يافت. فدراسيون امارات خليج فارس با شركت ابوظبي، شارجه، فجيره، رأس‌الخيمه با خروج واحدهاي نظامي انگليس تشكيل شد ولي ايران شناسايي آن را به تصرف سه جزيره كوچك خودش در دهانه تنگه هرمز(ابوموسي، تنب بزرگ و تنب كوچك) كه انگليس تا آن زمان برخلاف حقوق بين‌المللي اجازه نمي‌داد موكول ساخت، با مذاكرات ايران و انگلستان و باتوجه به وظيفه‌اي كه ايران در حفظ امنيت خليج فارس و تنگه هرمز داشت در سال 1350 حاكميت خود را به اين سه جزيره استقرار داد و فدراسيون را هم به رسميت شناخت (4) دولت عراق به نشانه اعتراض به قطع روابط سياسي با ايران پرداخت عنوان ژاندارم بعد از خروج قواي انگليس از منطقه به ايران داده شد حضور واحدهاي ارتش ايران در ظفار در اجراي همين وظيفه بود. ايران رسماً از اعلام منطقه اقيانوس هند و خليج فارس به منطقه صلح و امنيت حمايت مي‌كرد و ظاهراً با مداخله دول خارجي در امور اين منطقه مخالفت داشت اما عملاً پايگاههاي نظامي امريكا در خليج فارس وسعت پيدا مي‌كرد و به استقرار نظامي امريكا در دياگوگارسيا و جزيره مصيره مجاور سواحل عمان اعتراض نمي‌كرد در سال 53 مانور بزرگي به وسيله نيروي دريايي و هوايي ايران و پيمان سنتو در قسمت شمالي اقيانوس هند انجام گرفت. ايران به اتفاق تركيه و پاكستان پيمان همكاري و عمران منطقه‌اي درجوار سنتو داشتند كه از سال 45(1966) براي اشتراك مساعي در زمينه حمل و نقل، ارتباط، بازرگاني، كشتيراني و جهانگردي و برنامه‌ريزي تأسيس شده بود و كميته‌هايي به نام صنعت، نفت، بازرگاني حمل و نقل و مسایل اجتماعي داشت براي پيوند راه‌آهن سه كشور شبكه راه ايران و تركيه از طريق قطور به هم متصل شد و مي‌بايست به پاكستان هم از طريق كرمان وصل گردند. ايران هم چنين عضو اوپك بود و در سال 73 با افزايش قيمت نفت به درآمد هنگفتي دست يافت و آن را بي‌خردانه به مصرف رساند. دولت حاكم ايران نفت را فقط بعنوان يك مسأله اقتصادي مي‌دانست و به هنگام تحريم صدور نفت از جانب اعراب به كشورهاي غربي شركت نداشت و در مسأله‌اي تجاوز اسرایيل و اشغال فلسطين ظاهراً از قطعنامه 22 نوامبر 67 شوراي امنيت حمايت مي‌كرد و خواهان رفع تجاوز بود در روابط ايران با اردن و مراكش و مصر(دوره سادات) (5) به لحاظ دوستي خاص شاه با سران اين كشورها و جنبه ارتجاعي آنان و قرار داشتن زير سلطه غرب مشكلي وجود نداشت آمد و رفت خانوادگي عملاً آنها را مشاور هم قرار داده بود(6) روابط با تركيه و پاكستان با همكاري وسيعي كه در پيمان سنتو داشتند و حضور در جبهه واحد از نظر سه حكومت خيلي خوب بود. با سازمان آزادي‌بخش فلسطين هم، شاه مي‌خواست نوعي رابطه برقرار سازد كه بر اعتبار او بين اعراب و مسلمانان بيفزايد و در عين حال لطمه به روابط با اسرایيل نزند(7) شاه علاقه داشت در همه كشورها سفارت داشته باشد وزير خارجه رژيم شاه گفت« ... با كشورهاي جهان سوم، روابط در سالهاي اخير، خيلي توسعه يافت كه شاهد آن افتتاح در حدود 14 سفارتخانه در كشورهاي آفريقايي و امريكاي لاتين است و كمكهاي مالي و وامها كه به آن كشورها داده شده است وزير امور اقتصادي و دارايي به دستور مستقيم شاه اين امور را انجام مي‌داد و بعداً به اطلاع وزارت امور خارجه مي‌رساند»!
به عبارت آخر، وزير خارجه رژيم شاه مي‌انديشيد همين وضع براي معرفي وزارت خارجه و روابط خارجي و تأثير اين سازمان كافي است. در مورد روابط با كشورهاي بلوك غرب يعني اروپاي غربي و استراليا و ژاپن مي‌گويد« ... در همه زمينه‌ها وسيع و دوستانه بود در سالهاي اخير باز هم توسعه يافت ولي جنبه تازه‌اي كه پيدا نمود جنبه مالي و سرمايه‌گذاري بود كه ايران با امكاناتي كه در اثر بالا رفتن قيمت نفت بدست آورده بود و با وضع ركود اقتصادي در كشورهاي صنعتي پيشرفته پيدا شده بود اين اقدامات مالي و سرمايه‌گذاري‌ها نيز بدستور مستقيم شاه از طرف وزير دارايي و امور اقتصادي انجام مي‌گرفت ... » وي مي افزايد« ... اين رقابتهاي سياسي در واقع براي بدست آوردن بازار ايران و سود اقتصادي بود كه مي‌توانست ركود اقتصادي و بيكاري را در آن كشورها از بحراني كه مي‌گذرانند، براي آينده شايد نجات دهد. گردانندگان اين سياست و رقابتها تنها سفارتخانه و نمايندگان رسمي دولتها نبودند بلكه اغلب شركتهاي بزرگ و مؤسسات تجارتي و بانكي و مقاطعه كاري خارجي و حتي سازمانهاي فرهنگي خارجي در ايران دست اندر‌كار بودند و سعي داشتند با كمك ايرانيان خود را به مراكز قدرت نزديك نموده و به مقصود برسند مركز اصلي قدرت دربار بود و درباريان و اطرافيان مستقيم شاه (8) چه نظامي و يا غيرنظامي و كساني كه بدون درباري بودن از نزديكان شخصي شاه بودند و در اين اواخر نامشان در دهانها افتاده بود بديهي است آنان نيز به نوبه خود ايادي داشتند و دار و دسته‌هايي كه برايشان كار مي‌كردند تا خود شناخته نشوند ولي نتيجه‌اي نداد و رسوا گرديدند».

3- روابط با اسرایيل:

رژيم حاكم عملاً و در معني، اسرایيل را حمايت مي‌كرد، روابط وسيع اقتصادي داشت، نفت مورد نياز را تحويل مي‌داد كالاي اسرایيل بسوي ايران سرازير بود و تبادل اطلاعات انجام مي‌گرفت ساواك و موساد همكاري گسترده‌اي را داشتند. روابط ايران با اسرایيل روابط سياسي رسمي(دوژوره) نبود بلكه روابط به اصطلاح (دوفاكتو) برقرار نمود بدين ترتيب بدون داشتن روابط سياسي رسمي، دو دولت عملاً روابط دارند، ولي نه از طريق سفير، دولت ايران موافقت كرده بود كه آژانس يهود كه يك سازمان يهودي جهاني است و فعاليت عمده‌اش مهاجرت دادن يهوديان محل به اسرایيل مي‌باشد در تهران دفتر نمايندگي باز كند (9) و دولت اسرایيل پذيرفت كه دولت سویيس حافظ منافع ايران در اسرایيل باشد و در سفارت سویيس درآنجا دفتري به نام دفتر حفاظت منافع ايران تأسيس شود. آن دفتر كه در شروع كار در رأس آن يك كارمند سویيسي سفارت قرار داشت چون به تدريج كارش زياد شد و يا تعداد يهوديان ايراني كه به اسرایيل مهاجرت نموده بودند مراجعات زيادي مي‌نمودند و هم چنین با توسعه‌اي كه روابط دستگاههاي مختلف ايراني با اسرایيل يافته بود و مخصوصاً توسعه بازرگاني و این که كارها به زبان فارسي بايد انجام گيرد دولت سویيس تقاضا نمود يك مأمور ايراني در آن«دفتر حفاظت» گذارده شود كه سفارت سویيس او را بعنوان يك ديپلمات سویيسي به وزارت خارجه اسرایيل معرفي نمايد اين كار انجام شد ولي توسعه روابط آن دفتر را بصورت يك نمايندگي كوچك درآورد كه در رأس آن مأموري با مقام رايزن تعيين مي‌گردد نام آن نمايندگي در وزارت امور خارجه«برن2» مي‌باشد(به مناسبت نام پايتخت سویيس و اين كه برن سفارت ايران در سویيس مي‌باشد).
در وزارت امور خارجه كارهاي مربوط به روابط با اسرایيل در اداره هشتم سياسي انجام مي‌شود(مي‌شد) و مدير كل سياسي‌آسيا و افريقا نظارت بر آن را دارد اين كارها تنها مربوط به مسایل و مشكلات يهوديان ايراني مهاجر و روابط آنها با خانواده‌شان كه در ايران مانده‌اند نمي باشد بلكه جنبه‌هاي بازرگاني و فرهنگي و پزشكي و همكاريها در بعضي كارهاي امنيتي و نظامي نيز دارد ولي اين همكاريها در وزارت امور خارجه منعكس نمي‌شود اصولاً آن چه از روابط ايران و اسرایيل در وزارت خارجه ديده مي‌شد سهم بسيار كوچكي از روابط موجود بود زيرا نمي بايستي از روابط«دوفاكتو» تجاوز نمايد و موجب ايراد و گله و رنجش كشورهاي دوست كه با اسرایيل در حالت جنگ بودند گردد.
«ملاقاتهايي كه در سالهاي گذشته سه بار دست داد ولي در اين دو سال اخير تجديد نگرديد بدين ترتيب بود كه وزارت خارجه اسرایيل هيأتي را كه هر دوبار كه به ايران آمدند به رياست معاون خارجه بود براي مذاكرات كلي(يا به اصطلاح ديدي از افقTour on horison) به تهران مي‌فرستاد و در دو سه جلسه با هيأتي از وزارت امور خارجه به مذاكره و تبادل نظر مي پرداختند از طرف ايران هم رياست هيأت بعهده معاون سياسي وزارت امور خارجه بود. يكبار هم دو هيأت از طرف ما به اسرایيل اعزام گرديد رياست آن را نصير عصار معاون سياسي داشت اين رفت و آمدها كه با اجازه قبلي شاه انجام مي‌گرفت از نظر سري ماندن توسط ساواك ترتيب داده مي‌شد تا نه در فرودگاه و نه در هتل محل سكونت كسي به آن پي نبرد مذاكرات گرچه عمومي و كلي بود(و منظور از اصرار اسرایيلي‌ها براي تشكيل اين جلسات بطور مرتب و سالانه شايد آن بوده كه نوعي رابطه منظم سياسي برقرار نمايند) هيأت اسرایيلي سعي داشت اطلاعاتي درباره موضوعهايي كه مي‌دانستند ايران نسبت به آن توجه دارد بدهند» و اين وضع هم چنان تا پايان عمر رژيم ادامه يافت.

4- روابط با عراق:

 سياست خارجي ايران در دوره محمد رضا شاه پهلوي ايران و عراق با رژيم سلطنتي هر دو عضو پيمان بغداد و در اختيار غرب بودند و با وجود اختلاف ديرين مرزي برخوردي نداشتند (10) باكودتاي 1958 قاسم درعراق به رژيم سلطنتي پايان بخشيدوروابط آرام سابق رابهم زدوموجب بروزبرخوردهاي مرزي گرديد (11) عبدالرحمن عارف به آن بهبود نسبي داد اما با روي كار آمدن حزب بعث از ژویيه 1968 (1347- هجري شمسي) تشنج زيادتر گرديد (12) و اختلاف بين دولت ايران و عراق درواقع جبهه‌گيري دو ابرقدرت امريكا و شوروي در مقابل هم بود وابستگي شديد دو كشور به دو جناح با افزايش قيمت نفت و خريدهاي عظيم تسليحاتي دو طرف زيادتر شد. ايران قرارداد 1937 را لغو كرد و در اين كار به امريكا اتكاء داشت و مدعي بود با تغيير شرايط و اوضاع و احوال بين‌المللي و این که عراق به تعهدات خود عمل نكرده و این که در تمام رودخانه‌هاي مرزي خط مرزي در مسير عميق‌ترين قسمت رودخانه است بنابراين حق دارد يك جانبه قرارداد را فسخ نمايد و عراق استدلال مي‌كرد احترام به قراردادها بر نظريه تغيير اوضاع و احوال و قاعده انصاف مقدم است اختلاف شدت زياد داشت و هريك مسؤوليت وخامت وضع را به عهده ديگري مي‌گذاشت. اختلاف ديگري هم در مورد مرز خشكي وجود داشت كه به سوابق تاريخي برمي‌گشت سرزمين مورد اختلاف ارزش مخصوص در اين قسمت نداشت نه حوزه نفتي بود و نه لوله نفتي از آن عبور مي‌كرد داراي جمعيتي هم نبود با اختلاف در شط‌العرب هم بستگي نداشت ولي با وجود اين سالهاي 1972 و 1973 برخوردهاي خشونت باري همراه داشت و در پايان سال 1352(10 فوريه 1974) بر سر تصرف تپه 343 جنگ درگرفت و تلفاتي هم به طرفين وارد شد و عراق دو روز بعد درخواست تشكيل شوراي امنيت را كرد و اين شورا از دبيركل خواست تا نماينده ويژه‌اي براي رسيدگي به مرز دو كشور اعزام دارد تا ظرف 3 ماه نتيجه را گزارش نمايد مأموريت نماينده دبيركل منجر به آتش‌بس 7 مارس 1974 شد و نتيجه تحقيقات نماينده سازمان ملل اين بود كه اولاً طرفين(ايران و عراق) نقشه‌هايي با خطوط مرزي متفاوت را مورد استفاده قرار مي‌دهند همين مسأله موجب درگيري و بروز اختلاف است. ثانياً طرفين نيروي بيش از حد در مرز متوقف كرده‌اند كه موجب تحريك در مرز مي‌باشد و بالاخره اين نماينده طرفين را وادار ساخت كه كميسيون جديدي براي رفع اختلاف تشكيل دهند اما بحران عراق در نتيجه اقدامات كردها باعث شد كه عراق با سرعت به سمت توافق رو آورد و قراردادهاي الجزاير منعقد شد. در قرارداد الجزاير كه بومدين وساطت شاه و صدام را داشت موجب آن شد اعلاميه‌اي در 4 ماده تنظيم گردد.
1- طرفين مرزهاي زميني خود را براساس پروتكل قسطنطنيه مورخ 1913 و صورت جلسات تحديد مرز مورخ 1914 تعيين كنند.
2- مرزهاي آبي خود را براساس خط تالوگ تعيين نمايند.
3- با اين كار دو كشور امنيت و اعتماد متقابل را در امتداد مرزهاي مشترك خويش برقرار خواهند ساخت طرفين بدين‌سان متعهد مي‌شوند كه در مرزهاي خود يك كنترل دقيق و مؤثر به منظور قطع هرگونه رخنه و نفوذ كه جنبه خرابكاري از هر سو داشته باشد اعمال كنند.
4-دو طرف توافق كرده‌اند كه مقررات فوق عواملي تجزيه‌ناپذير جهت يك راه‌حل كلي بوده و نتيجتاً بديهي است كه نقض هريك از مفاد فوق مغاير روحيه توافق الجزاير مي‌باشد.
مواد 4 گانه فوق بخوبي دلايل و جهات توافق را در شرايط سال 1975 ميلادي نشان مي‌‌دهد.
عراق علاقمند به حل بحران كردها بود و قطع كمك شاه به كردها اهميت داشت و مي‌توانست نبرد آنها را پايان بخشد و هم چنین به عراق فرصت مي‌داد كه به اختلاف با سوريه برسد و زمينه را براي رهبري جهان عرب بدست آورد. ايرا با علاقه به سمت اين توافق رفت شخص شاه در اين كار پيشقدم شد تبليغات وسيعي عليه شاه و دربارش جريان يافته بود بيم آن مي‌رفت كمك عراق به مبارزين دولت را بستوه آورد ثانياً شاه متمايل به جنگ و نبردي كه احتمالاً به او صدمه وارد آورد نبود خاصه این که مردم هم از او حمايت نمي‌كردند. شاه خود ژاندارم منطقه بود و بايد طبق نظر نيروي مسلط آمريكا امنيت را حفظ كند چطور مي‌توانست خود طرف درگير باشد كه تزلزل و بي‌ثباتي به همراه آورد. شوروي نيز در زمان مورد بحث روابط حسنه‌اي را با ايران و با عراق نزديكي بسيار داشت و روابط گسترده‌اي را كه در زمينه اقتصادي و امور نظامي ترتيب داده بود نفعي در برخورد دو كشور نداشت خاصه این که الجزاير وساطت را عهده‌دار بود. آمريكا مثل ديگران اشتياق به پايان اختلاف داشت زيرا مشغول حل بحران ناشي از جنگ اسرایيل و اعراب بود از اسرایيل حمايت كرده بود اكنون مي‌بايست به جلب اعراب كوشش نمايد و بحران ايران و عراق مانع كار مي‌شد. مسأله نفت هم براي اروپا و آمريكا اهميت درجه اول داشت كه دو كشور صادر كننده با يك برخورد ممكن بود به قطع صدور نفت برسند. با اين ترتيب توافق 1975 ايران و عراق بدست آمد و روابط عراق با رژيم شاه دوستانه گرديد.

5- روابط ايران و افغانستان:

افغانستان در دوران سلطنت جزو كشورهاي غير متعهد بود و روابط نزديكي با شوروي داشت و يا بعبارت ديگر در تقسيم‌بندي جهاني در حوزه ابرقدرت شرق بود بنابراين روابط دولت ايران و افغانستان حتي در دوران سلطنت با وجود مسأله رود هيرمند روشن و بدون اختلاف نبود و همين تقسيم آب سدي در حسن روابط شناخته مي‌شد دولت ايران طبق معمول سعي داشت با ملايمت مناسبت دو كشور جريان داشته باشد و بعد از كودتاي داودخان و اخراج محمد ظاهر شاه با این که شاه روابط نزديكي با خاندان سلطنت افغانستان داشت دولت ايران يكي از اولين كشورهايي بود كه رژيم داودخان را برسميت شناخت داودخان نيز براي نشان دادن دوستي خود- ولي در حقيقت براي اطمينان از ادامه كمكهاي اقتصادي و مالي ايران- سفر رسمي به تهران نمود به او وعده داه شد كه كمكها ادامه خواهد داشت زيرا ايران علاقه به دوستي ملت افغانستان دارد و صرف نظر از رژيم داخلي آن خواهان ترقي و رفاه ملت افغانستان مي‌باشد و براي مبارزه با فقر در كشور همسايه آمادگي براي كمكهاي اقتصادي و مالي وسيعي دارد و اين كمكها در زمان داودخان شروع شد. حتي سرمايه‌گذاريهايي آغاز گرديد ولي افغانستان هم چنان در مسأله هيرمند به ايران بي‌اعتنا بود و رفتارشان سختتر شد. بعد از كودتاي تركي عليه داودخان باز دولت ايران پس از مذاكره با اعضاي سنتو حكومت جديد را به رسميت شناخت (13) اما سوء‌ظن افغانها نسبت به ايران شدت يافت (14) مع‌الوصف رژيم شاه سعي داشت وانمود نمايد آماده براي ادامه روابط دوستانه است و از طرف شاه مستقيماً به سفير جديد افغانستان اين مطلب اظهار شد (15) در عمل هم كمكهاي نفتي ايران به افغانستان ادامه يافت و نيز يكبار كه افغانها كمك مالي ايران را براي كارخانه بافندگي قندهار آن طور كه درگذشته موافقت شده بود خواستند شاه به وزير امور اقتصادي دستور داد آن چه تعهد گرديده بپردازند (16).

6- روابط با اروپاي شرقي:

با این که رژيم گذشته ايران نظام اجتماعي متفاوتي با كشورهاي اروپاي شرقي داشت و اساساً در بلوك غرب قرارگرفته بود معذلك در ده سال آخر به نوعي به گسترش روابط با اين كشورها پرداخت، روماني، چكسلواكي، بلغارستان، لهستان، يوگسلاوي از اين دسته هستند كه مكرر شاه به اين كشورها و رؤساي آنها به ايران مسافرت داشتند و قراردادهاي متعددي منعقد ساختند بين سالهاي 45 تا 52 موافقت نامه‌هاي همكاري اقتصادي و فني با يوگسلاوي انعقاد يافت در مورد صدور تراكتور از روماني ايجاد كارخانه مونتاژ تراكتور تبريز و چند مورد مشابه توافق شد مقادير زيادي نفت به روماني صادر مي‌گرديد. با چكسلواكي هم دولت ايران موافقت نامه‌هاي اقتصادي داشت و از جمله ماشين‌سازي تبريز مورد بهره‌برداري قرارگرفت. اين روابط دوستانه با اقمار شوروي تا پايان رژيم شاه ادامه داشت در همان سال 57 و اوج مبارزاتي انقلابيون بود كه شاه از مسافرت به اين كشورها از قبل برنامه آن تنظيم شده بود انصراف حاصل نمود.

7- روابط با انگليس:

روابط با انگليس در اين دوره در همه زمينه‌ها وسيع بود وگرچه قرارداد جديدي حاكم بر اين روابط امضای نشد ولي پيوسته گسترش داشت روابط نظامي باتوجه به عضويت در سنتو خريدهاي بزرگي مخصوصاً در بخش تسليحاتي نيروي دريايي و تانك و دستگاههاي سيستم هوایي از انگلستان نمود و افسران و واحدهاي ايراني در اين قسمتها در انگليس تعليم مي‌ديدند . در روابط بازرگاني انگليس در درجه سوم بعد از آلمان فدرال و آمريكا قرارداشت ولي بانكها و شركتهاي بيمه انگليسي از ديگران فعال‌تر بودند روابط فرهنگي بسيار وسيع بود بعد از آمريكا تعداد دانشجويان و دانش‌آموزان ايراني در انگلستان از همه كشورها بيشتر بود هم چنین مؤسسات فرهنگي و آموزشي انگليسي در ايران خيلي فعال بودند تعداد ايرانيان مقيم انگليس هم زياد بودند- البته سياست انگليس و آمريكا در كليات در يك جهت بودند اما رقابت انگلستان نمي‌توانست با آمريكا نباشد معروف است كه يك سياستمدار انگليسي گفته«انگلستان دوست و دشمن ندارد، انگلستان منافع دارد» اين گفته هم در مورد انگليس در ايران در مقابل آمريكا صدق مي‌كرد. انگليس از این که آمريكاي تازه وارد نفوذ و منافع بيشتري در ايران پيدا كرده بود دلخوش نبود (17) گرفتاريهاي انگلستان از نظر اقتصادي و اجتماعي در دهه 60 و لزوم اتخاذ يك سياست صرفه‌جویي آن كشور را برآن داشت كه در سالهاي 1970- 1971 سياست باصطلاح شرق سویز را اتخاذ نمايد و به حضور نظامي خود از آبراه سویز به شرق پايان دهد اين سياست در منطقه وسيعي و بخصوص منطقه خليج فارس با تمام اهميتي كه از نظر ذخایر نفتي دارد خلأي توليد مي‌نمود كه براي كشورهاي غربي وارد كننده و محتاج نفت توليد خطر مي‌كرد و مي‌بايستي اين خلأ طوري پر شود كه موجب عكس‌العملهايي نگردد ايران در اين منطقه تنها كشوري بود و خود انگلستان قبول داشت كه بدون توليد عكس‌العمل شديد و بدون خرج براي كشورهاي غربي ذيعلاقه مي‌توانست اين نقش را به عهده بگيرد گذشته از اين ايران مي‌توانست با داشتن نيروي دريايي و نيروي هوايي قوي راههاي دريايي را تا خود اقيانوس هند زير نظر داشته و امنيت آن را تأمين نمايد و از اين نظر هم وظيفه نيروهاي دريايي كشورهاي غربي(امريكا و انگليس و فرانسه) را در اقيانوس هند سبك كند و مخصوصاً مخارج اين كشورها را از اين حيث كم نمايد.

8- روابط با شوروي:

دولت شوروي كه بعد از سال 32 و شكست حزب توده از فعاليت آشكار يك حزب در ايران كه مجري سياست شوروي باشد مأيوس شده بود كم‌كم كوشش كرد تا روابط خودش را با رژيم شاه بهبود بخشد و لذا در جهت حل اختلافات مرزي و بازپرداخت مطالبات ايران قدم برداشت و با این که ايران به پيمان بغداد پيوست و روابط رو به سردي گذاشت و مخالفت و اعتراض خود را نشان داد مع‌ذلك واكنش شديد و سريع مسكو را به همراه نداشت و روابط بازرگاني خود را با ايران افزايش داد اما ديري نپایيد كه هجوم سرمايه‌گذاري امريكا تبليغات شوروي عليه ايران را ايجاد نمود و اين تبليغات كه از سال 35 شروع شده بود در سالهاي 38 تا 40 به اوج خود رسيده بود در نيمه دوم سال 41 مذاكرات ايران و شوروي پايان گرفت يعني درست در همان زماني كه نيروهاي داخلي عليه رژيم به مبارزه برخاسته بودند اختلافات رژيم حاكم ايران با شوروي به سازش پايان گرفت در واقع دولت شوروي به خواست خود در گسترش روابط بازرگاني با ايران موفق گرديد (18) بدون این که حزبي در داخل كشور ما پايگاهي براي او تشكيل دهد. سفير شوروي چند روز پس از تشكيل كابينه علم با او ملاقات داشت و در شهريور 41 دولت ايران يادداشتي به شوروي تسليم كرد و در آن تأكيد نمود كه دولت ايران پايگاه موشكي به هيچ كشوري نخواهد داد (19) بدنبال اين يادداشت و مذاكراتي كه پس از آن انجام شد روزنامه ايزوستيا اعلام كرد كه اختلاف ايران و شوروي پايان يافته است اين توافق در واقع توافق امريكا و شوروي در سطح ابرقدرتها بود پس از رفراندم 6 بهمن همان طور كه ديده‌ايم مسكو از اصلاحات شاه حمايت كرد و مخالفين را مرتجع ناميد مع‌الوصف وزير خارجه رژيم شاه معتقد بود«ترس از كمونيسم و امكان اشاعه افكار كمونيستي در ايران چيزي بود كه هميشه فكر و عكس‌العملهاي شاه را هدايت مي‌كرد و در مذاكرات هميشه به ميان مي‌آورد و روي آن سياست خود را توجيه مي‌نمود ... » وي در جاي ديگر در مورد ترس شاه از تجاوز شوروي مي‌نويسد«در اين خصوص بدستور شاه در حدود ده سال پيش به سفيران ايران در كشورهاي غربي بخشنامه شد كه نامه‌اي بعنوان سفير امريكا تهيه نمايند و در صندوق آهني كارهاي سري نگاهدارند تا اگر روزي از طرف شوروي به ايران تجاوز شد و تهران نتوانست اقدامي كند سفيران ايران آن نامه به سفير امريكا را(در واشنگتن به وزير خارجه امريكا) تاريخ گذارده و امضای كرده و به مقصد بفرستند اين بخش نامه بار ديگر به دستور شاه سه سال پيش باز صادر گرديد ... » (20)

9- روابط با امريكا:

نقش امريكا را قبلاً در مسایل مربوط به اشغال ايران و سپس تخليه از قواي بيگانه و هم در مسأله نفت و ساير بحثها با تفصيل ديده‌ايم با امضای قرارداد كنسرسيوم رسماً وارد سياست نفتي ايران شد و پايگاه اقتصادي سياسي بدست آورد بعد از تأسيس پيمانهاي ناتو و ورشو در مقابل هم امريكا و متفقين غربي بفكر تشكيل كمربند اطمينان افتادند و با ايجاد پيمان سنتو در خاور دور(با شركت پاكستان، فرانسه و كشورهاي منطقه خاور دور و جنوب شرقي اقيانوس آرام) و پيمان سنتو(با شركت ايران و تركيه و پاكستان و امريكا و انگليس به عنوان متفقين غربي) نوعي محاصره شوروي را ترتيب دادند. تعهد متفقين غربي در پيمان سنتو(انگلستان و امريكا) براي همكاري نظامي با سه كشور منطقه(ايران و پاكستان و تركيه) سست بود بعبارت ديگر هرچه سياست انگليس و امريكا اقتضا مي‌كرد اين كشورها مي‌بايست انجام دهند ولي هرگاه فقط اين كشورها مورد تجاوز شوروي قرار گيرند متفقين جلسه‌اي تشكيل داده و براي اقدام مشترك مشورت نمايند. دولتهاي ايران و پاكستان كه از نظر داخلي وضع متزلزلي داشتند به اين حد حمايت راضي نبودند و چون انگليس از تعهد بيشتر خودداري داشت دولت امريكا قبول كرد يك قرارداد دفاعي دو جانبه بطور سري با ايران منعقد نمايد كه رژيم ايران اطمينان كافي از نظر كمك نظامي امريكا به ايران در صورت وقوع تجاوز بدهد دولت امريكا اين تعهد را با قيد این که با قانون اساسي آن كشور تطبيق داشته باشد نمود، و اين قرارداد 1959 تسلط امريكا را بر ايران افزايش داد در اين زمينه افزايش بي‌سابقه تعداد كارمندان سفارت امريكا در تهران بود اتباع امريكايي بصورت نمايندگان بازرگاني، كارخانجات و مؤسسات صنعتي و فني و بانكي به ايران آمدند- در زمينه نظامي با تجهيز ارتش به سلاحهاي امريكايي و تعليمات نظامي به سبك امريكايي و خريد كارخانه‌هاي اسلحه و مهمات سازي و ديگر كارخانه‌هاي مخصوص ارتش(مانند هليكوپترسازي) تعداد كارشناسان و افسران و درجه‌داران امريكايي به تعداد فوق‌العاده به ايران آمدند و افسران و درجه‌داران ايراني نيز براي ديدن دوره‌هاي مختلف به امريكا اعزام مي‌گرديدند. در زمينه بازرگاني امريكا اگر مقام اول را نداشت قطعاً بعد از آلمان فدرال بود البته بدون توجه به خريدهاي نظامي.
در زمينه فرهنگي تعداد دانشجويان ايران در امريكا بيش از هر كشور ديگر است تعداد كرسيهايي كه عنوان ايران شناس دارد زياد است مسأله مهاجرت ايرانيها به امريكا بصورت پديده جديدي درآمد دو طبقه از مردم دست به مهاجرت مي‌زدند دسته‌اي كه بيشتر مالكين و افسران بازنشسته و خانواده آنها بودند كه درآمد ثابتي را بدون زحمت در اختيار داشتند و دسته دوم«فرار مغزها» يعني تحصيل كردگان در امريكا بودند كه در پايان تحصيلات همانجا مي‌ماندند و يا چون در ايران كار مناسبي پيدا نمي‌كردند يا به علت داشتن همسر امريكايي به امريكا برمي‌گشتند ايران براي امريكا از جهت جغرافيايي و سوق‌الجيشي(همسايه شوروي و همسايه تركيه عضو پيمان ناتو) و نفتي اهميت داشته و دارد (21)براي تأمين نظرات خود امريكا از دو طريق اقدام مي‌كرد: يكي از طريق سفارت ايران و بطوركلي وزارت خارجه و نوع دوم كوشش از راههاي غيررسمي و غيرقانوني و با توسل به عمليات جاسوسي و نظایر آن كه در اين قسمت كارگزاران بانكي آمريكا- مؤسسات تجارتي اين كشور- سازمانهاي فرهنگي مثل مدارس امريكايي و بالاخره شركتهاي بزرگ معروف به چند مليتي زمينه‌هاي غيرقانوني را برآن كشور فراهم مي‌ساختند از همه بالاتر با داشتن شخصي مثل هلمز بعنوان سفير و رابطه بين سيا و ساواك از همه چيز ايران با خبر بودند يعني امريكایيها از جهت كسب خبر و اقدامهاي غير رسمي در جهت حفظ منافع شان با مشكلي مواجه نبودند (22).

10- ايران و كنفرانس اسلامي:

مسأله آتش‌سوزي مسجدالاقصي در 1969 طوفاني از هيجان در كشورهاي اسلامي پيش آورد عامل اسرایيل بود و بايد ملل اسلامي در مقابل آن بايستند بهمين جهت رؤساي كشورهاي اسلامي كه غالباً در خط امريكا بودند بر اين امر پيش قدم شدند تا خود هم موضوع را بزرگ كنند و هم خود دور هم جمع شوند و از اسلام دفاع نمايند شاه ايران يكي از سلاطيني بود كه سعي داشت مردم را بفريبد و خود را از اين طريق موجه نشان دهد اولين كنفرانس در رباط تشكيل شد در حدود 40 پادشاه و ریيس‌جمهور و ریيس دولت اسلامي شركت داشتند و طبق معمول قطعنامه صادر كردند در اين كنفرانس دو نظر وجود داشت يكي این که اجلاس فقط به مسایل مسجدالاقصي و فلسطين بپردازد و نظر دوم كه نهايتاً حاكم شد اين بود كه نهادهايي براي همكاري كشورهاي اسلامي ايجاد گردد در سال 1972 كنفرانس وزراي خارجه در جده منشور سازمان كنفرانس اسلامي را كه با عنوان دبيران اسلامي نيز شناخته مي‌شدند برگزيد اين كنفرانس نيز بجاي تمركز بحث روي منافع حياتي امت مسلمان و از جمله پس گرفتن فلسطين به همبستگي ميان اعضای تغيير جهت داد. دومين كنفرانس اسلامي در لاهور پاكستان بدنبال جدایي بنگلادش از پاكستان تشكيل شد و بوتو ریيس كشور پاكستان مي‌خواست با عنوان رياست كنفرانس روحيه مردم پاكستان را تقويت كند شاه معدوم و ملك فيصل در اين راه به او كمك كردند سومين كنفرانس مي‌بايست پايان قرن 14 هجري در 1975 تشكيل گردد ولي در 1981 بجاي جده در طایف بوجود آمد اما در ايران ديگر سلطنتي وجود نداشت تا شاهي براي شركت برود.
كشورهاي اسلامي بايد متحد باشند و بهم نزديك شوند اما نه در شكل همكاري كه اكنون دارند. متفكرين اسلامي ايران درگذشته نيز بارها براي تجهيز قواي ملل اسلامي و ايجاد وحدت تلاش كرده‌اند متأسفانه حضور دولتهايي كه مجري سياست قدرتهاي بزرگ بوده‌اند مانع اساسي بوده است اكنون سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران برطبق قانون اساسي بايد مركزي براي همان وحدت واقعي باشد.

پی نوشت ها:

1. در بسياري از موارد سياست خارجي از توضيحات وزير خارجه رژيم شاه در دولت هويدا، عباس علي خلعتبري، در دادگاه، استفاده شده، مطالب وي در بعضي قسمتها جالب و آگاهي دهنده است، معرف وضع گذشته و نمايانگر طرق و وسايل تسلط و نفوذ بيگانه مي‌باشد، ممكن است در پاره‌اي موارد تمام واقعيت را بيان نكرده باشد مع‌الوصف جملات او بهتر از هر تفسير گويا است.
2. تاريخ نوين ايران، نوشته ايوانف صفحه 263.
3. ايوانف مورخ روسي در تاريخ نوين ايران صفحه 263 مي‌نويسد در سالهاي 74- 72 ميزان خريد اسلحه ايران معادل 8 ميليارد دلار بود در حالي كه برابر آمار سازمان ملل متحد فروش اسلحه در سراسر جهان در سال 20 ميليارد دلار مي‌رسيد بدين ترتيب سهم سرانه هزينه نظامي اهالي ايران(كه سطح زندگي آنها چندبار پایين‌تر از سطح زندگي اهالي كشورهاي اروپاي باختري است) چندين برابر بيشتر از كشورهاي عضو پيمان ناتو است.
4. خلعتبري گفت« ... موضوع شناسایي امارات متحده عربي نيز با امضای چند نامه سري با شيخ شارجه و با وزير خارجه انگليس درباره جزایر تمب و ابوموسي حل گرديد.(از پرونده محاكماتي خلعتبري).
5. در زمان رياست جمهوري جمال عبدالناصر پس از مصاحبه‌اي كه شاه طي آن شناسایي اسرایيل را اعلام كرد ناصر با ايراد سخنراني شديدي عليه شاه روابط با ايران را قطع كرد ولي پس از درگذشت ناصر و بقدرت رسيدن سادات و نزديكي با آمريكا روابط ايران و مصر بهبود يافت و پس از مسافرت سادات به ايران و بازديد شاه و تكرار اين مسافرت‌ها و كمكهاي مالي ايران به مصر توسعه بي‌سابقه‌اي پيدا كرد. دوستي با شاه و سادات به آنجا رسيد كه با سقوط رژيم، شاه در پناه سادات قرار گرفت.
6. كمكهاي مالي مكرر باردن، هم‌دردي و هم مسلكي محمدرضا شاه و ملك‌حسين روابط را نزديك ساخته بود- ملك‌حسن شاه مراكش هم اگر قواي نظامي‌اش سلاح خاصي را مي‌خواست از ايران قرض مي‌گرفت.
7. در اين مورد خلعتبري چنين نوشت« ... با سازمان آزادي بخش فلسطين روابط رسمي وجود نداشت وليكن بدستور شاه خود من در كنفرانس اسلامي لاهور با ياسرعرفات ... ملاقات و مذاكره نمودم و علاقه دولت ايران را براي داشتن روابط با آن سازمان بيان نمودم ولي تاريخي براي ايجاد روابط معين نگرديد بعدها مرتباً چه هنگام مجمع عمومي ملل متحد و چه كنفرانس‌هاي اسلامي با نمايندگان فلسطين تماس دوستانه مي‌گرفتم. در كنفرانس اسلامي استانبول بعد از این که دولت تركيه اجازه گشايش دفتر اطلاعات در تركيه به سازمان آزادي بخش فلسطين داد به تهران گزارش دادم كه اگر دولت ايران هم چنین اقدامي بنمايد( كه مورد خواهش خود فلسطيني‌ها هم بود) تأثير خوب و مثبت خواهد داشت پاسخي كه از تهران رسيد مثبت بود و موجب خرسندي نمايندگان سازمان آزادي بخش فلسطين گرديد ... ولي قدر سفير ايران در بيروت وضع را برگرداند...(صورت مجلس محاكمات خلعتبري).
8. خلعتبري در حاشيه چند نفر را بعنوان درباريان با اسم معرفي مي‌كند« اسدالله علم وزير دربار، سپهبد ايادي پزشك مخصوص، امير هوشنگ دولو، برادران بوشهري، پروفسور عدل، اطرافيان همسر شاه.»
9. نمايندگان آژانس يهود در تهران الف- پروفسور دوريل كه از يهوديان اروپایي بود ب- ميرنحوري كه اصلاً يهودي اصفهاني بوده و زبان فارسي زبان مادريش بود و آشنايان زيادي داشت در اسرایيل نماينده كنس(مجلس ملي) و شاه او را مي‌پذيرفت ج- لوپراني كه تا تابستان 57 در تهران بوده تخصص در امور آفريقا داشت ولي در ايران نيز به اوضاع آشنا بود و فعال بود.
(از عباسعلي خلعتبري در دادسراي انقلاب مورخ 16/1/ 58)
10. اختلاف مرزي دو كشور به زمان امپراطوري عثماني مي‌رسد كه عراق جزیي از آن بود قرارداد 1639 ميلادي مرز مبهمي را معين كرده بود و قرار دادهاي اول و دوم و ارض روم سالهاي 1823 و 1847 كه با وساطت انگليس بين ايران و عثماني برقرار گرديد كميسيوني براي تعيين خطوط مرزي در نظر گرفت كه نتيجه قطعي نداشت و پروتكل 1911 تهران و 1913 قسطنطنيه كه كميسيوني از نمايندگان ايران و عثماني و روسيه و انگلستان را پيش‌بيني كرده بود صورت مجلس تحديد مرزها را عهده‌دار گرديد كه عراق پس از استقلال مدعي بود حاكميت عثماني بر شط‌العرب تثبيت شده ولي ايران مدعي بود كه توافق مشترك كه شرط وجود قرارداد در حقوق بين‌المللي است تحقق پيدا نكرده و عراق به جامعه ملل شكايت برد اما به موجب قرارداد 1937 شكاياتش را مسترد داشت و ابهام هم چنان باقي ماند و در دهه 50 مي‌رفت كه به اختلافات پايان دهند مخصوصاً با عضويت در پيمان بغداد و مذاكراتي هم بين نخست‌وزيران دو كشور در مورد اداره شط‌العرب بعمل آمد كه ناگاه رژيم عراق تغيير يافت.
11. عراق در تردد كشتي‌هاي ايراني و كشتي‌هاي آمريكایي اخلال كرد يادداشتهاي شديد‌اللحني بين طرفين رد و بدل شد و بالاخره عبدالكريم قاسم قرارداد 1937 را ملغي و حاكميت عراق را بر تمامي شط‌العرب اعلام نمود در آن تاريخ قاسم خود را دولت انقلابي مي‌دانست و رژيم ايران بعلت عدم حمايت مردم پايگاه محكمي نداشت و از عهده يك اقدام حاد متناسب برنيامد اما پاسگاههاي مرزي را تقويت كرد و تدابير امنيتي براي پالايشگاه آبادان بوجود آورد با این که مذاكراتي هم بين طرفين صورت گرفت نتيجه‌اي حاصل نشد.
12. بحران شط‌العرب بالا گرفت دولت ايران خط تالوك را(خط منصف يا خط‌ القعر) قبول داشت ولي عراق مدعي مرز در ساحل ايراني رودخانه بود و بر مواضع خود اصرار داشت تا این که عراق در 15 آوريل 69 اعلام كرد كشتي‌هاي با پرچم ايراني را اجازه حركت نمي‌دهد و ايران قرارداد 1937 را ملغي اعلام كرد و نيروهاي دو طرف در مقابل هم قرارگرفتند ولي از برخورد مسلحانه اجتناب نمودند.
13. وزير خارجه ی رژيم سابق مي‌گويد « روز پنجشنبه‌اي بود كه با پاكستانيها و تركها قرار گذاشتيم كه سفيران سه كشور در كابل صبح شنبه با وزير خارجه ی افغانستان ملاقات و شناسایي سه دولت را اعلام دارند و دستور تلگرافي به سفير داده شد ولي پاسخ رسيد كه سفيران تركيه و پاكستان منتظر شنبه نشده‌اند و همان روز پنجشنبه شناسایي را اعلام داشته‌اند بنابراين هنگامي كه سفير ايران به وزارت خارجه افغانستان مراجعه نمود وزير خارجه آن كشور گله كرده كه انتظار داشته ايران پيش از ديگران دست دوستي دراز كند( نقل از پرونده محاكماتي خلعتبري)
14. وزير خارجه رژيم شاه در مورد دخالت ادعایي دولت افغانستان و سوء‌ظن آنان مي‌گويد « ... افغان‌ها با همان سوء‌ظن- چيزهايي را «دخالت» تعبير مي‌كنند كه در رابطه با ساير كشورها چنين معني را ندارد و همان كمكهاي مالي و اقتصادي را كه خودشان خواستار آن هستند سعي دارند وسيله دخالت نشود فرستادن روزنامه و مجلات ايراني به افغانستان تحت شرایط سخت سانسور صورت مي‌گرفت و حتي اسكناس ايران در بازارهاي افغانستان كه گويا براي خريد گوسفند فرستاده شده بود نوعي وسيله دخالت ديده شده بود كمكهاي مالي ايران به افراد خانواده سلطنتي پيشين افغانستان و بخصوص كمك به سردار عبدالولي خان و داماد محمد ظاهر شاه موجب سوء‌ظن افغانها است بخصوص با بودن چندين هزار افغاني در ايران.
اعزام چند نفر مبلغ مذهبي شيعه نيز در سالهاي گذشته حساسيت افغانها را برانگيخته بود و آنها نوعي وسيله نفوذ در شيعيان افغانستان و دخالت تلقي كرده بودند تماسهايي نيز مخصوصاً كه مقامات اطلاعاتي و امنيتي ايراني با سران ايل مرزي و شيعه ی هزاره داشتند گرچه كوشش فراوان مي‌شد كه كاملاً سري بماند از افغانها مخفي نمانده بود و اشاره‌هاي گله‌آميز گاهي مي‌نمودند( نقل از توضيحات خلعتبري در 17/1/ 58 دادگاه انقلاب) ايران ژاندارم منطقه بود و سخت تحت نفوذ و سلطه ی يك ابرقدرت و افغانستان در نفوذ ابرقدرت ديگري قرار داشت و طبيعي بود كه مأمورين شاه مي‌بايست از وضع افغانستان و در ارتباط با شوروي اطلاعاتي بدست آورند و احتمالاً به نوعي دخالت نمايند عكس‌العمل اين جريان در رفتار طرفين مشاهده مي‌گردد.
15. از نوشته ی خلعتبري در تحقيقات دادگاه انقلاب
16. نقل از توضيحات خلعتبري در 17/1/ 58 در دادگاه انقلاب
17. عباس علي خلعتبري وزير امور خارجه رژيم سابق در مورد رقابت انگليس و امريكا در ايران گفت « ... رقابت شديدي بين آن دو وجود داشت اصولاً انگليسيها با تجربه بيشتر و آشنایي بيشتري كه با مشرق زمين دارند و با نفوذ تبليغات زيركانه در اين كشورها و منجمله در ايران موفق شده‌اند كه با وجود نداشتن امكانات پيشين راه خود را در همه ی زمينه‌ها باز نگاهدارند اكنون بار ديگر مسأله نفت ايران مطرح است با تمام اهميت اقتصادي جهاني كه دارد رقابت انگليس با آمريكا در ايران در اين زمينه جريان دارد كه هنوز انتهاي آن ديده نمي‌شود ولي اين بار به نظر مي‌رسد كه انگلستان با در دست داشتن منابع نفتي درياي شمال كه ممكن است بتواند احتياجات داخلي خود انگليس و مقداري از احتياجات كشورهاي اروپاي غربي را جوابگو باشد ورق مؤثري در گفتگوهاي جهاني نفتي در دست داشته باشد».
نظر خلعتبري مربوط بوضع قبل از انقلاب است امروز با تشكيل جمهوري اسلامي بايد به هيچ كشوري مجال استفاده از منابع ايران داده نشود و از شيوه‌هاي دول استعماري به زيان ملت‌هاي مستضعف درس گرفته شود. بايد با تلاش همه جانبه به غارتگري‌هاي استعمارگران و جهان‌خواران پايان بخشيد، اين آگاهي را از طريق نهادهاي فرهنگي به همه مستضعفان رساند، مسؤولين امر موظفند اين خواست عمومي را با كمال قدرت بمورد اجرا گذارند و عمل خلاف آن با هيچ استدلالي توجيه نمي‌گردد.
18. مهمترين آنها تأسيس كارخانه ذوب آهن و يك كارخانه ماشين‌سلزي در برابر تحويل گاز طبيعي ايران بوده است كه از سرچشمه منابع ايران تا اتحاد شوروي لوله‌گذاري شده است( به كتاب تحليل تاريخي سياست خارجي ايران از آغاز تا امروز نوشته حافظ فرمانفرمایيان صفحه 60 مراجعه شود).
19. خلعتبري وزير امور خارجه در اين مورد گفت در سال 1962 در نتيجه مبادله پيام سري بين شاه و خروشچف و تعهد از طرف دولت ايران كه به هيچ كشوري(منظور آمريكاست) اجازه تأسيس پايگاه نظامي در خاك ايران نخواهد داد روابط بتدريج رو به بهبود گذاشت از آن زمان سنتو به صورت باشگاه درآمد (صورت مجلس مدافعات خلعتبري در دادگاه انقلاب اسلامي).
20. پرونده ی محاكماتي عباس علي خلعتبري وزير خارجه رژيم سابق در دادگاه انقلاب.
21. عباس علي خلعتبري وزير امور خارجه رژيم شاه در مورد منافع كشورهاي بزرگ در ايران مي‌نويسد « منافع كشورهاي بزرگ و پيشرفته در ايران تنها سياسي و سوق‌الجيشي نيست. درباره ی رقابت‌هاي اقتصادي خارجي در ايران و مبارزه آنان چنين بنظر مي‌رسد كه سياست آمريكا و انگليس با يكديگر درگير مي‌باشند انگلستان كه سابقاً در ايران نفوذ و منافع اقتصادي بيشتر داشته از سهمي كه آمريكا بدست آورده ناراضي است بازار ايران كه با درآمد نفت براي كشورهاي پيشرفته صنعتي كه دچار ركود اقتصادي مي‌باشند اهميت زيادي دارد بيشتر به كالاي آمريكايي متمايل است و خريد اسلحه و سفارشات ارتش بسوي آمريكا مي‌رفت و بنظر مي‌رسد كه آمريكا سهم بيشتري از نفت ايران را خواستار است در اين ميان بنظر مي رسد كه شاه شايد بعلت احتياجات ارتش به سلاح‌ها و قطعات يدكي و مهمات نظامي بيشتر بجانب آمريكا متمايل بوده در حالي كه كوشش مي‌نمود انگلستان را نيز بخصوص با سفارشهاي مهم نظامي مانند تانكهاي چيفتن و ناوها و هوور كرافتها و سيستم‌هاي دفاعي ضد هوایي راضي نمايدكشورهاي صنعتي پيشرفته ديگر اروپایي هم مثل آلمان و ايتاليا و سويس بيكار ننشسته و هركدام در زمينه‌اي فعاليت و كوشش به بدست آوردن بازار ايران را براي كالاهایي « راكتورهاي اتمي پروژه‌هاي صنعتي و غيره» مي‌نمودند اتحاد جماهير شوروي نيز فعاليت زياد داشته و در رشته‌هاي فني و صنعتي و معدني گاز « لوله‌كشي و خريد گاز» قراردادهايي منعقد نمود و مشغول انجام پروژه‌ها بود» (صورت مجلس محاكمات خلعتبري)
22. خلعتبري وزير خارجه در مورد سياست خارجي ايران مي‌نويسد « ... سياست ايران روي همكاري با كشورهاي غربي استقرار يافته بود و با آمريكا روابط نزديك و خاص داشت شخص شاه با رؤسای جمهوري آمريكا رابطه شخصي برقرار مي‌نمود و مرتباً از هر ریيس جمهور كه تازه انتخاب مي‌شد با مسافرت به واشنگتن ديدن مي‌نمود حتي گفته مي‌شود كه براي انتخاب مجدد نيكسون مبالغي به كميته تبليغات انتخاباتي حزب داده بود، با آنها مكاتبه و حتي مكالمه تلفني مستقيم داشت و از طريق دفتر مخصوص مستقيماً و بدون اطلاع وزارت امور خارجه به سفير ايران در واشنگتن دستورهایي مي‌داد و مأموريتهایي محول مي‌نمود ... در بيش از پنج سال اخير كه اردشير زاهدي در آن كشور سفير بود او كارها را مستقيماً توسط دفتر مخصوص به شاه گزارش مي‌داد و همان طور دستور مي‌گرفت و گزارش هاي او جز در كارهاي صرفاً اداري به وزارت خارجه نمي‌رسيد « از پرونده محاكماتي خلعتبري در دادگاه انقلاب».





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط