شخصی از «ارسطو»، فیلسوف بزرگ، رهنمونی راهگشا خواست. وی چنین گفت: «هیچ فخر نیست، در آن چیز که به زوال و نابودی موسوم است و هیچ غنا نیست، در آن چیز که به عدم ثبات موصوف باشد. پس قناعت ورز تا مستغنی و بینیاز گردی!» و افزود: «بر کاری که نفس خود را به ارتکاب آن رخصت میدهی، دیگری را عقوبت مکن و بر دنیا فریفته مشو و حریص مباش که بقای تو در آن اندک است!»
شخصی از «ارسطو»، فیلسوف بزرگ، رهنمونی راهگشا خواست. وی چنین گفت: «هیچ فخر نیست، در آن چیز که به زوال و نابودی موسوم است و هیچ غنا نیست، در آن چیز که به عدم ثبات موصوف باشد. پس قناعت ورز تا مستغنی و بینیاز گردی!» و افزود: «بر کاری که نفس خود را به ارتکاب آن رخصت میدهی، دیگری را عقوبت مکن و بر دنیا فریفته مشو و حریص مباش که بقای تو در آن اندک است!»