روزی حاتم طایی در بیابان به قافلهای برخورد که اسیری با خود داشتند. به قصد آزاد کردن اسیر نزد کاروانیان رفت، ولی چون بهای آزادیاش را نداشت، پذیرفت که خودش را به جای آن شخص به بند و زنجیر بکشند. آنها نیز پذیرفتند و اسیر را آزاد کردند. حاتم مدتی را اسیر بود تا اینکه آشنایان او آگاه شدند و او را از بند رهایی دادند.
روزی حاتم طایی در بیابان به قافلهای برخورد که اسیری با خود داشتند. به قصد آزاد کردن اسیر نزد کاروانیان رفت، ولی چون بهای آزادیاش را نداشت، پذیرفت که خودش را به جای آن شخص به بند و زنجیر بکشند. آنها نیز پذیرفتند و اسیر را آزاد کردند. حاتم مدتی را اسیر بود تا اینکه آشنایان او آگاه شدند و او را از بند رهایی دادند.