مقدمه

تقریب میان مذاهب اسلامی هدفی است که همه ی کسانی که به عزت و کرامت و سعادت امت خود توجه دارند به آن چشم دوخته اند. ولی داشتن آرزوها به تنهایی برای تحقق این هدف بزرگ کافی نیست. بلکه باید در جستجوی ریشه های پدیده ی کشمکش مذهبی و ارایه ی درمان اساسی برای آن بود تا تلاش ها از بین نرود.
 
به عقیده ی ما پدیده ی کشمکش مذهبی یکی از عوارض یک بیماری بدخیم می باشد که جهان اسلام، دچار آن گردیده که همان توقف جنبش تمدنی آن است. این بیماری عوارض زیادی دارد که مهم ترین آن از هم گسیختگی و پراکندگی است که این از هم گسیختگی و پراکندگی به شکل های گوناگونی ظاهر می شود. گاهی به گونه مذهبی و گاهی به شکل قومیتی و گاهی به گونه قبیله ای و یا کشوری و یا منطقه ای و غیره نمایان می گردد. مهم وجود از هم گسیختگی و شکل های گوناگون آن است.
 
از این رو، درمان اختلاف های مذهبی بدون توجه به ریشه های این پدیده، همانند درمان جوش های پوستی ناشی از بیماری کبدی با روش پانسمان است، در حالی که باید سراغ کبد رفت و آن را درمان کرد.
 

جنبش تمدن اسلامی

ما چنان چه بگوییم دین به معنای حرکت جامعه ی بشری به سوی جنبش تمدنی است غلو نکرده ایم، چون تمدن همان مقدار دستاوردهای بشر در زمینه های پیشرفت مادی و معنوی آن است. و همه ی ارزش های اسلام به سوی نجات دادن انسان از رکود و رخوت و جمود است تا او را به سوی حرکت نامتناهی در زمینه ی تحقق پیشرفت ها مربوط به تسخیر طبیعت و اعمال روند خلافت خدا در زمین و در زمینه ی تعالی روانی و روحی و بیرون آمدن از لاک های خودخواهی و انگیزه های پست است.
 
شبه جزیره ی عربی پیش از ظهور اسلام فاقد پروژه ی تمدنی بود. قبایل عرب سرگرم کشمکش ها و درگیری های قبیله ای بوده اند و روزگاران عرب گواه این مطلب است. اشعار دوران جاهلیت عرب این کشمکش های فراگیر را به تصویر کشیده است به گونه ای که اعراب دوران جاهلیت نمی توانستند آن را در زندگی خود اعمال نمایند چرا که بخشی از زندگی روزانه ی آنها بوده است.
 
هنگامی که اسلام پروژه ی تمدنی خود را به قبایل در حال نزاع و کشمکش ارایه کرد، هدف های این قبایل را به رسالت جهانی تبدیل کرد و آنها را در راه هدف های بزرگ قرار داد و به همان میزانی که اسلام توانست جنبش تمدن را در جامعه ایجاد نماید موفق به چیره شدن بر از هم گسیختگی و کشمکش میان قبایل عرب می گردد. همه ی پدیده های کشمکش که در جامعه ی اسلامی در عصر صدر رسالت و یا پس از آن ظاهر شده بود، ناشی از همان گذشته های قبیلهای مخالف حرکت تمدن بوده است.
 
با وجود مشکلات و موانع قبیله ای و قومی و سیاسی که برای زندگی اسلامی در دو قرن اول و دوم به وجود آمده بود، حرکت تمدنی عظیمی که اسلام در دل های مردم به وجود آورده بود، همچنان ادامه داشت و در حال گسترش بود و پیوسته منافع خود را داشته و منجر به ایجاد تمدنی گردید که هیچ کس منکر آن نیست و باعث ایجاد جنبش پیشرفت علمی و اجتماعی در زمینه های گسترده ای گردید.

 

تقریب در پرتو جنبش تمدن خواهی

چنانچه برخی پدیده های نامطلوبی که میان نادانان دور از جنبش تمدن خواهی در قرن های نخست اسلام وجود داشت مستثنی بدانیم، خواهیم دید که جامعه ی اسلامی متمدن سرشار از پدیده هایی بود که نشان دهنده ی سیادت روح گفتگو و تفاهم و پذیرفتن نظر طرف دیگر و همزیستی قومی و مذهبی بوده است که این موضوع با بهترین جلوه های خود در روابط میان پیشوایان مذاهب و علما و ادیبان با مذاهب و اندیشه های گوناگون وجود داشته است. من در این جا نمی توانم همه ی گونه های مربوط به آن را بازگو کنم، ولی به نوشته ی مسعودی در مورد یکی از مجالس برامکه در عصر جنبش تمدنی برای شما اکتفا می کنم.
 
در کتاب مروج الذهب آمده است: «یحیی بن خالد» شخصیتی با دانش و معرفت و بحث و نظر بود، وی مجلسی داشت که در آن سخنوران از اهل اسلام و صاحب نظران مذاهب گوناگون شرکت می کردند. روزی که در این مجلس نزد او گرد آمده بودند به آنها گفت: شما در پنهانی و ظهور و قدمت و حدوث و اثبات و نفی و جنبش و آرامش و همراهی و اختلاف و وجود و عدم و کشش و خیزش و اجسام و اعراض و تعدیل و جرح و نفی صفات و اثبات آنها و توانایی و افعال و کمیت و کیفیت و مضاف و امامت سخن بسیار گفته اید، آیا اینها نص هستند و یا اختیار و سخنان دیگری که در اصول و فروع می آورید، اکنون شما بی منازعه درباره ی عشق بگویید و هر یک از شما نظر خود را و آنچه به ذهن خود دربارهی عشق خطور کرده است بفرماید.
 
على بن هیثم (که امامی مذهب و از سخنوران معروف شیعیان بود) گفت: ای وزیر، عشق، ثمرهی هم گونی و دلیلی بر آمیزش دو روح و آن دریایی از لطافت و رقت صنعت خدا و صفای گوهر و گزند آن حد و مرزی ندارد و افراط در آن موجب نقصان بدن می گردد.
 
ابومالک حضرمی که خارجی مذهب (وهم الشراة) بود، گفت ای وزیر، عشق، دمیدن جادو است و پنهان تر و داغتر از اخگر است و تنها با ازدواج دو طبع و آمیختگی دو گونه میسر می شود و نفوذ آن در دل همچون نفوذ دانه های باران در لابلای شن و پادشاه خصلت ها است، عقل ها را اسیر خود می کند و نظرها برای آن آرام می گیرند.
 
نفر سوم که محمد بن الهذیل العلاف و مذهب معتزلی داشت و شیخ بصری ها بود گفت: ای وزیر، عشق، چشم ها را می بندد و بر دلها می نشیند و در بدنها حلول می کند و با شتاب در کبدها قرار می گیرد و صاحب آن دچار بدگمانی و اوهام می شود هیچ موجودی برای او باقی نمی ماند و هیچ موعودی از او سالم نمی ماند، گرفتاری ها با شتاب سراغ او می آیند و او جرعه ای از دم کرده ی مرگ و بقیه ای از مرزهای داغدیدگی است، ولی باعث شور و نشاط در طبع و طراوتی در شمایل آدمی می شود و صاحب آن گوشی به دعوت منع و اجازه ای به خصم سرزنش دهنده نخواهد داد.
 
نفر چهارم - که هشام بن الحکم کوفی شیخ امامیه در آن زمان و بزرگ نیکوکاران خود بود، گفت: ای وزیر، عشق، دامی است که تنها صاحبان اخلاص در مصیبت ها را شکار می کند و چنانچه عاشق گرفتار تور آن شود و در لابلای آن گیر کند، خیلی بعید است که از آن جا جان سالم به در ببرد و یا بزودی از آن رها شود و عشق فراهم نخواهد شد. مگر از اعتدال چهره و میانه روی در روش و ملایمت در همت، مقتلی در درون جگر دارد و جایگاه عقل، زبان فصیح را گره می زند و فرمانروا را فرمانبر و سرور را برده می کند تا برده ی برده ی خود شود.
 
النظام ابراهیم بن یسار معتزلی ( از مناظره کنندگان اهل بصره در زمان خود بود) گفت: ای وزیر، عشق، رقیق تر از سراب و نافذتر از شراب و از گل معطری است که در ظرف شکوه عجین گردیده و ابری سنگین است که بر فراز دل ها می بارد و موجب رویش شادی و شعف می گردد و میوه ی سخن به بار می آورد و قربانی آن همیشه از عشق بیمار و دچار نا آرامی و با زمان رجز خوانی می کند و دارای اندیشه ای بلند است و چنانچه شب فرا رسد، دچار بی خوابی و به هنگام فرارسیدن روز نگران می گردد و روزه او گرفتاری و افطار او شکوه است.
 
آن گاه نفر ششم و هفتم و هشتم و نهم و دهم پس از آنها در این باره سخن گفتند تا این سخن از عشق با واژگان گوناگون و معانی نزدیک و متناسب به هم به درازا کشید و هر یک دلیل خود را گفت.(1)
 
موضوعی که سخن پیرامون آن (عشق) بود که در میان یونانی ها شبیه آن وجود دارد. و پس از آن موضوع تبلور یافت و توسط عارفان ایرانی همچون سنایی و عطار و حافظ و مولوی به اوج خود می رسد. این داستان نشان دهنده ی دو حقیقت است: نخست گردهمایی صاحبان مذاهب گوناگون در مجلس گفتمان باز و دوم اشاره به توان «عشق» بر وحدت بخشیدن به دل ها است که درباره ی آن سخن خواهم گفت.

 

از سرگیری تمدن

مسأله ی از سرگیری تمدن از آن دسته مسایلی است که باید مورد توجه همه ی کسانی که به مسایل جهان اسلام توجه دارند قرار گیرد و آن را در صدر توجه و کارهای خود قرار دهند و چون تنها عامل برطرف کردن عوامل عقب افتادگی در جوامع اسلامی است و بهترین راه برای بازیابی عزت و شرف خواهد بود. و شاید مسلمان اهل تحقیق می تواند به آسانی از محتوای اسلام از روند تاریخی آن پی ببرد که تمدن اسلامی هر چند که از قرن ها پیش در آستانه ی توقف قرار گرفت، ولی دارای ریشه های عمیق در خاک و در عقیده و در اندیشه ها و عاطفه ها و احساسات است که آن را برای از سرگیری حرکت خود در صورت فراهم شدن شرایط مناسب مهیا می کند.
 
شرایط مناسب را باید همه عناصر تأثیر گذار در جامعه ی اسلامی همچون مدارس و دانشگاه ها و رسانه های اطلاع رسانی تصویری و صوتی و نوشتاری و هنرهای زیبا و از همه مهم تر خانواده و به ویژه مادران که نقش بزرگی در تربیت فرهنگی فرزندان دارند و تربیت فرهنگی انرژی جنبش فرهنگی را تشکیل می دهد، فراهم نمایند.
 
ما بر این باوریم که مهم ترین محورهایی که عناصر تأثیر گذار به سوی آن در حرکتند عبارتند از: احیای سمبل والای حق و احیای روحیه ی عزت و تربیت عرفانی .
 

سرمشق والا

هر شخصی و گروهی از انسانها دارای یک الگو و سرمشق والا است. این الگوی والا و یا الاه به تعبیر قرآن باید مطلق باشد که خداوند متعال یکتای بی همتا است و اما سرابی باشد همچون الگوهای والایی که در تاریخ قدیم و معاصر نمایان گشته سپس فروپاشیده اند، چون بشریت تشنه، آن را آب تصور می کرد، ولی هنگامی که به آن نزدیک شد چیزی را ندید. و یا این که الگو و سرمشق چیزهای پستی باشند، هم چون هوی و هوس هایی که برخی آن را دنبال می کنند.
 
هنگامی که سرمشق والا خداوند متعال باشد در آن صورت او کاروان بشری را در راه بی نهایت از علم و عزت و توان و بخشش و رحمت و خیر و برکت قرار می دهد چون همه اینها از صفات و ویژگی های الگوی والای حق تعالی است. و هنگامی که الگوی والا همچون سراب باشد گروه بشر را اندکی به سوی خود می کشد و پس از آن فرو می پاشد و آن گروه دچار ناکامی و قهقرا می شود. ولی اگر الگوی والا پست باشد در آن صورت گروه بشری در جا خواهد زد و پیشرفتی نخواهد کرد و هر یک از افراد آن در اندیشه های کوچک و منافع ویژه خود که معمولا با منافع دیگران برخورد می کند به سر خواهند برد و به دنبال آن کشمکش و درگیری روی خواهد داد. جوامع اسلامی ما با یک نگاه موضوعی، بیشتر این الگوی والای پست را دنبال کرده اند.
 
حرکت تربیتی و اطلاع رسانی در جوامع ما غالبا این سقوط در منافع شخصی را دنبال کرده اند. بطوری که هدف آدمی در این زندگی دسترسی هر چه بیشتر به این منافع همچون فیلم ها، سریال ها و ادبیات ما، بی آن که الگوی والایی وجود داشته باشد که فراتر از منافع شخصی ما باشد، بلکه غالبا بر خویشتن به نام «واقعیت» تأکید می ش ود و آن را به یک الهه تبدیل می نماید که در پرستشگاه آن، همه ی ارزش ها و فضیلت های انسانی قربانی می شوند.
 
خداوند متعال تنها یک نام نیست که ورد زبان ما باشد و میان ما و او یک فاصلهی جغرافیایی وجود ندارد که به سوی او حرکت کنیم، بلکه حرکت به سوی خداوند همان حرکت به سوی این الگوی والا از ویژگی های زیبایی و شکوه است و بدین سان است حرکت مسلمانان متمدن به سوی خداوند سبحان.
 
از این رو، ما نیازمند یک نهضت فراگیر برای حرکت به سوی خدا با معنای تمدن هستیم. ما نیاز داریم که به نسل خود معانی توحید و عبادت و سیر و سلوک به سوی الله را در این چارچوب بیاموزیم، تا عبادت و بندگی ما در مقابل خداوند یک انرژی جنبشی باشد و ما را در حرکت خود به رستگاری و مدنیت و موفقیت مجهز نماید. ما نیاز داریم تا جوامع خود را از حرکت به سوی چنین الگوهای سرابی نجات دهیم با توجه به این که این سمبل ها با شعارهای پر زرق و برق خود مصیبت های فراوانی برای امت ما داشته است. ما نیاز داریم تا جوانان خود را از فرو رفتن در منجلاب خودخواهی و خودپرستی و گم کردن هدف های بزرگ و شکست روانی نجات دهیم که همه این مسایل با هدایت امت به سوی خداوند به گونه ای که با نیازهای عصر و زبان عصر متناسب باشد، فراهم خواهد شد.

 

عزت اسلامی

عزت یک مفهوم انسانی و اسلامی بسیار مهم و بر عکس ذلت است که اسلام آن را مردود دانسته و آن را موجب مرگ شخص و جامعه می داند. و خداوند متعال همه ی کارهای انسان را به خود انسان واگذار کرد - همان گونه که در متون اسلامی وارد گردیده - مگر آن که ذلیل باشد. اسلام هنگامی که انسان را به عنوان خلیفة الله دانسته و خدای او نزدیکتر را از شاهرگ گردن به او معرفی کرد. روح عزت را در دل های فرزندان خود دمید و جایگاه والاتر و با شرافت از فرشتگان و با شرافت تر از کعبه به او اعطا نمود.
 
مهمترین کاری که مصلحان اسلامی در طول تاریخ می توانند انجام دهند، همان بازگشت روح عزت به جامعه به هنگام بروز عوامل ذلت در آن است. عزت نیز موضوعی است که فلاسفه ی قدیم و نوین پیرامون آن سخن گفته اند، به طوری که افلاطون آن را «التیموس» دانست و آن را به عنوان تمایل فرد و گروه انسانی به کسب برسمیت شناختن دانست و معتقد بود که انسان به خاطر این احساس نیرومند درونی گاهی خود را قربانی می کند. و چنانچه ما به توضیحاتی که درباره التیموس میدهد دقت کنیم، خواهیم دید که التیموس همان عزت نفس است. افلاطون حرکت تاریخ را انگیزهی التیموس می داند که شخص و گروه می اندیشند و کار می کنند تا جایگاهی داشته باشند و مردم آن را برسمیت بشناسند.
 
در روزگار ما نیز «فوکویاما» آمده است تا التیموس را به عنوان پایه ی سخن خود که پایان تاریخ نامگذاری کرده قرار دهد و بر این باور است که این التیموس به بهترین گونه های خود در لیبرال دموکراسی تحقق می یابد. این لیبرالیسم دموکراسی طبق ادعای ایشان پایان تاریخ است. ما نمی خواهیم درباره این ادعا بحث کنیم، ولی می خواهیم اهمیت عزت را در جنبش تمدنی روشن کنیم.
 
بنابراین، عزت مظهر زندگی است و جامعه ی عزیز همان جامعه ی زنده ای است که اعضای آن به هم پیوسته باشد تا جایی که هر عضوی به درد آید، برای بقیهی بدن با بیداری و تب، قراری باقی نماند؛ «چو عضوی بدرد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار». و جامعهی ذلیل همان جامعه ی مرده و غیر متحرک است که میان اجزای آن هیچ گونه بستگی عضوی وجود نداشته باشد و بقیه اعضا نسبت به گرفتاری یک عضو آن به مشکل، هیچ گونه واکنشی از خود نشان نمی دهند.
 
ایجاد روح عزت در آدمی از مادر و خانواده آغاز می شود و پس از آن جامعه و ابزارهای اثر گذار و فرهنگ عمومی نقش بعدی را ایفا می نمایند. مسأله ی نخست در عزت یعنی هدایت مردم به عزت واقعی است، بطوری که خداوند می فرماید: «مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا...» (2) کسی که دنبال دسترسی به عزت باشد بداند که همه ی عزت از آن خدا است و آنها را از عزت کاذب برحذر می دارد و می گوید: «یبتغون عندهم العزة» آنها عزت را در میان خودشان دنبال می کنند. مسألهی دیگر دور نگه داشتن جامعه از مسایلی است که باعث احساس ذلت و سستی و ضعف و ناتوانی آن می گردد. ما باید نسبت به هر گونه سخنی که موجبات تزلزل روحیه ی گرامی داشتن هویت و شخصیت و فرهنگ و میراث و تاریخ را فراهم آورد پرهیز نماییم و به سوی هر چیزی که باعث تقویت احساس به شرافت انسانی و عظمت و مسؤولیت بزرگ آن در این وجود شود حرکت نماییم.
 
بسیاری از سخنان تبلیغاتی ما با کمال تأسف موجب تقویت روحیه ی ذلت و شکست و ناامیدی و ضعف و ناتوانی در دل ها می گردد. از اینرو ما باید در تبلیغات و در برنامه های درسی و تربیت خانوادگی خود روحیه ی عزت و شرافت و شخصیت و گرامی داشتن هویت و وابستگی به امت اسلامی را تقویت نماییم که این موضوع مقدمه ای لازم و حیاتی برای از سرگیری خیزش و جنبش تمدنی ما خواهد بود.
 
من در سخن خود پیرامون مجلس برامکه که جریان های گوناگون گردهم آورده بود به «عشق» اشاره کردم که می تواند دلها را وحدت ببخشد و نگرش انسان را به افق های والا ببرد و به زندگی انسان برکت و پاکی ببخشد.
 
این «عشق» مفهوم ویژه ای در مکتب عرفانی دارد که توسط «ابن عربی» تبلور یافت و با عرفای بزرگی در صحنه ی تمدن اسلامی همچون مولانا جلال الدین رومی و عطار و حافظ و سعدی شیرازی ادامه یافت.
 
این مکتب دارای پیام انسانی عظیمی است که در صورت ارایه خوب آن می تواند همه ی بشریت را گرد خود جمع کند، این پیام همچنین توانسته است عزت امت اسلامی را که قرنها در معرض عوامل ذلت از درون و برون قرار گرفته بود، محافظت نماید. بنابراین، احیای این مکتب و ارایه آن به زبان معاصر اولا می تواند پیام ما را جهانی سازد و نیز می توانیم فرزندان خود را بر مبنای دوستی واقعی و زیبایی واقعی و جنبش تکامل بخش واقعی تربیت نماییم که این کار آغازگر حرکت تمدنی ما خواهد بود. بدیهی است که احیای این مکتب نیاز به ایجاد جوشش تازه ای و در س طح معاصر میان ادبیات عرب و ادبیات فارسی و دیدار فرهنگی تازه ای میان ایرانیان و اعراب دارد.

 
حال اندکی دربارهی ویژگی های این مکتب سخن می گویم
با یک دید موضوعی باید گفت که انسان تنها موجود روی زمین است که تمایل زیادی برای ایجاد تغییر و تحول در زندگی خود دارد. و امتیازهایی که انسان نسبت به بقیه ی موجودات دارد در این تمایل ها خلاصه می شود و این تمایل ها انسان را به سوی حرکت در جهت تحقق الگوهایی که در او وجود دارد هدایت می کند. این حرکت که به سوی هدف مشخصی که «عبادت» به مفهوم زبان دینی است هدایت می کند و برنامه ی این حرکت دین است و سمبل والای آن «خدا» است.
 
متون قرآن کریم هنگامی که دربارهی انواع عبادت ها سخن می گویند، این معنی را تأکید می کنند. «لا أعبد ما تعبدون» پرستش نمی کنیم چیزی که شما پرستش می کنید و نیز تعدد انواع ادیان «لکم دینکم ولی دین» شما دین خود را داشته باشید و من هم دین خود را و تعدد الله «لا اله الا الله».
 
پیروان هر یک از ادیان خواهان انتخاب خدای یگانه حق از میان خدایان هستند.«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلَالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ» (3) بدین معنی که ما در میان هر امتی پیامبری فرستادیم که از آن امت بخواهد خدا را پرستش کنند و از طاغوت بپرهیزند. و به دینی دعوت می کنند که با فطرت الهی سازگار باشد «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (4) بدین معنی که این فطرت خداوند است که مردم را با آن فطرت آفرید و در آفرینش خداوند تغییری نیست و آن همان دین با ارزش است. و نیز از انسان خواسته است که در برنامه ی کار خود به سوی حقیقت برود و نه به سوی سراب. «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ» (5) یعنی مثل کسانی که کارهای خود را با کفر انجام دادند، همچون لکه ی سرابی می باشد که تشنه گمان می کند آب است، ولی هنگامی که به آن نزدیک می شود چیزی نمی بیند و خدا را نزد آن می بیند.
 
بنابراین، دین حق الهی نخست این تمایل های تکامل بخش را در درون انسان با تکیه بر جنبه های والای آن به حرکت در می آورد، «انی جاعل فی الأرض خلیفة» من در زمین خلیفه قرار داد. «و لقد کرمنا بنی آدم» ما بنی آدم را شرافت بخشیدیم. و «نفخنا فیه من روحنا» و از روح خود در او دمیده ایم. و او را به حرکت در درونش و محیط خارجی او برای رهاسازی او از هر گونه مانعی به سوی تحقق تمایلاتش واداشته است و او را به ایمان و پرهیزکاری و رهایی از تنگ نظری درونی و از دلبستگی به مال و متاع دنیا دعوت می نماید.. که همه ی اینها انگیزه هایی برای حرکت جهت رهایی از تنگناهای درونی است که جهاد اکبر است. و رهایی از موانع خارجی همچون طاغوت ها و مستکبران و فراعنه... که جهاد اصغر است. و نیز او را به حرکت تکامل بخش بی پایان که در هیچ یک از مراحل راه توقف نخواهد داشت دعوت می کند ... یعنی او را به حرکت به سوی خدا دعوت می کند.
 
از این رو حرکت و یا سیر و سلوک ماهیت دین است، اما «عرفان» همان تعبیر و بیان این ماهیت است. و نیز این تحرک و یا حرکت مکانی نیست - همان گونه که اشاره کردیم - بلکه این حرکت یک حرکت ماهوی در راه متخلق شدن به اخلاق خدا همچون خلاقیت و آفرینش و ابتکار است. یادآور می شود که «عرفان» اصطلاح معمول و بکار گرفته شده در ایران به جای تصوف است که این واژه، گرفتار تبعات تاریخی ناشی از تأثیرهایی که هیچ گونه ارتباطی به تمدن اسلامی ما ندارد، شده است.
 

مهم ترین محورهای عرفان عبارتند از

١- تکیه بر جایگاه «انسان» در جهان؛ و آن چیزی است که روح عزت و شرافت را در درون آدمی می آفریند و باعث آن می شود که انسان مأموریت خود را در روی زمین که خلاقیت و ابتکار است، احساس نماید.
 
انسان موجودی است که از سوی آفریننده ی او شرافت یافته و شرافت او صرف نظر از دین و عقیده ی او ثابت است. ابن عربی در این زمینه به سیرت پیامبر در برخاستن با تعظیم و احترام به جنازه ی یک یهودی اشاره می نماید به خاطر «انسان» بودن او ... که می گوید آیا شما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمی بینید که برای جنازه ی یک فرد یهودی بر می خیزد - به ایشان گفته شد - که جنازه ی یک یهودی است پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت آیا او یک نفس نیست؟ بنابراین، چه انگیزه ای جز آن وجود داشت که پیامبر برای تکریم و تعظیم شرف و جایگاهش از جا برخاست، جز شرف چه چیزی می تواند باشد که همان دمیدن روح خدایی در او است؟ این نفس از همان جهان با شرافت ملکوتی و روحانی و جهان پاکی است.(6)
 
خداوند انسان را پس از دمیدن از روح خود به انسان با نفس ناطقه، شرافت بخشید و همه ی نام ها را به او یاد داد و این نفس با شرافت نمی شود که روز قیامت در معرض عذاب قرار گیرد. بلکه آنچه در معرض عذاب قرار می گیرد، نفس حیوانی او است که در انسان منحرف از راه خدا بزرگ و عظیم شده و نفس ناطقه غایب می شود.
 
ابن عربی درباره ی انسان می گوید: «لایدخل جهنم الا بنفسه الحیوانیة لأن جهنم لیست موطنا للنفس الناطقة، و لو اشرقت علیها طفئ لهیبها لأن نورها اعظم» بدین معنی که انسان تنها با نفس حیوانی خود وارد جهنم می شود چون جهنم جایگاهی برای نفس ناطقه نخواهد بود و چنان چه نفس ناطقه بر آن آتش اشراق نماید، زبانهی آتش را خاموش خواهد کرد، چون نور آن عظیم تر است.(7)
 
گرایش انسانی عارفان، آنها را از اندیشه ی مرد بودن دور کرده و موجب گردیده است برای امکان رسیدن به کمال انسانی مرد و زن را برابر بدانند که ابن عربی در این زمینه می گوید: (اعلم - ان الانسانیة لما کانت حقیقة جامعة للرجل و المراة، لم یکن للرجال على النساء درجة من حیث الانسانیة)(8) و این گرایش نیز در فقه آنها انعکاس یافته است چون پیشوایی زن را برای مردان در نماز جایز دانسته اند.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- مروج الذهب،ج2 صص ۳۷۹-۳۸۱.
2- سوره فاطر، آیه ۱۰
3- النحل، آیه 36
4- سوره روم، آیه ۳۰
5- سوره نور، آیه ۳۹
6- الفتوحات المکیة ، ج6 ص ۲۹۲
7- همان ،ج 3 ص ۳۹۰
8- همان، ص447
 
منبع: مجموعه مقالات استراتژی تقریب مذاهب اسلامی، نویسنده: دکتر محمدعلی آذرشب، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1384ش، صص 227-215