گویند «حسین بن فضل سرخسی» ـ صاحب کتاب «آداب الروحانیه» ـ را در کودکی به مجلس متوکل آوردند. در آن مجلس، علمای بزرگی حاضر بودند. حسین خواست حرفی بزند، گفتند: در محضر بزرگان، حرف زدن یک کودک بیادبی است. حسین گفت: هر چند که من کودک هستم، ولی کوچکتر از هدهد نیستم و خلیفه هم بزرگتر از سلیمان(ع) نیست. هدهد پیش سلیمان(ع) گفت: «... اَحَطْتُ بِمالَمْ تُحِطْ بِه ...؛ من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی.» (نمل: 22) تازه خود سلیمان(ع) هم با وجود کمی سن، در حضور پدرش، داوود(ع) حکم میکرد. خداوند در این مورد فرموده [است]: «فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیمَانَ ...؛ ما [حکم واقعی] آن را به سلیمان فهماندیم.» (انبیا: 79) متوکل از سخنان حسین شگفتزده شد.
گویند «حسین بن فضل سرخسی» ـ صاحب کتاب «آداب الروحانیه» ـ را در کودکی به مجلس متوکل آوردند. در آن مجلس، علمای بزرگی حاضر بودند. حسین خواست حرفی بزند، گفتند: در محضر بزرگان، حرف زدن یک کودک بیادبی است. حسین گفت: هر چند که من کودک هستم، ولی کوچکتر از هدهد نیستم و خلیفه هم بزرگتر از سلیمان(ع) نیست. هدهد پیش سلیمان(ع) گفت: «... اَحَطْتُ بِمالَمْ تُحِطْ بِه ...؛ من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی.» (نمل: 22) تازه خود سلیمان(ع) هم با وجود کمی سن، در حضور پدرش، داوود(ع) حکم میکرد. خداوند در این مورد فرموده [است]: «فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیمَانَ ...؛ ما [حکم واقعی] آن را به سلیمان فهماندیم.» (انبیا: 79) متوکل از سخنان حسین شگفتزده شد.